تفتان مرتفعترین کوه استان سیستان و بلوچستان در نزدیکی شهر خاش قرار داره. این کوه جزو آتشفشانهای نیمه فعال محسوب میشه که سالهاست از آخرین فوران و فعالیت اون میگذره اما هنوز گازهای گوگردی از دهانه اون خارج میشه. در ادامه گزارش صعود به این قله رو میخونیم.
بعد از صعودهای موفقی که با همین اکیپ دوستان به سبلان و اشترانکوه داشتیم، (که البته سفرنامه اونها رو اینجا منتشر نکردیم و توی وبسایت شخصیمون نوشته بودیم، اون موقع زیاد با لستسکند آشنا نبودیم) و بینهایت بهمون خوش گذشته بود، تصمیم گرفتیم یکی دیگه از قلههای بالای 4000 متری دیگه رو فتح کنیم و برای اینکار بهترین فرصت تعطیلات عید بود. خب روزهای اول تعطیلات عید که طبق معمول به دید و بازدیدها میگذشت. بخاطر همین برنامه رو برای روزهای پایانی تعطیلات یعنی از 11 فروردین تا 15 فروردین چیدیم. از اونجائیکه اسم قله واسمون زیاد مهم نبود گزینههای زیادی داشتیم برای انتخاب! زردکوه، دنا، سهند و تفتان جزو گزینههای ما برای صعود بودند ولی بخاطر شرایط جوی کشور در اون زمان و بارندگیهای شدید و سیلهایی که خیلی از مناطق کشور رو تحت تاثیر قرار داده بودن بهترین و امنترین گزینه برای ما تفتان بود. پیشبینیهای وضع هوا، پیشبینی بارندگیها و حتی پیشبینی سرعت باد در کوهستانهای ایران رو چک کردیم و درنهایت تفتان رو برای صعود انتخاب کردیم. در اون ایام همه جای ایران بارندگی بود، بجز سیستان و بلوچستان.
تفتان بین زاهدان و خاش قرار داره. اگه از سمت زاهدان به سمت کوه حرکت میشه، حدود بیست کیلومتری خاش یک جاده فرعی وجود داره که به سمت روستاهای "تمندان" و "کوشه" میره و البته یک تابلوی قهوهای رنگ هم با نام "تفتان" مسیر رو مشخص میکنه. البته قبل از رسیدن به این دو راهی، مسیرهای فرعی دیگهای هم وجود داره اما چون اون جادهها خوب نیستن پیشنهاد میشه از همین جاده استفاده بشه. (تصویر شماره 1)
تصویر شماره 1: جاده منتهی به کوه تفتان و روستای تمندان
از ابتدای جاده فرعی تا اردوگاه آموزش و پرورش در انتهای جاده (یا ابتدای مسیر کوهپیمایی) ماشین به راحتی میره. این مسیر حدودا ۳۰ کیلومتر میشه.
بعد از پیاده شدن از مینیبوس و مرتب کردن کولهها لوازمی که نیاز نداشتیم رو توی ماشین گذاشتیم و برای آخرین بار لوازم مورد نیازمون رو چک کردیم تا چیزی رو از قلم نندازیم.تجهیزاتی که برای صعودهای بالای 4000 متر نیازه معمولا مشترکن. لباس و شلوار گرم (دو تا)، کاپشن پر، کاپشن گورتکس، پانچو، جوراب پشمی و گرم، کفش مناسب، دستکش، کلاه، دستمال سر، باتوم، خوراکی و تنقلات،کیسه خواب، زیر انداز و از همه مهمتر یک کوله استاندارد و راحت که بشه همه اینها رو توش جا داد از ملزومات این نوع سفرهاست. سفرهای اولی که میرفتیم معمولا این لوازم رو از بقیه قرض میگرفتیم و میرفتیم سفر! اما حالا خودمون تبدیل شدیم به قرضدهندگان لوازم. توی خونهمون یه اتاق کوچولو مخصوص لوازم کوه درست کردیم که خیلی این اتاق رو دووس میداریم ؛)
صعود به تفتان با کوهپیمایی و پیادهروی از ارتفاع ۲۴۸۵ متری درهگل شروع میشه و تا جانپناه که در ارتفاع ۳۲۴۳ متری قرار داره حدود ۳الی ۴ ساعت طول میکشه. البته از اونجائیکه ما ساعت ۵.۵ عصر پای کوه رسیدیم و خیلی دیر صعود رو شروع کردیم به تاریکی هوا خوردیم و حدود ۵ ساعت کوهپیمایی داشتیم که دو ساعت آخر در تاریکی مطلق بود و فقط هدلایتها و چراغ قوههامون رو داشتیم. توی این شرایط که مسیر پاکوب زیاد مشخص نبود راهنمامون مسیر تیرهای کابل برق رو تعقیب کرد و این کار باعث شد تا کمی مسیرمون طولانی بشه که البته اگه درستتر و صادقانهتر و خلاصهتر بخوایم بگیم؛ گم شده بودیم. بعد از سه ساعت پیادهروی بالاخره چراغهای جانپناه دیده شد ولی بین ما و اون یک دره وجود داشت.
فاصلهمون تا جانپناه بصورت خط راست بیشتر از 400 متر نبود اما اون دره بین ما کار رو خراب کرده بود. یا باید برمیگشتیم و یا باید راهی برای رد شدن از اون دره توی تاریکی پیدا میکردیم. تفتانی که معمولا توی زمستون برف خیلی زیادی به خودش ندیده بود توی فروردین پر از برف بود و این رسیدن به جانپناه رو واسمون سخت کرد. وقتی توی تاریکی از دره پائین میرفتیم گاهی پای بچهها تا یکمتر توی برف گیر میکرد و دیگه نمیتونستن بدون کمک از برف خارج بشن.
نکته آموزشی: توی این شرایط وقتی پا تا بالای ران توی برف گیر میکنه نباید جهت بدن رو تغییر داد و به زور پا رو بیرون آورد ممکنه باعث آسیب جدی بشه. بهترین روش اینه که یکنفر با دستکش پشت پا رو خالی کنه تا اون شخص بتونه پای خودش رو کمی به سمت عقب ببره و بتونه پا رو خارج کنه. توی این شرایط اول باید به خودتون مسلط باشید و هول نشید. وقتی مدت زمان کوهپیماییمون به دلیل تاریکی هوا و برف زیاد و تا حدودی گم کردن مسیر اصلی بیشتر از اون حد پیشبینی شده بود یکی دوتا از خانمهای گروه خسته شدند و بچهها به نوبت کمکشون میکردن و کولههاشونو حمل میکردن.
من و محبوبه (خانومم) به عنوان عقبدار گروه آخر از همه حرکت میکردیم و اجازه نمیدادیم کسی عقبتر از ما بمونه.تقریبا ساعت 9 شب بود و توی اون تاریکی تقریبا 10 متر از بقیه گروه عقبتر بودیم و حدودا 40 دقیقهای هم بود که کوله یکی از خانمها رو هم حمل میکردم و با دوتا کوله راه میرفتم. معمولا بعد از یک ربع کولههای اضافه رو جابجا میکردیم و به همدیگه استراحت میدادیم اما چون من نفر آخر بودم کسی حواسش به من نبود که کوله رو ازم بگیره! توی این شرایط یکدفعهای پای خانومم تا بالای ران توی برف گیر کرد. تا اون لحظه با این فکر "الانه که برسیم به جانپناه، الانه که برسیم به جانپناه" به خودمون زحمت نداده بودیم که دستکشها رو از توی کوله دربیاریم و دستمون کنیم. با همون دستهای لخت سعی کردم برفارو کنار بزنم. تنها چند سانتیمتر تونستم برفارو جابجا کنم، برفهای فشرده تقریبا تبدیل به یخ شده بودن و دستام واقعا یخ کرده بودن. همون لحظه ماهیچه پای محبوبه هم گرفت و درد کرد، اعتراف میکنم؛ ترسیدم. واقعا ترسیدم ... به محبوبه گفتم اصلا پات رو تکون نده و حرکت نکن. یکی از بچهها رو صدا زدم بیاد کمک، خودش در حال کمک به یکی دیگه بود اما گفت یکمی صبر کنین این الان تموم میشه. تو این مدتی که اون بیاد من هم دستکش خودم و هم دستکش محبوبه رو از بالای کوله درآوردم و دستمون کردیم. دست راست من واقعا از سرما بی حس شده بود. تا دستکشها رو پوشیدیم مسعود و علی رسیدن و کمک کردن تا محبوبه پاش رو از توی برف دربیاره.
بعد از حدود بیست دقیقه به پایین دره رسیدیم. یک جوی باریک از آب برفهای آب شده تشکیل شده بود و توی اون سکوت وحشتناک شب صداش از چندین متری به گوش میٰرسید. حالا فقط مونده بود این درهای که پایین اومد بودیم رو بریم بالا تا به جانپناه برسیم. از پایین دره دیگه حتی نورهای جانپناه که بهمون امید میدادن هم دیده نمیشد. بعد از چند دقیقه ایستاده استراحت کردن، دوباره به مسیرمون ادامه دادیم و شروع به بالا رفتن از دره کردیم. وقتی از دره اومدیم بالا دوباره نور جانپناه دیده شد و همه انرژی دوباره گرفتن. یکی از بچهها به شوخی گفت: میدونین یه دره کوچیک دیگه بین ما و جانپناه هست؟! حتی شوخیش هم وحشتناک بود!خلاصه با تجربه راهنمامون و با مسیریابی که توی شب انجام داد بالاخره همه صحیح و سالم رسیدیم به جانپناه. اونجا واسمون چای آماده کرده بودن، چایی و شاممونو خوردیم و کمی درباره اتفاقای مسیر شوخی کردیم. دیگه داشتیم داستانی که قرار بود زندهها برای برنامه ماه عسل تعریف کنن رو مرور میکردیم و میخندیدیم. از بچهها پرسیدیم کیا فردا قله میان و کیا میخوان همینجا استراحت کنن؟ طبق معمول همه گفتن ما که قلّه نمیآیم! من هم گفتم:من که میدونم قله نمیآید ولی هرکی خواست بیاد ساعت 6.5 حرکت میکنیم. بعد خوابیدیم تا واسه روز بعد انرژی داشته باشیم.
تفتان یک جانپناه ۵طبقه داره که ظاهرا همیشه درش قفله و فقط در شرایط خاص ازش استفاده میشه. کنار اون یک جانپناه کوچکتر و قدیمیتر به اسم صُبَح داره که برای استفاده از اون هم باید حتما قبلش با هیئت کوهنوردی هماهنگ کرده باشی. گرچه ما با هماهنگی رفته بودیم ولی ظاهرا اگه بدون هماهنگی برید در اونجا هم قفله و پشت در میمونید! برای یک شب اقامت در جانپناه نفری ۱۵هزار تومن پرداخت کرده بودیم. میشه اینجوری عنوان کرد؛ جانپناهی که درش قفل باشه و در شرایط سخت به درد عموم و مردم نخوره عملا بلااستفاده و بیهوده است. (تصویر 2)
تصویر 2: نمایی از جانپناه 5طبقه تفتان
برای صعود از جانپناه به سمت قله حدود ۳ ساعت زمان نیازه و از اونجایی که توی مسیر صعود همیشه مسیرها و یخچالهای برفی هست تصمیم براین شد تا صعود رو بعد از روشن شدن هوا و توی روشنایی روز شروع کنیم. ساعت ۶.۵ با یک کوله کمری کوچیک صعود رو شروع کردیم. داخل این کولههای کوچیک که اصطلاحا بهشون کوله حمله گفته میشه معمولا تنقلات شامل شکلات، خرما، مغز پسته و بادام، بیسکوئیت، آب معدنی، نوشابه انرژیزا، شربت لیمو عسل، لواشک و قره قروت، کشک و لیمو ترش پیدا میشد. هوا فوقالعاده بود، نه از آفتاب سوزان خبری بود و نه از برف و باد و سرما. حدودا ساعت ۹.۵ به قله و قسمتهایی که گوگرد از اون خارج میشه رسیدیم. تمام تن و لباسهامون بوی گوگرد گرفتند. باد نسبتا شدیدی میوزید اما منظره فوقالعادهای بود، خروج گازهای گوگردی و رقصیدنشون توی باد. (تصویر 3و4)
تصویر ۳: خروج گازهای گوگردی از دهانه تفتان
تصویر 4: خروج گازهای گوگردی از دهانه تفتان
یک تابلو روی قله ارتفاع رو ۴۰۵۰ متر نوشته بود درحالیکه جیپیاس ما ارتفاع رو 3914 نشون میداد و توی اینترنت ارتفاع قله رو 3970 هم عنوان کردند که البته اینها همشون فقط یک عدد هستند ؛) گرچه برای همنوردان همراهمون که اولین صعود بالای چهار هزارمترشون بوده ارتفاع 4050 متر از همه اعداد و ارقام صحیحتر و درستتره!
تصویر 5 نمایی از بالای قله رو نشون میده.
در هرصورت قله تفتان رو فتح کردیم و به سمت جانپناه برگشتیم. بخش زیادی از مسیر رو روی برفها سر خوردیم. این بخش از سفر اینقدر خووب بود که گاهی دوباره چندین متر برمیگشتیم بالا و صعود میکردیم تا بتونیم دوباره سر بخوریم. همیشه اول یکی از بچهها آروم و با احتیاط میرفت پایین و اونجا مستقر میشد تا بتونه بقیه رو بگیره یا به عبارتی واسشون ترمز باشه. گاهی سرعت اونقدر زیاد میشد که خود شخص نمیتونست به موقع ترمز کنه و بایسته. بخاطر همین نیاز به ترمز بیرونی بود تا اونهایی که لیز میخورن در انتهای مسیر به سنگها برخورد نکنن و یا از دره سقوط نکنن. توی این بخش از مسیر چندین بار دوربین و موبایل بچه توی برفا افتاد ولی خوشبختانه تلفات مالی نداشتیم! برگشت از قله تا جانپناه حدود ۲ساعت طول کشید. به محض رسیدن نهارمون رو خوردیم و کمی استراحت کردیم.بعد کولههامونو جمع و جور کردیم و به سمت پای کوه راه افتادیم و بعد از سه ساعت به پای کوه و محل ماشین رسیدیم و صعودمون رو تکمیل کردیم. خسته و کوفته و له و داغون سوار مینیبوس شدیم و حرکت کردیم.
خلاصه اطلاعات این صعود رو میتونید در تصاویر 6 و 7 و جدول1 مشاهده کنید.
تصویر6: اطلاعات صعود از پای کوه تا جانپناه
تصویر 7: اطلاعات مسیر از جانپناه تا قله و مسیر برگشت
جدول 1: خلاصه اطلاعات صعود به تفتان
نکات:
- بهتره لوازم مورد نیاز خودتون رو از زاهدان و یا سوپرمارکتهای بین راهی تهیه کنید چون اونجا بیشتر از یکی، دوتا مغازه نداره که ممکنه اقلام مورد نیاز شما رو نداشته باشند.
- برای صعودتون حتما آب کافی به همراه داشته باشید. توی جانپناه آب چشمه هست که داخل دوتا تانکر آب نگهداری میشه و همیشه به آب دسترسی دارید ولی از اونجاییکه آب داخل تانکر نگهداری میشه آلودگیهای خاص خودش رو میتونه داشته باشه.
- پیشنهاد میکنیم برای صعود با خودتون شربت لیمو و عسل درست کنید خیلی کمک کننده است.
- گرچه ارتفاع تفتان خیلی هم زیاد نیست ولی ممکنه بدن بعضیها به ارتفاع حساستر باشه. در صورتیکه موقع صعود احساس تنگی نفس و سرگیجه داشتید هیچ اجباری به صعود نداشته باشید و برگردید پایین تا بدنتون به ارتفاع عادت کنه و مشکلی واستون بوجود نیاد.
- فکر نکنید چون تفتان در منطقه گرمسیر قرار داره پس همیشه گرمه و نیاز به کلاه و دستکش و لباس گرم نیست! تفتان هم سرده، هم برف داره و هم بادهای شدیدی داره.
- طوری برنامه ریزی کنید که به هیچ عنوان در تاریکی هوا توی کوه و کوهنوردی نباشید.
- همیشه لباس گرم اضافه داشته باشید چون ممکنه لباسهای اصلیتون توی برف خیس بشه.
- توی کوه به هیچ عنوان از گروه جدا نشید.
وقتی آدم به یکی از اهدافش میرسه خیلی لذت میبره. شاید اون هدف از دید بقیه خیلی کوچیک باشه اما چون هدف خودت بوده و بهش رسیدی کلی انرژی میگیری برای بقیه اهدافت. تفتان یکی از همین اهداف واسمون بود. یک سفر فوقالعاده و خوب. وقتی با علاقه کاری رو انجام میدی همه چیز اون کار واست جذاب میشه حتی سختیها و مشکلاتش. قطعا غروب جاهای دیگه خیلی زیباییهایی داره ولی برای ما غروب تفتان یه چیز دیگهای بود (تصویر8).
تصویر 8: نمایی زیبا از غروب از بالای کوه تفتان
بهترین زمان صعود به این قله زیبا فروردین و اردیبهشته که هوای متعادلتری داره و صعودی با دردسر کمتری خواهید داشت. همنوردان با تجربهای که همراهمون بودند میگفتند که زمستان سال 93 که به قله صعود کرده بودند این همه برف روی کوه نبوده و برفی که فروردین امسال اون بالا بوده به مراتب بیشتر از برف اون موقع است.
تصویر 9: تصویر از یکی از قلههای کوه تفتان
میتونید ویدئوی این صعود رو در ادامه ببینید.
و اما بعد از صعود به تفتان و در مسیر برگشت توی جاده یک تابلو با این عنوان توجهمونو جلب کرد؛ "سنگنگارههای تمندان".(تصویر 10)
تصویر 10: تابلو سنگنگارههای تمندان
ماشین رو نگه داشتیم و از چند نفر از اهالی همونجا راجع بهشون پرسیدیم. اطلاعات دقیقی نداشتند و فقط گفتن که روی کوه سنگهایی هست که نقاشیهایی از بز، انسان، اسب و شمشیر روشون هست. اما نمیدونستن متعلق به چه دورهایه و از چه زمانی اونجا بوده. بالاخره با راهنماییهای یکی از اهالی به منطقه رفتیم که حدود ۱۰۰۰ متر فاصله داشت و با یه صعود کوچیک ده دقیقهای به بالای کوه(تپه) رسیدیم و سنگهای نقاشی شده رو از نزدیک دیدیم. سنگهایی پراکنده با فاصلههایی چند متری از هم. طبق گفته راهنما تعداد بیشتری از این سنگها در فاصله دورتری هستن که هنوز موندن ولی تعداد زیادی از اون سنگها رو هم برداشتن (دزدیدن، منتقل کردن و یا هر اسم دیگهای که میشه واسش گذاشت). نقاشیها شبیه نقاشیهای محمد هفت ساله از کرج بودن! ولی شبیه به هم بودن، توی اکثرشون شاخ بزها بزرگ کشیده شده بودن و نکات مشترک زیادی بینشون وجود داشت. وقتی برگشتیم توی ماشین شوخیها و مسخره بازیها برای این نقاشیها شروع شد. اکثر بچههایی که با وجود خستگی صعود اومده بودند و سنگنگارهها رو دیده بودن به اونهایی که توی مینیبوس نشستند و استراحت کردن گفتن که خوب کاری کردین نیومدین! چون هیچی نداشت! من واقعا مونده بودم که آیا بچهها دقیقا انتظار داشتن نقاشیهای استاد فرشچیان رو روی سنگها ببینن؟!
تصویر11: یکی از سنگنگارههای تمندان
تصویر 12: یکی از سنگنگارههای تمندان
اما از اونجائیکه هیچ اطلاعاتی راجع بهشون نداشتیم و نمیدونستیم متعلق به چه دورهایه باورش واسمون سخت بود که واقعا این نقاشیها متعلق به دو-سه هزار سال قبل باشه. اما واقعا اگه چنین قدمتی دارن بهتره حداقل یک تابلو یا کاتالوگ درباره تاریخچهاش اونجا وجود داشته باشه و اینجوری بدون صاحب و به امان خدا رها نشن. بدون وجود اون راهنما محال بود بتونیم سنگنگارهها رو بین اون همه سنگ پیدا کنیم. حتی از این بابت هم کمکاری شده و هیچ تابلوی راهنمایی وجود نداشت.
متاسفانه توی نت اطلاعات دقیق زیادی پیدا نکردم و طبق معمول اکثر سایتها مطالب کپی قرار دادن. این بخش رو از سایت ایرنا مستقیم اینجا کپی میکنیم؛
"تمندان تغییر یافته کلمه دمندان است که در روزگاران کهن مهد فرهنگ و تمدن بوده است و در بسیاری از کتاب های معتبر تاریخی از تمندان به عنوان شهری متمدن یاد شده است. آثار باستانی این منطقه شامل سنگ نگاره ها، سنگ نوشته ها، کوره های ذوب و استخراج فلزات، معماری صخره ای قلعه های سنگی، سنگرهای صخره ای و از همه مهمتر قبرستان های قدیمی متعلق به دوران اسلامی و اشکانیان است که حکایت از تمدنِ دیرینه و سکونت چند هزار ساله بشر در این منطقه دارد. این سنگ نگاره ها که به گفته کارشناسان بیش از 2 هزار سال قدمت دارند در ارتفاعات روستای تمندان به صورت تابلو هایی بسیار زیبا مربوط به صحنه هایی از گله های بز کوهی، انسان و شکار دیده می شوند."
ظاهرا در این منطقه جاذبههای تاریخی دیگهای هم وجود داره ولی ما چون فرصت نداشتیم و برنامهریزی نکرده بودیم نتونستیم ازشون بازدید کنیم. اما شما اگه به اماکن تاریخی علاقهمندید با اطلاعات بیشتری برید تا بیشتر لذت ببرید. بدون داشتن راهنما پیدا کردن این سنگنگارهها خیلی خیلی سخته.
از اونجائیکه روز بعد از صعود رو به خرید از زاهدان اختصاص داده بودیم، بعد از دیدن سنگنگارهها به سمت زاهدان حرکت کردیم تا شب رو در هیئت کوهنوردی این شهر استراحت کنیم. هزینه اقامت در هیئت کوهنوردی به ازای هر نفر شبی 25 هزار تومن بود که از قبل پرداخت و رزرو کرده بودیم. از شانس بد ما پمپ آب هیئت خراب شده بود و برای دوش گرفتن مشکل داشتیم. میدونید که بعد از یک صعود یه دوش آب گرم تمام خستگی رو از تن بیرون میکنه که ما از این نعمت محروم بودیم و مجبور شدیم فقط برای اینکه بوی گوگرد رو از تنمون ببریم هر شخصی با دوتا بطری 1.5 لیتری دوش بگیریم. تجربه سختی بود ولی متوجه شدیم که میشه بادوتا بطری هم دوش گرفت ؛)
زاهدان رو فقط به قصد خرید لوازم استوک کوه رفته بودیم و تمام روز رو توی چهارراه رسولی به دنبال پوتین و کاپشنهای خوب و سالم میگشتیم که خوشبختانه پیدا کردیم. برای کسانی که واقعا قصد خرید دارن یک روز کامل هم برای گشتن و پیدا کردن اجناس خوب کمه اما ما توی یک روز تونستیم کفش کوه، صندل، کاپشن پر، کاپشن گورتکس و پارچههایی رو بخریم. چهارراه رسولی معدن اینجور اجناسه یا به قول یکی از بچهها؛ زاهدان بهشت کوهنوردان بیبضاعت و کم بضاعته :) جایی که میشه کفشها و کاپشنهای با کیفیت و دست دوم خارجی رو با قیمتهای نسبتا خوب خرید. کاپشن نویی که توی بازار 300 هزارتومن قیمت داره اونجا میتونید دست دومش رو با 30هزارتومن بخرید. گرچه خیلیها به خرید اجناس دست دوم اعتقادی ندارن ولی گاهی میشه جنسهای با کیفیت خیلی خوبی هم پیدا کرد.
با این سفر و صعود، تفتان هم به یکی دیگه از خاطرات خوبمون اضافه شد. امیدواریم بتونیم و فرصت اینو داشته باشیم بار دیگه به این آتشفشان خاموش غلبه کنیم.
با احترام،
حمید و محبوبه
نویسنده: Hamid-Mahbubeh