خیلی ها سفر به ترکیه رو تنها محدود به دو شهر استانبول و آنتالیا میدونن. منم تا قبل این سفر فکر میکردم که بقیه شهرهای ترکیه زیاد توریستی نیست و ارزش رفتن نداره ولی سفر به بدروم زیبا همه چیز رو برام عوض کرد. پاییز ۱۴۰۱ رسیده بود و ما نتونستیم برنامه هامون رو برای سفر تابستونه هماهنگ کنیم ولی بعد از دیدن قیمت تورهای ترکیه توی پاییز، زیاد هم بابت این قضیه ناراحت نشدیم. برای تنوع و البته به اصرار همسرم، بعد از بررسی شهرهای مختلف ترکیه، سفر به بدروم رو انتخاب کردیم. از ۷ تا ۱۴ مهر با پرواز مستقیم به فرودگاه میلاس و هتل بدروم هالیدی.
مثل همیشه قبل از سفر حسابی هیجان داشتم و چند روز آخر رو فقط در حال تحقیق درباره جاهای دیدنی بدروم، مراکز خرید و برنامه ریزی بودم. بالاخره ۷ مهر رسید و من خودم رو در حال بستن کمربند هواپیمای قشم ایر به مقصد بدروم دیدم. ساعت پرواز ۲۳:۳۰ بود و تقریبا ۳ ساعت طول کشید تا فرود بیایم. فرودگاه میلاس نه زیاد بزرگ بود و نه کوچیک. بدون معطلی یا مشکل خاصی کارهای مربوط به گذرنامه انجام شد و رفتیم سراغ تورلیدر تور بدروم و سوار اتوبوسمون شدیم. تقریبا کمی بیشتر از یک ساعت بین فرودگاه تا هتل فاصله بود.
وقتی به لابی هتل رسیدیم ساعت به وقت ترکیه ۴:۳۰ صبح رو نشون میداد و رسپشن خواب الود به تنهایی کارای پذیرش ما رو انجام داد. هوا هنوز تاریک و خنک بود و تاریکی محوطه بیرونی هتل اجازه دیدن مناظر اطراف رو نمیداد ولی صدای موج دریا ما رو به سمت ساحل هتل می کشوند. بقیه همسفرهامون ترجیح دادند که تا زمان صبحانه توی لابی استراحت کنند ولی ما که کلی هیجان داشتیم، از روی تابلوهای راهنما مسیر ساحل رو پیدا کردیم و خودمون رو کنار آب رسوندیم. کم کم هوا رو به روشنایی میرفت و ما کم کم داشتیم با بهشتی که جلوی چشممون بود آشنا میشدیم. منظره ساحل واقعا رویایی بود و باعث شد خستگی سفر رو از یاد ببریم.
بعد از صبحانه و استراحت، نوبت به کشف هتل بود. هتل ما خیلی بزرگ بود و مناظر فوق العاده ای داشت. تنها نکته منفی هتل تعداد بسیار بسیار زیاد پله بود. هتل روی یک تپه ساخته شده که مشرف به مدیترانه است و برای رفتن از لابی تا ساحل باید پله های زیادی رو بری پایین ولی فصای سبز هتل و مناظر زیباش نمیذاره که فقط سختی پله ها به یادتون بمونه.
هنوز خستگی سفر رو کامل فراموش نکرده بودیم ولی واسه رفتن به شهر فقط تا بعدازظهر روز اول سفر تونستیم تحمل کنیم. دقیقا جلوی هتل ایستگاه دولموش بود و بعد از چند دقیقه انتظار، سوار اولین دولموشی که رسید شدیم. از هتل تا شهر حدود ۱۵-۲۰ دقیقه فاصله بود و کرایه هم نفری ۱۰ لیر. وقتی به ایستگاه اخر که بهش اتوگار میگفتن رسیدیم، همه پیاده شدن و من شماره دلموش رو یادداشت کردم که موقع برگشت به مشکل نخوریم. خوشبختانه اتوگار مرکز شهر بود و اطرافش چند تا صرافی و کلی مغازه بود.
همزمان با نگاه به ویترین مغازه ها، به سمت ساحل بدروم رفتیم. هرچی به ساحل نزدیکتر میشدیم، معماری خیابون ها و دکور مغازه ها قشنگتر و شیک تر میشد. از جایی به بعد هم تردد ماشین ممنوع بود و پیاده روی از بین کوچه های باریک و کافه های زیبا واقعا دلپذیر بود. رنگ غالب دیوارها سفید بود و پنجره های آبی و قرمز با گلهای قشنگی تزیین شده بود. قدم زدن بین این زیبایی ها و استشمام بوی دریا، حس فوق العاده ای ایجاد میکنه. بعد از اینکه کلی عکس گرفتیم، بالاخره به اسکله بدروم رسیدیم. تعداد زیادی کشتی بزرگ و کوچیک اونجا بود و دکه هایی که با قیمت های مختلف پیشنهاد کشتی سواری میدادن. تقریبا نزدیک غروب شده بود و باد سردی توی اسکله می وزید، ما هم که لباس گرم همراهمون نبود و مجبور شدیم زود برگردیم به هتل.
روز دوم رو با یه صبحانه مفصل شروع کردیم و بعد رفتیم به ساحل شنی هتل برای شنا ولی آب واقعا سرد بود. در حالی که دوستان روس در حال شنا بودن، من فقط تونستم تا مچ پا وارد آب بشم. قبلا این وقت سال آنتالیا بودم ولی گویا دمای آب بدروم کمتره و نمیشه توی پاییز زیاد روی شنا حساب باز کرد. آب استخرها و پارک آبی متعادل تر بود و ما هم خودمون رو به همون راضی کردیم. پارک آبی هتل کوچیک بود و فقط از ساعت 10 تا 14 فعال بود.
بعد از ظهر لباس های گرممون رو برداشتیم و دوباره با یه دولموش خودمون رو به اسکله رسوندیم. انگار نه انگار که ما روز قبل اونجا بودیم، همه چیز دوباره جدید و جذاب بود. کوچه های تنگ سفید، پنجره های رنگی، گل های زیبا، ساحل، کافه ها و... یه قلعه قدیمی هم نزدیک اسکله بود و رفتیم برای دیدنش. راستش من زیاد خوشم نیومد، بیرونش برای عکاسی جذاب تر از داخلشه ولی خب ارزش یه بار دیدن رو داره. تا غروب اطراف اسکله بودیم، چندتا یادگاری از دستفروش ها خریدیم و برای روز بعد، تور گشت چندتا جزیره با کشتی رو رزرو کردیم.
هوا که تاریک شد، تازه انگار شهر جون گرفته. کافه های اطراف اسکله شروع به پخش موسیقی کردند و هر ساعت به تعداد توریست ها اضافه میشد. ما هم بیخیال شام هتل شدیم و ترجیح دادیم شام رو توی یکی از کافه های اسکله بخوریم. کافه فضای شادی داشت و پر از توریست بود. به پیشنهاد یه زوج دانمارکی که توی کافه باهاشون اشنا شدیم، غذای دریایی سفارش دادیم که بد نبود ولی راستش انتظار بیشتری داشتم. تقریبا نیمه شب بود که خواستیم برگردیم به هتل ولی وقتی رسیدیم به اتوگار، هیچ دولموشی اونجا نبود.
مجبور شدیم تاکسی بگیریم که البته کرایه ای که درخواست میکردند، از مقداری که انتظار داشتیم، بیشتر بود (حتی با کلی چونه زدن!). پس ما هم بیخیال تاکسی شدیم و برگشتیم به اسکله تا زمان بیشتری رو اونجا بمونیم. انگار نه انگار که از نیمه شب گذشته، هنوز تمام کافه ها و رستوران ها پر از توریست بودند. چند جا مردم دور نوازنده های خیابونی جمع شده بودند و از موزیک لذت می بردند. بازار بستنی فروش ها هم توی اون هوای خنک، گرم بود. ساعت تقریبا 2 بامداد بود که دیگه تصمیم گرفتیم با تاکسی برگردیم و به محض رسیدن به هتل از خستگی بیهوش شدیم.
روز سوم برای تور کشتی یه ون اومد جلوی هتل دنبالمون. ما اولین مسافرهایی بودیم که سوار شدیم و سوار شدن بقیه مسافرها تقریبا یک ساعت طول کشید که کمی کسل کننده بود. وقتی به اسکله رسیدیم، سوار کشتی ای که رزرو کرده بودیم شدیم و گشت دریایی ما شروع شد. کشتی سه طبقه بود و حدود ۵۰ نفر مسافر داشت. یه اکیپ بامزه و پر انرژی از خانم های سالمند انگلیسی هم بین مسافرهای کشتی بودند که امید به زندگی رو توی بقیه مسافرها حسابی بالا برده بودند.
کشتی به جزیره های اطراف میرفت و هر جزیره حدود یک ساعت توقف میکرد. بعضی از مسافرها کنار هر جزیره میرفتند برای شنا که دیدن این صحنه لرز به تن من می انداخت. در کل از تور کشتی راضی بودیم، مخصوصا از آفتاب گرفتن در طبقه سوم کشتی، دیدن ماهی ها توی آب های زلال و کم عمق و لذت بردن از مناظر رویایی جزیره ها.
نهار رو در کشتی خوردیم (که چندان دلچسب نبود) و حدود ساعت ۱۷ در اسکله پیاده شدیم. گشتی توی بازارهای محلی و مغازه ها زدیم تا به اتوگار برسیم و برگشتیم به هتل. شب هم یه برنامه ویژه توی آمفی تئاتر هتل برگزار میشد که دیدنش خالی از لطف نبود. اول برنامه مخصوص کودکان بود، چند نفر لباس شخصیت های کارتونی پوشیده بودند و همراه بچه ها شعر میخوندند و بازی می کردند. بعد نوبت یک گروه حرفه ای آکروبات رسید که تقریبا یک ساعت نمایش اجرا کردند. آخرین برنامه هم اجرای زنده موزیک و آواز یک خواننده ترک بود که برامون جذاب بود.
برنامه روز چهارم رفتن به منطقه توریستی گامبت بود ولی متاسفانه صبح با تب و لرز خفیف و خستگی زیاد بیدار شدم و مجبور شدیم برنامه رو کنسل کنیم. صبحانه رو توی اتاق خوردم و هر چی به سمت ظهر رفتیم و هوا گرم تر شد، حال منم بهتر شد ولی ریسک بیرون رفتن از هتل توی اون شرایط رو نکردیم. هتل اتاق پزشک داشت ولی پزشکی اونجا نبود! البته حال من اونقدر بد نبود که به پزشک نیاز داشته باشم. بعد از ظهر تقریبا تمام علائم بیماری و خستگی از بین رفت و حتی تونستیم توی برنامه تیراندازی با کمان تیم انیمیشن هتل هم شرکت کنیم.
اول صبح بابت اینکه برنامه ریزیم کنسل شد ناراحت بودم ولی شب از اینکه تونستیم یک روز کامل با آرامش استراحت کنیم، خوشحال شدم. گاهی فراموش میکنیم که هدف سفر آرامش و لذت بردنه و نباید واسه تک تک لحظات سفر برنامه ریزی کرد. نزدیک غروب به کافی شاپ هتل رفتیم و غروب آفتاب رو با طعم چای ترک و باقلوا تماشا کردیم که واقعا لذت بخش بود.
بعد از استراحت کامل روز چهارم، نوبت به برنامه مورد علاقه همسرم رسید. صبح روز پنجم بعد از صبحانه به سمت مرکز خرید میدتاون حرکت کردیم. ابتدا با دولموش به اتوگار و بعد با دولموش دیگه ای به مرکز خرید میدتاون رسیدیم. کرایه مسیر دوم هم ۱۰ لیر و مدت زمانش کمتر از نیم ساعت بود. در مسیر از جلوی مرکز خرید اواسیس هم رد شدیم که جزو پاساژهای معروف بدروم هست. وقتی به مقصد رسیدیم، هنوز خیلی از مغازه ها باز نشده بودند!
مرکز خرید میدتاون اکثر برندها رو داشت و قیمتها نسبت به مغازه های شهر مناسبتر بود. تا ظهر مشغول خرید بودیم و برای نهار از فودکورت میدتاون همبرگر سفارش دادیم که واقعا بدمزه و گرون بود. بعد از ظهر خواستیم به شهر برگردیم ولی جلوی مرکز خرید اواسیس پیاده شدیم تا اونجا هم یه سرک بکشیم. سرک ما چند ساعت طول کشید(!) و نزدیک غروب با دستهای پر و پاهای خسته، برگشتیم به هتل.
روز ششم تصمیم گرفتیم که بجای رفتن به تورگوت رئیس به گامبت بریم. البته چون شنیده بودیم شبهای گامبت جذابتره، بعد از صرف نهار با دو مسیر دولموش به این منطقه توریستی رسیدیم. تعداد زیادی خونه های دو طبقه سفید با پنجره های آبی رنگ واقعا چشم نواز بوند. این منطقه تقریبا حالت تپه ای داره و شما از بالا میتونید ساحل زیباش رو ببینید. هتل ها و کافه های زیادی توی این منطقه هست و پیاده رو های عریض و زیبایی داره. ما یه بازار محلی هم پیدا کردیم و مقداری میوه خریدیم. مناظری که توی منطقه گامبت دیدیم، شبیه به هیچ جای ترکیه نبود.
کلا بدروم شهری توریستی و لوکسه و مردمش با توریست ها بسیار مهربان و دوستانه برخورد میکنند. دیوارهای خونه ها عمدتا کوتاهه و خونه ها با کلی گل و گیاه زیبا تزیین شده. ساختمان های بلند به ندرت دیده میشه و رنگ بیشتر دیوارها و خونه های شهر سفیده و این یک جور نماد برای بدروم به حساب میاد. کافه ها و رستوران های زیادی داره ولی توی شب همه صندلی های این کافه ها و رستروان ها پر میشه از توریست ها و صدای موسیقی.
و روز آخر بالاخره رسید و ما باید بدروم زیبا رو ترک می کردیم. اما هنوز کمی وقت داشتیم چون پروازمون شب بود. تا ظهر توی هتل موندیم، چمدونمون رو جمع کردیم و بعد از تحویل اتاق، برای اخرین بار به شهر رفتیم تا از آخرین فرصتهامون برای قدم زدم در کوچه های رویایی بدروم استفاده کنیم.
در آخر چند پیشنهاد برای کسانی که قصد سفر به بدروم رو دارند:
سعی کنید زمان سفرتون از اردیبهشت تا آبان باشه (ترجیحا تابستون) که هم هوا گرمتره و هم فصل توریستی بدرومه و شنیدم که بقیه سال خیلی خلوته و بیشتر تفریحاتش هم تعطیله.
سعی کنید هتلتون رو توی منطقه گامبت رزرو کنید تا هم از نظر وقت و هم هزینه برای رفت و آمد به مرکز شهر به مشکل نخورید. ضمنا شب ها میتونید تا دیروقت بیرون بمونید و نگران برگشت به هتل نباشید.
سعی کنید یک روز رو به دیدن منطقه تورگوت رئیس اختصاص بدید. ما نتونستیم اونجا رو ببینیم ولی خیلی ازش تعریف شنیدیم و الان فقط حسرتش برامون مونده.
سعی کنید تمام وقت توی هتل نمونید. گرچه هتل های بدروم خیلی زیباست ولی امکانات و کیفیت هتل های آنتالیا رو نداره. اما زیبایی های شهر بدروم اصلا با آنتالیا قابل مقایسه نیست.
ممنون از وقتی که برای مطالعه این سفرنامه گذاشتید.