به نام خدا
با عجله به سمت غرفه شركت در نمايشگاه بين المللي مي روم ، صبح با قطار به تهران رسيده بودم و بايد عصر همان روز برميگشتم ، قرار بود دستگاه برشكاري جديدي را با كمك مهماني از يك شركت ايتاليايي راه اندازي كنيم و ارائه گزارش اين راه اندازي برعهده من بود. وارد غرفه شدم همكارانم به همراه مهمان ايتاليايي مشغول كار بودند ، به جمع آنها پيوستم. آن روز تا عصر به كار و گفتگو سپري شد. مهمان ايتاليايي مردي مهربان و علاقه مند به آشنايي با فرهنگ ايراني بود. از آن روز تا كنون 10 سال سپري شده است، در طول اين 10 سال هرگز از حال هم بي خبر نبوده ايم. او ما را در زيباترين لحظات زندگي اش شريك كرده بود، آشنايي او با همسرش و معرفي او به ما و بعد جشن عروسي و از همه زيباتر تولد پسرش، هرگز خوشحالي او را هنگاميكه در تماس تلفني خبر تولد پسرش را گفت ، فراموش نمي كنيم. اكنون خيلي خوشحاليم كه مي توانيم او و خانواده اش را از نزديك ببينيم. پس از پایان یافتن برنامه سفرمان در آلمان، به دعوت اين دوست ايتاليايي و خانواده اش رهسپار شهر فرارا Ferrara ميشويم.
این شهر در استان ایملیا – رومانیا ، Emilia-Romagna واقع در شمال ایتالیا می باشد. از فرارا تا شهر بلونیا، Bologna، که مرکز این استان است تنها 50 کیلومتر فاصله وجود دارد. پرواز ما در ساعت 10 صبح از برمن به مقصد آمستردام ( فرودگاه شیفول) بوده و بعد با توقف سه ساعته در ساعت 14:45 به سمت بلونیا پرواز کردیم و در ساعت 16:35 به فرودگاه این شهر رسیدیم. دوستانمان در فرودگاه به استقبال ما آمده بودند. چهره های خندان آنها خستگی راه را از تنمان بیرون کرد بخصوص ديدن پسر كوچك خانواده كه از همان روز تولدش تا قبل از اين روز تنها عكس هاي او را ديده بوديم و براي در آغوش گرفتنش لحظه شماري مي كرديم.
فرارا، زیبایی فرهنگ و هنر
فرارا شهری با معماری قرون وسطایی است، شهری که اصالت تاریخی خود را حفظ کرده است. تاریخچه این شهر به سال 753 قبل از میلاد مسیح برمی گردد. آن طور که دوستانمان برای ما توضیح میدهند ، در سال 1242 میلادی خانواده استه Este به فرارا آمده و پس از درگیری های فراوان کنترل و حاکمیت شهر را بدست گرفتند. تحت دولت استه ، فرارا به یکی از معروف ترین مراکز فرهنگی رنسانس تبدیل شد و اکنون به هر بنای تاریخی که می نگریم مهر خانواده استه را بر روی آن می بینیم. اگرچه این شهر معمولا مقصد توریست ها نیست اما پیشینه تاریخی آن هر شخص علاقه مند به تاریخ و فرهنگ را به خود جذب می کند. همچنین مهمان نوازی مردم شهر فرارا لذت اقامت در این شهر را دو چندان می کند.
نمای شهر از بالای برج قلعه استه
نقشه شهر فرارا
با رسیدن به شهر فرارا به پيشنهاد دوستانمان به مرکز شهر می رویم جاییکه قلعه خانواده استه در میان آب بنا شده، این قلعه در یونسکو به ثبت جهانی رسیده است.
در میدان اصلی شهر به مناسبت نزدیک شدن به عید پاک ، بازارچه ای از کارهای دستی ، ظروف قدیمی و عتیقه برگزار شده بود.
پس از گشتی در بین غرفه های جالب این بازارچه به دعوت دوستانمان برای صرف آب میوه به کافی شاپ کاستلو ، Caffetteria Castello می رویم ، این کافی شاپ در طبقه اصلی قلعه استه واقع شده بود. در سقف این کافی شاپ نقاشی های زیبای قرون وسطایی به جا مانده از دوران حاکمیت خانواده استه به چشم می خورد.
نماي داخل كافه كاستلو
با توجه به بسته بودن بخش هاي اصلي قلعه ، تصميم مي گيريم بازديد از آنرا به روز بعد موكول كنيم. پس از رسیدن به خانه و دادن سوغاتی ها ( ایتالیایی ها عاشق پسته ایران هستند) ، صاحبخانه مهربان مشغول آماده نمودن شام شد، برای شام با سالاد سبزیجات به همراه روغن زیتون فوق العاده خوشمزه و ژامبون به عنوان غذای اصلی و نان معروف و قدیمی فرارا به نام کوپیا، Coppia از ما پذیرایی کردند.
تصویر نان کوپیا
تخم مرغ های شکلاتی بزرگ پوشیده در زر ورق ها به رسم هدیه عید پاک در کنار میز شام چیده شده بودند و پسر کوچک خانواده برای شکستن آنها و دیدن هدیه درون آن لحظه شماری می کرد اما خب مادرش به او یادآور شد که باید تا روز جشن عید پاک صبر کند. بعد از شام هم کیک کلومبا Colomba Pasquale به همراه چای خوردیم البته بیشتر ایتالیایی ها قهوه می خورند اما خب آن شب به خاطر ما از چای برای پذیرایی استفاده کردند. از رسم های مردمان ایتالیا در ایام عید پاک خوردن کیک های کلومبا که به شکل کبوتر است، می باشد. داستان آن هم به قرن ششم میلادی بر میگردد زمانی که شهر پاویا Pavia (شهری در جنوب میلان) مورد حمله قرار می گیرد و قلعه شهر تصرف می شود دختری از ساکنان قلعه که به اسارت درآمده بود، کیکی به شکل کبوتر به عنوان نمادی از صلح درست می کند و مورد توجه فرمانده دشمن قرار می گیرد و با درخواست دختر برای آزاد کردن قلعه موافقت می کند. با شنیدن داستان ، خوردن کیک لذت بخش تر می شود ، کیک بسیار خوشمزه بود. آن شب با یادآوری خاطراتمان طی این 10 سال دوستی، به شیرینی سپری شد.
کیک کلومبا
ماجرای قلعه استه
برای رفتن به مرکز قدیمی شهر ، درصورتیکه از وسیله نقلیه شخصی استفاده می کنید باید خودروی خود را در یکی از پارکینگهای شهر پارک نموده و مابقی مسیر را پیاده تا مرکز قدیمی شهر طی نمایید. نقشه ای از پارکینگها و سپس مسیر پیاده روی تا قلعه استه در شکل زیر آورده شده است اما اگر با قطار به شهر فرارا رسیدید، می توانید از ایستگاه اتوبوس مقابل ایستگاه قطار، خط n1 یا n9 را سوار شده و در ايستگاه جارديني Cavour Giardini پياده شويد و پس از دو دقيقه پياده روي به قلعه استه بروید.
در فرارا مي توانيد دو نوع بليط براي اتوبوس تهيه نماييد، يك بليط فقط اعتبار آن تا 75 دقيقه است و قيمت آن 1.3 يورو مي باشد درحاليكه بليط ديگري هم وجود دارد كه به صرفه تر است و مدت اعتبار آن 24 ساعت و هزينه آن 3.5 يورو مي باشد.
مسيرهاي پياده روي از پاركينگ ها تا قلعه استه
ما هم با ماشین تا نزدیکی مرکز شهر رفتیم و بعد از یک پیاده روی کوتاه به بافت قدیمی شهر رسیدیم. یکی از عادات مردمان ایتالیا خوردن صبحانه در بیرون از منزل است. در مقایسه با ما ایرانی ها صبحانه ایتالیایی ها بسیار سبک و معمولا شامل یک فنجان قهوه و یک تکه کیک کوچک است. کافه رستورانی که دوستانمان انتخاب کرده بودند پاستاچریا دوک استه ، Bar Pasticceria Duca D'Este ، بود كه در واقع یک بنای قدیمی بازسازی شده بود كه در مقابل قلعه استه قرار داشت. فضای داخل کافه بسیار دلنشین بود، عطر قهوه و شیرینی های تازه فضا را پر کرده بودند. در یک سمت آن فروشگاه کوچکی قرار داشت که می توانستیم سوغاتی هایی که شامل بسته بندی های کیک و شیرینی و شکلات بود تهیه کنیم و در سمت دیگر بخش اصلی کافه بود که انواع شیرینی های تازه در داخل ویترین آن چیده شده بود.
پس از صرف صبحانه به سمت قلعه استه به راه می افتیم. آنطور که دوستانمان برای ما توضیح می دهند ماجرای ساخت این قلعه به شورش شهروندان فرارا در سال 1385 میلادی بر می گشت. آن زمان بخاطر مالیات سنگین ، سیل و قحطی مردم شهر شورش کردند، آنها آنقدر عصبانی بودند که مسئول جمع آوری مالیات برای خاندان استه را به قتل رساندند. این مسئله در خاندان استه ترس كافی ایجاد كرد كه بناچار قلعه عظیم آجری را برای محافظت از خود در مرکز شهر ساختند. در حال حاضر این قلعه پس از مرمت به عنوان موزه برای بازدید عموم از ساعت 9:30 صبح الی 5:30 عصر باز است. قبل از ورود به قلعه ، در مرکز میدان مجسمه ای نظر ما را به خود جلب می کند. دوستمان توضیح می دهد که این مجسمه مربوط به مردی به نام ساوونارولا ، Savonarola است، او کشیش، اصلاح طلب و یک سیاستمدار بود که در مقابل تصمیمات پاپ الکساندر ششم ایستادگی کرد و سعی کرد تا دوره رنسانس را پایان دهد و شهر خدا را ایجاد نماید. او در 21 سپتامبر 1452 میلادی در خانواده ای اصیل در فرارا بدنیا آمده بود. در آن سال ها فلورانس و رم در فساد غوطه ور بودند، نقاشی ها و مجسمه های آن دوران مضامین بت پرستی و مسیحیت را با هم در آمیخته بود و کارناوال های شیطان پرستی در شهرها رواج داشت و خانواده هایی مثل مدیچی در فلورانس هزینه های این مراسم را پرداخت می کردند. ساوونارولا در 18 سالگی پزشکی را رها کرد و جذب کلیسا شد. او در سخنرانیهای پرشورش مردم را از عذابی که در انتظارشان بود میترساند و آنها را از زندگی گناه آلودی که در پیش گرفته بودند برحذر میداشت. او طرفداران بسیاری داشت و توانسته بود با برانگیختن احساسات مذهبی مردم حکومت خاندان مدیچی را در فلورانس برانداخته و خود حکومت را بدست بگیرد. ولی او سر انجام با فشارهای خاندان مدیچی در فلورانس و به دستور پاپ ابتدا از مقام کشیشی خلع و سپس در میدان فلورانس شکنجه و سوزانده شد. او را می توان از نخستین کسانی دانست که آنقدر شجاع بود که در مقابل کلیسای فاسد آن دوران بایستد. کتاب های او تاثیر زیادی بر اصلاح طلبان بعدی مانند مارتین لوتر داشت.
نمايي از مجسمه كشيش ساوونارولا
وارد قلعه می شویم، قلعه با خندق هایی پر از آب که انشعابی از رودخانه پو می باشد، احاطه شده است. هنگامی که پا بر روی دروازه گشوده شده قلعه می گذارید احساس می کنید هر لحظه ممکن است شوالیه ای سوار بر اسب را ببینید.
قلعه دارای سه راه ورودی است .
یکی از مسیرهای ورودی
در دالان ورودی پنجره های باریکی وجود داشت که برای نشانه گیری دشمن با تیر و کمان در گذشته از آن استفاده می شد.
بر روي يكي از ديوارهاي ورودی تابلوی بزرگی از نقاشی حضرت مریم مربوط به سال 1500 میلادی به چشم می خورد که البته نقاش این اثر نامشخص است.
وارد حیاط قلعه که می شویم بنای آجری قرون وسطایی و برجها با پنجره هایی که پرده های قرمز آنها را پوشانده بود دور تا دورمان را احاطه کرده است. در وسط حیاط تعدادی توپ سنگی قدیمی روی هم چیده شده به چشم می خورد و همینطور در گوشه ای دیگر ، چاه آبی است که در گذشته برای تامین آب آشامیدنی خانواده استه از آن استفاده می شد.
برای ورود به قلعه و بازدید از اتاق های آن باید بلیطی به ارزش 8 یورو خریداری می کردیم و برای رفتن به برج شیر نیز باید 2 یورو اضافه تر می دادیم. جمعاً هر کدام مبلغ 10 یورو پرداخت کردیم، که به نسبت گران بود. با این بلیط می توانیم طبقات زیرزمین، همکف و طبقه اصلی و برج شیر را بازدید کنیم. وارد قلعه می شویم در قسمت ورودی ، ماکت بزرگی از شهر فرارا دیده می شود. ابتدا از زیرزمین شروع می کنیم که در آن زمان به عنوان زندان استفاده می شد. این سیاه چال ها ، خاطره ای از واقعیت های ناخوشایند در زمان سلطه ی استه است ، جاییکه حتی افراد سرشناسی از خاندان استه هم در آن به بند کشیده شده و کشته شدند. یکی از ویژگی های این زندان ها سقف های بسیار کوتاه و محیط بسیار نمور آن بوده است.
دوستمان برای ما سرگذشت برخی از افراد خاندان استه در این زندان ها را توضیح می دهد. پس از گشتی کوتاه در فضای آن تصمیم می گیریم از آن محیط خارج شویم. هنگامیکه از پلکان قلعه بالا می رویم به اتاق هایی تو در تویی می رسیم که با آثار هنری تقریبا پر شده اند.
یکی از نقاشان معروف فرارا که آثار او در این قلعه به نمایش گذاشته شده است ، Giovanni Boldini می باشد.
در فضایی از قلعه، تراس بزرگی وجود دارد که به آن باغ معلق می گویند ، جایی که گلدان های بزرگی از درختان مرکبات به رسم دوران خاندان استه همچنان در آنجا نگهداری می شوند. در گذشته زنان خاندان استه اوقات خود را در این مکان سپری می کردند. دور تا دور تراس با دیوارهایی که در آن پنجره های کوچکی به اشکال هندسی مختلف وجود داشت، احاطه شده بود و زنان از این پنجره ها به شهر نگاهی می انداختند در حالیکه مردم حاضر در میدان آن ها را نمی دیدند.
در ادامه به اتاق کوچکی که محل عبادت دوک بوده می رسیم ، عبادتگاهی کوچک با سقفی بلند و منقش به تصویر 4 انجیل ( 4 روایت مختلف از زندگی حضرت عیسی( ع) )
عبادتگاه دوك استه
اتاق دیگر در این قلعه که برای عموم بازدید از آن امکان پذیر بوده، اتاق بازی است. در این اتاق آینه بزرگی قرار دارد تا نقاشی های سقف بخوبی در آن دیده شود. این اتاق بزرگ زمانی مکانی برای تفریح و سرگرمی بوده است. در سقف این اتاق 11 تابلو که هریک به ورزشی اشاره میکند ، نقاشی شده است. در حال حاضر این سقف به علت آسیب در زلزله سال 2012 میلادی ، در دست تعمیر ميباشد.
از پلکان بسیار بلندی بالا می رویم، اینجا برج شیر است با چشم اندازی به کل شهر فرارا،
یکی از اتاق های این برج ، اتاق سپیده دم است که با سقفی مجلل تزیین شده و نقاشي آن نمایانگر 4 بخش از روز بوده است.
پس از پايان بازدید از قلعه، پیاده به سمت میدان اصلی فرارا، Piazza Trento می رویم. این میدان در فاصله کمی تا قلعه قرار دارد. سرزنده ترین بخش شهر میدان ترنتو می باشد. در این میدان کلیسای جامع و عمارت شهرداری واقع شده اند و کافه رستوران های زیادی در اطراف آن به چشم مي خورد. در جلوی عمارت شهرداری مجسمه هایی از اعضاي خانواده استه، نیکولای سوم و پسرش به چشم می خورد.
مسير پياده روي از قلعه استه تا ميدان ترنتو
عمارت شهرداري
یکی از جاذبه های شهر فرارا خیابان های قدیمی قرون وسطایی آن هست. کوچه هایی با سنگفرش و طاق های قوسی متعدد این خیابان های قدیمی با نام Delle Volte در فاصله 3 دقیقه ای از میدان اصلی شهر قرار دارند. قدمت این خیابان ها به قرن 13 و 14 میلادی برمی گردد. در داخل این کوچه ها خانه های بازرگانان در یک سمت و در سمت دیگر نیز انبارهای آنها قرار داشت و با وجود طاق ها، اتصال بین انبار و خانه برقرار می شد لذا بدون نیاز به بیرون رفتن از منزل می توانستند به انبارهای خود سركشي كنند.
مسير پياده روي از ميدان ترنتو تا خيابان هاي Delle volte
پس از حدود 10 دقیقه پیاده روی از کوچه پس کوچه های فرارا به سمت کافه رستوران ریستورو اسکیفانویا Caffetteria Ristoro Schifanoia واقع در خیابان اسکاندیانا می رویم. این کافه در حقيقت كلبه كوچكي است كه در محوطه باغی سرسبز واقع شده است.
مسير پياده روي از خيابان هاي Delle volte تا كافه ريستورو اسكيفانويا
برای ناهار در این کافه رستوران کوچک، دوستانمان غذای محلی به نام زوکا zucca را پيشنهاد دادند، که در واقع پاستایی بود که با کدو حلوایی شیرین پر شده بود. فضاي باغ بسيار زيبا بود و خوردن غذا در اين فضاي زيبا با درختاني پر از گل بسيار لذت بخش بود.
صبح روز عيد پاك
هواي روز عيد پاك آفتابي و آسمان آبي است. دوستانمان برنامه ريزي كردند تا به چند كليسا كه مراسم مذهبي اين ايام در آن برگزار مي شود ، برويم. مقصد اول ما كليساي سانتا ماريا واقع در خيابان بورگووادو ، شماره 3 ، Borgovado بود. براي رفتن به اين كليسا از قلعه استه مي توانيد ابتدا پياده تا ايستگاه جارديني Cavour Giardini رفته و اتوبوس هاي به مقصد جووكا چيتا دلا سالوته ، Giovecca citta’ della salute را سوار شده و در نزديكي اين كليسا پياده شويد. در ورودي كليسا تابلوي كوچكي توجه ما را به خود جلب كرد كه در آن نوشته شده كه در تاريخ 28 مارس 1171 معجزه اي درون كليسا رخ داده است.
ايستگاه هاي اتوبوس در تصوير بالا نشان داده شده است
وارد كليسا مي شويم، نماي داخل كليسا ، ديوارها و سقف ها همه با نقاشي هاي زيبايي تزيين شده بود. جمعيت زيادي داخل كليسا حضور داشتند و مشغول اجراي مراسم بودند. چند دقيقه مجذوب اين مراسم شديم.
كليساي سانتا ماريا
در گوشه سمت راست ، محرابي با تابلوي نقاشي ير روي ديوار آن خودنمايي مي كرد. اين نقاشي روايت معجزه كليسا بوده است. نقاشي روي ديوار كشيشي را نشان مي دهد كه در همين مكان محراب ايستاده و قرص ناني را از وسط نصف مي كند درحاليكه خون از بين آن فواره مي زند. در مذهب كاتوليك بر اين اعتقادند كه نان نمادي از جسم حضرت عيسي مسيح است ، در حقيقت با دعاي كشيش نان به مانند جسم حضرت عيسي شده و خون از آن فواره مي زند، بدين ترتيب مردم كه اعتقاداتشان ضعيف شده بود بر ايمانشان افزوده مي شود. از پلكان كنار محراب بالا مي رويم تا بهتر بتوانيم آثار بجامانده از خون پاشيده شده بر روي سقف و ديوارها را ببينيم. لكه هاي كمرنگي بر روي طاق قديمي هنوز بجا مانده بود.
در گوشه اي ديگر از كليسا مجسمه اي از يك راهبه قرار داشت. از دوستمان در مورد اين مجسمه پرسيديم كه زني را در لباس راهبه ها با صليبي در دست و ميخي فرو رفته در پيشانيش نشان ميداد، او توضيح مي دهد كه نام اين بانو سانتا ريتا و يك قديسه است. او در سن 36 سالگي وارد صومعه شد و تا پايان عمرش در صومعه ماند. داستان ميخ در پيشاني او از اين قرار است، هنگامي كه ريتا مشغول عبادت در مقابل مجسمه حضرت عيسي مسيح مي شد چنان غرق در عبادت بود كه انگار مي خواست در تمام درد و رنج حضرت مسيح غرق شود. در يكي از عبادتهاي او ناگهان زخم كوچكي در پيشانيش ظاهر مي شود گويا يكي از ميخهايي كه بر روي مجسمه مصلوب حضرت عيسي بوده وارد پيشاني او شد و اين زخم تا پايان عمرش باقي ماند بطوريكه پس از مرگش هنگام غسل بدن او متوجه خروج خون از پيشاني او شدند. سال ها بعد هنگامي كه كليسا تصميم به نبش قبر بابت تشخيص قديسه بودن او گرفت، مشاهده كردند كه پيكر او فاسد نشده و خون بر پيشاني او مي درخشد. پيكر او در مقبره اي در شهر كاشا Cascia نگهداري مي شود.
بازديد ما از كليساي سانتا ماريا تا ظهر طول كشيد تصميم گرفتيم پس از صرف ناهار در منزل ، چند كليساي ديگر را نيز كه در اين روز مراسم داشتند ببينيم. براي ناهار اسپاگتي داشتيم كه با روغن زيتون و نان كوپيا سرو شد. ايتاليايي ها همواره از روغن زيتون در طبخ غذاهايشان استفاده مي كنند و اصلا از روغن سرخ كردني به آن شكلي كه ما داريم استفاده نمي كنند. پس از خوردن ناهار به اتفاق دوستانمان ، به تماشاي منظره شكسته شدن تخم مرغ هاي عيد با حركات كاراته پسر كوچولوي خانواده شديم.
صومعه سنت آنتونيو Sant’Antonio
برنامه بعدي ما بازديد از كليساي سنت آنتونيو بود اين كليسا جزئي از صومعه سنت آنتونيو است و راهبه ها در آن زندگي مي كنند، كه البته بازديد از صومعه براي كسي مجاز نيست و در روز عيد پاك تنها در كليساي صومعه مراسم عيد پاك برگزار مي شود. به داخل كليسا وارد مي شويم اينجا هم ديوارها و سقف با نقاشي هاي زيبا تزيين شده است. در محراب پنجره مشبكي ديده مي شود كه در پشت آن صومعه قرار دارد. راهبه ها مشغول خواندن سرودي مذهبي هستند. صداي دلنشيني در فضا طنين انداز شده بود. گروه هم سرايان اين صومعه در فرارا معروف مي باشند. صومعه در خيابان del Gambone قرار دارد كه تا قلعه استه 25 دقيقه پياده فاصله است و همينطور اگر از ايستگاه قطار بخواهيد به اينجا بياييد بايد اتوبوس شماره 2 را سوار شويد.
نماي داخل كليساي سنت آنتونيو
مسير موجود از ايستگاه جارديني تا صومعه سنت آنتونيو
كليساي سن جورجيو San Giorgio
يكي از قديمي ترين كليساهاي شهر ، كليساي سن جورجيو مي باشد. تا قرن 12 ميلادي كليساي سن جورجيو نخستين كليساي جامع فرارا بوده است. براي رفتن از مركز قديمي شهر ( قلعه استه ) به اين كليسا مي توانيد اتوبوس هاي شماره 6 را سوار شويد اين اتوبوس ها هر 30 دقيقه از ايستگاه جارديني Giardini به ايستگاه كوماكيو بوسكتتو Comacchio Boschetto مي روند كه در چند قدمي اين كليساي قديمي مي باشد و تنها در حدود 4 دقيقه پياده روي دارد.
مسير موجود از ايستگاه جارديني تا كليساي سن جورجيو
نماي بيروني كليساي سن جورجيو
در نماي ورودي اين كليسا بر روي سنگ سفيدي، نمادي از سن جورجيو قديس به عنوان حامي شهر قرار دارد كه سوار بر اسب با نيزه خود اژدهايي را از بين مي برد. او سربازي يوناني اهل كاپادوكياي تركيه بوده است ( مادر او ترك و پدرش پارسي بود) كه در گارد امپراطوري رم خدمت مي كرد و به علت انكار نكردن مذهب خود كه مسيحيت بود، از طرف امپراطور رم به مرگ محكوم شد. او در بين مسيحيان به عنوان يك قديس نظامي مورد احترام است و 23 آوريل كه مصادف با شهادت او بوده است ( 23 آوريل 303 ميلادي ) در تاريخ مسيحيان به نام روز سن جورج گرامي داشته مي شود. اما افسانه نبرد او با اژدها از اين قرار است كه مردم يكي از شهرهاي ليبي گرفتار اژدهاي مهيبي شدند و مجبور بودند هر روز دو گوسفند را قرباني اين اژدها كنند. زمانيكه ديگر گوسفندي وجود نداشت ناچار شدند تا از بين خودشان افرادي را قرباني كنند. انساني كه بايد قرباني مي شد توسط مردم خود شهر انتخاب مي شد و در آن زمان مردم دختر پادشاه را انتخاب كردند و هيچكس هم حاضر نبود تا جاي او را بگيرد ، سن جورج با كشتن اژدها دختر پادشاه را نجات داد پادشاه براي سپاس از اين شجاعت ، گنج هايي را به او داد كه البته سن جورج نپذيرفت و همه را بين فقيران تقسيم كرد. مردم شهر از آنچه شاهد بودند بسيار شگفت زده شدند و سن جورج سبب شد تا مردم آن شهر همه مسيحي شوند.
وارد كليسا مي شويم ، فضاي داخل كليسا داراي طاق هايي با نقاشي هاي زيبا و ستون هاي مرمر مي باشد.
در خارج از كليساي سن جورجيو ، كوچه اي بسيار قديمي وجود دارد به نام ويا دگلي اوليوتاني Via Degli Olivetani ، در ديوار هاي آجري قديمي آن طاقچه هايي به چشم مي خورد كه با مجسمه هاي كوچك مذهبي تزيين شده اند.
كليساي جامع شهر فرارا
آخرين كليسايي كه برنامه بازديد از آن را داشتيم كليساي جامع شهر بود. اين كليسا در فاصله كوتاهي از قلعه استه قرار دارد.
مسير پياده روي از قلعه استه تا كليساي جامع
ساخت اين كليسا به قرن 12 ميلادي برمي گردد. فضاي داخل كليسا با نقاشي ها و مجسمه هاي زيباي آن بسيار خيره كننده است. جمعيت زيادي در داخل كليسا حضور دارند و كشيش در حال سخنراني مي باشد. جاي جاي داخل كليسا به مانند يك موزه ديدني است.
در محوطه سمت راست در نزديكي محراب اصلي، ماكتي توجه ما را به خود جلب كرد؛ در اين اثر هنري كه از 58 مجسمه تشكيل شده است، وضعيت شهر و مردم آن در زمان تولد حضرت عيسي (ع) به نمايش گذاشته شده است. لباس ها بر تن مجسمه ها و جزييات به زيبايي به نمايش در آمده اند. گروهي در حال داد و ستد و چانه زني ، گروهي مشغول عيش و نوش ، چوپاناني كه گله هاي خود را به بالاي كوه مي برند و مردمي كه به ملامت حضرت مريم مي پردازند، در حاليكه سه فرشته بر بالاي سر حضرت مريم نمايانگر پيروزي مسيحيت بر بت پرستي مي باشند.
مهماني در گايبا Gaiba
صبح روز بعد از عيد پاك است. امروز مهمان خانواده دوستانمان هستيم و قرار است به شهر كوچكي به نام گايبا برويم. اين روز در ايتاليا همه جا تعطيل است و مردم براي گشت و گذار به دامان طبيعت مي روند و دور هم با دوستان و اقوام جمع مي شوند و كباب مي خورند. ما به ياد 13 به در ، افتاديم.
حدود نيم ساعت از فرارا تا گايبا با ماشين فاصله است. هوا بسيار عالي است و ما مشتاق اين مهماني هستيم. وقتي به گايبا مي رسيم متوجه مي شويم كه مهماني در خانه اي بسيار قديمي كه با سليقه زيادي تزيين شده بود، برگزار شده است و همه فاميل در آن جمع هستند. وارد حياط سر سبز خانه كه مي شويم به استقبال ما مي آيند و با خوشرويي با همان زبان ايتاليايي خود ما را به داخل خانه دعوت مي كنند. در گوشه اي از حياط گروهي مشغول درست كردن كباب هاي مرغ و گوشت گوسفند و گوشت خوك بودند. دوستانمان براي ما توضيح مي دهند كه بخاطر اينكه ما مسلمان بوديم صاحبخانه مهربان گوشت گوسفند و مرغ را هم به برنامه ناهار امروز اضافه كرده بود.
پس از احوال پرسي با همه بستگان ، به ديدن اتاق هاي منزل كه به زيبايي تزيين شده بودند ، مي رويم. تمامي وسايل خانه به نوعي عتيقه محسوب مي شوند و صاحبخانه با سليقه آنها را چيدمان كرده بود.
پيش از آنكه ميز ناهار را آماده كنند با شيريني هاي محلي كه خانم هاي فاميل درست كرده بودند و همينطور پسته هايي كه ما از ايران برده بوديم، همگي پذيرايي شدند. قبل از خوردن ناهار ظاهرا مسابقه تخم مرغ جنگي بايد اجرا مي شد. پسر كوچولو اسم همه حاضرين را به مادربزرگش گفت تا بر روي تكه كاغذهايي بنويسد و بعد در بطري انداختند و شروع كردند به قرعه كشي ، از خوش شانسي من اولين نفر بودم و اصلا نمي دانستم كه چطور بازي مي كنند حريفم با يك حركت تخم مرغ من رو شكست و من هم محترمانه با تخم مرغ شكسته به سر جاي خودم برگشتم ، در ضمن بازنده ها بايد تخم مرغ هاي پخته شده شكسته را مي خوردند و صاحبخانه تاكيد مي كند كه تخم مرغ هاي شكسته بايد خورده شوند. خيلي فضاي شادي بود مخصوصا وقتي كه اسم خواهرم براي مسابقه افتاد و من كه فهميده بودم علت شكسته شدن تخم مرغ چه بوده نكات تكنيكي اين مسابقه را به او يادآور شدم و از او خواستم كه پيروز برگردد ، خواهرم حريفان را يكي پس از ديگري شكست مي داد و همه فكر مي كردند كه يك تخم مرغ جادويي دستش است تا وقتيكه آخرين حريف كه پدر دوستمان بود هم شكست خورد و بعد صداي خنده هاي خوشحالي پسر كوچولو بلند شد و همه دست زدند و خنديدند ، بزرگترين تخم مرغ شكلاتي عيد پاك كه صاحبخانه براي پيروز اين مسابقه تدارك ديده بود به خواهرم رسيد و پسر كوچولو هم البته خوشحال به دور ما براي شكستن تخم مرغ و گرفتن جايزه درون آن لحظه شماري مي كرد.
بعد از مسابقه همه خانم ها كمك كردند و ميز ناهار چيده شد ، آقايون هم كباب ها را آوردند و همه مشغول خوردن شدند. شوخي و خنده در سر ميز نهار باعث شده بود كه لذت اين مهماني دو چندان شود. پس از آنكه همه تقريبا غذاهايشان را خوردند ، صاحبخانه مهربان مجدد با قابلمه اي از كباب به اصرار براي همه يك دور ديگر غذا ريخت و از همه خواست كه بخورند و اضافه نياورند.
بعد از صرف غذا به فضاي سبز حياط خانه رفتيم ، در مرتعي سبز كه در مجاورت خانه بود مشغول پياده روي شديم، پسر كوچولوي دوست داشتني ، دسته گلي كوچك از گلهاي وحشي روييده در بين چمن ها را كه خودش درست كرده بود به ما هديه داد. اين بچه اگرچه زبان ما را متوجه نمي شد اما خيلي علاقه مند به برقراري ارتباط با ما بود طوري كنار ما مي نشست كه انگار صحبت هاي ما را متوجه مي شود چهره زيباي مهربان او را هرگز فراموش نمي كنيم.
ديوارهاي قديمي شهر فرارا:
در راه بازگشت از گايبا به فرارا تصميم گرفتيم يكي ديگر از ديدني هاي تاريخي شهر فرارا را ببينيم. دور تا دور بافت قديمي شهر ديوارهايي بطول 9 كيلومتر وجود داشت. اين ديوارها با برجهايي در ميان آن يكي از مهمترين سيستم هاي دفاعي شهر در گذشته محسوب مي شده است. از خيابان Corso Ercole I d'Este درست مقابل قلعه استه مي توان پياده يا با دوچرخه به ديوارهاي قديمي شهر رسيد. مي توان گفت يكي از زيباترين مناظر شهر ، مسيري است با درختان انبوه كه در امتداد ديوارهاي قديمي براي پياده روي و دوچرخه سواري در نظر گرفته شده است.
پاياني كه پايان نيست:
روزيكه برنامه اين سفر را چيديم هدفمان از اين سفر كوتاه تنها ديدن دوستانمان بود اما به لطف دوستان ايتاليايي با اين شهر تاريخي و مردمان خونگرمش بيشتر آشنا شديم. هرگز فكر نمي كرديم كه فرارا شهري با چنين پيشينه تاريخي باشد. ديوارهاي قديمي شهر، بناهاي قديمي به جا مانده از دوران حكومت استه، كليساي سانتا ماريا با معجزه روايت شده در آن و ساير كليسا ها كه در ايام عيد پاك مملو از حضور مردم بودند ، خاطرات خوبي را در ذهن ما نقش بستند. وقتي از سفر برمي گرديم در كنار اين خاطرات خوب، آنچه كه بيشتر در ذهن ما يادآور مي شود مهمان نوازي دوستانمان بود كه ما را با محبت به جمع خانوادگي خود داخل كرده بودند.
در حقيقت
زندگي خالي نيست ، مهرباني هست و ايمان است.
لازم به ذكر است به جهت احترام گذاشتن به حريم خصوصي دوستانمان از ذكر نام آنها و گذاشتن عكس هاي آنها در سفرنامه خودداري كرديم. تصوير كودك نيز با اجازه پدر و مادر بدون ذكر نام آورده شده است.