میپرسم تنگه دَرزو مسیرش از کدوم سمته؟ مرد در حالی که داشت شیر کاکائو میخورد گفت با این ماشین که نمیتونید برید، بیایید با موتور من برید، ماشینونو بذارید تو خونه من. من که متعجب داشتم همسرجان رو نگاه میکردم که با کمال میل پیشنهاد
در ادامه برنامه سفرم به جزایر خلیج فارس و پس از ناکامی چند سال گذشته برای سفر گروهی به خارک و پرس و جو های مداوم، از نیمه آذر از طریق شماره ای که در یکی از نمایشگاه های گردشگری (بوم گردی بندرگاه) گرفته بودیم
ما به این دلیل روی کره زمین زندگی میکنیم که سفر کنیم و از زندگی لذت ببریم ، به حرفهای کسانی که غیر از این میگویند گوش نکنید...عید نوروز برای خیلی از ما ایرانی ها طعم سفر میده و معمولا بهترین خاطره ها تو این
عسلویه شهری شیرین تر از عسل سفر، سفر ، و باز هم سفر سفر رفتن تنها انگیزه من برای گذروندن روزای سخت و شلوغه کاری هستش. من (فاخره) به همراه همسفر زندگیم (علیرضا) تصمیم به سفر تکمیلی ایران گرفتیم (ازین جهت تکمیلی که تموم استان ها رو
مهم نیست به کجا سفر می کنی، مهم نیست آنجا چه می کنی، چگونه می روی، چه می خوری، چه می پوشی، حتی مهم نیست چه می بینی و چه نمی بینی، مهم نیست که پس از آمدنت چه می گویی، مهم این است که پیش از رفتنت که بوده
با گسترش شبکههای مجازی لوکیشنها و نقاط بسیار زیبایی از ایران، بیشتر از قبل معرفی شدند و با ورود بلاگرهای سفر و عکسهای زیبایی که در صفحات اجتماعی خود قرار میدادند اشتیاق مردم را برای سفر به این نقاط دوچندان کردند. من نیز از این
حدودا نیم ساعت روی آب بودیم و بعد...خدای من.... یک ساحل سفید پر از پرنده ...آب هایی که رنگ فیروزه در مقابل اون ها حرفی برای گفتن نداره....چشمام لحظه ای خیس شد و با خودم گفتم :" عجب خلقتی هستی انسان که وقتی گوشه ای
حرف دل : سفر یعنی تولد، یعنی زایش، درست مثل لحظه ای که نوزاد پا به جهان هستی میزاره و با تولدش،سفرش توی جاده های زندگی شروع میشه. راستشو بخواین سفر،برای من همیشه بمعنای همین تولد و زایش دوباره هس.وقتی پام رو تو جاده میزارم،انگار دارم
به نام خدا مقدمه سفر بین اینکه اول به جزیره کیش یا به غرب هرمزگان بروم مانده بودم ولی بعد که بلیط پرواز مشهد به عسلویه را با قیمت 1.300.000 تومان دیدم، عاقبت قرار شد اول به عسلویه و در آخر سفر به جزیره کیش بروم. روز اول: روز
من بهادر هستم ، یک ایرانگرد که شما را از نیلوفرها تا عطر نان برنجی در کرمانشاه همراه می برم.آبانماه ۹۸ بود. دوباره چند تعطیلی پشت سرهم در تقویم داشتیم. من سه روز مرخصی هم گرفتم و ترتیب یک سفر کامل به جنوب کشور را
صِیدِ دُرِّ یَتیمِ خَلیجِ فارس یا سفر بدون برنامه به جزیره ی ممنوعه سفری که مارو تا جزیره ی دعوتنامه لازم ِ خارگ بُرد، از اون سفرهای پیشبینی نشده بود. حتی وقتی تهران رو، بدون هیچ مقصد مشخصی ترک میکردیم به ذهنمون هم نمیرسید سر از
من عاشق جنوب کشورم هستم و هر سال لحظه شماری می کنم برای رسیدن فصل پاییز تا سفرهام رو به سمت جنوب شروع کنم. از اونجایی که قبلا جزایر جنوبی و بندر عباس و چابهار رو دیده بودم، این دفعه قصد داشتم تا بوشهر رو
منصور ضابطیان در کتاب «مارک دو پلو» مینویسد: "هر کسی را چیزی به جایی میرساند، شاید وسوسهی یک نگاه یا تصویری دلانگیز یا تصوری موهوم. هر کسی را چیزی وسوسه میکند تا کولهپشتیاش را بردارد و بار سفر ببندد به جایی و اینبار ..." باید
شب بود ، توی پذیرایی نشسته بودم ، همسرم مشغول آشپزی بود و بچه ها پای تلویزیون ، لپ تاپ روی پام بود و داشتم توی اینترنت چرخ می زدم ، ناگهان بلند گفتم آماده باشید تععطیلات بهمن ماه پیش به سوی بنود : همسرم و
خوشا شیراز و وضع بی مثالش خداوندا نگه دار از زوالش سلام خدمت همه دوستان عزیز اردیبهشت ماه سال 97 بود که به پیشنهاد خواهر خانمم تصمیم گرفتیم نیمه شعبان که مصادف با 12 شهریور ماه 97 بود به واسطه فصل گلاب گیری سفری به میمند فارس
سفرنامۀ سیراف و گنبد نمکی جاشک صبح جمعه 22 دی ماه 1391 سراسیمه از خواب برخواستم و دلیل آن هم این بود که ساعت 6 صبح ساعت شروع حرکت به سوی سیراف بود اما من 06:20 بیدار شدم. خلاصه وسایلم را سریع جمع کردم و پدرم
عرض ادب و احترام خدمت همه دوستان عزیز . مهرماه 1397 بود که به اتفاق همسرم ، پسر عموم ، خانمش و دخترشون ( پریسا ) تصمیم گرفتیم سفری یک هفته ایی به شمال کشور داشته باشیم.همان موقع تقریباً تمام شمال کشور درگیر سیلاب بودند و
سفری متفاوت با طعم سیل به سواحل مکران-چابهار 1398 سفر نوروزی به هفت استان ایران و فرار از سیل پیش بینی نشده ی سال 1398. نویسنده: لیلا موحدیان هر سفر، تقدیری مخفی در خود پنهان کرده است که مسافر از آن بی خبر است. روز اول نوروز امسال قصد سفر
چندی پیش برای تفریح قصد سفر به اطراف شیراز را داشتم که به دلایل مشغله کاری امکان پذیر نشد. اما باعث شد با گروهی آشنا شوم تا چنین سفر پرهیجان و لذت بخشی را در شهر گرم و صنعتی عسلویه تجربه کنم. زمانی که تبلیغ
سفر به جنوب: " ساحل بنود" عسلویه: دوشنبه است، طرف های غروب می رسیم به عسلویه، شهری که برای اولین بار پا توش میذارم. اولین چیزی که نظرمو جلب میکنه پالایشگاهه که مث یه شهر کوچیک و نورانیست ، و شعله های آتشی که