متروی دبی:
ما برای خرید کارت مترو در صف ایستادیم. چون فکر میکردیم دوباره از مترو استفاده میکنیم نفری 1 نول کارت نقره ای مترو به مبلغ هر کارت 25 درهم خریدیم که 11 درهم هزینه خود کارت و 14 درهم اعتبار داخل آن بود. ما فکر میکردیم دفعات زیادی از مترو استفاده کنیم برای همین 50 درهم هزینه برای 2 کارت دادیم اما متاسفانه در روزهای بعدی از مترو استفاده ای نکردیم اما کارت ها برای ما یادگاری ماند. اگر مسافر دبی هستید و میخواهید یک بار از مترو استفاده کنید میتوانید کارت یک روزه با رنگ قرمز بخرید.
ضمن اینکه اگر کارت اعتباری میخرید باید حتما هم در هنگام ورود و هم خروج کارت را روی دستگاه بگیرید تا مبلغی بیش تر از مصرف شما از کارت کم نشود. خلاصه ما به قسمت مترو رفتیم و منتظر ایستادیم. مترو دبی 3 واگن دارد. واگن عمومی، واگن مخصوص بانوان و واگن VIP . اگر در هر واگنی اشتباه سوار شوید همانجا 100 درهم جریمه نقدی از شما دریافت می کنند.
ساعت کاری مترو در دبی شنبه تا چهارشنبه از 6 صبح تا 12 شب و پنج شنبه 6 صبح تا 1 بامداد است. در مترو خوردن و آشامیدن و همچنین جویدن آدامس ممنوع است و جریمه نقدی دارد. این مطلب را بالای درب مترو ذکر کرده اند. خلاصه در دبی همه جوره تحت نظر هستید و نمیتوانید دست از پا خطا کنید.
بعد از چند ایستگاه به ایستگاه دبی مال رسیدیم. از ایستگاه مترو تا دبی مال یک راه طولانی سرپوشیده را باید طی کنید. ما حدود 20 دقیقه در راه بودیم تا به دبی مال رسیدیم. تا به حال مرکز خریدی به آن بزرگی و امکانات ندیده بودم. در تمام طبقات یک ال سی دی لمسی بزرگ قرار داشت که میتوانستید هر فروشگاه یا مکانی که در دبی مال میخواهید بروید را سرچ کنید تا به شما بگوید چطور باید به آنجا برسید. در یک طبقه آکواریوم قرار داشت و در طبقه بالاتر فودکورت بزرگی که اکثر برندهای معروف غذایی در آن حضور داشتند. ما برای خوردن ناهار به برگر کینگ رفتیم و با کوپن هایی که داشتیم 2 سری برگر کمبو سفارش دادیم. 4 عدد برگر مینی برگر و دو پرس سیب زمینی و 2 عدد نوشابه بزرگ جمعا 44 درهم .
خیلی لذیذ و عالی بود و حسابی سیر شدیم. بعد از آن به گشت زنی در دبی مال پرداختیم. انقدر همه چیز در دبی گران بود که فقط توانستیم 1 مایو مردانه بخریم. چون همسرم مایوی خودش را از ایران نیاورده بود و ما مجبور بودیم با وجود گرانی مایو بخریم. یک مایو ساده از برند LC که کیفیت چندانی هم ندارد برایمان 200 درهم خرج داشت.
آکواریوم دبی مال:
بعد از کمی گشت و گذار تصمیم گرفتیم به آکواریوم برویم. به باجه بلیت فروشی رفتیم و واچر را از اپلیکیشن به مسئول باجه نشان دادم و یک بلیت هم خریدم و مبلغ آن را پرداخت کردم و رفتیم داخل. آکواریوم دبی مال چند قسمت داره که واقعا در زمانی که اونجا هستین میتونه شمارو خیلی زیاد سرگرم کنه و در کنارش خیلی هم مهیج هست.
اولین قسمتی که واردش شدیم تونل آکواریومی بود. یک تونل زیبای آبی که دور تا دورمون انواع موجودات دریایی و آبزیان رو میدیدیم. من که عاشقش شده بودم. بعد از اونجا یه آقا ما را راهنمایی کرد به یک قسمت دیگه که جلیقه نجات پوشیدیم و داخل یک قایق کوچیک نشستیم که کف شیشه ای داشت. و در یک قسمتی که حوضچه سرپوشیده ماهی ها بود دور زدیم. از کف قایق میتونستیم ماهی هارو ببینیم. من گوشیم رو گذاشتم کف قایق و فیلم گرفتم، همه افرادی که در قایق بودن از ایده من خوششون اومد و اونا هم همین کارو کردن.
ما چون خودمون واچرهارو گرفتیم به ندرت در تفریحاتمون ایرانی دیدیم. بعد از قایق یک آقایی اومدن و درمورد انواع ماهی هایی که اونجا بود برامون توضیح دادن و مارو بردن به یک قسمتی پر از انواع کوسه . دور تا دورمون شیشه بود. اون آقا برای کوسه ها غذا میریخت و اونا برای خوردن اون غذا به جنب و جوش افتاده بودن.
خیلی صحنه زیبایی بود و من از اون فیلم گرفتم تا داخل سایت براتون آپلود کنم. بعد از اون ما رفتیم به سمت یه مکانی که پر از آکواریوم و انواع آبزیان بود. واقعا دنیای موجودات دریایی خیلی شگفت انگیزه و من واقعا لذت بردم از دیدن آن همه موجود دریایی زیبا، همچنین در طبقه بالاتر چند پرنده دیدیم مثل جغد و یک کاسکوی بسیار زیبا.
تمام مراحل آکواریوم و بازدید از قسمت های مختلف حدود 3 ساعت شد و به ما خیلی خوش گذشت. بعد از آن به سمت فواره های دبی مال رفتیم، به نظرم نسبتا خلوت بود چون ما توانستیم همان ابتدا یک جای مناسب برای دیدن فواره های رقصان پیدا کنیم. فواره ها ما بین دبی مال و برج الخلیفه قرار دارد. از ساعت 18 تا 23 هر 15 دقیقه یکبار شروع به نواختن موزیک و همزمان با آن رقص فواره های زیبا میکنند و به همراه آن نورپردازی زیبایی روی برج الخلیفه نمایش داده میشود. از آن همه تکنولوژی در حیرت بودیم. یک موزیک از خواننده کشورمان بیژن مرتضوی هم در بین موزیک های فواره ها پخش شد.
ما برای دیدن 2 تا موزیک آنجا ماندیم و دوباره به داخل دبی مال رفتیم. با دیدن یک بستنی فروشی شلوغ در میان سالن ایستادیم، یک آقایی به مردم ظرف های خالی میداد و به انها میگفت برای خرید بستنی در صف بمانند.آنجا بود که گران ترین بستنی در عمرم را خوردم. یک چیزی شبیه به لابریت خودمان. در ظرف ها به اندازه دلخواه بستنی ریختیم و رویش را با میوه و شکلات و ... تزیین کردیم. فروشنده، بستنی ها را روی ترازو وزن میکرد و مبلغ را اعلام میکرد. دو ظرف بستنی 190 درهم برایمان تمام شد. اصلا دلم نمی آمد نگاهش کنم چه برسد که بخواهم آن را بخورم.
جالب اینجا بود که 30 درهم مالیات گرفته بودند. همین مالیات ها باعث میشد قیمت ها سرسام آور باشد. خلاصه بعد از خوردن بستنی ها، چون حدس میزدیم در مسیر برگشت و مترو سوپر مارکت نبینیم به فروشگاهی داخل دبی مال رفتیم که مثل فروشگاه شهروند همه چیز داشت. آنجا هم قیمت ها سرسام آور بود. چیپس از 19 درهم، نوشابه از 25 درهم، شکلات از 40 درهم به بالا و ... قیمت ها به نسبت کشورهای دیگه بسیار بالا بود. بنابراین ما 4 بطری آب یک و نیم لیتری خریدیم که مبلغ کل آنها 32 درهم شد. بعد از خرید چون قصد داشتیم به هتل برگردیم، دوباره به فودکورت رفتیم و 2 عدد ساندویچ با همان کوپن ها خریدیم تا برای شام به هتل ببریم. بعد از آن به سمت ورودی مترو رفتیم و با همان مترو به سمت نزدیک ترین ایستگاه به هتل برگشتیم و دوباره یک تاکسی اینترنتی برای برگشت به هتل گرفتیم. روز خوبی بود و به ما خوش گذشت.
به محض رسیدن به هتل ترانسفر فراری لند را با مسئول سایت هماهنگ کردم . قرار شد فردا صبح ساعت 9 صبح دنبال ما بیاید. چون فراری لند و پارک آبی یاس در ابوظبی قرار دارد برای رفتن به آنجا حتما ترانسفر لازم است. امیدوار بودم ترانسفر ما اتوبوس یا مینی بوس نباشد. برای خرید ترانسفر ما به سایت berimdubai.com رفتیم و از قسمت ترانسفر برای فراری لند را انتخاب کردیم و برای هر نفر یک ترانسفر رفت و برگشت گرفتیم. ساعت رفت حدود 9 صبح و برگشت حدود 17 به ما اعلام شد و شماره راننده را برای من فرستادند.
روز دوم:
صبح بعد از خوردن صبحانه منتظر ترانسفر شدیم. طبق قرار باید ساعت 9 می آمد که با یک ربع تاخیر به ما رسید. یک لندکروز با یک راننده خوش اخلاق که عرب بود اما انگلیسی صحبت میکرد. همسفران ما یک خانواده 3 نفره بودند. تا ابوظبی حدود 1 ساعت و نیم راه بود. من شنیده بودم کنار فرودگاه ترمینال بین شهری هست و میتوانیم برای رفتن به ابوظبی از آن استفاده کنیم. اما با کمی فکر احساس کردم با وجود کرایه های بالا اصلا صرف ندارد که تا ترمینال برویم و بعد از آنجا نفری 40-50 درهم بدهیم تا ابوظبی. بهتر دیدم ترانسفری بگیریم که ما را از درب هتل ببرد آنجا و از همانجا برگرداند به درب هتل تا وقتمان هم تلف نشود.
خلاصه که خوشحال بودم که این مسیر را انتخاب کرده ایم چون در غیر این صورت رفت و آمد سخت میشد.
ساعت حدود 10:40 به فراری لند رسیدیم. آنجا یک مجموعه بازی سرپوشیده و خیلی بزرگ است که فقط ریل های ترن های هوایی در فضای آزاد قرار دارد. پس اگر مسافر فراری لند بودید از ندیدن وسایل بازی قبل از ورود به سالن تعجب نکنید.
هنگام ورود ما یک بلیت از باچه خریدیم به مبلغ 315 درهم و یک واچر هم که قبلا خریده بودیم به مسئول گیشه نشان دادیم. مسئول گیشه کارت ورود به فراری لند به همراه یک نقشه به ما داد. اجازه بردن خوردنی و نوشیدنی به داخل فراری لند وجود ندارد و اگر کسی خوردنی یا نوشیدنی به همراه داشته باشد، دو راه دارد. یا باید آن را دور بیاندازد یا باید یک لاکر (کمد وسایل) اجاره کند و وسیله خود را در آن بگذارد تا هنگام برگشت بتواند آن را بردارد.
قیمت لاکر را نمیدانم چون ما خوراکی به همراه نداشتیم. وارد دنیای بزرگ فراری لند شدیم. قبلا در سفرنامه ها خوانده بودم که چند تا از بازی های فراری لند مثل کارتینگ، تست درایو و یک بازی دیگر جزء هزینه های اضافه است و برای آن باید ثبت نام کنید. در هنگام خرید بلیت ورودی مسئول گیشه به ما توضیح داد که کدام بازی ها شامل این ورودی نیست و اگر آنها را میخواهیم برای آن باید هزینه بیشتری پرداخت کنیم. میتوانستیم هم بعد از دیدن بازی ها از همان قسمت ورودی بازی هزینه را پرداخت کنیم و استفاده کنیم. ما ترجیح دادیم اول ببینیم بازی هایی که شامل هزینه اضافه هست در چه سطحی هستند.
از ورود به فراری لند شگفت زده شده بودیم. انقدر تمیز و زیبا و مدرن بود که نمیدانستیم کجا برویم. تصمیم گرفتیم اول بازی هایی که هزینه اضافی داشت ببینیم و اگر خوشمان آمد بلیت آن را بخریم. با دیدن آنها جا خوردم. کارتینگ واقعا آنقدر حرفه ای نبود که در سفرنامه ها خوانده بودم و تست درایو شامل یک ماکت فراری بود که درون آن مینشستی و توسط مانیتور 3D رانندگی میکنی.
به نظرمان انقدر مهیج نبودند که بخواهیم برایشان هزینه اضافی پرداخت کنیم. تصمیم گرفتیم بازی های دیگر را از شماره 1 تا آخر انجام دهیم. اگر اهل هیجان هستید و از ارتفاع ترسی ندارید حتما باید ترن های هوایی آن را امتحان کنید. من که جراتش را نداشتم. آنجا 3 ترن هوایی خیلی بلند و وسیع داشت که اصلا جرات نداشتم به بالاترین ارتفاع آن نگاه کنم. به اصرار همسرم کوچکترین ترن را سوار شدم اما در طول مسیر چشمانم بسته بود و فقط جیغ میزدم.
قسمتی از مجموعه یک ایتالیای کوچک ساخته بودند و چند ماشین که توسط یک ریل هدایت میشد وجود داشت. ما سوار یکی از ماشین ها شدیم و دور تا دور ایتالیای کوچک را دیدیم. واقعا زیبا بود.
یک قسمت هم مربوط به قایق و ماشین کنترلی بود که با قرار گرفتن پشت دستگاه میشد آنها را هدایت کرد.
به جز بقیه ترن های هوایی، تمام بازی ها را انجام دادیم و من تمام مدت در حیرت تکنولوژی بودم. بازی هایی که بدون نیاز به عینک 4D خودمان را وسط ماجرا میدیدیم. حیرت انگیز بودند. حتما پیشنهاد میکنم به فراری لند بروید. انقدر غرق بازی ها بودیم که ناهار را فراموش کردیم. چند رستوران در مجموعه وجود داشت از یکی از آنها 2 عدد شاورما و 2 بطری آب گرفتیم که جمعا 97 درهم شد. بعد از خوردن غذا به تراس رفتیم تا ترن های هوایی را ببینیم. ساعت 17 بود با راننده تماس گرفتم که گفت تا چند دقیقه دیگر میرسد. در مسیر خروج همسرم گفت یک یادگاری بگیریم. غرفه هایی در آنجا بود که ماگ، تیشرت، مگنت و ... میفروخت. ما چون از هر کشوری نماد آن را میخریم ار آنجا یک نماد فراری لند مگنت دارد خریدیم به ابعاد 4 سانت و قیمت 62 درهم.
من قبل از وارد شدن به فراری لند از خودروی ترانسفر عکسی انداختم که هنگام برگشت ماشین را راحت پیدا کنیم. خدارو شکر مشکلی پش نیامد و با وجود شلوغی خیلی زود توانستیم به ماشین برسیم.
ماشین به دنبال ما آمد، اما آن خانواده نبودند. راننده گفت به دنبال آنها میرود، جلوی پارک آبی یاس. وقتی همسفران ما سوار شدند به ما گفتند که بلیت مشترک گرفته بودند و چند ساعت در فراری لند تفریح کردند و چند ساعت به پارک آبی رفتند. من تعجب کردم. چون فراری لند آنقدر بزرگ بود که واقعا 3 ساعت برای آن کافی نبود. به هرحال هر کسی برنامه ریزی خودش را دارد. حدود ساعت 6:30 عصر به هتل رسیدیم. بعد از کمی استراحت دوست همسرم، آقا ناصر عزیز به دنبال ما آمد و ما را برای گشتن داخل شهر برد.
الان که این سفرنامه را کامل میکنم متاسفانه ناصر عزیز بر اثر کرونا چشم از دنیا فروبسته اند. ایشان سالهای بسیاری را در دبی زندگی میکردند و آن شب ما را به بهترین جاهای دبی بردند. برای خوردن شام به یک رستوران خوب در شهر رفتیم.
جای همه شما خالی THE KASAP واقعا رستوران درجه یکی بود و کیفیت غذاها عالی بود، اما به نظرم زیادی گران بود، البته ما مهمان بودیم اما این غذاها روی هم رفته شد حدود 1400 درهم (درهم 3200 تومان) . علاوه بر غذا، دیزاین عالی، محیط عالی و یک مزیت عالی تر داشت که هم فضای باز داشت هم فضای بسته، که البته ما در فضای باز نشسته بودیم.
بعد از یک شام عالی، ناصر عزیز ما را به هتل رساند و قرار شد فردا شب دوباره همدیگر را ببینیم.
بعد از بازگشت به هتل کمی کنار استخر نشستیم و بعد به اتاقمان رفتیم. قرار بود فردا صبح به پارک آبی برویم. به همین دلیل من با EDY کارمند هتل صحبت کردم و مکان دقیق پارک آبی را از او پرسیدم و با روی خوش من را راهنمایی کرد. البته گفت چرا به من نگفتین که میخواین برید پارک آبی تا با اکانت خودم براتون بلیت بگیرم که تخفیف بگیرید. گفتم من یک واچر دارم و تشکر کردم. در حال صحبت با EDY بودم که متوجه شدم یک سوتی خیلی بزرگی دادم.
گفتم چرا هتل شاتل رایگان نداره و ما سختمونه این همه پول بدیم برای تاکسی، گفت چرا از تاکسی اینترنتی استفاده نمیکنید. گفتم بله استفاده میکنیم ولی واااقعا گرونه . گفت خب الان یادت میدم چطوری تاکسی بگیری. در عین ناباوری اپلیکیشن را باز کرد گفت نباید اکونومی را انتخاب کنی. گوشه صفحه یک جایی که اصلا توری دید نبود یک گزینه داشت ((TAXI))، گفت باید تاکسی را انتخاب کنی. اگر اکونومی را بزنی ماشین راحت میاد ولی گرون.خلاصه این شد که فهمیدم چرا بنز و BMW میومد.
دبی چندین پارک آبی دارد. آتلانتیس از همه به ما نزدیک تر بود اما من دلم میخواست برویم Wild Wadi Waterpark. به همین دلیل واچری که خریده بودم مربوط به آنجا بود.
روز سوم:
صبح زود بیدار شدیم و برای صرف صبحانه به لابی رفتیم. سرآشپز هتل خیلی به ما توجه میکرد. هر وقت ما را میدید حتما چند کلمه با ما صحبت میکرد. برنامه ما را پرسید، گفتم به پارک آبی میرویم، گفت مراقب باشید و حتما قبل از تاریک شدن هوا برگردید چون شلوغ میشود.
ساعت حدود 9 صبح بود که به اتاق رفتیم و مایوها را برداشتیم ، چون قبلا شنیده بودم که باید برای هر لاکر پول جدا پرداخت کنیم تصمیم گرفتیم یک کیف کوچک ببریم تا دو نفری یک لاکر بگیریم. یک تاکسی گرفتیم که خیلی به صرفه تر شد و به پارک آبی وایلد وادی رفتیم.
خدارو شکر هنوز شلوغ نشده بود و چند نفر بیشتر در صف نبودند. به هر کدام از ما یک دستبند دادند که میتوانستیم داخلش را شارژ کنیم. برای خرید غذا و خوراکی و استفاده از لاکر.
من به اندازه 250 درهم دستبند را شارژ کردم (متصدی گفت اگر اضافه آمد در نهایت میتوانید پس بگیرید). روی تابلوی بالای باجه اندازه لاکرها و قیمت آن را نوشته بود.
نفری 299 درهم دادیم و داخل شدیم. پوشیدن لباس زیپ دار، شلوار بلند و بلوز بلند و مانتو ممنوع بود اما شما میتوانستید روسری به سر کنید و یا مایو اسلامی به تن داشته باشید. همان ابتدا کفش هایمان را درآوردیم. بعد از ورودی سمت چپ رختکن مردانه و زنانه جداگانه بود. همسرم به داخل رختکن رفت و بعد از تعویض لباس و تحویل دادن کیف به من ، من هم به داخل رختکن زنانه رفتم و لباس را عوض کردم.
هزینه ها به این شکل بود اجاره حوله: ۴۰ درهم (اختیاری بود و می توانید با خودتان حوله ببرید) کمد قفل دار سایز کوچک : ۴۵ درهم کمد قفل دار سایز متوسط : ۶۵ درهم کمد قفل دار سایز بزرگ : ۸۵ درهم
من یکی از این کمدهای کوچک بر اساس حجم کیف انتخاب کردم. البته عکس از کمد بزرگ هم گرفتم تا اگر کسی خواست سایز آن را ببیند. باید وسیله ها را داخل کمد قرار میدادم و بعد درب کمد را میبستم و لاکر را جلوی آن میگرفتم تا هزینه کم شود. حتما اگر به آنجا رفتید کمدی را انتخاب کنید که شماره آن یادتان بماند. چون اگر به اشتباه لاکر را روی یک کمد دیگر بگیرید هزینه دوباره از شما کسر میشود و از همه مهمتر اگر شماره کمد را یادتان برود کاری نمیتوانید بکنید.
پارک آبی خیلی خیلی بزرگ بود، در سمت راست فروشگاه های غذا بود، فضای سیگار کشیدن در چند نقطه از پارک وجود داشت و نیروهای غریق نجات و نظافتی در تمام قسمت های پارک دیده میشدند. یکی از دلایلی که اصرار داشتم به این پارک آبی بیاییم، دیدنِ سرسره جمیرا اسکرا بود که بلندتری و سریع ترین سرسره آبی به ارتفاع 33 متر و 80 کیلیومتر بر ساعت است. البته بعد از دیدن آن از ترس منصرف شدم و سوار آن نشدم. چند عکس زیبا از محوطه پارک گرفتم و چون گوشی موبایل دست و پا گیر بود آن را داخل کمد گذاشتم و برگشتم .
من عاشق آفتاب گرفتنم اما انقدر هیجان استفاده از وسیله ها را داشتم که اصلا یک دقیقه هم روی تخت ها نماندیم. سعید کنید داخل پارک وسیله اضافی و دست و پا گیر برای خودتان نبرید. حتی ما برگشتیم و دمپایی ها هم داخل کمد گذاشتیم چون اصلا نیازی به دمپایی نبود و دائم باید مراقب گم نشدن دمپایی ها بودیم.
بعضی از بازی ها صف های طولانی داشت اما ایستادن چند باره در صف ها خالی از لطف نبود. چیزی که خیلی جلب توجه میکرد خوشرویی و برخورد عالی تمامی کارکنان پارک بود. اصلا یک لحظه خنده از لبهایشان دور نمیشد و اگر به مشکلی بر میخوردیم سریع به ما کمک میکردند. بعد از چند ساعت یادمان افتاد نهار نخوردیم. به یکی از بوفه ها رفتیم و نفری یک برگر کمبو سفارش دادیم روی هم شد 118 درهم همراه با سیب زمینی و نوشابه که روی غذا بود.
بعد از غذا کمی استراحت کردیم و در پارک قدم زدیم و بعد دوباره شروع به بازی کردیم. ساعت 5:30 بود که هوا کم کم تاریک شد و ما به سمت رختکن رفتیم. متاسفانه زمان بدی را برای بیرون آمدن انتخاب کردیم و ازدحام جمعیت در صف تاکسی کمی ما را اذیت کرد. تاکسی اینترنتی هم پیدا نمیشد. حدود نیم ساعت در صف ماندیم تا به نوبت سوار تاکسی ها بشویم. نویت ما شد بالاخره و ما سوار شدیم. به هتل رسیدیم و به حمام رفتیم. بعد از حمام کمی استراحت کردیم و یک چای خوردیم تا آقا ناصر عزیز بیاید دنبال ما.
واقعا پاهایم جان نداشت و بی اندازه خوابم می آمد. گفتم میرویم و زود برمیگردیم. بماند که تا 2 صبح بیرون بودیم و من دیگه داشتم بیهوش میشدم.
الان که بعد از گذشت یک سال و چند ماه یاد آن شب میوفتم واقعا غصه میخورم هم اینکه چند روز پیش مطلع شدم امارات دیگر به ایرانی ها ویزا نمیدهد و هم اینکه ناصر عزیز فوت کرد و واقعا حسرت یکبار دیگر دیدنش به دل ما ماند. خلاصه ساعت حدود 9 شب بود ناصر به دنبال ما آمد و ما را اینبار به کافه رستوران KASAP برد. ما که گرسنه نبودیم و دیشب هم همینجا غذا خورده بودیم، ترجیح دادیم چای و باقلوا بخوریم و بعد به یک فست فود برویم. چون تعریف قلیان های عربی را زیاد شنیده بودیم برای آقایان یک قلیان سفارش دادیم به همراه چای و باقلوا. نکته جالب این بود که یک کیک خوشمزه هم به همراه چای آورده بودند. و نکته جالب تر اینکه تا زمانی که آنجا مشغول قلیان کشیدن بودیم هر زمان استکان های چای خالی میشد برایمان پر میکردند بدون دریافت هزینه اضافی.
بعد از حدود یک ساعت به سمت ماشین رفتیم تا درشهر چرخی بزنیم و بعد از آن شام بخوریم. راستی فراموش کردم بگویم که هزینه این قلیان و چای و شیرینی ها شد حدود 480 درهم.
بعد از کمی گشت و گذار در شهر و دیدن مارینا به یک فست فود معروف رفتیم که اسم آن در خاطرم نیست. نفری یک پرس سوخاری خوردیم با سیب زمینی و نوشابه که برای هر نفر 84 درهم شد.
حدود ساعت 2 بود که ناصر ما را به هتل رساند. از شدت خواب فقط آسانسور را میدیدم و دوست داشتم زودتر به اتاقمان برسم. این کارکنان هتل هم بیش از حد معاشرتی بودند چون دوباره به محض اینکه ما را دیدند سر صحبت را باز کردند و 20 دقیقه ای با ما درباره اینکه روز چطور گذشت صحبت کردند. آقا من داشتم بیهوش میشدم، ولی آنها همچنان ادامه میدادند، تازه رفته بودند سر بحث قوانین ایران و دبی که بهتر دیدم عذرخواهی کنم و به آنها بگویم فردا ادامه صحبت را داشته باشیم.
به محض رسیدن به اتاق خوابم برد و صبح با صدای ساخت و ساز از خواب بیدار شدم. بله ساعت 6 صبح بود و کارگرها شروع به ساختن محوطه کنار هتل کرده بودند. ظاهرا قرار بود بک هتل ساحلی دیگر هم ساخته شود. با اینکه دلم میخواست دوباره بخوابم اما خوابم نمیبرد. همسرم را بیدار کردم و برای صبحانه به لابی هتل رفتیم. کارمندان هتل فکر میکردند ما خیلی سحر خیز هستیم. EDY برایمان دست تکان داد. نزدیک ما آمد و گفت متعجب شده که ما چطور انقدر سحرخیز هستیم، گفتم از سر و صدا نتوانستیم بخوابیم گفت همین الان اتاقتان را عوض میکنم.
به سمت کانتر رفت، به او گفتم که لازم نیست این کار را بکند چون ما فردا برمیگردیم ایران، اما اصلا توجهی نکرد، به مسئول پذیرش گفت اتاق این دوستان من را عوض کن. به خاطر ساخت و ساز اذیت شدند. من گفتم نه لازم نیست واقعا. حالا از اونها اصرار و از من انکار. با خنده و شوخی ماجرا را فیصله دادم چون واقعا حوصله جمع کردن چمدان و دوباره باز کردنش را در اتاق جدید نداشتم. البته EDY اصرار میکرد که خودش این کار را انجام میدهد. اما من واقعا نه خواستم زحمت بدهم هم اینکه واقعا فردا صبح باید اتاق را تحویل میدادیم. خلاصه صبحانه را خوردیم. یکی از مزایای سحرخیز بودن در سفر این است که به موقع به صبحانه میرسیم و چیزی برای خوردن گیرمان می آید.
تصمیم داشتیم امروز را در هتل استراحت کنیم. بعد از خوردن صبحانه به اتاق رفتیم و مایوها را برداشتیم و به ساحل هتل رفتیم. خیلی خلوت بود و همه مشغول صرف صبحانه بودند، ما از سکوت ساحل حسابی استفاده کردیم. آفتاب خیلی خوبی میتابید و ما که عاشق گرما هستیم اصلا دلمان نمیخواست فردایش برگردیم به ایران چون هوا در ایران سرد و پاییزی بود.
کمی احساس گلو درد و سوزش گلو داشتم فکر کنم به خاطر گرد و غبار هوا بود. گلویم به شدت میسوخت، در کنار رستوران هتل مدیر رستوران را پیدا کردم، از او خواستم کمی نمک به من بدهد تا آب نمک قرقره کنم. کم و بیش متوجه صحبتم شد. به آشپزخانه رفت و کمی بعد با یک لیوان برگشت. توضیح داد که زنجبیل و لیمو و عسل را با آب جوش برایم قاطی کرده و گفت این را بخور بهتر از آب نمک است. معجون گرم و خوشمزه ای بود. بعد یک بسته قرص هم به دستم داد و گفت حتما روزی 2 تا از این قرص ها بخورم تا مریض نشوم. گفتم که فردا عازم ایران هستیم، شماره اش را داد و شماره من را گرفت. گفت حتما در تماس هستیم. واقعا از این همه خونگرمی تعجب کرده بودم. در آسانسور یکی از مسافران ایرانی از من پرسید که شما نسبتی با مدیر هتل دارید که انقدر دور و بر شما هستن و هوایتان را دارند؟ گفتم نه، فقط ما به همه کارکنان از دربان تا مدیر احترام میگذاریم به همین خاطر بین ما رابطه دوستانه ای شکل گرفته.
به اتاق رفتم، صبحانه حسابی خورده بودیم و برای نهار واقعا جا نداشتیم. کمی تنقلات از هایپرمارکت دبی مال خریده بودیم را خوردیم و رفتیم اطراف هتل کمی قدم بزنیم.
نکته مثبت منطقه پالم جمیرا سکوت و زیبایی آن بود اما نکته منفی که داشت فاصله خیلی زیاد از مرکز شهر بود. در پالم به جز هتل هیچ چیزی وجود نداشت، نه سوپر مارکتی نه فروشگاهی ... هتل آتلانتیس که یکی از هتل های لوکس و گران قیمت پالم است در نزدیکی ما قرار داشت. ما تا نزدیک هتل آتلانتیس قدم زدیم و به هتل برگشتیم. ترجیح دادم به اتاق برویم و چمدان را جمع کنیم. چون پرواز ما فردا ظهر بود و باید صبح حرکت میکردیم. با لیدر تور تماس گرفتیم تا بپرسیم ترانسفر کی به دنبال ما میاید؟ بعد از 4 مرتبه بالاخره جواب ما را داد و خیلی سرد جواب داد: فردا 9 صبح آماده باشید. ما وسیله ها را جمع کردیم و خیالمان راحت شد. دلمان میخواست برویم و در شهر بگردیم اما واقعا به مسافت و کرایه های عجیب و غریب فکر کردیم و منصرف شدیم. اگر رانندگی بلد هستید حتما قبل از سفر به دبی گواهینامه خود را بین المللی کنید تا بتوانید ماشین اجاره کنید. در آن صورت در هزینه هایتان بسیار صرفه جویی میشود. متاسفانه چون سفر ما یهویی و بدون برنامه قبلی بود ما این کار را نکرده بودیم.
نمیدانم برای شما هم روز آخر سفر غمگین است یا خیر اما برای ما واقعا روز ناراحت کننده ای است و خیلی هم زود میگذرد. تا به خودمان آمدیم غروب شد و هوا رو به تاریکی بود. کم کم گرسنه شده بودیم. به رستوران هتل رفتیم و از مدیر رستوران خواستیم یک غذای خوشمزه به ما پیشنهاد کند. او بعد از اینکه حالم را پرسید پیشنهاد داد المچبوس را امتحان کنیم که نزدیک به غذاهای ایرانی است.
المچبوس یک غذای عربی و محبوب است که از پیاز و گوشت به همراه ادویههای نمک و فلفل و لیمو خشک که با برنج سرو میشود. حدود 1 ساعت طول کشید تا غذا آماده شد و ما انقدر گرسنه بودیم که فرصت عکس گرفتن پیدا نکردم و بعد از اینکه غذا تمام شد یادم آمد که ای بابا عکس ننداختم. هزینه غذا 310 درهم شد که نقدی پرداخت کردیم.
غذای خوشمزه ای بود و حسابی سیر شدیم. از مدیر رستوران تشکر کردیم که غذای خوشمزه ای به ما پیشنهاد دادند. بعد از صرف شام کمی در محوطه هتل کنار استخر نشستیم .
حدود ساعت 12 به اتاقمان برگشتیم و بعد از اینکه مطمئن شدیم تمام لوازم جمع شده، خوابیدیم. صبح تقریبا خواب ماندیم و ساعت 7 بیدار شدیم. دیرتر از روزهای قبل، سریع لباس عوض کردیم و چمدانها را برداشتیم و به لابی هتل رفتم تا صبحانه بخوریم. قرار بود اتوبوس ترانسفر ساعت 9 بیاید اما ساعت 8 آمد. صبحانه خورده و نخورده با کارکنان مهربان هتل خداحافظی کردیم و رفتیم تا پاسپورت هایمان را از استیشن تحویل بگیریم. روز اول 300 درهم از ما گرفته بودند برای دپوزیت. ما منتظر بودیم هزینه غذای شب اول را کم کنند و الباقی را به ما پس بدهند اما گفتند شما 100 درهم بدهکارید، چون برای هر شب باید مالیات میدادیم . چیزی که نه آژانس هواپیمایی و مسئول تور به ما گفته بود نه لیدر تور به ما گفت.
متاسفانه لیدر هم به خودش زحمت نداده بود بیاید هتل و یک راننده فوق العاده بد اخلاق فرستاد که نزدیک بود با ما دعوایش بشود. هر چه ما گفتیم قرار بوده ساعت 9 بیایی قبول نکرد که نکرد. به هر حال ما با نارضایتی 100 درهم اضافه به پذیرش هتل دادیم و پاسپورتهایمان را تحویل گرفتیم و سوار مینی بوس ترانسفر شدیم. به فرودگاه رسیدیم و کارت پرواز گرفتیم. حالا باید 4 ساعت در فرودگاه منتظر میماندیم. به EXchange رفتیم و درهم های باقی مانده را تبدیل به دلار کردیم. فقط چند درهم نگه داشتیم تا یک قهوه و کیک بخوریم چون صبحانه درست و حسابی نخورده بودیم.
دو عدد قهوه و کیک گرفتیم 59 درهم و اینگونه بود که گران ترین و بد مزه ترین قهوه عمرمان را خوردیم. حدود 3 ساعت منتظر شدیم تا شماره پرواز اعلام شد و ما بعد از کلی انتظار در صف طولانی به داخل هواپیما رفتیم. اینبار پرواز بهتری داشتیم. 1 ساعت بعد از پرواز غذا پخش کردند. این شما و این هم به اصطلاح پلو مرغ.
کمی گرسنه بودیم. غذا را هم نتوانستیم بخوریم چون واقعا طعم خوبی نداشت. با تمام اینها من از سفر راضی بودم. حتی با اینکه در پرواز رفت تا سر حد مرگ ترسیده بودم. اما به نظرم همین چالش ها سفر را به یاد ماندنی می کند. بالاخره به خاک ایران رسیدیم. مثل همیشه صف کنترل پاسپورت و درج مهر ورود در پاسپورت را گذراندیم و بعد از تحویل گرفتن چمدان ها راهی منزل شدیم.
امیدوارم بیماری کرونا هر چه زودتر دست از سر جهان بردارد تا دوباره بتوانم به سفر های مختلف بروم و تجربیاتم را در اختیار خوانندگان عزیز بگذارم و همچنین از تجربیات دیگر دوستان در سفر استفاده کنم.
به طور کلی امتیازدهی من به سفر دبی و هتل C CENTRAL به این صورت بود:
پرواز فلای دبی : افتضاح
آب و هوای دبی : غبار آلود و بسیار گرم
تفریحات : عالی و سرگرم کننده
دسترسی هتل : بسیار دور از مرکز شهر و مراکز خرید
رفتار کارکنان هتل : عالی و دوستانه
فضای هتل: نوساز و بسیار تمیز و مرتب
ساحل: عالی و تمیز
تور لیدر: مثل همیشه بی مسئولیت
نویسنده: بهار خدابخشی