سفر من به روسیه قرار بود که تنها در دو شهر مسکو و مورمانسک باشد (سفرنامه من به مورمانسک را از اینجا میتوانید بخوانید) اما از آنجایی که تور لیدر تور روسیه ما بیشتر دوستمان بود تا تور لیدر به من پیشنهاد داد که با یک قطار شب به سمت سن پترزبورگ حرکت کنم و در عرض چند ساعت مقداری این شهر را بگردم و همان شب برگردم. من هم که تعریف این شهر رویایی را خیلی شنیده بودم وسوسه شدم و بنابراین به دوستم در روسیه پیام دادم و از او خواستم که برای من بلیط قطار بگیرد.
لازم است بدانید که قطارهای روسیه در سه کلاس برای خرید موجود است. که پایین ترین کلاس آن به صورت اتوبوسی است و شما نمیتوانید شب تا صبح را دراز بکشید و باید حتما نشسته بخوابید.برای همین من کلاس متوسط را انتخاب کردم که بتوانم استراحت کنم و هزینه هر سفر حدودا 1500 روبل بود که نهایتا 3000 روبل برای من تمام شد.به وقت آن روز قیمت ارز در ایران حدود یک میلیون 800 هزارتومان شد.
حوالی ساعت 5 بعد از ظهر هواپیمایمان از مورمانسک به زمین می نشست و من 7 ساعت وقت داشتم خود را به ایستگاه راه آهن مسکو برسانم.نکته ای که من در نظر نگرفته بودم این بود که مسکو چند ایستگاه قطار بین شهری دارد و من برای پیدا کردن ایستگاه مبدا مقداری گیج شده بودم که به لطف منصور و دوست روسی اش متوجه شدم که که ایستگاه نزدیک هتل رفقای همسفر ماست.بعد از گشت و گذاری با دوستان و خوردن یک برگر خوشمزه خود را به ایستگاه قطار رساندم و منتظر سوار شدن ماندم. نهایتا سر وقت قطار رسید و من با یک قطار جذابی که تا الان تجربه آن را نداشتم راهی سن پترزبورگ شدم.میشود گفت ما همچین واگن قطاری در ایران نداریم.تصویر زیر بیانگر مدل این قطار است.
طبق وعده ای که در بلیط نوشته شده بود من 9 صبح رسیدم و بعد از خروج از قطار وارد خیابان نوسکی Nevsky شدم و سفر کوتاه و جذاب من شروع شد.
من شروع به پیاده روی کردم، همه چیز این شهر زیبا برای من جدید بود از مدل شهرسازی و ساختمان ها تا آب و هوای سرد و برفی بارانی و البته لطیفش.بعد از حدود 5 دقیقه پیاده روی برای صبحانه رفتم و نوشیدنی مورد علاقه خود را گرفتم. چای لیموی سرد و و کیک معروف روسی.
در اولین قدم های خودم به کلیسای Armyanskaya Apostol'skaya Tserkov رسیدم و ار کلیسا تقریبا اندازه 30 دقیقه دیدن کردم و مجددا به حرکت ادامه دادم. تجربه قدم زدن در خیابان های این شهر زیبا به حدی تکرار نشدی بود که شاید میتوان گفت از تمامی اتفاقات مسیر عکس گرفتم، حتی از خیابان های ساده.
کمی پیاده روی بیشتر و گذر کردن از برج ساعت شهر من را با ساختمان تجاری بسیار زیبایی روبرو کرد که نامش Polyanka گرچه اجناس داخل این پاساژ خیلی خیلی گران بود اما برای گشت و گذار به شدت آن را به شما پیشنهاد میکنیم.
بعد از گشت و گذار در این پاساژ بسیار زیبا از خیابان کنار آن داخل شدم و به سمت کلیسای بسیار زیبای Savior on the Spilled Blood یا همان کلیسای منجی در خون حرکت کردم. کانال آب یخ زده و کلیسایی که از دور خود نمایی میکرد به شدت آدم را مجذوب خود میکرد.اما در راه همیشه راه زن هم هست و این تجربه از من را به خاطر بسپارید چون در همین راه ناگهان دو مرد با چهره های گریم شده و نسبتا زیبا به سمت من آمدن و گوشی را از من گرفته و عکس های مختلفی با من و خودشان گرفتن و من که در رویای سادگی حس میکردم شاید این یک نوع رسم است با خنده حرکات نمایشی انجام دادم اما غافل از اینکه بعدش یک متن نشان داد که گفت قیمت این کار 2500 روبل است و ما کارمان عکس گرفتن از مسافران تور سن پترزبورگ است.
در این لحظه من گفتم که نیازی به عکس ها ندارم و پاک میکنم و چنین پولی ندارم.که اجازه نداد و گفتند پول مان را بدهید و منم که عرصه را تنگ میدیدم با داد و بیداد اقدام به حرکت کردم و فقط 100 روبل که معادل 60 هزار تومان بود را بهشان صرفا برای خاطر جمعی خودم دادم.خلاصه که حواستان باشد گیر این مدل خفت گیرهای مدرن در سن پترزبورگ نیوفتید. بعد از تجربه خفت شدن بالاخره به کلیسای منجی در خون رسیدم و از زیبایی های این کلیسا نهایت لذت را برده و کمی در پارک کنار این کلیسا استراحت کردم.
حالا نوبت برگشت از مسیر فرعی به خیابان نوسکی بود که خب قبل از ادامه خیابان سری به کلیسای کازان زدم که واقعا در بین تمامی کلیساهایی که دیدم تک و زیبا بود.البته ناگفته نماند که بعدا متوجه شدم که به جای در ورودی من از در خروجی داخل شدم. ولی مادر مهربان کلی من را تحویل گرفت و سپس برای من یک شمع آورد تا در کلیسا روشن کنم و حاجت روا شوم.برایم جالب بود که باید آقایان در کلیسا کلاه خود را بردارند و خانم ها نیز باید با حجاب وارد اینگونه بناها شوند.
بعد از همه این مکان ها و جاهای دیدنی سن پترزبورگ بالاخره به میدان کاخ و موزه هرمیتاژ یا آرمیتاژ رسیدم. در برنامه کوتاه من بازدید از این موزه نبود اما خلوتی بیش از حد این موزه من را وسوسه کرد که سراغ گشت و گذار در این بنای زیبا بروم.دل به دریا زدم و وارد موزه هرمیتاژ شدم.
از آنجایی که تعریف این موزه را خیلی شنیده بودم و از فرعون و نقاشی داوینچی و البته قدیمی ترین فرش دنیا که ایرانی بود با خبر بودم پس به رسم اکثر مکان های روسیه کاپشن و لباس های گرم خود را تحویل دادم و شروع به گشت و گذار در این موزه کردم. اولین بخش موزه که دیدم بخش نمایش کاشی کاری و فیروزه کاری های زیبای ایرانی بود که تصویر آن در زیر آمده است.
در راهرو های موزه قدم زدم و از زیبایی های بنا و اشیا این موزه لذت بردم، تصاویر بعضی از راهرو ها و و اتاق های این عمارت پرماجرا را با برای شما میارم تا حسابی از دیدنش لذت وافر ببرید:
در خیالات خودم همیشه با خود مرور میکردم که اگر روزی جهانگرد شدم حتما سفرهای خود را از قطب و سپس از مصر شروع کنم.فضای شهر قاهره و اهرام و نمادهای کهن مصری همیشه برای من جذابیت های خاص خود را داشت.شاید برای شما سوال باشد خب به این سفرنامه چه ارتباطی دارد؟اما لازم است بگویم که یکی از بخش های بسیار زیبای موزه هرمیتاژ بخش نمایش مجسمه ها و ادوات تمدن مصر بود.به جرات میتوانم بگوییم که برای من زیبایی خیره کننده ای داشت و خیلی بیشتر از مکان های دیگر در این مکان ماندم و از معماری و مجسمه های بی نظیر این قسمت بهره بردم.در زیر میتوانید که بخشی از زیبایی های این قسمت را مشاهده نمایید.
از آنجایی که ما ایرانی ها در همه جای دنیا دنبال اصل و تمدن خود هستیم در مرحله بعدی از بازدید موزه با گشت و گذار فراوان بالاخره حود را به قالی پازیریک که قدیمی ترین فرش کشف شده دنیاست و اتفاقا ایرانی هم هست رسیدم و با این قالی پر افتخار چند عکس گرفتم.
چند نکته در این موزه خیلی نظر من را جلب کرده بود مانند خانم ها و آقایون بسیار مسنی که به عنوان راهنما در این موزه کار میکردن و انگار از شرایط راهنما بودن سن زیاد بود همچنین در این موزه و کل روسیه خیلی از مجسمه ها و عکس های لنین استفاده میشود که با توجه به تفییر حکومت این کشور این مقداری عجیب است.به نظرم اگر فردی میخواهد این موزه را کامل بگردد و واقعا برای تک تک زیبایی های این موزه وقت بگذارد شاید قریب به یک هفته زمان میخواهد.وقتی از موزه هرمیتاژ برگشتم تقریبا هوا تاریک شده و بزرگی موزه و راه رفتن زیاد انرژی من را گرفته بود.
برای همین از کنار پل کاخ به نزدیک ترین برگرکینگ که بود رفتم و دو تا برگر و نوشابه و سیب زمینی که حدود 400 روبل شده بود را زدم بر بدن.کلا به نظر من روسیه غذاهای خوشمزه ای ندارد و و جود برگر کینگ و رستوران های زنجیره ای این مدلی واقعا نعمت بود یادم است یه بار به شوخی به دوستان خود گفتم که انگار روس ها با ادویه و نمک و سایر طعم دهنده ها آشنایی لازم را ندارند.جالب است بدانید که این شهر پر مدعا در زیبایی،سیستم آب گرم مرکزی دارد. به عبارتی هزینه تهیه آب گرم بر عهده دولت است و مانند آب سرد در ایران بدون هیچ گونه آبگرمکنی با باز کردن شیر آب گرم شما از نعمت آب با درجه حرارت بالا برخوردار هستید.
بعد از استراحت اندکی راه افتادم برای دیدن مجسمه مرد اسب سوار Bronze Horseman و برای رسیدن به این مجسمه باید از کنار رودخانه یخ زده و زیبای Neva حرکت میکردم که بافت اروپایی ساختمان های روشن و حال و هوای شب های سن پترزبورگ واقعا زیبا و مثال زدنی است.
بعد از مجسمه مرد اسب سوار،دیگر کم کم باید به سمت ایستگاه قطار برای برگشت به مسکو اقدام میکردم که در راه فقط توانستم کلیسای St. Isaac's Cathedral از بیرون نگاه کنم البته در هنگام برگشت یک کافی شاپ Stars سر راه دیدم. شاید براتون سوال باشد استارز چیست؟ باید بگوییم استارز همان استارباکس سابق است که بعد از تحریم های علیه روسیه تبدیل به استارز شده.خلاصه که یه قهوه خوشمزه خورده و به سمت ایستگاه قطار حرکت کردم.
بعد از 40 دقیقه پیاده روی در شب های زیبای این شهر به ایستگاه قطار رسیدم و راهی مسکو شدم.تصور شبهای سرد و کافه و مغاره های گرم همچنان من را دلخوش برگشت و دیدار مجدد این شهر میکند.در اکثر متونی که از این شهر میخواندم سن پترزبورگ را شهر شب های روشن معرفی میکردند که با توجه به نزدیکی به قطب در ماه هایی شب ها واقعا روشن است.اما من در دل زمستان نیز این شهر را پویا و روشن دیدم.نکته زیبای این شهر همین روشنایی ساختمان ها و مغازه ها بود. انگار جزو قوانین این شهر است که همه ساختمان ها باید نورپردازی شود.البته اگر اجباری است که این اجبار خیلی شیرین و زیباست.
به عنوان آخرین نکته لازم است بگوییم که بعضی از قطار ها تنها مخصوص مسکو به سن پترزبورگ نیست و قطار های سرراهی ست که از شرق روسیه به غرب روسیه و برعکس میرود و تنها در شهرها نگه میدارد و افراد را سوار و یا پیاده میکند و من از طریق کمک یکی از دوستان روسی متوجه شدم که قطار برگشت من اینگونه ست. از آنجایی که من بسیار بسیار خواب سنگینی دارم به تخت های بغلی و بالاسری که اکثرا خانم بودند و مسکو پیاده میشدند درخواست کردم که من را هم بیدار کنند.این هم یک تجربه دیگر که به چند نفر بیداریتان را نسپارید چون تقریبا دم صبح چند نفر باهم برای بیدار شدن شما اقدام میکنند و شما حدودا یک ساعت زودتر از مقصد بیدار میشوید و میخوابید و مجددا بیدار میشوید و این داستان همینطور تا مقصد ادامه پیدا میکند.
نهایتا اگر روزی در مقام تصمیم گیری من بودید که آیا ارزش دارد که برای مدت کوتاهی حتی 12 ساعته به سن پترزبورگ بروید یا خیر قطعا جواب من مثبت است و به نظرم این تجربه پر از هیجان را حتی برای ساعاتی نیز از دست ندهید.این شهر شمارا غرق در زیبایی خود میکند و نهایتا کاملا جادو شده به خانه یا مقصد بعدی خود برمیگردید.