تلخ است همه عمرم از شدت دلتنگی یا سوی تو باز آیم؛ یا اینکه تو میآیی! (فاطمه صالحی) «تقدیم به همسرجان»
ادامه روز چهاردهم: جمعه 22 دیماه 1396 (معبد جزیره کلنگسو، پارک بایژیو، و خیابان Zhongestan)
بعد از چند دقیقه پیادهروی به مرکز تجاری جزیره رسیدم که فروشگاههای آن مختص عرضه غذا (بخصوص دریایی)، شیرینی، دم نوش و سوغات بود و به همین دلیل این قسمت جزیره حسابی شلوغ و پُر جنب و جوش بود. یکی از فروشگاهها تولید کننده شکلات به صورت دستی بود، همزمان با تولید شکلاتهائی که با دست پیچیده میشدند؛ نمونههای داغ آن برای تست ارائه میشد که شکلات شیری بسیار خوشمزهای داشت و من چند بسته خریدم. برخی از فروشگاهها هم مختص عرضه دمنوشهای متنوع چینی بود که قوریهای متعددی از آن آماده و با فنجانهای کوچک برای تست ارائه میشد که بعد از تست چند نوع آن، یک ساک از مدل میوهای که حاوی انواع میوههای بِری خشک بود را خریدم. در فروشگاههای جزیره قیمت محصولات در صورت خرید چندتایی، تخفیف قابل توجهی پیدا میکرد که برای من این رفتارشان؛ آن هم در یک مکان گردشگری شلوغ، احترام به حقوق مشتری را تداعی مینمود. بعد از یک ساعت قدم زدن در مرکز تجاری جزیره بسمت معبد حرکت نمودم.
تصویر 1 : مرکز تجاری جزیره
تصویر 2 : فروشگاههای پررونق مرکز تجاری جزیره
تصویر 3 : شکلات شیری، دم نوش میوهای و موچی
تصویر 4 : اغذیه فروشی مرکز تجاری جزیره
معبد جزیره در یک مجموعه گردشگری قرار داشت که در ارزیابی اداره توریسم چین، نشان 5 ستاره را کسب نموده و دارای ورودیه 60 یوانی بود. معبد دارای چند قسمت عبادتگاه بود که در بین آنها مجسمههائی از بودا با گلکاریهای زیبایی در دامنه کوه قرار گرفته بود. سپس مسیر دسترسی به بلندترین نقطه جزیره از طریق حفاری داخل کوه ایجاد شده بود. بعد از طی صدها پله به کنار المان کروی استیل براق بلندترین نقطه جزیره رسیدم که بازار عکس سلفی با آن بسیاری داغ بود. از سکوی بالائی جزیره چشم انداز بخش مسکونی شمال جزیره هم به طور کامل قابل رؤیت بود که منظرهای از ساختمانهای بلند شیامن را هم در بر میگرفت. بازدید من از مجموعه گردشگری معبد یکساعت طول کشید.
تصویر 5 : مجموعه گردشگری معبد جزیره
تصویر 6 : محوطه معبد جزیره
تصویر 7 : راه پله دسترسی به المان مرتفعترین نقطه جزیره
تصویر 8 : بخش مسکونی شمال جزیره و نمائی از ساختمانهای بلند شیامن در آن طرف دریا
تصویر 9 : گلکاریهای زیبای داخل معبد
پیاده روی تمام وقت 6 ساعته در جزیره باعث شد که احساس خستگی نمایم و علیرغم وجود چندین موزه جذاب دیگر در بخشهای شمالی جزیره، تصمیم گرفتم به ایستگاه کشتی سمت غرب جزیره رفته و از آنجا به شیامن برگردم. در مسیر چندین فروشگاه و مجسمه متفاوت وجود داشت. یکی از فروشگاهها صدف میفروخت که همراه با مسابقه بود، اگر صدفی را بخرید و تعداد مروارید داخل آن از بیشترین تعداد قبلی (29 مورد) بیشتر شود؛ هزینه پرداختی به شما عودت میشد! در نزدیکی ایستگاه غربی کشتی، توقفگاه گاری دستیهای حمل بار مخصوص جزیره بود که تنها وسیله نقلیه داخل جزیره (غیر مسافری) به حساب میآمد. بعد از یک سفر دریایی در هوای مطبوع عصرگاهی به ترمینال بینالمللی کشتی شیامن رسیده و در خروجی آن به ایستگاه شاتل و اتوبوسها رفتم.
تصویر 10 : فروشگاه و مجسمه در مسیر ایستگاه غربی کشتی
تصویر 11 : فروشگاههای صدف و مروارید
تصویر 12 : گاری دستی حمل بار، تنها وسیله نقلیه جزیره
بعد از پرس و جو از رانندگان، متوجه شدم که مسیر یکی از شاتلها بسمت پارک باییژو است که با خرید یک بلیط 5 یوانی از راننده سوار شدم. شاتل از روی پل بزرگ شیامن عبور کرد و به قسمت شمالی جزیره شیامن رسید، تقریباً 45 دقیقه طول کشید تا به پارک Baizhou Park رسیدم. پارک بسیار زیبا بود و توسط یک پل روی رودخانه دسترسی به محوطه میانی آن امکان پذیر بود. شواهد نشان از یک بارش عصرگاهی داشت که قدم زدن داخل محوطه خیس پارک را بسیار دلچسب مینمود. تنوعی از المانهای سنگی و فواره موزیکال و مسیرهای پیادهروی و دوچرخهسواری بخشهای مختلف پارک را بوجود میآورد. حدود 90 دقیقه از هوای مطبوع و خنک عصرگاهی پارک لذت بُرده و کمی تجدید قوا نموده و براساس پیشنهاد گوگل مپ به خیابان پشتی پارک رفتم تا با استفاده از اتوبوس به سمت بلوار ساحلی بروم. داخل ایستگاه از یک نوجوان چینی پرسیدم که آیا این خط اتوبوس بسمت بلوار ساحلی میرود؟ با انگلیسی دست و پا شکسته پاسخ مثبت داد و گفت من هم مسیرم با همین اتوبوس است. اتوبوس بعد از 10 دقیقه معطلی به ایستگاه رسید و بسیار شلوغ بود که به سختی از میان فشار جمعیت سوار شدم، در تمام طول سفرم به چین، این اندازه شلوغی داخل اتوبوس یا مترو را تجربه نکرده بودم.
اتوبوس حرکت نمود و بعد از چند ایستگاه وقتی مجدداً به نقشه موقعیت یاب روی گوشی نگاه کردم متوجه شدم که اتوبوس در یک تقاطع قبلی تغییر جهت داده و بسمت خلاف جهت بلوار ساحلی در حال حرکت است. هرچه تلاش کردم به نوجوان چینی موضوع را بفهمانم، متوجه نمیشد و میگفت درست است! بعد از یکی دو ایستگاه دیگر، واقعاً مطمئن بودم که با این اتوبوس من بسمت هتل نخواهم رفت لذا در یک ایستگاه از اتوبوس پیاده شدم. کمی در کنار پیادهرو جلو رفتم تا به یک تقاطع رسیدم و اطراف را نگاه کردم، با دیدن تابلوی جهت نمای مترو کلی ذوق کرده و بسمت آن حرکت کردم. براحتی ایستگاه را پیدا کرده و با کارت بلیط اعتباری بسمت ایستگاه بلوار ساحلی حرکت نمودم، یک ایستگاه قبل از انتهای خط مترو، از قطار پیاده شده و از ایستگاه خارج شدم که در بخش دیگری از مسیر خیابان پیادهروی ژونگستان قرار داشت. خودم را درمیان انبوه جمعیت رها کرده و به تماشای فروشگاههای جذاب آن تا پاسی از شب مشغول شدم.
یک طلافروشی بسیار بزرگ و یک فروشگاه صنایع دستی ساخته شده از سنگ یشم بسیار جذاب بودند. در آخر شب، یک ظرف مخلوط از میوههای استوایی به 13 یوان خریده و به سمت هتل برگشتم. از جلوی یک شیرینی فروشی که رد میشدم، فکر کردم حالا که نمیتوانم در جشن تولد آقا پسرم حضور داشتم حداقل عکس یک کیک تولد خوشگل برایش بفرستم. نتیجه انتخابم، یک کیک عروسکی میکی موس بود ولی خودش برای مراسم تولدش که فردا صبح در مدرسه با همکلاسیهایش برگزار نمود، یک کیک مک کوئین سفارش داده بود! آخر شب از طریق اپلیکیشن بوکینگ تقاضای چک اوت هتل با تأخیر دادم که خوشبختانه بدلیل امتیازم در باشگاه مشتریان مورد پذیرش قرار گرفت، چند ساعت بعد پاسخ دادند که هتل هم با تخلیه اتاق تا ساعت 16 بدون پرداخت وجه اضافی موافقت نموده است.
تصویر 13 : شاتل در ترمینال بینالمللی کشتی شیامن
تصویر 14 : پارک Baizhou Park
تصویر 15 : پارک باییژو
تصویر 16 : طلافروشی و فروشگاه مصنوعاتی از سنگ یشم در خیابان ژونگستان
تصویر 17 : میوه فروشی در خیابان ژونگستان
تصویر 18 : کیک تولد ارسالی من برای آقا پسرم که امروز جشن تولدش را همزمان با تولد آقا جونم (البته با تأخیر) برگزار کرده بود
روز پانزدهم: شنبه 23 دیماه 1396 (قلعه Hulishan، معبد Nanputuo، موزه اشیای جمعآوری شده از خارج چین، بازگشت به گوانجو با قطار 4 تخته شبرُو)
ساعت 8:30 صبح بعد از صرف صبحانه هتل که تفاوتی با روز قبل نکرده بود ولی دلچسب بود، بیرون زدم. بلوار ساحلی و خیابانهای اطراف در این روز تعطیل بسیار خلوت بود. چون موزه جنگ در قلعه Hulishan در امتداد بلوار ساحلی قرار داشت و برای صرفه جویی در زمان با تاکسی به مبلغ 15 یوان (برحسب تاکسیمتر) رفتم. ساعت کار قلعه و موزههای داخل آن از 7:30 تا 17:30 با ورودیه 25 یوان بود. بخشی از موزه به انواع توپهای جنگی و گلولههای آن تعلق داشت که جانمائی آن براساس محلی که در گذشته برای جنگها استفاده میشده، در نظر گرفته شده بود. اتاق فکر جنگ هم در طبقه زیرین زمین در بخش میانی موزه قرار داشت که فیلمهائی از زمانهای گذشته در آنجا با ویدئو پرژکتور در حال پخش بود و تصاویری از فرماندهان نظامی با ذکر رشادتهای آنها بر دیوارها آویزان بود. ماشین جنگی چین که باعث پیروزی در جنگ با ژاپن شد بسیار دیدنی بود و برای آن زمان واقعاً ساخت آن قابل تقدیر بوده است. بازدید من از قلعه Hulishan و بخشهای مختلف موزه جنگ حدود 90 دقیقه به طول انجامید.
تصویر 19 : ورودی قلعه Hulishan
تصویر 20 : قلعه Hulishan
تصویر 21 : انواع توپهای جنگی در موزه جنگ شیامن
تصویر 22 : ماشین جنگی چین که باعث پیروزی بر ژاپن شد
تصویر 23 : بخش دیگری از موزه جنگ شیامن
تصویر 24 : قلعه Hulishan
سپس با پرداخت 10 یوان به یک تاکسی به معبد Nanputuo رفتم. معبد در یک فضای پارک مانند کوهستانی قرار داشت که یک دریاچه کوچک مملو از گلهای نیلوفر آبی صورتی رنگ را احاطه مینمود. مردم در قسمتهای مختلف معبد به عبادت مشغول بودند، یکی عود روشن کرده بود، دیگری دعا میخواند، یکی از راهبان کمک میخواست و ... . سقفهای چوبی ساختمانهای معبد منقش به کندهکاریهای زیبائی بود. در برخی قسمتها نیز مجسمههای سنگی یا نقاشیهای زیبا خودنمائی میکرد. یک پاگودای کوچک نیز در کنار دریاچه داخل معبد قرار داشت. در بخشی از معبد هم یک برکه قرار داشت که در انتهای آن یک مجسمه سنگی توخالی بود و مردم سعی میکردند که سکههایی را به سمت آن پرتاب کنند که اگر داخل مجسمه میافتاد نشاندهنده برآورده شدن دعای (آرزو) آنها بود. مسیر ساختمانهای مختلف معبد بسمت قله کوه ادامه داشت که من بعد از یک ساعت بازدید، از آن خارج شدم.
تصویر 25 : ورودی معبد Nanputuo
تصویر 26 : عبادتگاه اصلی معبد Nanputuo
تصویر 27 : مردم در حال عبادت در معبد Nanputuo
تصویر 28 : فضاهای مختلف معبد Nanputuo
تصویر 29 : نقاشی و کندهکاری روی چوب در معبد Nanputuo
تصویر 30 : مجسمههای بودا در معبد Nanputuo
از روی نقشه گوگل مپ در امتداد ورودی معبد، خیابان منتهی به دانشگاه صنعتی شیامن را پیمودم که یک سطل آشغال متحرک مونتاژ شده روی دوچرخه رفتگران برایم تازگی داشت. حدود 15 دقیقه بعد به موزه اشیای جمعآوری شده از خارج چین رسیدم که رایگان بود. اشیای این موزه با همکاری دانشگاه شیامن تهیه شده بود و در یک ساختمان قدیمی زیبا با یک حیاط بسیار بزرگ قرار داشت. یک قسمت از موزه به مجسمههائی از زندگی روزمره مردم چین در گذشته تعلق داشت. بخش دیگری به اشیای جمعآوری شده از خارج چین همچون ظروف، طلاجات، قایقهای بادبانی و نظایر آن مربوط بود. یک طبقه کامل هم به حیوانات بومی بخشهای مختلف چین اختصاص یافته بود. بازدید من از همه قسمتهای موزه حدود یک ساعت طول کشید.
تصویر 31 : دانشگاه صنعتی شیامن
تصویر 32 : سطل آشغال متحرک
تصویر 33 : ورودی موزه اشیای جمعآوری شده از خارج چین
تصویر 34 : اشیای متنوع داخل موزه
تصویر 35 : زندگی مردم چین به روایت مجسمههای قدیمی
تصویر 36 : بخش حیات وحش موزه
تصویر 37 : عبادتگاه موزه
سپس شروع به قدم زدن در خیابانهای شیامن نمودم و خیلی اتفاقی به ایستگاه مترو رسیدم. چون قطار برگشتم به گوانجو از ایستگاه مرکزی راهآهن شیامن بود لذا تصمیم گرفتم به آنجا بروم و از مجتمعهای تجاری اطراف آن دیدن کنم و موقعیت ایستگاه را هم شناسایی نمایم. کمی در مجتمعهای تجاری و خیابانهای اطراف آن قدم زدم. ایستگاه مرکزی راهآهن شیامن خیلی بزرگتر از ایستگاه راه آهن شمالی بود که من از شنزن به آن رسیدم و محوطه بیرونی آن در حال توسعه و ساخت و ساز بود لذا دسترسی به ایستگاه از طریق ایستگاه مترو راحت نبود. کمی که در اطراف ایستگاه پَرسه زدم متوجه شدم که یک خط BRT از اینجا تا بلوار ساحلی امتداد یافته است، کشف جالبی بود. با خرید یک بلیط 1 یوانی سوار اتوبوس تندرو (BRT) شدم که تمام مسیر آن روی پل ساخته شده بود و بر شهر احاطه داشت. کمتر از 5 دقیقه از ایستگاه پایانی اتوبوس تندرو تا هتل فاصله بود.
در هتل کمی استراحت نموده و سپس وسایلم را جمع کرده و به قسمت پذیرش هتل در لابی برای تسویه حساب رفتم. کارت اتاق را به خانمهای پذیرش تحویل دادم و تقاضای تسویه حساب نمودم که آنها گفتند اتاق شما بدهی ندارد. با کلی دردسر به خانمهای پذیرش فهماندم که من در 2 روز گذشته از صبحانه هتل استفاده نمودم در حالی که اتاق من بدون صبحانه رزرو شده بود. آنها تمام سیستمشان را مجدداً کنترل کرده و تلفنی هم با مسئولشان صحبت کردند و بازهم تأیید نمودند که اتاق شما بدهی ندارد! من که دیدم -میخ آهنین نرود در سنگ_ تشکر نموده و هتل را ترک کردم. تا جائی که از زمان رزرو هتل در خاطرم مانده بود، حداقل 100 یوان هزینه صبحانه دو روز من باید میشد که حالا رایگان برایم در آمده بود. در مسیر بازگشت به ایستگاه اتوبوس تندرو، یک چای فروشی قرار داشت که دیروز برای خرید چای سبز به آن سر زده بودم ولی چون قیمت بالایی داشت از خرید صرفنظر کردم ولی حالا با اتفاق پیش آمده، خرید از آن دیگر گران به نظر نمیرسید.
بنابراین به همان فروشگاه رفتم، به محض ورود؛ دختر خانم فروشنده فوری من را شناخت و خیلی با احترام خوش آمد گفت. ایشان با دیدن چمدان و کیف دستیام، مطمئن شد که آخرین فرصتش برای فروش چای به من است در نتیجه هر چه در توان داشت بکار گرفت و بالاخره موفق شد که با دادن کلی تخفیف؛ دو نوع چای به قیمت کل 150 یوان به من بفروشد. خیلی خرید دلچسبی شد، هم فروشنده کلی تخفیف داد و هم هتل! البته انصافاً چای سبز و چای با عطر جاسمین فوق العادهای بود و بعد از دم کردن در ایران، عطر و طعم هر دو بسیار عالی درآمد بالاخره چین مهد چای و دم نوش است و نمیشد بدون خرید چای آن را ترک نمود.
تصویر 38 : مجتمعهای تجاری و مسکونی اطراف ایستگاه مرکزی راهآهن شیامن
تصویر 39 : نقشه خطوط و ایستگاه BRT مقابل ایستگاه مرکزی راهآهن شیامن
مجدداً با خرید بلیط یک یوانی اتوبوس تندرو بسادگی به ایستگاه مرکزی راه آهن شیامن رسیدم. حدود یک ساعت تا زمان حرکت قطار من باقیمانده بود لذا با آرامش محل سکو را پیدا کرده و سوار قطار شدم. قطار شیامن به گوانجو را یک قطار شبرو 4 تخته انتخاب کرده بودم که این نوع سفر ریلی را هم تجربه کنم در ضمن یک شب هم هزینه هتل کمتری بپردازم. مسیر شیامن تا گوانجو حدود 650 کیلومتر و تقریباً 10 ساعت زمانش بود. سالنهای قطار به دو قسمت تقسیم شده بود: یکی بخش کوپهای که هر کوپه 4 صندلی تختشو داشت و دیگری بخش سالنی، که در یک امتداد سالنی بزرگ در یک طرف راهرو قرار داشت و در سمت دیگر 3 تخت رویهم در ارتفاع تا زیر سقف. صندلی من در بخش کوپهای بود؛ وارد کوپه که شدم، یک آقا و خانم سالخورده چینی بسیار تمیز و مرتب روی صندلیهایشان نشسته بودند.
به رسم ادب سلام نمودم که خوشبختانه هر دو پاسخ دادند و واقعاً ذوق کردم. کمتر از نیم ساعت در مورد شغل و وضعیت زندگیشان صحبت کردند و از خاطرات جوانیشان گفتند، آقا یک مهندس برق بازنشسته و همسرشان هم دبیر بودند و بدلیل شغل آقا در گذشته زبان انگلیسی را یاد گرفته بودند که البته بدلیل کمی استفاده در کهنسالی، گاهاً برخی از کلمات را به سختی به خاطر میآوردند. در کمال تعجب بعد از آن هر دو لباس راحتی برداشته و با مسواک و خمیر دندان به سمت دستشویی قطار رفتند. بله درست حدس زده بودم، دقایقی بعد خوشحال و خندان آمدند و لباسهایشان را مرتب کرده و آماده خواب شدند! وای خدای من ساعت هنوز 7 عصر نشده بود و بدین ترتیب من هم مجبور به خواب زودرس شدم. تخت و وسایل خواب قطار بسیار تمیز بود و من هم تا حدود ساعت 4 صبح که به گوانجو برسیم ساعتها خوابیدم. صبح که بیدار شدم، آقا و خانم چینی بیدار شده بودند و لباس پوشیده بدون سر و صدا روی صندلیهایشان مثل بچههای مؤدب نشسته بودند و صندلی چهارم هم همچنان خالی بود.
تصویر 40 : ایستگاه مرکزی راهآهن شیامن - قطار شیامن به گوانجو
تصویر 41 : موقعیت هتل شیامن در کنار خیابان ژونگستان و نقشه مسیر شیامن به گوانجو
روز شانزدهم: يکشنبه 24 دیماه 1396 (تجربه سوار شدن به قطار بدون راننده APM، ضیافت شام آژانس در رستوران تهران)
خوشبختانه مقصد قطار را به ایستگاه راه آهن شرقی گوانجو انتخاب کرده بودم و در ساعت 4:30 صبح با یک تاکسی و پرداخت 10 یوان سریعاً به هتل دانلورد رسیدم. پاسپورتم را دادم به آقای جوان خواب آلودهای که در پذیرش نشسته بود و اصلاً انگلیسی بلد نبود، با پانتومیم و ایما و اشاره به او فهماندم که من اتاق رزرو کردهام و لطفاً کلید اتاقم را بدهید. ایشان هم در لیستش کنترل نمود و گفت: اوکی (فقط همین یک کلمه را بلد بود) ولی اتاق شما برای دیروز بوده و باطل شده است! دل نگران شدم که نکند خانم جاسمین تاریخ بازگشت من را اشتباه به هتل داده باشد (علیرغم این که مطمئن بودم روی کاغذ صحیح نوشتم و حضوری هم به ایشان و به آقا شاهین توضیح دادم) بالاخره بعد از کلی اصرار از من و انکار از آقای پذیرش؛ به سختی توانستم لیستش را بگیرم و ببینم. آه از نهادم برخاست؛ توی لیست، تاریخ درست نوشته شده بود ولی ایشان متوجه نمیشد که رزرو من از ساعت 14 روز قبل شروع شده و تا ساعت 12 ظهر امروز ادامه مییافت.
ایشان به تاریخ استناد میکرد و میگفت: رزرو شما برای 13 ژانویه بوده و الان 14 ژانویه است. بعد از نیم ساعت کلنجار رفتن با او و هزار ترفند مثل ترسیم نقشه و ساعت و کشیدن زمانبندی و ... با هیچ روشی نتوانستم به او اشتباهش را توضیح دهم. من دیگر از دستش عصبانی شده بودم و عملاً داشتم داد میزدم که یک آقای جوان دیگر که دست و پا شکسته انگلیسی میفهمید و پذیرش شیفت روز بود، از درب هتل وارد شد و به نزدیک ما آمد. بعد از یک خوش و بش سریع چینی با مرد جوان، وارد قسمت پذیرش شد و در حالی که من را به آرامش دعوت میکرد؛ فوری دفتر رزرواسیون را نگاه کرد و حرف من را تأیید نمود و گفت که رزرو من درست بوده و اتاق 926 برای من رزرو است و بلافاصله یک فرم جلوی من گذاشت که تکمیل کنم و فوراً کارت اتاق را هم داد. بالاخره نفهمیدم که آقای پذیرش اولی، واقعاً تازهکار بود یا خوابش میآمد یا ... ولی هرچه بود؛ حسابی در ابتدای صبح روی اعصاب من اسکی رفت.
برایم جالب بود، این دفعه که من تنها آمده بودم (و لیدر ایرانی هم حضور نداشت)، از من دپوزیت درخواست نکردند دقیقاً در هتل شنزن و شیامن هم همین گونه بود. تصورم این است که دپوزیت را شرکتهای کارگزار ایرانی برای اطمینان از متضرر نشدن خودشان الزام میکنند چون من هم در چین و هم در هرجای دیگر دنیا وقتی تنها میروم دپوزیت نمیخواهند ولی اگر کارگزار ایرانی باشد حتماً 100 دلار دپوزیت یا مبلغی برحسب پول همان کشور میخواهند. در حالی که کلافه شده بودم و کمی هم در هوای سرد صبحگاهی، عرق کرده بودم به اتاق 926 رفتم که امکاناتش شبیه اتاق قبلی بود. چمدان را گوشه اتاق بازکرده و لباس راحتی پوشیده و بمدت 3 ساعت خوابیدم. برای صرف صبحانه دلچسب هتل که به سالن غذاخوری رفتم، همسفرانم بويژه تاجر اهوازی را دیدم و کلی حال و احوال کردیم. برایم غیر قابل تصور بود که آنها بعد از چهارده روز هنوز خریدهایشان تمام نبود و باید امروز هم به بازار میرفتند.
بعد از صبحانه به اتاق آنها رفتم و چمدانم را تحویل گرفتم و به رسم قدردانی هم تمام یادداشتها و مسیرها و نقشههای نقاط گردشگری که در تمام طول سفرم رفته بودم (و قبلاً قول داده بودم) را به ایشان تقدیم کرده و کمی در موردشان توضیح دادم و به اتاق خودم بازگشتم. آقا شاهین پیغام دادند که چون ساعت پرواز در بامداد فردا است لذا آژانس با هتل هماهنگ نموده که ما تا ساعت 18 میتوانیم در اتاقهایمان باشیم و سپس اتاق را تحویل دهیم و در لابی جمع شویم که باتفاق برای ضیافت شام آژانس به یک رستوران ایرانی برویم و از همانجا با اتوبوس مستقیماً به فرودگاه خواهیم رفت. خبر مسرت بخشی بود زیرا مجبور نبودم برای تحویل اتاق عجله کنم. جاذبههای گردشگری گوانجو را روی نقشه مسیر اتوبوسهای گردشگری که در گوشی تلفن همراهم ذخیره نموده بودم، بررسی کردم ولی مکان جالبی که از آن بازدید نکرده و تمایل به دیدنش داشته باشم را نیافتم. بنابراین تصمیم گرفتم با حوصله وسایلم را مرتب کنم و سپس کمی بیرون بروم.
تصویر 42 : نقشه مسیر اتوبوسهای گردشگری گوانجو
ابتدا چمدانهایم را وزن نمودم که اضافه بارم مشخص شود، بیش از 10 کیلو اضافه بار داشتم! همه وسایل را روی تخت ریخته و براساس نیاز و احتمال شکستگی و ... آنها را دوباره چیدم و برخی وسایل غیر ضروری را هم دور ریختم ولی تغییر چشمگیری حاصل نشد. به حاجی اهوازی زنگ زدم و موضوع را گفتم. ایشان گفتند که اصلاً دل نگران نباشید، همه وسایل سنگین را در یک کوله بگذارید و به من بدهید؛ خاطرتان راحت که برایتان رد میکنم. از زمان شروع سفر در فرودگاه امام یادم بود که ایشان خودشان یک چمدان خیلی بزرگ داشتند ولی آنچنان بمن اطمینان دادند که با آسودگی همین کار را نمودم و چنان وسایل را جابجا کردم که وسایل خودم در 2 چمدان از بار مجاز 30 کیلویی بیشتر نشود و نزدیک 7 کیلو هم برای کیف چرخدار داخل کابین گذاشتم و بقیه که دقیقاً 10 کیلو شده بود هم در کوله جا دادم. سپس دوش گرفته و کمی استراحت نمودم و حدود ساعت 13 از هتل بیرون زدم.
در این فرصت تنها چیزی که دوست داشتم ببینم، تجربه سوار شدن به قطار بدون راننده APM بود بنابراین با خرید یک بلیط روزانه 20 یوانی از همان ایستگاه همیشگی مترو خط 6 با یکبار تعویض خط به ایستگاه Linhexi در خط 3 رفتم. آنجا از روی تابلوهای راهنما به طبقه بالا رفته و وارد ایستگاه APM شدم. دقایقی بعد یک واگن کوچک بدون هیچ راننده یا فرد هدایت کنندهای به ایستگاه نزدیک شد. در کتابهای درسی دوران دانشجویی در مورد سیستم APM یا Automated People Mover مطالبی را خوانده بودم ولی شنیدن کِی بُوَد مانند دیدن! برایم جالب بود که این قطار تک واگنه دارای چرخ لاستیکی همچون خودروها بود ولی روی ریلهای بتنی حرکت میکرد. کمی رفت و آمد پشت سرهم این واگنها را تماشا کردم و سپس سکوی قطاری که بسمت برج کانتون میرفت را انتخاب و سوار یکی از این واگنها شدم. با سوار شدن مسافران، دربها بسته شد و واگن شروع به حرکت نمود و کم کم سرعت گرفت که البته نسبت به سایر انواع قطارها لرزش بیشتری داشت و نهایتاً بعد از چند ایستگاه در انتهای خط از قطار پیاده شدم.
تصویر 43 : قطار بدون راننده APM
از ایستگاه برج کانتون بیرون رفته و کمی در کنار ساحل رودخانه قدم زدم. به ایستگاه تراموا که رسیدم، هَوس کردم که کمی سوار تراموا شوم لذا به نزدیک سکوها رفته و متوجه شدم که کارت اعتباری مترو را قبول نمیکنند در نتیجه یک بلیط کاغذی 2 یوانی خریده و سوار شدم حتی نمیدانستم که مقصد تراموا کجا است! تراموا در امتداد ساحل رودخانه مروارید حدود 7 ایستگاه را طی نمود و از مقابل همه جاذبههای گردشگری حاشیه رودخانه (که قبلاً در تور کشتی شبانگاهی آنها را دیده بودم) عبور کرد و انصافاً تصویر روز آنها درخشانتر بود. سپس به سمت مجتمع نمایشگاهی کانتون عمود بر امتداد ساحل تغییر جهت داد و بعد از طی 3 ایستگاه در آخر خط توقف نمود.
تصویر 44 : بلیط و نقشه مسیر تراموای ساحل رودخانه مروارید
تصویر 45 : فیلم تراموای ساحل رودخانه مروارید
از تراموا پیاده شده و کمی اطراف ایستگاه قدم زدم و چون چیز جذابی نیافتم مجدداً با خرید یک بلیط کاغذی در جهت عکس، سوار همان قطار شدم. در یکی از ایستگاههای حاشیه ساحل رودخانه از تراموا پیاده شده و کمی عکاسی نمودم و از هوای بسیار مطبوع آن هم لذت بردم. قبل از اتمام زمان 30 دقیقهای ابطال بلیط، به ایستگاه بعدی رفته و دوباره تا ایستگاه برج کانتون سوار تراموا شدم. آنجا یک آبمیوه 6 یوانی خریده و کمی در کنار ساحل نشسته و به جریان خروشان رودخانه خیره شده و خاطرات 15 روز گذشته را مرور نمودم. در کنار طعم شیرین و خنک آبمیوه، نتیجه تعمق در این لحظات یک نکته بود: واقعاً سفر به چین تجربه دلچسب و دوست داشتنی است.
تصویر 46 : فیلم تماشای ساختمانهای گوانجو از داخل تراموا
تصویر 47 : ساحل رودخانه مروارید
تصویر 48 : پل Huanan Bridge
تصویر 49 : ساحل رودخانه مروارید
از طریق ایستگاه مترو برج کانتون با یک تغییر خط به ایستگاه مجاور هتل برگشتم. در مسیر هتل به یک سوپر مارکت رفتم و تمام 42 یوان باقیمانده پولهایم را به عادت همه سفرهای خارجیام، آدامسهای چینی خریدم که خیلی عطر و کیفیت خوبی داشت. در حاشیه خیابان هم یک خودروی شاسی بلند چینی دیدم که آرمی بسیار شبیه به آرم سمند ایران خودرو داشت.
تصویر 50 : خودروی چینی با آرم شبیه سمند
ساعت نزدیک 18 بود که به هتل رسیدم لذا بلافاصله به اتاق رفته و چمدانهایم را برداشته و به پذیرش هتل آمدم و کارت اتاق را تحویل داده و در لابی به صحبت با برخی از همسفران مشغول شدم. در آنسوی لابی هتل هم خانمی مشغول نواختن پیانو بود و حِس و حال این لحظات را زیباتر مینمود. یک لیوان آب خنک طعمدار شده برای رفع عطش از میز خوشآمد گویی هم به ادامه گپ و گفتها رونق میداد. کم کم همه جمع شدند و آقا شاهین هم با اتوبوس رسید. تا وسایل را داخل اتوبوس بگذاریم و آماده حرکت شویم ساعت از 19:30 هم گذشت.
تصویر 51 : لحظات پایانی در هتل دانلورد گوانجو
در طول مسیر آقا شاهین برنامه پرواز را روی گوشیشان کنترل و کمی آشفته شده و با ناراحتی گفتند: متأسفانه پرواز با 85 دقیقه تأخیر اعلام شده و اگر یک ساعت بیشتر شود احتمال دارد که همچون مسافران 2 هفته قبل، از پرواز مسقط به تهران جا بمانید که در آن صورت شرکت عمان ایر یک شب اقامت رایگان و 3 وعده غذا در شهر مسقط به شما خواهد داد! برخلاف آقا شاهین، اکثر مسافران از این خبر شادمان شدند و همچون من در دلهایشان آرزو کردند که تأخیر پرواز بازهم بیشتر شود تا به پرواز مسقط - تهران نرسیم. حدود 40 دقیقه بعد به رستوران تهران رسیدیم، کمی در اطراف عکاسی نموده و وارد شدیم. فضای رستوران طوری طراحی شده بود که حس ورود به یک رستوران سنتی در ایران را داشت و واقعاً بعد از 15 روز همنشینی با مردم در شهرهای چین، بسیار دلنشین و آرامشبخش بود. بعد از اینکه همه داخل رستوران مستقر شدیم، پیشخدمتهای چینی برای هر میز سماورهای کوچک برنجی آوردند که روی آن یک قوری سفید و سرخ شاه عباسی چای قرار داشت؛ سپس با آوردن چند استکان کمر باریک و قندان و یک ظرف نبات و یک بشقاب خرما توی سینیهای استیل قلمزنی شده، بساط پذیرایی رسماً آغاز شد.
چقدر این اتمسفر خاطرهانگیز و آشنا بود، حسی داشت همچون صرف چای در چایخانه حیاط هتل عباسی در اصفهان خودمان. ضمن صرف چای، همسفران به تعریف از خاطرات سفر و به خصوص تجارتشان در دو هفته گذشته مشغول شدند و از هر دری سخنی بود به طوری که اصلاً متوجه گذشت 2 ساعت زمان از لحظه ورودمان هم نشدیم. کم کم گارسونها اسباب چای را از روی میزها جمع نموده و غذا را سِرو نمودند. برای هر نفر یک سیخ جوجه و یک سیخ کباب کوبیده با برنج و گوجه و فلفل کبابی تدارک دیده شده بود. تا پیش از این هیچ وقت فکر نمیکردم روزی برسد که خوردن چلوکباب ایرانی در خارج از کشور تا این اندازه برایم لذتبخش باشد و همیشه هر فردی که در سفرهای خارجی دنبال رستوران ایرانی میگشت را از این کار نهی میکردم. نمیدانم واقعاً خوشمزه بود یا من در 15 روز گذشته آن قدر گرسنگی کشیده بودم که حالا این غذا برایم طعمی به یاد ماندنی داشت؛ به هر حال بمن آنقدر چسبید که نگو و نپرس!
تصویر 52 : رستوران تهران در گوانجو
روز هفدهم: دوشنبه 25 دیماه 1396 (پرواز گوانجو-مسقط و مسقط-تهران، بازگشت به منزل با اتوبوس)
شب از نیمه گذشته بود که اتوبوس به جلوی رستوران آمد و بسمت فرودگاه حرکت نموده و تقریباً یک ساعت بعد به فرودگاه بایون گوانجو رسیدیم. آقا شاهین در فرودگاه به مسافران کمک میکرد تا از مراحل مختلف کنترل گذرنامه و ... عبور کرده و همه را پشت گیت پیش بینی شده پرواز جمع نمود. همه از ایشان تشکر کرده و گفتیم که بروند چون زمان زیادی تا بازشدن گیت باقیمانده بود ولی ایشان قبول نکرد و گفت تا بازشدن گیت عمان ایر و انجام هماهنگی در فرودگاه خواهند ماند. در هیچ کدام از سفرهایم، کارگزار آژانس به این مهربان و محترمی ندیده بودم معمولاً همیشه لیدرها تمام تلاششان فقط فروش تورهای داخلی بود و با هماهنگی ترانسفر فرودگاهی دیگر رؤیت نمیشدند. از لابلای صحبتهای آقا شاهین متوجه شدم که ایشان از پرسنل آژانسی که من تور را خریده بودم، نیستند و ضیافت شام امشب هم جزء خدمات تور آژانس آنها است که مجری اصلی این تور بوده و علیرغم اینکه شام در قرارداد من ذکر نشده بود ولی این سرویس به من هم تعلق گرفت. کمی با دوست اهوازی و تاجران جوان همراه ایشان صحبت کردم، همه از سفرشان کاملاً راضی بودند.
تصویر 53 : فهرست اشیای ممنوعه در فرودگاه گوانجو
ساعت 3 بامداد بود که پرسنل در پشت باجههای پذیرش مسافر که حالا صفهای طویلی پیدا کرده بودند، مستقر شدند. آقا شاهین با یکی از خانمهای متصدی عمان ایر صحبت نمود و عملاً ما را به یک باجه دیگر فرستاد که برای مسافران گروهی بود و خیلی سریع کارهای پذیرش بارمان را هم انجام داد. خوشبختانه بارها هم بدون مشکل تحویل و کارت پرواز صادر شد و ما بعد از خداحافظی با آقا شاهین و سپاسگزاری بابت وظیفهشناسی ایشان، به سالن ترانزیت رفتیم. هواپیمای نو ایرباس A330 عمان ایر رأس ساعت 6:25 دقیقه گوانجو را به مقصد مسقط ترک نمود. نیم ساعت بعد، مهمانداران با وعده صبحانه که ترکیبی از غذای سرد و گرم بود از مسافران پذیرایی نمودند. بعد از صبحانه با یکی از مهمانداران موضوع پرواز بعدی به تهران و فرصت اندک بین دو پرواز را با توجه به تأخیر ایجاد شده در شروع حرکت از گوانجو درمیان گذاشتم. ایشان رفتند و از سرمهماندار سؤال نموده و با خوشحالی اطمینان دادند که علیرغم وجود تأخیر، ما در ساعت 13 بوقت عمان در فرودگاه مسقط خواهیم بود و هنوز یکساعت تا پرواز بعدی فرصت هست و هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت.
واقعاً دوست داشتم که ایشان بگوید: متأسفانه به پرواز بعدی نمیرسید و چون هر روز فقط یک پرواز از مسقط به تهران وجود دارد لذا باید یک روز در عمان بمانید ولی ظاهراً تقدیر جور دیگری رقم خورده بود. به خاطر خستگی ساعتها انتظار در فرودگاه، چند ساعت در هواپیما خوابم بُرد. سپس به مرور عکسهای سفرم پرداخته که در لابلای آنها به تصویر مکاتبات قبل از سفر با دو نفر از تور لیدرهای چینی رسیدم. آنها برای هر روز همراهی در گوانجو 250 دلار دستمزد طلب کرده و حاضر به هیچ تخفیفی هم نبودند. قبل از سفر آنقدر دلهره داشتم که برای شرایط بحرانی، این اقدام را پیش بینی نموده بودم. یکی دیگر از تصاویر هم مربوط به نرم افزارهای ارتباطی متداول جایگزین چینی بود مثل نرم افزار qq بجای Gmail (ایمیل) یا نرم افزار Baidu بجای Google (موتور جستجو) و نرم افزار WeChat بجای تلگرام و واتساپ (شبکههای اجتماعی) و حالا مرور این خاطرات چقدر شیرین و لذتبخش بود.
تصویر 54 : مکاتبه با تور لیدرهای چینی
تصویر 5۵ : نرم افزارهای ارتباطی متداول چینی
نهایتاً با گوش دادن به موسیقیهای پاپ عربی تا زمان ناهار سرگرم شدم. ناهار در دو نوع، چیزی شبیه لوبیا پلو با گوشت و یک غذای رژیمی ویژه گیاهخواران و در مجموع رضایتبخش بود. هواپیما بعد از 9 ساعت و 10 دقیقه پرواز در ساعت 13:05 بوقت عمان در روی باند فرودگاه مسقط به زمین نشست. هواپیما هنوز در وسط مسیر سالن ترانزیت بود که ناگهان متوقف شد. علت توقف، نشستن یک پرواز متعلق به خانواده سلطنتی پادشاهی عمان بود که برج مراقبت تمامی پروازها را در همان نقطهای که بودند زمینگیر نمود تا تشریفات VIP انجام شود. توقف به درازا کشید و بارقههای امید به جا ماندن از پرواز در دلم روشن شد، حدود ساعت 13:45 بود که موضوع پرواز تهران را به یکی از مهمانداران گفتم و ایشان بدون تأمل گفت که نگران نباشید و به پروازتان میرسید. مسافران هندی و چینی سایر پروازها هم که موضوع پرواز بعدیشان را به مهمانداران میگفتند، بدون توجه به مقصد اعلامی آنها؛ بلافاصله همان پاسخ را میشنیدند که نگران نباشید به پروازتان میرسید.
تصویر 5۶ : پذیرایی پرواز گوانجو به مسقط
ساعت از 14 که گذشت دیگر از خوشحالی جا ماندن پرواز در پوست خودمان نمیگنجیدیم و با همسفران برای یک شب اقامت رایگان در مسقط رویاپردازی میکردیم. حدود ساعت 14:30 هواپیما شروع به حرکت نمود و ما را در جلوی سالن ترانزیت پیاده نمود. وارد سالن که شدیم، یکی از پرسنل عمان ایر داشت داد میزد: تهران، تهران!
با دیدن ما اشاره کرد که عجله نمایید، تاجر اهوازی بسادگی به زبان عربی به او توضیح داد که ما بیش از یک ساعت در روی باند داخل هواپیما محبوس بودهایم و باید به دستشویی برویم و او بازهم اشاره مینمود که لطفاً عجله کنید. ما هم با بدجنسی و طمأنینه یک به یک دستشویی رفته و ادامه مسیر سالن ترانزیت را بدون عجله پیش گرفتیم تا شاید از پرواز جا بمانیم. در امتداد سالن پرواز مکرراً پرسنل عمان ایر داد میزدند تهران، تهران! این فضا من را یاد ترمینال جنوب تهران انداخت که شاگرد رانندههای اتوبوس وسط سالن، مقصدشان را داد میزدند و بدنبال مسافر میگشتند؛ چنین صحنهای نشان از تازهکار بودن عمان ایر در ارائه پروازهای ترانزیتی دوربُرد داشت چنانکه این شرایط در فرودگاههای دبی و دوحه (و شارجه) که حرفهایتر هستند؛ اتفاق نمیافتد.
ساعت از 15 گذشته بود که بالاخره به گیت خروجی رسیدیم و باورش سخت بود که هواپیما را این همه معطل ما نگه داشته بودند. متصدی باجه ما را شمرد و دید که دقیقاً با تعداد کسری پرواز در تطابق است لذا نفس راحتی کشید و در حالی که کارت پروازهایمان صادر میشد با بیسیم هماهنگی نمود که یک وَن برای بردنمان بیاید. با اسکورت یکی از مسؤلان عمانایر سوار وَن دربستی شدیم که ما را دقیقاً تا زیر پله هواپیما رساند. نگاه سنگین هموطنان کلافه داخل هواپیمای کوچک EMBRAER175 که بیش از یک و نیم ساعت معطل ما داخل هواپیما نشسته بودند، بدرقه کننده راهمان تا صندلیها بود. بعد از نشستن ما روی صندلیها بازهم هواپیما حرکت نکرد، تازه منتظر رسیدن بارهای ما از پرواز قبلی بودند! این شرایط از عذاب وجدانمان به خاطر عجله نکردن در سالن ترانزیت کاست. بالاخره ساعت 16:15 هواپیما با 2 ساعت و ربع تأخیر از باند فرودگاه مسقط بلند شد و تجربه یک تأخیر طولانی شبیه پروازهای داخلی را تکرار نمود با این تفاوت که ما در تمام این مدت اصلاً حرص نخوردیم و کمی هم از جا نماندن پَکَر بودیم.
داخل پرواز یاد تسلط دوست اهوازی در مکالمه عربی با مأمور عمان ایر افتادم و از ایشان سؤال کردم که با این حد تسلط به زبان عربی، آیا با کشورهای عربی همسایه ایران هم داد و سِتد دارد؟ ایشان به سابقه تجارتش با دبی اشاره نمود و گفت: سالهای قبل ایشان صرفاً با دبی به تجارت مشغول بوده است که در یکی از سفرهایش، یکی از تجار دبی که با همدیگر دوست شده بودند؛ پیشنهاد مینماید برای تجارت بهتر به چین برود. سپس در یکی از سفرها باتفاق تاجر عرب به گوانجو میآیند و راه و رسم تجارت در چین را از ایشان میآموزد و تاجر اهوازی را به یکی از عمدهفروشان چین که زبان عربی را میدانسته معرفی میکند و از این طریق ایشان تجارتش با چین شکل میگیرد. با شنیدن این خاطره یاد نصیحت یکی از معلمان دوران تحصیل در مدرسه راهنمائی افتادم که میفرمود: با یادگیری هر زبان خارجی، یک دنیای جدید مقابل شما گشوده شده و فرصتهای بسیاری در سرِ راهتان قرار میگیرد.
سپس کمی به گوشیبازی مشغول شدم که هنگام مرور پیامهای روزهای گذشته هم یادآوری پیامکهای متنوع همراه اول در مورد قیمت مکالمه با ایران جالب بود، هر دقیقه مکالمه از چین با ایران 10.000 تومان! تازه این قیمت نوسان داشت و روزهای مختلف بالا و پائین هم میشد. بعد از 2 ساعت و 45 دقیقه به فرودگاه امام رسیدیم و باند به آرامی هواپیما را در آغوش گرفت. بعد از تحویل چمدانها به سمت خط سبز گمرکی رفتیم. اکثراً بدون حتی باز کردن چمدان عبور کردند لیکن دوست تاجرم را مسئول گمرک متوقف و تقاضای باز کردن چمدانهایش را نمود، ایشان هم شروع به داد و بیداد نمود و بالاخره ارزیاب گمرک کوتاه آمد ولی در پاسپورت ایشان مُهری زد که ایشان دیگر تا پایان سال 96 نمیتواند از معافیت گمرکی کالای همراه مسافر استفاده نماید.
بعد از این که همه از گمرک فرودگاه عبور کردند، دور هم جمع شده و خداحافظی مبسوطی نمودیم. من هم یک تاکسی اینترنتی (تپسی) به مقصد ترمینال غرب با قیمت 41000 تومان گرفتم و از آنجا با اتوبوس به منزل برگشتم. شب از نیمه گذشته بود که به منزل رسیدم و مورد استقبال عیال قرار گرفتم. اولین واکنش ایشان با تعجب زیاد این جمله بود: وای خدای من چقدر لاغر شدهاید! کاملاً حق با ایشان بود زیرا من در این چند روز، بیش از 4 کیلو وزن کم کرده بودم علت آن هم واقعاً نبود صبحانه مناسب در چند روز اقامت در شنزن و پیادهروی قابل توجه تمام این روزها بود. در حالی که بچهها غرق در شادی بازکردن سوغاتیهایشان بودند، عیال هم ضمن خوشحالی از لاغری من، مجذوب شنیدن خاطرات سفر من شدند و به این ترتیب دفتر خاطرات یک سفر دیگر نیز بسته شد.
تصویر 5۷ : پذیرایی پرواز مسقط به تهران، قیمت مکالمه همراه اول در چین، نمازخانه فرودگاه امام
بخش آخر سفر: ریز هزینههای سفر 16 روزه به چین
هزینههای سفر برای امور مربوط به تور، ویزا و سایر اقلام ریالی جمعاً 6.020.000 تومان شد. هزینههای اصلی سفر برحسب یوان (بدون سوغات و خریدهای شخصی) هم برابر 4.020 یوان شد که با توجه به قیمت دلار بازار آزاد در دی 1396 (هر دلار آمریکا برابر 4220 تومان) برابر 2.650.000 تومان میشود. در نهایت کل هزینههای ارزی و ریالی خالص مربوط به سفر من برابر 8.670.000 تومان برای 14 شب اقامت در چین و در مجموع 16 روز سفر جهت یک نفر (با اقامت در اتاق دو تخته) گردید. ریز هزینههای سفر در قالب دو جدول و به تفکیک بشرح زیر است:
تصویر 58 : جدول هزینههای قبل و بعد از سفر برحسب تومان
تصویر 59 : جدول هزینههای سفر به چین برحسب یوان
تجربه من و توصیه به شما:
سفر به چین علیرغم همه مشکلات و ناملایمتهایش (بخصوص در بخش غذا) ولی یک از خاطراهانگیزترین سفرهای خارجی من است بنابراین به شما هم توصیه میکنم آن را تجربه نمایید، مطمئن هستم که از آن راضی خواهید بود. بزرگترین ایراد سفر به چین تأمین غذا است! رستورانهای پُر تعداد چینی دارای غذاهای عجیب و غریبی هستند که هنگام عبور از جلوی آنها احتمالاً از بوی بد آنها حالتان بهم میخورد و حتی تصور خوردن آن غذاها با ظاهرهای ناجور غیرممکن به نظر میرسد. البته فستفودهای بین المللی و برخی رستورانهای ترک در برخی مکانهای شهرها در چین شعبه دارند ولی همه جا در دسترس نیستند. رستوران ایرانی هم وجود دارد ولی قیمتهایشان نسبتاً زیاد است مثلاً شام آن شب ما در رستوران تهران برای هر نفر 80.000 تومان هزینه در بر داشت.
با وجود این که من آدم بد غذایی نیستم ولی در 2 هفته اقامتم در چین حدود 4 کیلو وزن کم کردم! اگر خیلی فرد بد غذا و حساس و شکمویی هستید شاید سفر به چین را نتوانید بسادگی تحمل کنید زیرا مثلاً یکی از همکاران من که برای یک مأموریت اداری به چین رفته بودند و قرار بود چند روز در شانگهای و چند روز در پکن اقامت داشته باشند بعد از اقامت ضروری کاری در شانگهای بدلیل وضعیت خراب غذاها مجبور شدند پرواز برگشتشان را تغییر تاریخ بدهند و از قسمت تفریحی سفرشان در پکن صرفنظر و زودتر به ایران بازگشتند. توصیه میکنم غذای آماده همراه ببرید یا مثل من همراه خودتان آجیل و خرما داشته باشید تا در سفر به چین راحتتر زنده بمانید!
آنچه من در این سفرنامه به رشته تحریر درآوردم نتیجه تجربیات، احساسات، وقایع بوجود آمده در زمان سفر و فهرست هزینههای آن به قیمت دی ماه سال 1396 است و ممکن است در بخشهائی الگوی سفر من کاملاً با سلیقه شما در تطابق نباشد. انتخاب نقاط دیدنی براساس موقعیت قرارگیری در یک منطقه از شهر برنامهریزی شده بود و به فراخور علایق من رتبهبندی شده بودند که ممکنست برخی را شما نپسندید. همچنین خطاهای احتمالی من در نگارش 4 قسمت سفرنامه را (در 35934 کلمه و 880 عکس مونتاژ ترکیبی و 15 فیلم) به دیده اغماض نگریسته و به بزرگی خودتان ببخشید.
در پایان از شما خوانندگان عزیز سپاسگزارم که وقت گرانبهایتان را به مطالعه سفرنامه طولانی من اختصاص دادید و شعر و تصویر زیر را تقدیم محضر شما مینمایم:
خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش
چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی، چو هستی خوش باش (خیام نیشابوری)
تصویر 60 : گلهای زیبای یکی از معابد گوانجو تقدیم به شما خوبان خواننده
نویسنده: امیر رحیمی