سفر به خط استوا- مالزی (بخش 6)
تا یه ذره نازش کردیم خوشش اومد و خودش و رو زمین ولو کرد. آرمان میگفت حیف که راه دوره وگرنه با خودم میبردمش. این سگه گیر هم داده بود به شست پای من و همش میخواست شست پای من و بخوره که من از دستش فرار میکردم. اصلاً دلمون نمیومد ازش دل بکنیم ولی در نهایت سرش گول مالیدیم و فلنگ و بستیم. تو راه برگشت با آرمان در مورد غذاهای بومی اینجا و اون خیابونی که دیشب رفته بودیم و رستوران های چینی صحبت کردیم و ازش خواستیم حالا که باهامونه ما رو ببره یه غذای بومی بهمون بده که هم برامون جدید باشه و هم اینکه خوشمره باشه.
اون هم مارو به یه رستوران خیلی خیلی ساده و معمولی برد و غذاهای زیر رو سفارش داد که انصافاً خوشمزه بودن.
Nacy goring USA : شامل برنج سرخ کرده+ گوشت و سس مخصوص+ تخم م رغ و سبزیجات
Nacy goring special : شامل برنج سرخ کرده+ مرغ تکه تکه شده کوچک و سرخ کرده + تخم م رغ و سبزیجات
Ice lemon tea : چای سبز با یخ و لیمو
3 پرس غذا به همراه 4 تا نوشیدین فقط شد 25 رینگت. فهمیدیم که میشه غذای بومی خوشمزه ارزون هم خورد.
تنها چیزی که تو اون رستوران بد بود یه مشمایی بود که فکر کردیم توش نون گذاشتن و پای هر میزی هم بود. وقتیکه غذامون و نیاورده بودن یکیش و باز کردیم تا بلکه یه مقدار ناخنک بزنیم و گشنگیمون برطرف بشه که دیدیم اون چیزی که داخل نایلون هستش نون نیست و بلکه انگار با ماهی درست شده وآنچنان بوی گندی میداد که وقتی بو کردم حالم داشت بهم میخورد. در همین لحظه چند تا مگس هم اومده بودن داخل که آرمان این مشمائه رو برداشت و سمت مگسا گذاشت و درش و باز کرد ، گفت اینجوری دیگه جلو نمیان!!! کلی به این کارش خندیدیم. در کل روز بسیار خوبی برامون بود. همسرم در راه برگشت به هتل تو ماشین گرفت خوابید. بنزین هم تو راه زدیم که پمپ هاشون بسیار قوی بود و بسیار سریع باک پر شد.جهت پول بنزین وخرج های دیگه 100 رینگت به آرمان دادم و ساعت 18 هم رسیدیم هتل . از آرمان تشکر کردم و بهش گفتم چقدر تقدیمتون کنم که اون هم بهم گفت که همون 100 رینگتی که دادی کافیه.
واقعاً لطف کرد بهمون و از صبح تا ساعت 6 بعد از ظهر باهامون بود ، حتی کوله من و واسم آورد و هم اینکه ما رو برد جاییکه بتونیم غذای بومی امتحان کنیم. وارد هتل که شدیم از شدت خستگی خوابیدیم و خوابیدن همانا و خوابیدن تا صبح هم همان.
در اخر این رو اضافه کنم که در صورتیکه خواستید خودتون برید باید با مترو تا ایستگاه Serdang برید و از اون جا به بعدش رو تاکسی بشینید.
پایان قسمت هشتم
• قسمت نهم – پارک پرندگان+ باغ ارکیده+ پارک پروانه ها + محله چینی ها +خیابان بوکیت بینتانگ
صبح پس از خوردن صبحانه سوار مونوریل شدیم و ایستگاه Bukit Nenas پیاده شدیم. از ایستگاه بیرون اومدیم تا خط عوض کنیم .بعد از یک دو دقیقه پیاده روی به ایستگاه Dang Wangi رفتیم و اونجا سوار LRT شدیم. مترو بسیار تمیز و خلوت و بسیار پرسرعت بود. ایستگاه Pesar Seni پیاده شدیم تا بقیه راه تا پارک پرندگان رو پیاده بریم. اما جی پی اسمون پیدامون نمیکرد و گیج شده بودیم. دیگه مجبور شدیم از اونجا تاکسی بشینیم که تا پارک پرندگان رو بریم. ساعت کار پارک پرندگان از ساعت 9 صبح تا 6 بعد از ظهر هستش.
جالب اینجا بود که جلوی یه تاکسی رو گرفتم و بهش گفتم میخوام برم به Bird Park. راننده نفهمید چی گفتم. دوباره بهش گفتم Bird Park. بازم نفهمید چی میگم و انداخت رفت. راننده بعدی هم اولش نفهمید ، بعد که دوباره بهش گفتم، گفت : Ahaaaa Bugha park حالا من نمیفهمم بوغاااااااااا پارک چه ربطی به بردپارک داره. به هر حال مارو تا اونجا با هزینه 15 رینگت برد. بلیط پارک پرندگان رو با قیمت نفری 48 رینگت تهیه کردیم ( قیمت برای کودکان 38 رینگت بود) و بعد از گرفتن نقشه پارک وارد شدیم :
یه صفحه اش هم مربوط به برنامه زمانبندی غذادادن به پرندگان بود که غذا دادن به پرندگان واقعاً جالب و منحصر به فرد بود :
مسئول غذا دادن به پرندگان با یه سطل پر از میوه اومد و پاپایا رو مینداخت هوا و اونا هم میگرفتن و میخوردن :
یهمینطور که داشتیم غذا دادن به این پرندگان رو نگاه میکردیم یه دفعه ای دیدیم که مسئول غذا دادن دست کرد تو سطلش و یه چیزی پرت کرد بالا و اون پرنده ای که بالا نشسته بود هم سریع گرفتش. یه ذره دقت کردیم یهو چند تا خانوم جیغ کشیدن :
ما همیشه عقاب و جغد و از این دست پرندگان رو دیده بودیم که گوشت میخورن و تا حالا ندیده بودم که پرندگان دیگه هم گوشت بخورن. اونم چی؟ جوجه رسمی!!! یه پرنده هم بود که خیلی خوشگل بود، هم رنگش و هم قیافش
جلوتر که رفتیم یه جایی بود که انواع و اقسام پرندگان و گذاشته بودن و میتونستی بری و باهاشون عکس بگیری. دوتا نیمکت بود که میرفتی و روش مینشستی. بعدش دستات و باز میکردی و 6 تا 8 تا پرنده میاوردن میذاشتن رو دست و پا و سرت.
تو صف عکس که وایساده بودیم چند تا بچه شروع کردن به اون طوطی سفیده که تو عکسه سلام میکردن. هی بهش میگفتن hiiiiiiiiii، اونم جواب میداد. اینقدر به این حیوونه زبون بسته سلام کردن که دیگه قاطی کرد و شروع کرد به جیغ جیغ کردن. اینقدر سر و صدا کرد که کل پارک رو گذاشته بود رو سرش. من داشتم بهش میگفتم بســــــــــــــــــــــــه!! یه توریست خارجی بهش میگفت : Stooooooop همه دیگه صداشون در اومده بود و اون هم نان استاپ صدا میکرد. آخر سر مسئول اونجا اومد و تونست ساکتش کنه. از اونجا به آمفی تئاتر که محل برگزاری نمایش پرنده ها بود رفتیم. هر روز ساعت 12:30 و 15:30 اجرا دارن.
برنامه با ورود یه تعداد اردک به سن نمایش اغاز شد.
برنامه خیلی جالب بود. یه تعداد طوطی بودند که کارهای جالبی انجام میدادند و توصیه میکنم حتماً حتماً ببینید که خیلی جالبه. مثلاً یه طوطی اول برنامه اومد و یه نخ و میکشید و پرچم مالزی رو میبرد بالا. یا یه طوطی بود به نام اسمارتی که خیلی باهوش بود. دوتا عدد رو مردم انتخاب میکردن و نشون طوطی میدادن، بعد طوطیه اون دوتا عدد رو باهم جمع میزد و زنگوله ای که کنارش بود رو به تعداد عدد حاصلجمع به صدا در می آورد. یا مثلاً بازی گل یا پوچ با طوطی توسط داوطلبین انجام میشد و طوطیه همه جواباش درست بود. یه جا هم گفتند که دوتا داوطلب لازم دارن که من سریع دستم و بردم بالا و طرف هم منو انتخاب کرد. بعد یه حلقه فلزی بهمون دادن و یکیمون یک طرف سالن ایستاد و من هم یک سمت دیگه. بعد طوطیا میومدن از داخل حلقه هایی که ما نگه داشته بودیم رد میشدن.
بعد از پایان برنامه یه جا رفتیم که سیر تکاملی جوجه ها رو نشون میداد. عکس زیر رو از یه جوجه ای گرفتم که درست جلوی چشم ما از تخم اومد بیرون و بدنش خیسه خیس بود و هنوز نمیتونست رو پاهاش بایسته :
یه جا هم یه شتر مرغ بود که فکر کنم از نسل دایناسورها بود. رنگش آبی بود و سبزیجات هم گذاشته بودن که میتونستی بری برداری و بهشون غذا بدی
این هم میوه پاپایا که برای پرنده ها گذاشتن تا بخورن
از مناظر زیبای اونجا هم که هر چی بگم کم گفتم. دوربین عکاسیتون رو حتماً با خودتون ببرید :
از پارک که بیرون اومدیم رفتیم باغ ارکیده که درست روبروی درب پارک پرندگان قرار داشت. آنچنان خاص نبود و اگه نرید هم چیزی رو از دست نمیدید. ورودیش هم رایگان بود اما آخر هفته ها و روزهای تعطیل به ازای هر نفر 1 رینگت ورودی میگیرند.
از اونجا هم به پارک پروانه ها رفتیم. اگه طوری بایستید که ورودی پارک پرنده ها پشت سر شما و باغ ارکیده جلوی روی شما باشه، اونوقت باید مسیر سمت راست رو ادامه بدین تا به یه چهارراهی برسید. اونجا هم تابلویی هست که فلشی به سمت راست داره و روش نوشته : Butterfly Park که به معنای پارک پروانه ها هست. پس اون خیابون رو سمت راست بپیچید و بعد از حدود 100 متر به پارک پروانه ها میرسید. خیلی سر راست هستش. در مسیر ، سمت راستتون درختان زیادی قرار داره که از داخلش صدای روح انگیز طبیعت گوش شما رو نوازش میده. و البته وجود درختان موز که موزهای کال و کوچیکش خودنمایی میکنه :
نفری 20 رینگت ورودی دادیم تا وارد شدیم. قبل از ورودمون هم بهمون گفتن که اجازه نداریم تا پایه دوربینمون رو با خودمون ببریم داخل. برامون گذاشتن تو قسمت امانات و فقط تونستیم خود دوربین رو ببریم داخل. پارک پروانه خیلی کوچک اما زیبا بود.
دیدن یه جای سرسبز که همینطور پروانه های رنگارنگ داخلش پرواز میکنن و دیدن نهری که از زیر درختان جاری هستش و از روی سنگ ها فرو میریزه و دریاچه کوچکی تشکیل میده ، همه و همه باعث میشد که احساس کنی داخل بهشت ایستاده ای. همین طور که قدم میزدیم وجود پسر بچه ای که دنبال پروانه ها میدوید و دستاش رو محکم به هم میزد تا پروانه ها رو بگیره برامون تعجب آور و در عین حال خنده دار بود. کلی هم پروانه مرده پیدا کردیم. آخه طول عمر پروانه ها کم هستش و از طرفی هم موجودات بسیار حساسی می باشند. این یکی از پروانه هایی است که مرده بود و اگه با خودمون کتاب داشتیم حتماً تعدادی از پروانه هایی که مرده بودن و میذاشتیم لاش و با خودمون می آوردیم :
یه پروانه هم بود که وقتی از نمای کناری نگاش میکردی نمیفهمیدی که پروانه است چون فوق العاده شبیه برگ میشد.
عکس پروانه از نمای بغل
عکس پروانه از نمای روبرو
غذای پروانه ها هم یه سری گل بود که داخلش چیزی شبیه به شکر یا شهد تزریق میکردن و پروانه ها روی اون گل ها میشستن و غذا میخوردن که برامون خیلی جالب بود :
یه جایی هم داشت که حیوونای عجیب و غریب رو نگه داری میکردن . مثلاً لاک پشت گردن دراز ، لاک پشت دماغ خوکی، قورباغه شاخ دار و ...
حدود یه ساعتی از وقتمون رو پارک پروانه ها گرفت. دیگه عصر شده بود و ماهم حسابی گشنمون بود. تصمیم گرفتیم که به محله چینی ها بریم تا هم محل رو ببینیم و هم اگه چیزی دیدیم که خوشمون اومد بخریم. یه تاکسی گرفتیم و با هزینه 13 رینگت ما رو به خیابون Petaling یا همون محله چینی ها برد. عکس زیر ورودی خیابون رو نشون میده :
وارد خیابون که شدیم دیدیم یه جایی شبیه بازار بزرگ خودمون هستش. خیابانی که پر بود از مغازه هایی که در دوطرف و همچنین ردیف وسط وجود داشتند. با فروشنده هایی که واسه خرید بهت گیر میدادن. جنس های ارزون که اگه میگشتی شاید کالاهای خوب هم میتونستی توشون پیدا کنی. بیشترش هم به پوشاک و کیف و کفش و وسائل تزئینی تخصیص داشت. از کنار مغازه هاشون که رد میشدیم با دیدن قیافه ما سریعاً میفهمیدن که ما ایرانی هستیم و به فارسی بهمون میگفتن : "سلام علیکم" ، چند تا کلمه دیگه هم بلد بودن که با دیدن ما هی تکرار میکردن مثلاً "بیا بیا ارزونه" ، "بیا خوشگله" و ... ما هم حسابی به لهجشون میخندیدیم. یکیشون بهم گفت : " بخر ارزوووووونهههه" ، بعد که دید من محل نمیذارم و دارم راهه خودم و ادامه میدم بهم گفت : "گرووووونه؟؟" . خیلی خندم گرفته بود. برگشتم و نگاش کردم و خندیدم ، اونم داشت میخندید بعد بهش یاد دادم که بگه "خیلی ارزونه" ، اونم با همون لهجه شیرینش میگفت : "خیــــــــــــلی ارزووووونه" فقط نمیدونم چرا حروف رو میکشیدن.
بعضی هاشون مثل این آقا خوش اخلاق و بعضی هاشون هم بد اخلاق بودن. مثلاً یه جا وایساده بودیم و داشتیم کوله پشتی ها رو نگاه میکردیم. فروشنده که خانم چینی و میانسالی بود اومد جلو. من و همسرم بین دوتا کوله مونده بودیم که آیا بگیریم یا نه واینکه اصلاً کدومش جنس بهتری داره و آیا اون جنسی که ما میخوایم هست یا نه؟ واسه همین هم از فروشنده پرسیدم که بین این دو تا کدومشون جنس بهتره. یکیش و نشونم داد و گفت این. بعدش که با همسرم مشورت کردم به این نتیجه رسیدیم که بهتر از اینا هم گیرمون میاد واسه همین هم گفتیم نمی خوایم. آقا به محض اینکه این و گفتیم طرف برامون قاطی کرد و گفت : از من میپرسید که کدوم بهتره بعدش میگید نمیخواید؟ بعد از اینکه یه سه چهار باری این رو تکرا کرد برگشت گفت که شما اصلاً نمیخوای بخری، اصلاً پول تو جیبت نداری که بخری و ... همینجور چرت و پرت گفت. تا حالا آدم اینقدر بی اعصاب ندیده بودم.
نکته ای که باید بدونید اینه که اونجا الکی قیمت میپرونن و جای چونه زدن خیلی خیلی داره. مثلاً اگه یه کیف رو به شما قیمت میدن 100 رینگت بدونید که راحت میتونید 30 رینگت خریداری کنید. و تا مطمئن نشدید جنسی رو میخواید قیمت نگیرید وگرنه بیچاره اید. من یه کوله قیمت گرفتم گفت 200 رینگت. بعدش گفتم نمیخوام. فروشنده دیگه ولم نمیکرد و همش ازم میپرسید شما بگو چند؟ چند میخوای بخری؟ من گفتم دنبال چیزی هستم که 30-40 رینگت بیشتر نباشه. اونم فکری کرد و گفت بهت 90 رینگت میدم. البته ما بازم نخریدیم.
از اونجا رفتیم هتل و یه مقدار استراحت کردیم و شب رفتیم به همون خیابونی که گفتم پر از رستوران چینی بود. واقعاً خیابون زنده ای بود. انواع گاری هایی که روشون سیخ های چوبی از ماهی مرکب و قورباغه و ساته و جوجه و هشت پا و ... وجود داشت که وقتی آدم میدید دوست داشت امتحان کنه اما میترسیدیم بخوریم و حالمون بهم بخوره.
دوست داشتیم با غذاهاشون عکس بگیریم اما همسرم گفت که شاید بهشون بر بخوره. اما من رفتم جلو و با یکی از همین فروشنده های کنار خیابون صحبت کردم و ازش اجازه خواستم با گاریش عکس بگیریم. نه تنها ناراحت نشد بلکه یکی از همین سیخ چوبی ها رو هم داد دست خانومم تا عکسمون قشنگتر هم بشه. کلاً مردم مهربونی بودن. بعضی از غذاهاشون واقعاً چندش بود. مثل کله مرغابی. اگه دقت کنید تو عکس زیر کله های مرغابی رو میبینید که تو سینی سمت چپ پایین گذاشته شده و بوشون که به آدم میخورد حال آدم بد میشد :
ما برای خوردن شام به یک رستورانی که آرمان بهمون معرفی کرده بود رفتیم. به ما گفته بود وارد خیابان که میشید یه رستورانی هست که تمام رومیزی هاش زرد رنگه. برید اونجا و chiken fish سفارش بدید.
وقتی بهش گفته بودم که تو چجوی این غذا رو کشف کردی بهم گفت که یه بار رفته بوده همین رستورانه و خود گارسون این غذا رو بهش پیشنهاد داده بود و گفته بود این غذا با ذائقه شما ایرانیها جور هستش. ما هم رفتیم و همون غذا رو سفارش دادیم. چیکن فیش در حقیقت یه ماهی با قیافه عجیب غریب و طعم جدیدی بود که اندازه های مختلفی داشت.
برای ما یه متوسطش رو آورد که دونفره بخوریم. قبل از غذا هم یه ظرف بادو.م زمینی آورد. به جای قاشق هم ، سیخ های چوبی با سطح مقطع مستطیل وجود داشت. من خیلی زود یاد گفتم و تند تند با همون سیخ چوبی ها بادوم زمینی ها رو میگرفتم و میخوردم. 1 عدد چیکن فیش به همراه 2 لیوان آب آناناس و یه کاسه بادوم زمینی 65 رینگت شد.
کیفیت غذا قابل قبول بود و بیشتر از اینکه غذایی بسیار خوشمزه خورده باشیم ، تجربه متفاوتی کسب کرده بودیم بخصوص اینکه وقتی داشتیم غذا میخوردیم یکی از گارسون ها اومد و دست کرد داخل یخچالی که پشت سرمون قرار داشت و از توش یه مار و یه وزغ برداشت و برد ته رستوران تا درست کنه. تعداد زیادی هم خرچنگ تو همون یخچاله بود که همه زنده بودن و چنگالاشون و بسته بودن. آخر شب از همونجا کلی میوه خریدیم. از هر میوه ای که میدیدم 2 کیلو 2 کیلو میگرفتیم تا به عنوان سوغاتی برای پدرمادرهامون بیاریم. یه دونه هم دوریان خریدیم 20 رینگت تا طعم این میوه بد بو و پرخاصیت رو هم تجربه کنیم.
یه دوری هم مجدداً تو خیابون بوکیت بینتانگ زدیم و یه مقدار سوغاتی خریدیم. از جلوی رستوران ایرانیه ناب که رد میشدیم 2 چیز جلب توجه میکرد. یکی سیستم خنک کننده : بصورت لوله هایی بود که از بالای میزها عبور میکرد و آب رو با فشار داخل هوا پودر میکرد. و دوم کاریکاتوریستی که جلوی رستوران کاریکاتور یا پرتره مردم رو میکشید. کاریکاتوری از آقای روحانی (رئیس جمهور) هم کشیده بود وگذاشته بود جزو کاراش. یه چیزی که باعث شد اونجا خیلی بخندیم یه خانوم عرب بود که با چادر و روبنده نشسته بود تا طرف پرتره اش رو بکشه!!! وای از دست بعضیااااا. ساعت 12 شب که شد مغازه ها یکی یکی بسته میشدن. ما هم یه تاکسی گرفتیم و رفتیم هتل و به صورت قاچاقی میوه ها رو بردیم بالا و گذاشتیم داخل یخچال. بعد از چند دقیقه تمام اتاقمون بوی میوه گرفته بود.
پایان قسمت نهم
• قسمت دهم- بازگشت به ایران+ نقد و بررسی بازارها + جدول هزینه ها + طریق رفتن به اماکن دیدنی
روز آخر چک اوت انجام شد و به سمت فرودگاه ترانسفر شدیم و حدود 1 ساعت تا فرودگاه تو راه بودیم. به فرودگاه که میرسید باید سوار آسانسور شید و تا طبقه پنجم که مخصوص پروازهای خروجی هستش برید بالا. بعدش باید برید دست چپ انتهای سالن پیش کانتر شماره A که معمولاً کارت پرواز مربوط به پروازهای ایران اونجا داده میشه.
ماهم رفتیم کارت پرواز و گرفتیم و وقتی که داشتیم چمدونا رو تحویل میدادیم به خاطر بوی میوه ای که از داخل چمدونمون میومد، کانتر نگام کرد و گفت دوریان؟ منم بهش گفتم دوریان داخل این چمدون ندارم. نگام کرد و گفت اون یکی چی؟ با خجالت گفتم : دارم!!!! بعد گفت در چمدون رو باز کن و بعدش هم دوریان رو در آورد و گفت ببر بیرون بخور و دوباره بیا. چون همونطور که گفتم ورود این میوه به فرودگاه ، اتوبوس و اماکن بسته ممنوع بود. ما هم رفتیم بیرون فرودگاه ولی از اونجا که نه میدونستیم چجوری باید بازش کنیم و نه اینکه چجوری بخوریم و حتی چاقو هم نداشتیم ، میوه رو همونجا روی زمین رها کردیم و در حالیکه هنوز چشممون دنبالش بود دوباره رفتیم داخل فرودگاه.
خیلی حسرت خوردیم که چرا نتونسته بودیم با خودمون بیاریمش.
اتفاق دیگه ای که برامون افتاد این بود که تو صف کارت پرواز که بودیم یه آقایی جلو اومد و از ما خواهش کرد که بار اون رو ما به اسم خودمون بیاریم. میگفت دانشجو هستش و بارش هم همش کتابه و چون وزنش زیاد شده 600 رینگت جریمه اش میکنن.
از طرفی اون رفیقم که گفتم 3 سال تو مالزی زندگی کرده بود قبل از سفر به من توصیه کرد اگه کسی اومد تو فرودگاه و ازت خواست بارش و واسش بگیری اصلاً قبول نکن چون اونجا تجارت مواد مخدر زیاد انجام میشه و گیر می افتی. به خاطر پیش زمینه ای که تو ذهنم داشتم نمیخواستم قبول کنم از طرفی هم گفتنه کلمه نه برام خیلی سخت بود. فقط خدامیدونه که چقدر برام سخت بود که ازش معذرت خواستم و مودبانه بهش گفتم نه. گفت : نه؟ من هم دوباره گفتم نه.
همسرم که نگام میکرد بهم گفت : از قیافه ات معلوم بود که نه گفتن چقدر واست سخته ولی تو کار درست و انجام دادی. اگرچه به اون جون گفتم نه ، اما دلمم براش خیلی سوخت. بعد از گرفتن کارت پرواز باید تابلویی که روش نوشته شده International Departure و سمت راستتون رو نشون میده دنبال کنید تا به قسمت پروازهای بین المللی خروجی برسید. اونجا پس از کنترل گذرنامه سوار همون قطارهایی که اومدنه شده بودیم میشید و میرسید به گیت خروج. خوشبختانه برگشتنه جای صندلی هامون بازتر بود اما دوباره افتاده بودیم روی بال. تو راه هم سه تا فیلم برامون گذاشتن که اخریش فیلم کدوی قلقله زن بود که برای بچه ها گذاشته بودن. هواپیما تکون نداشت و به سلامت برگشتیم به میهنمون.
همینجا بود که این سفر ماهم با همه خوبی ها و بدی هاش به پایان رسید. در کل مالزی رو من خیلی رنگی تر میدیدم اما جایی بود که ارزش یکبار دیدن و داشت از نظر من. امیدوارم با نوشتن این سفرنامه تونسته باشم کمک کوچکی به شما عزیزان در انتخاب مکانهایی که قصد بازدید از اونها رو دارید کرده باشم.
پیوست - معرفی بازار ها
اکثر بازارهای شهر کوالالامپور در خیابان بوکیت بینتانگ متمرکز شده اند. وجود ایستگاه مونوریلی به همین نام Bukit Bintang دسترسی رو به بازارها بسیار آسان کرده است.
وقتی از مترو پیاده میشید. اگه به سمت شرق برید نبش خیابان بوکیت بینتانگ به فروشگاهی به نام H & M lot میرسید. فروشگاهی که پوشاک برند دارد و قیمت هایش نیز مناسب است. داخل خیابان و چند صد متر آن طرف تر کنار فارنهایت فروشگاههایی با نام outlet وجود دارند که جنس های خوب رو با قیمت مناسب یا به اصطلاح قیمت کارخانه ای به فروش میرساند.
انتهای خیابان هم بزرگترین و مدرنترین مرکز خرید به نام pavilion وجود داردکه جنس های خیلی خوب اما بسیار گرانی دارد که توصیه میکنم از این بازار فقط دیدن کنید اما خرید نکنید.
و اما اگر از ایستگاه مترو به سمت غرب حرکت کنید به مرکز خرید بزرگی به نام بی بی پلازا میرسید که مرکز اجناس بسیار ارزان می باشد و بهشت کسانی است که دنبال اجناس ارزان قیمت هستند. مرکز خرید Timesquare نیز در همان حوالی است که اجناس خیلی ارزانی دارد اما به نسبت بی بی پلازا متنوع تر هست. طبقه سومش هم جنسای بهتری داره.
روبروی Timesquare کوچه ای هست که داخلش مرکز خرید لویت پلازا قرار داره و برای کسانی مناسب هست که دنبال خرید لوازم الکترونیکی می باشند.
در اخر این نکته رو اضافه کنم که پاساژا تا ساعت 10 شب باز هستند و ایستگاه مونوریل Bukit Bintang هم تا ساعت 11:30 شب قابل استفاده هست.