به نام خدا
بعد از سفری که زمستان سال گذشته به چابهار داشتیم و تجربه ی هوای دلچسبش، باز هم سرمای زمستان ما رو به یاد آب و هوای بهاریِ جنوب انداخت و این بار انتخابِ ما، جزیره ی زیبای کیش بود.
اتاق ۵ تخته؟! نه نداریم...
این جمله ایه که اگه بخواید توی کیش هتل رزرو کنید و ۵ نفر باشید زیاد خواهید شنید و بهتون پیشنهاد می کنن که یه اتاق ۲ تخته و یه اتاق ۳ تخته بگیرید؛ اما برای من و همسرم که دلمون میخواست با دو پسر بازیگوش و مامان عزیزم همه در کنار هم باشیم پیشنهاد جالبی نبود.
به نظر میومد که چاره ای نیست تا اینکه در جستجوهایی که توی اینترنت داشتم، به هتل فلامینگو رسیدم و دیدم که این هتل اتاق های ۵ تخته و ۶ تخته هم داره، اون هم چه اتاق هایی: لوکس و ویلایی. عکس ها و نظرات کاربران رو هم که دیدم بیشتر از قبل به انتخاب این هتل مطمئن شدم و الحق و الانصاف که چه انتخاب خوبی بود. (هزینه ی هتل برای سه شب اقامت در اتاق ویلایی ۶ تخته: ۱۷ میلیون و ششصد)
با هتل تماس گرفتیم و بعد از اینکه مطمئن شدیم براي تاریخ مورد نظرمون جا داره رفتیم سراغ انتخاب پرواز... و این جایی بود که همسر گرامی به جای اینکه پرواز صبح زود رو انتخاب کنه و برای برگشت هم پرواز غروب یا شب رو بگیره ( که زمان بیشتری اونجا باشیم)، هر دو پرواز را ۳ بعدازظهر انتخاب کرد و دلیلش هم این بود که اگه بدون اتاق اونجا باشیم و بچه ها خسته بشن چی؟! نمی دونم این دیدگاه چقدر درست بود ولی برای من که مسئولیت چیدن تفریحات در برنامه ی سفر رو داشتم و دائم با کمبودِ زمان روبرو می شدم، دو نصفه روزِ اضافه ای که هزینه ی هتل هم نداشت، فرصت خیلی مناسبی به نظر میومد. برای همین، همسر تلاش کرد که ساعت پروازها رو تغییر بده، اما وقتی متوجه شدیم که در هر صورت باید ۴۰ درصد مبلغ رو به عنوان جریمه ی کنسلی پرداخت کنیم از خیرش گذشتیم... (هزینه ی بلیط هواپیما: رفت و برگشت تهران کیش برای هر نفر ۴ میلیون)
بعد از رزرو هتل و پرواز، دو هفته ی شیرین تا زمان سفر مونده بود که به نظرم این زمان انتظار به اندازه ي خود سفر دوست داشتنیه اما از طرفی یه بدی هم داشت: اینکه برای دو هفته بعد هیچ پیش بینی آب و هوایی وجود نداره. اولین بار اهمیت این مسئله رو یک هفته مونده به سفر فهمیدیم؛ وقتی که پیش بینی آب و هوای هفته ی آینده ی کیش، خبر از باد شدید دقیقا در همون چند روز سفر ما می داد و چیزي که دلمونو بیشتر می سوزوند عالی شدن هوا یک روز بعد از برگشت ما بود!
با این حال اجازه ندادیم که پیش بینی هوا، ذوق و شوقمون رو کم کنه و گفتیم حالا همیشه هم که پیش بینی ها درست از آب در نمیاد. یه برنامه ی جایگزین (یا به قول همسر پلن B!) هم براي زمانی که باد بیاد و دریا طوفانی باشه در نظر گرفتیم. از این طرف براي آخر هفته ی تهران هم بارش سنگین برف پیش بینی کرده بودند!
این پیش بینی اول که درست از آب در اومد...این همه از اول زمستون چشم انتظار برف بودیم ولی آخه دقیقا حالا باید برف میومد؟! می ترسیدیم که پروازمون به تاخیر بیفته یا حتی کنسل بشه.
از صبح همینطور که چمدون ها رو می بستیم، پروازها رو هم چک می کردیم که ببینیم انجام می شن یا نه و خیلی از پروازها از جمله همون پروازِ صبحِ زودی که قبلا دلمون میخواست پروازمون رو با اون جابه جا کنیم، همچنان انجام نشده بودند و تا ساعت ۱۰ در وضعیت آماده ی پرواز باقی مونده بودند. با فرودگاه تماس گرفتیم و گفتند مشکلی نیست و پروازتون انجام میشه.
زمانی که سوار تاکسی شدیم هنوز هم برف میومد ولی یه ساعت به پرواز مونده، برف قطع شد و در کمال تعجب و خوشحالی پروازمون بدون یک دقیقه تاخیر انجام شد. هواپیمای ما مربوط به شرکت هواپیمایی آسمان بود. پرواز آروم و خوبی بود و پذیرایی هم عالی بود. تجربهی بودن بالای ابرها خودش یکی از لذت بخش ترین قسمت های سفرهای هواییه. مخصوصا اگه آسمون و ابرهاش اینجوری دلربایی کنن!
بعد از یک ساعت و نیم پرواز، توی فرودگاه کیش از هواپیما پیاده شدیم و بر خلاف دفعات پیش که هوای گرم و شرجی کیش به صورتمون می خورد، این بار هوای سرد و بادِ شدید چیزی بود که انتظارمون رو می کشید..
سلام هتل زیبا
با ترنسفر هتل که توی فرودگاه منتظرمون بود به سمت هتل رفتیم. کیش همیشه زیباست با اون گل های کاغذی و درختان نخل...حتی اگه هوا اونقدری که دلت می خواد آروم و گرم نباشه.
هتل فلامینگو حتی از عکس هاش هم زیباتر بود. لابی، محوطه ی خیلی بزرگ و زیبا، آبشارها و باغ وحش... و اتاق ویلایی ما که در دل این زیبایی بود.
این یه آلاچیق زیبا و بزرگه، روز آخر دیدیم مسافرهای تور کیش که منتظر اتاقشون هستند اینجا نشسته بودند و غذا می خوردند، یکی دو وعده غذای سبک و سرد، همراه آوردن فکر اقتصادی خیلی خوبیه!
اتاق های ویلایی همکف یا در طبقه اول هستند که ما همکف رو انتخاب کردیم. البته اتاق های طبقه ی بالا هم تعداد پله ي زیادی ندارند.
اتاق ویلایی ۶ تخته
اتاق ما ۶ تخته بود که ۴ تخت یک نفره و یک تخت دو نفره در یک اتاق جداگانه با حمام و دستشویی مجزا داشت و این دو اتاقه بودنش مزیت بزرگی بود. کتری برقی و سینک ظرفشویی هم، از مزایایی بود که ضرورت وجودشون رو وقت اقامت حس می کردی. امکانات و تمیزی هتل عالی بود و تنها چیزی که کم بود، ساعت دیواری بود. همکف بودن اتاق هم باعث میشد نگران بدو بدو و سر و صدای بچه ها و ایجاد مزاحمت برای بقیه نباشیم.
توی لابی هتل خانمی مسئول راهنمایی و رزرو تفریحات کیش بودند. همینطور که توضیح می دادند چشمم خورد به بنر کنسرت رضا صادقی که تاریخش ۱۳ بهمن یعنی دقیقا همون روز بود! از اونجایی که از قبل دوست داشتیم کنسرت ایشون رو شرکت کنیم، وقتی فهمیدیم کنسرت همون شب ساعت ۱۲ تا ۲ برگزار میشه و هنوز جا داره کلی خوشحال شدیم و سریع بلیط خریدیم. (نفری ۵۵۰ برای صندلی های ۳ ردیف مونده به آخر، جلوتر جا نبود! )
بعد از اینکه کمی استراحت کردیم راهی اسکله شدیم. اون موقع تازه درک می کردیم که چرا نزدیک بودنِ هتل به دریا و مراکز تفریحی و خرید خیلی مهمه. هتل ما نزدیک به اسکله تفریحی و چند مرکز خرید بود و بعد از پنج شیش دقیقه پیاده روی به اسکله رسیدیم.
شنیده بودم شب های اسکله هم زیباست و یکی از انتخاب های خوب براي شب های کیشه، اما خب چی بگم از باد شدیددد و سرمایی که دست کمی از تهران نداشت! طوری که هر چی تلاش کردیم مقاومت کنیم فایده ای نداشت و با اینکه همون کاپشن هایی که توی سرمای تهران تنمون بودو پوشیده بودیم، دست آخر از شدت باد به حالت دو به سمت رستورانی که نزدیک اسکله دیده بودیم و شکلِ کشتی مانندش بچه ها رو جذب کرده بود دویدیم.
اسم رستوران، کشتی ایرانیان یا سینگو بود. وقتی وارد شدیم خالی بودن رستوران و صندلی های نه چندان تمیزش توی ذوقمون زد ولی گرسنگی بچه ها و هوای سرد بیرون باعث شد که تصمیم بگیریم همونجا غذا بخوریم که البته پشیمون هم نشدیم چون کیفیت غذاها بد نبود.
بعد از غذا باید به قولی که براي بستنی بعد از غذا به بچهها داده بودیم عمل می کردیم و همون جا بستنی هم داشت که دیزاین و طعم خوبی داشت و به علت اشتیاق بچه ها فراموش کردم که عکس بگیرم.
بعد از رستوران در هوای سرد و بادی چیکار میشه کرد؟ پاساژگردی. دو پاساژ مریم و ونوس نزدیک اسکله هستند که ما پاساژ ونوس رو انتخاب کردیم اما چیزی که نظرمون رو برای خرید جلب کنه پیدا نکردیم.
بعد به هتل برگشتیم و با خوردن چای سعی کردیم برای کنسرت نیمه شب تجدید قوا کنیم. جالبه که کنسرت های کیش همه ساعت ۱۲ تا ۲ شب اجرا میشن!
لباس های گرم زمستونی مون رو باز پوشیدیم! و پیاده به سمت محل کنسرت که در بولینگ مریم اجرا می شد و اون هم به هتل نزدیک بود (پنج شش دقیقه پیاده روی) رفتیم. خیلی هم با عجله رفتیم که سر ساعت دوازده که برنامه شروع می شه برسیم اما زهی خیال بیهوده! در کمال تاسف برنامه تا ساعت یک شروع نشد. طوری که دیگه همه شروع به اعتراض کردند اما کسی پاسخگو نبود. به خصوص که یک کلیپ تکراری از آقای صادقی پشت سر هم پخش می شد و واقعا توهین به کسانی بود که اون وقت شب برای تماشای این کنسرت اومده بودن.
بالاخره آقای صادقی اومدند، عذرخواهی کردند و برنامه رو شروع کردند، اما ما دیگر ذوق و شوق اولیه رو نداشتیم و مدتی طول کشید تا دوباره انرژیمون بالا بیاد و با آهنگ ها همراه بشیم. سالن در مقایسه با کنسرت بهنام بانی که در هتل اسپیناس رفته بودیم کوچیک و بی نظم بود و در تمام مدت کنسرت افراد در حال رفت و آمد بودند ولی روی هم رفته خوش گذشت.
روز دوم؛ روز حادثه!
صبح های هتل با صبحانه های مفصل و رنگارنگش شروع میشه. میز صبحانه ی هتل فلامینگو هم خیلی مفصل و متنوع بود به خصوص املت سفارشی داغی که مواد اولیه ش رو خودمون انتخاب می کردیم عالی بود.
بعد از صبحانه، از قبل تصمیم داشتیم که بچه ها با باباشون برن لب دریا شن بازی و ما خانومها هم بریم پارک آبی، چون تنها جائیه که خانوما توی ایران می تونن پارک آبیِ روباز رو تجربه کنن و واقعا دلم می خواست امتحانش کنم. از دوستم هم شنیده بودم که خیلی داخلش باصفاست. اما خب خانومی که توی هتل در مورد تفریحات توضیح می داد گفت الان که باد میاد، سرده و من منصرف شدم چون بلیطش هم خیلی گرون بود (یک میلیون) و نمی شد ریسک کرد. این شد که همه با هم تاکسی گرفتیم و رفتیم ساحل مرجان.
ساحل مرجان خیلی زیباست در کنار آب های خوشرنگِ خلیج فارس که آدم از دیدنش سیر نمی شه. همین صفای ساحل، تلخی تعطیل شدن تفریحات آبی به خاطر باد رو از یادمون برد. البته پاراسل، شاتل و غواصی برقرار بود. پاراسل و شاتل رو قبلا امتحان کرده بودیم. برای یه تجربه ی جدید، غواصی رو توی برنامه گذاشته بودم، ولی هم تنها گذاشتن بقیه سخت بود و هم از شما چه پنهون یکمی ترسیدم چون شنیدم که راه بینی کامل بسته میشه و فقط از راه چیزي که داخل دهن باید گاز بگیری نفس می کشی. البته الان از اینکه امتحان نکردم پشیمونم چون هر کس تجربه کرده می گه تجربه ی جدید و خاصیه. انشالله توی سفرهای بعد...
توی چنین شرایطی، از پیشنهاد قایق سواری که همه با همدیگه می تونستیم سوار بشیم نمی شد به سادگی گذشت. (هزینه: ۵۰۰ هزار تومان) سرعت قایق و بالا پایین شدن های زیادش، خیلی هیجان داشت. دائم نگران رادمهر پسر کوچیکم بودم که حاضر نبود دست کسی رو بگیره و همش می ترسیدم که توی یکی از این تکون های شدید، پرت بشه توی دریا. با خودم می گفتم کاش اون قایقی که جلیقه ی نجات داشت رو انتخاب کرده بودیم. قایقران محترم دو جا قایق رو نگه داشت و تونستیم چند لحظه در آرامش، ماهی های رنگی و خرچنگ های روی صخره ها رو ببینیم.
بعد از قایق سواری که حسابی خوش گذشت و سرحالمون آورد برنامه مون این بود که موتورسواری کنیم. از قبل توی اینترنت، دیده بودم موتورهایی که کرایه میدن به دو صورت دوچرخ و هم سه چرخ هستند و نقشه کشیده بودم که اگه رانندگی با موتور سه چرخ آسون باشه، برای مامان اجاره کنیم، چون عاشق رانندگیه. (هزینه ی موتور برقی سه چرخ ساعتی ۲۵۰ و دو چرخ: ساعتی ۲۰۰) وقتی دیدیم که گاز روی دسته ست و فقط یه پدال ترمز داره به این نتیجه رسیدیم که مامان از پسش بر میاد.
به خصوص که حتی بچه های هشت نه ساله هم پشت فرمون سه چرخه ها نشسته بودند چه برسه به مامان که گواهینامه داره. خودش هم کلی ذوق داشت و بین توضیحاتی که راجع به گاز و ترمز بهش می دادیم با اعتماد به نفس می گفت باشه میدونم. این شد که من و همسر با خیال راحت بچه ها رو صندلی عقب سه چرخه سوار کردیم و خودمون یه موتور گرفتیم تا یکمی هم خاطرات دونفره بسازیم.
هنوز مسیر زیادی نرفته بودیم که دیدیم ناگهان مامان خانم ازمون سبقت گرفتند و در بین جیغ و هورای بچه ها به سرعت دور شدند و ما در شوک جا گذاشتند! وحید که تا اون لحظه مراعات ترس من از سرعت رو می کرد دیگه گازشو گرفت بلکه بتونه به مامان هشدار بده احتیاط کنه. به خصوص که مامان دائم فرمونو به سمت جدول می گرفت. بهشون رسیدیم اما در بین فریادهای "مامان یواش ترِ" وحید، یک بار دیگه هم از ما سبقت گرفتند!! واقعا این سرعت رفتن و سبقت گرفتنهای مامان آخرین چیزی بود که می تونستم احتمالش رو بدم!
این بار همین که بهشون نزدیک شدیم، یه دفعه مامان برگشت به عقب نگاه کرد. وحید داد زد مامان جلو رو نگاه کن، داری میری توی جدول... و رفتند روی جدول و در مقابل چشم های نگران ما موتورشون چپ کرد... نفهمیدیم چه جوری پیاده شدیم و خودمونو بهشون رسوندیم. تازه اون موقع بود که با فریاد سپهر که می گفت رادمهر افتاده به عقب نگاه کردم و دیدم که رادمهر توی فاصله ی زیادی از ما افتاده و داره به شدت گریه می کنه. بدو بدو خودمو بهش رسوندم بغلش کردم. صورت سیاه و زخمیش که روي آسفالت کشیده شده بود هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شه.
معلوم شد که توی آخرین سبقت که از ما گرفتند رادمهر از روی موتور پرت شده پایین و سپهر بقیه ی مسیرو تلاش کرده که به مامان بزرگش بگه رادمهر افتاده! بالاخره که مامان متوجه حرف سپهر می شه با نگرانی بر میگرده عقب نگاه می کنه و ناخواسته فرمونو به سمت جدول می پیچونه و ...
خدارو شکر سپهر چیزیش نشده بود ولی مامان شوکه و پریشون نشسته بود. به نظر ميومد فقط ترسیده و دست و پهلوش ضرب خورده. با اینکه خودمونم خیلی زیاد ترسیده بودیم ولی بعد از چند دقیقه، سعی کردیم با خنده و شوخی قضیه رو تموم کنیم تا بقیه ی سفرمون خراب نشه؛ اما انگار درد پهلوی مامان جدی بود و قرار نبود قضیه به این سادگی تموم بشه. رفتیم از نزدیکترین داروخانه به هتل فلامینگو (که توی پاساژ دیپلمات بود) پماد و مسکن گرفتیم. هم نگران مامان بودم و هم چشمم به ساعت بود چون طبق برنامه مون باید ساعت سه و نیم می رفتیم دلفیناریوم و وقت زیادی نمونده بود.
همین که رسیدیم به اتاق، بچه ها از خستگی خوابشون برد و مامان هم مسکن خورد و خوابید. انگار خدا به دل وحید نگاه کرده بود که دوست داشت فوتبال ایران ژاپنِ ساعت ۳ رو ببینه. از حق نگذریم خودمم دوست داشتم ببینم ولی خب اگه اون روز نمی رفتیم دلفیناریوم، تایم دیگه ای براش نداشتیم. به هر حال که هیچ کس آمادگی و تمایل برای ترک اتاقو نداشت و ناچار بی خیال دلفیناریوم شدیم. خدارو شکر که فوتبال واقعا دیدنی بود و بُرد ایران از ژاپن توی دقایق آخر خیلی چسبید.
بچه ها که از خواب بیدار شدند تازه یادمون انداختند که ناهار نخوردیم. مامان همچنان درد داشت و با پماد و مسکن دردش رو آروم می کرد تا بتونه همراهی مون کنه. تصمیم گرفتیم پیاده به رستوران دارچین که از بهترین رستوران های کیش هست، بریم که از پیاده روی توی کیش هم لذت ببریم. انصافا هم که مسیر خیلی لذت بخش و زیبا بود.
تعریف رستوران دارچین رو زیاد شنیده بودیم ولی وقتی رسیدیم ساعت شش بود و هنوز فعالیتش رو برای شام شروع نکرده بود و گفتند از ساعت هفت در رستوران باز می شه. راستی شعبه ی جدید رستوران دارچین روبروی هتل داریوش در حال تکمیل شدن بود (بهمن ۱۴۰۲)، شاید تا زمان سفر شما کامل شده باشه.
از اونجایی که بچهها گرسنه بودند نمی تونستیم منتظر باز شدن رستوران بمونیم برای همین یه تاکسی گرفتیم و رفتیم فود لند. فضای فودلند خوب بود هرچند که اونجا هم چون هنوز وقت شام نبود، فقط غذای ایرانی موجود بود و فست فودها رو سفارش نمی گرفتند. قیمت ها بالا بود اما کیفیت غذاها (شامل ماهی کباب، جوجه کباب و کوبیده) خیلی خوب بود.
خوبی فودلند به این بود که داخل مرکز خرید مرجان قرار داره و من تونستم تا آماده شدن غذا سری به مغازه ها بزنم. بعد از غذا هم همسر توی رستوران موند تا فوتبال ببینه و ما هم بتونیم با خیال راحت بریم پاساژگردی. هرچند که همراهی و شیطنت بچه ها، خیال راحتی باقی نذاشت. کلا قیمت های کیش اگر اجناس با کیفیت باشند به اندازه ي کلان شهرها بالاست و خب اصلا منطقی نیست که با قیمت بالا خرید کنیم و این همه راه حملشون کنیم اما اگه وقت داشته باشید و بین مغازه ها بگردید بعضی وقت ها مغازه هایی پیدا می کنید که جنس ها و قیمت های خوبی دارند. ما هم یکی از این مغازه ها رو پیدا کردیم که به گفته ی خودشون در سه روز حراجِ قبل از رسیدن اجناسِ جدیدشون بودند و با دست پر به هتل برگشتیم.
برای زمان هایی که داخل اتاق هتل بودیم فِلَش کارتونی که وحید همراه خودش آورده بود خیلی به دردمون خورد. اگه بچه کوچیک همراهتون هست بهتون پیشنهاد می کنم حتما این کارو انجام بدید چون اتاق برای بچه ها نسبت به فضای خونه کوچیکه و زود حوصله شون سر می ره.
روز دوم هم تموم شد و من ناراحت بودم از اینکه برنامه ی دلفیناریوم و سافاری هر دو بعداز ظهرها هستند و ما که فقط یک بعداز ظهر دیگه داشتیم، به هر حال یکیشو از دست می دادیم. به وحید گفتم آخه چرا هر دوي این برنامه هاي پرطرفدار فقط توی یه سانس و همزمان هستند؟ باد هم همچنان ادامه داشت و تلاش های وحید برای اینکه تفریحات آبی رو برای فردا صبح هماهنگ کنه بی نتیجه بود.
روز سوم (یکشنبه) با وجود همه ی اتفاقات، سعی کردیم که از فرصت باقی مونده بهترین استفاده رو بکنیم و خدا رو شکر وحید بعد از صبحانه یه خبر خوش آورد. گفت که از مسئولین هتل شنیده که سافاری صبح ها هم تا ساعت یک فعاله. خیلی خبر خوبی بود چون اینجوری می تونستیم صبح بریم سافاری و عصر دلفیناریوم. خوبی سافاری توی اون ساعت این بود که خیلی خلوت بود و اصلا معطل نشدیم و عکاس های مجموعه هم نبودند که مثل عکاس های هتل مجبور بشیم از دستشون فرار کنیم.
خیلی تعجب کرده بودم از اینکه چرا توی اینترنت ندیدم که سافاری پارک کیش، سانس صبح هم داره. بعد که از کارکنانش سوال کردیم گفتند الان روز دومه که این تایم جدید اضافه شده! تازه قضیه روشن شد که چرا حتی راننده تاکسی ها هم هنوز از این تایم جدید خبر نداشتند. انگار خدا صدای منو شنیده بود!
توی مراکز فروش بلیط این تفریحات به شکل پکیج های مختلف(نوجوان، دونفره و ...) در آوردند و ظاهرا این پکیج ها رو با تخفیفی ارائه می دن ولی از اونجایی که تفریحاتی که در این پکیج ها در کنار هم گنجانده شده، احتمال زیاد دقیقا همون چیزهایی نیست که شما میخواید، به نظرم بهتره از خیر این تخفیف بگذرید و از خود مجموعه، بلیط تفریحاتی که خوشتون میاد رو تهیه کنید.
ما قبلا تجربه ی معروفترین تفریح سافاری که همون رانندگی پرسرعت از پیست پرفراز و نشیب سافاری هست رو داشتیم اما انقدر هیجان انگیزه که دوست داشتیم باز هم و صدالبته این بار همراه با بچه ها امتحانش کنیم. یادتون باشه هرچقدر هیجان بیشتری دوست دارید و دلتون می خواد که بیشتر بالا و پایین بپرید صندلی های عقب ماشین رو انتخاب کنید. تنها بدي سافاری این بود که طول مسیر پیست و مدت زمان این تفریح خیلی کم بود.
بعد از اون برای بچه ها موتور چهار چرخ گرفتیم که سپهر با ۸ سال سن به راحتی تونست خودش برونه ولی رادمهر که ۵ سالشه فرمونو گرفت سمت لاستیک ها و جالبه که با اینکه گیر کرده بود همچنان گاز می داد! در نهایت با همراهی مسئول پیست بقیه ی مسیرو ادامه داد. مدت این تفریح هم ۳ دور در پیستِ نسبتا کوچیکش بود که به علت خلوتی به ما یه دور اضافی دادند.
بعدش رفتیم سراغ باگی که میشه هم به صورت خانوادگی و هم به صورت دو نفره باشه. اگه خانوادگی سوار بشید دیگه رانندگی به عهده ی خودتون نخواهد بود ولی در باگی دو نفره، یک نفر از خودتون رانندگی می کنه و همراه چند ماشین دیگه همگی به دنبال ماشین لیدر که پرچم داره، یه مسیر خاکی نسبتا طولانی رو طی می کنید. وسطای مسیر هم چند لحظه توقف هست برای کسانی که می خوان جای راننده رو عوض بکنن تا هر دو از رانندگی در ماشین باگی لذت ببرند.
البته برای من که به جای لذت، بیشتر استرس داشت چون هم مامانِ آسیب دیده و رادمهر بازیگوش همراهم بودند و هم اینکه از مسئولین سافاری شنیده بودیم که تاحالا چند بار این ماشین ها چپ کردند و دست و پای شکسته به جا گذاشتند. برای همین دیگه با احتیاط کامل می رفتم و اصلا هم به فریادهای وحید که می گفت گاز بده، گاز بده توجهی ننمودم!
بعد از باگی بچه ها گیر دادند که می خوان یورو بانجی سوار بشن که چون چیزیه که همه جا پیدا می شه و فقط اونجا گرونتر بود ما موافق نبودیم. در نهایت برای اینکه خاطره ي خوشی براشون بمونه قبول کردیم اما بعد از کلی معطلی گفتند که مسئولش نیست و برید بلیط ها رو پس بدید! وقتی که تا پذیرش رفتیم بلیط ها رو پس نگرفتند و به شخص دیگه ای بی سیم زدند که بیاد به جای مسئول این دستگاه و خلاصه بعد کلی معطلی بچه ها به مراد دلشون رسیدند. بالاخره خلوت بودنِ زیاد، معایبی هم داره.
سافاری تفریحات هیجان انگیز دیگه ای هم داره مثل صاعقه و بانجی شوتینگ، که ما شاهد جیغ و فریادِ از سر هیجانِ عزیزان بودیم ولی ترجیح دادیم که در حدِ شاهد، باقی بمونیم!
در بانجی شوتینگ شما رو به وسط این طناب می بندن، به عقب می کشند و سپس به سمت جلو شوت می کنند یه چیزی شبیه به تیر و کمان یا قلاب سنگ!
خبر خوب دیگه ی اون روز، این بود که گوشی موبایلی که بچه ها توی هواپیما جا گذاشته بودند رو مسئولین تحویل فرودگاه داده بودند و بعد از پیگیری های ما، گفتند بیاید فرودگاه تحویل بگیرید. بعد از سافاری، تاکسی گرفتیم و رفتیم فرودگاه و از دیدن دوباره ی موبایل گمشده مون خوشحال شدیم.
از فرودگاه دوباره تاکسی گرفتیم و به هتل برگشتیم. کلا تاکسی ها برای مسیرهایی که نزدیکند و در مرکز جزیره هستند ۶۰ تومن هزینه می گیرند اما برای سافاری و فرودگاه که از مرکز دورند ۱۲۰ می گیرند. (تاکسی ها همگی کارتخوان دارند)
تصمیم گرفتیم که ناهارو توی رستوران هتل بخوریم. کیفیت غذا، معمولی و قیمت ها به نسبت بالا بود ولی همین که بلافاصله بعدش رفتیم اتاقمون خیلی مزیت بزرگی بود؛ به خصوص که زمان زیادی تا شروع دلفیناریوم نمونده بود و با اینکه کمی خسته بودیم باید به تفریحات فشرده مون به علت ضیق وقت ادامه می دادیم.
زمان پارک دلفین ها از ساعت سه و نیم شروع می شه و تا ساعت حدود ۷ ادامه داره، چون فقط شامل برنامه ی دلفین ها نیست و در واقع شما دارید بلیط یک مجموعه رو تهیه می کنید که شامل باغ پرندگان، یک شو و در نهایت برنامه ی دلفین هاست. (هزینه ی بلیط پادک دلفین ها: نفری ۵۵۰ هزار تومان)
باغ پرندگان فضایی که سقف توری بلندی داره و در واقع یه قفش خیلی بزرگ برای پرنده هاست که شما درونش قدم می زنید و پرنده ها آزادانه اطراف شما حرکت می کنند. درخت بالای سرتونو که نگاه کنید پلیکان هایی بالاش می بینید که هرگز جای دیگه ای نمیتونید چنین منظره ای ببینید.
گشت و گذار آزادانه ی طاووس ها که تعدادشون خیلی زیاده هم تجربه ی جالبیه طوری که بعضی هادنبالشون می کردند و می خواستند بهشون دست بزنند!
البته توی این باغ فقط پرنده های جورواجور نمی بینید بلکه کروکودیل، راکون و انواع خزنده ها هم بودند.
در کل پارک دلفین ها برای یک بار تجربه شدیدا توصیه می شه اما ما چون توی سفرهای قبلی رفته بودیم، این بار صرفا به خاطر بچهها رفتیم که پرنده ها و دلفین ها رو ببینند. برنامه ی شویی هم که مابین باغ پرندگان و دلفین ها اجرا شد، شامل طوطی های دست آموز، آکروبات، لیزر و ... نسبتا خوب بود.
فقط حواستون باشه که توی این مجموعه همه چیز قیمت غذا در کیش خیلی گرونه و یه نوشیدنی ساده دو و نیم برابر جاهای دیگه قیمت داره. همون اولِ پارک هم ماشین های دسته دار برای بچه ها کرایه می دادن به مبلغ ۲۰۰ هزار تومن! که البته چون مسیر پیاده روی طولانی و هوا سرد بود به دردمون خورد. بعد از تموم شدن برنامه، مینی بوس ها بیرون پارک منتظر مسافران ایستاده بودند و مقابل همه ي هتل ها و مراکز خرید کیش توقف داشتند، با کرایه ی هر نفر ۲۰ هزار تومان، اما جالبه که ما چون ۵ نفر بودیم اگه با تاکسی می رفتیم برامون حتی ارزون تر از مینی بوس در میومد.
برای شام به کافی شاپ هتل سفارش پیتزا و همبرگر دادیم که خدارو شکر بچه ها دوست داشتند. من و وحید که حسرت دوچرخه سواری توی کیش به دلمون مونده بود ساعت ۱۱ شب دوتایی رفتیم به سمت اسکله و از مرکز کرایه دوچرخه ی هتل شایگان که نزدیکترین محل کرایه ی دوچرخه نسبت به هتل خودمون بود، دوچرخه اجاره کردیم. هوا سرد بود طوری که افراد محلی توی صحبت هاشون می گفتند: کیش یه جوری سرد شده انگار که می خواد برف بیاد! و از ما می پرسیدند شما هم همین قدر سردتونه؟؟
یا ما چون بدنمون به گرما عادت داره اینجوری هستیم و خب حقیقتا ما هم سردمون بود؛ هرچند بعد از اینکه دوچرخه سواری رو شروع کردیم گرم شدیم. کرایه ی دوچرخه ساعتی ۵۰ بود و کارت شناسایی می خواست اما همراهمون نبود و سخت نگرفتند. اول تصمیم داشتیم دور جزیره رو بزنیم که حدود سه ساعت زمان می بره ولی یه ساعتی که گذشت کم آوردیم و برگشتیم. مسیر دوچرخه سواری کیش یکی از بهترین و به صرفه ترین تفریحاتشه، فقط سعی کنید توی روز برید که دریا دیده بشه.
نکته ي دیگه ای که هست اینه که خیلی باید مواظب موتورسوارهایی که تعدادشون چند برابر دوچرخه هاست باشید طوری که ما هیچ دوچرخه سوار دیگه ای غیر از خودمون ندیدیم ولی تا دلتون بخواد موتور برقی بود. بی صدا بودن و روشن نبودن چراغ موتورها (برای صرفه جویی در مصرف باتری) خطر تصادف باهاشون رو افزایش می داد و اجازه نمی داد که با خیال آسوده دوچرخه سواری کنی و از مناظر لذت ببری.
روزهای قبل سفر که در مورد تفریحات کیش سرچ می کردم دیدم که تردد موتور در پیست دوچرخه ممنوع شده و چون اون موقع دلم می خواست موتورسواری رو هم تجربه کنم، از این موضوع ناراحت شده بودم اما زمانی که به شخصه دیدم که حضور این موتورسوارها چقدر پیستِ به اون زیبایی رو خطرناک کرده به درستیِ این تصمیم پی بردم. حیف که در حد یه تابلوی هشدار بود و هیچ نظارتی بر اجراش نبود. بعد از دوچرخه سواری رفتیم کنار دریا و عجیبه که حتی توی سرما هم بستنی میچسبه! شب دریا هم با چراغهایی که تاریک و روشنش می کنه در نوع خودش زیباست.
دوچرخه سواری دو نفره با اینکه کم خرج ترین قسمت سفرمون بود ولی یکی از بهترین خاطرات این سفر رو برامون ساخت.
آخرین صبحانه ی رستوران هتل رو در کنار قفس قناری های خوشرنگ خوردیم و راهی بازار مروارید برای تهیه ی سوغاتی شدیم. بازار مروارید خیلی بازار خوبی بود. بزرگ بودن پاساژ و تنوع اجناس باعث می شه که معمولا کسی دست خالی برنگرده.
بعد از برگشتن به هتل، اتاقو تحویل دادیم، چمدون ها رو تحویل جامه دان هتل دادیم و برای آخرین بار رفتیم اسکله تا با دریای زیبا خداحافظی کنیم. چند روز قبل از سفر برامون پیامک اومده بود که پرواز نیم ساعت تاخیر داره. ما اول فکر کردیم که پرواز رفت تاخیر داره و حالمون گرفته شد ولی بعد که دقت کردیم متوجه شدیم که مربوط به پرواز برگشته و این بار به خاطر نیم ساعت وقت اضافه توی کیش خوشحال شدیم! چقدر هم اون نیم ساعت به کارمون اومد و فرصت خوبی شد که قبل از فرودگاه بتونیم سری به اسکله و دریا بزنیم.
بالاخره زمانمون تموم شد و مجبور شدیم از دریا دل بکنیم. به هتل برگشتیم تا چمدون ها رو برداریم و با ترنسفر هتل به فرودگاه بریم. قبل از خداحافظی با هتل اجازه بدید چند تا از عکس هایی هم که در روز از محوطه ش گرفتم رو با هم ببینیم.
چمدون هامونو برداشتیم و رفتیم فرودگاه. متصدی پرواز که کارت های شناساییمونو چک می کرد یه نگاه به صورت زخمی رادمهر انداخت و یه نگاه به صورت سپهر که همون روز با شاخه های گل خراشیده شده بود، بعد با لهجه شیرین جنوبی ها گفت: شما اومده بودید جزیره یا جنگ؟! و از این حرفش همه به خنده افتادیم.
پرواز برگشتمون با هواپیمایی معراج بود که متاسفانه صندلی ما توی قسمت اگزیت بود و هرچند که جلوي پامون کاملا باز بود ولی پنجره و میز نداشتیم و موقع پذیرایی برامون سینی جدا آوردند. البته پذیرایی اصلا جالب نبود و بچه ها که انتظار چیزي شبیه پرواز رفت (هواپیمایی آسمان) رو داشتند، حسابی توی ذوقشون خورد.
خداروشکر پرواز برگشت هم بدون مشکل خاصی انجام شد و دوباره سلام تهران سلام ترافیک...
این سفر هم با همه ی فراز و نشیب تموم شد. درسته که خیلی چیزها مطابق برنامه ی قبلی پیش نرفت ولی لحظات خوب و شیرین زیادی داشت که با ثبت این سفرنامه دیگه از خاطرمون پاک نمی شه. امیدوارم در سفرتون به کیش، بهترین لحظات رو در کنار عزیزانتون تجربه کنید.