روز دوم: ونیز، شهر روی آب
حرکت قطار به سمت ونیز ، ساعت 8.30 صبح بود. چون اولین بارمون بود میخواستیم با قطار بریم پس ساعت 7.30 اتاق رو تحویل دادیم و راه افتادیم به سمت ایستگاه که چند دقیقه بیشتر فاصله نداشت. طبقه دوم ایستگاه به سمت سالن های قطار بود. این دفعه چون وقت زیاد داشتیم شروع کردیم به گشتن داخل ایستگاه سنتراله که واقعا ایستگاه خیلی بزرگ و شلوغی بود. دنبال مغازه برای سیمکارت گشتیم و بالاخره یکی پیدا کردیم. جالب بود که این یکی سیمکارت وودافون با همون 15 گیگ دیتا رو 30 یورو میداد ولی چاره ای نبود و گفتیم بگیریم ولی فروشنده گفت که حدود دو ساعت فعال سازیش طول میکشه. گفتیم حالا اومدیم و بعد 2 ساعت فعال نشد که بعید هم نبود، اون وقت دیگه دستمون از اون مغازه کوتاه بود. پس گفتیم بریم ونیز، سر فرصت از یه جا بالاخره یه سیمکارت میخریم. طبقه اول ایستگاه یه مغازه بزرگ بلیط فروشی قطار italo بود که هم حضوری بلیط رو میفروختن، هم حدود 10 تا دستگاه شبیه به دستگاه ATM داشت که میتونستید از دستگاه ها بلیط رو خریداری کنید. ما پرینت بلیطی که آژانس ایوار برامون صادر کرده بود رو همراه داشتیم و با اینکه توی بلیط، کاملا مشخصات شماره قطار، شماره کوپه و شماره صندلیهامون خورده بود، ولی گفتیم حالا بریم یه سوال از فروشگاه کنیم که همین پرینتمون کافیه یا نه، باید حالا با این پرینت بلیط مخصوص دیگه ای بگیریم.
چون قبلا مدام در مورد ضرورت رجیستری کردن بلیط قطارا و متروها شنیده بودم. رفتم و از خانم فروشنده پرسیدم که ما این بلیط رو آنلاین خریداری کردیم و برای سوار شدن به قطار همین پرینت کافیه یا باید کار دیگه ای انجام بدیم که ایشونم گفتن نه همین کافیه، برید بالا طبقه دوم برای سوار شدن به قطارتون. موقع ورود چند تا مامور، بلیط ها رو چک میکردن و بعد وارد سالن میشدی. روی تابلوهای بزرگی که تو سالن بود شماره هر قطار و مقصدش رو به همراه ساعت حرکت و سکویی که باید سوار قطار بشید رو کاملا نوشته و نیاز به راهنمایی گرفتن از کسی نبود. نیم ساعتی زود رسیده بودیم و نشستیم رفت و آمد و تکاپوی زیاد آدما رو نگاه کردیم. یک عالمه قطار تند و تند وارد سکوها میشدن و یک عالمه آدم با عجله زیادی از قطارها پیاده میشدن و بلافاصله یک کلی آدم هم با عجله سوار میشدن. درست مثل تکاپوی اول صبح متروهای تهران بود ولی تو یه ایستگاه بزرگتر و با آدمای بیشتر. جالب اینجا بود که تو سالن به اون بزرگی حتی یه دونه صندلی هم نبود که بتونی روش بشینی و همه باید ایستاده منتظر قطارهاشون میموندن.
تصویر شماره7: سکوهای قطار ایستگاه سنتراله
تصویر شماره 8: تابلو اعلان حرکت قطارها
تو اون چند دقیقه ای که اونجا منتظر بودیم، متوجه شدیم که قطارهای italo نسبت به قطارهای شرکتهای دیگه مدرنتر و نو تری بودن که همشون هم، رنگشون قرمز بود. قطار ما 8.20 دقیقه وارد ایستگاه شد و همون موقع رو تابلو شماره سکویی که باید سوار میشدیم رو زد و رفتیم به سمت سکو. واگنمون رو پیدا کردیم و سوار شدیم. سالن های قطار خیلی تمیز و شیک بود و صندلیها هم مثل هواپیما همه ردیفی پشت سر هم بود. صندلیهامون رو طبق بلیط پیدا کردیم و چمدونهامون هم خیلی راحت تو قسمت بالای سرمون جا شد. کسی هم نبود که اندازه چمدونها یا تعدادشون رو چک کنه. با وجودیکه تو بلیط اندازه و وزن چمدونی که میتونید همراه داشته باشید رو زده بود(به اندازه یه چمدون سایز متوسط). دقیقا راس ساعت 8.30 قطار حرکت کرد و هنوز کلی صندلی خالی تو قطار بود.
پنجره کنارمون هم یه پنجره خیلی بزرگ بود که راحت میتونستیم مناظر بیرون رو ببینیم. جلوی صندلیمون هم یه صفحه بزرگ به عنوان میز باز میشد. اونو باز کردیم وسایل صبحانمون شامل فلاکس آب جوش و نون و پنیر و گردو و آب پرتغال رو چیدیم و جاتون خالی یه صبحانه مفصل با خیال راحت خوردیم. قطار اینترنت پر سرعت هم داشت که با وارد کردن آدرس ایمیل، بلافاصله وصل میشد. پس سریع به اینترنت وصل شدیم و شروع کردیم با خانواده هامون تصویری حرف زدن. پشت پا بین دو تا صندلی هم پریز برق و پورت USB برای شارژ گوشی و لپتاپ هم وجود داشت. مناظر بیرون هم بیشتر چمنزار بود و میشه گفت قشنگ.
تصویر شماره 9: راهروی قطار italo به سمت ونیز
تصویر شماره 10: محل پریز برق و پورت USB داخل قطار
تصویر شماره 11:مناظر مسیر بین میلان و ونیز
تصویر شماره 12:مناظر مسیر بین میلان و ونیز
قطار، حدود 5-4 ایستگاه بین راه توقف داشت و ایستگاه یکی مونده به آخر ایستگاه Mestre بود که قبلا تو سفرنامه ها خونده بودم که از این ایستگاه تا خود ونیز 10 دقیقه راه هست و خیلی ها به خاطر ارزونی هتلها در این منطقه، هتل رو در این ایستگاه میگیرن و برای دیدن ونیز با قطار به فاصله یک ایستگاه خودشون رو به ونیز میرسونن. مسیر بین ایستگاه Mestre و ونیز همونطور که شنیده بودم خیلی قشنگ بود، چون ریل قطار از وسط آب رد میشد و سمت راست و چپمون همش دریا بود و منظره فوق العاده ای داشت. اونجا که رسیدیم دل تو دلمون نبود که داریم بالاخره به ونیزی که همیشه مثل یه رویا بود برامون نزدیک میشیم و کلی هیجانزده شده بودیم.
قبل از اینکه برسیم یه معرفی اگه بخوام براتون از ونیز بگم اینه که جزیرهای زیبا و دیدنی در شمال ایتالیاست که در خلیجی از تالاب ونتزیا در نزدیکی دریای آدریاتیک قرار گرفته. شهر ونیز همسطح دریا و دارای ۱۱۸ جزیره ست، جزیرهها به وسیله کانالهایی از هم جدا شده و تردد در شهر به وسیله قایق صورت میگیره و تنها شهری تو دنیا هست که توش هیچ خودرویی وجود نداره. یکی از مشخصههای ونیز، پلهای زیبای اون هست که شامل 417 پل هست. سوغاتی معروف ونیز ماسک های بالماسکه و بلور هست. قایق سنتی و معروفشون هم گاندولا هست که با مبلای قرمز خیلی خوشگل تزئین شدن. مهمترین چیزی که در مورد ونیز شنیدم اینه که سطح آب ونیز هرسال داره بیشتر میشه و در چندین سال آینده نیز آرام آرام غرق میشه و خوشحالم که قبل از این اتفاق تلخ میتونستم این شهر خاص رو ببینم.
ساعت 11 بود که دقیقا طبق برنامه رسیدیم به ایستگاه san lucia شهر ونیز. از قطار پیاده شدیم و بعد از طی کردن یه راهرو کوتاه به خروجی ایستگاه رسیدیم و ونیز درست مثل تصاویری که ازش دیده بودیم جلوی چشممون ظاهر شد. فوق العاده بود، فکرش رو هم نمیکردم که انقدر قشنگ باشه. هوا عالی بود هوای بهاری فوق العاده. باورم نمیشد که دارم ونیز رو جلوی چشمام میبینیم. دقیقا مثل عکساش روبه رومون یه کانال بزرگ آب خیلی قشنگ با یک عالمه قایق و کشتیهای کوچیک و یه عالمه ساختمونای قشنگ، هر دو سمت کانال و پل هایی که به فاصله از هم، دو سمت کانال رو به هم وصل میکردن.
تصویر شماره 13: نمای روبه روی پله های ایستگاه قطار san lucia
تصویر شماره 14: نمای روبه روی پله های ایستگاه قطار san lucia
از ذوقمون همون جلوی ایستگاه با چمدونامون وایسادیم و کلی عکس گرفتیم. درست روبه روی ایستگاه هم همونطور که تو تصویر میبینید یه ایستگاه boato bus یا اتوبوس قایقی بود. ولی هتل ما فقط چند دقیقه پیاده راه بود و کافی بود که اون پلی که تو تصویر میبینید رو رد میکردیم با یه پل کوچولوی دیگه که تو کوچه پشتی همونجا بود. با اپلیکیش sygic که قبلا براتون گفته بودم، هتل رو مسیریابی کردم و راه افتادیم به سمت هتل. به پل که رسیدیم دیدیم وای چقدر پله داره. واسه ما که یکی یه دونه چمدون داشتیم که اصلا چیزی نبود ولی واسه کسایی که چمدونای بزرگ و سنگین داشته باشن واقعا پله های زیادی داشت. چند نفر جوون رو پله ها منتظر بودن و تا یه مسافر با چمدون میدیدن سریع میرفتن به سمتش که چمدونش رو براش ببرن بالا و در نهایت مزدش رو بگیرن. سمت ما هم اومدن و ما سریع گفتیم که نیازی نداریم و خودمون میبریمشون. به بالای پل که رسیدیم واقعا نمیدونم منظره های که اون بالا دیدیم رو چطور براتون توصیف کنم. دقیقا شهر روی آب اونجا بود که برامون معنی دار شد. انگار که همه ساختمونا روی آب شناور بودن. انگار دوست نداشتم از جلوی اون منظره تکون بخورم ولی میدونستم که اونجا تازه یکی از مناظر فوق العاده این شهر رویاییه و کلی مکانهای دیدنی منتظرمون بود که ببینیم.
تصویر شماره 15: چشمانداز زیبای گرند کانال
گرند کانال، یکی از شاه راههای ارتباطی ونیز هست که دو طرفش رو بناهای کلاسیک و ساختمانهای باشکوه احاطه کرده. ونیزیها این کانال معروف را به عنوان بلوار اصلی شهر میشناسن، چون میدان سن مارکو، پل ریالتو ونقاط اصلی تلاقی پل و قطار آبی را به هم متصل میکنه. پل رو پشت سر گذاشتیم و وارد کوچه روبه رو شدیم. یه کوچه باریک شلوغ با مغازه های فروش ماسک و مجسمه.
تصویر شماره 16: کوچه های باریک ونیز
یکم که کوچه رو رفتیم جلو سمت چپ به یه پل کوچولوی خیلی قشنگ رسیدیم که از روی یه کانال کوچیک رد میشد. منظره این کانال کوچیک که پر بود از قایق و گاندولا هم خیلی قشنگ بود.
تصویر شماره 17: ویو کانالی در یکی از کوچه های ونیز
هتل ما در حقیقت کنار گرند کانال بود و انقدر نزدیک بود که از کنار ایستگاه قطار میشد ساختمون هتل رو دید ولی از اونجاییکه یه جاهایی تو مسیر کنار کانال راه پیاده روی نداشت باید از کوچه های پشتی میرفتی و دوباره برمیگشتی کنار گرندکانال. بعد چند دقیقه رسیدیم جلوی هتل و چون هتل B&B بود، هیچ تابلویی روی ساختمون نبود و از روی شماره پلاکی که روی ووچر هتل بود، ساختمون رو پیدا کردیم که درست روبه روی ایستگاه اتوبوس قایقی بود. روی یکی از زنگ ها اسم riva de biasio نوشته شده بود که هم اسم همون ایستگاه اتوبوس قایقی بود. زنگ رو زدیم و بعد از چند دقیقه صاحب هتل اومد جلوی در و راهنماییمون کرد به داخل. در طبقه اول یه واحد بود که 5 تا اتاق خواب داشت و اتاق آخر راهرو که رو به گرند کانال بود اتاق ما بود. صاحب هتل که مرد میانسالی بود اتاق رو بهمون نشون داد و گفت چند دقیقه دیگه میاد تا کارهای check in رو انجام بده. اتاقمون فوق العاده بود. اتاق خیلی بزرگ با یه تخت دو نفره و چند دست مبل راحتی. سریع رفتیم به سمت پنجره ها که منظره خیلی زیبایی به سمت گرند کانال داشت و از انتخابمون خیلی راضی بودیم. ولی یه دردسر بزرگ موقع check in منتظرمون بود.
تصویر شماره 18: نمای گرند کانال از پنجره اتاق هتل ونیز
رفتیم پیش صاحب هتل و مدارک رو دادیم. یه فاکتور داد بهمون که توش مبلغ یه شب اقامت و با مالیات اضافه رو روش ثبت کرده بود و بهمون گفت که با مبلغ خیلی خوبی این اتاق رو تونستید بگیرید. ما که خیالمون راحت بود که مبلغ هتل پرداخت شده بود، گفتیم خوب اینکه پرداخت شده ولی صاحب هتل گفت که نه من پولی دریافت نکردم. بعد از کلی کلنجار رفتن با اون آقا متوجه شدیم که فلای تودی از یه سایت خارجی به نام expedia اتاق رو برامون رزرو کرده و اون سایت، پول اتاق رو به حساب این آقا واریز نکرده. حالا هی ما میگفتیم ما پول رو دادیم، هی اون آقا میگفت که من پولی دریافت نکردم و جالبیش اینجا بود که تا قبل از این کلی برخورد خوبی داشت و بعد اینکه ما گفتیم ما نباید پولی پرداخت کنیم اخلاقش کامل عوض شد و هی میگفت میتونید برید جای دیگه اتاق بگیرید و با این قیمت هیچ جا بهتون چنین اتاقی نمیدن و از این حرفا.
ما که سیمکارتی نداشتیم که بتونیم با تهران تماس بگیریم. ازش پسورد اینترنت هتل رو پرسیدم و سریع وصل شدم به نت هتل و با برادرم تو واتساپ تماس گرفتم و موضوع رو گفتم و گفتم که سریع با فلای تودی تماس بگیره ببینه جریان چیه. تو این فاصله هم مدام صاحب هتل میگفت، من وقت ندارم و باید برم و از این حرفا. بعد از چند دقیقه هم موبایل من تو واتساپ زنگ خورد، هم موبایل اون آقا. از فلایتودی یه خانمی تماس گرفته بود و بهم گفت که اصلا نگران نباشم و همین الان همکارا دارن با اون آقا صحبت میکنن. خلاصه یه 20 دقیقه ای طول کشید و اونا انقدر پیگیری کردن که بلاخره سایت expedia پول رو برای اون آقا واریز کرد و موضوع ختم به خیر شد. هم از دست فلایتودی عصبانی بودم، هم راضی. عصبانی از اینکه چرا وقتی ازشون درخواست کردم که بهم تایید رزرو هتلها رو بدن، این مسائل رو چک نکرده بودن و رو هوا بهم تایید داده بودن. راضی بودم از اینکه چقدر سریع پیگیری کردن و موضوع رو حل کردن. خلاصه که کلیدای اتاق و ورودی واحد و ورودی ساختمون هتل رو بهمون تحویل داد و رفت. ما که به خاطر این موضوع، از برنامه یه کم عقب افتاده بودیم سریع حاضر شدیم و ساعت 12 بود که از هتل زدیم بیرون.
تصمیم گرفتیم که با اتوبوس قایقی تا خود میدان سن مارکو بریم و از اونجا پیاده بریم همه جاهایی که از قبل رو نقشه علامت زده بودم رو ببینیم. بنابراین داخل ایستگاه رفتیم و بعد از چند دقیقه قایق خط یک رو سوار شدیم. باجه بلیط فروشی تو ایستگاه نبود و از چند نفر که پرسیدیم گفتن میتونید نقدی پولش رو بدید به خود راننده که 7 یورو هم قیمت داشت. منظره هایی که تو مسیر دیدیم فوق العاده بودن مخصوصا لحظه ای که از زیر پل ریالتو که نماد شهر ونیز بود، رد میشدیم.
تصویر شماره 19: در حال رد شدن از زیر پل ریالتو
تصویر شماره 20: داخل گرند کانال
تصویر شماره 21: داخل گرند کانال
تصویر شماره 22: داخل گرند کانال
تصویر شماره23: نمای کلیسای سانتا ماریا از داخل گرند کانال
بعد از حدود 20 دقیقه که تو ایستگاه های مختلف توقف داشتیم، رسیدیم به ایستگاه میدان سن مارکو، معروفترین میدان ونیز. از قایق که پیاده شدیم تو مسیر رسیدن به میدان پر بود از دکه های فروش یادگاری های ونیز مثل ماسک و مجسمه و...
بلاخره رسیدیم به میدان سنت مارک و کلیسای سن مارکو که معروفترین کلیسای شهر ونیز هست و سن مارکو نام یکی از حواریون حضرت مسیح هست که در این کلیسا دفن شده و در کنار میدان هم، بلندترین برج ناقوس شهر قرار داشت. دور تا دور میدان هم، پر بود از ساختمونای زینتی که کنارش راهروهای طاقی شکل برای پیاده روی وجود داشت.
تصویر شماره 24: بلندترین برج ناقوس شهر ونیز
تصویر شماره 25: کلیسای سن مارکو
تصویر شماره 26: ساختمان دور میدان سنت مارک
تصویر شماره 27: نقاشی های ورودی کلیسای سن مارکو
حدود 20 دقیقه داخل میدان عکاسی کردیم و سعی میکردیم مناظری که میبینیم رو خوب به خاطر بسپاریم. از اونجایی که وقتمون کم بود میخواستیم تا قبل از تاریک شدن هوا کل ونیز رو پیاده بگردیم، پس از رفتن به داخل کلیسا منصرف شدیم. داخل میدان پر بود از دکه های فروش یادگاریهای ونیز. به سمت یکیشون رفتیم و مگنتهای شهر ونیز رو زده بود دونه ای 3 یورو 4 تاش 10 یورو. اشتباه کردیم و از همونجا 4 تا مگنت خریدیم ولی بعدا که داخل کوچه پس کوچه ها رفتیم، پر بود از مغازه هایی که مگنتها رو دونه ای 1 یورو میفروختن. یعنی برعکس بود، دستفروشای وسط میدان سنتمارک از مغازههای شهر، گرونتر اجناسشون رو میفروختن. پس اشتباه نکنید و هیچ خریدی داخل و اطراف میدان نکنید. چون اصلیترین یادگاری ونیز ماسکهای بالماسکش بود. برای خودم و دوستام 3 تا ماسک خریدم دونه ای 5 یورو. رفتیم سمت پشت کلیسا که کاخ دوک و پل معروف افسوس یا آه اونجا قرار داشت که محل افسانه های عاشقانه این شهر هم بود.
تصویر شماره 28: نمای بیرونی کاخ دوک
نمای بیرونی کاخ دیواره های طاقی شکل و دیواره های کار شده با سنگهای سفید بود. در مورد پل افسوس (Bridge of sighs) شنیده بودم که کاخ دوک رو به ساختمان زندانها متصل میکرد و هرکسی که قرار بود که زندانی بشه از داخل این پل عبور میکرد و از پنجره وسط پل آخرین نمای ونیز زیبا رو مشاهده میکرد و به زندان های تاریک منتقل میشد. به خاطر همین هم به پل افسوس و آه شهرت پیدا کرده بود.
تصویر شماره 29: نمای روبه روی پل افسوس و آه
بعد از عکاسی از این پل قشنگ، رفتیم به سمت کوچه پس کوچه های معروف ونیز. با اینکه از قبل تمام مکانهای دیدنی ونیز رو روی نقشه علامت زده بودم ولی اصلا دوست نداشتم مدام نقشه رو نگاه کنم و در قید و بند مسیر تعیین شده باشم. دوست داشتیم خودمونو بسپاریم به ونیز ببینیم چه دیدنیهایی، خودش بهمون نشون میده. پس گوشی رو گذاشتم تو جیبم و راه افتادیم. از توی یه کوچه باریک که داشتیم رد میشدیم رسیدیم به یه کلیسا که مردم داشتن برای بازدید میرفتن داخل، ما هم باهاشون همراه شدیم و رفتیم تو.
تصویر شماره30: کلیسا Chiesa di san moise
داخل کلیسا میتونستیم با انداختن یه سکه یک یورویی یه شمع روشن کنیم که ما هم این کار رو کردیم و برای اولین بار از حضرت مسیح خواستیم که آرزومون رو برآورده کنه. یکم جلوتر هم باز به یه کلیسای زیبای دیگه رسیدیم. تو مسیر مدام از پل های کوچیک کوچیک روی کانال های باریک پر از گاندولا رد میشدیم.
تصویر شماره 31: نمای کلیسا Santa Maria del Giglio
تصویر شماره 32: ایستگاه گاندولاها در مسیر
تو مسیر مدام دوست داشتیم یه جا رو پیدا کنیم که با کلیسای بزرگ سمت دیگه ی گرند کانال، یعنی کلیسای سانتا ماریا، عکس بگیریم ولی کنار مسیر رودخونه همش ساختمون بود و نمیشد رفت کنار کانال. بلاخره از کنار یه کوچه که رد میشدیم، دیدیم انتهای کوچه میخوره به گرندکانال که ایستگاه گاندولاها بود و از اونجا نمای خوبی به کلیسای santa maria della salute داشت. کلیسای خیلی قشنگی بود و دومین کلیسای معروف ونیز محسوب میشد ولی ما وقت نمیکردیم که بریم اون سمت کانال و از نزدیک بازدیدش کنیم و به گرفتن عکس قناعت کردیم. با اینکه قیمت گاندولاها رو میدونستیم، بازم اونجا قیمت کردیم و 20 دقیقه گاندولاسواری در طول گرندکانال 80 یورو میشد که با یورو 12 هزار تومنی اصلا کار به صرفه ای برای ما نبود.
تصویر شماره 33: نمای کلیسای santa maria della salute از ایستگاه گاندولاها
تو مسیر، کلی ازون مغازه هایی بود که گفتم از دست فروشا ارزونتر بودن و پر بود از مغازه های بلورفروشی و کافه های کوچکی که پیتزا رو اسلایسی میفروختن و هر اسلایس 5-6 یورو بود. گفتیم پیاده بریم تا برسیم پل ریالتو و اونجا ناهارمون رو تو یکی از کافه های کنار گرندکانال با خیال راحت بخوریم.
تصویر شماره 34: مغازه های بلورفروشی ونیز
تصویر شماره 35: مغازه فروش ماسکهای بالماسکه ونیز
تصویر شماره 63: کوچههای باریک ونیز
تصویر شماره 37: میدان مقدس استفانو
تصویر شماره 38: محوطه میدان مقدس استفانو
تصویر شماره 39:میدان Campo Manin
در میان کوچه ها و مغازه های ونیز، بالاخره ما یه مغازه فروش سیمکارت پیدا کردیم و سریع رفتیم داخل. مغازه فقط سیمکارت Tim داشت که یکی از اپراتورهای معروف ایتالیا بود. یه سیمکارت با 10 گیگ دیتا به قیمت 25 یورو خریدیم که فروشنده گفت تا 1 ساعت دیگه فعال میشه ولی یک ربع بعد اسم ام اس فعالسازیش اومد و ما بالاخره اینترنت دار شدیم.
یکم دیگه که رفتیم، بلاخره رسیدیم به پل معروف و دیدنی ریالتو. این پل تاریخی که متعلق به قرن شانزدهم میلادیه ، اولین و قدیمیترین پل ساخته شده بر روی گرندکانال، محسوب میشه. ریالتو (Rialto) به ایتالیایی به معنای «مرکز معاملات» است. در قدیم، چون در این مکان تجارت و معاملات مختلف انجام میشده، این نام را بر روی آن گذاشتند. قبل از اینکه بریم روی پل و با این پل زیبا عکاسی کنیم، چون ساعت 3.30 شده بود و خیلی گشنمون بود، سریع تو یکی از کافه رستورانای کنار پل که کنار کانال میز و صندلی چیده بود و ویوی قشنگی هم به پل داشت، نشستیم و یه پیتزای بزرگ ایتالیایی سفارش دادیم. پیتزای ژامبون و قارچ بود و طعم خوشمزه ای داشت، همراه با خمیر ترد و نازک. از اونجایی که شنیده بودیم ریختن سس، روی پیتزا در ایتالیا به عنوان بی احترامی به غذا محسوب میشه پس درخواست سس نکردیم ولی همونجوری هم طعم خیلی خوشمزه ای داشت.
تصویر شماره 40: پیتزای ایتالیایی
رستورانی که نشستیم بین کافه رستورانایی که دیده بودیم، رستوران گرونی حساب میشد ولی از اونجایی که خیلی خسته شده بودیم، دوست داشتیم سریعتر یه جا بشینیم و استراحت کنیم. پیتزامون با 4 یورو سرویس و ورودی، شد 17 یورو. بعد از خوردن ناهار رفتیم به سمت پل ریالتو که روی پل، پر بود از مغازه ها و فروشگاههای مختلف که اجناسی نظیر شیشه و کریستال، سوغاتی و جواهرات میفروختن. همچنین روی پل چشماندازی بینظیر و ۳۶۰ درجه از گرندکانال پیش روتون بود که واقعا اگر 3 ساعتم همونجا میموندیم از دیدن اون منظره سیر نمیشدیم.
قبل از اینکه بریم روی پل، از اونجایی که کنار پل پر بود از مغازه های بستنی فروشی هیجان انگیز، وایسادیم و دو تا بستنی با اسکوپای رنگی خریدیم(اسکوپی 2 یورو) که خیلی هم خوشمزه بودن. روی پل، یه مرغ دریایی نشست لب پل و مدام ژست میگرفت که همه ازش عکاسی کنن.
تصویر شماره 41: پل ریالتو ونیز(عکس از اینترنت)
تصویر شماره 42: بستنی های ایتالیایی در کنار ریالتو
تصویر شماره43: ویو گرند کانال از روی پل ریالتو
تصویر شماره 44: نمای داخل پل ریالتو
تصویر شماره 45: چشمانداز گرندکانال از روی پل ریالتو
جالبیش اینجا بود که حتی پلیس و آمبولانس با قایق رفت و آمد میکردن. حتی برای ساختن ساختمون نیمه کاره ای، جرثقیل روی یه قایق بود و از روی قایق کار ساختن رو انجام میدادن و این خیلی جذاب بود. مدام ساختمونا و کانالها ذهن من رو مشغول کرده بود که آخه چطور این ساختمونا توی آب درست شدن و یا اینکه عمق این کانالها واقعا چقدره. قسمتهای پایینی دیوارهای ساختمونها هم، همه به خاطر رطوبت، ریخته شده بود ولی اصلا بازسازی و ترمیم نشده بودن. قبلا شنیده بودم که به خاطر اینکه بافت قدیمی و تاریخی شهر دست نخوره اجازه ترمیم ساختمونها رو اصلا نداشتن.
دم غروب شده بود و خیلی خیلی خسته شده بودیم و تصمیم گرفتیم دیگه بریم سمت هتل. در مسیر ساعت که حدود 7 شده بود، شهر هم خیلی خلوت شده بود و تو کوچه ها و کانالها تک و توک توریست میدیدی و انگار دیگه گاندولاها هم کار نمیکردن. به یکباره شهر خالی شده بود و از اون همه هیاهو و شلوغی خبری نبود. روی یکی از پل های کوچک ونیز یه خانم پیری به همراه شوهرش که روی ویلچر بود سعی داشتن که از روی پل رد بشن. همسرم کمکشون کرد و ویلچر رو به سمت دیگه ی پل برد. اونا خیلی از این کار ما خوشحال شدن انگار کلی تعجب کرده بودن که یکی کمکشون کرده و خانمه با کلی تشکر پرسید اهل کجایید و وقتی همسرم گفت ایران، با خوشحالی گفت so I Love Iran. اونجا بود که فهمیدم چقدر رفتار و گفتار آدما میتونه رو طرز تفکر دیگران روی کشورش تاثیر بزاره.
تصویر شماره 46: کانالهای خلوت ونیز در عصر
تصویر شماره 47: کانالهای خلوت ونیز در عصر
رسیدیم هتل و استراحت کردیم. با اینکه شنیده بودیم شبهای ونیز هم قشنگه ولی همینجوری که کوچه ها رو نگاه کردیم خیلی خلوت بود. هم یکم میترسیدیم که بریم بیرون، هم اینکه بعد از 8 ساعت پیاده روی دیگه جونی برامون باقی نمونده بود. پس شب رو تو اتاق قشنگمون موندیم و از پنجره، شب ونیز رو هم تماشا کردیم.
تصویر شماره 48: نمای گرندکانال از پنجره اتاق
در آخر باید بگم که خیلی شنیده بودم که برای ونیز یه روز کافیه ولی حالا که سفرمون تموم شده و دارم این سفرنامه رو مینویسم، باید بگم که ونیز خیلی رویایی تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردیم و همه ی جاها و همه لحظاتش مثل خواب بود که هنوزم جلوی چشمامونه. آرامش قشنگی سراسر شهر جاری بود، انگار که حس متفاوت بودن خاصی، جای جای شهر نهفته بود که فقط باید دید و حس کرد. پس برای ما یک روز موندن توی ونیز خیلی کم بود.
خرجای روز دوم سفر:
- 6 تا مگنت یادگاری ونیز: 12 یورو
- 3 تا ماسک بالماسکه: 15 یورو
- ناهار (پیتزای ایتالیایی): 17 یورو
- 2تا بستنی (اسکوپی 2 یورو) : 10 یورو
- مالیات هتل ونیز: 12 یورو
- سیمکارت Tim با 10 گیگ دیتا: 25 یورو
- جمعا: 91 یورو
بلیط قطارمون به سمت فلورانس ساعت 8 بود. از اونجا که از پنجره دیدیم، همه جا خلوته، پس زودتر حاضر شدیم که بریم و از فرصت استفاده کنیم و آخرین عکسامون رو با ونیز بگیریم. کلیدهای اتاق را همونجا روی میز رزروشن گذاشتیم و از هتل اومدیم بیرون. خیلی جالب بود هتلهاشون هیچ مدرک و پاسپورتی ازتون نمیگیرن و واقعا همه چیزشون بنا بر اعتماد کامله چون توی اتاق ما که پر بود از مجسمه ها و کتابهای ارزشمند، ولی هیچکسی موقع تحویل اتاق نمیومد چک کنه ببینه همه چیز سر جاش هست یا نه. ویو گرندکانال هم، اون وقت صبح خیلی قشنگ بود. هم خلوتی و هم نور آفتاب جون میداد فقط برای عکاسی.
تصویر شماره 49: ویو گرند کانال صبح زود
روز سوم: فلورانس، شهر تاریخ و هنر
فلورانس، یکی از بهترین مقاصد گردشگری ایتالیا، خاستگاه جنبش هنری رنسانس ایتالیایی و زادگاه هنرمندان مشهوری مانند میکلآنژ، بوتیچلی و داوینچی است.
قطار که همون italo بود، طبق برنامه ساعت 8 راه افتاد و 10.15 هم رسیدیم به فلورانس. در بین راه از سایت بوکینگ یه ایمیل برامون اومد که هتل فلورانس کارت اعتباری شما رو چک کرده و اعتبار نداشته و بهمون 3 ساعت فرصت داده بود که کارت رو آپدیت کنیم. ما که دیگه تا سه ساعت دیگه میرسیدیم به هتل و پول رو نقدی حساب میکردیم، خیالمون راحت بود. برای تماشای تمامی جاذبه های گردشگری فلورانس هفته ها نیاز است که شما در این شهر بمانید و تمام کلیساها و بناهای تاریخی اون رو ببینید. علاوه بر کلیساها و بناهای تاریخی، فلورانس پره از گالری ها و موزه های معروف که آثار هنرمندای برجستهای مثل میکل آنژ رو تو خودش جا داده. بنابراین به هیچ عنوان نمیتونستیم تو یک روز همه جاهای شهر رو ببینیم و با اینکه همه مکانهاش رو روی نقشه علامت زده بودم، ولی باید اولویت بندی میکردیم برای دیدنشون. یکی دیگه از جاذبه های خیلی معروفی که نزدیک این شهر هست، شهر و برج پیزا هست. ولی برای رفتن به پیزا باید از فلورانس سوار قطار شد و این لازمه حداقل 2 روز سفر به این شهره. پس ما ترجیح دادیم که یه دل سیر فلورانس رو ببینیم و برج پیزا رو بزاریم برای سفرهای بعدیمون. با راهنمایی هایی که همکارم بهم کرده بود، تصمیم داشتیم اول از همه از معروفترین کلیسای شهر یعنی کلیسای جامع سانتا ماریا (Santa Maria del Fiore) دیدن کنیم و چون گفته بود بهمون که خیلی صف طولانیای داره باید زود میرفتیم تو صف وایمیستادیم.
از ایستگاه تا هتل 10 دقیقه پیاده راه بود. لوکیشن زدیم و راه افتادیم. شهر، خیلی شلوغ بود، پر بود از توریست. سر راهمون کلیسای معروف سانتا ماریا نوولاSanta Maria Novella رو دیدیم و با فکر اینکه شاید وقت نکنیم برگردیم اینجا چندتا عکس گرفتیم. تمام کلیساهای فلورانس یه سبک خاص و شبیه به هم داشتن و بیشتر از سنگ سفید و مرمر روی نما ساخته شده بودن.
تصویر شماره 50: کلیسای سانتا ماریا نوولاSanta Maria Novella
هتل ما دقیقا کنار میدان اصلی شهر و کلیسای سانتا ماریا دل فیوره قرار داشت. عظمت کلیسا و گنبد آجری اون باورکردنی نبود. خیلی بزرگ و باعظمت و زیبا بود و سنگتراشه های سفید مرمری روی نمای کلیسا کار شده بود. شهر خیلی شلوغ بود و داخل میدون هم پر بود از توریست. رسیدیم به هتل و دیدیم که وای یک عالمه پله داره و بدون آسانسور. البته قبلا خونده بودم تو نظرات سایت بوکینگ که آسانسور نداره ولی چون نزدیک دقیقا مرکز شهر بود و قیمت مناسبی داشت، انتخابش کرده بودم. هتل طبقه دوم بود و ساختمونش هم خیلی قدیمی بود. رسیدیم بالا کامل از نفس افتاده بودیم. صاحب هتل یه خانم و آقای بودایی خیلی خوش برخورد بودن. منتها چون ما زود رسیدیم و زمان تحویل اتاق ساعت 12 بود، گفت که میتونید چمدانها را بزارید همینجا و تا زمان تحویل اتاق شهر رو بگردید. ما هم سریع چمدانها رو گذاشتیم و رفتیم که تو صف کلیسا وایسیم. دنباله صف رو گرفتیم و در انتهای صف، که رسیده بود به پشت کلیسا وایسادیم.
بازدید از خود کلیسا رایگان بود ولی برای دیدن جاهای خاصش مثل محل غسل تعمید و زیرزمین و گنبد کلیسا که حدود 400 پله داشت، باید هزینه ای در حدود 15 یورو پرداخت میکردید. از در پشتی کلیسا، اونایی که از قبل بلیط بدون صف کلیسا رو آنلاین خریده بودن، می تونستن وارد بشن. داخل صف که ایستاده بودیم منبت کاری ها و سنگ تراشه های روی کلیسا رو با دقت نگاه کردیم که واقعا خیره کننده بودن. این کلیسا یکی از شگفت انگیزترین معماریهای اروپا و سومین کلیسای جامع دنیا و همچنین بزرگترین بنای گنبدی جهان محسوب میشه. خانمی هم کنار صف ویالون میزد و جوی که با آهنگ قشنگش ایجاد کرده فوق العاده خاص شده بود. نقاشان زیادی هم دور کلیسا بودن که همونجا نقاشی میکشیدن و میفروختن. در این بین هم همسرم از یکی از کافه های روبه روی کلیسا یک فنجون اسپرسو به قیمت 1 یورو خرید.
تصویر شماره 51: کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 52: کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 53: نقاشان کنار کلیسای جامع فلورانس
در کنار صف، زن و شوهر پیر جهانگردی کنار هم نشسته بودن و با دیدنشون یه حس خوبی داشتم. انگار که آینده خودم و همسرم رو داشتم میدیدم. صف چرخید و رسیدیم به نمای جلوی کلیسا. نقاشیها و مجسمه های حضرت عیسی و حضرت مریم و حواریون که روی نما و درهای ورودی کلیسا بودن، فوقالعاده زیبا بود. درهای ورودی کلیسا هم، درهای باعظمت برنزی بودن که پر بود از کنده کاری های زیبا.
تصویر شماره 54: زن و شوهر جهانگرد کنار کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 55: دیوارهای کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 56: دیوارهای کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 57: در برنزی کلیسای جامع
درست در مقابل ورودی کلیسا، ساختمون تعمیدگاه "سنت جان" قرار داشت. روی درهای ساختمان صفحه های برنزی ای توسط هنرمند مشهور گیبرتی کار شده که به دروازه های بهشت شهرت دارند.
تصویر شماره 58: ساختمان تعمیدگاه "سنت جان"
تصویر شماره 59: دروازه بهشت، بر روی تعمیدگاه "سنت جان"
دقیقا صف کلیسا یک ساعت طول کشید و ساعت 12 وارد کلیسا شدیم. یادتون باشه که اگر شلوارک یا دامن پوشیدید، چه زن چه مرد حتما باید تا زیر زانو باشه یا اینکه حتما باید بولوزتون یه ذره آستین داشته باشه. وگرنه داخل کلیسا نمیتونید برید. داخل کلیسا مثل بیرونش خیلی باعظمت بود. مخصوصا داخل گنبد آجری که ارتفاع خیلی زیادی داشت و نقاشی های خیلی قشنگی شده بود و متعجب شده بودیم که اون زمان چه طور سقف به این بلندی رو نقاشی کرده بودن.
تصویر شماره 60: داخل دیوار های کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 61: داخل دیوارهای کلیسای جامع فلورانس
تصویر شماره 62: نقاشی های گنبد آجری کلیسای جامع
بازدیدمون نیم ساعت طول کشید. ولی به نظر ما بیرون کلیسا خیلی جذابتر و زیباتر از داخلش بود. یه جا خونده بودم که تو ایتالیا هرجای بلندی که بخواید برید، باید پول بدی و این دقیقا درسته. هرجایی که پله داشت و میتونستید نمای شهر رو از بالا ببینید، چه تو رم چه فلورانس، چه هر جای دیگه، باید پول میدادی. مثل همین بالای گنبد آجری و یا برج ناقوس کلیسای جامع. ولی ما بلیط بالا رفتن از برج رو نگرفتیم چون هم صف داشت که وقتمون تلف میشد و هم کلی پله داشت که جونش رو نداشتیم. البته 2 ساعت بعدش هم کلی خوشحال بودیم که نرفتیم بالا، چون جای دیگه ای از فلورانس رفتیم که نمای خیلی قشنگی به کل شهر داشت.
تصویر شماره 63: نمای بیرونی کلیسای جامع
تصویر شماره 64: برج ناقوس کلیسای جامع
بعد از بازدید از کلیسا برگشتیم هتل و اتاقمون رو تحویل گرفتیم. اتاقمون اتاق روشن و تمیزی بود که به سمت کوچه، پنجره داشت و سرویس و حمومش مشترک و بیرون اتاق بود و اون هم خیلی تمیز بود. مبلغ هتل رو هم همراه مالیات، به قیمت 67 یورو پرداخت کردیم و کلیدها رو تحویل گرفتیم و بعد از یکم استراحت و خوردن ناهار حدود ساعت 2 دوباره زدیم بیرون و راه افتادیم به سمت یکی از میادین اصلی شهر. در بین راه، از خیابونی رد شدیم که پر از مغازه های برند و رستوران و کافه بود. در حال گذر بودیم که دیدیم یه چرخ و فلک خیلی خوشگل هم تو یه خیابون بود و رفتیم و کلی عکس انداختیم.
تصویر شماره 65: میدان ریپابلیکا
به فاصله 5 دقیقه پیاده روی رسیدیم به میدان سینوریا (Piazza della Signoria) که قلعه قدیمی فلورانس به نام پالازو وکیو (Palazzo Vecchio) قرار داشت که نمونه ای از تاریخ، هنر و قدرت این شهر هست. این میدون درست مثل یه موزه سر باز بود. توش پر بود از مجسمه ها و آثار هنری که معروف ترینش بدل مجسمه میکل آنژ بود. تصور اینکه تمامی هنرمندان دوره رنسانس مثل داووینچی و میکل آنژ روزی توی همین خیابون ها قدم میزدن و هنرنمایی میکردن فوق العاده حس قشنگ و خاصی بود.
تصویر شماره 66: قلعه پالازو وکیو (Palazzo Vecchio)
تصویر شماره 67: محوطه میدان سینوریا
تصویر شماره 68: مجسمه بدل داوود
تصویر شماره 69: مجسمه های داخل میدان سینوریا
تصویر شماره 70: مجسمه های داخل میدان سینوریا
تصویر شماره 71: مجسمه های داخل میدان سینوریا
کنار میدون، آدمهایی بودن که خودشون رو به شکل مجسمه درآورده بودن و اگر میخواستی باهاشون عکس بگیری باید یه سکه براشون مینداختی. جالبیش اینجا بود که یکیشون از لای کتاب یه فال درمیورد و بهت میداد و بعد باهات عکس میگرفت.
تصویر شماره 72: آدم هایی به شکل مجسمه
تصویر شماره 73: فال
بعد از بازدید اون میدون تاریخی و قشنگ، راه افتادیم به سمت پل پونته وکیو (Ponte Vecchio). در بین راه از بین گالری Uffizi رد شدیم. یه چیزی بهتون بگم، من قبل از اینکه به این سفر برم، میخواستم تمام موزه ها و مراکز دیدنی شهر رو برم. میگفتم آدم تا اونجا بره و نره اصل مجسمه داوود رو ببینه، ولی در واقعیت وقتیکه میرید اونجا، اصلا انگار که داخل موزه دارید قدم میزنید. هرجایی که میپیچیدیم، تو هر کوچه ای که میرفتیم، یه مجسمه تاریخی وجود داشت و انقدر دیدن اونا مجذوبتون میکنه که دیگه دوست ندارید برید تو صف یه موزه وایسید و خودتون رو در قید و بند دیدن همون موزه کنید. البته که اگر 2 یا 3 روز زمان داشته باشید داخل هر شهر، باید رفت و تمام موزه ها و گالری های حیرت انگیز رو بازدید کرد.
تصویر شماره 74: گالری اوفیتزی (عکس از اینترنت)
یکم جلوتر رسیدیم به رودخونه آرنو و پل پونته وکیو که یکی از قدیمیترین و زیباترین پل های فلورانس هست. پل بیشتر شبیه ساختمان تاریخی بود تا یک پل. روی پل هم، پر بود از مغازه های رنگارنگ. این پل محل فروش طلا و جواهرات معروف فلورانس هست و چشم انداز خیلی قشنگی هم به رود آرنو داشت که کلی عکسای خوشگل میشد روی اون گرفت. یه چیزی که من در مورد آسمون اونجا خیلی دوست داشتم این بود که همه ابرا گوله گوله درست مثل تیکه های پنبه بودن و انقدر پایین بودن که انگار اگه دستتو دراز میکردی میتونستی ابرا رو بگیری تو دستت و درست شبیه آسمون توی کارتون ها بود. اونجا بود که فهمیدم اینکه میگن آسمون همه جا یه رنگه درست نیست و حتی آسمونشون هم با ما فرق داره.
تصویر شماره 75: چشم انداز رود آرنو از روی پل پونته وکیو
تصویر شماره 76: مغازه جواهر فروشی داخل پل پونته وکیو
تصویر شماره 77: پل پونته وکیو(عکس از اینترنت)
از روی پل رد شدیم و به آن طرف رودخانه، سمت کاخ های باشکوه فلورانس رفتیم. همکارم گفته بود حتما از باغهای بوبولی دیدن کنیم چون هم خیلی زیباست و هم چشم انداز خیلی قشنگی به فلورانس داره. پس به اون سمت حرکت کردیم. در بین راه از میان بازارهای فلورانس که پر بود از مغازه های لباس فروشی و یادگاری های فلورانس و دستفروشان عبور کردیم. به غیر از طلا و جواهر، سوغاتی معروف فلورانس مجسمه ها و عروسکهای پینوکیو بود که از کوچیک به بزرگ با قیمتهای 3 الی 10 یورو میتونستید خریداری کنید. همینطور چرمهای فلورانس هم توی دنیا خیلی معروفه.
تصویر شماره 78: مغازه فروش یادگاریهای فلورانس
کمی جلوتر، یعنی به فاصله 5 دقیقه از پل، رسیدیم به کاخ پتی و باغهای بوبولی(Boboli Gardens) که درست در پشت کاخ پیتی(Palazzo Pitti) قرار داشت که توسط خانواده معروف فلورانس، یعنی خانواده مدیچی در قرن 16ام ساخته شده بود. در این باغ، آثار دوران روم باستان و مجسمهها و فوارههای ایتالیایی قرار داره. مکان فروش بلیط درست در کنار ورودی کاخ قرار داشت. ورودی به کاخ پیتی 16 یورو و ورودی به باغهای بوبولی 10 یورو بود. اول فکر کردیم که اگر بلیط کاخ پیتی رو بخریم، میتونیم وارد باغها هم بشیم ولی گفتن که ورودی هاش متفاوته. پس بلیط باغ بوبولی رو به قیمت نفری 10 یورو خریدیم و وارد شدیم.
تصویر شماره 79: نمای کناری کاخ پیتی
تصویر شماره 80: تابلو قیمت های ورود به کاخ و باغ های بوبولی
وارد که شدیم، محوطه بازی بود که دور تا دور مجسمه های دوران رومی و چند فواره داشت و دو ورودی که یکیش به سمت کاخ میرفت و یکیشم به سمت باغها. به سمت باغ که رفتیم اولش یه شیب سربالایی بود و نمای روبه روی کاخ رو میتونستید اونجا ببینید. کمی جلوتر به بالای سربالایی که رسیدیم چشم انداز خیلی خوشگلی از کل شهر جلوی خودمون دیدیم. آسمون همونطور که براتون تعریف کردم قشنگ بود. شهر فلورانس با همه زیبایی هاش به همراه گنبد با شکوه آجریش، جلوی چشمامون نمایان شده بود و واقعا منظره خیره کننده ای بود.
تصویر شماره 81: باغ های بوبولی
تصویر شماره 82: چشم انداز بالای باغهای بوبولی
سمت راستمون باغ های بوبولی نمایان بود با یک عالمه پله به سمت بالا که هرچی پله ها رو بالاتر میرفتیم منظره شهر قشنگتر میشد و نمای کاخ پیتی رو هم میتونستیم پشت سرمون ببینیم. هر دو سمت پله ها هم پر بود از مجسمه و باغهای سرسبز. یه سری از پله ها رو که رد کردیم، به حوضچه بزرگی رسیدیم که فواره خیلی قشنگی وسطش بود. سعی کنید حتما عصر برید که هوا خوب باشه و گرمای هوا تو بالا رفتن از پله ها اذیتتون نکنه.
تصویر شماره 83: باغهای بوبولی
تصویر شماره 84: نمای کاخ پیتی از داخل باغهای بوبولی
تصویر شماره 85: باغ های بوبولی
تصویر شماره 86: مجسمههای باغ های بوبولی
به بالای پله ها که رسیدیم دوست داشتم بریم وسط باغ و ببینیم اون لابه لا چه خبره. خودمون رو سپردیم به دست راه و از یه سری کوچه باغهای باریک و خیلی خوشگل، سر درآوردیم که پر بود از ویلاهای مختلف که بعضی هاشون مشخص بود که شخصی هستن. یکی از ویلاها، ویلا باردینی (villa Bardini) بود که چشم انداز 360 درجه داشت با ورودی 10 یورو. از اونجایی که قصد داشتیم بعد اونجا بریم به سمت میدان میکل آنژ، همسرم گفت که لوکیشن بزنیم ببینیم شاید از همینجا راه داشته باشه و لازم نباشه راه و پله هایی که اومدیم رو برگردیم. خوب شد اینکار رو کردیم چون لوکیشن که زدم دیدیم، از همونجا راه هست و 10 دقیقه پیاده روی تا میدان میکل آنژ داشتیم. پس راه افتادیم و باز هم در مسیر از یه عالمه کوچه باغهای خیلی قشنگ رد شدیم که از شانسمون همشونم سرپایینی بودن. هوا عالی و خنک شده بود و عصر دل انگیزی هم برای قدم زدن شده بود. چون میدان میکل آنژ روی یه تپه مرتفع قرار داشت. رسیدیم به پایین پله هایی که باید اونا رو میرفتیم بالا تا برسیم به بالای تپه. پله هاش واقعا خیلی زیاد بود. اول یکم استراحت کردیم و بعد به مسیر ادامه دادیم. هرچی پله ها رو بالاتر میرفتیم منظره شهر، باز هم قشنگتر میشد. انگار هرجا میرفتیم میگفتیم وای چه ویویی ولی باز که جلوتر میرفتیم میگفتیم وای اینجا چقدر قشنگتره و ما باز شگفت زده تر میشدیم از اون همه زیبایی. در میان پله ها یه سکوی دید باز هم وجود داشت که راحت میشد ایستاد و با منظره زیبای شهر عکس انداخت.
تصویر شماره 87: کوچه باغهای مسیر میدان میکل آنژ
تصویر شماره 88: کوچه باغهای مسیر میدان میکل آنژ
تصویر شماره 89: چشم انداز شهر فلورانس
تصویر شماره 90: چشم انداز سکوی دید باز قبل از میدان میکل آنژ
بعد از 10 دقیقه پیاده روی روی پله ها، بلاخره رسیدیم به میدان میکل آنژ که مجسمه عظیم داوود که بدل دیگه ای از مجسمه اصلی بود، در وسط میدان قرار داشت. منظره رو که دیگه نگم براتون تمام عیار شده بود از همه لحاظ و زیباییش، وصف نشدنی. کنار میدان یک سری پله قرار داشت که نوازنده ای در وسط پله ها نشسته بود و آهنگ خیلی قشنگ و آروم و رمانتیکی مینواخت و همه مردم هم روی پله ها در مقابلش نشسته بودن و از منظره و موسیقی و جوی که بوجود اومده بود لذت میبردن. اون بالا پر بود از کافه و رستوران و بستنی فروشی. پس سریع 2 تا بستنی به قیمت 4 یورو خریدیم و مثل بقیه مردم نشستیم روی پله ها.
تصویر شماره 91: میدان میکل آنژ
تصویر شماره 92: میدان میکل آنژ
تصویر شماره 93: چشم انداز بالای میدان میکل آنژ
یه نیم ساعتی همونجا هم استراحت کردیم و هم عکاسی کردیم. چون دیگه دم غروب شده بود و ما هم خسته شده بودیم، تصمیم گرفتیم که برگردیم هتل و تا شب استراحت کنیم و دوباره شب برای گشتن شهر بریم بیرون. از پله های میدان که میومدیم پایین یه سری دست فروش های سیاه پوست، لوازم هایی مثل شارژر و هندزفری و... میفروختن. یه دفعه دیدیم یکیشون از این سه پایه های دوربین و گوشی میفروشه. از اونجایی که ما عاشق عکس بودیم، وقتی گوشی رو میدادیم به توریستای دیگه که ازمون عکس بگیرن کلی حرص میخوردیم. چون اصلا کادربندی و درست عکس انداختن رو بلد نبودن و یه عکس خوشگلم، دو تایی نتونسته بودیم بگیریم. از قبل تو ذهنمون بود که سه پایه بخریم ولی از ترس اینکه یه موقع سه پایه و گوشی رو یکی ورنداره بدزده، نگرفته بودیم. ولی اونجا که بودیم، دیدیم نه بابا انقدرا هم هرکی به هرکی نیست که اینجوری کسی دزدی کنه. پس تا سه پایه ها رو اونجا دیدیم، خوشحال شدیم و یکیشون رو که 12 یورو بود با تخفیف گرفتن از فروشنده، 9 یورو خریدیم و کلی خوشحال بودیم که دیگه خودکفا شدیم و هرجور که دلمون بخواد از خودمون عکاسی میکنیم. از اونجا تا هتل 20 دقیقه پیاده راه بود و طبق لوکیشن راه افتادیم. منظره رودخونه و پل پونته وکیو در غروب خیلی خوشگل شده بود. ساعت 7 بود که رسیدیم هتل و تا 9 یکم استراحت کردیم و زدیم بیرون. شهر انگار توی شب خیلی شلوغتر شده بود و کافه ها پر بود از آدم. دور تا دور هتل ما هم پر از رستوران و کافه و مغازه بود. تو شب، شهر، زنده و پر از هیاهو شده بود. درست برعکس ونیز که تو شب ساکت و خلوت و آروم بود. یه پیتزا فروشی سرکوچه هتل درست روبه روی کلیسای جامع بود که پیتزاها رو گرمی میفروخت. و هر 100 گرم پیتزا رو 1.9 یورو قیمت زده بود. اسلایسا هم با طعم ها و مخلفات مختلف بودن. جذابترین اسلایس رو انتخاب کردیم و بعد از کشیدن وزنش، گذاشت توی تنور تا بپزه. پیتزامون شد 4.5 یورو با دو تا نوشیدنی دونه ای 4 یورو جمعا 12.5 یورو پرداخت کردیم و روی میزو صندلیهایی که کنار خیابون بود نشستیم.
تصویر شماره 94: پیتزا فروشی روبه روی کلیسای جامع
بعد از خوردن شام، شروع کردیم به قدم زدن در شهر. از گوشه و کنار شهر صدای موسیقی میومد و توی هر کوچه ای یه تیم موسیقی میزدن و مردم هم دورشون جمع شده بودن. رسیدیم به همون چرخ و فلکی که ظهر دیده بودیم. توی شب چراغ های چرخ و فلک روشن شده بود و خیلی خوشگلتر از روز جلوه میکرد. کنارش هم یه گروه موسیقی ایستاده بودن و خیلی قشنگ آهنگ معروف dispasito رو مینواختن و مردم هم با دست زدن همراهیشون میکردن. عاشق چرخ و فلکه شده بودم و نتونستم جلوی خودم و بگیرم. رفتم یه دور سوارش شدم که خیلی کیف داد. دوری 2 یورو برای بزرگسالا و دوری 1 یورو برای بچه ها قیمتش بود.
وارد میدان سینوریا شدیم که یک عده داشتن برای نمایش رقص نور بر روی کاخ وکیو تمرین میکردن. شهر خیلی توی شب هیجان انگیز شده بود، اصلا دوست نداشتیم بریم هتل. دوباره رفتیم سمت رودخونه که چراغهای پل پونته وکیو روشن شده بود و انعکاسش داخل آب صحنه قشنگی رو خلق کرده بود. خلاصه، بعد از کلی گشت و گذار شبانه داخل فلورانس، ساعت 11 برگشتیم هتل و روز هیجان انگیزمون داخل فلورانس زیبا و رمانتیک اینگونه به پایان رسید. یادتون باشه که چون تو هر شهر خیلی پیاده روی دارید حتما تنقلات مثل آجیل و کیک و ... همراهتون باشه تا از پا نیوفتید و انرژیتون زود تموم نشه.
تصویر شماره 95: میدان سینوریا در شب
مخارج روز سوم سفر- فلورانس:
- چرخ و فلک: 2 یورو
- شام پیتزا: 12.5 یورو
- مگنت یادگاری فلورانس: 3 یورو
- ورودی باغ بوبولی: 20 یورو
- سه پایه دوربین: 9 یورو
- بستنی: 4 یورو
- پول برای آدمای مجسمه ای: 1 یورو
- هزینه یک شب اقامت در هتل فلورانس به همراه مالیات: 67 یورو
- یک فنجون قهوه اسپرسو: 1 یورو
- جمعا 119.5 یورو
طبق روزهای گذشته، بلیط قطار برای ساعت 8 صبح بود و بنابراین صبح زود بیدار شدیم و اتاق رو به هتلدار مهربونمون تحویل دادیم و راه افتادیم تا فلورانس زیبا رو با همه قشنگیها و هنرهاش ترک کنیم. صبح زود محوطه کلیسای جامع خیلی خلوت بود و 2-3 نفر در حال عکاسی بودن و زمان فوق العاده ای بود برای عکاسی. دیگه متوجه شده بودیم که اگر بخوایم با خیال راحت از مکانها و منظره های قشنگ هر شهر عکاسی کنیم، بهترین زمان صبح زوده که هنوز توریستها جمع نشده باشن.
تصویر شماره 96: محوطه خلوت کلیسای جامع در ساعت 7 صبح
ما که وقت زیادی نداشتیم، رفتیم سمت ایستگاه قطار و بعد از 10 دقیقه رسیدیم و منتظر قطارمون شدیم. این دفعه قطارمون برای شرکت Trenitalia بود. قطارش نسبت به قطارهای شرکت italo قدیمیتر بود و کوپه ای که سوار شدیم صندلیهای روبه روی هم داشت. در قسمت بالای صندلیها، چمدان سایز کوچکمون راحت جا شد ولی سایز متوسطه اصلا جا نشد. زیر صندلیها هم هر کاری کردیم جا نشد تا اینکه مسافر کناریمون به قسمت بین صندلیها اشاره کرد که فضای خالیای داشت و میتونستیم چمدان رو به صورت ایستاده اونجا بزاریم. برعکس قطارهای قبلی، در این قطار هرکاری کردیم نتونستیم به وایفای قطار وصل بشیم. حالا نمیدونم این قطار وایفای نداشت یا اینکه ما نتونستیم وصل بشیم. حدود ساعت 10 بود که رسیدیم به ایستگاه ترمینی شهر رم.