دبی، شهر عجایب تکنولوژی

3.7
از 11 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
دبی، شهر عجایب تکنولوژی
آموزش سفرنامه‌ نویسی
23 شهریور 1401 17:50
22
39.9K

مقصد : دوبی، نوع سفر : هوایی(ماهان)، مدت اقامت : 4 شب و 5 روز، تاریخ سفر : از 18 تا 28 آذر 1400

اوایل آذرماه 1400 بود و کمتر از یک ماه تا اولین سالگرد ازدواجمون مونده بود و با توجه به محدودیت های کرونایی با همسرم تصمیم گرفتیم به جای مراسم سالگرد اولین سفر مشترک خارجیمونو جایگزین مراسم و مهمونی کنیم.

با توجه به فصل پاییز و شرایط آب و هوایی خیلی زود به گزینه جذاب دبی رسیدیم، با توجه به اینکه همیشه وظیفه هماهنگی و اقدامات مربوط به سفر با من هست و منم با توجه به اینکه تاحالا تجربه سفر به دبی نداشتم تصمیم گرفتم از تجربه سفرنامه های دوستان لست سکندی استفاده کنم که به نظرم لست سکند تو این زمینه انقلابی در صنعت گردشگری فارسی زبانان رقم زده و به همه دوستانی که قصد دارن برای اولین بار به شهر یا کشوری که تاحالا تجربه دیدنشو نداشتن به شدت توصیه میکنم جهت برنامه ریزی هرچه بهترشون حتما سفرنامه های دوستان رو بخونن و از تجربه هاشون استفاده کنن.

بر اساس تاریخی که با همسرم توافق کردیم شروع به گشتن بین آژانسها کردم و تور دبی مورد نظر رو پیدا کردم. پرواز رفت روز پنجشنبه 18 آذر 1400 ساعت 18 بود. حالا ده روزی تا روز سفر وقت مونده و منم طبق تجربیات دوستان در حال برنامه ریزی سفر و اولین کاری که بعد از چیدن برنامه هامون کردم این بود که تمام تفریحاتی رو که از قبل برنامشون رو ریخته بودم رو از سایت و بر اساس تاریخ مدنظرم رزرو کردم و فقط مونده بود تست PCR و عوارض خروج از کشور که اونا هم 48 ساعت قبل از پرواز انجام شد.

با توجه به هزینه های بالای دبی شما میتونین بلیط جاهایی رو که میخواین برین رو از سایت های ایرانی با تخفیف بسیار خوبی از داخل ایران هماهنگ و خرید کنین. میتونین با سرچ در گوگل، سایت های مختلف رو ببینین
منم ووچر های آکواریوم، پارک واقعیت مجازی، پارک سافاری و قایق زرد به همراه چند تا رستوران رو رزرو کردم که در اون زمان همگی رو با 50 درصد تخفیف خریدم.

روز اول

قرار شد با ماشین خودمون بریم فرودگاه پس حدود ساعت 2 بود که با یه تخمین مسافت و ترافیک جاده بهشت زهرا راه افتادیم، به عوارضی تهران قم که رسیدیم بازم حس و حال عجیبی داشتم. این نقطه رو همیشه دوست داشتم، عوارضی تهران قم برای من همیشه مثل دروازه جنوب کشور میمونه که بهترین خاطراتم از سفرهای جنوب همیشه ازین نقطه رقم خورده و کلی خاطرات خوب مجددا تو ذهنم زنده شد و با توجه به فصلی که داشت میومد داشتم یه برنامه دیگه رو شاید برای تعطیلات نوروز میچیدم به مقصد قشم و هرمز. تو همین افکار و برنامه ریزیا بودم که از خروجی فرودگاه به سمت پارکینگ شماره 3 رفتیم و بعد از پارک ماشین به سمت سالن فرودگاه رفتیم و با توجه به تایمی که داشتیم اول رفتیم رستوران فرودگاه تا ناهار بخوریم و بعد از ناهار به سمت سالن خروجی رفتیم.

مرحله کارت پرواز و مهر خروج هم انجام شد و بعد از خوردن چای بعد از ناهارمون تو کافه سالن کم کم منتظر باز شدن گیت موندیم. بالاخره بعد از باز شدن گیت و مسافرگیری هواپیما راس ساعت پرواز کرد. تو تک تک چهره مسافرینی که در حال سوار شدن بودن میشد شور و اشتیاق رو دید. بعضی ها مثل ما یا پیر مرد کردی که با لباس سنتی داشت به دیدن پسرش میرفت و اولین بارمون بود یا آقای دکتری که به گفته خودش این ششمین تجربه سفرش به دبی بود همگی حتی اگه به ظاهر هم که شده حال خوبی داشتیم. کلا انگار خاصیت سفر همینه که وقت رفتن همه چی از مسافر کنار دستت تا وسایل همراهت دارن انرژی خوبی بهت میدن، درست برعکش وقت برگشتن که انگار تمام غصه های دنیارو داری با خودت برمیگردونی.

20211209_174939.jpg

مانیتور پشت صندلی و نمایش وضعیت پرواز

نیم ساعتی از پرواز گذشت که مهماندارا شروع کردن به پخش کردن شام، شام هم چلو گوشت و عدس پلو بود. تقریبا یک ساعت بیشتر از ساعت پرواز گذشته بود که با اعلام خلبان به آسمان جزیره زیبای کیش رسیده بودیم و کم کم داشتیم وارد آسمان امارات میشدیم و دقایقی بعد با اعلام سر مهماندار هواپیما هم داشت ارتفاع کم میکرد. حالا دیگه دبی از دور دست معلوم بود و هرچی نزدیکتر میشدیم دنیایی از نور و روشنایی از دل تاریکی بیرون میومد.

نظم و زیبایی رو میشد از نوع روشناییهای خیابونها و نورپردازی برجها حس کرد. بعد از چند دقیقه که هواپیما روی باند فرود اومد اولین چیزی که به چشم میومد بزرگی فرودگاه و انبوه هواپیماهای پارک شده کنار آشیانه ها بود. به طوریکه بعد از فرود هواپیما روی باند به مدت طولانی داشت روی باند به حرکت ادامه میداد تا به گیت خودش برسه و وقتی از باند به سمت آشیانه تغییر مسیر داد دیدم که سه تا هواپیمای دیگه روی باند پشت سر ما در حال حرکت بودن و هواپیمای چهارم هم در حال فرود بود و ما حیرت زده از اینهمه بزرگی و تراکم پرواز در این فرودگاه.

TFtipEjVkZZv76GO3rCXQmYMoKfdv57YhwFjJuaD.jpg

نمای شهر دبی از پنجره هواپیما

بعد از تشکر از کادر پرواز و پیاده شدن و طی کردن راهروی عریض و طویل در مرحله اول نوبت چک تست PCR بود و بعد از چک به سکوی قطارهایی که مخصوص حمل مسافرین به سالن اصلی بود رسیدیم. بعد از وارد شدن به سالن اصلی تمام مسافرین رو به طبقه پایین جهت تست مجدد راهنمایی میکردن. در طبقه پایین تعداد زیادی غرفه های کوچیک درست کرده بودن که به صورت رایگان از همه مسافرین تست مجدد گرفته میشد و بعد از تست مسئول غرفه بارکدی روی پاسپورت میزد که شما 24 ساعت بعد از تست میتونستین جواب تست رو توسط بارکد اسکن کنین و ببینین. (در صورتی که جواب مثبت بود مسافر رو به مدت دو هفته با هزینه خودش قرنطینه میکردن.)

بعد از تست به سمت سالن چک پاسپورت و مهر خروج رفتیم که اونجا هم با توجه به حجم بالای مسافر کارمون خیلی سریع پیش رفت و در هنگام خروج هم به هر نفر یک سیم کارت du میدادن. بعد از خروج به سمت سالن تحویل چمدانها رفتیم که اونجا هم تا قبل ازینکه ما برسیم دیدیم تمام چمدونها رو با نظم و ترتیب کنار نوار چیده بودن. روبروی سالن هم یه غرفه صرافی بود که تصمیم گرفتیم مقداری دلار برای کرایه تاکسی و شام اونشب چنج کنیم. 200 دلار چنج کردیم و به سمت درب خروج رفتیم. هنگام خروج از سالن تابلوی ایستگاه مترو مشخص بود ولی ما چون هنوز به سیستم حمل و نقل شهر مسلط نشده بودیم و از طرفی هم احساس کردیم با چمدون سخت میشه پس به سمت ایستگاه تاکسیای محوطه رفتیم که به محض رسیدن مسئول ایستگاه مارو به سمت اولین ماشین هدایت کرد و بعد از سوار شدن به سمت هتل حرکت کردیم.

هتلمون تو منطقه دیره بود و نزدیک فرودگاه. راننده یه آقای فیلیپینی و خوش برخوردی بود که به محض سوار شدن شروع کرد به ارتباط برقرار کردن و تا هتل مشغول گپ زدن بودیم و منم لابلای صحبت ها مشغول دیدن شهر و خیابونها بودم و چیزی که خیلی به چشم میومد نظم رانندگی تو شهر بود. بعد از حدود 10 دقیقه به هتل کاپتورن رسیدیم و با پرداخت حدود 40 درهمی کرایه تاکسی به سمت لابی هتل رفتیم. هتلی با لابی کوچک ولی بسیار مرتب و تمیز. اتاقمون طبقه سوم و رو به خیابون و روبروی فروشگاه دی تو دی بود. متراژ اتاق بزرگ بود و آب معدنی و چای و نسکافه هم آماده بود و روزی یک بار شارژ میشد. نظافت به طور مرتب هر روز انجام میشد و ازین لحاظ بسیار عالی بود همه چی. یه استخر رو باز و سالن ورزش هم داشت که ما فرصت نکردیم استفاده کنیم.

UIZcW3jBLkRyglTlrNFZN4jSsikBbhqoPA7ISOUM.jpg

هتل کاپتورن (تصویر از اینترنت)

 

lmYwRvNPtMHy9TCNFH2gRlUC5V8w29JsA2tmA0cx.jpg

لابی هتل کاپتورن (تصویر از اینترنت)

P9ASK88wNQ8ahTLjzwYk4VS1Z4k4JLb9FnFDJTZt.jpg
استخر هتل کاپتورن(تصویر از اینترنت)

بعد از تحویل اتاق در حال جابجایی وسایل و آماده شدن بودیم برای پیاده روی و شام شب اول به سمت خیابان الرقه و مرکز خرید الغریر که تو سفرنامه ها خونده بودم کافه های زیادی داره که در همین حین متوجه شدم کارت ملیم بین مدارک نیست، هرچقد پوشه مدارک و توی چمدون و ساک رو گشتیم پیداش نکردیم. آخرین باری که یادم میومد دیده بودمش تو فرودگاه هنگام چک پاسپورت بود. هراسان به سمت لابی اومدیم به امید اینکه هنگام تحویل پاسپورت برای چکین از لابلای مدارک تو لابی افتاده باشه ولی پیداش نکردیم. دیگه تقریبا مطمین شده بودم توی فرودگاه افتاده پس بلافاصله از جلوی هتل یه تاکسی دیگه به مقصد فرودگاه گرفتیم و به سمت فرودگاه برگشتیم.

تو راه فرودگاه بیشتر به این فکر بودم که چقدر باید برای گرفتن المثنی کارت ملی دردسر بکشم. به فرودگاه که رسیدیم به سمت دفتر پلیس فرودگاه رفتیم و با نشون دادن کارت ملی همسرم بهش متوجه شد دقیقا دنبال چی میگردیم و بهمون گفت باید بریم دفتر اشیاء گمشده تو طبقه زیرزمین فرودگاه. سالن قسمت اشیاء گمشده یه جای دیگه بود و مجبور شدیم بیایم بیرون فرودگاه و پرسون پرسون رسیدیم به سالن مدنظر. اونجا هم بعد از کلی سردرگمی تو سالن بالاخره به کمک یکی از افراد پرسنل فرودگاه تونستیم اتاق اشیاء گمشده رو پیدا کنیم. اتاق توی طبقه زیرین سالن بود و راه پله سالن هم جایی بود که دید سختی از تو سالن داشت.

مسئول قسمت هم یه خانم چینی بود که با خونسردی خاصی که داشت سعی کرد اول آروممون کنه و بعد از اینکه ماجرا رو براش توضیح دادیم شروع کرد به گشتن وسایلی که در یک ساعت اخیر براش آورده بودن که متاسفانه بین اونها هم نبود. بعد به یه کاغذی که روی دیوار چسبونده بودن اشاره کرد، رو کاغذ شماره تلفن و آدرس سایت قسمت اشیاء گمشده فرودگاه نوشته شده بود که بهمون گفت ازین طریق میتونین این چند روزی که اینجا هستین پیگیری کنین.

4TTDiinDMGm9GgWN55SLFNc5jtjPiCzV5CD9PoJU.jpg

تصویر شماره تلفن و سایت پیگیری اشیای گمشده فرودگاه دبی

بعد ازینکه از فرودگاه هم ناامید شدم خیلی سریع با قضیه کنار اومدم و نزاشتم که بیشتر ازین بخواد این داستان کام سفرمون رو تلخ کنه، اونم سفری که تازه اول راهش بودیم، پس به همسرم که بیشتر از من ناراحت و نگران بود گفتم فدای سرت نهایتش اینه که چند روز دوندگی میکنم تا یکی دیگه بگیرم. بعدم در حالی که داشتیم به سمت سالن خروجی میرفتیم چشممون خورد به داروخونه فرودگاه و رفتیم قرصهایی که نمیتونستیم با خودمون از ایران بیاریم رو بخریم و تو داروخونه هم همسرم وقتی مشغول گشتن بین لوازم آرایشی و بهداشتی شد اونم خیلی زود قضیه از یادش رفت.

خریدامونو کردیم و اومدیم بیرون از غرفه داروخونه که دیدیم غرفه روبرو خدمات سیم کارت میده، منم یکی از سیم کارتهایی که بهمون داده بودن رو شارژ کردم. سیم کارت رو به مقدار 2 گیگ شارژ و فعال کردیم و اومدیم بیرون تاکسی گرفتیم و رفتیم سمت هتل. وقتی رسیدیم هتل تقریبا ساعت نزدیک 12 بود و هردومون حسابی خسته بودیم، تصمیم گرفتیم اونشب رو استراحت کنیم تا فردا صبح زودتر بیدار شیم و به برنامه های دیگمون برسیم.

روز دوم

امروز قراره بریم دبی مال، آکواریوم دبی، پارک واقعیت مجازی، برج خلیفه و غروب هم تماشای فواره ها. ساعت 8 صبح بیدار شدیم و آماده شدیم رفتیم به سمت سالن صرف صبحانه، سالن صبحانه توی طبقه همکف بود. فضای سالن تو اون ساعت نسبتا خلوت بود و صبحانه هتل هم مفصل، یه قسمتی مخصوص نیمرو و املت بود که باید سفارش میدادیم تا برامون آماده کنن که منم تا سفارش املتم آماده بشه رفتم و چرخی بین خوراکیهای دیگه زدم.

برای مایی که یکی از تفریحات لذت بخشمون صبحانه خوردنه همیشه این قسمت سفر جزء بهترین لحظاتمونه و سعی میکنیم نهایت لذت رو از اون تایم ببریم. در بین خوراکیها دیدم که خوراک سوسیس و قارچ و سیب زمینی سوخاری شده بدجور هوس بر انگیز بین بقیه اعضای صبحونه در حال خودنمایی بودن و منم از هرکدوم یه مقداری تو بشقابم جهت تست برداشتم و به همراه املتی که آماده شده بود برگشتیم سر میز و مشغول شدیم.

BeRETKSH22xuFhJ1j3p5oTIwV7PSNh1pgmnmncBy.jpg

سالن صبحانه هتل

بعد از صبحانه بلافاصله به اتاق برگشتیم تا آماده رفتن بشیم، خیلی سریع آماده شدیم و زدیم بیرون تا بریم به سمت ایستگاه مترو. نزدیکترین ایستگاه مترو به هتل ایستگاه سیتی سنتر بود که کمتر از 5 دقیقه فاصله داشت، هوا آفتابی ولی بسیار مطبوع بود و هرازگاهی نسیم خنکی هم میومد و بسیار مناسب پیاده روی. به ایستگاه که رسیدیم بایستی نول کارت تهیه میکردیم، یه سری دستگاه برای خرید نول کارت داخل ایستگاه تعبیه کرده بودن که کار باهاشون در نگاه اول پیچیده به نظر میومد و اینکه ما اول فکر کردیم برای خرید حتما باید کارت بانکی داشته باشیم ولی چند لحظه بعد آقای میانسال ژاپنی که از پرسنل مترو بود اومد سمتمون و راهنمایی کرد و دیدیم خیلی هم اتفاقا راحته کار کردن باهاش و نفری فکر میکنم 75 درهم هزینه کارت و شارژ نول کارتامون شد و دستگاه هم یه جای مخصوص برای قرار دادن اسکناس داشت که ما هم هزینه کارت رو ازین طریق پرداخت کردیم.

بعد از تشکر از راهنمایی ایشون به سمت سکوی سوار شدن رفتیم، ایستگاه های مترو تو اون زمان به خاطر برگزاری نمایشگاه اکسپو کاملا حال و هوای نمایشگاه رو گرفته بود و ایستگاهها هم تقریبا شلوغ و پر از توریست هایی بود که برای دیدن نمایشگاه اومده بودن. تمیزی ایستگاهها و قطارها چیزی بود که تو نگاه اول به چشم میخورد، فاصله رسیدن قطارها به ایستگاه بسیار کم و تقریبا هر 3 دقیقه بود که این هم فکر میکنم برای تایم نمایشگاه بود. نکته قابل توجهی که در سکوی سوار شدن دیدیم این بود که فاصله بین قطار و سکو با یک دیوار شیشه ای به طرح خود واگن ها جدا کرده بودن و در هایی که روی این دیوارها گذاشته بودن دقیقا روبروی در های واگن بود که همزمان با هم باز و بسته میشدن.

photo_2022-07-25_13-23-05.jpg

ایستگاه مترو سیتی سنتر دبی

ایستگاه سیتی سنتر تقریبا جزء ایستگاههای ابتدای مسیر محسوب میشه و به همین علت وقتی قطار رسید جا برای نشستن هم بود و ما هم روی دو تا صندلی تکی روبروی هم نشستیم. ایستگاههایی که در دبی قدیم یا منطقه دیره هستن در زیرزمین و ایستگاههایی که در دبی جدید یا بعد از روخانه دبی هستند روی زمین و بیشتر به شکل مونوریل هستند و از ایستگاه برجمان به بعد که وارد منطقه دبی جدید میشیم به نوعی شما از داخل قطار کاملا به شهر تسلط دارین و با توجه به اینکه از کنار ساختمانهای معروفی گذر میکنید به نوعی گشت شهری هم به حساب میاد و همینطور که به سمت ایستگاههای بالایی در حال حرکت هستین از بالا تغییرات شهر از سنتی به مدرنیته رو مشاهده و احساس میکنین.

در محدوده ایستگاه برجمان هنوز خانه های سنتی و قدیمی ویلایی در محله های قدیمی به چشم میخورن و همینطور که قطار به سمت ایستگاههای بعدی حرکت میکند کم کم برج ها و آسمانخراشهای ساخته شده کنار اتوبان شیخ زاهد جای این خانه ها را گرفته و زیبایی دو جندانی به شهر میدهند. بعد از شنیدن نام ایستگاه دبی مال از قطاری که حالا حسابی پر از مسافر شده پیاده میشیم و به سمت دبی مال به راه میفتیم، فاصله ایستگاه تا داخل دبی مال حدود 15 دقیقه پیاده روی بود که این فاصله رو به طرز عجیبی و برای راحتی گردشگران و بازدید کننده ها کریدوره طویلی ساخته بودن که داخل این کریدور علاوه بر سیستم تهویه مناسب پیاده روی متحرک نیز تعبیه شده بود. دیواره های کریدور نیز اکثرا شیشه تمام قدی بود که منظره خوبی از خیابان های اطراف و همینطور برج خلیفه میداد.

به داخل دبی مال که رسیدیم مغازه های شیک و برند و (البته گران برای ما) و با توجه به اینکه نزدیک کریسمس بودیم اکثرا با تم کریسمس خودنمایی میکرد و ما هم چون از قبل از قیمت ها اطلاع داشتیم و قصد خرید نداشتیم به صورت کاملا تفننی و بعضی وقتا هم از سر کنجکاوی قیمت برندهای معروف وارد مغازه ها میشدیم و با هر اتیکت قیمتی سریع مبلغش رو به ریال حساب میکردیم و از کنارش رد میشدیم. علاوه بر اینکه ارزش پول درهم به ریال در این چند سال خیلی زیاد شده مالیات هایی هم که بر روی اجناس کشیده میشن باعث گرونی دو چندانشون شده جوری که تو فروشگاه اپل استور یه پسر و دختر آمریکایی داشتن درمورد قیمتها صحبت میکردن و ما هم این قسمت از صحبتشون رو شنیدیم که پسره به دختره گفت اینجا حتی از خوده آمریکا هم گرونتر حساب میکنن. اما گذشته از بحث قیمتها دیدن برندهایی که ما داخل ایران از دیدنشون محرومیم خالی از لطف نبود و اینکه حداقل برای شهروندان خودشون این ارزش و احترام رو قایل میشن تا هرکسی با هرسلیقه ای بتونه برند مورد علاقه خودش رو تهیه کنه.

 

CCN9h6PX0Adkcx6dIiB7JxHZ3hwVf7YFiITdDl07.jpg

دبی مال

QGWPIOgX5AOUtoODJR6FScFiwj1nmFPWT0QqlMIJ.jpg

دبی مال

همینطور که مغازه ها و برندهارو میگشتیم و محو ابهت و بزرگی این مال شده بودیم و هر از گاهی عکس و فیلم از جاهای مختلف پاساژ میگرفتیم همزمان هم از طریق تابلوهای راهنما به سمت آکواریوم دبی در حال حرکت بودیم که رسیدیم به قسمت آکواریوم شیشه ای. قسمتی از دیواره شیشه ای آکواریوم از بیرون مشخص بود، دیواری شیشه ای و بزرگ که مرز مابین دو زندگی متفاوت از موجودات روی کره زمین بود. یک سو موجودات زیبایی دریایی و سوی دیگه دیوار انسانهایی که در حال تماشای این موجودات زیبا بودن و عکسهای یادگاریشون رو میگیرفتن.

jKzWehXAozAwzit2IW0ueh3Aqy9n399bh0Tc5wWA.jpg

نمای آکواریوم دبی از بیرون(عکس از اینترنت)

بعد از دیدن این صحنه ها برای منی که عاشق دنیا و زندگی موجودات زیر آب هستم دیگه موندن بیش ازین جایز نبود و به اتفاق همسر جان به سمت صف خرید بلیط رفتیم و چون از قبل پکیج رو از دبی ووچر تهیه کرده بودیم وقتی نوبتمون رسید ووچر رو از طریق اپلیکیشن اینترتینر که هنگام خرید باید نصب کنید رو نشون دادم و کد رو اعلام کردم و مبلغ بلیط هارو هم با 50 درصد تخفیف حساب کردیم و بلیط هارو گرفتیم و رفتیم داخل. داخل که شدیم مسیر بازدید کاملا مشخص بود و مرحله به مرحله پیش میرفتیم.

در مرحله اول یه فضای شبیه سازی شده بود که داخل یه کابین مشابه کاوشگران زیرآبی بود که به شکل 7 بعدی بود، ما به همراه یک خانواده هندی 4 نفره که تا آخرین مرحله همراه هم بودیم سوار این کابین شدیم و در کابین رو بستن و یه فیلم 7 بعدی از دنیای زیرآب پخش کردن که با تکانهایی هم که به این کابین میدادن شما حس سواری زیر آب بهتون دست میداد که البته بیشتر برای بچه ها هیجان داشت تا بزرگترها ولی چون روی پکیج بلیطهامون بود مجبور بودیم استفاده کنیم.

بعد ازون به سمت سالن قایق کف شیشه ای رفتیم و اونجا بهمون جلیقه دادن تن کنیم و آماده سوار شدن به قایق بشیم. این قایق توسط اپراتور بالای سر آکواریوم اصلی تو مسیر خاصی که توسط طناب کشی مشخص شده حرکت میکنه و در حین حرکت و در حالی که شما مشغول مشاهده آکواریوم از بالا و کف شیشه ای قایق هستین اپراتور هم توضیحات لازمه رو بهتون میده و بعد از یه دور همونجایی که سوار شده بودین پیادتون میکنه تا به مرحله بعدی بازدید از آکواریوم برین.

lnBqNAyYJTJOw0RPQ4iJVqh2FvVYmLOlH2X2qctN.jpg

در صف سوار شدن به قایق 

6NmukqmZR5bPaPsKdcHo9aYwBXwyysWZSIGJ8N2I.jpg

قایق شیشه ای و توضیحات لیدر قایق

از سالن قایق که بیرون اومدیم به سمت سالن دیگه ای رفتیم که شبیه جنگل درست کرده بودن، ابتدا ماهی های رود خونه ای و بعد فضای دار و درخت و پرنده هایی که بالای سر این درختان مشغول پرواز بودن و البته به وسیله تورهایی که رو سقف جنگل کشیده بودن فضا رو برای پرنده ها محدود کردن. از اون قسمت هم که رد شدیم رسیدیم به مرحله آخر و تونل آبی که یکی از جالبترین قسمتهای آکواریوم بود که حس قدم زدن زیر اقیانوس رو بهتون دست میداد. ماهیهای زیبا و رنگارنگی که بالای سر شما رقص کنان رد میشن و ابهت کوسه هایی که دیدنشون از این زاویه و فاصله بسیار هیجان انگیزه و به نظرم آدم باید برای یک بار هم که شده امتحانش کنه. 

bZbwmLJ5Wq5Z47MkeRJakIE7PiHvFnyJjcWFzEzt.jpg

ماهی های آکواریومی

5TM6itBitOi1OtjMKzLYlGUmonY0WYQkAPSuHRPU.jpg

تونل شیشه ای 

با رسیدن به انتهای تونل بازدیدمون هم از آکواریوم بعد از حدود 3 ساعتی به پایان رسید و بعد از خروج دیگه وقت ناهار بود و تصمیم گرفتیم به سمت فودکورت مجموعه بریم. فود کورت طبقه بالا بود و در حالی که به سمت پله ها در حال رفتن بودیم چشممون خورد به یه مغازه شکلات فروشی جذاب که حسابی خودش رو برای کریسمس آماده کرده بود. داخل شدیم و انواع و اقسام طعم های هیجان انگیز شکلات هارو میشد یه جا دید، اونجا نتونستیم جلوی خودمون رو بگیریم و مقداری شکلات و در نهایت پاستیل خریدیم که حداقل دست خالی دبی مال رو ترک نکرده باشیم. گشت داخل مغازه شکلات فروشی هم بیش از 30 دقیقه طول کشید و با اینکه دل کندن ازش سخت بود ولی گرسنگی هم دیگه مجال موندن رو بهمون نداد و سریع خودمون رو به قسمت فودکورت رسوندیم.

خوشبختانه چون از قبل برای ناهار امروز تصمیم گرفته بودیم سریعا به دنبال مک دونالد گشتیم و وقتی رسیدیم خانمم سریعا رفت تو صف و دوتا برگر، دو تا کوکا و یه سیب زمینی سفارش داد که جمعا فکر میکنم حدود 50 درهم شد. این شاید اولین بار بعد از حدود 10 سال بود که میخواستیم نوشابه بخوریم و بیشتر از سر کنجکاوی بود که شنیده بودم اصل کوکارو باید تو مک دونالد خورد و انصافا هم مزه برگر و هم نوشابه همونجوری که انتظار داشتم بود. با اینکه حجم برگر بسیار کوچیکتر از برگرهای وطنی بود اما هم سیرمون کرد و هم حس سنگینی بعد از خوردن فست فود رو بهمون نداد. بعد از خوردن ناهار کمی روی همون صندلی ها نشستیم تا بیشتر خستگی در کنیم و آماده بشیم برای راند دوم گشتن بزرگترین مالِ خاور میانه.

بعد از یه استراحت کوتاه به سمت برندهایی که از قبل خانمم قصد دیدنشون داشت رفتیم و قرار شد یه ساعتی بگردیم تا وقت پارک واقعیت مجازی بشه. بعد از دیدن دو تا مغازه دیگه احساس چرت بعد از ناهار بهمون دست داده بود و احساس کردیم انرژی هردومون داره کم میشه که با دیدن اولین کافه که کافه بسیار زیبایی هم بود هر دومون با یه اشاره سر بهم دیگه داخل شدیم و نفری یه لاته سفارش دادیم. پشت ویترین کافه هم یه سری دونات های رنگ و وارنگ بود که نمیشد ازشون گذشت، که همونجا هم دو تا دونات توت فرنگی و نسکافه ای گرفتیم که حدود 15 درهم بود و طعم و تازگیه فوق العاده ای داشت و همین شد که تا آخر سفر این دونات ها شدن عضو ثابت خوراکیای همراه کافمون.

oy4lxekPUohbKRnXqa9D3fHtd9vp90D5bquMuZTD.jpg

دونات های خوشمزه

بعد از اینکه یکم تو کافه تجدید انرژی کردیم قرار شد بریم به سمت پارک واقعیت مجازی که از تفریحات دبی هست، از طریق یه سری مانیتورهای راهنمایی که تو تقاطع سالن های مال تعبیه کرده بودن تونستیم مسیریابی کنیم و بعد از حدود 15 دقیقه به پارک رسیدیم. در بین راه هم یه مغازه ای بود که خورده وسایلی مثل برس و یه سری وسایل پلاستیکی و تزیینی میفروخت که قیمت های مناسبی هم داشت و خانمم قصد خرید داشت که من گفتم بهتره وسایل دست و پا گیر با خودمون نبریم پارک و قرار شد مغازه رو نشون کنیم تا بعد از برگشتن بیایم و خریدامونو انجام بدیم. تو صف تهیه بلیط رفتیم و اونجا هم به لطف ووچرهایی که تهیه کرده بودیم یه کارت اعتباری با یه مقداری شارژ که ژتون های بازی حساب میشد بهمون دادن و رفتیم داخل پارک.

داخل که شدیم یه چیزی بود شبیه شهر بازی تیراژه خودمون یکم پیشرفته تر. اولین بازی که انجام دادیم شبیه سازی سقوط از برج خلیفه بود که بیشترین هیجان رو هم همین بازی داشت و بعدش بیشتر بازیهایی بود که به درد نوجونترها میخورد ولی خب چون هزینه اشو از قبل داده بودیم و به نوعی سوخت میشد مجبور بودیم اون دو ساعت باقی موندمونو پر کنیم. حدودای ساعت 5 بود که تصمیم گرفتیم بریم بیرون و به بقیه برنامه هامون برسیم و بعد ازینکه از پارک درومدیم به سمت فروشگاهی که نشون کرده بودیم رفتیم، چیزهایی که میخواستیم رو خیلی سریع خریدیم و باز هم به کمک مانیتورهای راهنمای مال به سمت درب خروج محوطه فواره ها حرکت کردیم. در مسیر خروج هم چشممون خورد به آبشار مصنوعی دبی مال که بزرگترین آبشار مصنوعی دنیا هم محسوب میشه و انبوه گردشگرانی که مشغول عکاسی و ثبت لحظات کنار این آبشار زیبا بودن.

dALP9RcKHJDDehfyPowZhTGv2zdzCclDkJ0uEZE3.jpg

آبشار مصنوعی

به درب خروج که نزدیک شدیم جمعیت زیادی بود که همه به قصد دیدن فواره ها درحال خروج بودن و نظم و انضباطی که در هنگام خروج این تعداد افراد توسط عوامل مال برقرار شده بود بینظیر بود. بدون هیچ معطلی از درب خروج خارج شدیم و به محوطه دریاچه رسیدیم، جمعیت زیادی دور دریاچه به نیت دیدن فواره های دبی جمع شده بودن و باعث کندی حرکت افرادی شده بودن که در حال اضافه شدن بودن و افرادی که مسئول برقراری نظم و انضباط بودن مدام در حال تذکر و جابجایی گردشگران بودن تا بتونن فضا رو برای افرادی که در حال اضافه شدن بودن فراهم کنن. فضا و جو عجیبی بود، این همه جمعیت فقط برای تماشای فواره ها اومده بودن؟

در کنار دریاچه و مغازه های سمت مال کافه و رستورانهایی بودن که در حال سرویس دهی به مشتریانشون بودن و مشتریانی که در منظره رو به دریاچه و فواره ها مشغول گپ زدن با همدیگه و خوردن غذا و نوشیدنی بودن، در یکی از همین رستورانها هم لحظاتی قبل از شروع موزیک جشن تولدی برپا شد و جمعیتی که اطراف رستوران بودن همزمان با پخش موزیک تولد شروع به همراهی کردن و لحظه خاصی که برای صاحب تولد رقم زدن دیدنی بود.

در سمت مقابل دریاچه برج خلیفه بود و دورتادور دریاچه نیز برجهای زیبا با نورپردازیهای خاص خودشون که زیباییهای محیط رو دو چندان میکرد. راس ساعت 18:30 بود که چراغها خاموش شد و لحظاتی بعد موزیک عربی شروع به پخش کردن و همزمان رقص نور و فواره بود که آهنگ زیبا رو همراهی میکرد. نمایشی که حدود 3 دقیقه ای طول کشید و بعد از پایان با تشویق و کف حضار همراه بود و جمعیتی که در حال ترک محوطه بودن تا جای خودشون رو به گروه بعدی بدن و گروه بعدی هم همینطور و من که غرق در این فکر که چطور میشود با همچین جاذبه دست سازی این همه توریست رو جذب کرد!!!!

20211210_180500.jpg

محوطه دریاچه و جمعیت منتظر شروع رقص فواره ها

20211210_175930.jpg

محوطه دریاچه و جمعیت منتظر شروع رقص فواره ها

20211210_174610.jpg
نمای برج خلیفه از کنار دریاچه

بعد از تماشای فواره های موزیکال ما هم همراه سیل جمعیت محوطه رو ترک کردیم تا خودمون رو به هتل برسونیم و یکم استراحت کنیم و بعدش برنامه شب اول رو که از دست دادیم رو جایگزین کنیم. هر دومون حسابی خسته شده بودیم و باید همون مسیری که از مترو تا دریاچه رو اومده بودیم رو برمیگشتیم، پاهامون حسابی سنگین شده بود و تو مسیر هر پیاده روی متحرکی که میدیدیم سوارش میشدیم تا اون یه ذره انرژیمونو حفظ کنیم، سوار مترو شدیم و خودمونو رسوندیم به هتل. اولین کاری که کردیم آب گذاشتیم جوش بیاد تا چای بخوریم و تجدید قوا کنیم برای برنامه شبگردی، یکم که استراحت کردیم و چای به همراه شکلاتایی که خریده بودیم رو خوردیم و راهی خیابون الرقه شدیم.

از روی گوگل مپ حدود 30 دقیقه مسیر پیاده روی بود، اول تصمیم گرفتم با مترو یا تاکسی بریم که هم زودتر برسیم و هم زیاد خسته نشیم ولی به پیشنهاد خانمم که دوست داشت محله های اون منطقه رو ببینه پیاده راهی شدیم. محله دبی قدیم با دبی جدید بسیار از لحاظ ساختمان سازی و ظاهر شهرسازی تفاوت دارند. محله های تاریک و خلوتتر و خونه های قدیمی و مغازه های معمولی بدور از برند خاصی، کم کم که به خیابون رقه نزدیکتر میشدیم جمعیت بیشتر میشد و این قسمت از محله به واسطه حضور چند تا کافه و رستوران و مرکز خرید الغریر پرجنب و جوشتر بود. از چند تا رستوران گذشتیم تا به رستوران جویس ورلد رسیدیم. تعریف شاورماهای این رستوران رو توچند تا سفرنامه خونده بودم و دوست داشتم امتحان کنم، یه شاورما گوشت به همراه سیب زمینی و سوخاری و سالاد و دوتا آب معدنی سفارش دادیم که حدود 115 درهم شد. به نظرم هم شاورماهاش خوشمزه بود و برام طعم جدید داشت.

LH5dkyoCVlyR8lLo9DZexMwq0qbWjUquOdUqjW1Y.jpg

شام شاورما گوشت

بعد از خوردن غذا با توجه به اینکه مرکز خرید هم بسته شده بود تصمیم گرفتیم به سمت هتل برگردیم. برای برگشت قرار شد تاکسی بگیریم و اومدیم این دست خیابون که تاکسی بگبربم که چشممون خورد به یه بازارچه شب و گفتیم بریم یه گشتی هم اونجا بزنیم. یه بازارچه کاملا محلی که تو یه فضای خاکی باز جلوی بلوک ساختمانی برپا بود و تو یه قسمتش میز بیلیارد گذاشته بودن و یه سری داشتن بیلیار بازی میکردن و سمت دیگه بازارچه دست فروشهایی که جنسهای بنجل چینی رو به قیمت بالایی میفروختن. با قیمت گرفتن از دوتا از فروشنده ها خوشبختانه خانمم متوجه شد که خیلی ارزش وقت گذاشتن نداره و رضایت داد که برگردیم، اومدیم کنار خیابون و یه تاکسی گرفتیم به مقصد هتل و بدین ترتیب دومین روز از سفرمون رو به پایان بردیم.

20211210_225919.jpg

بازارچه شب محله دیره

20211210_230053.jpg
بازارچه شب محله دیره

روز سوم

امروز قراره بریم سافاری، طبق هماهنگی هایی که از روز قبل با مسئول تور سافاری انجام داده بودیم قرار شد امروز ساعت 14 راننده بیاد دم هتل تا بریم کمپ. ازونجایی که هتل ما تا مراکز خرید و نقاط گردشی دبی که اکثرا در منطقه دبی جدید هستن فاصله داشت تصمیم گرفتیم امروز هم یکم بیشتر بخوابیم و هم تایم باقی مونده رو اطراف هتل باشیم. ساعت حدود 10 رفتیم طبقه پایین برای صرف صبحانه و بعد از خوردن صبحانه رفتیم به سمت پاساژ سیتی سنتر که تا هتل کمتر از 5 دقیقه فاصله داشت رفتیم و قرار شد تا ظهر اونجا باشم و ناهار بخوریم و بعد ناهار برگردیم هتل و منتظر باشیم.

سیتی سنتر یه پاساژ جمع و جورتر و به مراتب کوچیکتر از مراکز خرید اصلی و معروفتره دبی بود، با توجه به اینکه قیمتها فرقی با جاهای دیگه نداشت خیلی زود پس از دیدن جند تا مغازه به بخش هایپر پاساژ رسیدیم، داخل که شدیم مستقیم رفتیم قسمت قفسه های شکلات تا هم برای باقی روز خوراکی تهیه کنیم و هم خرید سوغاتیامونو انجام بدیم. در حین خرید شکلات و تنقلات دیگه هم چشممون به یه سری سس های جذاب با قیمت های مناسب خورد، که یه قسمت سبد خریدمون هم به سس اختصاص پیدا کرد. بعد از خرید رفتیم قسمت فود کورت و قرار بود امروز غذای KFC رو امتحان کنیم. مرغ سوخاری به همراه سیب زمینی و نوشابه رو سفارش دادیم که فکر میکنم حدود 70 درهم شد و بعد از ناهار به سمت هتل برگشتیم.

موقع خروج از پاساژ بازهم چشمون به کافه و دونات های پشت ویترین کافه افتاد و نفری یه دونات به همراه شیرقهوه گرفتیم و راهی هتل شدیم. تازه به هتل رسیده بودیم و مشغول جابجایی وسایل بودیم که راننده ای که قرار بود بیاد دنبالمون پیام داد که من تا کمتر از 10 دقیقه دیگه میرسم هتل و ما هم به سرعت آماده شدیم و تا رسیدیم لابی دیدم اونم رسیده. یه پسر حدود 30 ساله اهل پاکستان به اسم علی.

20211211_122341.jpg

هایپر سیتی سنتر

علی مارو به سمت ماشین هدایت کرد و وقتی سوار ماشین شدیم دیدیم دو تا خانم ایرانی دیگه به همراه سه تا دختر نوجوان دیگه که بچه های این خانمها بودن داخل ماشینن و بعد از سلام و آشنایی کوچیک ماشین حرکت کرد به سمت کمپ. تو راه که داشتیم با همسفرای جدیدمون صحبت میکردیم تا بیشتر باهم آشنا بشیم متوجه شدیم که این دوتا خانم دوستای صمیمی همدیگه هستن که به اتفاق بچه هاشون اومده بودن سفر. کمپ سافاری خارج از شهر و نزدیک شارجه بود که حدود 1:30 دقیقه تا دبی فاصله داشت، بعد از حدود یک ساعت رانندگی جلوی یه مغازه نگه داشت تا اگه چیزی میخوایم بخریم، داخل مغازه مقدار کمی تنقلات و بیشتر چپیه های عربی برای فروش بود و فروشنده هایی که به اصرار میخواستن هرطور شده چپیه های 40 و 50 درهمیشون رو به گردشگران بفروشن. البته کم نبودن مسافرای غیر ایرانی که براشون این چپیه ها و نوع بستنشون به سر جذاب بود و با خوشحالی و ذوقی میخریدن و میبستن به سرشون.

20211211_153708.jpg

کمپ بین راه و ماشین علی

بعد از توقف کوتاهی که داشتیم راه افتادیم تا به کمپ اصلی برسیم، بعد از تقریبا کمتر از نیم ساعت به کمپ رسیدیم، ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و قرار شد تا چند دقیقه ای کنار پیست موتورهای چهار چرخ بمونیم تا ماشین اصلی برای آفرود سواری بیاد دنبالمون. هزینه های موتور چهارچرخ برای 15 دقیقه داخل کمپ 100 درهم و بیرون کمپ 200 درهم بود که باید جداگانه پرداخت میشد که ما استفاده نکردیم. بعد از چند دقیقه راننده آفرود اومد و ما هم با راهنمایی علی به سمت ماشین رفتیم و بعد هم آفرود سواری روی شن های روان دبی که البته به نظر من برای مایی که قبلا تو ایران 3 مرتبه تجربش رو داشتم اصلا هیجان انگیز نبود و آفرود های داخلی بیشتر بهم هیجان دادن.

بعد از چند دوری که با ماشین روی شن ها زدیم خورشید هم در حال غروب بود و منظره زیبای غروب کویری سوژه های عکاسی جذابی رو فراهم میکرد. بعد از توقف ماشین بالای یکی از تپه ها ما هم از ماشین پیاده شدیم و هرکسی رفت به یه سمتی برای عکاسی، راننده هم که از دوستان علی بود هربار به درخواست یکی از همسفران عکسهایی ازشون میگرفت، بعد از تماشای غروب زیبا و در حالی که هوا گرگ و میش بود به سمت پارکینگ کمپ برگشتیم تا با ماشین علی به سمت یه کمپ دیگه برای شتر سواری و صرف شام بریم. به اون کمپ که رسیدیم یه ساربون با سه تا شتر خسته به استقبالمون اومد که سوارمون کنه و به غیر از من باقی همسفران سوار شدن و بعد از یه دور کوچیکی که زدن همگی به سمت کمپ کناری که برای صرف شام و آتیش بازی و رقص عربی بود حرکت کردیم.

20211211_155642.jpg

پیست موتورهای چهارچرخ

20211211_171849.jpg

غروب کویر

کمپ یه محوطه بزرگ شنی بود که وسطش یه سکوی گرد بزرگ برای آتش بازی درست کرده بودن، دورتر از سکو . کنار دیوار های کمپ غرفه و چادرهایی به صورت مغازه درست کرده بودن که با هزینه جداگانه قلیان برای مهمانها تهیه میکردن، و دور تا دور سکو هم بالشتهای عربی دور میزهای 7و8 نفره جهت اسکان مهمانان در نظر گرفته بودن. بلافاصله بعد از انتخاب میزمون و درحالی که هنوز کامل ننشسته بودیم دیدیم که دو نفر به همراه بشقابی به عنوان پیش غذا به سمتمون اومدن، غذا چیزی شبیه فلافل اما سرد بود و خیلی طعم جالبی هم نداشت. بعد از چند دقیقه که گذشت و ماهم در حال مصرف تنقلات و چای بودیم کم کم بقیه مهمانان کمپ هم از راه رسیدن، توریستهایی که میشه گفت تقریبا از همه جای دنیا بودن.

کم کم مراسم در حال شروع شدن بود، ابتدا یه پسر عرب جوون با لباس سنتی اومد بالای سکو و همزمان با پخش موسیقی شروع به هنرنمایی کرد. کم کم بساط شام آماده شد. شام به صورت سلف سرویس بود که یه گوشه ای از کمپ تو چادر برپا شده بود و مهمانها با دعوت مسئولین کمپ به سمت میزهای غذا میرفتن و غذاهایی که دوست داشتن رو توی بشقابهایی که دستشون بود میکشیدن. غذا هم کباب چنجه و جوجه، خوراک بامیه و برنج به همراه چند مدل غذای دیگه و سالاد بود. در حین صرف شام هم برنامه آتیش بازی شروع شد که اونم جالب بود و نزدیک یک ساعتی طول کشید. برنامه آتیش بازی آخرین آیتم برنامه سافاری بود و بعد از اتمام برنامه به سمت ماشین ها برگشتیم تا به سمت هتل برگردیم. مسیر برگشت هم حدود یک ساعت و نیم طول کشید و حدودای ساعت 10 بود که به هتل رسیدیم و دوتا چای خوردیم و خوابیدیم تا برای برنامه فردا که روز آخرمون بود آماده شیم.

20211211_201815.jpg

مراسم آتش بازی

روز چهارم

امروز طبق برنامه برای ساعت 14 بلیط تور قایق زرد داشتیم و قرار بود بعدش برای تماشای غروب آفتاب ساحل جمیرا باشیم و قبل از اینا هم باید برای تست PCR به یه مرکز تست میرفتیم. هزینه تست توی دبی 150 درهم بود اما چند روز قبل سفر یکی از دوستان که تجربه بازدید نمایشگاه اکسپو رو داشت بهمون گفته بود برای تست به نمایشگاه بریم. ظاهرا اگه بلیط نمایشگاه رو داشتین تست رایگان ازتون میگرفتن، ما هم بعد از صبحانه بلافاصله راه افتادیم به سمت مترو و ازونجا هم ایستگاه نمایشگاه. ایستگاه اکسپو آخرین ایستگاه بود و حدود 45 دقیقه طول کشید تا برسیم و وقتی که رسیدیم برای اینکه خیالمون راحت بشه یکبار دیگه از مسئول اطلاعات نمایشگاه در مورد تست افراد بازدید کننده سوال کردیم که ایشون هم تایید کرد، پس با خیال راحت رفتیم نفری یک بلیط نمایشگاه به مبلغ 90 درهم تهیه کردیم و خیلی سریع رفتیم مرکز تست نمایشگاه که پیاده حدود 10 دقیقه تا محل نمایشگاه فاصله داشت، تستامونو که دادیم قرار شد تا نهایت 24 ساعت بعد جواب تست رو ایمیل کنن.

از مرکز تست که اومدیم بیرون هنوز ساعت 12 نشده بود و بیش از 2 ساعتی تایم داشتیم برای قایق سواری، مسیر محل سوار شدن قایق رو که چک کردم از روی گوگل مپ کمتر از 30 دقیقه راه بود، تصمیم گرفتیم این تایم خالی رو با بازدید از نمایشگاه پر کنیم چرا که خیلی حیف میشد برای مایی که تا اونجا رفته بودیم و نمیدیدیم نمایشگاه رو. البته با توجه به تایم کم سفرمون خودمون اول ترجیحمون این بود که نمایشگاه نریم ولی وقتی به ورودی نمایشگاه و محیطش رسیدیم دیدیم چقد حیف شده بود که برنامه ای برای دیدن نمایشگاه نچیده بودیم.

20211212_114901.jpg

ورودی نمایشگاه اکسپو

وارد گیت ورودی که شدیم اونجا هم مثل بقیه جاهای دیگه ای که این چند روز دیده بودیم نظم و انضباط و تمیزی حرف اول رو میزد، نمایشگاهی با محیط بسیار بزرگ و اولین چیزی که دیدیم سازه ای بسیار بزرگ و دایره ای شکل بود که جایگاه میهمانان و برگزاری مراسمات ویژه بود و چیزی که عجیب تر بود اینکه این سازه بسیار عظیم هیچ ستونی وسطش نبود که از نظر معماری شاهکار محسوب میشد.

20211212_124237.jpg

جایگاه برگزاری مراسم نمایشگاه

همینطور که بیشتر داخل نمایشگاه میشدیم و به سالن های مخصوص کشورها میرسیدیم انقد جذاب بود همه چی که دوس داشتیم تمام سالن ها رو ببینیم و چقد افسوس خوردیم که تایممون کمه و با اینکه یه چشممون به ساعت بود ولی دلمون نمیومد که ازونجا هم دل بکنیم و همین شد که وقتی وارد سالن آلمان شدیم یک آن که به خودمون اومدیم و دیدیم ساعت حدود 1:30 شده. بی درنگ و دوان دوان به سمت درب خروجی میدویدیم ولی فضا اینقد بزرگ بود که انگار مسیر تمومی نداشت. به هر زحمتی که بود خودمون رو رسوندیم به مترو و سوار شدیم، برای رسیدن به منطقه مارینا باید با مترو میومدیم تا یه ایستگاهی و ازونجا ادامه مسیر رو با تراموا میرفتیم که همین جابجایی ها باعث شد دیر برسیم و وقتی به باجه قایق ها رسیدیم قایق حرکت کرده بود.

اما مسئول قایق بهمون گفت جای نگرانی نیست و میتونیم از سانس ساعت 16:30 استفاده کنیم و ما هم خیالمون راحت شد که بلیطامون سوخت نشد. تقریبا دو ساعتی تایم داشتیم و ازونجایی که ناهار نخورده بودیم و شنیده بودم اطراف ساحل جمیرا پره کافه و رستورانه، یه تاکسی گرفتیم به سمت ساحل و ناهار اونروزمون رو پیتزا هات که طعم بسیار معمولی داشت خوردیم. بعد از ناهار قدم زنان به سمت ساحل شنی رفتیم، کنار ساحل هم یک سری تخت و آفتابگیر به صورت رایگان برای استراحت شناگران قرار داده بودن و ما هم روی یکی از همین تخت ها چند دقیقه ای استراحت کردیم و از فضای روبه چرخ و فلک دبی و پرجنب و جوش کنار ساحل لذت بردیم و پس از تجدید انرژی مجددا به سمت محل سوار شدن قایق ها برگشتیم.

مسیر برگشت رو با توجه به تایمی که داشتیم تصمیم گرفتیم پیاده برگردیم تا از خیابونها و کافه هایی که پر از مشتریهایی که در محوطه بیرونی کافه و پیاده رو نشسته بودن لذت ببریم. یکی از قشنگترین محله هایی که این چند روز دیدم همین محله مارینا بود، پر از انرژی و سرزندگی. در مسیر برگشت هم از یکی از کافه ها دو تا لاته و نفری یه دونات خوشمزه گرفتیم تا سهمیه دونات روز آخر رو هم به جا آورده باشیم.

20211212_143332.jpg

چرخ و فلک دبی که از همه جای محله مشخص بود

20211212_152949.jpg

ساحل مارینا

20211212_154132.jpg

تخت و آفتابگیرهای کنار ساحل

به محل سوار شدن که رسیدیم تقریبا بقیه مسافرای قایق هم رسیده بودن و لحظاتی بعد سوار شدیم و با توضیحات لیدر قایق که یه پسر پرانرژی و شوخ فیلیپینی بود به راه افتادیم. قایق هنگام گذشتن از رودخونه ای که بین برجها و به صورت دست ساز ساخته شده بودن با سرعت آرومی حرکت میکرد و لیدر هم توضیح میداد که این مسیر رودخونه از سال 2008 ساختش شروع شده و حدود 2 سال طول کشیده، از رودخونه وارد دریا که شدیم سرعت قایق هم بیشتر شد و با گذشتن از کنار ساحل چرخ و فلک به سمت هتل آتلانتیس رفتیم.

20211212_164025.jpg
رودخانه دست ساز و محل عبور قایق ها برای رسیدن به دریا
20211212_171709.jpg

منظره ساحل از روی قایق

20211212_172206.jpg

منظره ساحل از روی قایق

به هتل آتلانتیس که رسیدیم نزدیک غروب بود و نورپردازی هتل در حال روشن شدن و هوای بسیار خنکی که به صورتامون میخورد بسیار لذت بخش بود و ما اونجا بیشتر احساس رضایت کردیم ازینکه دیر رسیدیم چون هم اکسپو رو تونستیم ببینیم و هم تایمی رفته بودیم که گرمای آفتاب اذیتمون نمیکرد. قایق چند دقیقه ای روبروی هتل آتلانتیس توقف کرده بود و مسافرایی که تک تک به قسمت جلویی قایق میرفتن تا عکسی با پشت زمینه هتل و روی آب بندازن. مسئول عکاسی هم لیدر قایق بود،

20211212_173152.jpg

منظره هتل آتلانتیس از روی قایق

بعد از اون با گذشتن از کنار کشتی های کروز و قایق های تفریحی که به اون منطقه اومده بودن به سمت ساحل هتل برج العرب رفتیم. اینجا هم مثل هتل آتلانتیس قایق لحظاتی رو روی آب نگه داشته بود تا مسافرا عکسای یادگاری خودشون رو این بار با پس زمینه برج العرب ثبت کنن. وقتی که همه عکساشونو گرفتن و توضیحات لیدر در مورد هتل تموم شد قایق که میخواست به حرکت بیفته خاموش شد و ما روی آب معلق. حدود 10 دقیقه ای راننده قایق به همراه لیدر در حال تلاش برای رفع مشکل قایق بودن و میشه گفت اون چند دقیقه هم یکی از بهترین لحظاتی بود که توی قایق و روی آب داشتیم.

سکوت خاصی که تو فضا بود و فقط صدای آبی که به قایق میخورد و گه گاهی صدای تک استارت برای روشن شدن قایق و تماشای جنب و جوش مردم تو ساحل حال خوبی داشت. بالاخره قایق روشن شد و به سمت جزیره پالم حرکت کردیم، هوا در حال تاریک شدن بود و با نزدیک شدن به برجهای جزیره که هرکدوم نورپردازی خاص خودشون رو داشتن فضا رویایی تر میشد.

20211212_174847.jpg

منظره برج العرب از روی قایق

کنار جزیره یه منطقه سرسبزی بود که منطقه ویلا نشین شیوخ اماراتی بود. ویلاهای زیبا و لاکچری. بعد از گذشتن از کنار ساختمونها و ویلاها به سمت محلی که سوار شده بودیم داشتیم برمیگشتیم، سرعت قایق پایین بود تا همه بتونن از زیبایی محیطی که از کنارشون داشتیم گذر میکردیم لذت ببرن. با تاریک شدن هوا، هوا هم حسابی خنک شده بود و همین باعث شده بود جمعیت زیادی تو کافه ها و رستورانهای اطراف رودخونه جمع شده باشن. صدای موسیقی همه جا پر شده بود و مایی که انگار غم انتهای سفر داشت به سراغمون میومد. در مسیر برگشت هم در کنار برجهای منطقه مسجد زیبایی با نورپردازی خاصی به اسم مسجد سفید قرار داشت.

20211212_180230.jpg

شبهای ساحل مارینا 

20211212_180945.jpg

نورپردازی چرخ و فلک دبی در شب

20211212_181141.jpg

شبهای ساحل مارینا

20211212_183049.jpg

مسجد سفید محله مارینا

20211212_182117.jpg

شبهای ساحل مارینا

به محل پیاده شدن که رسیدیم به سمت ایستگاه تراموا اومدیم و قرار بود به مرکز خرید ابن بطوطه بریم. ابن بطوطه یه مرکز خرید زیبا با معماری خاصیه که به منطقه مارینا هم نزدیکه و یه ایستگاه مترو هم کنارش داره و دسترسیش برای کسایی که به ساحل مارینا میرن بسیار راحت و نزدیکه. اسم این مرکز از شخصیت جهانگرد مراکشی گرفته شده که به کشورهای مختلفی در طول حدود 27 سال سفر داشته. وقتی وارد مرکز خرید که میشین به صورت سالن های بهم پیوسته ای ساخته شده که هر سالن نماد یه کشوریه که ابن بطوطه به اونها سفر داشته. در مجموع 6 سالن تو این مرکز ساخته شده که یکی از این سالن ها هم نماد ایران و سرزمین پارس هستش و من بیشتر ذوق دیدن بخش پارسی سالن رو داشتم و به خاطر تایم محدودمون هم نتونستیم همه سالن ها رو ببینیم.

بعد از دیدن سالن ایران، هند و چین که یکی از زیباترین سالنها بود به قسمت فودکورت برای صرف شام رفتیم و امشب تصمیم داشتیم برگر کینگ رو امتحان کنیم. نقری یه برگر به همراه سیب زمینی و نوشابه های معروفشون گرفتیم و بعد از خوردن شام به سمت هتل برگشتیم. تو راه برگشت هردومون تو فکر فردا و برگشتمون بودیم و به این فکر میکردیم که چقد این چند روز زود گذشت و چقد این منطقه از ساحل خلیج فارس با منطقه دیگه اش فرق میکنه.

روز پنجم

امروز روز برگشتمونه و پروازمون هم ساعت ۱۲ هستش و با توجه به اینکه شب قبلش وسایلامونو آماده کرده بودبم و چمدونمون رو بسته بودیم کار خاصی جز صبحانه نداشتیم، ساعت حدود ۸ به سمت رستوران رفتیم و صبحانه روز آخر رو هم اینبار تو فضای باز هتل که تو پیاده روی کنار هتل میز و صندلی چیده بودن خوردیم.

20211212_082453.jpg

صبحانه روز آخر

بعد صبحانه وسایلمون رو برداشتیم و به سمت لابی رفتیم و کار چک آوت هم خیلی سریع انجام شد و از جلوی هتل یه تاکسی به مقصد فرودگاه گرفتیم، مثل موقع رسیدن کارهای خروج هم خیلی سریع و منظم انجام شد و تنها معطلی ما که حدود ۱ ساعتی طول کشید مربوط به تاخیر هواپیمای ماهان بود. بعد از یک ساعت گیت باز شد و مسافرا به سمت هواپیما رفتن. ناهار هم مثل پرواز رفت دو مدل زرشک پلو و لوبیا پلو بود. بعد از حدود یک ساعت و نیم از شروع پرواز هواپیما تو فرودگاه امام خمینی فرود اومد و مسافرا خودشونو با اتوبوس به سالن چک و تحویل بار رسوندن. بعد از گرفتن چمدون و هنگام خروج از گیت مامور پشت دستگاه ایکس ری رو به ما گفت که توی چمدونمون یه سری بطریه که منم گفتم بطریهای سس هستش و اگه مایل باشه میتونیم چمدون رو باز کنیم ببینه که اول خودش گفت نه مشکلی نداره و بفرمایید اما همکارش که یه پسر جوونتر و لاغر اندامی بود گفت باید چمدونتونو بگردیم.

ما هم بردیم قسمت مربوطه برای بازدید و متاسفانه اونجا اولین برخورد بد تو بدترین حس و حالی که میشد داشته باشیم رو دیدیم. خانمم برای جلوگیری از ضربه به شیشه های سس اونارو لای لباس پیچیده بود و اون مامور در کمال بی ادبی و بی احترامی محض جدای اینکه کل چمدون رو حسابی بهم ریخت، بعد ازینکه سس هارو از لای لباس ها بیرون میاورد به جای اینکه آروم و محترم بزاره سرجاش یا بده به ما پرت میکرد یه طرف دیگه و شما تصور کنید رفتار مامور فرودگاه با یه هموطن خودش و رفتار یه مامور فرودگاه دیگه با مسافرهایی از کشور دیگه. بعد از اینکه کارهای گشتن چمدون هم تموم شد هردومون ناراحت و مغموم از ابن نوع برخورد تو دقایق اول ورود به کشورمون به سمت ماشین رفتیم و در نهایت هم به پارکینگ رسیدیم و با خروج از پارکینگ سفرمون رو هم به اتمام رسوندیم.
امیدوارم سفرنامه مفیدی برای دوستان بوده باشه، تا جایی که تونستم سعی کردم اتفاقات و فضایی که درون لحظه داشتیم رو عامیانه بیان کنم، چون از ابتدای سفر قصدی برای سفرنامه نویسی نداشتم متاسفانه بعضی جاها عکسهای مرتبط با توصیحات نداشتم و اینکه قیمت هایی که تو سفرنامه بیان کردم تقریبی بود.

در صورتی که برای سفر به دبی، نیاز به اطلاعات بیشتری داشتین، میتونین این مطلب از لست سکند رو مطالعه کنین.

راهنمای کامل سفر به دبی

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر