عسلویه خود خود بهشت است

4.5
از 52 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
شگفتی در میان دکل های نفت! +تصاویر

من عاشق جنوب کشورم هستم و هر سال لحظه شماری می کنم برای رسیدن فصل پاییز تا سفرهام رو به سمت جنوب شروع کنم. از اونجایی که قبلا جزایر جنوبی و بندر عباس و چابهار رو دیده بودم، این دفعه قصد داشتم تا بوشهر رو بگردم.

آبان سال ۹۸ بالاخره موفق شدم ۴ روز برای سفر خالی کنم و حالا وقت این بود که تور مناسب پیدا کنم. متاسفانه توی بازه ای که من قصد سفر داشتم توری که به زمانبندی من بخوره و از تهران به سمت بوشهر بره وجود نداشت. اصلا دلم نمیخواست که سفرم رو عقب بندازم! انگار حیاتم به این سفر وابسته بود!

چند روز زمان گذاشتم تا از گروه ها و برنامه های مختلف توری پیدا کنم که از شهرهای دیگه برن سمت بوشهر ولی باز هم به جایی نرسیدم. تا اینکه دو روز قبل از شروع مرخصی هام فردی از عسلویه به من پیام داد و گفت یک گروهی از شیراز قصد دارن به عسلویه بیان و من هم میتونم از شیراز به اونها ملحق شم و یا مستقیم به عسلویه برم و توی مقصد به هم بپیوندیم.

خب یه دریچه ی امیدی به روم باز شد. ولی بازهم مشکلاتی بود. اول اینکه اون گروه دوستانه بود و درواقع مسئولیت من با خودم بود، بعدش هم اونها یک روز زودتر از من قصد داشتن به سفرشون پایان بدن. کمی دو دل بودم. سفر به صورت کمپینگ بود و خوشبختانه من تجهیزات کامل رو داشتم ولی استرس سفر و تنهایی روز آخر داشت هیجانی که برای رفتن داشتم رو کمرنگ می کرد.

خوشبختانه خواهرم هم تصمیم گرفت با من همسفر بشه. دیگه تنها نبودم. پس سریعا اعلام کردم که من هم با اون گروه همسفر خواهم بود و قرار شد توی عسلویه به اونها بپیوندیم. حالا فرایند خرید بلیط شروع شد! قیمتها نسبتا بالا بود ولی با توجه به مسافت طولانی و زمان کم، کاملا ارزش داشت. حدودا ۴۰۰ تومان برای بلیط رفت و ۳۷۰ تومان برای بلیط برگشت هر نفر هزینه شد.

خیلی زود روز سفر رسید. روز پنجشنبه صبح زود کوله هارو برداشتیم و راهی فرودگاه مهرآباد شدیم. خب اولین ضد حال این بود که پرواز رفت به دلیل نقص فنی یک ساعت و نیم تاخیر داشت!

موقع سوار شدن به هواپیما تصویر جالبی پیش رومون بود. حدودا ۹۰ درصد مسافرهای هواپیما آقایون بودن که احتمالا برای کار به عسلویه میرفتن. البته برای اونها هم جالب و تعجب برانگیز بود که دو تا خانم با تیپ و لوازم طبیعت گردی تو هواپیمای عسلویه چه می کنن!

طول پرواز یک ساعت و نیم بود و بالاخره حدود ساعت ۱۲ در فرودگاه عسلویه پیاده شدیم. با راهنمای محلی اون گروه که فردی به اسم سعید (ساکن عسلویه) بود تماس گرفتیم و اونها گفتن اولین برنامه رو بدون ما رفتن و حدودا ساعت ۳ میان فرودگاه دنبال ما. خب این هم ضد حال دوم! من کلا با انتظار مشکل دارم حالا باید ۳ ساعت خودمو مشغول کنم تا اونها برسن بهمون.

تصمیم گرفتیم بریم ناهار بخوریم و بچرخیم تا گروه به ما برسه. از مسئولین فرودگاه سوال پرسیدیم گفتن اگر رستوران خوب میخواید باید برید سمت نخل نقی و عسلویه. ما هم خوشحال رفتیم به سمت تاکسیرانی فرودگاه و متوجه شدیم ۴۵ تومن کرایه این مسیر هست. خب با توجه به اینکه قرار ما فرودگاه بود چه کاری بود بریم یه جای دیگه؟! دوباره برگشتیم داخل فرودگاه و از فست فود اونجا دو تا ساندویچ هات داگ گرفتیم. بعدش هم یک بستنی خیلی خوشمزه نوش جان کردیم و به درختای بیرون فرودگاه نگاه کردیم. خیلی سبز و قشنگ بود. توی نگاه اول این شهر دل من رو برد.

 1.jpg

حدودا ساعت ۴ بود که سعید اومد دنبال ما و برای خرید تنقلات و شام شب به بازار رفتیم. خب جذاب ترین شام کمپی تو جنوب چیزی جز ماهی کبابی نیست! سعید که پیشنهادش رو داد ما رو ابرا بودیم. سه تا ماهی شیر گرفتیم حدودا ۲۰ تومن شد. یکم هم تخم مرغ و پیاز و فلفل دلمه و گوجه و تخم مرغ و ... برای طعم دار کردن ماهی و صبحانه و تنقلات بین روز خریدم.

برای کمپ روز اول قرار بود ساحل نایبند کمپ کنیم. نایبند آلاچیق های خیلی قشنگی داشت ولی اصلا جا برای چادر زدن نبود! مثل چالوس که پاتوق آخر هفته ی تهرانی هاست، تعداد خیلی زیادی شیرازی برای تفریح به عسلویه اومده بودن. خب ما هم ساحل هاله کمپ زدیم، یکم دور تر از نایبند ولی کنار دریا. شب بچه ها خسته و کوفته از یه دره نوردی اومدن و اکثرا سریع خوابیدن تا برای فردا که قرار بود بریم پارسیان جون داشته باشن! اکیپ خوبی بودن و دور هم کمی گپ زدیم و ماهی آتشی نوش جان کردیم و لهجه شیرازی همه استرسا و تلخی ها رو از وجود من میشست و می برد!

15.jpg

قرار بر این شد ساعت ۶ و نیم صبح جمعه حرکت کنیم به سمت پارسیان برای دیدار از تنگه شبو تاریکو، ولی خوابم نمی برد. دریا خیلی قشنگ بود. ساحلای صخره ای خیلی برای من جذاب هستن و من مست از این همه زیبایی کمی کنار ساحل قدم زدم و در نهایت ساعت یک خوابیدم.

صبح زود ساعت ۵ بیدار شدیم و خواهرجان رفت تا املت مخصوص سرآشپز بپزه و من هم کم کم وسایل رو داخل کوله ها چیدم و چادر رو جمع کردم. تا بقیه هم بیدار بشن و جمع و جور کنن حدودا ساعت ۷ شد و به سمت پارسیان حرکت کردیم.

حدودا دو ساعت بعد لیدر محلی پارسیان رو سوار کردیم و به ابتدای مسیر کوهپیمایی تنگه شبو تاریکو رسیدیم. طبق گفته ی لیدر باید یک ساعت و نیم پیمایش می کردیم تا به تنگه برسیم.

خب اوایل خیلی مسیر خوب بود. شیب ملایم و مسیر صاف! ولی بعد از یک ساعت شیب زیاد شد و تخته سنگ ها و صخره هایی تو راه بود که باید از روی اونها عبور می کردیم. تعدادی از بچه های گروه جلو افتاده بودن و دیگه توی دید نبودن. با توجه به اینکه این مسیر به تنگه های او دبه و شبو تاریکو راه داشت، گمان کردیم بچه ها راه رو گم کردن و به اودبه رفتن. بنابراین ماهم به مسیر اودبه رفتیم و چهل دقیقه بعد به تنگه زیبای اودبه رسیدیم. چندنفر توی آب داشتن بازی می کردن که خب از بچه های ما نبودن. تصمیم گرفتیم یکم خستگی در کنیم و دو ساعت بعد به شبو تاریکو بریم و بچه هارو پیدا کنیم.

5.jpg

خیلی زیبا بود. خیلی زیاد! کمی والیبال توی آب بازی کردیم و برخی از دوستان از ارتفاع شیرجه زدن و خلاصه توی گرمای جنوب از خنکای آب حسابی لذت بردیم. از خاطرات جالب این بخش این بود که چند نفری که زمان رسیدن ما تو آب بودن، قصد رفتن کردن ولی با رسیدن دو نفر از اعضای گروهشون تصمیم گرفتن اول غذا بخورن بعد برن، ما جمع کردیم که راه بیفتیم. خواهرم از من سراغ موبایلش را گرفت که البته داخل کیف کمری من نبود و کوله ها هم پایین کوه در ماشین مانده بود. بعد از چند دقیقه جستجو متوجه شدیم خواهرم به اشتباه عینک آفتابی و موبایلش را در کوله ی یکی از افراد آن گروه گذاشته است! خوشبختانه با پرس و جو از آنها سریعا موبایل را تحویل گرفتیم و به سمت شبو تاریکو راه افتادیم.

8.jpg

16.jpg

مسیر شبو تاریکو را بدون راهنما نروید! این مسیر تشکیل شده از تخته سنگهای واقعا بزرگ و عبور از آنها که بعضا جای دست هم ندارند بدون کمک تقریبا غیر ممکن است. تقریبا یک ساعت از اودبه تا شبو تاریکو سنگ نوردی کردیم. مسیر خیلی سخت و نفس گیر بود. مخصوصا برای من که همیشه ترس از پرت شدن دارم، بعضی جاها چنان پاهایم را از ترس منقبض می کردم که پا درد گرفتم! بالاخره رسیدیم. علت نامگذاری شبو تاریکو این بود که این تنگه در یک غار بود و دریچه کوچکی باعث ورود نور به داخل غار میشد. طبق گفته راهنما از حدودا ساعت ۳ داخل غار تاریک می شود. آب تنگه بسیار شفاف و زلال بود. تعداد زیادی از بچه ها با جلیقه نجات توی آب سرد این تنگه شیرجه می زدند و حسابی کیفشان کوک بود!

17.jpg

بالاخره حدودا ساعت ۵ عصر به ماشین رسیدیم. اینقدر خسته بودیم که حد نداشت ولی کاملا راضی بودیم.

جنوبی ها واقعا مردم خونگرمی هستند. به دعوت و اصرار لیدر محلی، که شرمنده مان کرد، به منزل ایشان رفتیم و دوش گرفتیم و مجددا سرحال به مسیر ادامه دادیم. شب قرار بود بندر مقام کمپ کنیم. پس از خرید وسایل برای صبحانه و خوردن یک فلافل تند و خوشمزه از دستفروش در پارسیان، به آن سمت راندیم.

بچه ها در یک پارک مشغول استراحت بودند و ما هم به آنها ملحق شدیم. همانطور که گفتم ما با یک گروه از شیراز و یک لیدر محلی عسلویه سفر می کردیم. متوجه شدیم گروه شیرازی خسته شده اند و تصمیم دارند ساعت ده شب به سمت سیراف بروند و آنجا کمپ کنند تا روز بعد مسیر کمتری رانندگی کنند. ما که قصد ماندن داشتیم و روز بعد باید به عسلویه بر میگشتم منطقی نبود با آنها همراه شویم. سعید هم لطف کرد و مارا تنها نگذاشت و ما در ساحل مقام کمپ زدیم.

شب خوبی نبود. تا صبح موتور و ماشین از کنار چادر رد میشد و خوابم شبیه لحاف چهل تکه مادربزرگ ها، پر وصله پینه شد. صبح تصمیم گرفتیم صبحانه را در یکی از ساحلهای قشنگ در مسیر میل کنیم. جاده خیلی قشنگ بود. کوه های مریخی از یک سمت و دریا از سمت دیگر. بالاخره به ساحل جادویی رسیدیم. ساحل صخره ای بی نظیر بود. طلوع خورشید و بازی نور ما را به چند عکس رویایی مهمان کرد. مثل عکس پوستر ها! یک کوه مثلثی و خورشید خانومی که با بازیگوشی از آن بالا می رود! و صد البته دریایی در این میان!

11.jpg9.jpg22.jpg

برای صبحانه نیمرو پختیم ولی چه نیمرویی! تخم مرغها که در پشت ماشین بودند از گرمای روز گذشته نیمپز شده بودند! به هرحال چسبید.

پس از صرف صبحانه به پارسیان برگشتیم. لیدر محلی برایمان آفرود سواری در نظر گرفته بود. با پاترول به دل کوه های پارسیان رفتیم و از بالا به شهر خیره شدیم. کمی آلوده ولی زیبا بود. برای ناهار هم یک مجبوس گوشت خیلی تند ولی خیلی خوشمزه خوردیم. مجبوس گوشت غذایی عربی و تند است و ادویه های عربی برای طعم دار کردن آن استفاده شده است.

12.jpg

پس از صرف غذا به یک‌پارک ساحلی در نخل تقی رفتیم و استراحت کردیم تا برای عصر به جنگل حرا برویم. در این بین سعید ما را با عروس هلندی خود که دنی نام داشت آشنا کرد. خیلی قشنگ بود. پرنده ای زرد با لپهای نارنجی. طفلک انگار از خجالت دیدار ما لپهایش رنگی شده!

3.jpg

عصر به اسکله در عسلویه رفتیم و با چانه زنی موفق شدیم برای نیم ساعت یک قایق کرایه کنیم و به جنگل حرا برویم. رک بگویم بعد از دیدن جنگل حرا در عسلویه دیگر جنگل های حرای قشم و چابهار به چشمتان نمی آید! گوله گوله کلم های سبز از وسط آب بیرون آمده بودند. خاص بودن این جنگل به این بود که خشکی اصلا دیده نمیشد. کف دریا قشنگ مشخص بود و آب زلال بود. خیلی رویایی بود.

2.jpg

بالاخره مجبور شدیم دل بکنیم و پس از نوش جان کردن فلافل بندری برگردیم ساحل هاله و یک شب دیگر آنجا کمپ کنیم.

18.jpg

صبح شنبه به سمت گنبد نمکی در نزدیکی کنگان رفتیم. اینجا بی نظیر بود. بلورهای نمکی براق و رودخانه ای در میان! خوشبختانه پیاده روی زیادی نداشت. حدودا نیم ساعت رفت و نیم ساعت برگشت. پس از پیاده روی شبو تاریکو دیگر پایی برای ما نمانده بود! کلی عکسهای قشنگ‌ گرفتیم و به سمت عسلویه برگشتیم.

19.jpg4.jpg

پس از صرف مجبوس مرغ (خوشمزه ولی با تندی ملایم تر از مجبوس گوشتی که قبلا خوردیم) در رستوران خوش ذوق عسلویه با فضای سنتی روبروی تک بیمارستان این شهر، به بنود رفتیم. معروفیت بنود به این است که لوکیشن فیلم محمد رسول الله بوده است. ولی این کمترین چیزی است که در بنود توجه شما را جلب می کند. صخره های بلند، سنگهای شسته شده و صیقلی، غروب فوق العاده رویایی که از این ساحل می شود دید، همه و همه شما را مدهوش می کند.

7.jpg10.jpg14.jpg13.jpg21.jpg

امروز آخرین روز حضور ما در عسلویه بود و ساعت ۸ شب به سمت تهران پرواز داشتیم. اصلا نمیشد از عسلویه دل کند! به ناچار با عسلویه خداحافظی کردیم و به تهران برگشتیم.

عسلویه بر خلاف تصور خیلی ها فقط یک منبع گاز نیست. فقط یک محیط مردانه نیست. عسلویه خود خود بهشت است.

 

پی‌نوشت‌ها:

پ.ن 1: ظاهرا در روزهای بارانی بوی بدی در شهر پخش می شود که به خاطر گاز است. ولی خوشبختانه در زمان سفر ما این بو استشمام نشد.

پ.ن 2: در این چند روز حدود ۶۰ لیتر بنزین مصرف شد.

پ.ن 3: هزینه ها با احتساب بنزین، پرواز و خورد و خوراک و همه تفریحات حدود یک میلیون تومان برای هر نفر شد.

 

 

نویسنده : فرفره سفر پیشه

تمامی مطالب عنوان شده در سفرنامه ها نظر و برداشت شخصی نویسنده است و وب‌ سایت لست سکند مسئولیتی در قبال صحت اطلاعات سفرنامه ها بر عهده نمی‌گیرد.