قبلا که از این و اون میشنیدم که خارج رفتن یعنی چی ما این همه زیبایی تو کشور خودمون داریم من میگفتم مگه ایران چی داره یه اصفهان یه شیراز که اون رو هم من رفتم. و اصلا زیر بار این قضیه (ایرانگردی) نمیرفتم. تا اینکه به لطف بالا رفتن قیمت ارز و تصمیم گرفتم که سفرهای داخلی رو هم تجربه کنم .
من متاهل و دارای یک فرزند پسر 5ساله هستم. همسرم به اندازه من اهل سفر نیست به همین دلیل گاهی اوقات باما همراه میشه .
در مورد اردبیل تصور ذهنی من یه شهر کوچیک و بدون جاذبه می اومد و هیچ تصور خوبی ازش در ذهن نداشتم.
این رو هم بگم که من کارمند دانشگاه علوم پزشکی هستم و اداره رفاه ما چند سالی است که با هتل کوثر اردبیل قراردادی بسته که کارمندان بتوانند با قیمت مناسب از امکان اقامت در هتل کوثر اردبیل استفاده کنند. همکارانی که استفاده کرده بودنند بسیار راضی بودنند من هم دنبال یک فرصت بودم چون که ظرفیت محدود و متقاضی زیاد تا اینکه یک روز که سایت رو چک میکردم دیدم که از یکم تا پنجم خرداد97 میشه از هتل کوثر استفاده کرد. دو هفته بود که از سفر قشم برگشته بودم ولی معتقدم که فرصتهایی که پیش میاد ممکنه هیچ وقت برنگرده بعد از مشورت با همسرم و انصراف اون از سفر با برادرها و خواهرم هماهنگ کردم رزرو رو انجام دادم و یک سفر زیبا برای همه ما رقم خورد. هیچ کدوم ما فکر نمیکردیم که اردبیل اینقدر زیبایی داشته باشه.
دشت بابونه بعد از جنگل فندوقلو فوق العاده زیبا بود و من همیشه دوست دارم دوباره اونجا رو ببینم . پل معلق مشکین شهر و اون دشت زیبای بعد از پل با اون آب و هوا و آدمهای مهربون و آش دوغ خوشمزه و.....
دشت بابونه بعد از جنگل فندوقلو خرداد97
دریاچه شورابیل خرداد97
همه اینها انگیزه دوباره رفتن به اردبیل رو در من زنده میکرد. به قول خانم نوا جمشیدی من از سفر بازگشته ام سفر از من بازنمیگردد.
من از اردبیل برگشته بودم ولی واقعا دوست داشتم که دوباره اونجا باشم. همیشه میگفتم دوست دارم سال دیگه همین موقع اردبیل باشم.
خرداد 98 شد و از قرارداد با هتل کوثر هیچ خبری نبود بنابراین برای تعطیلات خرداد سفر زمینی به وان و بعد تبریز و کندوان برنامه ریزی کردیم. تا اینکه اول تیر ماه قرارداد هتل کوثر بسته شد و چون شروع قرارداد بود چند تا ظرفیت خالی برای اول تیر توی سایت گذاشته بودند. دوهفته بود که از سفر برگشته بودم ولی نمیتونستم این فرصت رو از خودم دریغ کنم. با همسرم مشورت کردم.و بعد از انصراف اون با پدر و مادرم و خواهرم هماهنگ کردم. ثبت نام خودم را سریع نهایی کردم. سوییت های هتل کوثر بزرگ و 8تخته بودند میتونستم چند همراه دیگه داشته باشم بنابراین به دختر عمو و همسرش که در سفر به اصفهان کاشان ابیانه خوش سفری خودشون رو بهمون ثابت کرده بودند زنگ زدم که ما را همراهی کنند و به عمو و زن عمو هم گفتند بیان که به پدر و مادرم بیشتر خوش بگذره.
قرار بود که ما پنجم تا نهم تیر ماه در هتل کوثر اقامت داشته باشیم. این اقامت بصورت فولبرد بود و ما همه وعده های غذایی رو در هتل خوردیم.
روز اول
بدلیل اینکه من بچه کوچک دارم و توی ماشین اذیت میکنه تصمیم گرفتیم صبح زود حرکت کنیم که ساعت خواب بچه باشه. سفر ما ساعت 3 بامداد از تهران به سمت اردبیل و با ماشین شخصی شروع شد. حرکت مون به سمت کرج ،قزوین وبعد به سمت رشت به پیش گرفتیم از جاده رشت به سمت فومن و صومعه سرا رفتیم اینجا بود که سبزی گیلان کم کم خودنمایی میکرد.
گیلان زیبا
بعد از صومعه سرا توفقی کوتاه کردیم و صبحانه ایی که از خونه آورده بودیم خوردیم. و دوباره به راهمان ادامه دادیم به سمت آستارا و از اونجا از گردنه زیبای حیران به سمت اردبیل پیش رفتیم. حدود ساعت 11 بود که به اردبیل رسیدیم و چون سال قبل هم اونجا اومده بودم خیلی راحت به سمت دریاچه شورابیل رفتیم. و اما هتل کوثر یک مجتمع اقامتی 3 ستاره در بهترین نقطه اردبیل یعنی در حاشیه دریاچه شورابیل با سوییت های ویلایی 2 تا 8 تخته حیاط بزرگ رستوران باشگاه کافه و...
ورودی هتل عوض شده بود. یک تونل مارپیچ که دیوارها و سقف آن یا گلهای میخک اطلسی و شب بو پوشیده شده بود و به میهمانها خوش آمد میگفت. وارد محوطه هتل شدیم. محوطه هتل بسیار بزرگ باغچه بندی زیبا پر ازگل و درختان آلبالو زیاد که در آن فصل پر از میوه بود.
دریاچه شورابیل تیر 98
پرسنل هتل همه جوان بودند وبسیار مهربان. هروقت که آنها رو میدیدی یه لبخند زیبا بهت هدیه میکردند. کافه باغ هتل یک جای بسیار دلنشین برای خوردن صبحانه و چای و کافه و مطالعه بود.
ورودی هتل کوثر
لابی هتل کوثر
محوطه هتل کوثر
به پذیرش رفتیم و خیلی سریع پذیرش انجام شد. و یک سوئیت دو خوابه با 8 تخت و امکاناتی چون تلویزیون یخچال حوله سشوار کولر آبی اتو چای ساز و ظروف آشپزخانه به ما دادند روی هر تخت یک ملحفه تمیز گداشته بودند. در ضمن بلیط مرکز آب درمانی آفتاب به تعداد نفرات. کارت شهر بازی سرپوشیده شهر آفتاب با 30 هزار تومن شارژ و ژتون پیتزا شهر آفتاب به تعداد نفرات برای یک وعده شام به ما داده شد.
سوییت رو که تحویل گرفتیم زمان ناهار بود پس به رستوران هتل رفتیم. پیش غذا سالاد ترشی و دسر روی میز به صورت بوفه هست. اما در هر وعده سه نوع غذا طبخ شده بود که بصورت انتخابی بود ولی ما چون تعدادمون زیادبود از همه نوع میگرفتیم که همه رو امتحان کرده باشیم. که خدایی هم همه خوشمزه بودند.
بعد از غذا به اتاق رفتیم کمی استراحت کنیم و خستگی راه طولانی رو بدر کنیم. بعد از کمی استراحت تصمیم گرفتیم عصر رو در همان محوطه هتل و دریاچه باشیم.
توی محوطه زیبای هتل چرخی زدیم و عکس گرفتیم و بعد به سمت دریاچه رفتیم. پیاده راه دریاچه پر بود از آدمهایی که در حال پیاده روی بودند . بعد تصمیم گرفتیم که به مرکز شهر و سمت بازار سنتی اردبیل بریم. وقتی به بازار رسیدیم تقریبا شب بود ولی بازار باز و فعال بود. بازار سرپوشیده اردبیل بعد از بازار تبریز بزرگترین بازارهای سنتی است. گشتی داخل بازار زدیم از قسمت خشکبار کمی خرید کردیم . یه چیزی که برای ما جالب اومد عشق خاص مردم اردبیل به علی دایی و رضا زاده بود . تو خیلی از مغازه ها عکس این دونفر به دیوار بود و وقتی ازشون سوال میکردیم که این عکس چیه با افتخار و عشق از این دونفر صحبت میکردنند. بازار اردبیل خیلی بزرگ و تودر تو است و برای اینکه پیدا کنیم که از کدوم قسمت وارد شدیم کمی دور خودمان چرخیدیم. به سمت هتل برای صرف شام و استرحت. شب های کنار دریاچه رو واقعا نمیدونم چطور توصیف کنم. آرامشی داشت که من کمتر جایی دیدم و همچنین اونطرف دریاچه رو که نگاه میکردی چراغهای روشن و انعکاسش توی آب دریاچه بسیار زیبا بود و صدای شادی که از دور شنیده میشد حس خوبی میداد اما من نمیدونستم این صدای شادی مال چیه که البته شب اخر سفرم متوجه شدم.
روز دوم
صبحانه هتل کوثر شامل عسل و سرشیر پنیر کره مربا گوجه و خیار وتخم مرغ نیمرو یا املت ،شیر و چای ، همراه با نون تازه محلی که همان داخل هتل طبخ میشد، بود که هم در داخل سالن و هم و در کافه باغ میتونستیم بخوریم که البته ما حتما توی کافه باغ مینشستیم.
صبحانه هتل کوثر
کافه باغ هتل کوثر
بعد از خوردن صبحانه به سمت سرعین و مرکز آب درمانی آفتاب رفتیم. مرکز آب درمانی آفتاب یه مرکز تازه تاسیس شده بود .به همین دلیل بسیار تمیز بوده. من به خاطر اینکه پسر بچه همراهم بود و اجازه نمیدادند که با من بیاد و به خاطر اینکه اگه با پدرم بره ممکن بود نگذاره اونها کامل استفاده کنند قید آب درمانی رو زدم همسفرهام رو پیاده کردم و با پسرم به سمت آدنا مال که در اون باغ وحشی با امکان لمس حیوانات هست رفتیم. باغ وحش (زو فان)در طبقه اول مرکز خرید آدنامال است. محیطی بسیار تمیز وجالب، بلیط ورودی برای هر نفر 15 هزارتون بود. حیواناتی همچون طوطی کاسکو گربه سگ دراگون آفتاب پرست و...... داشت و اما حیواناتی که خودشون میدونستند که تربیت شده اند و مشکلی ایچاد نمیکنند رو میدادند که بغل کنی. مثلا یه بچه میمون شیطون بود که حتی نزدیک شدن بهش خطرناک بود. خلاصه که تقریبا یک ساعتی با پسرم اونجا بودیم و براش خیلی جالب بود.
زو فان سرعین
بعد سوار ماشین شدیم و به سمت مرکز آب درمانی آفتاب رفتیم برای اینکه همسفرهامون رو سوار کنیم و برای ناهار به سمت هتل بریم. بعد از خوردن ناهار و کمی استراحت تصمیم گرفتم به طرف جنگل فندوقلو و دشت های بابونه ایی که سال قبل دیده بودم برم. پذیرش هتل گفتند که فصل بابونه ها تمام شده ولی من اگر احتمال 1% هم میدادم که بابونه ها باشند نمیخواستم این فرصت رو از خودم و همسفرهام بگیرم. بس توی ویز زدیم تله کابین حیران و راه افتادیم. اول به جنگل فندوقلو رسیدیم. همینطوری که از اسمش پیداست پر از درخت فندوق که البته توی تیر ماه نرسیده بودند. توفقی کوتاه داشتیم و چند تا عکس گرفتیم . و بعد به سمت دشت های بابونه ولی متاسفانه پذیرش هتل درست گفته بودند و هیچ اثری از اون منظره ایی که سال قبل دیده بودم نبود. اصلا انگار اینجا یه جای دیگه بود ولی خوب مهم نبود چون این احتمال رو میدادم. به سمت تله کابین حیران ادامه مسیر دادیم تا جایی که دیگه آخر جاده بود . تپه هایی که از روی آن گردنه حیران تماشایی بود .
جوانها تصمیم گرفتیم که تله کابین سوار شیم و میانسالها تصمیم گرفتند که روی همون تپه ها بنشینند و از آب و هوا استفاده کنند. پس به سمت ورودی تله کابین رفتیم بلیط نفری 30 هزار تومن بود تهیه کردیم و سوار بر تله کابین به سمت پایین راه افتادیم. کابینها جدید و تمیز بود و این به من که از ارتفاع میترسم احساس امنیت میداد. ما در استان اردبیل سوار شدیم و در استان گیلان پیاده شدیم. تله کابین حیران در مرز بین دو استان واقع شده.جایی که پیاده شدیم یک منطقه گردشگری بود. سورتمه زیپ لاین کارتینگ و بازی های دیگه برای بچه ها و همچنین چادرهایی که در آن تخم مرغ و آش و چایی میفروختند. یه نیمرو با دوغ و نون محلی که طعم بسیار خوبی داشت خوردیم و برای برگشت به استان اردبیل به سمت تله کابین رفتیم. باید قبل از ساعت 21 میرفتیم وگرنه تله کابین تعطیل میشد. وقتی برگشتیم به بالا زمان غروب خورشید بود و یک خنکی بسیار مطلوبی حس میشد.
منطقه گردشگری حیران
غروب خورشید از بالای تله کابین حیران
به سمت هتل برای صرف شام و استراحت.شام شب دوم پیتزا بود که در شهر بازی سرپوشیده آفتاب که ساختمان آن کنار ساختمان هتل بود. پس به شهر بازی رفتیم هم بازی کردیم و هم شام خوردیم.
شهر بازی سرپوشیده شهر آفتاب
روز سوم
صبح و بعد از خوردن صبحانه به سمت سرعین و ازاونجا به سمت روستای آلوارس به راه افتادیم. خود روستا خیلی حرفی برای گفتن نداره فقط مغازه هایی برای فروش محصولات لبنی و عسل و شترهایی که کنار خیابون بود برای سواری و گرفتن عکس و اما روستا رو به قصد پیست اسکی مهرگان رد کردیم بعد از روستا دشتهای پهناور و پر از گلهای شقایق وحشی هر بیننده ایی رو برای عکس گرفتن متوقف میکرد.
طبیعت زیبای اطراف روستای آلوارس
تا رسیدیم به تله سیژ مهرگان . همینطور که از ماشین پیاده میشدیم یکی از این محلی ها پسرم رو سوار اسب کرد و برد با سرعتی که اصلا نتونی تکون بخوری. یه دور کوتاهی زد و برگشت 10 هزار تومن گرفت و خوشحال ومغرور از اینکه این فرصت رو از همکارهای دیگه اش ربوده، از ما دور شد. قیمت بلیط تله اسکی نفری 20 هزار تومن بود. سوار تله اسکی شدیم و رفتیم به جایی که نمیدونستیم چی در انتظارمون هست. هوا بس ناوجوانمردانه خوب بود و با بالارفتن دقیقا کاهش دما کاملا حس میشد. از کسایی که برمیگشتند میپرسیدیم بالا سرده؟ و هرکدوم یه جوابی میدادند. به بالا که رسیدیم . دشت بود و کوه آفتاب برف و آب روان سبزه و گل واقعا مگه میشه این همه زیبایی رو در کنار هم دید . برای اینکه به قسمتی که آب از زیر برفها روان بود برسیم کمی پیاده روی داشت ولی ارزشش رو داشت. بسیار حال خوبی داره دیدن طبیعت بکر . شنیدن آواز قورباغه هایی که اطراف آب بودند ، حس غرق شدن در طبیعت رو تشدید میکردند. شروع به ثبت زیبایی ها کردم و واقعا اگر شیطنت های پسرم و ترس از اینکه اتفاقی براش بیافته نبود ساعتها دوست داشتم اونجا بمونم .
محوطه اطراف تله سیژ آلوارس
خلاصه که با حالی خوش به سمت هتل برای صرف ناهار خوشمزه راه افتادیم بعد از کمی استراحت تصمیم گرفتیم به بقیه شیخ صفی الدین اردبیلی بریم. بقیه شیخ صفی در مرکز شهر و با تابلو هایی که توی شهر راحت به اونجا رسیدیم. بقیه شیخ صفی در یک خیابان سنگفرش به همین نام واقع شده. این مکان از مکانهای تاریخی مربوط به قرن هفتم هجری است.بلیط ورودی 5500 تومن گرفتیم و داخل شدیم . این بقعه شامل چند قسمت مختلف و موزه بود ،که البته جای چند راهنما اونجا خالی بود. بعد از دیدن بقعه بیرون اومدیم تا توی پیاده راه شیخ صفی قدمی بزنیم. اونجا پر بود از مغازه هایی که روی شیشه اش نوشته شده بود سوغات اردبیل حلوا سیاه رفتیم و این حلوای سیاه رو تست کردیم خیلی ادویه داشت ومن دوست نداشتم بنابراین فقط به تست آن بسنده کردیم. کمی جلوتر آش دوغ خریدیم و خوردیم که خیلی چسبید. در همان تاریخ شهادت امام جعفر صادق بود و ایستگاه صلواتی در پیاده راه برپا بود و دوغ محلی بین مردم پخش میکردند. دوغ محلی پر از سبزی خوشمزه را خوردیم و به سمت هتل برای شام و استراحت به راه افتادیم.
ناهار خوشمزه هتل کوثر
بقیه شیخ صفی
روز چهارم
صبح زود و بعد از خوردن صبحانه به سمت دریاچه نئور به راه افتادیم. دریاچه نئور در مسیر اردبیل خلخال و البته یک راه فرعی به سمت دریاچه داره مسیر پر پیچ و خم داره البته تا خود دریاچه اسفالت بود. دریاچه نئور خیلی حرفی برای گفتن نداشت. دور دریاچه تقریبا میتونم بگم خالی از هر گونه پوشش گیاهی بود و هیچ امکانات خاصی بجز چند تا کانکس برای اجاره نداشت. یک ساعتی دور دریاچه بودیم عکس گرفتیم و بعد به سمت هتل به راه افتادیم. امروز روز اخر بود و قرار بود 3 بامداد فردا به سمت تهران حرکت کنیم. پس تصمیم گرفتیم که امروز رو هم از امکانات هتل و دریاچه استفاده کنیم.
دریاچه نئور
هتل یک باشگاه داشت که میز ایر هاکی، بیلیارد،فوتبال دستی و دوچرخه برای کرایه و دور زدن اطراف دریاچه بود. دوچرخه کرایه کردیم و کمی دور دریاچه و محوطه هتل دوچرخه سواری کردیم . بعد هم ایر هاکی بازی کردیم که چون رقابتی شده بود خیلی چسبید. بعد برای صرف شام به رستوران هتل رفتیم تا آخرین شام خوشمزه هتل کوثر رو بخوریم. بعد از خوردن شام تصمیم گرفتیم که به منطقه گردشگری شورابیل بریم. در انطرف دریاچه شورابیل یک منطقه گردشگری بنام شورابیل قرار داشت که اول پارک بود و خانواده هایی که برای پیک نیک اومده بودند. بعد از اون یه شهر بازی بود. چرخی توی شهر بازی زدیم من که اصلا شهر بازی رو دوست ندارم ولی پسرم جامپینگ و ماشین برقی سوار شد و بعد تصمیم گرفتیم سوار قطار بشیم این قطار دور دریاچه رو که 7 کیلومتر بود دور میزد و آهنگ های خیلی شاد پخش میکرد ومردم هم توی قطار با همخوانی با ترانه و دست زدن شادی میکردند. جالب بود که حتی راننده و کمک راننده هم مثل مردم شادی میکردند. اینجا بود که فهمیدم اون صدای شادی که شب اول میشنیدم چی بوده. یه کشتی تفریحی هم روی دریاچه مردم رو سوار میکرد خیلی دوست داشتیم که سوار کشتی هم بشیم ولی ساعت 1 بامداد بود و ما قرار بود ساعت 3 راه بیافتیم . پس به خودمون گفتیم انشاالله دفعه بعد و به هتل رفتیم و ساعت 3 بامداد اتاق رو تحویل داده وبا کوله باری از خاطرات زیبا راهی تهران شدیم.
فکر میکنم نقطه عطف این سفر هتل کوثر بود با امکانات عالی و پرسنل مهمان نواز و همچنین موقعیت عالی (دور دریاچه شورابیل) اگر خواستید اردبیل هتل بگیرید حتما اطراف دریاچه باشه، هتل شورابیل هم از هتل های کنار دریاچه است.
بعد طبیعت زیبا و همچنین آب و هوای خوب اردبیل که در خرداد ماه سبز تر و در تیر ماه دمای هوا بهتر است.
و همسفر های خوبی که همه به معنای واقعی همسفر بودند.
امیدوارم خواندن این سفر نامه به شما کمک کرده باشه.
نویسنده : منصوره اسکندری