گفتن قصههای خوب
قصهی خورشید و غروب
قصهی نخلای جنوب
لب دریا... لب دریا
در پیادهراهی خلوت از کیشِ جنتطراز مشغول قدم زدن و حال و قال بودیم و دل و جانمان مروح بود از خنکای سایهسار درختان که ناگهان صدای جیغ ممتد یک خانوم به گوش رسید. تا قصد پیدا کردن منبع صدا کنم ضربهای مهلک نقش بر زمینم کرد و حالا صدای شیون و واویلای همسر من هم که بالای سرم ایستاده بود به محیط اضافه شد!
من هم به تبع بیشتر مردها که اینجور مواقع پیازداغ ماجرا را زیاد میکنند مثل مار به خود میپیچیدم و با چشمان نمناک و حزین، آه و ناله سر دادم که: مـــــانــــا! بیا که شوهر نازنینتو کشتن!
پیش درآمد
من تا به حال برای سفرهای هوایی از تورهای آژانسها استفاده میکردم و خرید پکیجهای آماده را به صرفهتر و راحتتر میدانستم. اما اینبار به این دلیل که بیشتر تورهای کیش در ساعات بد پروازی اجرا میشوند (مخصوصا پرواز رفت) تصمیم گرفتم که بلیط هواپیما را جدا و اقامت هتل را جدا تهیه کنم که شاید از لحاظ اقتصادی مقرون به صرفه نباشد اما چون میخواستیم پرواز رفتمان حتما صبح زود باشد این تصمیم عملی شد.
پس در چندین سایت، پروازها را جستجو کرده و برای روز جمعه بیستم فروردین ماه 1400 ساعت ۶:۳۰ پرواز "هواپیمایی تابان" را به مبلغ هر نفر ۴۹۳ هزار تومان خریداری کردم و برای برگشت هم از همان هواپیمایی برای دوشنبه بیست و سوم ساعت ۱۵:۳۰ بلیط تهیه شد؛ به مبلغ هر نفر ۸۲۰ هزار تومان (جمع خرید بلیط رفت و برگشت برای دو نفر ۲/۶۲۶/۰۰۰ تومان).
البته نکتهی جالبی که حین رزرو و خرید پروازها متوجه شدم این بود که هر چه به زمان مورد نظر نزدیکتر میشدیم قیمتها ارزانتر میشد و صد البته که حق انتخاب هم کمتر!
اما چون احتمال از دست دادن پرواز مطبوعم را داشتم، منتظر ارزانتر شدن قیمتها نماندم و بلیطها را از سایت "اسنپ تریپ" خریداری کردم.
برای هتل هم با توجه به بودجهای که در نظر گرفته بودیم چند گزینه داشتیم که بعد از تحقیقاتی هتل "پارمیدا" را انتخاب کردیم به این امید که هتل خوبی باشد (که بود). با کمی جست و جوی اینترنتی متوجه اندک تفاوت قیمت هتل پارمیدا در سایتهای مختلف شدم و از روی طبع آنکه قیمت کمتری ارائه میداد را انتخاب کردم که سایت "ایران هتل آنلاین" نام داشت. پس برای مدت سه شب، هتل را به مبلغ 1/480/000 تومان رزرو کردم.
چند روز مانده بود به سفر که از هواپیمایی تابان پیامکی آمد با این مضمون:
پرواز 6297 به مقصد کیش از ساعت 6:30 به 8:20 موکول شد.
خب اولش برایمان ناخوشایند بود چرا که دوست داشتیم هر چه زودتر در جزیره حاضر باشیم اما از آنجا که ما ایرانیها هزاران سال از زندگی عقب هستیم این دو ساعت هم قابل چشمپوشی بود و ارزش فکر کردن نداشت!
عدو شود سبب خیر...
صبح جمعه ساعت 7 در فرودگاه حاضر بودیم و هواپیما ساعت 8:۳۰ و با 10 دقیقه تاخیر از آسمان برخاست و به سمت جزیرهی کیش به پرواز درآمد.
ما برای اینکه در هواپیما ماسک از صورت بر نداریم، صبحانه را در خانه خوردیم و سدِ جوع کرده عازم فرودگاه شدیم و البته زمان پرواز متوجه شدیم از پذیرایی خبری نیست! فقط نفری یک بطری کوچک آب معدنی به مسافران دادند و بعضیها که تاب تشنه ماندن نداشتند ناچار ماسکها را پایین کشیده و همان آب را نوشیدند. پس اگر صبحانه هم ارائه میشد عملا فرقی نمیکرد!
من توقع داشتم مثل مراسم ختم (قبل از کرونا) که هنگام خروج از مساجد، بستهای آماده شامل میوه و کیک یزدی به مدعوین میدادند اینجا هم همان کار را بکنند و کاپیتان و سرمهماندار، درِ خروجی هواپیما حضور پیدا کنند و ضمن خوشآمد گویی به جزیره بستههای ما را تحویل بدهند که ندادند.
پس این کرونای لعنتی برای هر که آب نداشت برای خیلیها نان داشت و بهانهای شده برای حذف بسیاری از خدمات. هر چند این کارها برای سلامتی خود مسافران مفید است و هیچ منفعتی در آن لحاظ نشده!
ساعت شلوغی
در طول پرواز خانوادهای پر جمعیت در صندلیهای پشتی ما جای داشتند که بسیار شلوغ و خود شوخپندار بودند تا جایی که بارها و بارها از صدای بلندشان متحیر شدیم و اصلا هم به روی مبارک نیاوردند که هواپیما جای داد و بیداد نیست، حتی به تذکرات مهمانداران هم بیتوجه بودند و با صدای بلندشان کل زمان، آسایش را از دیگر مسافران ربودند!
شوخیهایشان در این حد خنک بود که وقتی کاپیتان پشت بلندگو توصیههایی را به زبان انگلیسی به کادرش اعلام میکرد اینها همان جملات را با لحن تمسخرآمیز تکرار میکردند یا زمانی که مهماندار در حال اجرای آنانسهای لازم جهت بستن کمربند ایمنی و نشان دادن درهای خروج اضطراری بود ادای مهماندار را در میآوردند و قاه قاه میخندیدند!
حدود ساعت 10 هواپیما به زمین نشست و ما از اینکه هنوز نفس میکشیدیم خدا را شاکر بودیم.
"ما مردم خاور میانهایم...
بعضیهایمان در جنگ كشته میشویم
بعضی در جاده
بعضی هم در دریا...
حتی بلندترین كوهها هم
انتقام تنهاییشان را از ما میگیرند
چرا كه شغل ما مردن است..."
نشاط حمدان
وارد فرودگاه کیش شدیم. بعد از گرفتن چمدانها به محوطهی بیرونی سالن هدایت شدیم که رانندگان محترم هتلها با خودروهای "ون" آنجا منتظر بودند. در بین راه خیابانهای جزیره را تماشا میکردیم که خاطرات سفرهای خوب گذشته به کیش زنده میشد.
بعد از 10 دقیقه ماشینسواری به هتل پارمیدا رسیدیم و پس از انجام تشریفات پذیرش و شنیدن جملهی "تا ساعت 14 اتاق خالی نداریم" چمدان را در انبار هتل گذاشته و استراحت کوتاهی در لابی کردیم.
میانبرنامه
خب دوستان! قبل از پرداختن به ادامهی سفرنامه، شما عزیزان را مهمان میکنم به یک فنجان کیشگردی! پس با هم ویدئوی کوتاه "کیش، از منظری دیگر" را میبینیم و مینوشیم:
هتل
پارمیدا هتلی نسبتا بزرگ و تمیز مینمود و لابی جمع و جور و زیبایی داشت و خلاصه ملاذی بود منیع! یک کافیشاپ، غرفهی اجارهی خودرو، میز فروش تورهای گردشگری، آتلیهی عکاسی و... در لابی دیده میشد و منشیان و مستوفیان بخشهای مختلف در حال رتق و فتق امور بودند. ما به کافیشاپ هتل یک ظرف بستنی و یک لیوان نوشیدنی شکلات (شیک) سفارش دادیم و تا سفارشمان آماده شود من به محوطهی بیرونی هتل رفتم تا هم یک نخ سیگار دود کنم و هم نگاهی به زوایا و خفایاءِ حیاط بیاندازم. محوطه بزرگ و زیبا بود و فضا با گلکاری و تعدادی درخت مزین شده بود که البته جا داشت بسیار از این سرسبز تر و زیباتر باشد. گوشهای از حیاط یک زمین تنیس تعبیه شده بود و گوشهای دیگر غرفهی اجارهی دوچرخه!
خب! بستنی و شیک را خوردیم که خوشمزه بود و فکر میکنم کمی گران. مبلغ 85 هزار تومان برای این دو گزینه پرداخت کرده و راهی ساحل شدیم تا ساعت 14 شود و موعد تحویل اتاق.
تابستان
از هتل خارج شده و به سراغ ساحل رفتیم. تجربه 6 سفر قبلی من به جزیره باعث شده بود تا تقریبا همه جای کیش را بلد باشم. البته ما آخرین بار سال 96 مهمان جزیره بودیم و الان تغییرات زیادی را شاهد بودیم اما جهتهای جغرافیایی که تغییر نمیکنند! پس رفتیم به سمت "پارک ساحلی ماهیگیر".
آفتاب عالمتاب برای منِ گرمایی هرمی بیش از حد داشت و توانفرسا بود. اما از آنجا که هتل پارمیدا در موقعیت خوبی قرار دارد و هم به ساحل نزدیک است و هم به پاساژها برای فرار از شرجی هوا وارد "مرکز خرید کیش" شدیم و چند دقیقهای از حرارت و اشعهی خورشید دور بودیم و از در دیگر خارج شده و بعد از طی "خیابان فردوسی" به نزدیکی ساحل رسیدیم.
نرسیده به پارک مرد ماهیگیر، "باغ مجسمه" را دیدیم که در سفرهای قبلیمان نبود و اینطور که معلوم است طی یکی دو سال گذشته ساخته شده. پس ابتدا سری به این باغ زیبا زدیم و از دیدن هنر هنرمندان مجسمهساز لذت بردیم. جای تقدیر و تشکر است از تمام کسانی که موزهای چنین ارزنده را به طور رایگان و برای عموم راهاندازی کردهاند (بله، از اتاق فرمان اشاره میشود که این باغ در آبان 1399 افتتاح شده!).
پیرمرد و دریا
حالا به سمت ساحل و پارک ماهيگير روانه شديم كه كمتر از دو دقیقه پیاده روی راه بود. نسیم ساحل به صورتمان خورد و حالمان را دگرگون کرد. در آن گرمای عجیب فقط همین نسیم را آرزو داشتیم که زود برآورده شد.
با رسیدن به ماسههای طلایی ساحل و دیدن آبی بیکران دریا غرق شور شدم که دلم لک زده بود برای دیدن دریای جنوب!
اسکلهی تفریحی هم از دور پیدا شد و کیفمان را کوک کرد. اما ما به سمتش نرفتیم که من دوست داشتم همچون سفرهای قبلی صبح زود و هنگام طلوع خورشید اولین دشتم را از اسکله بگیرم و الان زمان مناسبی نبود. پس برخلاف جهت اسکله و در سمت مخالف مشغول قدم زدن شدیم و مبهوت این همه زیبایی و گیرایی از گذرگاه درختان نارگیل عبور کردیم که هر لحظه بر حال خوبمان افزون میشد.
آبی دریا، خنکای نسیم، گیاهان سبز و نشاط مسافران خسته از جور زمانه به قدری خوشایندم بود که دوست داشتم زمان حتی برای لحظهای متوقف شود و البته مگر سفر چیزی غیر از این است؟ مگر برای همهی ما آن چیزی که بیشتر از همه در اذهانمان حک شده همان خاطرات سفر نیست؟ پس این لحظه و این گوشهی دنیا هم در خیالم متوقف شد و ایستاد؛ برای همیشه!
چند دقیقهای بر آلاچیقهای کنار ساحل نشستیم و از تن بهدر کردیم خستگی ناشی از کار دیروز و بیخوابی شب گذشته را که گویی جزئی از برنامهی سفرهای ما شده این نخوابیدن تا صبحِ سفر!
سپس از لابهلای گیاهان و درختچهها عبور کردیم و ساختمان ویرانهی "کاخ الیت کیش" یا همان ویلای "خاندان پهلوی" را دیدیم که این بار ظاهرا در حال مرمت بود و بعد از طی کردن "بازارچهی حافظ" به خیابان فردوسی رسیدیم؛ اصلیترین و زیباترین خیابان کیش.
"بازارچه حافظ در اصل پاساژیست روباز با تعدادی مغازه و فروشگاه که شامل داروخانه، سوپرمارکت، میوه فروشی، بنگاه معاملات ملکی، رستوران و آشپزخانه، مرکز اجارهی ماشین، آژانس هواپیمایی و... میشود و کلا بازاریست بسیار کار راهانداز که هم در این سفر و هم در مسافرتهای قبلی من خیلی به کار آمد، نشانی سرراستی هم دارد. خیابان فردوسی، روبهروی پاساژ پانیز".
حالا رسيديم به خيابان فردوسى. خيابانى زيبا و رنگارنگ كه يك سرش به ميدان ساحل و سر ديگرش به ميدان آبشار ختم میشود. البته از میانهی خیابان، معبری منشعب میشود به اسم خیابان رازی که آن هم به میدان پردیس پیوند میخورد و خیابان رودکی.
به نظر من میدان پردیس مهمترین میدان کیش است و همانطور که از نامش پیداست مراکز خرید پردیس ۱ و ۲ هم گرد همین میدان آرام گرفتهاند. خیابان رودکی (که موازی خیابان فردوسی است) هم از خیابانهای مهم جزیره محسوب میشود که مامن هتلهای زیادیست از جمله آرامیسپلاس، آرامیس، پارمیس، سارا، شایگان، پارمیدا، پانوراما و... .
خب برگردیم به خیابان فردوسی. این گذرگاه رونق بسیار دارد و پاساژهایی مثل حافظ، پانیذ، هایپر مارکت، مرکز خرید کیش و هتل پارسیان را در خود جای داده و کافهها و رستورانهای جفت و طاق هم پذیرای مسافران هستند و خصوصا شبها شور و حالی وصف ناشدنی در سرتاسر خیابان جاریست و نورپردازی زیبای درختان و نمادهای شهری بر جذابیتش افزوده. الان که ظهر شده بود و آفتاب، بیپروا میتابید از سایهی درختان کمک گرفتیم و در پیادهرو رنگیرنگی قدم زدیم و از دیدن این مناظر زیبا حظ وافر بردیم.
یخ در بهشت
ما طبق تجربهی سفرهای پیشین برای نهار به فستفود هتل پارسیان مراجعه کردیم و دوست داشتیم کیفیت غذایش همان باشد که همیشه امتحان کردهایم. ظاهر و دکور رستوران که تغییری نکرده بود پس همان پیتزا مخلوط معروفشان را سفارش دادیم. طبق معمول رستوران خلوت بود اما سفارش تلفنی و بیرونبر زیاد داشتند. پیتزا آمد و دلتان نخواهد عالی بود؛ بسیار پر و پیمان و باکیفیت و خوشمزه!
غذا را تناول کردیم و از خنکی رستوران بهره بردیم و با قوای مضاعف راهی هتل شدیم تا اتاق را تحویل بگیریم.
نخ در بهشت
در پیادهراهی خلوت عازم هتل بودیم و گل میگفتیم و گل میشنیدیم که ناگهان صدای جیغ ممتد یک خانم به گوش رسید و تا بفهمیم ماجرا از چه قرار است با ضربهای سهمگین پخش پیادهرو شدم و خانومی ثقیلوزن و دیو صولت با دوچرخه از رویم رد شد و من را مثل نمد کف پیادهرو پهن کرد و سپس سکندری رفت و چند قدم جلوتر به زمین خورد و داخل باغچه افتاد. در همان حیص و بیص، پسری جوان و تکیده به باریکی نخ، با شلوار پیچازی و سبیل قیطانی و کراواتی به دور گردن در پی او میدوید و "اعظم" گویان بر سر و روی خود میکوبید.
اعظم خانوم که خدا را شکر آسیب جدی ندیده بود، لامحاله همچون بیغوشی که به دنبال شکار بال و پر میگشاید از زمین جست و لباسهایش را تکانید و پارهسنگی از باغچه برداشت و به سمت مرد جوانِ بختبرگشته پرتاب کرد و مثل دیو تنوره کشید که: مُراد وای به حالت! خاندانتو میسوزونم مراد! منو تنها ول کردی تو این شرایط که بخورم به این اسکُل؟!
بعد رو کرد به ما و گفت: شما دو تا فلان فلان شده منو با این عظمت ندیدین؟! خاک تو سر تون بکنن!
ما مغلوب و مرعوب این صحنه آرایی خطرناک، دردمان را فراموش کردیم و وقتی دیدیم هوا پس است و بدهکار هم شدیم و الان خسارت دوچرخه را هم ازمان میگیرد لنگان و بیصدا پا به فرار گذاشتیم!
هنوز صداى بگو مگویشان به گوش میرسید که اعظم به مراد نا مراد میگفت: بدبختت میکنم... کیشو رو سرت خراب میکنم مراد!
خلاصه مشاجره بالا گرفت و چندین فحش آب نکشیده نثار هم کردند! از آن فحاشیها که مسلمان نشنود کافر نبیند!
خب، کجا بودیم؟! در راه رفتن به هتل و تحویل گرفتن اتاق!
من که از ناحیهی ران و زانو دچار ضربدیدگی جزئی شده بودم لنگلنگان و با شلوار پاره و خاکی به اتفاق همسر خود را به هتل رساندم.
مسئول پذیرش هتل که سر و وضع من را دید پرسید: چی شده؟ تصادف کردی؟
گفتم: تصادف چیه خانم؟ منفجر شدم!
و اینجا بود که با ایما و اشارهی مانا سکوت کرده و راهی اتاقمان شدیم!
جوانی مودب از کارکنان هتل چمدان ما را آورد و اتاق را تحویل داد و توضیحاتی مبسوط ارائه کرد و رفت.
اتاق ما در طبقهی سوم بود و ظاهر خوب و تمییزی داشت. هتل یک اتاق سه تخته و بزرگ در اختیارمان گذاشته بود با حمامی پاکیزه و یک وان. گوشهی اتاق تراسی هم دیده میشد. با اجازهی هتل من همان ابتدای کار میز و دو صندلی اتاق را به تراس منتقل کردم که چشمانداز زیبایی داشت و جان میداد برای نوشیدن چای و گپ و گفت! هم دریا را از دور میدیدیم و هم خیابان مجاور را و البته هتل شایگان هم دقیقا جنب هتل ما قرار گرفته که در تیررس ما بود.
من اول از وان حمام استفاده کردم و در آب گرم زانو و ران مضروبم را مالش دادم که دردش خیلی کم شد. سپس استراحتی در اتاق کردیم و چرت مرغوب زدیم و خورشید که درحال غروب بود هتل را به سمت میدان پردیس ترک کردیم.
این را هم اضافه کنم که رفتار کارکنان هتل بسیار مودبانه و محترمانه بود و ما در چهار روز اقامتمان جز ادب و احترام چیزی ندیدیم.
چقدر کیش در این چند سالی که نیامده بودیم عوض شده بود، چقدر زیباتر و مجلل! خیابان رودکی شکل و شمایلی بسیار متفاوت پیدا کرده و هتلها و پاساژهای جدیدش حسابی وجههای متجدد به جزیره داده بودند.
ما طبق برنامهای که از تهران داشتیم پاساژ گردی و خرید، نقش حداقلی در این سفر داشت و بیشتر علاقهمند به دیدن دیدنیها بودیم. هر چند این مراکز خرید جدید هم کم تماشایی نبودند. از کنار هتل شایگان و هتل سارا رد شدیم که در مسافرتهای پیشین مهمان این دو هم بودهایم. طی سفرهای قبلی به ترتیب هتل شایان، هتل سارا، هتل شایگان و دوباره هتل شایان میزبان ما بودهاند اما از حق نگذریم، شایان چیز دیگری بود!
به هر حال به مرکز خرید نوساز "پارسیس" سر زدیم و سپس به "رویا مال". هر دو بسیار مدرن و زیبا بودند و پر از زرق و برق! بعد به میدان پردیس رفتیم و مراکز خریدش. اما مگر میشود به کیش آمد و خرید نکرد؟ پس کمی هم خرید کردیم و کمی هم پای درد دل کسبه نشستیم که از اوضاع و احوال کاسبی و بازار خراب گله و شکایت بسیار داشتند و از تحریمهای ناجوانمردانه و کم شدن قدرت خرید مردم گفتند. از افزایش بی حد و حصر اجارهبهای منازل مسکونی و مغازهها گفتند و از اینکه مجبور به ترک جزیره و بازگشت به سرزمین اصلی هستند. من به شرایط خودمان فکر کردم که ای کاش دستمان بازتر بود و خرید بیشتری میکردیم تا شاید باری هر چند اندک از دوش کسی برمیداشتیم!
بگذریم! برای صرف شام به سمت رستورانهای خیابان فردوسی رفتیم. فقط نکتهای که خیلی برایم عجیب بود هم بگویم که در کنار مرکز خرید پردیس سازهای عجیب و جعلی نظرم را جلب کرد که هیچ وقت وجودش را درک نخواهم کرد؛ چیزی شبیه به برج ایفل پاریس! یعنی ما در کشورمان به این پهناوری هیچ نمادی نداشتیم که این علمِ یزید را بنا نکنند؟! سر این هم باید حرص بخوریم؟!
خلاصه دوباره وارد خیابان فردوسی شدیم و شبهای پر جلایش. غذایی خوردیم و رفتیم لب ساحل و ساعتی هم ساحلگردی کردیم و روز اول بدینگونه گذشت!
درخشش
صبح زود ساعت ۶ از هتل بیرون زدیم برای تماشای طلوع آفتاب. اتاق ما چشمانداز دریا داشت و میشد از همانجا این پدیدهی زیبا را دید اما آنها که طلوع را در اسکلهی تفریحی کیش تماشا کردهاند میدانند چه میگویم. پس ما هم حیفمان آمد از این ماجرا غافل شویم. پس پیش به سوی سپیدهدم!
هوا گرگ و ميش بود و ما خوشحال و سر كيف خود را به ساحل و اسكله رسانديم. چند نفرى لب ساحل قدمزنان و شعفمند منتظر اولین طلیعهها بودند و ما هم.
گل سرخِ خورشید دمیدن گرفت و سیاهی شب گریزان شد و ما غرق لذت بودیم از دیدن زیباترین زیباترینها!
چند دقیقهای روی اسکله و لب ساحل قدم زدیم و با دیدن طراوت گلها و شبنمهای روی گیاهان حسابی سر شوق آمده و سپس روانهی هتل شدیم.
صبحانهی هتل در حال آماده شدن بود و ما تا ساعت ۸ در لابی نشستیم تا درهای غذاخوری به روی مسافران گشوده شد و مشغول خوردن شدیم.
صبحانه خوب بود و شامل: پنیر، کره، خامه، عسل، گوجهفرنگی و خیار برش خورده، تخم مرغ آبپز، عدسی، خوراک لوبیا، شله زرد، سوسیس بندری، دو نوع شربت، شیر، چای، نیمرو تازه و... .
به علت شیوع بیماری کرونا هر گزینه مسئولی داشت و غذاهای درخواستیمان را در بشقاب یا کاسه میکشید و تحویل میداد. کیفیت و مزهی خوراکیها خوب و قابل قبول بود.
موارد بهداشتی به خوبی رعایت و قاشق و چنگال در نایلون مخصوص و قند و شکر در بستههای تکنفره ارائه میشد.
بعد از صرف صبحانه وسایل مورد نیاز را از اتاق برداشته و راهی خیابان شدیم برای دیدن چند جاذبه. به علت تورم وحشتناک و افزایش نرخ تاکسیها تصمیم گرفتیم از مینیبوس استفاده کنیم. از پذیرش هتل مسیر مینیبوسها را پرسیدم و توضیح داد که در دو مسیر مخالف تردد میکنند که "عربها" و "مرجان" است و قطعا منظورش بازار مرجان و بازار عربها بود. همانطور که عرض کردم ما قصد بازارگردی نداشتیم اما نزدیک هر دوی این بازارها چند جاذبهی دیدنی وجود دارد که دیدنشان خالی از لطف نیست. ما تصمیم گرفتیم امروز به محلهی بومینشین جزیره برویم که همان "عربها" یا "صفین" بود.
لازم است متذکر شوم که نزدیکترین ایستگاه مینیبوسهای هر دو مسیر به محل اقامت ما گرد میدان ساحل بود؛ در دو وجه مختلف. برای رفتن به بازار و محله عربها ابتدای خیابان سنایی و برای بازار و پارک مرجان ابتدای خیابان فردوسی باید سوار میشدیم.
اسپینآف یکم؛ حمل و نقل عمومی در جزیره
برای رفت و آمد در سطح شهر میتوان از تاکسیهای گذری و اینترنتی، مینی بوس و یا اجارهی ماشین بدون راننده از موسسات "رنتکار" استفاده کرد. جهت حمل بار نیز اتومبیلهای باری در دسترس هستند. نیاز به توضیح نیست که کیش شهر بسیار قانونمداریست و بستن کمربند ایمنی برای همهی سرنشینان خودروها اجباری و بوق زدن در سرتاسر شهر و سوار کردن مسافر بیش از ظرفیت مجاز ممنوع است.
مینیبوس هم از ساعت ۶ صبح تا 1 بامداد در مسیرهایی که عرض کردم مشغول فعالیت هستند و مبلغ کرایه هم 3000 تومان برای هر نفر میباشد و تمام تاکسیها و مینیبوسها مجهز به دستگاه کارتخوان هستند.
در سفر قبلی، من از یکی از موسسات اجارهی خودرو ماشینی گرفتم که به مدت 24 ساعت زیر پایمان بود و کل جزیره را با آن گشتیم. رانندگی در خیابانهای کیش بسی لذت بخش است مخصوصا در جادهی جهان که دورتادور جزیره را احاطه کرده. اما اینبار با دیدن قیمتها به این نتیجه رسیدیم که مینیبوس چه وسیلهی خوبیست!
سرویسی هم که به تازگی در کیش به راه افتاده اتوبوسهای دو طبقهی روباز "هاپآن هاپآف Hop on Hop off" هستند که فعلا در 23 نقطهی دیدنی جزیره ایستگاه دارند و با تهیه بلیطهای مخصوص از دفاتر و کانترهای گردشگری میتوان از آن استفاده کرد. البته چون این سرویس در فروردین 1400 راهاندازی شده (درست چند روز قبل از سفر ما) مسئولان فروش بلیط، اطلاعات دقیقی از چند و چون ماجرا نداشتند و نتوانستند من را مجاب به استفاده کنند اما در صورت تداوم فعالیت و پختگی عوامل فروش، وسیلهی جالب و کار راهاندازی به نظر میرسد.
بلیطهای این اتوبوس در سه حالت 24 ساعته، 48 ساعته و 72 ساعته میباشد که به ترتیب 120 هزار، 145 هزار و 175 هزار تومان برای هر نفر قیمت دارد.
پایان اسپینآف یکم.
کوچه تمدن
برای سوار شدن به مینیبوس به میدان ساحل رفتیم و ابتدای خیابان سنایی. تا اینجا که آمدیم بازدیدی هم از "گذر هنرمندان کیش" داشتیم.
در این گذرگاه سردیسهای مفاخر هنری کشورمان را به زیبایی و هنرمندانه ساخته و به نمایش درآوردهاند.
هنرمندانی از جمله عزت سینمای ایران، بانو پروین اعتصامی، مرتضی ممیز، جلال آل احمد، استاد شهریار و خیلی دیگر از مشاهیر اما متاسفانه جای بسیاری دیگر در این میان خالی بود. بزرگانی مثل زندهیاد محمدعلی فردین، استاد شجریان، بانو فروغ فرخزاد، استاد بهروز وثوقی و ... .
در این معبر علاوه بر سردیسهای هنرمندان، المانهای هنری دیگری هم در معرض دید قرار گرفته که فضایی هنرمندانه را ایجاد کرده و حسابی بازدیدکنندگان را مشعوف میکند.
جهانی دیگر
بعد از چند دقیقه انتظار سوار مینیبوس شدیم و من در نقشهی آنلاین مدام مسیر را رصد میکردم و برای راه برگشت هم چند جاذبه را نشان کردم.
به بازار و محلهی عربها رسیدیم. گرد میدان لارک پیاده و با کمی پرس و جو راهی منطقهی بومینشین شدیم. اینجا با آنچه در سطح شهر دیدیم زمین تا آسمان تفاوت داشت. کوچه پسکوچههای باریک و تو در تو با خانههایی به غایت ساده و قدیمی. مرغ و خروس در کوی و برزن میدویدند و کودکان مشغول بازی بودند. خانهها، یکطبقه و حیاطدار با پنجرههای بسیار کوچک و مرتفع نسبت به سطح زمین. در بیشتر حیاطها یک درخت نخل به چشم میآمد که نخل برای مردم جنوب بسیار مکرم است و تنها یک درخت نیست بلکه ریشه در فرهنگ و باورهای مردمان این دیار دارد. میراث گذشتگان است که از نسلی به نسل بعد منتقل شده.
اهالی این خطه بخشی از آداب، رسوم و باورهای اجتماعی خود را مدیون خرمابن میدانند و به وسیلهی آن، این فرهنگ و باورها را ماندگار و به ارث گذاشتهاند. نخل، اعتقاد، اقتصاد و اشتغال مردم از قدیم تاکنون بوده و هست. در جنوب کمتر خانه و باغی پیدا میشود که این درخت، کِشتهی اولیهی آن نباشد؛ چون کریم است و همواره سبز!
در این محله خبری از زرق و برق آنسوی کیش نبود. به بسیاری از دیوارهای بیرونی خانهها بند رختی آویخته بود با تعدای لباس شسته شده. اینجا با تمام سادگیاش زیبا بود و دلنشین.
اما این زیبایی فقط برای منِ گردشگر بود و ساکنین نظر دیگری داشتند. پیرمردی از اهالی با دیدن منِ دوربین به دست شروع به گلایه از اوضاعشان کرد. به زبان فارسیِ سخت و با گویش غلیظ عربی گفت زندگی در اینجا رونقی ندارد و هر پنج پسرش در هتلها و پاساژهای جزیره مشغول کارهای خدماتی هستند با دستمزدهای ناچیز. گفت ماندن در این محل به هیچ نمیارزد. گفت با این گرانی و تورم روزافزا دست و پنجه نرم میکنند و هر روز بدبختتر از دیروز میشوند و من به وجه اشتراک همهی مردم ایران فکر میکردم. بلایی که همهمان کمابیش گرفتارش هستیم!
صفین، سابق بر این محل اسکان بومیان و اعراب جزیره بوده اما امروزه به علت افزایش قیمت فروش و اجارهی املاک مسکونی در سطح جزیره و ارزانی نسبی این محله، تبدیل شده به مکانی برای زندگی همهی افراد و اقوام. از تهرانی و شمالی و لر گرفته تا بشاگردی و بلوچ.
البته در این محله هم شکاف طبقاتی دیده میشد و بودند خانههایی که نشان از مکنت صاحبانش داشت اما آنچه بیشتر به چشم میآمد همان بود که بود.
قصههای جزیره
دههی چهل خورشیدی بود که طرح توسعهی کیش به اجرا درآمد. نهادی تحت عنوان "سازمان عمران کیش" ایجاد شد که هدفش تبدیل این جزیرهی زیبا و دورافتاده به یکی از قطبهای گردشگری جهان بود. پس با همکاری برجستهترین کارشناسان شهرسازی و گردشگری دنیا این پروژه کلید خورد.
بهترین و مرغوبترین قسمت جزیره که روستای "ماشه" و اطرافش بود برای ایجاد هتل و مراکز توریستی انتخاب شد. برای انتقال و اسکان ساکنینِ ماشه، روستای "صفین" را انتخاب کردند. ابتدا زیرساختهای لازم برای زندگی ایجاد شد و سپس خانهها و کوچهها را طبق معماری سنتی جنوب و مورد پسند اهالی ساختند.
بومیان از ماشه به صفین منتقل شده و ساخت و ساز آغاز شد. ساختمان هتل شایان، مرکز اقامتی آبادگران، ویلاهای تاپرز، ارم و دلفین، کاخ الیت کیش و... جایگزین بافت قدیمی شد. طرح فرودگاه کیش طبق جدیدترین استانداردهای دنیا به اجرا درآمد طوری که هواپیماهای پهنپیکر B747 و کنکورد به راحتی در آمد و شد باشند. بازاری زیبا و بزرگ با برندهای اروپایی در دل جزیره افتتاح شد به اسم بازار فرانسه. تجهیزات مدرن آبشیرین کن استقرار یافت و شبکهی تلوزیونی کیش با جدیدترین امکانات فنی به راه افتاد.
اینجا هاوایی شرق لقب گرفت و کرور کرور گردشگر اروپایی و آمریکایی راهی جزیره شدند. سرعت تحولات به قدری بالا بود که همهی کارشناسان امر متعجب مانده بودند.
جزیره رو به پیشرفت بود و هتلهای گلدیس و سیمرغ هم به مراکز اقامتی اضافه شده و طرح ایجاد هتلهای بیشتر در دست بررسی قرار گرفت. با پیدایش انقلاب اسلامی و آغاز جنگ هشت ساله به یکباره همه چیز متوقف شد و در دههی هفتاد خورشیدی دوباره به راه افتاد؛ با شمایل امروزی.
اسپینآف دوم؛ معماری نوین کیش
همانطور که گفته شد ظاهر جدید جزیرهی کیش در دهههای چهل و پنجاه خورشیدی شکل گرفت. در آن سالها برای ایجاد تشخص در جزیره و معرفیاش به عنوان یک مقصد ممتاز گردشگری، سبک معماری منحصر به فردی ایجاد شد که بر اساس خطوط تیز هندسی است. تا جایی که تمام ابنیهای که طی آن سالها ساخته شده به همین شکل بوده و این سبک معماری، ویژه آن زمان است و در هیچ کجای دنیا نمونهای ندارد. طراح و مجری این بناها شرکت ایرانی_ فرانسوی "مرکوری" بوده. این فرم معماری برای اولین بار در کاخ زیبای الیت و سپس به تمام بناهای آن دوران گسترش یافت که بنابر گفتهی طراحانش این سبک از خط ایران باستان یعنی خط میخی الهام گرفته شده. به طور کلی ویژگیهای زیر در اکثر ساختمانهای آن دوره به چشم میخورد:
مجموعهی این ویژگیها در تمامی بناهای آن دوره به شکلهای مختلف و تفاوت اندک قابل مشاهده است. این شیوه، نظام معماری هماهنگی را به وجود آورده که با کنار هم قرارگرفتن مجموعهی بناها سمفونی همآوای کیش به گوش میرسد. مهمترین ساختمانهای آن دوره شامل هتل شایان، ساختمان ساحل کیش (کازینو)، بازار فرانسه، کاخ الیت، کاخ مرجان، کاخ نخست وزیری، مجتمع آبادگران، هتل سیمرغ و تاپ رز، مجتمع مسکونی کمپ معمار، ساختمان بانک ملی، بازار حافظ، فرودگاه کیش، پاویون اختصاصی و هتل گلدیس می باشد. علاوه بر این، تعدادی بنا در مقیاس کوچک و عموما با کاربری تاسیسات شهری و خدماتی نیز در سرتاسر جزیره به چشم میخورد.
هتل شایان