خاطرات سفرهای ترکیه

دستبند و خنده های دردسرساز:)

دستبند و خنده های دردسرساز:)

مقاصد : آنتالیا

این خاطره مربوط به روز آخر اقامت من و همسفرم در آنتالیا هتل باروت لارا می‌شود که صبح کارهای چک اوت را انجام دادیم و ساک‌ و چمدان‌هایمان را تحویل دادیم و چون تا پروازمان که ساعت ۸ شب بود فرصت زیادی داشتیم. تصمیم گرفتیم

S.khezri
6
705
3.2
ادامه مطلب
وقتی فقط پول داری ولی هیچی نمیدونی

وقتی فقط پول داری ولی هیچی نمیدونی

مقاصد : استانبول

توی هتل چراغان استانبول یک جلسه داشتم.  پس از اتمام جلسه دیدم یک خانم سانتی مانتال داره بلند بلند فارسی غر میزنه و به ترک‌ها توهین می‌کنه. ازش پرسیدم چی شده خانم دید ایرانی هستم کلی ذوق کرد گفت هتل به این گرونی توالتش یک

سروش
6
689
3.1
ادامه مطلب
داستانهای فراموشی ما

داستانهای فراموشی ما

مقاصد : استانبول

من و دخترخاله ام قراربود باهم بریم یکی از بازارای محلی استانبول و بعد سر یه ساعتی شوهرش زنگ بزنه تا ما راس ساعت مشخص بریم ایستگاه اتوبوس تا همگی باهم بریم خیابون تکسیم استانبول. ما کمی توی بازار دیر کرده بودیم برای همین تا بخوایم

فائزه
4
463
4
ادامه مطلب
در چند قدمی انفجار انتحاری یک داعشی

در چند قدمی انفجار انتحاری یک داعشی

مقاصد : استانبول

چند روزی به عید سال ۹۵ مانده است و من و همسرجان تصمیم گرفته ایم استانبول مقصد سفر نوروزیمان باشد تا با یک تیر دو نشان زده باشیم، خریدهای عروسی و گشت و گذار نوروزی.  صبح روز ۲۶ اسفند ‌قدم به خاک پاک استانبول گذاشتیم

S.khezri
12
660
3.4
ادامه مطلب
آدرس دادن توریست به یک شهروند

آدرس دادن توریست به یک شهروند

مقاصد : استانبول

قبل از ظهر یکی از روزهای تابستان سال 89 بود. من و همسرم بعد از صرف صبحانه در هتلی در منطقه فندیک زاده استانبول، برای گشت و دیدن سوراخ سنبه های استانبول ،پیاده به محله فاتح رفته بودیم. تو یکی از کوچه های فرعی، ساختمان

فرشاد شفیعی شهیدلو
5
694
5
ادامه مطلب
ویچ فار

ویچ فار

مقاصد : استانبول

موقعیت: استانبول روز آخر سفر ما به استانبول بوده و ما تصمیم گرفتیم ایاصوفیه رو ببینیم. با پرس وجو  از رسپشن هتل متوجه شدیم چجوری باید با تاکسی بریم. بالاخره بعد چونه زدن سر قیمت با چند تا تاکسی مختلف یکیشون قبول کرد با 20لیر مارو تا

mhila
1
493
3
ادامه مطلب
دقایقی پیاده روی با ترس و لرز

دقایقی پیاده روی با ترس و لرز

مقاصد : استانبول

تابستان گرم سال 85، اولین سفر زمینیِ من و همسرم به استانبول بود. آفتاب تازه داشت غروب می کرد که به هتلمان در منطقه آکسارای رسیدیم. اتاق را تحویل گرفتیم و کمی استراحت کردیم. هیچ اطلاعاتی در مورد استانبول نداشتم. چون دو روز بیشتر در

فرشاد شفیعی شهیدلو
8
627
3.7
ادامه مطلب