اشعه های آفتاب وین آخرین تلاش هایش را برای مهرورزی به برگ های سبز و زرد و نارنجی درختان می کرد و باد ملایمی می وزید. دانوب زیبا به پهنای دل انسان های بزرگ از دو سمت ما جریان داشت تا سفر 2800 کیلومتری خود را طی کند و وین چهره دلفریبی از خود نشان می داد. چهره ای سبز، زیبا، اغواگر و براستی وین قلب اروپاست. و اما سفرنامه ...
روز اول: سلام پراگ
حدود ساعت 4:30 صبح بود که هواپیمای ایرباس 320 آسترین به آرامی از باند فرودگاه شیراز جدا شد و پرواز کرد. بخش عقب هواپیما رو مسافرانی که از شیراز سوار شده بودند پر کرده بودند و بخش جلو که مسافران خیلی کمی داشت مسافرانی بودند که از وین به اصفهان می رفتند و یک توقف در شیراز داشتند.
هواپیما وقتی از وین به شیراز می رسه پرسنلش میرن استراحت و پرسنل جدید که دو روز قبل به شیراز رسیدن وارد هواپیما میشن. با وجود اینکه توی بلیط نوع هواپیما رو ایرباس 319 زده بودن اما هواپیمای ما یک ایرباس 320 بود. تر و تمیز بود و از ایرباس های خودمون که تو خطوط داخلی هستن خیلی بهتر به نظر می رسید. بعد از حدود 40 دقیقه به اصفهان رسیدیم. حدود یک ساعت توقف کرد و تعدادی مسافر از اصفهان سوار و پیاده شدن و مجددا هواپیما در حالیکه تقریبا پر بود حدود ساعت 6:30 به سمت وین پرواز کرد. در اصفهان همه مسافرانی که از شیراز سوار شده بودند رو ازشون خواستند تا وسایلشون رو از محفظه بالای سرشون بردارن تا مشخص بشه چیزی از وسایل کسانی که اصفهان پیاده شدند جا نمونده و فراموش نشده باشه. مسافران هم کلی غر می زدن که از خواب بیدار شده بودن. به نظرم ضرورت نداشت کلا پنج نفر پیاده شدند.
مسافرانی که از شیراز سوار شده بودن اغلب ایرانی و مسافرانی که از اصفهان سوار شدن اغلب توریست های اروپایی بودن. حس غریبی بود. با وجود اینکه به خوابیدن در مسافرت عادت دارم اما لذت حس کامل لندینگ/تیک آف هواپیما و تماشای طلوع خورشید باعث میشد بیدار بمونم. مهتر اینکه به خودم وعده می دادم که داری برای اولین بار وارد اروپا میشی و این خیلی لذت بخش بود مخصوصا بعد از این همه تلاش و برنامه ریزی و البته حرص خوردن. کمی نگران بودم و استرس داشتم چون تور یا راهنمایی در کار نبود اما وقتی به اطلاعاتی که قبل از سفر جمع کرده بودم فکر می کردم اعتماد به نفسم بالا می رفت. توی بلیطی که خریده بودیم نوشته بود پذیرایی فقط اسنک هست اما توی پرواز با یک صبحانه کاملا اروپایی مواجه شدیم. املت سوسیس داغ، مارمالاد و کره، کیک، نان داغ، آبمیوه و قهوه خیلی چسبید. توی هواپیما به همه پتو و بالش کوچیک داده بودن اما ما سویشرت پوشیده بودیم و به پتو نیازی نبود اما داشتن سویشرت تو پرواز ایده خوبیه. حدود نیم ساعت بعد از صبحانه مجددا با چای، قهوه و آب میوه پذیرایی کردن.
نکته جالبی که روزهای قبل از سفر باهاش مواجه شدم این بود که پروازها و هتل ها در S planner گوشیم وارد شده بود. من این کار رو نکرده بودم ولی ظاهرا وقتی بلیط خریده بودیم، به عنوان یک رویداد در تقویم گوگل ثبت شده بود و از اونجا وارد S planner موبایل من شده بود. به هر حال قبل از هر پرواز روی موبایلم یادآوری می کرد و ایمیل هم برام ارسال می شد که یادآوری می کرد فلان ساعت پرواز داریم. علاوه بر اون اقامت در هتل ها رو هم یادآوری می کرد. حتی قبل از پرواز ایمیل میزد که از کدوم گیت باید استفاده کرد و این خیلی برام جالب بود. نهایتا به دلیل اینکه در تقویم گوگل ثبت شده بود وقتی با گوگل مپ کار می کردم و هتلی که در اون اقامت داشتیم رو برای مسیر یابی انتخاب می کردم، کنار تصویر هتل می نوشت که در این بازه زمانی اینجا اقامت دارین.
یک نکته جالب درباره اولین پرواز هم بگم و اینکه خلبان اول صحبت هاش رو به آلمانی می گفت بعد انگلیسی و نهایتا فارسی دست و پاشکسته. یک بار که به فارسی صحبت کرد مسافران هواپیما حسابی تشویقش کردن و کلا خیلی بامزه حرف میزد.
عکس 12: داخل کابین هواپیمایی آسترین
عکس 13: صبحانه هواپیمایی آسترین
بعد از صبحانه من که شب قبل اصلا نخوابیده بودم یه چرت کوچیک زدم و وقتی بیدار شدم خلبان اعلام کرد روی آسمان مجارستان هستیم و تا نیم ساعت بعد در فرودگاه وین به زمین خواهیم رسید. آهسته آهسته ارتفاع پرواز کم شد و قاره سبز چهره خودش رو نشون داد. اطراف وین زمین های سبز، رودخانه و آبگیرهای زیبا، خونه های با سقف سفالی و مزرعه توربین های بادی دیده می شد. به نزدیکی زمین که رسیدیم درخت های متراکم اطراف وین بیشتر دیده میشد. بعد یک فرود آسان به فرودگاه وین رسیدیم. منطقه ای که فرودگاه در آن واقع شده بود بسیار سرسبز و زیبا بود و پر از هواپیماهای مدرن. دیدن این همه ایرباس 330 و بوینگ 777 جذابیت های فرودگاه رو برای من دو چندان می کرد.
پیاده که شدیم سریعا خودمون رو به یک تابلو راهنما رسوندم. قبل از سفر توی اینترنت خیلی دنبال پیدا کردن مسیر توی فرودگاه می گشتم اما جواب مناسبی نتونستم پیدا کنم. خلاصه ساعت پرواز و مقصد رو چک کردیم و دیدم برای پرواز باید به گیت F10 مراجعه کنیم. ایرانی بازیمون گل کرد و گفتم برای اطمینان از اطلاعاتشون بپرسم که قاطعانه گفتن از تابلو راهنما استفاده کنید. توی تابلو نوشته بود که حدود 20 تا 30 دقیقه راه هست تا به اون گیت برسیم.
ما هم دوان دوان راه افتادیم و تابلوهای راهنما رو دنبال می کردیم از اینور به اونور. از چپ به راست. رسیدیم به جایی که دوتا صف بود. یکی منجر میشد به دوتا افسر و دومی منجر میشد به یک دستگاه که چندتا گیت داشت. شهروندان اتحادیه اروپا می تونستن از اون گیت ها استفاده کنن و کارهای ورودشون رو بطور خودکار انجام بدن. ما سراغ اون دوتا افسر رفتیم و کارت پرواز پراگ-وین که از فرودگاه شیراز گرفته بودیم با پاسپورت تحویل دادیم اون هم بررسی کرد، از یک انگشت اسکن گرفت(شاید برای انطباق با اطلاعات موقع اخذ ویزا در VFS) و بعد مهر ورود به اتحادیه اروپا رو زد. همیشه سوال من این بود که افرادی که می خوان با پرواز دو قسمتی وارد اتحاویه بشن چه زمانی توی پاسپورتشون مهر میزنن؟ مثلا برای ما که با یک توقف در وین وارد پراگ می شیم مهر ورود رو تو وین می زنن یا پراگ؟ که جواب سوالم رو پیدا کردم.
حرکت کردیم و مجدد تابلوها رو دنبال کردیم تا رسیدیم به ایست بازرسی بدنی. اول به داشتن اسپری خانمم گیر دادن و مامور مودبانه گفت میخوای یک مرتبه بزن بعد تحویل بده اسپری رو. بعد یه کاغذ کوچولو برداشت روی موبایل و پاسپورت و همه چی کشید گذاشتش توی یک دستگاه که خوشبختانه مشکلی نبود. نمی دونم برای تشخیص چی بود ولی از این مرحله هم رد شدیم. بعدش رفتیم سوار یه مینی بوس شدیم و ما رو تا گیت F رسوند. این بخش از فرودگاه هم خیلی بزرگ بود و کلی پیاده روی کردیم تا رسیدیم به گیت F 10 و حدود 25 دقیقه طول کشیده بود. وقتی رسیدیم هنوز خبری نبود و مردم منتظر نشسته بودن. ما هم از فرصت استفاده کردیم و از اینترنت مجانی فرودگاه استفاده کردیم. دیدم یک ایمیل به دستم رسیده از هواپیمایی آسترین که گفته بودن که به گیت F 10 مراجعه کنید. یعنی اگر تابلوها رو هم چک نمی کردیم و فقط ایمیل مون رو میدیدم گیت مد نظر رو پیدا می کردیم.
دو نکته جالب درباره فرودگاه وین. با وجود اینکه خیلییییی بزرگ به نظر میرسید اما همه جا تابلوها راهنمای کافی داشت. وقتی نزدیک به درب ها می شدین با سنسور باز میشد. حتی جاهایی که به چندتا درب مواجه می شدیم اونی که باید باز میشد. نکته بعد سرویس بهداشتی جالبش بود که توش یه مخرن الکل یا ماده ضد عفونی بود و شما می تونستین دستمال رو به این محلول ضد عفونی آغشته کنید و روی محل نشتن توالت فرنگی بکشید تا بهداشتی بشه و بعد استفاده کنید. این برای افرادی که رو بهداشت حساس هستند خیلی مفید هست.
درب گیت از مسولش پرسیدم این پرواز دوم ما هست. چمدون ها رو باید تو پراگ بگیریم؟ کارت پروازمون رو بررسی کرد و گفت بله. خلاصه از گیت F10 رد شدیم و سوار اتوبوس شدیم که ما رو تا هواپیما برد. هواپیمای کوچولو و اصطلاحا به قول ما ایرانی ها ملخی که در هر ردیف 4 صندلی داشت. هواپیما سر ساعت حرکت کرد و روی باند چنان شتابی گرفت که از اینکه ملخی بودنش رو قضاوت کردیم پشیمون شدیم. توی مسیر با چای و قهوه پذیرایی شدیم. نکته جالبی که توی این هواپیما دیدم این بود که قبل از پرواز و در حین پرواز یک موسیقی خیلی آرام از این موسیقی دان های معروف اتریش پخش می شد. بالاخره پایتخت موسیقی باید یک نشانه متفاوت از خودش نشون بده.
بعد از یک ساعت پرواز به پراگ رسیدیم و فرود خیلی خوبی داشتیم. وارد فرودگاه شدیم و وسایلمون رو تحویل گرفتیم. خدا رو شکر چمدون ها بدون مشکل رسیده بود. بعد دنبال جایی گشتیم برای مهر زدن پاسپورت ها ولی هیچ جا نبود. عملا اون مهری که توی وین زده بودن فقط مد نظر بود. من این رو از اطلاعات فرودگاه پرسیدم گفت اینجا شنگن هست و نیازی به مهر دیگه ای نیست. خلاصه این شد که کارهای ورودمون انجام شد. بعد رفتیم صرافی. مبلغ 20 یورو رو تبدیل کردیم به کرون و 388 کرون گرفتیم. من قبل از سفر چک کرده بودم و دیدم که هر یورو تقریبا معادل با 25 کرون هست. هم نرخ تبدیل بدی داشت و هم کمیسیون کم کرد ولی چاره ای نبود فرودگاه بود دیگه.
بعدش رفتیم تو صف خرید بلیط حمل و نقل عمومی. مسیرمون رو از پذیرش هتل قبلا پرسیده بودیم و می دونستیم باید اتوبوس 191 رو سوار بشیم. رفتیم و چهارتا بلیط تک سفره 90 دقیقه خریدم به قیمت هر کدوم 32 کرون. خانمه گفت این بلیط رو توصیه می کنم ولی من فکر می کردم بلیط 30 دقیقه ای به قیمت 24 کرون کافی هست که البته بعد که رسیدم به هتل دیدم 50 دقیقه تو مسیر بودیم و حق با اون خانم بود. بلیط رو که گرفتیم از فرودگاه بیرون اومدیم و محل توقف اتوبوس رو پیدا کردیم.
دوتا نکته: اول اینکه جایی که اتوبوس توقف می کنه و مسافر پیاده می کنه و جایی که مسافر سوار می کنه با هم فرق می کنه. پس باید به تابلو ها دقت کنین. دوم اینکه ساعت رسیدن اتوبوس رو دیده بودیم و 11:51 بود و اتوبوس سر ساعت رسید. بنابراین اگر هوا سرد بود نیاز نیست زود بیاین تو ایستگاه.
اونجا توی ایستگاه اتوبوس با جوانی آشنا شدیم که بهمون کمک کرد و برای رسیدن به هتل راهنمایی کرد. من لیست جاهایی که می خواستیم ببینیم رو از دفترچه ای که درست کرده بودم بهش نشون دادم و اون تایید کرد که اینها خوبن اما از گروه دوم اولویت های بازدید دو مورد رو پیشنهاد کرد که خیلی ارزش دیدن داره. ظاهرا اینجوری که می گفت ایران هم اومده بود و شیراز رو هم دیده بود. خلاصه منتظر موندیم تا اتوبوس سر ساعت اومد. من نگران بودم با دوتا چمدان بزرگ میشه تو اتوبوس رفت که دیدم همه اینجورین و کار بسیار عادی هست. چالش بعدی این بود که کجا پیاده بشیم. توی اتوبوس یک مونیتور نصب شده بود که ایستگاه های بعدی رو تا چهار ایستگاه بعد نشون می داد. بنابراین میشد ببینی کجا داریم میرسیم و اسم ایستگاه ها چیه. توی مسیر و سوار بر اتوبوس از جاهای خیلی سرسبز و زیبایی گذشتیم. خانه های با سقف سفالی شیبدار، بدون دیوار با گل های زیبایی در بالکن، درختان انبوه و مردمی که استرس نداشتن و نسبتا بیخیال به نظر می رسیدن. حسی که سرسبزی مسیر بهم میداد حسی بود که جزیره بیوک آدا استانبول به آدم میده و به نظرم به مراتب زیباتر از اون بود.
توی فرودگاه به راننده گفته بودیم ایستگاه Klamovka رو می خوایم پیاده بشیم. ما به کمک مونیتور اتوبوس و اپلیکیشن سایژیک متوجه شدیم کجا باید پیاده بشیم. بعد از 40 دقیقه رسیدیم به مقصد و از اتوبوس پیاده شدیم. به محض اینکه پیاده شدیم راننده اتوبوس هم پیاده شد و متوجه شده بود که توریست هستیم می خواست راهنمایی کنه. خیلیییی کارش جالب بود و تحت تاثیر قرار گرفتم. یه چیزی تو مایه های معرفت خیلی زیاد. خلاصه از راننده اتوبوس خداحافظی کردیم باید چند دقیقه راه می رفتیم تا به هتل برسیم. یه نکته جالبی که باهاش مواجه شدم چراغ های راهنمایی بود. سر یک چهار راه( نه چهارراه شلوغ و اصلی) چراغ برای ماشین ها همیشه سبز هست. هر وقت عابر میاد باید کلیدی رو روی یک دستگاه زرد رنگ فشار بده. بعد از چند لحظه چراغ برای ماشین ها قرمز میشه و برای عابر سبز میشه اونم به مدت کوتاه تا بتونه سریع از خیابون رد بشه. برای رفاه افراد نابینا هم سبز یا قرمز بودن چراغ با صدای تیک تیک مشخص می شد. هر وقت سبز بود و عابر می تونست رد بشه ریتم صدا تندتر می شد. خلاصه به هتل رسیدیم. مسئول پذیرش خانم خیلی خوشرویی بود. یک هتل سه ستاره تمیز. لابی کوچکی داشت و سالن صبحانه خوری کنار درب ورودی اصلی بود. فرم های اولیه هتل رو پر کردیم و اتاق ها رو تحویل گرفتیم. اتاق های کوچیک اما بسیار تمیز. وای فای عالی. امکانات نسبتا مناسبی بود. ما هم همین رو می خواستیم. یه جای تمیز که با این مبلغ بتونیم استفاده کنیم.
عکس 14: نمایی از مونیتور راهنمای اتوبوس
عکس 15: نمایی از اتاق هتل Kavalier
وسایل رو گذاشتیم و دست و رویی شستیم و مجدد راه افتادیم. گرسنه بودیم و باید میرفتیم ناهار می خوردیم. یکسری وسایل مثل پاسپورت و پول داشتیم که باید تو صندوق امانات می ذاشتیم اما اتاق مون صندوق امانات نداشت. من این رو قبلا از هتل پرسیده بودم و گفته بودن تو اتاق نیست اما توی پذیرش صندوق امانات هست. من تا الان با صندوق امانات توی پذیرش هتل مواجه نشده بودم و تجربه ای نداشتم. به پذیرش مراجعه کردیم و جریان رو توضیح دادیم. دو تا پاکت بزرگ بهمون داد گفت چیزایی که مد نظرتون هست رو توی این بذارین. پاسپورت ها و پول رو توی دوتا پاکت مجزا گذاشتیم. دربش رو چسب زدیم و امضا کردیم و تحویل دادیم. به ازای هر پاکت یک کارت بهمون دادن و گفتن برای تحویل باید این کارت ها رو بدین. پاکت ها رو تحویل دادیم. من چون تجربه این کار رو نداشتم کمی برای پول ها نگران بودم برای همین مبلغ دقیقش رو می دونستم. خلاصه از خود پذیرش بلیط حمل و نقل عمومی رو خریدیم به ازای هر بلیط 30 دقیقه ای 24 کرون. نکته جالب اینکه افراد بالای 70 سال و بچه ها نیازی به ارائه بلیط ندارن.
قبل از هر کاری توی یک شهر باید تصویر دقیقی از نقشه شهر توی ذهن آدم باشه. با این کار و پیدا کردن جهت شمال (با اپلیکیشن های موبایل یا موقعیت خورشید) راحت میشه جهت یابی کرد. در شهر پراگ رودخانه ولتاوا در عمده مسیرش مخصوصا در ناحیه توریستی شهر بصورت شمالی جنوبی هست. بخش زیادی از جاهای دیدنی شهر هم بصورت شرقی غربی واقع شده که توسط خط A مترو بطور کامل پوشش داده میشه. این خط از گوشه شمال غرب شهر آغاز می شود و از Prague castle، Old town و نهایتا Wenceslas square عبور می کند. ایستگاه (مترو و تراموا) نزدیک پل چارلز و همچنین ساعت نجومی اسمش Starometska هستش که از اونجا میشه به پل چالز و Old town و سمت شرقی رودخانه رفت. از این ایستگاه تا Old town و یا پل چارلز فاصله کوتاهی هست و همه جا میشه پیاده رفت. در بخش غربی پل چالز ایستگاه Malostranska رو داریم که از اونجا میشه به بخش غربی پل چارلز و همچنین قلعه پراگ دسترسی داشت. یک ایستگاه مترو دیگه که به old town نزدیک هست هم mustec نام داره که به خطوط مترو A و B دسترسی داره. اسم ایستگاه مرکزی قطار Hlavni Nadrazi هستش که میشه از اونجا از قطارهای بین شهری استفاده کرد و این ایستگاه روی خط متروC هست. این موارد می تونه کمک کنه که بهتر مسیر یابی کنید. برای مسیر یابی هم میشه از گوگل مپ استفاده کرد و هم اپلیکیشن Moovit و هم سایجیک. اپلیکیشن Moovit برای استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی استفاده میشه. شما مبدا و مقصد رو وارد می کنید و اپلیکیشن گزینه های مختلف دسترسی همراه با زمان هر کدوم رو نشون میده. مثلا میگه 4 دقیقه پیاده روی کنید بعد سوار این اتوبوس بشین و 4 ایستگاه بعد پیاده بشین و از خط تراموا .. استفاده کنید و پنج ایستگاه بعد پیاده بشین تا به مقصد برسین. این اپلیکیشن از نظر راهنمایی و استفاده از سیستم حمل و نقل عمومی می تونه خیلی مفید و موثر باشه. البته استفاده از گوگل مپ هم می تونه همین نقش رو داشته باشه.
با استفاده از دو خط تراموا خودمون رو در زمان کوتاهی به ایستگاه Starometska رسوندیم. قبل از اینکه بیایم سفر بهترین صرافی پراگ رو جستجو کردم و این آدرس رو همه توصیه کرده بودن که در فاصله کمی نسبت به ایستگاه Starometska قرار داشت. صرافی جالبی بود. نه تنها نرخ خوبی ارائه می کرد بلکه توی شهر هم کلی تبلیغاتش دیده میشد. عکس 16 نمایی از شهر پراگ و جاهای دیدنی اون همراه با موقعیت صرافی رو نشون می ده. این صرافی در فاصله بسیار نزدیکی از میدان مرکزی Old town همونجایی که ساعت ستاره شناسی و ... هست واقع شده است.
عکس 16: نمایی از جاهای دیدنی پراگ و موقعیت صرافی که مشخص شده
رفتیم صرافی و به ازای 200 یورو بیشتر از 5000 کرون گرفتیم. جالب اینکه با خودمون سه تا اسکناس 500 یورویی داشتیم که اینجا از شر یکیش خلاص شدم چون توی اروپا این اسکناس خیلیییی درشت هست و معمولا قبول نمی کنن. نرخی که اینجا بیشتر از 5000 کرون دادن رو اگر توی فرودگاه می خواستم تبدیل کنم 3880 کرون می شد که خیلی تفاوت داشت.
همونجا روبروی صرافی یک شعبه KFC بود و ما هم حسابی گرسنه. جای شما خالی دوتا ساندویچ مرغ (Zinger) و یک مرغ چهار تکه خریدیم با دو تا سیب زمینی سرخ شده، دو تا نوشابه و دو تا سس کچاپ به قیمت 577 کرون. ساندویچ زینگر کمی تند و تیز بود.
عکس 17: ناهار ما در رستوران KFC
بعد از ناهار کلی هیجان داشتیم که شهر رو کشف کنیم. برای همین بازدیدمون رو از پل چارلز که قلب توریستی پراگ هست شروع کردیم. در ادامه سفرنامه مفصل درباره پل چارلز می نویسم. ورودی شرقی پل چارلز پر بود از مجسمه های زیبا و ساختمان های دیدنی که میشد عکس گرفت. سمت غربی پل چارلز محله قدیمی بود که ماشین های قدیمی در قبال 80 یورو شش مسافر رو یک دور کامل در شهر میزدن.
عکس 18: ماشین های قدیمی در ساحل غربی پل چارلز
حسابی پل چارلز و ساختمال اطرافش رو دیدیم. معماری ساختمان های ضلع شرقی پل بسیار زیبا بود. تلفیقی از معماری گوتیک و سنتی اروپا و البته هنوز در اغلب ساختمان های شهر نشانه هایی از کمونیسم هم دیده می شد. سمت غربی پل چارلز مغازه های سوغاتی فروشی بود اما قیمت ها خیلی گرون بود و چیزی نخریدیم. به این بخش از شهر Lesser Town یا Malá Strana گفته میشه. این رو هم بگم که مردم چک بجای پراگ از لغت Praha استفاده می کنند که این لغت توی اسم خیلی از هتل ها، فروشگاه ها و ... دیده میشه.
پل چارلز یک پل سنگی با سبک گوتیک هست که Old Town و Lesser Town رو بهم متصل می کنه. قبلا و در طول قرن ها به این پل، پل سنگی هم گفته میشده. ساخت این پل در سال 1357 شروع شده است و هزینه ساخت اون رو شاه کشور چک همراه با امپراتور چارلز چهارم پرداخت کردن. گفته شده که در ساخت این پل زرده تخم مرغ به ملات اضافه شده تا مقاومتش افزایش پیدا کنه. در دو سمت پل دو برج بلند وجود داره که میشه از اونجا پل و شهر رو تماشا کرد. در فواصل مشخصی از پل مجسمه ها و نشان های مسیحیت که فکر می کنم حواریون باشن قرار گرفته بود. در ساحل رودخانه و کنار پل چارلز میله های عمودی نرده ها پر بود از قفل هایی که برای برآوردن حاجاتشون زده بودن. ظاهرا این مساله تو همه کشور ها مطرح هست. توی گرجستان هم به بخش های یک پل قفل زده بودن برای همین هدف. مردم و مخصوصا چشم بادامی ها روی یکی از مجسمه ها دست می کشیدن و روی صورتشون می کشیدن. کاری که تو کشور ما با ضریح ائمه انجام میشه. اینقدر این کار رو کرده بودن که بخشی از مجسمه رنگش رفته بود. چندتا عکس از پل چارلز همراه با توضیح اینکه هر کدوم از مجسمه ها نشون دهنده چی هست رو براتون می ذارم.
عکس 19: برج غربی پل چارلز
عکس 20: نمای بیرونی کلیسا، ساحل غربی پل چارلز
عکس 21: معرفی مجسمه های مختلف پل چارلز
عکس 22: قفل هایی که مردم روی نرده های کنار رودخانه زدند
عکس 23: نمایی از قلعه پراگ از ساحل غربی رودخانه ولتاوا
عکس 24: عکس سه تا از مجسمه های پل چارلز. به تصویر وسط دقت کنید، در بخش پایین تصویر به دلیل دست کشیدن مردم رنگ تیره مجسمه رفته و طلایی شده
روی پل چارلز هنرمندان مختلفی بودن که هنرشون رو ارائه می کردن تا توریست ها رو جذب کنن. یکی شبیه به مجسمه ثابت ایستاده بود. یکی ساز میزد. یکی کاریکاتور و نقاشی می کشید. خلاصه بازاری بود برای خودش.
دیگه خیلی خسته بودیم مخصوصا اینکه شب قبل عملا توی پرواز بودیم و نخوابیده بودیم. از مک دونالد یه بستنی قیفی خریدیم خوردیم به قیمت هر کدوم 25 کرون و بعد تراموا شماره 15 رو سوار شدیم و مستقیم اومدیم درب هتل پیدا شدیم. موقعیت هتل از جهت دسترسی به چندین خط تراموا برای نقاط مختلف شهر بی نظیر بود. در کنار هتل مون چند تا مغازه خوار و بار فروشی بود که همه توسط چشم بادامی ها اداره میشد. رفتیم و یک شام ساده گرفتیم و برای استراحت رفتیم هتل. نکته جالبی که دیدم این بود که اینجا هم قیمت یک کالا در مغازه های مجاور می تونه متفاوت باشه. برای اینکه یه کم آمار داشته باشید قیمت یک سری کالاها رو میذارم براتون. قیمت آب معدنی بزرگ هر کدوم 12 کرون بود. البته قیمت آب معدنی شرکت های مختلف هم متفاوت بود.
روز دوم: قلعه ناکام
صبح ساعت 6 بعد از یک خواب اصحاب کهف گونه بیدار شدیم و تصمیم گرفتیم دیروز رو که کمی زود برگشتیم هتل جبران کنیم. اول لیستی از برنامه های امروز رو چک کردیم. بعد آب و هوا رو چک کردیم که دیدیم بارونی هست. بعد ساعت 7:15 برای خوردن صبحانه به رستوران رفتیم. سالن صبحانه خوری کوچیک بود اما تقریبا صبحانه کامل بود. در زمانی که برای گرفتن هتل هم نظرات دیگران رو بررسی می کردم می دیدم که همه نوشتن صبحانه کامل بوده. انواع ژامبون، پنیر، نان، تخم مرغ، مربا، ماشین قهوه ساز، کرنفلکس، آب میوه، شیر و ... خلاصه بعد از صبحانه به اتاق برگشتیم و برای رفتن آماده شدیم. به خاطر هوای بارونی با خودمون چتر و سویشرت هم برداشتیم.
من یک نکته درباره حمل و نقل پراگ بگم. پراگ سه خط مترو اصلی و خطوط تراموای متعددی داره. شما از هر نقطه از شهر توسط خطوط تراموا و اتوبوس مختلف پوشش داده میشین و اینها با هم در بعضی ایستگاه ها تلاقی دارن. همین سیستم حمل و نقل عمومی باعث میشه که شما ماشین های کمی رو در خیابون می بینید. وقتی بلیط سیستم حمل و نقل رو هم تهیه می کنید می تونین از هر سه استفاده کنید. وقتی وارد هر وسیله نقلیه میشین دستگاهی زرد رنگ هست که باید بلیط رو توی اون فرو کنید تا تاریخ و ساعت ثبت بشه و استفاده از بلیط آغاز بشه.
صبح حدود ساعت 8 از هتل خارج شدیم. هوا تقریبا نیمه ابری بود و مشخص بود که بارندگی هست. جالب اینکه همه مردم با سویشرت یا لباس مناسب برای هوای بارنی اومده بودن. ایستگاه تراموا در فاصله 20 متری از درب هتل بود. از پذیرش هتل تعداد کافی بلیط 30 دقیقه خریدیم و منتظر تراموا شماره 16 موندیم. از اونجا به ایستگاهMolanstraska رسیدیم و پیاده شدیم. تقریبا صبح زود بود و مردم کمی در خیابان بودن. به کمک اپلیکیشن سایژیک مسیرمون رو پیدا کردیم و پیاده راه افتادیم به سمت قلعه. چند قدمی نرفته بودیم که یک میدان زیبا توجهمون رو جلب کرد. میدانی که مقابل کلیسای St. Nicolas Church قرار داشت.
عکس 25: نماد روبروی کلیسای St. Nicolas
بعد از اینکه چندتا عکس انداختیم به سمت قلعه حرکت کردیم. خیابان های مسیر مثل اغلب جاهای پراگ بسیار بسیار زیبا بودن. خیابان های سنگ فرش با ساختمان های هم اندازه و با رنگ های مختلف. چراغ های روشنایی، تابلوهای مغازه ها و آرامش محیط خیلی زیبا بود. من رو یاد فیلم های قدیمی (شرلوک هلمز) و یا کارتون های دوران بچگی می انداخت.
عکس 26: کوچه سنگ فرش شده، چراغ ها و تابلوی مغازه ها که من رو به خاطرات کارتون های دوران بچگی می بره
در مسیرمون کوچه پس کوچه های شیبدار و البته نفسگیر رو ادامه دادیم تا به پل های متعددی رسیدیم. خیلی مسیر نفسگیری بود اما هر چه پلکان ها رو بالاتر می رفتیم تصویر زیباتری از پراگ می دیدیم. هوا ابری و کمی مه گرفته بود و نم نم باران ملایمی می بارید. فضا خیلی زیبا شده بود. ساعت که 9 شد بطور همزمان ناقوس همه کلیساهای اطراف به صدا در اومد که صدای هر کدوم با دیگری متفاوت بود و احساس شورانگیزی به من می داد. پله ها رو بالا رفتیم تا رسیدیم به فضای مسطحی و از اونجا روی زیبایی از عروس اروپا رو میشد دید.
عکس 27: نمایی از شهر پراگ بر فراز قلعه در یک روز بارانی
اونجا دو تا دوربین بود که میشد با انداختن سکه ازشون استفاده کرد. این محل ابتدای ورودی به قلعه بود. منطقه ای نسبتا بزرگ که در اون غرفه فروش مواد غذایی هم دیده می شد و البته در کنار اقامتگاه رسمی رئیس جمهور بود. اون روز علاوه بر پرچم جمهوری چک پرچم هند هم بود و به نظر می رسید ریس جمهور دیداری رو با مقامات هند داره.
عکس 28: نمایی از یکی از دروازه های قلعه، نگهبان ها و تشریفات ریاست جمهوری
در محوطه باز جلو اقامتگاه رئیس جمهور و ورودی قلعه پراگ چند عکس انداختیم و به ورودی قلعه رسیدیم تا بعد از بازرسی بدنی وارد بشیم. اونجا پر بود از توریست های مختلف اما چشم بادامی ها بیش از 50 درصد از کل توریست ها بودن. چندین عروس و داماد چشم بادامی هم اومده بودن عکس های عروسی شون رو بگیرن. باران همچنان می بارید و ما محو زیبایی های محیط مون. گروه های توریستی مختلف با راهنما می اومدن و ما تنها می چرخیدیم و بازدید می کردیم بدون هیچ راهنمایی. بازدید از محوطه عمومی قلعه پراگ نیازی به بلیط نداره. رفتیم بخش بلیط فروشی که بلیط تهیه کنیم. اونجا و تقریبا همه جاهای دیدنی پراگ یورو هم قبول می کردن اما نرخ تبدیل مناسب نبود . مثلا در قلعه پراگ هر یورو رو 23 کرون در نظر می گرفتن درحالیکه در صرافی بیش از 25 کرون پرداخت می کردن. خلاصه به کانتر که رسیدیم گفتن که امروز کل مجموعه داره تعطیل میشه و شما نمی تونین بازید کنید. ما متعجب از این مساله هاج و واج همدیگه رو دیدیم. اصلا انتظار نداشتم با تعطیلی اینجا مواجه بشم چون توی بررسی هام نبود. احتمالا دلیلش همین پرچم هند بود. خلاصه ضد حال بدی بود. هوا بارانی بود و نم نم باران طراوت زیبایی به همه چیز داده بود. پله ها رو به سمت پایین برگشتیم تا رسیدیم به کلیسای St. Nicolas. مبلغ ورودی کلیسا 70 کرون به ازای هر نفر بود اما کلیسا در حال بازسازی بود. با وجود اینکه تو لیست محل های بازدید درجه یک من بود اما به خاطر اینکه در حال بازسازی بود و کلی داربست فلزی نصب کرده بودن ما منصرف شدیم.
از اونجا به سمت پل چارلز اومدیم از کنار مغازه هایی که یادگاری های پراگ رو ارائه می کردن رد شدیم و وارد پل شدیم. پل چارلز اونقدر زیبایی داره که هر مرتبه بیاین جنبه های جدیدی ازش کشف می کنید. تفاوت بازدید امروز و دیروز پل چارلز این بود که دیروز شدیدا آفتابی و کلافه کننده بود و امروز هوا ابری و ملایم. خیلی زیبا بود. اوایل پل چارلز در بخش غربی پل قسمتی بود که کاملا شبیه به ونیز بود. خانه هایی کنار آب که با پله به قایق هاشون دسترس داشتن و .... از بخشهای مختلف پل عکس گرفتیم.
اتفاق جالبی که اینجا افتاد این بود که یه خانم لاغر قد بلند اومد پیشمون و خودش رو اهل پراگ معرفی کرد و پیشنهاد داد ازتون عکس بگیرم. ما هم از خدا خواسته و اتفاقا عکس های جالبی هم گرفت. من حدس زدم که این مساله یه جوریه و خیلی نرمال نیست. عکس ها رو که گرفت گفت میشه بهم پول بدین که تا خونه برم. من که شوکه شده بودم دست کردم تو جیبم که پر از سکه بود یه سکه در آوردم. آرزو می کردم سکه زیادی نباشه. نه زیاد باشه و نه خیلی کم که بخوام دوباره این کار رو بکنم. این رو بگم که توی چک تا 50 کرونی سکه هست و از 100 کرون اسکناس میشه. خلاصه خوشبختانه سکه 10 کرونی بود. سکه رو که بهش دادم فکر کنم یه فحشی چیزی به زبون خودشون داد و رفت.
خلاصه روی پل به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به بخش شرقی پل. این بخش دروازه زیبایی داره که نه تنها ارزش عکس گرفتن داره بلکه میشه ازش بالا رفت ولی واقعیتش این بود که ما پله های زیادی رو تا قلعه رفته بودیم و حوصله دوباره از پله بالا رفتن رو نداشتیم. سمت شرقی پل چارلز مجسمه ها و یک کلیسای بسیار زیبا هست. کلیسا از بیرون عالی و خیلی خلوت بود بطوریکه هیچ توریستی نبود. بعد از اینکه چندتا عکس گرفتیم به سمت Old town راه افتادیم. در مسیرمون کافه ها و رستوران های متعددی بود. شلوغ و زیبا. دسته ها و گروه های مختلف توریست از کشورهای مختلف در حال گردش و بازدید بودن و ما سعی می کردیم زیبایی های عروس اروپا رو کشف کنیم. رفتیم تا رسیدیم به مغازه ای که بچه های گروه ارادت خاصی بهش داشتن. پاستیل فروشی! از میان دنیایی از پاستیل های مختلف چندتا انتخاب کردیم به قیمت هر 100 گرم 80 کرون و به راهمون ادامه دادیم. رفتیم تا رسیدیم بهKlementinum یا در واقع همون کتابخانه ملی. محوطه اطرافش نسبتا زیبا بود اما بلیطش خیلیییییی گرون بود. 300 کرون به ازای هر نفر. من هرچقدر جمع و تفریق کردم دیدم ارزش نداره و به همون بازدید از بیرونش اکتفا کردیم. نه تنها به خاطر پولش بلکه اولویت بالایی هم برامون نداشت. خلاصه به راهمون ادامه دادیم تا رسیدیم به میدان مرکزی Old town. هر چقدر بهش نزدیک می شدیم تعداد گروه های توریست بیشتر میشد. اول با ساعت ستاره شناسی و سالن اصلی شهر مواجه شدیم.
متاسفانه ساعت ستاره شناسی پراگ در حال بازسازی و تعمیر بود و روی اون پوشیده شده بود. بعد از اون از کلیسای St. Nicolas بازدید کردیم. پراگ تا جایی که من می دونم دوتا کلیسای St. Nicolas داره که یکی در میدان اصلی Old town هست و یکی در منطقه Molanstraska. این دومی خیلی از اولی معروف تر هست. تا حدی میشد واردش شد و بازدید کرد. نمای بیرون هر دو کلیسا شبیه به هم بود اما اونی که توی Molanstraska هست زیباتر هست. منظورم از تا حدی این هست که میشد وارد شد اما از جایی جلوتر نمیشد رفت. بعد از اون کلیسای بانو تین رو دیدیم. متاسفانه واردش نمیشد بشیم اما از بیرون خیلیییییییی زیبا بود. اون اطراف کوچه پس کوچه های زیادی بود برای کشف کردن. یه چیزی تو مایه های گذرهای خودمون(تونل کوتاهی که دو محله رو بهم وصل می کنه).
عکس 29: نمایی از کلیسای St. Nikolas در میدان مرکزی Old town
میدان اصلی Old town جای خیلی جالبی هست. شما اونجا هنرمندان زیادی می بینید. هر کسی هنری داره میاد اونجا توریست ها (مخصوصا چشم بادامی ها) باهاشون عکس می گیرن و پول میدن. یه نفر در لحظه هزاران حباب آب صابون درست می کرد. یک نفر غول چراغ جادو شده بود، یک نفر موتور سوار شده بود و خلاصه اوضاع جالبی بود. گوشه میدان یک سری کبابی بودن که از هیزم برای پختن گوشت استفاده می کردن. عملا گوشت رو درسته بدون بریدن گذاشته بودن روی آتیش هیزم و داشت می پخت که خیلی جالب بود.
عکس 30: نمایی از هنرمندان در میدان Old town پراگ
از کلیسا که بیرون اومدیم به سمت میدان برگشتیم. ما برنامه ریزی کرده بودیم که سعی کنیم توی هر شهر یه رستوران رو تجربه کنیم. برای اون روز توی نقشه بطور استثنایی یه دونه رستوران گیاهی دیدیم که امتیاز بالایی داشت. من حقیقتش اصلا حس خوبی به این گیاهخواری نداشتم ولی دیدم خانمم دوست داره منم موافقت کردم که بریم. رستورانی بود با نام Mitrito وارد شدیم و به طبقه پایین رفتیم. حس فوق العاده و طراحی زیبایی داشت. خلاصه با زیر و رو کردن منوی رستوران و استفاده از دیکشنری و بررسی غذای میزهای مجاور سه تا غذا انتخاب کردیم. یک اسپاگتی، پلو با یه خورشت حاوی بادمجون و پلو با سبزیجات. اسپاگتی خوب بود، خورشت بادمجون هم خوب بود، اما اون سبزیجات عالی بود. منظورم از سبزیجات ذرت و کدو و فلفل دلمه و ... که با طعم دهنده خوبی ترکیب شده بود. سه تا غذا برای چهار نفر همراه با نوشیدنی شد 810 کرون. بعد از صرف ناهار از رستوران که اومدیم بیرون، کلیسا بانو تین نزدیکمون بود و باید میدیدم. متاسفانه نمی شد واردش شد ولی از بیرون خیلی زیبا بود. دوباره برگشتیم توی میدان.
عکس 31: غذاهای رستوران Mitrito
عکس 32: کلیسای Our Lady before Týn
نزدیک کلیسای بانو تین یک مغازه بود که صابون های طبیعی می فروخت و خیلی جالب بود. اونجا یک طاق شبیه به گذرهایی که توی محله های قدیمی خودمون بود که وقتی ازش گذشتیم به یک کلیسا رسیدیم که زیبایی فوق العاده ای داشت. ظاهرا هیچ اسمی هم از اون در هیچ منبع توریستی نبود. اسم این کلیسا Basilica of St. James بود. واقعا کلیسای زیبایی بود. متاسفانه ما فقط 5 دقیقه اونجا بودیم و کلیسا رو تخلیه کردن گفتن تعطیل هست. و ما مجبور بودیم خارج بشیم.
عکس 33: کلیسای Basilica of St. James
در گوشه میدان اصلی و زیر ساعت نجومی یک مرکز راهنمای توریست بود که میشد ازش پراگ کارت بخریم یا نقشه و راهنمایی بگیریم. درباره کارت پراگ وقتی من مزایاش رو دیده ام و جاهایی که برنامه ریزی کردیم ببینیم دیدم واقعا ارزش اقتصادی نداشت. یعنی اگر خودمون تک تک هزینه ها رو پرداخت می کردیم و هزینه حمل و نقل رو می دادیم صرفه جویی بیشتری نسبت به خرید کارت داشتیم. مخصوصا اینکه ما برنامه ریزی کرده بودیم بعضی جاها رو فقط از بیرون ببینیم. منظورم این هست که اونقدر که پول میدیم برامون کاهش هزینه ایجاد نمی کرد البته با برنامه ریزی ما. قطعا افرادی هستند که برنامه سفرشون جوری هست که براشون ارزش داشته باشه ولی بعید می دونم مخصوصا با این ارزش پول ناچیزی که ما داریم. خلاصه تصمیم گرفتیم کارت نگیریم. خلاصه راهمون رو به سمت ایستگاه مترو Mustek پیدا کردیم و با یک تعویض ایستگاه به هتل رسیدیم و کمی استراحت کردیم. چایی خوردیم برای عصر برنامه نسبتا سبکی در نظر گرفتیم به خاطر اینکه صبح نسبتا سنگین بود.
عصر از هتل بیرون اومدیم و سوار تراموا خط 9 شدیم و باهاش تا تئاتر ملی رفتیم. برنامه این بود که از بیرون تئاتر ملی و ساختمان رقصان بازدید کنیم و بعد برای خرید از شهر پراگ به Andel بریم و بعد برگردیم هتل. با تراموا خط 9 دقیقا جلو تئاتر ملی پیاده شدیم. اسم این ایستگاه Narodni Divadlo هست. ساختمان با شکوه و زیبایی بود. معماری جالبی داشت و مجسمه های متعددی روی اون بود و ما هم کلی عکس گرفتیم که در ادامه براتون عکساش رو میذارم. این تئاتر برای اپرا، باله و تئاتر استفاده میشه. شهر پراگ پل های متعددی داره که معروف ترینش پل چارلز هست. همه این پل ها زیبایی خودشون رو دارن و کنارشون چیزهای زیادی برای کشف هست. یکی از این پل ها که جنوب پل چارلز واقع شده و کنار تئاتر ملی هست پل Most legii هست(لغت most به زبان چکی به معنای پل هست). روی پل قدمی زدیم و از دور منظره پل چارلز و قلعه پراگ دیدنی بود. زیر این پل یک جزیره قرار داشت. منظورم از جزیره یک بخشی از زمین هست که رودخانه دو طرفش رد میشد و تبدیل شده بود به پارک. در میانه پل یک راه دسترسی براش گذاشته بودن که میشد واردش شد. اونجا قایق های پدالی. درختان زیبا. نمایشگاه خوراکی های مختلف. رستوران و گروه های موسیقی بودن و مردم خوراکی هاشون رو آورده بودن و داشتن از محیط لذت می بردن. خیلی جالب بود. فضای آرامش بخشی داشت و هر کسی سرش به کار خودش بود. گوشه این جزیره کشتی وجود داشت که به رستوران تبدیل شده بود. خلاصه محیط با صفایی بود. بازدیدمون از جزیره که تموم شد به سمت تئاتر شهر اومدیم و به سمت پل جنوبی به راه افتادیم. به پل Jiraskuv most که رسیدیم کنار ساختمان رقصان بود. یک ساختمان که شکل منحنی و جالب داشت و ما فقط از بیرون دیدیمش. کنار این پل یک کشتی متوقف شده بود که به شکل هتل تغییر کاربری داده بود.
عکس 34: نمایی از داخل جزیره پل legii
عکس 35: ساختمان رقصان پراگ
بعد از بازدید از این ساختمان به منطقه Andel رسیدیم. ما همیشه مغازه های نون فروشی که توش نون های حجیم و شیرینی پخته میشه رو دوست داشتیم. تو این منطقه پرسون پرسون یکی پیدا کردیم و برای شام کمی نون خریدیم. توی پراگ یک سری مغازه زنجیره ای نان های حجیمی به اسم Paul وجود داره که دیدنش خالی از لطف نیست. توی منطقه Andel هر چقدر دنبال مغازه یادگاری فروشی گشتیم هیچ چیز پیدا نشد. ما می خواستیم یه یادگاری از شهر پراگ داشته باشیم و یادگاری فروشی های اطراف پل چارلز خیلی قیمت های بالایی داشت. برای همین پذیرش هتل بهمون این منطقه رو معرفی کرد که هیچ چیز پیدا نشد.
دو نکته جالب درباره پراگ. منطقه توریستی مرکزی پراگ خیابان هاش سنگ فرش هست ولی بقیه جاها خیابان آسفالت هست. نکته دوم اینکه از ساعت 8 شب به بعد خیابان ها به شدت خلوت میشد. اصلا باور کردنی نبود مردمی که تا چند دقیقه قبل در خیابون بودن یه هو کجا می رفتن.
اجازه بدین یک خاطره از صبح روز دوم تعریف کنم. اول صبح قبل از اینکه بیایم بیرون خانمم گفت تو پول های ایرانی رو کجا گذاشتی. با خودمون بیاریم یا بذاریم توی هتل؟ منم متعجب نگاهش کردم و گفتم عزیزم پول های ایرانی رو اینجا کسی نمی شناسه اگر هم بشناسه با این ارزشی که داره نمی صرفه کسی ببره. بعد پولهاشو داد به من که بذارم توی چمدون. خیلی جالب بود. اسکناس 200 و 100 و 50 تومانی هم داشت. جدای از اینکه عملا دیگه این اسکناس ها هیچچچچچ کاربردی ندارن فکر کنم تو موزه بانک مرکزی هم پیدا نمیشه. خلاصه اینم داستان پول های ایرانی ما.
روز سوم: روی زیبای عروس اروپا
امروز شنبه بود و روز تعطیل. صبحانه رو که خوردیم حرکت کردیم به سمت قلعه پراگ تا ناکامی دیروز رو در زمینه بازدید از قلعه جبران کنیم. دیروز پله های زیادی رو بالا و پایین رفتیم و خیلی خسته شدیم اما امروز نمی خواستیم این اتفاق بیفته. برای همین خطوط تراموا رو بهتر چک کردیم. دوتا نکته در زمینه تراموا بگم. اول اینکه کسانی که حیوان خانگی مثل سگ دارن می تونن با سگ وارد تراموا بشن اما مردم سگ های بزرگ رو پوزه بند می زن. دوم اینکه وقتی توقف می کنه همه درب هاش باز نمیشه و افراد باید با فشردن یک کلید روی درب اون رو باز کنن. خلاصه راهی پیدا کردیم که با تراموا از مسیر دیگه ای وارد قلعه پراگ بشیم که از بالارفتن از راه پله جلوگیری کنیم. برای همین با خط تراموا 9 تا ایستگاه Ujezd رفتیم و از اونجا با خط 22 تا Prazsky hard رفتیم و از ورودی دیگه ای غیر از ورودی که دیروز وارد شدیم به سمت قلعه حرکت کردیم. مسیر پر بود از توریست های مختلف مخصوصاااا دوستان چشم بادامی. امروز هر طور شده باید می فهمیدم چرا چشم بادامی ها اینقدر میان پراگ.
مسیر تراموای 22 به سمت قلعه بسیار زیبا و سرسبز بود. دوباره وارد صف بازرسی شدیم و وارد قلعه شدیم. چون روز تعطیل بود خیلی از دیروز شلوغ تر بود. ما هم دیروز راه و چاه رو یاد گرفته بودیم مستقیم رفتیم سراغ بلیط فروشی و بلیط مدار b رو به قیمت 1000 کرون برای چهار نفر گرفتیم. بازدید از قلعه پراگ در پکیج های مختلفی ارائه میشه که هر کدوم شرایط و قیمت های خاص خودش رو داره. قیمت مدار A 350 کرون هست و قیمت مدار B 250 کرون به ازای هر نفر هست. جزئیات بازدید هر مدار رو آوردم. این رو هم بگم که برای افراد با سن 6-16 و بالای 65 سال تخفیفاتی میدن. همچنین پکیج قیمت برای خانواده هم داشتن. مثلا یک زن و شوهر با چند تا بچه زیر 16 سال به قیمت نسبتا خوبی می تونستن بازدید کنن.
Prague Castle – Circuit A: St. Vitus Cathedral, Old Royal Palace, exhibition "The Story of Prague Castle", St. George's Basilica, Golden Lane with Daliborka Tower, Rosenberg Palace
Prague Castle – Circuit B: St. Vitus Cathedral, Old Royal Palace, St. George's Basilica, Golden Lane with Daliborka Tower
به خاطر اینکه همه راهنما داشتن و ما مثل بچه یتیم واسه خودمون اون وسط می چرخیدیم خیلی ناخوشایند بود برای همین یک راهنمای صوتی برای خودم گرفتم تا برای بقیه ترجمه کنم. بدین ترتیب من راهنما، مترجم، عکاس و حسابدار گروه بودم. قیمت راهنمای صوتی برای چهار ساعت 350 کرون بود و 500 کرون هم دپوزیت گرفتن. گرون بود ولی خب اینکه فقط یکی برای چهار نفر گرفته بودم نکته امیدوار کننده ای بود. خلاصه راه افتادیم برای بازدید.
توضیح قلعه پراگ.
قلعه پراگ از یک فضای عمومی و مناطق سرسبز با دید عالی نسبت به شهر و یک سری فضای خصوصی و داخلی فضاها تشکیل شده. فضای عمومی شامل بخش های سرسبز جایی که کنسرت رایگان هم برگزار میشد. جایی که ارتفاع زیادی داشت و دیدی فوق العاده نسبت به شهر داشت. بازدید از فضای عمومی کاملا رایگان هست که خیلی منطقی به نظر میرسه. فضای داخلی در واقع داخل کلیساها و جاهای دیدنی هست که بسته به تعداد جاهای دیدنی که مخاطب می تونه ببینه قیمت های متفاوتی داشت. سابقه ساخت خود قلعه به قرن نهم بر می گرده و سابقه کلیسا که مهم ترین بخش قلعه هست به قرن چهاردهم.
سیستم راهنمای صوتی جالب بود. اول اینکه یک نقشه بهمون دادن که روی بخش های مختلف شماره گذاری شده بود. شما باید شماره مد نظر رو روی دستگاه وارد می کردین و بعد کلیدplay رو میزدین تا اطلاعات اون نقطه به زبان مد نظر پخش بشه. علاوه بر آن توی مسیر جاهایی تابلوهای مربوط به راهنمای صوتی بود که به بازدید کننده می گفت راهنمای شماره چند رو بشنوه. این عکس نمایی از نقشه کل مجموعه قلعه همراه با نقشه کلیسا و نقاطی مختلف کلیسا که باید با راهنمای صوتی بشنویم رو نشون می ده.
عکس 36: راهنمای صوتی و نقشه قلعه پراگ و کلیسای St. Vitus
اون روز بطور استثنا ظاهرا کلیسای سنت ویتوس از ساعت 12 و نیم باز میشد. برای همین باید تو مجموعه می گشتیم تا ساعت 12:30 بشه. خلاصه شروع کردیم به بازدید از Royal Palace. یک ساختمان قدیمی که توی اون چندین سالن برای انتظار مهمانان ملاقات مهمانان با شاه و ... وجود داشت. کلا بد نبود. این ساختمان یک بالکن خوب داشت که دید بسیار عالی به شهر می داد. علاوه بر اون تابلوهایی وجود داشت که نشون می داد عکسبرداری ممنوعه مگر اینکه مجوز داشته باشین. ما هم خبر نداشتیم باید مجوز می گرفتیم برای همین با شرمندگی با احتیاط فقط چندتا عکس محدود گرفتیم. این هم نمایی از بالکن Royal Palace.
عکس 37: نمایی از شهر پراگ از بالکن Royal Palace
بعد از اونجا وارد کلیسای سنت جرج شدیم. ظاهرا حدود 1000 سال قدمت داشت و خیلی قدیمی و جالب بود. بعدش توی محوطه قلعه شروع به قدم زدن کردیم. بلندترین درخت کشور چک، روزنه هایی که به نظر می رسید برای حفاظت از قلعه در زمان قدیم بود. یک ارکستر با نوازندگان بسیاااار زیاد که مردم زیادی اطرافشون جمع شده بودن و ابراز احساسات می کردن هم بود. من بیچاره هم این خواننده رو نمیشناختم خیلی ناراحت بودم. یواشکی از یه نفر که خیلی ابراز احساسات میکرد پرسیدم اسم این خواننده چیه گفت نمی دونم. آقایی که شما باشین ( خانمی که شما باشید) از هفت، هشت نفر آدم مختلف که خیلی ابراز احساست میکردن پرسیدم این بنده خدا کیه و هیچچچچچ کدوم نمی دونستن. حالا اگه یه چیزی می خوند که ما می فهمیدیم چی میگه بازم میشد یه کاریش کرد(مثلا: خودم کمتر از تو نفس میکشم/ که سهم هوامو ببخشم به تو..... یا سلام من به تو یار قدیمی ..../ یا فصلی که من با تو ما شد، فصل سبز خواهش برگ ....). خلاصه اعتماد به نفسم بالا رفت که منم مثل بقیه این رو نمی شناختم. خوانندش سبکش شبیه به بوچلی بود ولی آخرش ما نفهمیدیم کیه. محیط قلعه خیلی زیبا و سرسبز بود. درختان بسیار زیبا که داشتن به استقبال پاییز میرفتن و برگ های زردشون روی چمن یک دست زیرش می ریخت. نمای زیبایی از شهر. بلند ترین درخت پراگ همه زیبایی های قلعه به شما میداد.
بعد از اون رفتیم از بخشی به نام گلدن لین (Golden lane) توی قلعه بازدید کنیم. این بخش یک سری خانه پشت سر هم و متوالی کوچیک بود. ظاهرا موقعی که می خواستن این بخش از زمین رو برای قلعه بگیرن این خونه ها اینجا بوده. الان هم خونه ها رو تک تک به شکل شغل های قدیمی در آورده بودن. مثلا یه خونه مربوط به یک سرباز با میز و صندلی قدیمی و .... یه خونه مربوط به یک شیمیدان با تجهیزات قدیمی مربوطه و خلاصه همه چی قدیمی بود و خیلی جالب بود. گوشه این بخش هم چندتا توپ قدیمی گذاشته بود که خیلی جالب بود. خونه شیمیدان در گلدن لین.
عکس38: نمایی از خانه یک شیمیدان در Golden lane
بازدید از گلدن لین که تموم شد 50 دقیقه به باز شدن کلیسا زمان مونده بود. گفتیم بریم تو صف وایسیم که اول وارد شیم و خیلی علاف نشیم. وقتی 50 دقیقه زودتر رفتیم دیدم بقیه هم مثل ما فکر کردن و یک صف 100 متری تشکیل شده بود. نفر جلویی ما توی صف یک زن و شوهر چشم بادامی بودن که مرده فارغ التحصیل میشیگان بود. خلاصه با هم همکلام شدیم. ازش پرسیدم چرا اینقد چشم بادامی ها میان پراگ؟ چرا شهرهای دیگه توی اروپا اینقدر براتون جذاب نیست؟ گفت اول که ویزا برامون نیاز نیست و بعد گفت توی رسانه ها و تبلیغات اونجا (پراگ) خیلی نقش پر رنگی داره برای همین زیاد میایم. خلاصه به یکی از سوالات اساسی من جواب داده شد. بعدها که چک کردم دیدم هفته ای چندین پرواز مستقیم از سئول به پراگ هست با هواپیماهای 747 و 777 که هر کدوم ظرفیت قابل توجهی دارن.
بعد از اون وارد کلیسا شدیم. وقتی بلیط ها رو خریدیم یک بلیط به هر کدوم دادن که یک بارکد روش بود. برای ورود به هر جا باید بارکد رو جلو یک دستگاه می گرفتیم تا چراغ سبز بشه و اجازه ورود داده بشه. خلاصه وارد کلیسا شدیم. بسیار بسیار کلیسای زیبایی بود و فوق العاده ارزش دیدن داشت. بزرگترین خصوصیت این کلیسا غیر از شکوهش این بود که پنجره های بزرگی داشت که توی اون به کمک شیشه های رنگی تصاویر زیبایی خلق کردن. ما هم تو ایران این تیپ پنجره ها رو داریم مثل مسجد نصیرالملک شیراز اما نوع زیباییش فرق می کرد. اینجا قرارگیری رنگ ها در کنار هم زیبا هست اما اونجا با شیشه رنگی شکل ایجاد کردن. وقتی بازدید تموم شد راهنمای صوتی رو تحویل دادیم. جالب این بود که دستگاه راهنمای صوتی ساخت آلمان بود و طراحش شخصی با اسم آرمان بود و احتمالا ایرانی یا ایرانی الاصل بود. بعد از بازدید بیرون اومدیم و تعداد زیادی مغازه (غرفه) در ورودی قلعه و کنار پله ها (همون جایی که دیروز اومدیم) کنار هم بود که یکی نقاشی، یکی خوراکی (سوسیس، جوجه کباب) و دیگری سوغاتی می فروختن. این رو هم بگم که یک آب معدنی کوچک توی قلعه پراگ گرفتیم به قیمت 50 کرون در حالیکه قیمت آب معدنی بزرگ در سوپر مارکت 11 تا 18 کرون هست. چندتا عکس از قلعه مخصوصا از کلیسای فوق العادش براتون می ذارم امیدوارم لذت ببرین.
عکس 39: تصاویر داخلی کلیسای St. Vitus
عکس 40: نمایی از بخش های مختلف قلعه پراگ
از پله ها پایین اومدیم. برای ناهار رفتیم مک دونالد و چهارتا بیگ مک با دو تا سیب زمینی و دو تا نوشابه به قیمت 540 کرون. بعد از ناهار با تراموا خط 15 برگشتیم هتل و استراحت کردیم. عصر که شد یه چایی خوردیم و باز تصمیم گرفتیم برنامه سبکی داشته باشیم. رفتیم سمت صرافی و 150 یورو رو تبدیل کردیم به حدود 3700 کرون. بعد از این به سمت پل چارلز حرکت کردیم. یکی از چیزهایی که این چند روز می دیدیم یک نوع بستنی سنتی بود که امروز باید تست می کردیم. یک نوع نون مخروطی شکل که تو مغازه پخته می شد و بعد پر از بستنی می شد. قیمت بستنی ها 120 کرون بود. بستنی هاش خیلی بزرگ بود و واقعا یک بستنی برای دو نفر کافی کافی بود.
عکس 41: بستنی سنتی پراگ
بعد از خوردن بستنی برای کشف پل چارلز دوباره به اونجا رفتیم. پل چارلز همیشه چیزهایی برای کشف دارد. هدف ما دیدن باریک ترین کوچه پراگ بود که سمت ساحل غربی پل بود اما دقیقا بلد نبودیم. از چندتا بچه محل های پراگ پرسیدیم ولی خودشون هم درست حسابی نمی دونستن. خلاصه رفتیم و کنجکاوی کردیم تا پارمیس پیداش کرد. یک کوچه با عرض حدود 60 سانتیمتر که از خیابون اصلی به یک رستوران منتهی میشد. جالب این بود که فقط یک نفر می تونست تو کوچه بره و برای عبور دو نفر کنار هم جایی نبود. برای همین براش چراغ راهنمایی (سبز و قرمز) گذاشته بودن. تا جایی که من می دونم ما توی ایران هم کوچه باریک داریم. کسانی که بوشهر رفتن چند تا خونه تاریخی نزدیک گمرک هست که کوچه های اونجا هم خیلی باریک هست. احتمالا برای سرعت گرفتن جریان باد و خنک شدن اما عرض این کوچه بیشتر از باریکترین کوچه پراگ بود. البته بخوایم منصفانه نگاه کنیم عملا این یک ورودی کم عرض برای یک رستوران بود.
عکس42: باریکترین کوچه پراگ و چراغ راهنمایی آن
همون حوالی (جایی که شبیه به ونیز توصیفش کردم) یک آسیاب آبی زیبا بود که در اثر جریان رودخانه در حال چرخیدن بود. بعد از این برگشتیم به هتل و خودمون رو برای فردا آماده کردیم. شام رو حاضری (من به اینها می گم شام صبحانه ای) خوردیم.
روز چهارم: آخرین روز پراگ
امروز آخرین روز فعالی هست که می تونیم توی پراگ باشیم. امروز تصمیم گرفتیم برای خرید یادگاری (بخوانید برخی مواد آرایشی که در ایران گیر نمیاد) بریم مرکز خرید Centrum chodov. این مرکز رو که یکی از آشنایان در ایران معرفی کرده بود، در حاشیه شهر قرار داره و به راحتی با خط مترو C قابل دسترسی هست. ساختمانش فکر میکنم سه طبقه هست اما مساحت خیلی زیادی داره و اغلب برندهای پوشاک و لوازم آرایش و خوراکی ها اونجا بودن. از مک دونالد و KFC و پیتزاهات تا برندهایی که برای ما خیلی آشنا نبود. یک هایپر مارکت بسیار بزرگ هم توی این مرکز بود.
چند نکته جالب اینجا دیدم. اول اینکه راهنمای مرکز بصورت یک مونیتور لمسی بزرگ بود. شما می تونستین جایی که دنبالش هستین رو وارد کنید و مسیر مناسب رو دریافت کنید. مثلا می گفت از این مسیر برین تا به پله برقی برسین دو طبقه باهاش برین پایین به محض رسیدن سمت راستتون رو ببینید. نکته دیگه ای که جالب بود یک رستوران سوشی بود. توی رستوران یک نقاله (شبیه به نوار نقاله) گذاشته بودن و میزها رو کنار اون چیده بودن. روی این نوار غذاهای متعددی گذاشته بودن و هر کسی پنجره کوچک کنار میزش رو باز می کرد و هر چی می خواست بر می داشت می خورد و در نهایت حساب می کرد. نکته دیگه ای که درباره این رستوران بود این بود که یک سیستم شبیه آبنماهای کوچیک خودمون داشتن که بجای آب توش شکلات مایع بود. یعنی از یک مخزن که پایین بود شکلات پمپ می شد و از بالا دوباره درون مخزن سرریز میشد. عملا در اثر ریزش شکلات مایع تو طبقات مختلف اون چیزی شبیه به آبنما به شکل یک کیک چند طبقه ایجاد میشد که بامزه بود.
عکس 43: راهنمای مرکز Centrum chodov
عکس 44: رستوران سوشی مجموعه Centrum chodov
توی این مرکز از صبح تا ظهر گشت زدیم. قیمتها کاملا نجومی بود. فقط تونستیم از هایپر مارکت یه کم خوراکی بخریم. توی هایپرمارکت بخش نون های حجیم باز هم توجهمون رو جلب کرد که خیلی جذاب بود. دیگه از گشت زدن خسته شده بودیم و حسابی گرسنه. برای تنوع امروز دیگه تصمیم گرفتیم پیتزاهات بخوریم. رفتیم اونجا و چهار تا پیتزا و دوتا نوشیدنی گرفتیم به قیمت 692 کرون. برای انتخاب پیتزاها کلی سعی کردیم محتویاتش رو بررسی کنیم بعد انتخاب کنیم. نوشیدنی هم یه چیزی شبیه به شربت رد بری بود که میشد وقتی خوردیم از ماشین نوشابه ساز با انواع نوشابه پر کنیم.
خلاصه ناهار رو که خوردیم برگشتیم هتل برای استراحت. عصر که شد فلاکس آب جوش و چای و بساط عصرانه رو برداشتیم و زدیم بیرون. هدف خریدن یادگاری از شهر پراگ بود. برای یادگاری باید به اطراف پل چارلز مراجعه کرد. ما جاهای مختلفی از شهر رو دیدیم که یادگاری زیباتر یا قیمت مناسب تری پیدا کنیم اما نشد. به ناچار به همون ایستگاه Molanstraska رفتیم و مغازه ها رو بررسی کردیم.
با کلی گشتن دو تا سوغاتی گیر آوردیم و با چونه زدن هر دو رو روی هم 570 کرون خریدیم. دوتا بشقاب کوچیک پایه دار که نمادهای پراگ مثل پل چارلز روی اون نقاشی شده بود. بعد از خرید رسیدیم به پل چارلز برای آخرین دیدار. پل چارلز زیبایی های وصف نشدنی داره که می تونین لذت ببرین. اما اطرافش (جایی که پل به دو طرف خشکی رودخانه میرسه) زیبایی های زیادی وجود داره که باید کشف کنید. در بخش غربی باریکترین کوچه پراگ، مغازه های یادگاری فروشی، ماشین های قدیمی و ... در بخش شرقی هم مجسمه های زیبا، برج زیبایی که می تونین ازش بالا برین، یک کلیسای فوق العاده و کوچه ورودی به Old town. خلاصه به نظرم پل چارلز زیبایی های زیادی داره که میشه کشف کرد و هر کسی با درک خودش چیزهای جدیدی می تونه ببینه. یک نکته درباره رودخانه ولتاوا بگم و اون اینکه رودخانه در مسیر طولی به چند بخش تقسیم شده بود. در طول رودخانه هر 500 متر یک آبشار با ارتفاع یک متر بود . بنابراین قایق های کوچیک و پدالی که بود توی یک محوطه آبی محدود می تونستن باشن. کناره غربی رودخانه دیگه این آبشارهای کوچیک نبودن و کشتی های تفریحی بزرگ می تونستن در طول رودخانه حرکت کنن. بعد از خداحافظی از پل چارلز به سمت صرافی رفتیم و باقیمانده کرون ها رو به یورو تبدیل کردیم. نزدیکی های صرافی با یه چیز جالب مواجه شدیم. تصور کنید وسیله نقلیه ای که عملا شبیه به میز ناهارخوری بود که چرخ داشت. زیر هر صندلی یک پدال قرار گرفته بود که شخص می تونست مثل دوچرخه رکاب بزنه. به کمک پدال زدن افراد این وسیله حرکت می کرد. افراد غیر از پدال زدن آواز هم می خوندن. ظاهرا قیمتش برای یک دور دو ساعته در شهر 350 یورو هست و باید از قبل رزرو بشه. 13 نفر هم ظرفیت داره و این هزینه برای هر 13 نفر هست. جالب این هست که توی سایت TripAdvisor از 657 نفر 98 درصد بهش Excellent داده بودن.
عکس45: ماشین رکاب زنی 13 نفره!
بعد از صرافی به سمت جزیره راه افتادیم. توی جزیره طبق معمول کنسرت بود و کلی غرفه خوراکی فروشی. فضای سبزی داشت که مردم روی چمن ها نشسته بودن و هر کسی سرگرم کار خودش بود. ما هم نشستیم و یک عصرانه مختصر خوردیم. وقتی کنار رودخانه ولتاوا نشسته بودیم و چای می خوردیم تا خستگی پیادهروی طولانی رو بگیریم، باد ملایمی می وزید و صورت رهگذران رو نوازش می کرد. حس فوق العاده ای داشت. حس آرامش و لذت بی اندازه ای که ما شیرازی ها در بهار حس می کنیم وقتی عطر بهار نارنج همه شهر رو پر می کنه، بنفشه و نرگس و اقاقیا در همه جای شهر خودنمایی می کنن، وقتی عطر گلهای اطلسی رهگذران رو سرمست می کنه، وقتی غنچههای آبشار طلایی (اسم یک نوع گل بته که گل های ریز طلایی زیبایی داره) باز میشه، وقتی نفس خنک یک باغ گونههاتون رو نوازش می کنه و برگ های سبز و تازه زیبایی بی حصری رو به رهگذران هدیه می کنه.
اونجا بود که دوتا عکس زیبا از پراگ گرفتم. عکس هایی که قبلا خودم به صورت کارت پستال از پراگ دیده بودم و نمایی از ساختمان تئاتر ملی (National theater) و حوالی پل چارلز رو نشون می ده. جای شما خالی یک عصرانه خوشمزه خوردیم. کم کم پاییز رسیده بود و برگهای زرد و نارنجی آرام آرام به زیر درختان می ریخت. پاییز همیشه برای من زیباست و نمادی از گذر عمر.
عکس 46: نمایی از رودخانه ولتاوا و تئاتر ملی پراگ
عکس 47: نمایی از رودخانه ولتاوا و ساحل غربی پل چارلز
از جزیره برگشتیم به هتل و از صندوق امانات پذیرش هتل پول و پاسپورت ها رو گرفتیم. همه چیز کامل بود. به هر حال این هم تجربه جدیدی از صندوق امانات بود. وسایل رو جمع کردیم، اینترنت بازی کردیم و برای سفر فردا به وین آماده شدیم. چند نکته بگم:
- اگه بخواین از سرویس بهداشتی عمومی استفاده کنید بعضی جاها 5 بعضی ها 10 بعضی ها 20 کرون بود که 20 کرون مربوط به راه آهن بود.
- توی پراگ چندین مرتبه از چند نفر آدرس پرسیدیم که همه خیلی خوب و خونگرم راهنمایی مون کردن. سطح زبان انگلیسی آدم هایی که اتفاقی باهاشون مواجه می شدیم یا آدرس میپرسیدیم هم خیلی خوب بود البته خودشون معتقد بودن تسلطشون به آلمانی بهتر از انگلیسی هست.
- روزهای تعطیل حمل و نقل عمومی خلوت تر بود. اگر ما بلیط سه روزه نامحدود برای حمل و نقل عمومی می خریدیم بیشتر ارزش داشت و خیالمون راحت تر بود. به خاطر اینکه وقتی بلیط 30 دقیقه ای می خرین باید تا 30 دقیقه از زمان آغاز سفر از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کنید. اما با بلیط سه روزه خیالمون راحت تر بود.
- با وجود اینکه هواشناسی رطوبت رو 80 درصد می گفت اما اصلا شرجی حس نمی شد.
- در قلعه پراگ نیاز به دو باتری برای دوربین داشتیم به خاطر اینکه ساعات طولانی اونجا بودیم و جاهای زیادی برای عکس گرفتن بود.
- اینجا هم در دو سوپر مارکت مجاور قیمت ها متفاوت بود. یک وسیله رو یک جا 52 و سوپر مارکت کناریش 45 کرون میداد.
- حتما قبل از اینکه به جای دیدنی برین از سوپر ماکت نیازهاتون رو تامین کنین. یک آب معدنی بزرگ توی سوپر مارکت 12 یا 13 کرون هست و یک آب معدنی کوچیک توی قلعه پراگ 50 کرون بود.
- بسته به اینکه چقدر فرصت داشته باشین و با چه سرعتی بخواین بازدید کنید و چه جاهایی رو بخواین ببینید تعداد روزهای مورد نیاز برای بازدید یکجا متفاوت هست. به نظر من سه روز کامل برای پراگ (توی یک مسافرت که قرار هست چند شهر رو ببینیم) کافی هست. عملا روز چهارم برای دیدن جاهایی که اهمیت کمتری دارن سپری میشه یا دور از جون برای خرید.
- این عروس و دامادهای شرق آسیا می اومدن پراگ عکس عروسی بگیرن، خدا رو شکر عروس و دامادهای وطنی تا جایی که می دونم دیگه این کار رو نمی کنن. اگر هم بخوان به خاطر ویزا و یا ارزش پول ملی خیلی دور از ذهن هست.
- ترامواها بعضی خیلی نو و تر و تمیز بودن بعضی نسبتا مستهلک اما همون کهنه ها هم کیفیت خیلی خوبی داشتن. وقتی سوار اتوبوس یا تراموا میشدیم دستگاه زرد رنگی بود که باید بلیط رو واردش می کردیم تا ساعت روش ثبت بشه و زمان استفاده ازش آغاز بشه.
- هتلی که ما توی پراگ گرفته بودیم سه ستاره بود. اما دسترسی فوق العاده ای به حمل و نقل عمومی داشت. اینترنت فوق العاده بود، صبحانه عالی و هتل خیلی تمیز بود. شاید به خاطر اینکه مدیر هتل یک خانم بود. تنها اشکالی که می تونم بهش بگیرم این هست که تو اتاق هاش یخچال نداشت (که شاید توقع زیادی از یک هتل سه ستاره باشه) و کلا هتل یه کم نیاز به نوسازی داشت. بعضی چیزهاش اگرچه کارایی خوبی داشت اما کمی قدیمی بود.
ما توی این سفر تصمیم داشتیم از باغ وحش وین بازدید کنیم و برای همین باغ وحش پراگ رو حذف کردیم. اگر می خواستیم از باغ وحش پراگ و باغ گیاهشناسی کنارش بازدید کنیم احتمالا استفاده از کارت پراگ اقتصادی میشد.
راه های نرفته پراگ
Kutná Hora شهری با فاصله یک ساعته از پراگ که در آن کلیسایی که از استخوان ها ساخته شده قرار دارد.
اگر فرصت داشتیم برای رسیدن به وین می شد در مسیرمون از Lednice هم بازدید کنیم خیلی زیبا هست.
اگر فرصت داشتین بیشتر در پراگ بمونید توصیه می کنم سری به پاک ملی saxon switzerland national park در آلمان هم بزنید که نزدیکی های شهر درسدن هست. این پارک تا پراگ با ماشین حدود 100 دقیقه فاصله داره و خیلی زیبا هست.