مقدمه
خرداد ماه 96 به همراه همسرم عازم گیلان شدیم تا از جاذبه های طبیعی ، من جمله آبشارهای رویایی آن بازدید کنیم. 5 روز مرخصی وسط هفته کافی بود تا بتوانیم لیستی از مناطقی که به دیدن آنها علاقه داشتیم را تهیه کرده و در یک برنامه سفر ارزان قیمت بگنجانیم.
تا آن لحظه آبشار ها، دریاچه ها و غارهای زیادی را کاوش کرده بودیم. اگر چه هر سفری که داشتیم پر از تازگی ، هیجان و تجربه جدید برایمان بود اما نمیدانم چرا برای من از همان ابتدا مشخص بود که این سفر به شکل دیگری رقم خواهد خورد.
سفری که تا کنون برچسب بهترین و دلچسب ترین سفر داخلی عمرمان را با خود یدک میکشد.
سفری که به همراه خودرو شخصی و دو نفره انجام شد. همچنین سعی کردیم مسیر تهران تا گردنه حیران بصورت چند مرحله ای طی شود بطوریکه در طول سفر بارها توقف کردیم و هر شب در یکی از خانه های روستایی یا شهری هموطنان عزیزمان اقامت کردیم.
با این روش، انعطاف پذیری برنامه سفر به شدت افزایش پیدا کرد بطوریکه هر زمان هر جا دوست داشتیم میماندیم و هر زمان اراده میکردیم به سمت مقصد بعدی حرکت میکردیم و چالش های جدید و تجارب دلچسبی را برایمان به ارمغان آورد.
برنامه سفر ما در نمای کلی شامل بازدید از جاذبه های زیر بود :
- روستای تاریخی ماسوله و آبشار آن
- قلعه رود خان
- اسالم به خلخال و پارک جنگلی گیسوم
- آبشار زمرد حویق
- گردنه حیران
- آبشار لاتون
- روز اول - ماسوله
صبح زود از تهران حرکت کردیم و اولین مقصدمان شهر تاریخی ماسوله بود. مسیر حرکت از طریق اتوبان تهران- قزوین-رشت و حدود 390 کیلومتر است که حدود 7 ساعت را برای پیمودن آن باید در نظر داشت . سرتاسر مسیر پر است از جاذبه های تاریخی و طبیعی که در صورت دلخواه میتوان از آنها بازدید کرد. معروفترین آنها سد منجیل ، مغازه های فروش زیتون در رودبار ، پارک جنگلی سراوان ، موزه میراث روستایی گیلان ، سد خاکی سقالکسار و جاده زیبای فومن به ماسوله می باشد.
از آنجا که همه چیز در مقصد خلاصه نمیشود لذا میتوان قبل از رسیدن به ماسوله از یکی از این دو مکان به دلخواه خود استفاده کنید :
پیشنهاد اول :
30 کیلومتر مانده به رشت ، جاده از سمت چپ به سمت فومن جدا میشود که باید این مسیر را ادامه داد. اما اگر تا اینجای راه خسته شده اید و نیاز به استراحت دارید با طی کردن 2 کیلومتر به سمت رشت میتوانید به پارک جنگلی سراوان بروید و ناهار خود را آنجا میل کنید.
این پارک دریاچه ای رویایی دارد که لذت قایق سواری در آن با سایر نقاط متفاوت است و علت آن هم پوشیده بودن سطح دریاچه از جلبک های سبز رنگ است. برای 10 دقیقه قایق سواری در این دریاچه باید 20 هزار تومان بپردازید.
وجود رودخانه ، پینت بال و موتورهای چهار چرخ نیز از دیگر امکانات تفریحی این پارک جنگلی می باشد.
دریاچه سراوان ( عکس از اینترنت )
متاسفانه به علت عدم آگاهی ما از وجود چنین جنگلی در آن زمان ما مسیر خود را به سمت چپ یعنی فومن ادامه دادیم.
پیشنهاد دوم :
1.5 کیلومتر پس از اینکه وارد جاده فومن میشوید سمت چپ خود میتوانید موزه میراث روستایی گیلان را مشاهده کنید. در ابتدا به همه توصیه میکنم حتما بازدید از این موزه را در برنامه سفر خود قرار دهند. اولین تصویر ذهنی خود در رابطه با موزه که شامل ظروف سفالین پشت شیشه هست را فراموش کنید. اینجا بهشت عکاسان طبیعت است ضمن آنکه میتوانید با رسم و رسوم ، آداب و فرهنگ ، خوراک ، پوشاک و بازی هایی که بین مردم گیلان رایج هست نیز آشنا شوید یا با پوشیدن پیراهن محلی عکسی به یادگار در آلبوم خاطرات خود ثبت کنید.
بهای بلیط برای بازدیدکنندگان 3000 تومان می باشد. ساعت بازدید هم از 9صبح الی 18:30بعدازظهر که شنبه الی چهارشنبه بازدید به صورت گروهی به همراه راهنما و براساس زمانبندی بوده و بازدید پنجشنبه و جمعه و روزهای تعطیل رسمی بدون گروه و بصورت آزاد انجام می شود.
موزه میراث روستایی گیلان ( عکس از اینترنت )
برای کسب اطلاعات بیشتر و دیدن گالری عکس ها به لینک سایت موزه میراث روستایی گیلان مراجعه نمایید : https://www.gecomuseum.com/fa/Default.aspx
جاده فومن دوطرفه، باریک و مستلزم احتیاط در رانندگی بویژه در زمان سبقت گرفتن بود. ضمن آنکه در این مسیر پمپ بنزین هم وجود داشت و از این بابت نگرانی وجود ندارد. به فومن که رسیدیم در ابتدای ورودی شهر، میدانی به نام چهار دختران وجود داشت که کلوچه های مخصوص فومن را پخته و داغ داغ میفروختند. چند عدد خریدیم که بسیار خوشمزه بود و با کلوچه هایی که به اسم فومن در تهران خورده بودم زمین تا آسمان تفاوت داشت. توصیه میکنم از دستش ندهید.
کلوچه های داغ و تنوری فومن
از سمت دیگر شهر وارد جاده فومن-ماسوله شدیم. این جاده 36 کیلومتری فوق العاده زیباست و هر چه به ماسوله نزدیک تر میشدیم به زیبایی های آن نیز افزوده میشد. جاده باریک و دارای جنگل در دو طرف است. قسمت ورودی شهر تاریخی ماسوله شیب خیابان قدری افزایش پیدا میکند. پیشنهاد میکنم در صورتیکه بچه یا سالمند به همراه ندارید، در ساعات شلوغی ماشین خود را در همان ورودی پارک کنید و باقی مسیر را پیاده طی کنید چون شخصا ماشینهایی را دیدم که در شیب نقاط بالاتر در ترافیک با مشکل مواجه میشدند.
مسیر را ادامه میدهیم و در بالاترین نقطه جایی در نزدیکی آبشار ماسوله ، ماشین را در شیب حدوداً 10 درصدی خیابان پارک میکنیم. البته ناگفته نماند که موقع پارک ماشین کنترل خودرو از دستم خارج میشود و با شدت به ماشین عقب برخورد میکنم طوریکه سپر ماشین پشتی از جایش جدا میشود و به روی زمین می افتد. پارکبان رستوران روبرو دو دستی بر سرش میکوبد و صورت من برافروخته است. وقتی از ماشین پیاده میشوم متوجه میشوم خدا رو شکر خسارتی رخ نداده و فقط سپر افتاده است. سپر را جا میزنیم و برای اولین جاذبه گردشگری آماده میشویم.
محل پارک ماشین در بالاترین نقطه در شب
ماسوله در حقیقت معروفترین شهر توریستی ایران بصورت پلکانی است که پشت بام هر خانه محوطه جلویی خانه دیگر و همچنین محل عبور عابر می باشد. حدود 350 خانه با قدمتی نزدیک به هزار سال و پر است از فروشگاههای صنایع دستی ، عروسک های بافتنی و رستوران هایی که غذاهای محلی سرو میکنند و اقتصاد ماسوله در گرو آنهاست.
سوئیت هم به وفور موجود است اما هزینه آن به نسبت سایر سوئیت های منطقه بالاتر می باشد. ابتدا به خانه معلم ماسوله مراجعه میکنیم اما به استناد قانون نانوشته به دلیل اینکه شخص فرهنگی ( مادر همسرم ) همراهمان نیست از ورود ما حتی با کارت ایشان ممانعت میکنند.
البته وقتی کارمند آنجا برخورد منطقی ما را دید ، برای جبران پیشنهاد داد از رستوران مجموعه با قیمت مصوب فرهنگیان استفاده کنیم.
رستوران خانه معلم ماسوله با ویو زیبا
در نهایت به کمک یکی از محلی های آن منطقه سوئیت بسیار ساده ای را به قیمت شبی 100 تومان برای یک شب اقامت اجاره کردیم.
پس از کمی استراحت به گشت و گذار داخل شهرک توریستی ماسوله پرداختیم. کوچه های باریک ، پله های زیاد ، پشت بامهای کاهگلی و خانه های دو طبقه و تنوع غذاهای محلی وجه تمایز این روستا با سایر روستاها می باشد. معماری کوچه های باریک و پله های بسیار به نحوی است که امکان تردد موتور وجود ندارد و ما با خودمان فکر میکنیم که هر چه از تکنولوژی دورتر بهتر.
در پایین روستا چرخ هایی است که عسل محلی ، انواع آلوچه و ترشی در آن بفروش میرسد که به محض ورود جهت تست در اختیار ما قرار میدهند. کمی آنطرف تر و تقریبا در همان ابتدای مسیر ورودی، آبشار ماسوله قرار دارد. آبشاری کم ارتفاع اما پر آب. قبل از رسیدن به آبشار باید از روی پلی رد شوید که یکی از بهترین نقاط ماسوله جهت گرفتن عکس یادگاری است. زیرا بر روی پل نمای بسیار خوبی از کل روستا و خانه های پلکانی آن در پشت شما قرار خواهد گرفت.
آبشار ماسوله
تشکیل رنگین کمان در نمای پشت به آبشار
از محل آبی که از آبشار فرو میریزد رودخانه ای تشکیل میشود که جلوه خاصی به ماسوله بخشیده است. با احتیاط به پشت آبشار میروم و چه لذتی دارد لمس آب خنک در گرمای خرداد.
متوجه گذشت زمان نمی شویم تا اینکه غروب میشود و برای صرف شامی کباب به یکی از رستوران های محلی مراجعه میکنیم.
صرف چایی و غذای محلی
بیشتر از طعم غذا که کیفیت و قیمت متوسطی داشت ، طعم چای و اتمسفر موجود حسابی به دلمان می نشیند. شب هنگام ریزش نم نم باران رحمت الهی حالمان را دو چندان خوش میکند اما با افزایش صدای رعد و برق ترس از خراب شدن برنامه سفر فردایمان داریم و به این ترتیب شب اول از سفر ما با بازدید نیمروزه از شهر تاریخی ماسوله به اتمام میرسد.
علیرغم مناظر استثنایی، از نظر اینجانب همین نصف روز برای بازدید از ماسوله کفایت میکند و با هر رنج سنی نیز میتوان از بافت پلکانی ماسوله ، بازار صنایع دستی ، موزه مردم شناسی و آبشار آن بازدید کرد.
- روز دوم – قلعه رودخان
مقصد دوم سفرمان قلعه تاریخی رود خان بود که در فاصله 50کیلومتری از ماسوله قرار دارد. بطورریکه باید تا فومن برمیگشتیم و مسیر جاده قلعه رودخان را در پیش میگرفتیم. قلعه رودخان دژی است بر فراز کوههای جنگلی فومن، در منطقه ای بسیار سرسبز که مسیر جاده ای و جنگلی برای رسیدن به آن واقعا روح نواز است.
به دلیل جنگلی بودن و باریکی مسیر حدود یک ساعت طول کشید تا به مجموعه گردشگری قلعه رودخان رسیدیم. روز جمعه بود و استقبال نسبتا خوبی بعمل آمده بود.
در مسیر رسیدن به منطقه گردشگری قلعه رودخان
پس از پرداخت هزینه 10000 تومان وارد پارکینگ شده و باتوم های خود را برداشتیم و آماده طی کردن مسیر جنگلی تا قلعه رود خان شدیم.
ابتدای مسیر پر است از مغازه ها و رستوران هایی که تخت هایی در کنار رودخانه تعبیه کرده اند و مشغول پختن نان محلی و انواع آش هستند. پس از اینکه مسافتی را پیمودیم متوجه شدم که گل باتوم در مسیر افتاده و من متوجه نشده ام. مجبور شدیم تا جایی که ماشین را پارک کرده بودیم برگردیم تا بلکه آنرا در طی مسیر پیدا کنیم غافل از اینکه این برگشتن حکمتی در دل خود نهفته دارد.
وقتی نا امید از پیدا کردن گل باتوم به ماشین رسیدم ، یک گردشگر خارجی به من رو کرد و پرسید که آیا میتوانم انگلیسی صحبت کنم یا نه. گردشگر نگون بخت ، یک ماشین پیکان قدیمی دربست گرفته و به اینجا آمده بود ، حالا میخواست به راننده که یک پیرمرد گیلانی بود بفهماند که اینجا منتظرش بماند تا پس از بازدید از منطقه مجدداً به محل اقامت خود بازگردند. اما نمی توانستند به همدیگر منظور خود را بفهمانند. من هم با اعتماد بنفس کامل گفتم که من کمکتان میکنم.
گردشگر به من گفت که چقدر زمان برای بازدید از قلعه لازم است و اینکه ایشان فقط حاضر است کرایه رفت را بدهد و راننده باید برای برگشت ایشان منتظر بماند و از طرفی اعتماد ندارد که پول رفت و برگشت را یکجا بدهد چون ممکن است موقع بازگشت، راننده آنجا نباشد. دیدم حرف منطقی میزند با راننده صحبت کردم اما آنقدر لهجه داشت که نمیتوانستم بفهمم چه میگوید. قیافه گردشگر و همچنین همسرم که به من میخندیدند را هیچگاه فراموش نمیکنم. چون میفهمیدم مرد خارجی چه میگوید اما هر چقدر تلاش میکردم نمیفهمیدم پیرمرد چه میگوید!!
به هر حال پس از تلاش فراوان توانستم هر طور شده توافقی بینشان ایجاد کنم. لحظاتی بعد در حالیکه همسرم همچنان به من میخندید متوجه شدم در عین ناباوری گل باتوم به جیب کوله ام آویزان است و قسمت این بوده است که لحظاتی آنرا گم کنم تا با بازگشتم کمکی در حل مشکل این گردشگر عزیز داشته باشم.
حدود 1000 پله در میان جنگل بسیار سرسبز باید طی میشد تا به قلعه ای که در نوک کوه قرار داشت برسیم که بنا بر امادگی جسمانی شما حدود دو ساعتی از شما زمان خواهد گرفت.
نمایی از مسیر جنگلی رسیدن به قلعه رودخان
در طول مسیر پله ها را میشمردیم. آفتاب تندی وجود داشت و نیمه های راه حسابی عرق کرده و خسته شده بودیم. وجود مغازه ای که چند تخت در سایبان گذاشته و رانی و آب خنک میفروخت حسابی به کارمان آمد. در حالیکه نفس نفس میزدم نگاهم به پدری دوخته شد که صبورانه فرزند کوچکش را بر روی دوش خود نشانده بود و از پله ها بالا میرفت.
پس از طی 952 پله بالاخره از قلعه رونمایی شد. پله های آخر را به شوق دیدن قلعه نمیفهمیم چطور طی میکنیم و میخواهیم خود را سریعا به محوطه داخلی برسانیم که متوجه میشویم برای ورود میبایست بلیط تهیه کنیم. مبلغ ورودی به ازای هر نفر 3500 تومان می باشد.
نمای روبرو از قلعه رودخان
قلعه رودخان را منتسب به دوره سلجوقیان با کاربری نظامی میدانند. هر چند که ما معتقد بودیم که اگر سربازان روزی دو مرتبه تمام این پله ها را بالا و پایین بروند جملگی تلف خواهند شد. داخل شدیم و به کنکاش داخل قلعه به راه افتادیم.
از آب انبار قدیمی قلعه تا طی کردن پله های بلند داخل قلعه که گاها ارتفاع آنها به اندازه دو یا سه پله بود. در قلعه رودخان بدنبال چیز خاصی نگردید بلکه فقط سعی کنید از ابهت این برج و بارو که در طول تاریخ قلعه، هیچگاه دشمنی به آن نفوذ نکرده و نتوانسته آن را فتح کند لذت ببرید.
بهترین نما برای عکاسی در قلعه رودخان
آب انبار قدیمی
این راه هم اضافه کنم که به محض رسیدن به قلعه خستگی راه بطور کل فراموش خواهد شد. ضمن آنکه مسیر با صفا و سرسبز آن باعث میشود مسافت را زیاد احساس نکنید. فقط حتماً کفش مناسب به همراه داشته باشید زیرا برخی از پله ها لیز هستند و امکان سر خوردن وجود دارد ضمن اینکه برای رسیدن به مقصد هم عجله نکنید. حتی از نظر من رفتن به قلعه رودخان با بچه هم امکان پذیر است اما برای سالمندان توصیه نمیکنم. زمان بازدید هم از ساعت 7:30 صبح تا 17 عصر میباشد.
پس از کلی گشت و گذار و عکاسی مسیر برگشت را در پیش گرفتیم. در برگشت هم پله ها رو میشماردیم. در طی مسیر بارها مردم از ما که پایین می آمدیم میپرسیدند چقدر دیگر مانده است؟ همسرم هم دقیقا اشاره میکرد که مثلاً 433 پله دیگر باقی مانده است. عکس العمل های متفاوت آنها بعد از شنیدن جواب دیدنی بود. پس از کلی خنده و شوخی و سپری کردن لحظات مفرح و البته خوردن نان محلی با آش دوغ ،جهت پیدا کردن مکانی برای اقامت شبانه به راه افتادیم و خانه ای روستایی را با قیمت شبی 60 هزار تومان برای شب مانی انتخاب کردیم.
در حیاط خانه تعدادی بچه اردک وجود داشت که وقتی در تخم بودند زیر یک مرغ نگهداری میشدند و لذا وقتی به دنیا آمده بودند فکر میکردند که مادرشان همان مرغ است. این مادر ناتنی همه جا با فرزندان اردک خود بود که برای ما بسیار جالب بود. تنها زمانی از مادر خود جدا میشدند که میخواستند برای شنا در برکه ای که در همان نزدیکی ها بود تنی به آب بزنند.
بچه اردک ها به همراه مادر ناتنی
حتما حتما قلعه رود خان را امتحان کنید.. پیمودن پله ها کمی سخت است اما واقعا ارزش دارد.
- روز سوم – جاده اسالم به خلخال و پارک جنگلی گیسوم
برنامه روز سوم پارک جنگلی گیسوم و پیمایش مسیر جاده ای اسالم به خلخال بود. مسیر اسالم را در پیش گرفتیم تا وارد جاده ای که تعریف آن را زیاد شنیده بودیم شویم. جاده 80 کیلومتری اسالم به خلخال که تقریبا در تمام نظر سنجی ها از آن بعنوان زیباترین جاده ایران نامبرده میشود.
معمولا تورهای گردشگری مسیر خلخال به اسالم را از میان دل جنگل ها با یک شب اقامت در خانه های محلی برگزار میکنند. دلیل آن هم این است که اسالم در ارتفاع کمتری نسبت به خلخال قرار دارد و لذا طی کردن مسیر سرپایینی راحت تر است. متاسفانه امکان شبیه سازی این تور در برنامه ما وجود نداشت. زیرا باید ماشین خود را در وسط راه اسالم به خلخال پارک میکردیم و وارد جنگل میشدیم سپس تا اسالم را طی میکردیم و فردای آن روز مجددا تا محل پارک ماشین خود با تاکسی برمیگشتیم که بدلیل عدم وجود امنیت برای ماشین که نزدمان امانت هم بود فقط به گشت و گذار با ماشین داخل این مسیر جنگلی زیبا بسنده کردیم.
رفت و برگشت این مسیر به حدود 5 ساعت زمان احتیاج دارد. ضمن آنکه در طول مسیر پمپ بنزین یا تعمیرگاهی وجود ندارد و با توجه به عدم آنتن دهی یا آنتن دهی بسیار ضعیف موبایل بهتر است که ماشین خود را از قبل برای طی کردن این مسیر آماده کنید. در طی مسیر هم غذاخوری های زیادی وجود دارد که در صورت نیاز میتوانید ناهار یا شام خود را در آنجا میل کنید.
حدود 10 صبح حرکت کردیم و پس از طی یک ساعت ، جهت خوردن بلال در یکی از همین غذاخوری های با صفا توقف کردیم. روی یک تخت با منظره زیبایی به سمت جنگل نشسته و مشغول خوردن بلال بودیم که متوجه صدایی از زیر تخت شدیم. سرم را به زیر تخت بردم و ناگهان فهمیدیم سگ بزرگی زیر تخت ما دراز کشیده است.
از تخت پریدم پایین تا سگ را ببینم که چشمتان روز بد نبیند ، دیدم همینطور بنزین است که از زیر ماشینمان با شدت زیاد خارج میشود. این بار سر را زیر ماشین بردم اما چیزی سر در نیاوردم. مردی که برایمان بلال درست کرد گفت اینجا هیچ تعمیرگاهی تا خود خلخال وجود ندارد و تازه آنجا فهمیدم که موبایلمان هم آنتن ندارد. حدود یک دقیقه بعد ، مشکل خود به خود مرتفع شد. ایشان به ما گفت شاید باکتان را زیادی پر کرده اید و حالا که ماشین را در شیب پارک کرده اید موجب ریختن بنزین شده است.
ما هم که تقریبا یک سوم مسیر را آمده بودیم تصمیم به ادامه راه گرفتیم. مسیر جنگلی ، پر پیچ و خم ،زیبا و کمی سربالایی بود که در امتداد رودخانه شما را از میان جنگل های گیلان به دشت های اردبیل بدرقه میکرد. اما مهمتر از همه هوای بسیار مطبوع و دلنشینی بود که روح و جان را نوازش میداد. حدود یک ساعت در مسیر جنگلی طی کردیم تا رفته رفته جنگل جای خود را به دشت های پهناور داد و در ساعت 12:30 دقیقه به دشت بسیار پر گلی رسیدیم.
دشت پر از گل شقایق در میانه راه اسالم به خلخال
ما هم همانند ماشین های دیگری که برای گرفتن عکس یادگاری توقف کرده بودند از ماشین پیاده شدیم و بعد از کنترل ماشین به جهت ریختن بنزین ، تعدادی عکس با شقایق های این دشت زیبا برای ثبت خاطراتمان گرفتیم و مجددا به راه افتادیم.
30 دقیقه ای بیشتر نرفته بودیم که بک گراند بینظیر پیش رو دستور به توقف دوباره ماشین داد.
کلبه ای شبیه به خانه هایدی در رشته کوههای آلپ
در طول مسیر کلبه های فراوانی را دیدیم و بزرگترین حسرتی که در طول این سفر بر دل های ما مستولی شد این بود که چرا خانه معلم تالش را برای اقامت امشبمان رزرو کرده بودیم. در صورتیکه اقامت در این کلبه ها و در این دشت میتوانست تجربه ای فراموش نشدنی را برایمان به ارمغان بیاورد.
پیشنهاد میکنم که بعد از این دشت ها و در جایی که جاده شکلی اتوبان مانند به خود میگیرد دیگر به مسیر ادامه ندهید چون از اینجا به بعد چیز خاصی در انتظارتان نخواهد بود. البته ما مجبور شدیم تا خود خلخال برویم تا ماشین را به نزد تعمیرکار ببریم. خدا رو شکر مشکل از شلنگ بنزین بود که با تعویض آن از استرس خرابی ماشین که در تمام طول مسیر همراهمان بود نجات پیدا کردیم.
در مسیر برگشت مناظر تازه تری پیدا کردیم ، گویی که آنها را در مسیر رفت ندیده بودیم.
رد شدن گله اسبان یا گوسفندان که مناظر بی بدیلی را بوجود می آوردند.
ساعت 4 بعد از ظهر به همان جایی رسیدیم که برای خوردن بلال توقف کرده بودیم. این بار گشنه و تشنه. چون از جایی به بعد در مسیر چیزی برای خوردن وجود ندارد. و چه چیزی بهتر از ماهی قزل آلای کبابی که خودت انتخاب میکردی
ماهی ها بسیار آرام و سر صبر کباب شدند و طعم بی نظیر آنرا که تا این لحظه با هیچ ماهی دیگری جایگزین نشده است نمیتوانم فراموش کنم.
پیشنهاد میکنم در صورتیکه امکان آن را دارید مسیر خلخال به اسالم را از داخل جنگل طی کنید و در غیر اینصورت در فصل خرداد که شقایق ها باز میشوند حتماً سری به این جاده استثنایی بزنید. البته این جاده در فصول سرد سال به شدت برفگیر و خطرناک است و بارها بسته میشود.
مقصد بعدی پارک جنگلی گیسوم بود. پارک جنگلی گیسوم حد فاصل دو شهر پره سر و اسالم و در جوار دریای خزر قرار دارد. تونل جنگلی رویایی وجه تمایز بارز این جنگل است که در کمتر نقطه ای میتوان مشابه آنرا پیدا کرد. . مسیر آسفالته به طول تقریبی 4 کیلومتر شما را به ساحل دریای خزر میرساند. همانند تونلی از دل درختان سر به فلک افراشته که در دو طرف خیابان قامت خود را بروی جاده خم کرده اند.
ورودی این جنگل کاملا مشخص است چون معمولا دستفروشان بساط فروش لباس های محلی ، کلاه آفتابگیر ، لواشک و ... را گسترده اند.
تونل جنگلی پارک گیسوم ( عکس از اینترنت )
حدودا ساعت 6 بعد از ظهر به ورودی جنگل رسیدیم. پس از طی کردن 2 کیلومتر از این جاده به دریاچه گیسوم میرسید. دریاچه ای کوچک که امکانات خاصی ندارد و حتی جایی برای نشستن در کنار آن نمیتوانید بیابید. فقط میتوانید ماهی های دریاچه را به تماشا بنشینید و از سوپر مارکت کنار دریاچه مواد مورد نیاز خود را تهیه کنید. چند رستوران نیز وجود دارد که به کباب کردن ماهی های زنده قزل آلا مشغول هستند.
پس از طی 2 کیلومتر دیگر به پارکینگ می رسیم و با پرداخت 5 هزار تومان به عنوان ورودی، وارد پارکینگ کنار دریا میشویم. پلاژ شنا مردانه و زنانه با فاصله بسیار زیادی از هم برقرار است اما محیط بسیار کوچکی جهت شنا در نظر گرفته شده است.
از آنجا که قبلا در تعطیلات عید فطر نیز تجربه رفتن به این جنگل را داشته ام ، باید ذکر کنم که با توجه به محبوبیت فوق العاده این جنگل ، در ایام شلوغی و تعطیلات رسمی به کل جاذبه خود را از دست میدهد و دیگر خبری از آن جاده رویایی با سکوت قشنگش نیست و جاده آنقدر شلوغ میشود که شاید حتی نتوانید با ماشین خود تا پارکینگ هم بروید و به هیچ عنوان توصیه نمیکنم. اما اگر در ایام عادی گذرتان به آن افتاد حتما از این جاذبه زیبا دیدن نمایید.
تخت هایی رو به دریا ، محیط آرام و امکان اسب سواری در ساحل دریا از امکاناتی است که نصیب شما خواهد شد.
ساحل گیسوم
شب سوم با رفتن به شهر تالش و خوردن نان و پنیر و هندوانه به عنوان شام و با اقامت در خانه معلم تالش که به ازای هر شب اقامت 90 تومان از ما دریافت کرد خاتمه یافت.
- روز چهارم – آبشار زمرد حویق
تا لحظه نگارش این سفرنامه از 16 آبشار در میهن عزیزمان از جمله آبشارهای معروفی چون بیشه ، لاتون ، گزو ، کبودوال و ... بازدید کرده ام اما به جرات میتوان گفت هیچکدام به اندازه آبشارهای دوقلوی زمرد حویق برایمان جذاب نبوده است. روز چهارم، مسیر 40 کیلومتری تالش تا روستای حویق را به سمت شمال طی کردیم. قرار بود که به شهر حویق و سپس روستای زمرد برویم و از آنجا پیاده تا آبشار طی مسیر کنیم. مثل همیشه صبح زود حرکت کردیم اما وقتی به شهر حویق رسیدیم نتوانستیم مسیر خروجی به سمت روستای زمرد را پیدا کنیم. متاسفانه کل مسیر روستا و حتی بعد از آن فاقد هر گونه تابلو می باشد. پس مهمترین مساله اهمیت دانستن مسیر دسترسی است :
در کل بهتر است از دستگاه جی پی اس استفاده کنید یا اینکه سراغ بازار حویق را بگیرید و از آنجا با پرس و جو از افراد محلی در مسیر دسترسی به روستای زمرد قرار بگیرید. یک آدرس دیگر این است که تابلوهایی با اسم زمرد میبینید. مثل تابلوهایی که بر روی پل های عابر پیاده نصب میشود. در آنصورت پس از رد شدن از روی یک رودخانه باید دوربرگردان کرده و بعد از عبور از رودخانه در حالیکه این بار به سمت جنوب میروید ،دومین خیابان سمت راست خود را وارد شوید.
راه دیگر هم که من شنیده ام اما خودم امتحان نکرده ام از داخل خود شهر حویق به سمت جنوب یا همان جنگل است طوریکه همواره در کنار رودخانه حرکت میکنید.
خیابانی که از جاده اصلی به سمت روستا منشعب میشود باریک و حدود 9 کیلومتر است که 3 کیلومتر اول آسفالته و مابقی خاکی است. ما بعد از چند مرتبه پرس و جو و انتخاب مسیرهای اشتباهی بالاخره در مسیر صحیح قرار گرفتیم. جاده خاکی هموار نیست و پر است از چاله چوله های بعضا عمیق که در زمان عبور ، سرعت بسیار کم و احتیاط زیاد از واجبات آن است. ما با خودروی پراید ظرف حدوداً 30 دقیقه از زمانیکه مسیر درست را پید کردیم طول کشید تا با احتیاط کامل خود را به جایی در کنار یک مدرسه در فتح اله محله رساندیم که دیگر امکان پیشروی نبود. بهترین مکان برای پارک خودروهای ظریف همان کنار مدرسه یا مسجد در فتح اله محله است. شایان ذکر است که روستای زمرد بعد از فتح اله محله قرار دارد.
جاده جنگلی منتهی به روستا که باید با ماشین طی شود
توصیه میشود در روزهای ابری یا زمانیکه زمین خیس است به خاطر گلی شدن مسیر قطعاً از رفتن به آبشار خودداری کنید.
از روستا حدود 45 دقیقه در جاده خاکی طول میکشد تا به پای آبشار برسید. جاده ای خاکی که در طول مسیر از کندوهای زنبور عسل تا سگ ، گاو ، مرغ و خروس و حتی مار مشاهده کردیم. هوا گرم بود و آفتاب مستقیم بر تنمان می تابید.
مسیر خاکی روستا تا آبشار
کل مسیر در سراشیبی است و در اواخر مسیر چند خانه روستایی وجود دارد که آنها را دور زده و از پله ها پایین میرویم. کمی در پیدا کردن مسیر گیج شده ایم و به دنبال کسی میگردیم تا در مورد مسیر رسیدن به آبشار سوال کنیم به سراغ خانه ای میروم اما نمیدانم چرا اهالی آن خانه خود را از چشم ما پنهان میکنند. شاید بندگان خدا دل خوشی از گردشگران این منطقه ندارند.
خانه روستایی در اواخر مسیر
جالب است بدانید که از فاصله دور میتوانید صدای آبشارها را بشنوید اما تا لحظه ای که به آن برسید امکان دیدنشان وجود ندارد. در نهایت پسر بچه ای را خدا برای ما میفرستد که دلش به قدر یک دریاست و بدون طلب پاداش حاضر میشود راه را به ما نشان دهد. پسرک چابک است و سریع حرکت میکند. 100 متر آخر مسیر باید دست خود را به سنگ ها بگیریم و با احتیاط پایین برویم چون مسیر لغزنده است و مناسب کودکان و سالمندان نیست.
همسرم جلوی من حرکت میکرد. آخرین سنگ را که پایین آمد به سمت چپ خود نگاه کرد و برای اولین بار چشمش به آبشارها افتاد. دهانش از زیبایی حیرت آور آبشارهای زمرد باز مانده بود. این صحنه یکی از بهترین خاطرات من از این سفر بوده که در ذهنم ثبت شده است.
اولین تصویری که از آبشارهای زمرد میبینید
با اشتیاق فراوان از روی روخانه بسمت مقابل رفتیم و محو ابهت و زیبایی جهان هستی شدیم. به خصوص اینکه به غیر از ما دو نفر هیچ کس دیگری در کنار آبشار نبود و این بر جذابیت آبشار برای ما می افزود. دو آبشار یکی پلکانی و متشکل از دو آبشار 4 و 8 متری و آبشار اصلی با ارتفاع 15 متر که به داخل حوضچه 2.5 متری خود میریخت. خود را به زیر آبشار رساندم و چند عکس یادگاری گرفتیم.
نمایی از آبشار 15 متری
نمایی از آبشار پلکانی
مجدداً فهمیدم که چقدر دیدن آبشارها و نزدیک شدن به آنها حال مرا خوب میکند.
پس از خوردن ناهار در کنار آبشار تصمیم گرفتیم از بالای آبشار هم دیدن کنیم. قبل از رسیدن به آبشارها درست قبل از اینکه مسیر سرپایینی را از صخره ها پایین بیایید ، مسیر مستقیمی وجود دارد که شما را به سمت بالای آبشار اصلی میرساند. در کمتر از نیم ساعت خودمان را روبروی منظره ای فوق العاده از رودخانه ی بالای آبشار یافتیم.
رودخانه بالای آبشار
و چه ترسناک است لحظه ای که آب فرو میریزد.
نمای بالای آبشار زمرد
شنیده بودم که بالای آبشار بدلیل وجود خزه بسیار سر است و تا کنون چند نفر به خاطر سقوط از آبشار جان خود را از دست داده اند اما با این وجود خودم هم سر خوردم. فقط شانس آوردم که جای خوبی سر خوردم. لذا لطفا توصیه امکان لغزش را جدی بگیرید تا خدای نکرده کام سفرتان تلخ نشود.
در نهایت با ثبت یکی از بهترین خاطرات ، مسیر برگشت را در پیش گرفتیم. در برگشت تصمیم گرفتیم از کندوهای عسلی که بسیار اغوا کننده بوده و در مسیر رفت گاه و بیگاه رخ مینمود عسل تهیه کنیم.
کندوهای عسل مسیر روستای زمرد
صاحب مزرعه زوج میانسال و بسیار خوش برخوردی بودند که با روی باز از ما استقبال کردند و با قیمت کمتری نسبت به قیمتی که همیشه عسل خوب تهیه میکردیم عسل موم دار که داخل یک باکس چوبی بود به ما فروختند. حتی اصرار فراوانی داشتند که شب را در منزل آنها سپری کنیم. تا فردای آنروز و قبل از استفاده از عسل متوجه نشدیم که چه کلاه گشادی سرمان رفته است. اگر چه خودمان در میان خیل عظیم زنبورها وارد مزرعه شده بودیم اما عسلی که خریده بودیم به هیچ وجه مزه عسل نداشت گویی که دقیقا در حال خوردن مربای انجیر هستی.
بدین ترتیب روز چهارم سفرمان هم با حرکت بسمت آستارا و اجاره ی خانه ای به مبلغ شبی 100 تومان به پایان رسید.
در آخر ذکر چند نکته در رابطه با رفتن به آبشار زمرد حویق ضروری است :
- برخلاف نظرات برخی کاربران، اصلا مسیر رسیدن به آبشار صعب العبور نیست و آمادگی جسمانی خاصی هم نیاز ندارد. تنها باید مراقب بود که مسیر گلی نباشد چون هم احتمال گیر کردن ماشین وجود دارد و هم اینکه احتمال سر خوردنتان بالا میرود.
- مراجعه در آخر هفته ها و تعطیلات توصیه نمیشود چون بسیار شلوغ میشود. تجربه به من نشان داده که هرگاه دریاچه ای در زیر آبشار تشکیل میشود عده ای هستند که لخت میشوند و زیر آبشار شوخی میکنند و حتی قلیان میکشند و فضای خوب آبشار را خراب میکنند. طوریکه حتی نمیتوانید کنار آبشار یک عکس بدون حضور آنها بگیرید.
- عدم آنتن دهی موبایل از قسمتی که جاده خاکی میشود و همچنین عدم وجود دستگاه پز .
- عدم وجود مغازه ، سرویس بهداشتی و هر گونه امکانات در نزدیکی آبشار.
- فضای محدود در کنار آبشار جهت نشستن.
- برگشتن از آبشار دو ساعت قبل از تاریکی هوا.
- در فصل پاییز مسیر پر است از ازگیل های کوچک وحشی که به همراه رب انار از طریق محلی ها قابل خریداری است.
و در آخر اینکه دوستدار محیط زیست باشیم و همواره یک کیسه زباله به همراه خودمان داشته باشیم.
- روز پنجم – گردنه حیران
صبح روز پنجم به قصد بازدید از گردنه حیران وارد مسیر 75 کیلومتر ی آستارا-اردبیل شدیم. رودخانه مرزی آستاراچای در بخش های ابتدایی مسیر ما را همراهی میکرد. رودخانه آستاراچای یک رودخانه مرزی بین ایران و کشور آذربایجان است که شهر آستارا در ایران را از شهر آستارا در آذربایجان جدا میکند. در طول مسیر دقیقا از کنار فنس هایی که مرز بین دو کشور بود و توسط سربازان از آن محافظت میشد رد میشدیم. این اولین تجربه من از حضور در کنار مرز بود. کشور آذربایجان در آن سو کاملا مشخص و به شدت سرسبز بود. نگاهم به سرسبزی آن سمت دوخته شده بود و یک لحظه پارادوکسی درذهنم خطور کرد. از یک طرف احساس میکردم که شمال ایران را از ما ربوده اند و از طرفی فکر به اینکه ای کاش میشد انسانها این سیم خاردارهایی که در اطراف خود کشیده اند را از میان برمیداشتند.
مرز بین ایران و آذربایجان
وقتی به گردنه ها برسید در یک طرف جنگل های فندقلو و در طرف دیگر دره مه گرفته ای را مشاهده میکنید. بلندترین نقطه این گردنه 1500 متر از سطح دریا ارتفاع دارد که به دلیل رطوبت دریای خزر در اغلب اوقات مه زیادی دره ها را پوشانده است. وجود آب و هوای متغیر بطوریکه هر لحظه امکان بارندگی وجود دارد و همچنین خنک بودن هوا از مواردی است که باید مد نظر داشت و حتی در فصول گرم سال نیز داشتن یک لباس نسبتا گرم توصیه میشود.
به مرور ارتفاع گرفتیم. هر چه بیشتر پیش میروید زیبایی های این منطقه بیشتر نمایان میشود. دلیل نام گذاری این منطقه به نام "حیران" نیز این است که نمای سرسبز جنگل ها در کنار دره مه گرفته باعث حیرت هر بازدید کننده ای میشود. مناظری که شاید در کمترین نقطه ای از ایران بشود مشابهی برای آن پیدا کرد.
طبیعت گردنه حیران
در گردنه حیران مغازه های زیادی جهت فروش عسل و دستفروشان زیادی به فروختن تمشک با قیمت های بالا مشغولند گویی که سر گردنه است. البته قریب به اتفاق تمام عسل ها تقلبی بوده و تمشک ها به جای تمشک توت سیاه هستند که دقیقا مزه آب میدهند. در کیلومتر 35 از مسیر به بزرگترین جاذبه این منطقه یعنی دهکده گردشگری حیران رسیدیم. در این دهکده تفریحاتی نظیر تلکابین ، سورتمه ، زیپ لاین ، کارتینگ ، دریاچه، سرسره بادی و شهربازی برای بچه ها وجود دارد. ضمن آنکه کوکی و کلوچه و ... هم همانجا درست میکنند.
اول به سراغ تلکابین رفتیم. تلکابین دهکده حیران 1752 متر طول دارد و از میان جنگل های فندقلو عبور میکند. قیمت تلکابین 30 تومان برای هر نفر برای کابین های عادی و 50 تومان برای کابین های وی آی پی است. کابین های وی آی پی دارای صندلی های مبله ، وسایل پذیرایی و دستگاه پخش موسیقی است و شیشه های دودی دارد. دو عدد بلیط عادی تهیه کردیم و سوار شدیم. داخل تلکابین از جایی به بعد که بخش قابل توجهی هم بود هیچ چیزی از مناظر اطراف نمیتوانستیم ببینیم زیرا مه غلیظی در اطرافمان بود.
نمای بیرون از داخل تلکابین
بالای تلکابین جز چند آلاچیق ، یک رستوران و یک کافی شاپ ، امکانات خاص دیگه ای نبود و وجود زنبورهای بزرگ و بسیار زیاد باعث شدم همسرم خیلی زود به سمت تلکابین فرار کند و درخواست بدهد که به پایین برگردیم.
آن بالا چیز خاصی نداشت که در پایین تلکابین در دسترس نباشد و با توجه به قیمت تلکابین توصیه نمیکنم.
گل های زیبا در بالای تلکابین
پس از آن نوبت به بهترین قسمت از سفر آن روزمان رسید و چه چیزی بهتر از بلندترین و طولانی ترین سورتمه ریلی ایران به طول 1200 متر.
طولانی ترین سورتمه ریلی ایران
سورتمه سواری حدود 4 دقیقه طول میکشد و هزینه بلیط آن هم 25000 تومان می باشد. هیجان بسیار خوبی دارد و پیشنهاد میکنم به جای تلکابین حتما از سورتمه استفاده کنید :
سورتمه سواری در گردنه حیران
از جمله سایر تفریحات دهکده گردشگری حیران زیپ لاین بوده که حتی مسیر رسیدن به نقطه شروع آن نیز مهیج می باشد و می بایستی از روی طناب و چوب های معلق عبور کنید. هزینه رفت 40000 تومان و هزینه برگشت 60000 تومان می باشد که ما استفاده نکردیم.
پیشنهاد میکنم حداکثر تا 7 کیلومتر بعد از دهکده ادامه مسیر بدهید و قبل از تونل حیران دور زده و به سمت آستارا برگردید . زیرا از اینجای مسیر به بعد با جاده ای عادی مواجه میشوید و ارزش رفتن را ندارد. اگرچه ما تا اردبیل هم رفتیم و از دریاچه شورابیل نیز بازدید کردیم. دریاچه ای با وسعت زیاد که امکانات زیادی از جمله جت اسکی ، قایق سواری ، دوچرخه سواری ، زیپ لاین ، کارتینگ ، شهربازی و ... در آن وجود دارد یعنی همان چیزهایی که در گردنه حیران هم میتوانستید از آن استفاده کنید.
در مسیر برگشت در نقطه ای بی نظیر از گردنه حیران توقف کرده و بساط جوجه کباب را به راه انداختیم.
منظره توقفگاه ما برای ناهار
هوای عالی ، منظره دره ، گل های بنفش و خوردن یک غذای خوب در کنار یار روز خوب ما را تکمیل کرد. غروب، خسته به آستارا برگشتیم و پس از کمی دور زدن در بازارهای آستارا به خانه برگشتیم تا خود را برای مهیج ترین قسمت سفر یعنی صعود تا آبشار لاتون آماده کنیم.
- روز ششم – آبشار لاتون
قبل از سفر درست زمانیکه مشغول تحقیق و گلچین کردن بهترین جاذبه های گیلان بودم ، چیزی که باعث تعجب من شده بود نظرسنجی ای بود که در یکی از فرومهای گردشگری برگزار شده بود. با این موضوع که شرکت در کدام تور بیشتر از همه به شما خوش گذشت؟ تقریبا بیش از نیمی از افراد به تور آبشار لاتون اشاره کرده بودند. درک درستی از این موضوع نداشتم تا زمانیکه خودم پای در این مسیر گذاشتم.
اینجا بهشت است. بهشت واقعی ایران. جایی که از ثبت مناظر بی بدیلش توسط دوربین عکاسیتان سیر نخواهید شد. از آنجا که میدانستیم مسیر طولانی و طاقت فرسایی را در پیش داریم ساعت 6 صبح از آستارا راه افتادیم. درست 15 کیلومتر پایین تر از آستارا شهری به نام لوندوییل وجود دارد. سمت راستمان خیابانی به نام آبشار را وارد میشویم. در تمام مسیر رودخانه ای خروشان و تمیز ما را همراهی میکند. پس از طی 8 کیلومتر مسیر آسفالته به پارکینگ آبشار میرسیم. باتوم های خود را برداشته و بسمت روستای کوته کومه حرکت میکنیم.
محیط روستا بسیار دلچسب است و صدای رودخانه گوش نواز. 200 متر آنطرف تر داخل روستا آب گرمی وجود دارد که بسیاری از افراد در زمان بازگشت از آبشار از آن استفاده میکنند تا خستگی راه را از تن به در کنند. یادتان باشد که نقطه شروع این جنگل نوردی 6 کیلومتری ، پلی است که شما را از داخل روستا به آنسوی رودخانه میرساند. ساعت 7 صبح است که ما به نقطه شروع حرکتمان رسیده ایم.
نقطه شروع حرکت به سمت آبشار
به محض شروع حرکت یک مار قد کوتاه به استقبال ما آمد.
مار در مسیر آبشار لاتون
چند دقیقه بعد به تعدادی کانکس رسیدیم که مدرسه ابتدایی اهالی روستا بود. ای کاش میشد داخل آن را هم دید. امیدوارم روزی برسد که امکانات برای تمامی مردم در سرتاسر ایران یکسان توزیع شود.
دبستان نبوت آب گرم
ابتدای مسیر بصورت پاکوب و کاملاً مشخص می باشد اما در قسمت هایی از مسیر جنگلی امکان گم شدن وجود دارد لذا بهتر است از جی پی اس استفاده شده یا از سایر کوهنوردان یا افراد محلی کمک گرفته شود. در بخشی از مسیر تعداد زیادی سرباز دیدیم که اول صبح با لباس های سربازی همراه فرمانده خود در آن منطقه در حال دویدن بودند. از آنها برای پیدا کردن مسیر درست کمک گرفتیم. کلا در دو سه منطقه مجبور به پرس و جو شدیم.
در طول مسیر بارها باید از روی رودخانه کم عمق که همراهمان بود عبور میکردیم که این کار از روی سنگ های بزرگی که روی رودخانه بود انجام میشد. مردم محلی با سرعت از روی سنگ ها رد میشدند گویی که بر روی زمین راه میروند اما برای ما به خصوص در چند مورد با احتیاط و سختی همراه بود.
ساعت 8 صبح رودخانه ای که باید از آن عبور میکردیم
در طول مسیر مناظر بسیار بسیار زیبایی پیش رویتان قرار دارد طوریکه هر چند دقیقه یکبار دوست دارید توقف کنید و در بک گراند فوق العاده ای از طبیعت عکسی به یادگار بیاندازید.
ساعت 8:30 دقیقه – منظره زیبایی از مسیر آبشار لاتون
کل مسیر سربالایی است اما از اینجا به بعد سربالایی بسیار تند میشود طوریکه نفسمان را میگیرد و جایی از مسیر را چهار دست و پا بالا می آیم تا در ساعت 9:30 دقیقه به منطقه همواری میرسیم. نفسی تازه میشود و برای یک ساعت دیگر به جنگل نوردی خود ادامه میدهیم.
منطقه هموار – ساعت 10:30 دقیقه
تقریبا تا اینجای مسیر توسط نیسان های محلی قابل پیمودن است. البته اگر خودم با چشم نمیدیدم هرگز باور نمیکردم ماشینی بتواند تا این نقطه بالا بیاید. نیسانی را دیدیم که موقع بالا آمدن از یک مسیر باریک و پر از چاله بشدت بسمت چپ و راست تکان میخورد در حالیکه سرنشینان آن غرق در خنده بودند.
بعدا که پرس و جو کردیم متوجه شدیم با هزینه حدود 200 هزار تومان محلی ها شما را به این منطقه آورده و منتظر میشوند تا یک ساعت باقیمانده از مسیر را پیاده طی کرده و پس از بازگشت از آبشار شما را دوباره به پایین برمیگردانند. اما از نظر من تمام لذت مسیر به پیاده روی آن در داخل جنگل است و استفاده از این ماشین ها فقط برای افراد کم توان و به قصد رونق بخشیدن به اقتصاد آن منطقه قابل قبول است.
باورم نمیشد که در آن بالا دکه ای وجود داشته باشد که نوشیدنی تگری بفروشد. آنقدر چسبید که در وصف نمیگنجد. فقط حتما پول نقد همراه خود داشته باشید چون در آن بالا اینترنتی وجود ندارد. فروشنده که پیرمردی بود توجه ما را به چند نکته جلب کرد یکی اینکه از آن ارتفاع، دریا قابل مشاهده بود و اینکه در دور دست میتوانستیم اولین نما از آبشار 105 متری لاتون که لقب بلندترین آبشار ایران را هم یدک میکشد ببینیم. خیلی ذوق کردیم ، مخصوصا از دیدن دریا از آن فاصله و اشتیاقمان برای پیمودن ادامه مسیر دوچندان شد.
اولین نمای قابل مشاهده از آبشار لاتون
در عکس زیر اگر دقت کنید خط آبی کم رنگ مربوط به دریا را در بالای کوه سرسبز مشاهده مکنید.
نمای دریا از دل جنگل
حدود ده دقیقه بعد به چشمه ای میرسید که آب زلال و خنکی از دل آن به بیرون میجوشد. اینجا باید قمقمه های خود را پر کنید چون در کنار آبشار امکانات رفاهی وجود ندارد.
چشمه زلال بین راه – ساعت 10:40
بعد از حدود 40 دقیقه کوهنوردی بالاخره به دره بسیار عمیق و خطرناکی رسیدیم که دور آن فنس کشی شده بود. آب آبشار به داخل این دره میریخت. از نزدیک شدن به این دره خودداری کنید چون در صورت سقوط در آن ، مرگ حتمی خواهد بود.
دره کنار آبشار
بالاخره انتظار ما در ساعت 11:30 دقیقه به اتمام رسید و پس از 4 ساعت و نیم کوهنوردی موفق شدیم آبشار لاتون را از نزدیک ببینیم. همانطور که گفتم این آبشار با 105 متر ارتفاع بلندترین آبشار ایران محسوب میشود. اما زیاد پر آب نیست و عرض آنچنانی ندارد. وقتی به آن بالا رسیدم احساس میکردم حتی اگر در آن مکان آبشار هم وجود نداشت از طی این مسیر تا این نقطه از جنگل باز هم احساس رضایت میکردم. چون مسیر بسیار زیبایی را دل جنگل تجربه کردم.
در کنار آبشار جایی برای نشستن وجود ندارد و وقتی دورتر شدیم یک قسمت کوچک به اندازه ای که فقط دو نفر بنشینند پیدا کردیم.
بلندترین آبشار ایران ، لاتون
سه ساعتی را در کنار آبشار گذراندیم. افراد کمی در کنار آبشار بودند. مرد جوانی فرزند خود را به زور زیر آبشار برده بود تا به خیال خود فرزندش لذت ببرد و فریادها و گریه های کودک که گویی از ترس و عدم اشتیاق نشات میگرفت در گوش او اثر نداشت. صدای التماس کودک و خنده پدر موجب ناراحتی مان شد و دعا کردم خدا همه ما را از نادانی مصون دارد.
در حالیکه هنوز خستگی بالا آمدن مسیر 4 ساعت و نیمه در پاهایمان بود در ساعت 14:30 دقیقه تصمیم گرفتیم مسیر برگشت را در پیش بگیریم تا قبل از تاریک شدن هوا به پایین برسیم. مسیر برگشت به دلیل سرپایینی بودن آسان تر بود اما فشار شدید تری هم به زانوها و مفاصل وارد میکرد.
نیم ساعت که پایین آمدیم به منطقه ای رسیدیم که انگار مخصوص کمپ زدن بود و چندین چادر جهت شب مانی در آنجا برپا شده بود. وجود گله اسبان در کنار این کمپ منظره بی نظیری را بوجود آورده بود.
گله اسبان رها در طبیعت
کمی پایین تر چند خانه روستایی وجود داشت که حیوانات اهلی داشتند. گوساله سفید زیبایی هم بود که همسرم به آن نزدیک شد و نوازشش میکرد. دیدن آن همه اسب سفید و قهوه ای از یک طرف و تلاش گوساله برای لیس زدن دست همسرم از سوی دیگر لحظات خوبی برایمان به همراه داشت. در کل محبت کردن به حیوانات حال آدم را خوب میکند.
در اواخر مسیر بدلیل فشار سرپایینی از ناحیه لگن دچار مشکل شده بودم و لنگ میزدم اما زیبایی جنگلی که در آن بودیم مانع از توقفمان میشد.
بعد از 3 ساعت و نیم بالاخره در ساعت 6 بعد از ظهر به روستای کوته کومه رسیدیم. خستگی بعد از رسیدن به روستا خستگی خوشایندی بود. انگار که ورزش سختی کرده باشیم. سوار بر ماشین شده و تا شهر پونل را بی توقف آمدیم. شب را در آنجا اقامت کردیم و فردای آن روز به تهران برگشتیم و سفر دلچسبمان را به انتها رساندیم.
رفتن به آبشار زمرد و لاتون را به عاشقان طبیعت و کسانی که اهل کوه هستند حتماً توصیه میکنم و امیدوارم که از خواندن این سفرنامه لذت برده و همیشه موفق، پایدار و سبز باشید.
پایان