هفت شب برفی در روسیه
زمستان 1397 در مسکو و سنت پترزبورگ
بخش اول-پیش از سفر
سعی میکنم به زبان آدمیزاد! بنویسم بی هیچ تکلف و تشریفاتی!
بهمن ماه 1397 بود که تصمیم گرفتیم به روسیه سفر کنیم.طبق معمول که دوست داریم خودمون سفر بریم نه با تور، پس فرآیند خرید بلیط و وچر هتل رو شروع کردیم. اولین قدم،چک کردن سایت بوکینگ برای هتل و پرواز بود که هتل های مد نظرم رو انتخاب کردم و حالا باید برای پرداختشون فکری میکردم و پرواز هم از سایت ایرانی تهیه کردم که پشتیبانی پس از فروش و خدماتشونم عالی بود.بیمه هم از یک آژانس گرفتم. راه ها و سایتهای مختلف پرداخت مالی و صدور ویزا کارت و مستر کارت رو پیگیری کردم و در نهایت به یک سایت(نمایندگی فروش بوکینگ دات کام) رسیدم که خیلی عالی بود و در واقع با این سایت شما همون مبلغی که تو سایت بوکینگ دات کام به یورو یا دلار میبینید رو پرداخت میکنید بدون هیچ کارمزد و درصدی، بر خلاف سایر سایتها که حداقل 7 درصد میگیرن،فقط 4 درصد از ما گرفت که به گفته خودشون اونم بابت هزینه های کارمزد بانکی برای فقط چند کشور خاص از جمله چین و روسیه و ...بود که خب مقصد ما یعنی روسیه هم جزو همین 4درصدی ها حساب میشد!
تصویر1-بلیط از سایت
چالش بعدی ویزا بود که بعد از جستجوی زیاد باز اونو به یک آژانس سپردیم که بابت هر نفر 80 دلار میگرفت که طی یک هفته برامون ویزا رو بگیره.
قرار بود جمعه 19 بهمن ماه از تهران حرکت کنیم، تا پنجشنبه 25 بهمن ماه به مدت یک هفته، دو شهر روسیه، یعنی مسکو و سنت پترزبورگ رو دیدن کنیم.
هتل ما در مسکو هتل گاردن رینگ بود. یه هتل 4 ستاره ی خوب در خیابان پراسپکت میرا در مسکو که دو تا ایستگاه مترو هم نزدیکش بود.چون ما توی سفرهامون تمام جاهای شهر رو خودمون و اکثرا با مترو یا پیاده و یا تراموا و اتوبوس میریم پس در انتخاب هتل، مکان قرارگیری اون برامون مهمه که دسترسی خوب به مترو و سایر وسایل حمل و نقلی داشته باشه. خب این هتل رو برای 3 شب از 19 تا 22 بهمن( 8 تا 11 فوریه) به قیمت 249 یورو با صبحانه برای دو نفر رزرو کردیم.
تصویر2-وچر هتل گاردن رینگ در مسکو
و همچنین هتل سن پیتر ما هتل آستون بود، یه هتل تاریخی که قبلا خونه ای تاریخی بوده که معمارش یه ایتالیایی بوده و این خونه رو برای یکی از اشراف روس طراحی میکنه و بعدا مرمت میشه و به هتل تبدیل میشه،تو بهترین خیابون شهر سن پیتر یعنی خیابان نوسکی بود.هتلی 4 ستاره بسیار دنج و زیبا در یکی از خیابونای منتهی به نوسکی و تقریبا بهترین جای شهر از نظر دسترسی و زیبایی و خود هتل بسیار دیدنی و جذاب.خب هتل آستون هم به قیمت 176 یورو برای 3 شب با صبحانه برای دو نفر رزرو کردیم.
تصویر3-وچر هتل آستون در سن پیتر
حالا هم هتل، هم پرواز، هم ویزا و هم بیمه ی ما آماده بود.یعنی دقیقا چهار مدرک مهم برای هر سفر خارجی.حالا نوبت اطلاعات گرفتن راجع به روسیه و آب و هوای ماه فوریه و این فصل از سالش و جاهای دیدنیش بود. تقریبا با هرکی صحبت میکردیم همه با تعجب میپرسیدن که واقعا میخواید تو زمستون برید روسیه؟اونم الان تو سردترین ماه سالشون؟ و ما با آرامش و لبخند میگفتیم بله. البته این آرامش و لبخند مال اول راه بود، بعدش یکم خودمونم استرس گرفتیم که حالا واقعا چی میشه؟! و سوالهای متعددی که ذهنمون رو مشغول کرده بود، نکنه بریم و نتونیم سرماش رو تحمل کنیم؟ حتما دلیلی داره که آژانس ها این فصل توریست نمیبرن روسیه! یاد گزارش محمد حسین میثاقی از جام جهانی امسال افتادم که وسط مرداد و تابستون، داشت گزارش میداد از مسکو و یه کت چرم و یه بافت ضخیم تنش بود، ولی داشت میلرزید و میگفت اینجا هوا خیلی سرده! خب اگر مردادش اونه پس بهمنش و فوریه اش چجوریه؟
شروع کردم به جستجو تو اینترنت و خوندن گزارش ها و نکات زمستان روسیه و عکسهایی که از پلک زن و مردی که یخ بسته بود بر اثر سرما و نوع پوشش مردم محلی با وجود اینکه بدنشون به اون سرما عادت داره ،ولی گرم ترین لباس ها رو پوشیدن،خب اینجا بود که قضیه برامون جدی تر شد و با اینکه هیجان رو دوست داریم و از سفرهای متفاوت و خاص لذت میبریم، اما عقل حکم میکرد که باید یه کاری کنیم.
خلاصه این شد که رفتم سراغ خواهرم شقایق کوهستان،که کوهنورد حرفه ایه و شبها و روزهای زیادی رو توی کوه ها و قله ها با یخ و برف دسته پنجه نرم کرده و از خودش و اساتیدش کمک گرفتم که راهنمایی مون کنن. این شد که یه قسمت ویژه به این سفرمون اضافه شد و این سفر رو از بقیه سفرها برامون متمایز کرد و اونم یه خرید اساسی و حسابی از انواع لباس های کوهنوردی مناسب برف و یخ بود.
خب راجع به لباسها و مارک ها و برندهاشون به این جمع بندی رسیدیم که جنس تولید داخل هم خوب و با کیفیته و هم قیمتش تقریبا یک سوم نمونه های خارجیه.این شد که به یک سایت و مغازه در منیریه مراجعه کردیم و کاپشن پر گایا و دستکش و شال و کلاه و بیس لیر و پلار خریدیم و کفش کوه هم که از قبل داشتیم. حالا با این خریدها کمی از نگرانیمون برطرف شد ولی باز هم قضیه برام گنگ و مبهم بود که نکنه اونقدر سرد باشه که اینها هم جواب نده و مجبور بشیم کل سفر رو تو هتل بمونیم و هیچی به هیچی.
با همین ابهامات و با همین سوالات بالاخره روز سفر فرا رسید و جمعه 19 بهمن(8 فوریه) ساعت 4 صبح پرواز ایرفلوت رو داشتیم به مقصد فرودگاه شرمتیوو مسکو و ما ساعت 12 شب به سمت فرودگاه امام خمینی حرکت کردیم.
طبق اصل مینیمال،باز هم دونفرمون با هم یه چمدون برداشتیم و با وجود اینکه ایندفعه بخاطر حجم لباس گرمی که برداشته بودیم و همچنین کمی خشکبار(مثل کشمش گردو که اهل دل! و همنوردهای عزیزمون، توصیه کردن همراهمون داشته باشیم که تو سرما بدن رو گرم میکنه) و نسبت به سفرهای قبلی، هم چمدان سایز بزرگتری برداشتیم و هم خیلی سنگین شده بود بخاطر وزن کفش های کوه و چتر و کاپشن و...و من همش با خودم میگفتم حتما تو فرودگاه به اضافه بار میخوریم ؛ولی بازهم خوشبختانه کل وزن چمدان ما 24 کیلو بود که بار مجاز هواپیمای ایرفلوت برای هر نفر 23 کیلو بود و ما دو نفرمون جمعا میتونستیم 46 کیلو بار داشته باشیم.
باز هم فرودگاه و فرآیند تحویل بار و صف طولانی هم وطن های عزیز که واقعا نمیدونم چرا هر کسی چندین چمدان بزرگ و پر بار همراهش داره( به جز دانشجوها که خب لازم دارن) اما مسافرها و توریست های ایرانی رو که برا یه سفر یه هفته یا ده روزه اینقدر بار همراهشون میارن رو نمیتونم درک کنم! کاش میتونستم لذت مینیمال بودن و سبک سفر کردن رو به همه نشون بدم تا راحت بشن از این حجم مصرف گرایی تو زندگی و پر باری تو سفر.
برگردیم به فرودگاه و آشنایی من با شیوا ملی پور،خانم دکتر عزیز شیرازی که حالا دانشجوی دندانپزشکی بود در سن پیتر روسیه و اون شب تو فرودگاه باهاش سر صحبت رو باز کردیم و آشنا شدیم و خیلی توی این سفر،کمکمون کرد و ما رو راهنمایی کرد. پرواز ما ساعت 4 صبح بدون کوچکترین تاخیری از تهران بلند شد و ساعت حدودا 8 صبح توی مسکو به زمین نشست.
تصویر4-طلوع آفتاب از بالای ابرها در آسمان روسیه
تصویر5-اولین تصویر از مسکو-نمای پنجم از بالا
بخش دوم-3 روز و 3 شب مسکو
روز اول سفر-جمعه 19 بهمن1397-8فوریه2019-مسکو
ساعت حدودا 8 صبح بود و موقع لندینگ و نشستن هواپیما و پایان 4 ساعت سفر هوایی، از بالا همه چی یخ زده و یک شهر یخی زیر پای خودم میدیدم و داشتم فکر میکردم که تا چند دقیقه دیگه هواپیما میشینه و سرمای روسیه در سردترین ماه سالش رو تجربه میکنم.هر چی به زمین نزدیکتر میشدیم جزئیات بیشتری رو از پنجره هواپیما میدیدم و کم کم ماشین آلات و کارگر های فرودگاه دیده میشدن،نکته جالب توجه اول، پوشوندن تمام موتورهای هواپیماهای پارک شده در فرودگاه بود با پارچه های خیلی ضخیم و چند لایه پلاستیک، خب از همین جا میشد بقیه ماجرا رو فهمید و خوند که چی در انتظارمونه؛ و هر چی نزدیکتر میشدیم به لباس کارگرها دقت کردم که کاملا مشخص بود هر کدوم حداقل 4 لایه لباس پوشیدن، چون هر کدومشون به طرز اغراق آمیزی سه برابر حجم بدن خودشون شده بودن و همه تبدیل به آدمک هایی مستطیلی و مربعی شده بودن، به خاطر حجم لباس ها و کاپشن و شلواری که پوشیده بودن.
هواپیما نشست و بعد از باز شدن درب خروج، اولین سوز سرد وارد شد و به تن ما نشست و اولین سرمای روسیه زمستانی رو حس کردیم.سریعا کاپشن و شال و کلاه رو پوشیدیم و بعد از پیاده شدن از هواپیما،وارد اتوبوسی شدیم که خیلی نزدیک به پله ها منتظر ما بود.
وارد سالن فرودگاه شدیم و بعد از تحویل بار، سراغ خرید سیم کارت رفتیم که اینجا شیوا خیلی کمکمون کرد و چون مسلط به زبان روسی بود برامون یه سیم کارت مگافون خرید به قیمت حدودا 500 روبل که یک هفته تماس و 30 گیگ اینترنت داشت و 40 یورو چنج کردیم با نرخ 65 روبل برای هر یورو که جمعا شد 2600 روبل روسیه و بعد از خداحافظی با شیوا که قرار بود از همینجا با پرواز یک ساعت دیگه بره سن پیتر، ما هم رفتیم دنبال پیدا کردن قطارهای سریع السیر ائرواکسپرس(Aeroexpress) که تو کل تابلوهای فرودگاه با نقشه، دقیقا مسیر پیدا کردن قطارها رو نشون داده بود. با یه قطار هوشمند بدون راننده از ترمینال D که پیاده شده بودیم رفتیم ترمینال F که محل سوار شدن به قطارها بود.
تصویر6-غرفه فروش سیم کارت مگافون در فرودگاه شرمیتوو مسکو
تصویر7-نقشه راهنمای داخل فرودگاه برای تمام ترمینال ها و قطارهای سریع السیر به مرکز شهر
تصویر8-یه فروشگاه که سبد خریدش منو جذب کرد-با جعبه چوبی درست کرده بود
تصویر9-تصویر قطارهای سریع السیر ائرواکسپرس(Aeroexpress) در فرودگاه شرمیتوو مسکو
اونجا باجه بلیط فروشی برای قطارها رو پیدا کردیم و نفری 420 روبل دادیم و بلیط قطار رو خریدیم که قرار بود ما رو تا اولین ایستگاه مترو شهر مسکو ببره که تقریبا مرکز شهر هم بود.این قطارها هر نیم ساعت یه بار حرکت میکنن و حدود نیم ساعت هم طول میکشه تا به ایستگاه مترو بلروسکایا ( belorusskaya) در خط 5 مترو مسکو برسند.
اینم بگم که خط 5 مترو مسکو یه خط دایره ای شکله که اولین ایستگاهش همون آخرین ایستگاهه و قدیمی ترین و باستانی ترین خط مترو مسکو هم هست که بسیار جذاب و دیدنیه و در واقع برا خودش یه موزه است، یه موزه ی متحرک؛ قبلا شنیده بودم مترو مسکو خیلی معروفه و جالبه؛ ولی فکرشو نمیکردم واقعا اینقدر دیدنی و جذاب باشه.
تصویر10-تصویر مترو جذاب مسکو از اینترنت
به ایستگاه بلروسکایا در خط 5 مترو رسیدیم، بعد از اینکه از قطار پیاده شدیم ساختمان ورودی مترو رو پیدا کردیم و وارد شدیم و محو زیبایی ها و گچ بری ها و معماری و تلفیقش با تکنولوژی و مدرن ترین تجهیزات حمل و نقلی دنیا شدیم.باجه بلیط فروشی رو پیدا کردیم و یه کارت مترو خریدیم که بهش میگفتن کارت ترویکا؛ آبی رنگه و سه تا اسب روشه، برای هر نفر باید یه کارت میخریدیم که نفری 430 روبل بابتش هزینه دادیم که حدودا 60 روبلش پول کارت بود و بقیه اش شارژی بود که میتونستیم تو مترو یا قطار یا سایر وسایل حمل و نقلی ازش استفاده کنیم.
تصویر11-ساختمان ورودی متروی بلروسکی در مسکو
تصویر12-کارت متروی مسکو-ترویکا-عکس از اینترنت
ما باید از خط 5 میرفتیم به خط 6 و ایستگاه sukharevskaya که یکی از ایستگاه های نزدیک هتل گاردن رینگ یعنی محل اقامت ما بود.
از شیب زیاد و سرعت بسیار زیاد پله برقی های مسکو هم بگم براتون که اولش من یکم سرگیجه گرفتم ولی بعدش اونقدر خوشمون اومده بود که خود مترو شده بود یکی از پاتوق های هر روز و پیاده گردی هامون، واقعا هم جذاب و لذت بخش بود، وقتی در کنار این همه هنر و گچبری و سنگ تراشی و هنر معماری میدیدی که بالاترین تکنولوژی و نظم و دقت هم وجود داره؛ طوری که قطارها هر 2 دقیقه یکبار دقیقا راس ساعت بدون حتی یک ثانیه تاخیر میرسیدن، البته که تو مسکو هم ساعات اداری، مترو به شدت شلوغ میشد حتی به شلوغی دروازه دولت خودمون! اما خبری از دستفروش و هل دادن نبود! و این شلوغی هم باعث نمیشد که قطارها از یه ایستگاه به ایستگاه بعدی تاخیر داشته باشن، تو کل اون یک هفته و حدود 20 باری که ما از مترو استفاده کردیم هرگز تاخیری در اومدن قطارها ندیدیم.
تصویر13-شیب پله برقی های مترو مسکو
تصویر14-متروی تاریخی مسکو
تمام تابلو ها به زبان روسی و انگلیسی و چینی بود.نکته جالب برام دقیقا همین بود که تو کل روسیه علاوه بر دو زبانی که همیشه همه جا هست یعنی زبان خود اون کشور و زبان انگلیسی، زبان سومی هم تو تمام تابلوها و تمام مراکز عمومی روسیه بود و اون زبان چینی بود که دقیقا در کنار دو زبان دیگه روی تمام تابلوهاشون وجود داشت.
تصویر15-تابلوهای مکان های عمومی در مسکو به سه زبان روسی و چینی و انگلیسی-عکس از تابلو فرودگاه
به ایستگاه مترو کنار هتل رسیدیم و پیاده تا هتل حدود 10 دقیقه رفتیم و رسیدیم و در هتل زیبای گاردن رینگ پذیرش شدیم. تو فرودگاه یه برگه ریجستری بهمون دادن که ریجستری پلیس بود و اندازه پاسپورت مهمه نگهداریش و همراه پاسپورت ها، اون برگه هم هتل از ما خواست. و این نکته هم مهمه که خودمون باید از هتل درخواست برگه ریجستر هتل هم میکردیم که اینم باز مهم بود که اگر جایی تو شهر پلیس از شما بخواد که محل اقامتتون کجاست؟ باید حتما اون برگه همراهتون باشه که درگیر داستان های پلیسی نشید و چون شیوا اینو به ما تاکید کرده بود که حتما از هتل بگیرید، ما هم حواسمون بود و گرفتیم.چون بعضی هتل ها یادشون میره، یا اگر خود مسافر نگه، بهش نمیدن.
بعد از تحویل اتاق زیبامون و گذاشتن بار و بندیلمون یکم استراحت کردیم و دوباره پاشدیم پیاده رفتیم اطراف هتل رو یه دوری زدیم و از یه جا به اسم اسبر بانک پول چنج کردیم که نرخ هر یورو اینجا 74 بود که خب تفاوتی 9 تایی با فرودگاه داشت، البته اینجا 100 روبل کارمزد بانکی روی 100 یورو میگرفت، یعنی 100 یوروش میشد 7400 روبل روسیه که 7300 روبل به ما داد به همراه یه برگه که امضا میکردی و توی اون برگه دقیقا مبلغ چنج و کارمزد و همه چیو نوشته بود.
ظهر شده بود و ما هم حسابی گشنه، تنها چیزی که اون دور و بر پیدا کردیم یه مک دونالد بود که کنار همون ایستگاه مترو بود. رفتیم نفری274 روبل بابت سفارش دوبل برگرش دادیم همراه با پک سیب زمینی و کوکای مشکی، بعد از ناهارم یکم دیگه خیابونهای اطراف هتل رو چرخیدیم و حسابی سرمای مسکو رو از نزدیک حس کردیم و بعدش راهی هتل شدیم.
برا پوششمون که تونستیم در مقابل سرمای اونجا دوام بیاریم اینو بگم که ما چهار لایه میپوشیدیم.
لایه اول بیس لیر بود که خب لباس بیسی هست که کوهنوردها میپوشن، به خاطر نوع جنسی که داره و چسبندگیش به پوست بدن، اجازه نفوذ هیچ گونه سرما یا گرما رو به بدن نمیده و در واقع میشه یه پوست دوم برای بدن انسان.
لایه دوم یه بافت یا لباسی نخی یا پشمی بود. لایه سوم پلار هایی بود که از مغازه ایرانی خریدیم.
لایه چهارمم کاپشن پر گایا بود که یه کاپشن ایرانی ولی بسیار مرغوب و عالی بود. و در کنار همه اینها شال و کلاه و دستکش و جوراب پشمی و کفش کوه یا کفش اسپرت خوب هم اضافه کنید.
یعنی قشنگ طوری بود که هر بار میخواستیم از هتل بریم بیرون دقیقا نیم ساعت مشغول پوشوندن خودمون بودیم و البته اینم بگم که تمام مکان های عمومی روسیه تو قسمت لابی ورودیشون رخت آویز و چوب لباسی هست و چند مسئول،که اونجا هستن و لباس های گرم ما رو تحویل میگرفتن و بهمون شماره میدادن و اون کاپشن ها و لباس گرم ها پیششون امانت میموند تا وقتی میخواستی بری بیرون دوباره تحویلت میدادن، چون فضاهای بسته تو روسیه خیلی گرمه و همون اول که وارد میشی مجبور میشی کاپشن و لباس گرمت رو در بیاری وگرنه عرق میکنی.
بعد از اینکه یه سر و گوشی آب دادیم و از معماری زیبا و خیابان های زیبای مسکو لذت بردیم؛ رفتیم هتل برای استراحت، چون که حسابی خسته بودیم. تا شب استراحت کردیم و شب، خودمون رو به یک نسکافه و چای روسی دعوت کردیم و یکم جستجو و تحقیق راجع به راه ها و نحوه ی رفتن به مکان های دیدنی مسکو.
قرار بود فردا بریم میدان سرخ مسکو و تمام آثار دیدنی اونجا رو ببینیم و همچنین یکی از معروف ترین خیابان های مسکو یعنی خیابون آربات رو بریم بگردیم.
روزدوم سفر-شنبه 20 بهمن 1397-9 فوریه2019-مسکو
بعد از صرف صبحانه در رستوران بسیار زیبا و سنتی هتل، به سمت میدان سرخ حرکت کردیم. وقتی رسیدیم با منظره زیبای کاج های کریسمس که هنوز چراغونی و زیبا تو تمام میدون بودن مواجه شدیم و حس و حال خوبی بهمون دست داد، یه میدون با بناهای سرخ رنگ و کلی چراغونی و اطرافشم کلی برف و یخ و هوای سرد و گرمای نفس هامون.
تصویر16-دید اول از میدان سرخ مسکو
تصویر17-دید دوم از موزه واقع در میدان سرخ
تصویر18-کمی از عقب تر و ساختمون های اطراف
تصویر19-کبوترها رو سکوی برفی مشغول خوردن
تصویر20-سمت راست میدان
تصویر21-مجسمه ی جلوی موزه
هیجان زده و خوشحال شروع به دیدن و عکاسی کردیم و من رفتم جلو موزه روسیه وایسادم که همسرم ازم عکس بگیره یهو دیدم یه خانوم با لباس های سنتی روسی بدو بدو اومد به سمتم و پرید وسط صحنه عکاسیم و دست انداخت دور گردنم که بیا با من عکس بگیر، پرسید از کجایید؟ گفتم ایران و شروع کرد کلی فارسی صحبت کردن، تو همین حین دوستش که یه آقایی بود، با همون تیپ لباس های سنتی روس اومد به سمتمون و همزمان یه عکاس هم اومد و آقاهه هم دست انداخت گردن همسرم و به زور به عکاسه گفتن عکسو بگیر.بعد که تموم شد خانومه گفت پول بده، ما هم با تعجب گفتیم به شما یا به عکاس؟ گفت به هر سه تامون.
همسرم گفت اشکال نداره بهشون نفری 100 روبل بده منم از تو کیفی که پولامون رو توش گذاشته بودیم سه تا 100 روبلی درآوردم که بدم خانومه با عصبانیت زد رو دستم گفتم نفری 500 روبل بده. ما گفتیم چرا اینقدر زیاد مگه ما ازتون خواستیم که شما بیاید وسط صحنه عکاسی ما و به زور و به زور با ما عکس بگیری؟خلاصه بحث بالا گرفت و خانومه تهدید کرد که الان زنگ میزنم پلیس بیاد و ماهم چون نمیخواستیم روزمون و وقتمون رو هدر بدیم 1500 روبل رو دادیم و رفتن پی کارشون.
تصویر22-عکس اجباری گرون
برای ما که تمام تلاشمون بر داشتن سفر ارزانه و سعی میکنیم خیلی بهینه هزینه کنیم تو سفرهامون، قطعا 1500 روبل خیلی زیاد بود بابت دو تا عکس، چیزی حدود 20 یورو میشد و به پول ما حدود 300 هزار تومان!
البته شاید مقصر خود ما ایرانی ها هستیم که نمیدونم چیکار کردیم که بعضی وقتها ازمون سو استفاده میشه. چون من بعدش تو ادامه سفر دقت کردم، جلو تمام جاهای دیدنی روسیه این آدمها با لباس سنتی بودن برا عکاسی، اما دقت کردم دیدم با سایر توریست های کشورهای دیگه چنین برخوردی نمیشه و البته اینم بگم که این هایی که به پست ما خوردنم یکم فرق داشتن با بقیه ای که بعدا دیدیم چون چندجای دیگه همین مدل آدم ها دوباره به سمتمون اومدن موقعی که داشتیم عکس میگرفتیم اما قبلش اجازه میگرفتن و سوال میکردن که میخواید با ما عکس بگیرید یا نه؟ و نرخ هاشونم 200-300 تا بود نه 500 روبل!
حالا من فکر میکنم این خانومه که مسلط به زبان فارسی هم بود قطعا ما ایرانی ها و روحیاتمون رو خوب شناخته و شاید قبلا هم چنین رفتاری با بقیه هم وطن ها داشته،شاید! اما خب اینم باز شد تجربه برامون، و این طبیعیه که سفر به کشورهایی که تا حالا نرفتی همراه با تجربه و سعی و خطا باشه.شاید اگر بهش پولو نمیدادیم و پلیس هم میومد هیچ اتفاقی نمیفتاد و شاید اصلا پلیسی در کار نبود ولی خب ما نمیخواستیم هم اعصابمون خرد بشه هم وقتمون بگذره اما هر چی بود یه تجربه شد.
خلاصه رفتیم سراغ دیدن بقیه آثاری که توی این میدان زیبا بود.رفتیم تو صفی که جلو مقبره لنین بود و نرم نرم یه برف ریزی هم میبارید.یهو یه آقایی اومد گفت از کجایید گفتیم ایران،گفت من کلکسیونرم و اگر سکه ی پول کشورتون رو دارید ازتون میخرم که خب ما هیچ ریالی همراهمون نبود و جالب بود که از تمام مسافرهایی که تو صف بودن این درخواست رو کرد و داشت سکه هایی از تمام کشورها برای خودش جمع میکرد.
وارد مقبره جالب لنین شدیم.همه جا تاریک و ساکت و کلی بادیگارد از دم در ورودی تا درب خروج با اون لباس های جالب اداری روسی ایستاده بودن و به کوچکترین پچ پچ و سر و صدایی هم تذکر میدادن، یعنی باید خیلی آروم و بی سر و صدا میرفتی داخل دیدن میکردی و یواش میومدی بیرون.اجازه هیچ گونه عکاسی و فیلم برداری هم نداشتی.جناب لنین رو توی یه محافظ شیشه ای گذاشته بودن، چشم ها باز و رو به بالا و نور از روزنه های بالا برا او می تابید و همه جا ساکت و تاریک.
حالا نوبت به دیدن کلیسای سنت باسیل بود که همیشه وقتی تو کتاب هلن گاردنر و سایر کتابهای معماری در موردش خونده بودم دوست داشتم یه روزی از نزدیک ببینمش و حالا اون روز بود.حسابی عکاسی و حسابی لذت از دیدن این کلیسای زیبا.
تصویر24-کلیسای جامع سنت باسیل در میدان سرخ مسکو
تصویر25-از نمایی نزدیک تر
تصویر26-سنت باسیل از داخل حیاط و مجسمه جلوی آن
تصویر27-داخل کلیسای سنت باسیل
تصویر28-نقاشی و طرح و رنگ داخل سنت باسیل
تصویر29-اشیای داخل کلیسای سنت باسیل
تصویر30-نمایی از میدان سرخ از داخل کلیسای سنت باسیل
تصویر31-عکاسی از پشت پنجره های کلیسا
تصویر32-ماکت کلیسای سنت باسیل-دم خروجی
بعدش سراغ مرکز خرید زیبای گوم رفتیم و از اونجایی که ما کلا تو هیچ سفری هیچ خریدی نداریم، فقط به قصد دیدن و خوردن بستنی معروفش رفتیم.
تصویر33-در راه مرکز خرید گوم
تصویر34-سایر ساختمون های میدان سرخ مسکو
تصویر35-خیابون منتهی به پاساژ گوم در میدان سرخ مسکو
تصویر36-کف خیابونها خیس و بارونی و برفی
تصویر37-سنت باسیل از پشت تزئین های مانده از کریسمس
تصویر38-ورودی و همکف پاساژ گوم
تصویر39-بستنی معروف و خوشمزه گوم
تصویر40-دو اسکوپ بستنی گومی در هوای برفی و زمستانی فوریه 2019 مسکو
حالا نوبت دیدن کاخ کرملین بود و ساعت 4 بعداز ظهر شده بود که رفتیم برا تهیه بلیط که آفیسر اونجا گفت که یک ساعت دیگه تعطیل میشه و چون دیدیم تایم کوتاهی مونده، منصرف شدیم و اونجا رو فاکتور گرفتیم و البته سرما و گشنگی هم بهمون فشار آورده بود و حسابی خسته بودیم.
تصویر41-نمایی دیگه از پشت میدان سرخ و کاخ کرملین
راهی مترو شدیم و مقصد بعدیمون خیابون آربات بود که یه جایی شبیه خیابون استقلال ترکیه تو استانبول و خیابون اسکادارلیا توی صربستان بود.دو طرف مغازه های شیک ،با ساختمون ها و بناهای سنتی و زیبا و وسط سنگ فرش و پیاده رو و خبری از هیچ ماشینی نبود و خیابان، پیاده راه بود.پر از گروه های آوازخوانی و نقاش ها و کافه رستوران های زیبا.
تصویر42-شیب مترو های مسکو و پله برقی های پر سرعتش
تصویر43-نوازنده ای در مترو مسکو
تصویر44-نمایی دیگه از یکی دیگه از ایستگاه های متروی مسکو
تصویر45-پله برقی-معرف حضور!!
تصویر46-بازم پله برقی!
تصویر47-نمایی از پشت پاساژ گوم
تصویر48-پاساژ گوم-میدان سرخ مسکو
ناهار دیرهنگام خودمون رو توی یه رستوران سنتی تو خیابون آربات ساعت 5 بعد از ظهر که دیگه هوا هم کم کم تاریک شده بود خوردیم. یه سوپ بورش سفارش دادیم و یه پرس کباب و یه پرس اسپاگتی که واقعا هر سه تاش عالی و خوشمزه بود.
تصویر49-ناهار در خیابان آربات مسکو
تصویر50-سوپ بورش بسیار بسیار خوشمزه
این سوپ بورش نوعی سوپ روسیه که با گوجه فرنگی تازه و خامه و ادویه های خاصی طبخ میشه و همراهش نون خشک قالبی میدن که به اصطلاح تیلیت کنی و بخوری و به طرز عجیبی بعد از خوردن این سوپ احساس گرما تو بدنت میکنی که خب برام جالب بود و مزه ی فوق العاده خوبی داشت.
بعد هم پیاده، راهی ایستگاه مترو شدیم و تو راه یه فروشگاه دیدیم و یکم میوه خریدیم.یه پک میوه که سه نوع میوه توش بود بلوبری و ردبریز یا همون رز بری و استرابری.
تصویر51-میوه ها و رنگ ها
تصویر52-میوه ها و رنگ ها
تصویر53- رنگ ها و میوه ها
تصویر54-سهم ما از میوه ها و رنگ ها
تصویر55-پوتین روی لباس ها- در راه برگشت به هتل
تصویر56- وقتی رسیدیم هتل قشنگمون شب شده بود اما ساعت هنوز 4 بود.
تصویر57-اینم نمای اتاقمون که صبح گرفتم
و بعد راهی مترو و مترو گردی و بعد هم راهی هتل شدیم.اینم باید بگم که زمستونها طول روز تو مسکو خیلی کمه، تقریبا ساعت 9 صبح هوا روشن میشه و 4 به بعد هم تاریک میشه و شبها خیلی خیلی سرد میشه و یه سوز خیلی سرد با بارش یه برف خیلی ریز که به تعبیر من شبیه شیشه خرده است و ریز ریز از آسمون پایین میاد و انگاری بالاتر یکی یه شیشه رو تاجایی که تونسته خرد کرده و پاشیده تو هوا!
روز سوم سفر-یکشنبه 21 بهمن 1397-10 فوریه 2019-مسکو
طبق معمول بعد از نوش جان کردن صبحانه هتل، امروز قرار بود از موزه فضا و کیهان مسکو دیدن کنیم و اون منطقه از شهر رو ببینیم و همچنین شاتل معروف فضایی اونجا رو که تو پارک ودنخا بود. تو هوای سرد باز هم راهی مترو شدیم و از اونجا به ایستگاه vdnkh خط نارنجی شماره 6 رفتیم و پیاده شدیم و پیاده به سمت موزه فضا و کیهان حرکت کردیم.یه موزه بسیار جالب که تو مسیر رسیدن به موزه از مجسمه ها و یادبود های دانشمندان این صنعتشون گذاشتن و بعد هم داخل موزه و فضای جالب و هیجان انگیزش که با تصویر بهتر میشه درکش کرد.
تصویر58-فضای پارک اطراف موزه
تصویر59-هتل رو به روی پارک که اول قرار بود اینجا رو رزرو کنیم
تصویر60-مقیاس های شاتل فضایی با توجه به پله ها و آدم های روی پله و مجسمه ها
تصویر61-نمای مجسمه از نزدیک تر
تصویر62-ورودی موزه و رخت کن هایی که لباس گرم ها رو در میاوردی و تحویل مسئولینش میدادی
تصویر63-ماکت موزه و شاتل
تصویر64-اردوی بچه دبستانی ها
تصویر65-سگ های فضا نورد روسی
تصویر66-مربی مهد کودک بسیار پر انگیزه و پر جنب و جوش برای فهماندن فضا و فضا نوردی به بچه ها
تصویر67-اردوی دبستان کودکان روسی
تصویر68-موزه فضا و کیهان و وسایل داخلش
تصویر69-داخل موزه
تصویر70-داخل موزه
تصویر71-فضای واقعی داخل وسایل فضایی
تصویر72-دیوارهای داخلی بسیار زیبا و طراحی شده ی موزه
تصویر73-پرچم ها
تصویر74-طبقه پایین موزه از دید بالا
تصویر75-داخلش هیجان انگیز بود واقعیه واقعی
تصویر76-داخل سفینه ی فضایی به یاد بچگی ها
تصویر77-نبود اثر جاذبه
تصویر78-همه امکاناتی داره این سفینه!
تصویر79-نورپردازی و روند پرتاب ماهواره
تصویر80-نوزاد یکی از فضا نوردها
تصویر81-خداحافظی یک فضانورد با خانوادش در آخرین لحظات
تصویر82-خداحافظی آخرین لحظه ی یک فضا نورد؛ این عکس اشکم رو در آورد.
تصویر83-ماهواره
تصویر84-ماهواره بر
تصویر85-من بهش میگم ماشین ماهواره
تصویر86-داخل موزه
فضای موزه پر بود از تورهای دانش آموزی و بچه های کوچیک دبستانی که همراه مربی و معلم خودشون به بازدید از موزه اومده بودن و هیجان معلم ها برا تعریف کامل موزه برای بچه ها و توصیفش با پانتومیم و ادابازی برای من، جلب توجه کرد.
یه قسمتی از موزه هم عکس و فیلم لحظه خداحافظی فضا نوردها با خانواده ها و بچه هاشون بود که خیلی منو تحت تاثیر قرار داد.
کلیپ ها و فیلم ها و انیمیشن هایی رو در موزه پخش میکردن، برای نشون دادن نحوه فرستادن یه ماهواره به کره مریخ یا ماه یا سایر سیارات و اتفاقاتی که در طی مسیر، براش رخ میداد و لحظه ی فرود اومدنش بسیار جالب بود؛ مخصوصا برای من که قبلا حدود 2-3 سالی رو نجوم خوندم و علاقه به بحث فضا و کیهان داشتم و دارم.
بعد از 2-3 ساعت موزه گردی، پارک اطراف و بناهای اطرافش هم یه دور زدیم.حجم برفی که گوشه ی خیابون ها جمع شده بود گاها تا 2 متر هم میرسید.هوا سرد و سوز زیادی داشت و نمیشد خیلی تو فضای بیرون بمونی و باید به ازای هر نیم ساعت یا یک ساعتی که تو فضای بیرون بودیم حتما به کافه ای یا ایستگاه مترویی جایی میرفتیم تا بازهم بدنمون گرم بشه و بتونیم بیایم بیرون چون که واقعا سرد بود، خیلی سرد؛ از یه دکه یه نسکافه گرفتیم بلکه کمی گرم بشیم اما نشد. مجبور شدیم سریع بریم به سمت ایستگاه مترو و بریم مقصد بعدیمون یعنی تپه ی گنجشک ها.
تصویر87-ساختمان های اطراف موزه
تصویر88-ساختمان ها در برف
حتی اسمش هم برام هیجان انگیز بود. تپه ی گنجشک ها؛ اسمش منو یاد حیاط کودکیم تو خونه ی پدریم میندازه که پر از درختهای بلند و میوه بود و اونقد گنجشک تو حیاطمون، رو درختها داشتیم که واقعا گاهی اوقات به سیاهی میزد لابه لای درختها و وقتی همه با هم دسته ای بلند میشدن از رو درخت، شاید میشد بگی حداقل 200-300 تا بودن و این نوستالوژی کودکی های من همیشه در حافظه ی تصویریم مونده و گاهی فکر میکنم ما معمارها در ازای فضای سنتی ای که از زندگی مردم گرفتیم و حیاط ها و خونه ها و کوچه باغ هایی که از بین بردیم، چه چیزی رو و چه کیفیتی از زندگی رو در فضای مدرن بهشون دادیم؟!
تپه گنجشک ها، قطعا باید جای زیبایی باشه که چنین اسم زیبایی هم داره.
ایستگاه vorobyovy gory تو خط قرمز شماره 1 پیاده شدیم و شروع کردیم پیاده روی، اول از کنار هتل المپیک رد شدیم و بعد هم به ایستگاه تله کابین رسیدیم که باید با تله کابین میرفتیم بالا تا به تپه ی گنجشک ها برسیم. نگم براتون از تله کابین های مجهز و شیک و تمیزی که برای جام جهانی 2018 افتتاح شده بود و از تاریخ افتتاحش کمتر از 6-7 ماه میگذشت.
تصویر89-نمایی از هتل المپیک در برف
تصویر90-نمای رودخونه ی پایین دست تپه ی گنجشک ها از داخل تله کابین
تصویر91-تله کابین سواری
تصویر92-حجم برف زیر پامون بالای 2-3 متر بود.
تصویر93-چراغای خوشگل تپه شون
تصویر94-ماشینای کریسمسی شون
تصویر95-هتل المپیک از نمای بالا
از بالای یه رودخونه ی بسیار زیبا که دورتادورش پر از برف بود گذشتیم و به بالا رسیدیم.فضا بسیار جذاب و دیدنی و بخشی از شهر مسکو،تا دوردست ها از اون بالا دیده میشد و یکی دوتا کافه رستوران و چندتا مغازه سوغاتی فروشی و لوازم سنتی اونجا بود، اما خلوت خلوت.
تصویر96-مسکو سیتی از بالا
به حدی اون بالا سرد بود که اصلا از فضای بسته نمیشد بیرون بیای چون یخ میزدی.در حد یه ربع رفتیم بیرون پیاده روی که یکی از ساختمون های معروف هفت خواهران رو که رو تپه ی گنجشک ها بود ببینیم که حالا یکی از دانشگاه های مسکو بود، ولی رفتن همانا و اتفاقی ناگهانی و پیش بینی نشده همانا؛ قبلش اینو بگم که واقعا اونجا زیبا و دیدنی بود و هنوز المان ها و نمادهایی از جام جهانی هم تو سطح خیابونهای اون اطراف بود و انگار جاهای شیک تر و بهتر مسکو بود اونجاها و من خیلی دوست داشتم دانشگاه رو ببینم از نزدیک، داشتیم پیاده میرفتیم به اون سمت و اونقد زیبا بود گفتیم وایسیم یکم عکس بگیریم که بعد از یکی دوتا عکس که گرفتیم یهو گوشیم خاموش شد.
خب قابل هضم نبود برام چون تا حالا چنین چیزی اتفاق نیفتاده بود و با کیفیت و اطمینانی که از گوشی آیفون داشتم این اتفاق اصلا پیش بینی نمیشد و من بیشتر از خود گوشی، دل نگران عکسها و کلی مطلب و فایل و مهمتر از همه تو این کشور غریب تنها وسیله کاربردی ما برای مسیر یابی و همه چیز،گوشی من بود که تمام اپ ها و سیم کارت روسی و همه چی این تو بود و حالا هزاران سوال که اگر درست نشه چیکار کنیم؟
تصویر97-تپه ی گنجشک ها(بام مسکو) و یکی از ساختمان های هفت خواهران و حجم تپه های برفی که یخ زده
به حدی هوا سرد بود که گوشیمو 5 دقیقه بیرون آوردم چندتا عکس بگیرم این بلا سرش اومد حالا فکر کنید خودمون تو اون سرما چجوری دوام میاوردیم.یعنی قشنگ میشد بگی وقتی اون اپ هواشناسی، دمای مسکو رو برای اون تاریخ به ما منفی 13 تا منفی 20 اعلام کرده بود، قشنگ انگار تپه گنجشک ها ده درجه از اینم سردتر بود چون حسابی باد میومد و با خودش یه سوز سرد رو همراه داشت و پایین دست هم پر از رودخونه بود که خودش تاثیر سرما رو بیشتر میکرد.
تصویر98- رودخونه ی پایین دست تپه ی گنجشک ها
خلاصه سریع برگشتیم داخل ایستگاه تله کابین و گوشی رو با شال و کلاه پوشوندیم که گرم بشه بلکه روشن شه، تا نیم ساعتی ما رو نگران کرد و استرس بهمون وارد کرد ولی بعدش روشن شد خداروشکر و ما خیلی خوشحال شدیم.
با تله کابین اومدیم پایین و راهی مترو شدیم و ایستگاه Partizanskaya تو خط شماره 3 آبی رنگ پیاده شدیم و رفتیم به سمت بازار ایزمایلوف و حیف که دیر رسیدیم و بازار داشت تعطیل میشد و ساعت حدود 4 بعدازظهر بود ولی هوا تاریک شده بود و طبق معمول ما هنوز ناهار نخورده بودیم.
تصویر99-متروهای مسکو
تصویر100-مسیر رسیدن به بازار ایزمایلوف
بازار خیلی جالبی بود، یه بازار چوبی پر از دکه ها و مغازه های چوبی که یکی صنایع دستی میفروخت، یکی میوه و تره بار و یکی هم جگر و دنبه و کباب و دود ذغالش کل بازار رو گرفته بود همچنین بوی نم، که زمین رو خیس کرده بود و بوی چوب خیس خورده! منو یاد بازارهای توی فیلم های یانگوم و جومونگ انداخت.
تصویر101-صنایع دستی و غرفه های بازار ایزمایلوف
تصویر102-کلاه فروش بازار ایزمایلوف
تصویر103-ساختمون های بالا دست بازار
تصویر104-راسته بازارشون
بازار داشت تعطیل میشد و هوا تاریک، وقتی هوا تاریک میشد دما هم میومد پایین تر و سرد تر میشد و خیابونها هم خلوت تر و ما هم ترجیح میدادیم کمتر تو خیابون باشیم و بریم فضاهای بسته تر، این شد که راهی ایستگاه متروی VYSTAVOCHESKAYA شماره 4 رنگ فیروزه ای و مسکو سیتی شدیم یعنی محله ای در مسکو پر از ساختمان های مدرن و پاساژ و مرکز خرید.
تصویر105- یکی دیگه از ایستگاه های متروی مسکو
از رو پل شیشه ای(BAGRATION) عبور کردیم و وارد بازار مدرن آفی مال (AFIMOL) شدیم.چیزی شبیه دبی مال و شاپینگ مال های مدرن سایر کشورها.اونجا رو حدود نیم ساعت گشتیم و دیدیم و از اونجایی که علاقه ای به خرید نداریم سمت مغازه ها نرفتیم و من فقط به معماری و دیتیل ها و جزییات اجرایی بازار دقت کردم و دنبال تفاوتها و شباهت هاش با سایر بازارهای مدرن و شاپینگ مال هایی که تا الان دیدم، بودم و بعدش هم رفتیم کی اف سی شام خوردیم و بعد از اونم راهی مترو و مترو بازی های هر شبمون شدیم و بعد هم هتل.