هند ، سرزمین شگفت انگیز

4
از 31 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
هفتاد و دو ملت و این همه زیبایی! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
21 بهمن 1398 09:00
42
16.3K

روز سوم

بعد از صبحانه، اتاق را تحویل دادیم و آماده رفتن به آگرا شدیم. در مورد مینی بار اتاق سختگیر نبودند و فقط از ما پرسیدند که استفاده کردید یا نه.

مسیر بین دهلی و آگرا، از طریق جاده نوسازی طی شد که فاصله این دو شهر را به 3 ساعت تقلیل داده بود. وقتی از شهر دهلی خارج میشویم کم کم ساختمان ها بلند خودنمایی میکنند. در مسیر از شهر صنعتی نویدا novida میگذریم که شهر زیباتر و باکلاس تری هست. برای ساخت این شهر اول نقشه شهر را ساخته اند و بعد شهر شکل گرفته است. ساختمان ها شیک و بلند هستند و طبیعت هم خیلی سرسبزتر هست و دیگر خبری از بوی بد و فاضلاب نیست.

بین راه برای رفع خستگی و استفاده از سرویس بهداشتی، جلوی یک رستوران پیاده شدیم. رستوران های بین راهی که در طول سفر رفتیم هر کدام شامل یک فروشگاه بزرگ سوغاتی بودند که اجناس جالبی از صنایع دستی داشتند اما قیمت ها خیلی بالا بود.

آگرا

به آگرا رسیدیم. شهری کوچک و ساده. ظهر رسیدیم و خیابان ها در گرمای داغ خلوت بود. گاری های در شهر به دفعات دیدم که تزئین شده بود و شخصی آن را حمل میکرد. این گاری ها برای مراسم عروسی استفاده میشد.

وقتی به آگرا رسیدیم حدودا 3 ظهر بود. به رستورانی رفتیم با دکور سنتی هندی، که انواع غذاهای هندی گیاهی و گوشتی به صورت سلف سرویس داشت. اول هر کسی سر میزی مینشست و گارسون رستوران انواع کباب ها رو براش می آورد، کباب میگو، ماهی، مرغ، آناناس و گوشت گوسفند،  بعد از اون شما میتونستید خودتون سر میز سرو برید و از هر غذایی که مایلید بردارید. هزینه برای هر نفر 800 روپیه بود که 40 روپیه هم بابت مالیات به آن اضافه میشد.

اکثر غذاهای هندی که دوست داشتم تجربه کنم در این رستوران موجود بود. معروف ترین و خوشمزه ترین غذای هندی مرغ کره ای هست که تکه های مرغ را در سسی از کره میپزند و واقعا هم خوشمزه بود. چند مدل دسر هم داشت که من چون علاقه ای ندارم امتحان نکردم و البته چیز خاص و متفاوتی هم ندیدم که بخوام تست کنم. فقط محض تجربه یک اسکوپ بستنی نسکافه ای خوردم که خوب بود.

Ju0POaWOD52T0TkwfX5CrwbH39JA9Ufi4EudcbNk.jpeg

کباب های هندی

CMEoGfmOJJCtXT4jbQAkfzp9I1OINzymS1dVSL5U.jpeg

مرغ کره ای معروفترین غذای هندی که فوق العاده خوشمزه بود

5np7XmkhQ4cs5o7jFxhuaIlvW6KhFFi40EZV8BIR.jpeg

غذاهای هندی

بعد از غذا به هتل رفتیم. خوشبختانه برعکس دهلی، فاصله های کوتاه در شهر آگرا زمان رو برامون حفظ میکرد. هتل ما، کلارک شیراز 5 ستاره بود. موقع چک این، اول پرسیدیم که چرا اسم هتل شیراز هست، رسپشن هتل گفت به دلیل اینکه همسر مدیر هتل ایرانی هست. در حین گفتگو با رسپشن هتل یک مسافر ایرانی با لهجه شیرین خراسانی اومد سراغش و به فارسی صحبت کرد. مسئول رسپشن که آقای جوانی بود هم به فارسی بهش پاسخ داد و ما متعجب ازش پرسیدیم خوب چرا پس با ما فارسی حرف نزدی؟ کلا آدم جالب و طنزی بود. نه تنها در این هتل بلکه کلا در شهر آگرا زیاد برخورد داشتیم با افرادی که فارسی صحبت میکردند. دلیلش رو نمیدونم ولی خوب یک حساب کتاب ساده تو ذهنم کردم. آگرا، شهر تاج محل، مقبره یک زن ایرانی هست بنابراین شاید ربطی به این موضوع داشته باشد.

هتل کلارک شیراز، دکور سنتی و بامزه ای داشت و لابی پر از آینه کاری بود. فضای سبز محوطه بیرون هتل قشنگ طراحی شده بود. اتاق ها کوچکتر از هتل قبلی بودند اما از لحاظ امکانات چیز قابل توجهی کم نداشتند. سشوار، چای ساز، سیف باکس از امکانات اتاق بود مینی بار نداشت ولی آب و چای و نسکافه در اتاق موجود بود. هر روز در مورد تمیز کردن اتاق ازمون پرسیده میشد و اگر مایل بودیم اتاق رو تمیز میکردند.

fjQwfwUMxjSbLlHUz6OMqokg5DYBQ6ARyOAQE6zy.jpeg

نمای بیرون هتل

qFHR3yu299CVpqucyPzGw4uS9xE9esGBFTr4yTJ8.jpeg

اتاق هتل کلارک شیراز

قرار بود بعد از یک استراحت کوتاه عصر به فروشگاهی برای خرید چای و ادویه و همچنین بازار سنتی سدرا  (sadra bazar) که بزرگترین بازار آگرا هست، برویم.

فروشگاه ماهاراجه، فروشگاه بزرگی بود برای خرید انواع سوغات هندی، از چای و ادویه تا انواع پارچه و ساری اما با قیمت هایی که به طور واضح بسیار گران بود. انواع ظروف برنجی میناکاری شده، ظروف و مجسمه های چوبی، کیف های قشنگ پارچه ای با چاپ های خاص هندی، روغن مار و نارگیل و ساری و سرمه و هر چیز دیگری که شنیدید سوغات هند هست در این فروشگاه پیدا میکردید. مدیر فروشگاه خیلی خوب فارسی حرف میزد. اول برامون انواع چای هندی و خصوصیات هر کدوم رو توضیح داد. چای های معروف هندی عبارتند از چای ماسالا، دارجیلنیگ و چای آسام. چای دارجیلینگ مربوط به منطقه ای به همین نام هست که چای با کیفیت اما دیردمی هست. چای آسام برعکس زود دم و پر رنگ است و چای ماسالا هم که در واقع چایی هست که با انواع ادویه مثل هل و زنجبیل و دارچین و زعفران معطر شده است. هندی ها معمولا چای را با شیر مخلوط میکنند. و به چایی که به روش ما دم میکشد چای ایرانی میگویند. اغلب فروشگاه هایی که به سبک فروشگاه ماهاراجه بودند از ما با چای هندی پذیرایی میکردند. انواع ادویه هم که معرف حضور هستند اما ادویه معروف هندی همان گرام ماسالا هست که عطر و بوی خوبی دارد. در این فروشگاه ، قیمت هر بسته 150 گرمی چای 200 روپیه بود که در صورت خرید 5 بسته یک بسته رایگان داده میشد.

 خوب تصورم این بود که قطعا چیزهایی که اینجا با این قیمت های بالا میبینم حتما توی بازار بعدی با قیمت پایین تر پیدا خواهم کرد اما متاسفانه اینطور نبود. در واقع آگرا چون شهر کوچکی هست بازار چندانی ندارد و البته توی فرصت کم ما نمیشد خیلی گشت و اجناس قیمت مناسب پیدا کرد. کسی خرید نکرد و همه به قصد بازار بعدی به راه افتادیم.

مسیر سدرا بازار نزدیک هتل ما بود و در واقع از هتل ما مستقیم و با فاصله کمی میشد به این بازار رسید. بساط دست فروش ها پر بود از انواع کیف و صندل های سنتی هندی، پر از رنگ و طرح. قیمت ها رو از بالا شروع میکردند و خیلی زود به قیمت هر جفت 100 روپیه راضی میشدند خرید از این دستفروش ها بسیار جالب و لذت بخش بود. خرید کردن و چانه زدن سر قیمت روش و بهانه خوبی بود برای هم صحبت شدن با مردم خونگرم هندی.

مردمی که اگر چه با فقر زندگی میکنند اما رضایت در چهره هایشان مشهود است و انگار به خاطر تنگدستی احساس بدبختی نمیکنند.  

داخل بسیاری از مغازه ها مجسمه ای از خدایانشان برای تبرک وجود داشت.

3NORJR2iah0WFKIQrcGmBGjV6cuGAgQTj207NYqJ.jpeg

خدای هندوها در فروشگاه

اکثر فروشنده ها در این بازار قیمت رو به فارسی میگفتند و در حد چند کلمه فارسی بلد بودند. این بازار برای خرید سوغاتی و یادگاری خیلی خوب و مناسب بود.  متاسفانه این بازار دوشنبه ها تعطیل هست و چون فردای اون روز هم دوشنبه بود دیگه فرصتی نداشتیم که خودمون دوباره به این بازار سر بزنیم. علی آقا بعد از اینکه ما رو به این بازار رساند خودش خداحافظی کرد و رفت و مسیر برگشت رو به هر کدوم یاد داد. ما هم بعد از خرید وقتی دیدیم که انگار داره بازار تعطیل میشه، یک اتو ریکشا گرفتیم و با هزینه کمی به هتل برگشتیم.

LT8EDfeeDYFcjiAtlLfbvIgil3OEU3Z9AxEYzfos.jpeg

دستفروشان سدرا بازار

 قرار شد 5 صبح برای بازدید از تاج محل، که شاید برای خیلی از مسافرین هند اصلی ترین هدف باشد، راهی شویم. میگویند تاج محل زمان طلوع و غروب خورشید بیشترین زیبایی و جاذبه را دارد. از طرفی به خاطر گرمای هوا و اینکه بازدید از تاج محل در فضای باز هست باید ساعتی از روز برویم هم هوا خیلی گرم نباشد و هم زمانی برای صرف صبحانه در هتل باقی بماند. قاعدتا لازم بود با توجه به خستگی و قرار صبح زودمون، زودتر بخوابیم اما، هیجان مرور اتفاقات هر روز برای من و دخترخاله و سفرگرد درون، خواب رو از چشمانمون دور میکرد، آن هم وقتی داریم به نقطه عطف سفر هندوستان نزدیک میشویم.

تاج محل

بدون هیچ تاخیری 5 صبح تو لابی هتل منتظر علی آقا و سایر گروه شدیم، نزدیک نیم ساعت منتظر بودیم تا رسیدند. تاج محل هم خیلی نزدیک هتل ما بود و کمتر از 10 دقیقه توی راه بودیم.

در فصل های پر مسافر نمایشی به نام محبت تاج محل برگزار میشه که نمایش داستان شاه جهان و همسرش رو به همراه رقص های گروهی هندی هست، اما متاسفانه زمان سفر ما به دلیل کمبود مسافر اجرا نداشت.

تاج محل، بناییست که شاه جهان یا همان اکبر شاه، از پادشاهان مغول، برای مقبره همسر ایرانی خود، ممتاز بانو ساخته است. و اکنون یکی از عجایب هفتگانه جهان به شمار میرود. ساخت آن 22 سال به طول انجامیده و هزینه بسیار زیادی صرف شده. سه معمار اصلی داشته که یکی از آنها ایرانی بوده است. سبک معماری تاج محل مشابه بناهای تاریخی ایرانی اصفهانی هست. ساختمان اصلی مقبره که از سنگ سفید است در وسط باغ قرار دارد و2 مسجد به صورت قرینه در دو طرف آن ساخته شده که به رنگ سرخ یا قهوه ای هستند. 22 گنبد کوچک  در سر در ورودی به نشانه تعداد سالهای ساخت این بنا قرار گرفته شده است. شاه جهان، تاج محل را در کنار رودخانه یامونا ساخته است و تصمیم داشته بنایی دیگری مشابه آن ولی به رنگ سیاه در طرف دیگر رودخانه بسازد اما قبل از انجام اینکار با پسر خود که در آن زمان به حکومت رسیده است درگیر جنگ شده و اسیر می­شود. پس از مرگ، وی را در کنار همسرش به خاک میسپارند.

ابتدای ورودی تاج محل، مسیری هست که در اطراف آن فضای سرسبزی قرار دارد و پر از انواع حیوانات از قبیل میمون، سگ، سنجاب و حتی گاو هست. بعد از طی این مسیر نسبتا طولانی ، تازه به قسمتی میرسیم که بلیت ورودی به مبلغ 1000 روپیه خریداری میکنیم و وارد بخش اصلی محوطه تاج محل میشویم. هنگام ورود به صورت دستی کیف ها را میگردند. هیچ نوع خوراکی نباید به همراه داشته باشید حتی آدامس.

cqOboI8bBzH0c42imT17fyKeNKSF61rDzsIEhLpO.jpeg

مسیر ورودی تاج محل

qyFriK4Spqu9roGt3OuUH1SMtu4FdAiL853unvqO.jpeg

وجود میمون های زیاد در مسیر ورودی تاج محل

وقتی وارد محوطه تاج محل میشویم، عکاس ها، سراغ توریست ها می آیند و تند و تند ژست میدهند و چیلیک و چیلیک عکس میگیرند. از من و دخترخاله هم کلی عکس گرفتند. اما عکس ها اصلا جالب و حرفه ای نبود یعنی خودمان با گوشی عکس های بهتری میگرفتیم خصوصا وقتی میخواست به قیمت 1000 روپیه عکس ها را به ما بفروشد، تصمیمان همان شد که خودمان عکس بگیریم، بنابراین با عکاس که داشت سعی میکرد با کم کردن قیمت متقاعدمان کند، خداحافظی کردیم و به سمت تاج محل رفتیم.

93sl0Opte0NsE2HwZdj7xpLE9MghxAeym4zjGdDB.jpeg

ورودی تاج محل

از ورودی زیبای تاج محل عبور میکنیم و قبل از ورود، نمای تاج محلِ سفید رنگ را در آبی آسمان زلال، در قاب ورودی مشاهده میکنیم. از همان لحظه اول، تاج محل من را محو خودش کرد. بر خلاف اکثر بناهای معروف و تاریخی که به خاطر جنگ ها به وجود آمدند، تاج محل به خاطر عشق، بنا شد. مکانی که پِی و بنیان آن عشق باشد باید هم اینقدر گیرا و مسحور کننده باشد که دلت بخواهد ساعت ها با خیال آسوده بشینی و نگاهش کنی. به نظر من، تاج محل بیش از معماری و بنا، روح دارد. به همین خاطر وقتی عکس های آن را میدیدم چندان جذبش نمیشدم ولی وقتی از نزدیک دیدم، تازه متوجه زیبایی و شگفت انگیزی آن شدم. نمایی ساده و سفید با یک گنبد بزرگ و دو گنبد کوچک و چهار مناره که روی سکویی بلند ساخته شده و دورش جز آبی آسمان نیست، مثل یک عروس زیبا.

TxtOxw503v2gVc0DJ8xMxNOwo1VoHT7d0iZav0AD.jpeg

تاج محل زیبا

داخل آن دو قبر هست که متعلق به شاه جهان و همسرش هست و با دیوار کوتاه ضریح مانندی از جنس سنگ محصور شده اند.

علی آقا میگفت یک نویسنده معروف جایی نوشته که انسان ها به دو دسته تقسیم میشوند، یک دسته آنها که تاج محل را از نزدیک دیده اند و دسته دیگری که آن را ندیده اند. میگفت که بعد از این نوشته باراک اوباما، به هند سفر کرده و از تاج محل بازدید کرده.

از پشت تاج محل میتوانستیم رودخانه یامونا را ببینیم به نظر راکد می آمد و اطرافش تمیز نبود. بازدید از تاج محل نزدیک دو ساعت طول کشید، همانطور که به سمت خروجی میرفتیم هر دقیقه برمیگشتیم و دوباره خوب به تاج محل نگاه میکردیم که مطمئن شویم این بنای زیبا که معلوم نیست دوباره از نزدیک ببینیمش، در ذهنمان حک شده و حظ کافی را برده ایم. با این زوج عاشق وداع کردیم و به سمت هتل برگشتیم برای صرف صبحانه.

xdMIRUqIbfVHZKjQ3LwHqLV0KWOUSvauhxXstI6k.jpeg

رودخانه پشت تاج محل

نگهبان جلوی در هتل، با آن تیپ و قیافه بسیار جالب هندی اش، هر بار که وارد میشدیم با مهربانی بهمون میگفت "نِمِسته". از یکی از گارسون های رستوران پرسیدیم معنیش چیه که فهمیدیم همون سلام علیک خودمون میشه. کلا خدمه و مهمانداران خیلی مهربون و خون گرمی توی این هتل بودند.

XkXu01XAv1cfWEqpO4jfrbHvfBCurMxt8XGweAJO.jpeg

نگهبان هتل کلارک شیراز

صبحانه هتل کلارک شیراز اصلا قابل مقایسه با هتل کانتری این نبود. ولی بد هم نبود. چند مدل کیک و شیرینی، سوپ، سوسیس و چند مدل هم غذای هندی وجود داشت به علاوه کره و مربا و این قبیل چیزها. وقتی غذاها رو بررسی میکردم و اسمهاشون رو میخوندم آشپزی که اونجا آماده بود تا برای مهمانان املت بپزد، بهم پیشنهاد داد برای من هم املت بپزد که من گفتم نمیخوام بعد یک غذای هندی رو پیشنهاد داد به اسم دوسا. دیدم این یکی جالب به نظر میاد گفتم اوکی و شروع کردم از مراحل آشپزیش فیلم برداری کردن. مایه ای مشابه مایه کرپ رو روی حرارت ریخت و دایره وار صافش کرد که بعد از پخت یک کرپ نازک و ترد شد و اون رو به شکل مخروط درآورد و روی مقداری سیب زمینی پوره شده قرار داد و یکی دو تا سس تند هم برای سرو این غذا پیشنهاد داد. غذای جالب و خوشمزه ای بود.

DTbqLoWT8tecfSZcupjtqdR2rlrDh2jf53OCzVAw.jpeg

دوسا، یک غذای هندی

یکی دو ساعتی در هتل استراحت کردیم و بعد آماده شدیم که بریم بازدید از قلعه آگرا و بعد هم ناهار .

 ناهار ساندویج مرغ kfc بود که مهمان تور بودیم. به نظرم ساندویج های کینگ برگر هم خوشمزه تر و هم بزرگتر بودند. بعد از ناهار، به فروشگاهی رفتیم که با سنگ مرمر و سنگهای قیمتی دیگر  وسایل تزئینی زیبایی تولید میکردند و البته اغلب قیمت های گزافی هم داشتند. ولی خوب موارد کوچک و ارزان تر هم پیدا میشد. من یک نماد تاج محل مرمر به قیمت 450 روپیه خریدم.

معمولا لیدرها از این فروشگاه ها پورسانت دریافت میکنند برای همین بازدید از آنها را جزو برنامه توریست ها قرار میدهند که یک کار کاملا وقت گیر و بی خود هست. بیشتر اوقات به خاطر قیمتهای بسیار بالا کسی خرید نمیکند و از طرفی وقت بسیار زیادی صرف میشود. واقعا ترجیح میدادم به جای حضور در این فروشگاه ها در شهر بچرخم و خودم واقعیت زندگی جذاب این مردم را کشف کنم. سفر بعدی من به هند قطعا بدون تور خواهد بود.

قلعه آگرا

قلعه ای بزرگ و قرمز که شاه جهان در آن زندگی و حکومت میکرده. امروزه هم مقر ارتش هند هست و همه مکان های این قلعه قابل بازدید نیست اما همان مقداری هم که قابل بازدید هست بسیار بزرگ و زیباست. پر از سنجاب و پرنده های زیبا. هر حیاطی که وارد میشدیم دری به حیاط بعدی داشت.

vdknd5dQJEAQfO79316BvjZmLff9AULJ1O8890Zp.jpeg

قلعه آگرا

از قمست بلندی قطعه تاج محل به راحتی دیده میشد، که بازدید از قلعه رو جذاب تر میکرد. توصیف زیبایی های این قلعه ، با کلمات و نوشتار قابل توصیف نیست، شاید عکس ها بتونند کمی از صحنه های چشم نوازی که پیش روی ما قرار گرفت رو منتقل کنند.

NSLSqcn6GxPcdLkQ2A2yG4AV9Du2TwhKtu6tQJ8N.jpeg

نمای تاج محل از داخل قلعه آگرا

UqxC5oejqd8vBYxE7JWxBUohcz4BgvNzX00ctZMW.jpeg

قعله آگرا

جیپور دوست داشتنی

گشت و گذار در شهر آگرا تمام شد و صبح روز بعد به سمت جیپور به راه افتادیم. حدود 6 ساعت فاصله آگرا تا جیپور بود. به گفته علی آقا شهر باکلاس تری در هند به شمار میرفت. توی مسیر توده ابرهای سفید و پنبه ای توی آسمان کاملا آبی خودنمایی میکرد کم کم که به جیپور نزدیک میشدم هوا بارانی شد. شدت باران به حدی رسید که انگار سطل آبی روی شیشه ماشین خالی میکنند و کل شیشه کاملا شسته میشد.

به جیپور که رسیدیم همان اول خیابانی توجه ما رو جلب کرد. یک سمت خیابان خانه های زیبا و نسبتا خوب و باکلاس و سمت مقابل آن زاغه نشینان و خانه هایی که انگار مردمانش به کل در خیابان زندگی می کردند. به نظر میومد با وجود این شرایط این مردم در کنار هم خوش و راحت زندگی می کنند.

93HV7CyDVMKRcW8NmSFWUcXuHIelZvSTCg8pDtb4.jpeg

جیپور

اول در خیابانی که پر بود از پاساژ و فروشگاه، در یکی از شعبه های کینگ برگر ناهاری که مهمان تور بودیم خوردیم. توی فرصت کوتاهی که داشتیم گشتی در مغازه های اطراف زدیم که به نظر میومد جای خوبی برای خرید باشه. از قبل هم علی آقا گفته که جیپور واسه خرید خوبه و بازار و فروشگاه های زیادی داره.

برای بازدید از قلعه آمبر ، می توان با فیل به بالای قلعه رفت و فیل سواری رو هم تجربه کرد ولی چون احتمال داشت در ساعت بازدید ما از قلعه، فیلی برای سواری نباشد به پیشنهاد علی آقا تصمیم بر این شد که به مکان دیگری که امکان فیل سواری داشت برویم.

نم بارانی گرفته بود، توی یک فضای نسبتا سرسبز محل نگهداری چند تا فیل بود. برای سوار شدن باید از پلکانی بالا میرفتیم و سوار فیل میشدیم. خیلی زود و بدون هیچ ترس و دلهره ای رفتم و سوار شدم. من و دخترخاله جان سوار یک فیل شدیم و فیل بان ما رو توی اون فضای باغ مانند یک دور چرخاند که لذت و تجربه خاصی بود و برای همیشه به یادمون موند. فیل بان ما یک جوان حدود 18 تا 20 ساله ای بود که وقتی حرف میزد دندانهایش نمایان میشد که مملو بود از ماده ای قرمز رنگ که هر از گاهی آب دهانش را به اطراف پرت میکرد. در مورد ماده ای که به نظر میومد در دهان میجوید بعدا جویا شدم که علی آقا گفت یک گیاه شادی آور و مخدر پایین است که اینجا باب هست در دهان میجوند.

فیل آرام و بی صدا، حرکت میکرد و در تمام مسیر من و دخترخاله جان به این فکر میکردیم که چه قدر این حیوان مظلوم به نظر میرسد. هر کدام از فیل بانان ، برای مسافر خودشان از درختان اطراف که گل های زیبایی داشتند یک دسته گل چیده و هدیه میدادند و به این طریق مهمان نوازی میکردند. فیل سواریمان که تمام شد، باران شدت گرفته بود هزینه این تور برای هر نفر 900 روپیه بود البته اگر خودتون بدون تور میرفتید شاید نصف این مبلغ تمام میشد اما شرایط برای ما طوری شد که مجبور شدیم بیشتر مکان ها رو با تور بریم. خیلی سریع سوار اتوبوس شدیم و بقیه روز را در فروشگاه های بزرگی که علی آقا معرفی میکرد گشتیم.

فروشگاه جواهرات یکی از اونها بود، بزرگ بود و پر از جواهراتی که جنسشان از نقره بود و با آب طلا پوشیده شده بودند. اگر کسی در راه سفر هند باشد حتما بهش پیشنهاد میکنم وقت خودش رو در بازدید از این فروشگاه ها صرف نکند و در این ساعات از تور جدا شود.

در طول مسیر از جلوی ساختمان قشنگی رد شدیم که عکسش را در اینترنت دیده بودم. این مکان به هوا محل  یا کاخ بادها معروف بود و از خاک سرخ ساخته شده بود. این مکان متعلق به حرمسرای شاه بوده که در مکان بازار شهر بنا شده تا زنان از پشت پنجره های زیاد اما کوچک آن بازار و مردم را تماشا کنند و سرگرم شوند بدون اینکه از بیرون دیده شوند. اما بازدید نداشت و فقط از داخل اتوبوس به صورت گذری چند بار دیدیم.

WozsZLpIjB0ndL196IQPKSOG3SuCoUgk4tH3GpGC.jpeg

هوامحل

بعد از کلی گشت و گذار ، دیگه وقتش شده بود به هتل رفته و خاطرات خوش آن روز را هم دسته بندی و مرتب کنیم و در جای جای ذهن و دلمان ذخیره کنیم.

هتل ماریوت یک هتل زنجیره ای 5 ستاره تاپ بود که بسیار شیک و زیبا بود. هر بار که چک این میکردیم علی آقا تا تحویل کلید اتاق همراه ما بود که مشکلی پیش نیاد و انصافا هیچی کم نذاشت برامون. چند دقیقه ای تا تحویل اتاق ها طول کشید توی این مدت در لابی زیبا و بزرگ هتل نشستیم و خدمه خوب هتل با ما بوسیله چای و نوشیدنی پذیرایی کردند.

JoZdSV3YfpxOtuf7GGEKv7LIZRfTxqBfroB6J2ky.jpeg

بخشی از لابی هتل ماریوت جیپور

اتاق ما بزرگ و شیک و بسیار تمیز بود. مینی بار ، آب معدنی و چای و قهوه رایگان به همراه چای ساز، لوازم بهداشتی شامل شامپو، نرم کننده،  لوسیون، صابون، شوینده دهان و حتی سوهان ناخن ، دمپایی با کیفیت بهتر از سایر هتل ها، و خودکار و دفترچه در اتاق بود که آب و چای و قهوه و لوازم شوینده هر روز شارژ میشد.

منظره پشت پنجره این اتاق بزرگ از یک هتل شیک، فضای خاکی و بزرگی بود که عده ای زاغه نشین در آن زندگی میکردند و چند گاو که برای خودشان آزادانه میچریدند.

شب خواب راحتی کردیم و صبح برای صرف صبحانه به رستوران رفتیم. رستوران هم مثل بقیه جاهای هتل بزرگ و قشنگ بود با نماهایی از باغ و استخر هتل. انواع صبحانه سرد و گرم ، هندی و بین المللی. البته به نظر من و دخترخاله جان اصلا به پای صبحانه های بی نظیر هتل کانتری این در دهلی نمیرسید ولی خیلی کامل و خوب بود و حتی نودل با مواد دلخواه میتونستید سفارش بدید تا براتون آماده کنند. از همه بیشتر کوکی های خوشمزه و ناز اینجا رو دوست داشتم.

zRulI8ucAGcbpnUtMK0BYdyFCkri8HPPGZCuQD9X.jpeg

TepC8uRGV0dFlpisvgfbtWvMmh7FaqfJtyPh8iZe.jpeg

برنامه امروز به نظر جذاب میومد. اول روز بازدید از قلعه آمر یا آمبر و برای بعد از ظهر هم تور پارک جنگلی بود که در واقع همان مکان معبد میمون ها بود.

صبح در هوای بسیار دلپذیر و خوب که خنکای خوبی داشت به سمت قلعه به راه افتادیم. توی این چند روز که هوای بسیار گرم را تحمل کرده بودم الان در شهر جیپور در آستانه فصل مانسون یا همان فصل باران های موسمی بودیم. این فصل باران های اقیانوسی شدید میبارد که در شهر جیپور زودتر از دهلی و آگرا شروع میشد و فصل برنج کاری بود. دمای هوا کمتر شده بود و چون هنوز اول این فصل بود باران ها شدید نبودند بنابراین هوای بسیار خوبی را در جیپور تجربه کردیم.

قلعه آمر بی نظیر بود مکانی در بلندای کوهی. با ماشین های جیپ که آنجا آماده هستند و هزینه سوار شدن در آنها جزو بلیت ورودی هست، به بالای قلعه رفتیم . مسیر پرپیچ و خم در دل کوه های جنگلی با جیپ سواری خیلی هیجان انگیز و جالب بود خصوصا که در طول مسیر حیواناتی مثل گوزن و طاووس میدیم. جالب بود که راننده جیپ وقتی حیوانی رو مشاهده میکرد خودش نگه میداشت تا ما عکس بگیریم حتی یک بار گوشی من رو گرفت که خودش بتونه از زاویه بهتری عکس بگیره.

MGLSecgMwhKxaQNj8ggY6rihMVUXPSdzjlzwdOnD.jpeg

گوزنی در مسیر

مسیر تقریبا طولانی بود تا بالاخره به بالای قلعه رسیدیم. اصلا جدا از بحث تاریخی آن ، فضایی بسیار زیبا و چشم نواز بود خصوصا که در فصل و هوای خوبی آنجا بودیم. از بالای قلعه اطراف سرسبز و جنگلی دیده میشد با طاووس هایی که از این شاخه به آن شاخه میپردند و صدای عجیبشان که دیگر برایمان شناخته شده بود مدام به گوش میرسید. گوزنی که در جاده دیدیم از بالای قلعه هنوز دیده میشد. هر طرف آن زیبایی خودش را داشت. از طرفی ساختمان قلعه دیده میشد که دژی مستحکم و قدیمی بود و آدم را به یاد فیلم های تاریخی هالیوودی می انداخت، سمت دیگری جل محل و دریاچه دورش دیده میشد.

ENq6d0fDC9qqS2JXouMiXAii2fz6D3sTLc6k2XrX.jpeg

قلعه آمر

oN8Lxt9zsHYfTLVCpmC7Py7mXe1OZDMq9yxdObKh.jpeg

قلعه آمر

jqjW6GxnJc5R2omWcZuKlqXhShuarenCpS59MqGc.jpeg

نمای شهر از داخل قعله آمر

klr6Mw2LpfN5Du7s7xqR9rVgG5zkncRSdtJOyAm9.jpeg

یک نمای داخلی از قلعه آمر

hGXcy4fiXG4tMcMats3QlR2wfjJCFlKuUz4Lv5vw.jpeg

دو تا طاووس در طول مسیر

جل محل ساختمانی بود برای شاه و اطرافیانش جهت خوش گذرانی که در وسط دریاچه ای قرار داشت و بازدید از آن امکان پذیر نبود و فقط از دور قابل مشاهده بود.

بعد از بازدید از قلعه آمر با جیپ به پایین قلعه برگشتیم و از جل محل بازدید کردیم . جلوی جل محل دستفروشان زیادی هستند که سوغاتی های خوبی از صنایع دستی هندوستان میفروشند و میتوانید با کمی چانه زدن چیزهای جالبی بخرید مثل کیف ها و صندل های گلدوزی شده و یا وسایل زیبایی که با چوب یا فلز ساخته شده است. من یک توک توک از جنس برنج دیدم که با تخفیف 150 روپیه میداد و الان نمیدونم چرا نخریدمش. البته وقت خیلی کمی داشتیم و من در همین وقت کم چند مورد خرید هم کردم.

اونجا صحنه جالبی برامون اتفاق افتاد، چند خانم هندی اون اطراف مشغول گدایی بودند، من از دخترخاله جان خواستم از من با جل محل عکسی به یادگار بگیرد، یکهو خانومهای گدا از اطراف به سمت ما دویدند و همدیگه رو هم صدا میکردند و همگی در عرض چند ثانیه دورمان جمع شدند تا در عکس ما حضور داشته باشند و یک عکس خیلی زیبا و رنگارنگ با هم گرفتیم که خاطره جاویدانی شد.

KH2EnvBLIQScOQPc7IucTfJJBBdpiEz5xYBiFrry.jpeg

جل محل

naNagq4JzjFDt9ApkGR0kJrT6pkBz3h8mkVVmPER.jpeg

دستفروشان جلوی جل محل

برای ناهار به همان مکان دیروزی رفتیم که پر از بازار بود، تقریبا سه ساعت وقت ناهار و گشتن در بازار داشتیم که ما برای صرفه جویی در وقت ساندویچ گرفتیم و در کیفمان گذاشتیم و رفتیم پاساژها رو گشتیم. بالاخره بازار رفتن آن هم در هند جزو مهمی از سفر هست. حتی سفرگرد درونم هم این را قبول دارد فقط مشکلش اینه که نکنه زیاد خرج کنم.  لباس های هندی بسیار و زیبا و رنگارنگ جلب توجه میکرد که البته اکثر آنهایی که مورد پسند واقع میشد قیمتی بالغ بر 400 هزار تومان خودمان داشتند که در صورت خرید، سفرگرد درون 3 طلاقه ام میکرد. ولی چیزهایی زیادی هم پیدا میشد که خصوصا در این فصل تخفیف قیمت های خوبی داشتند و امکان خریدشون بود.

61.jpg

فروشگاه لباس در جیپور

سه ساعت واقعا وقت کمی بود و با وجود کلی صرفه جویی در وقت و بدو بدو خرید کردن وقت کم آوردیم و در عین حال لذت خرید خوبی رو چشیدیم. گروه جمع شدند و نوبت به بازدید از معبد میمون ها رسید.

معبد میمون ها

این گشت جاذبه ها و عجایب زیادی برام داشت.  از همون اول که وارد جاده ای جنگلی شدیم، مجسمه های زیادی که در اطراف روی زمین میدیم توجه من رو به خودش جلب و کرد و در موردش از علی آقا پرسیدم. میگفت این ها بت هستند که مردم نذر میکنند و بعد میارن توی این جنگل که مقدس میدونند رها میکنند.

WdIxturNs0lQmhCeDc2wYFuWnw80qXxP15tN8kzT.jpeg

بت های نذری

بعد از طی مسیر ، به جایی رسیدیم که جلوی جاده دری زده بودند و در واقع در ورودی به مکانی بود که معبد میمون ها در آن قرار داشت. جلوی در شخصی میوه های استوایی شبیه به گیلاس میفروخت که مردم برای نذر و هدیه دادن به میمون ها میخریدند. لیدر ما هم مقداری خرید که به میمون ها غذا بدیم.

مسیری رو ادامه دادیم تا به مکانی رسیدیم که ظاهر عجیب و متروکه ای داشت. ساختمان های رنگی و عجیب و قدیمی در فضایی جنگلی که مقابل مان هم کوهی قرار داشت. میگفتند اگر به کوه دقت کنید میمونهای زیادی را روی آن میبینید. اما دقت نمیخواست فقط چند لحظه نگاه کردن به کوه انبوهی از میمون ها در حال پرش و جنگ و دعوا و کوهنوردی دیده میشدند.

اولش میمونی نبود علی آقا میگفت هنوز متوجه حضور ما  و غذا نشدند، بعد از کمی سر و صدا و در آوردن میوه ها کم کم سرو کله شون پیدا شد و به چشم به هم زدین خیلی زیاد شدند و جیغ کشان غذا ها رو سرقت میکردند و می رفتند یک سمت دیگه. بچه های کوچولوشون واقعا ناز و خواستنی بودند.

علی آقا میگفت هر کی به میمون ها غذا بده اون میمون میاد سرشونش میشینه و میتونید عکس بگیرید. دخترخاله جان امتحان کرد ولی من اصلا بهش فکر هم نکردم.

63.jpg

معبد میمون ها

بعد از کلی غذا دادن و سرگرم شدن با میمون های خیلی بازیگوش از پلکانی بالا رفتیم تا به قسمت های بالاتر و داخلی تر معبد برسیم. توی قسمتی از مسیر ، استخری با آب کثیف وجود داشت که چند نفر در حال حمام کردن در آن بودند. عجیب بود که میگفتند این کار غسل از گناهان هست و مردم برای پاک شدن و توبه کردن در استخر خود را شستشو و غسل میدهند و لباس هایی که قبل از غسل به تن داشتند را در همین مکان رها میکنند.

64.jpg

غسل کردن در معبد میمونها

65.jpg

نمایی از کل معبد میمون ها از بالا

موقع برگشت در فضای اطراف این معبد هم شگفتیهای دیگری داشت. چند اتاقک کوچک بود که در هر کدام بتی بود و شخصی که در حال عبادت بود.

66.jpg

شخصی در حال عبادت

شعله آتشی در دست گرفته بودند و در دست دیگر زنگی که آن را با تکان دادن به صدا در می آوردند و آتش را به دور صورت بت میچرخاندند و دعایی هم میخواندند.

یک بار که یک صدای شبیه به ناقوس از یکی از معبد ها بلند شد یک سگ که آنجا بود شروع کرد به زوزه کشیدن. لیدرمون میگفت که به خاطر به صدا در اومدن این زنگ این ها هم زوزه میکشند.

این بخش شگفت انگیز از سفر هم به پایان رسید و به هتل برگشتیم تا استراحت کنیم و برای فردا ، آخرین روز سفر انرژی کافی داشته باشیم.

آخرین روز

صبح روز آخر بود و حدود 6 ساعت هم باید در جاده صرف میکردیم که به دهلی بازگردیم. صبح بعد از صرف صبحانه از جیپور زیبا و خاطره انگیز خداحافظی کرده و به سمت دهلی حرکت کردیم.

تنها یک مکان دیگر باقی مانده بود که من خیلی دوست داشتم بازدید کنم، و آن هم معبد آکشاردهام بود. معبدی نوساز با هزینه های بسیار گزاف که بسیار زیبا و بهتره بگم شگفت انگیز هست. وقتی به دهلی رسیدیم وقت زیادی نداشتیم و از اون جایی که همه اعضای گروه قصد نداشتند برای بازید از معبد آکشاردهام همراه ما باشند ،از طرف شرکت هندی، دو تا ماشین سواری تویوتا برای ما چند نفر ارسال کردند که با آن ها به معبد برویم. توی یکی از خیابان ها که محل قرار ما با ماشین های سواری بود ، پلیس جلوی اتوبوس ما را گرفت که احتمالا به خاطر یک تخلف رانندگی بود. از اونجایی که ظاهرا رشوه دادن به پلیس ها امری عادی هست راننده اتوبوس قصد رشوه دادن به پلیس را داشته که از قضا، ایشون یک رئیس پلیس بودند و در مقابل اقدام راننده عکس العمل تندی داشتند و ماشین رو نگه داشتند. همزمان با این موضوع ماشین دیگری که از روبه رو می اومد  با اتوبوس ما تصادف مختصری کرد و خلاصه اوضاعی بود ، اما دریغ از یک صدای بلند یا دعوا یا درگیری. زمانی که راننده و لیدرهای شرکت و پلیس با هم درگیر و دار بودند حدود یک ساعتی در ماشین معطل بودیم. البته منتظر سواری ها هم بودیم که بالاخره  رسیدند. اون روز اصلا فرصت نکردیم ناهار بخوریم و فقط با خوراکی های تنقلاتی خودمون رو سیر کردیم.

دیر شده بود و علی آقا کمی به من که از همه بیشتر دوست داشتم واصرار داشتم معبد آکشاردهام رو ببینم، استرس وارد کرد که شاید دیگه نرسیم. ولی من باز هم ترجیح میدادم ریسک کنم و برم. خود علی آقا هم دوست داشت که ما از این مکان زیبا در آخر سفرمان بازدید داشته باشیم تا چهره زیبا و خاطره قشنگی از سفر در ذهنمان بماند. بنابراین دیگه وقت تلف نکردیم و سوار ماشین های سواری شدیم و به سمت آکشاردهام راه افتادیم.

مسیر طولانی، ترافیک زیاد و شهر شلوغ. اما همه با صبر و حوصله. تا اینکه از دور گنبدهایی که عکسش را از دو سه ماه قبل در اینترنت زیر و رو کرده بودم و شناخته بودم، پیدا شدند و خوشحال از اینکه رسیدیم.

آکشاردهام بلیت ورودی ندارد اما برنامه ها و نمایشگاه هایی دارد که بابت آنها بابت پول پرداخت کنیم. سایت معبد برای چک کردن هزینه ها و ساعات بازدید اینجا قرار دادم.

وارد آکشاردهام که شدیم هندی که انتظارش را داشتم ، دیدم. انگار تازه وارد کشور هندوستان شدم. معبدی پر از سنگتراشی های ریز و هنرمندانه ، با پله هایی به سمت معبد که در فضای بزرگ پایین آن انبوهی از انسان های رنگارنگ پوش جمع شده بودند. چقدر زیبا بود چقدر ابهت داشت و چه خوب بود که عکاسی در این مکان ممنوع بود و گرنه تمام وقت ما صرف عکاسی از این فضای زیبا و نماهای قشنگ میشد. کلا ورود موبایل و وسایل مشابه به معبد ممنوع بود. ما تمام وسایل ممنوعه خودمون رو داخل ماشین گذاشتیم. همه این وسایل ممنوع رو تو سایتشون ذکر کردند.

البته اونجا عکاس هست و میتونید با مبلغ 130 روپیه عکس بزرگ و قشنگی با نمای زیبای معبد بگیرید.

فضای آکشاردهام بسیار بزرگ و پر از ساختمان هست که همگی با سنگ های تراشیده شده و پر از تصویر و مجسمه تزئین شده اند البته کار دست نیستند و با دستگاه و قالب ساخته شدند اما بسیار زیبا و چشم نواز هستند.

اول برای بازدید از عبادتگاه معبد رفتیم. کفش هایمان را تحویل کفشداری دادیم و داخل فضای داخلی معبد شدیم. زمان زیادی برای بازدید از این قسمت نیاز نیست. دور تا دور این فضا مجسمه های زیبایی از خدایان هندو ساخته شده که هر کدام قشنگی خود را دارد. همچنین در وسط مجسمه طلایی وجود دارد که متعلق به سامینارا ( از پیامبران هندو ) بود. و هندوها به آن قسمت که میرسیدند زیارت و یا عبادت میکردند.  

یکی از نمایشگاه های موجود در آن جایی بود که تاریخچه هند را به وسیله ربات ها عروسک های انسان نمایی به زیبایی و هنرمندانه در مسیر ساخته اند که از بین آنها رودخانه ای مصنوعی رد میشود و شما سوار بر قایق از مسیر رودخانه ای گذر میکنید و با صدایی که به انگلیسی برایتان پخش میشود توضیح هر قسمت را می شنوید. این نمایشگاه بلیت ورودی دارد که در سایت قیمت آن را نوشته است.

یکی دیگر از نمایشگاه های جالب ، نمایش رقص آب و نور هست که حدود 40 دقیقه یا یک ساعت طول میکشد  و به زبان هندی هست. نمایش قشنگ و جالبی بود و واقعا ارزش دیدن داشت. از اینکه دیدم بقیه افراد همراهمان که به خاطر تعریف های من از این معبد، از بازدیدشان بسیار راضی هستند خیالم راحت و خوشحال شد.

67.jpg

آکشاردهام زیبا از دور

آخرین بخش از سفر هم تمام شد و باید به سمت بقیه همراهان گروه و بعد هم به سمت فرودگاه میرفتیم. از همان جا از علی آقا که خیلی به ما کمک کرد و راهنمای خوبی برای سفرمان بود خداحافظی کردیم و با ماشین های سواری به پاساژی که با سایر دوستان قرار داشتیم رفتیم. ساعت 10شب شده بود. اتوبوس رسید و همگی سوار شدیم تا به سمت فرودگاه حرکت کنیم.

سفر بسیار جذابی بود و هنوز هم دوست دارم هند را ببینم و به شهرهای دیگر آن سفر کنم. در فری شاپ فرودگاه هم مابقی روپیه ای که داشتم خرج کردم که البته بسیار بسیار گران بود. پرواز ساعت 2 شب با نیم ساعت تاخیر اعلام شد. اینقدر خسته بودیم که همان لحظات اول قبل از پرواز خوابمان برد. من خوابیدم ولی سفرگرد درونم دنبال مقصد بعدی می گشت.

در پایان اضافه میکنم تمام آنچه اینجا نوشتم یا برداشت شخصی بود یا شنیده هایم از لیدرهای تور، بنابراین اگر اشتباه یا کمبودی دارد عذرخواهی میکنم.

نویسنده: نعیمه قاسمی

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر