روز سیزدهم:
8 فروردین 1402
برنامه: بازدید از گرند پالاس
صبح ساعت ۸ از خواب بیدار شدیم و بعد از خوردن صبحانه مفصلِ هتل که یکی از کاملترین صبحانه های این سفرمون هم بود، از طریق BTS و ایستگاه Ratchathewi و با پرداخت ۸۶ بت به ایستگاه Sam Yan رفتیم و ازین ایستگاه باید مسیرمونو به سمت ایستگاه مترو عوض میکردیم، از طریق ایستگاه مترو Silom که در پایین ایستگاه Sam Yan قرار داشت و با پرداخت ۴۲ بت هزینه بلیط به ایستگاه Sanam Chai رفتیم و اونجا هم با پرداخت مبلغ ۵۰ بت یه توک توک برای گرند پالاس گرفتیم و نزدیک گرند پالاس پیاده شدیم،
هنوز تایم بازدید نشده بود، روبروی گرند پالاس یه کافی شاپ بود که رفتیم داخل و دو تا بستنی به قیمت ۱۲۰ بت خوردیم، از درب پشتی کافی شاپ که به رودخونه چائو پرایا راه داشت رفتیم و کمی کنار رودخونه قدم زدیم، ولی هوا به حدی گرم و آفتاب تیز بود که نتونستیم خیلی بمونیم، به داخل برگشتیم و با نزدیک شدن تایم بازدید به سمت درب ورودی کاخ رفتیم.
توی راه یه گروه ۵ نفره دختر و پسر بودن که متاسفانه یکی از خانمها گرمازده شده و حالش بد شده بود که اورژانس اومده بود بالای سرش، به نزدیکای درب ورود که رسیدیم مامورین کاخ به گردشگرای تور بانکوک اعلام میکردن که ورود با شلوارک ممنوع هست و باید میرفتیم و از دست فروشهای اونور خیابون روبروی درب ورودی شلوار تایلندی تهیه میکردیم، رفتم و یه شلوار به قیمت ۱۰۰ بت گرفتم و همونجا پوشیدم و انقد سبک و راحت بود که آدم انگار چیزی نپوشیده، به سمت درب ورودی رفتیم و داخل محوطه ورودی شدیم.
به سمت گیشه ای که تقریبا شلوغ بود رفتیم و با پرداخت ۱۰۰۰ بت دو تا بلیط گرفتیم و همراه جمعیت که اکثرا هم به صورت تور از همه جای دنیا اومده بودن داخل شدیم،
داخل کاخ گویی دنیای دیگه ای بود، این کاخ در سال ۱۷۸۲ به دستور پادشاه راما اول ساخته و محل اقامت رسمی پادشاه بوده و تمامی مراسمات سلطنتی در اینجا برگزار میشده و از سال ۱۹۲۵ دیگه در اینجا سکونت نداشته و بیشتر به عنوان موزه استفاده می شود. این مجموعه دارای یک موزه و دو ساختمان اصلی پادشاهی و یک معبد بسیار کهن به نام Wat Phra Kaew بود که در بین بوداییان معبد بسیار مقدسی بود و همچنین مجمسمه بودای زمردین درون معبد نیز یکی از قدیمی ترین مجسمه های بودا در تایلند به حساب میومد.
بعد از بازدید از این معبد و ساختمانهای کاخ به سمت درب خروج رفتیم، از مقابل درب یه توک توک برای مترو به قیمت ۱۰۰ بت گرفتیم و از همون مسیری که رفته بودیم برگشتیم، هزینه برگشت هم ۵۲ بت برای مترو و ۵۰ بت بابت BTS.
در ایستگاه سیام از BTS پیاده شدیم و برای ناهار به مرکز خرید MBK رفتیم، گشتی بین مغازه ها زدیم و قیمت هارو بررسی کردیم، قیمتها نسبت به سیام پاراگون ارزونتر بود، البته با این تفاوت که در سیام پاراگون اکثر فروشگاهها برندهای معتبر هستند، به طبقه دوم که مخصوص لوازم الکترونیکی بود رفتیم و دیدیم مثل مغازه های علاالدین خودمون گوشی های دست دوم داخل اکثر ویترین مغازه ها به وفور به چشم میخورد که البته با یه مقایسه کوچیک بین قیمتهای داخل ایران دیدیم که اختلاف چندانی با اینجا نداره و حتی گرونتر هم بود.
بعد از دیدن این مغازه ها به قسمت فودکورت مجموعه رفتیم و دو تا استیک مرغ با نوشیدنی به قیمت ۳۹۹ بت خوردیم. بعد از ناهار هم به سمت هتل برگشتیم تا کمی استراحت کنیم.
غروب از هتل به مقصد محله چینی ها بیرون زدیم، با پرداخت ۵۰ بت دو تا بلیط BTS به سمت ایستگاه Sam Yan و ازونجا با پرداخت ۴۲ بت بلیط مترو به محله چینی ها رفتیم، فاصله ایستگاه مترو تا خیابان اصلی محله یه کوچه ۱۰۰ متری بود که پر بود از کافه و رستورانهای چینی، جلوی تمامی رستورانها رو هم میز و صندلی چیده بودن و اکثرا تمام اونها هم پر از مشتری بود، بوی غذاهای چینی با ادویه جات مخصوصشون تمام فضای محله رو پر کرده بود، از بین جمعیت گذشتیم و به خیابان اصلی رسیدیم،
انگار واقعا وارد چین شده بودیم، سرتاسر خیابان پر بود از بالن ها و آباژورهای چینی به رنگ قرمز و زرد، تابلوهای عمودی و بزرگ ساختمانها با حروف بزرگ چینی و رنگ و نور منحصر بفردشون و جمعیت بسیار زیاد گردشگرا، واقعا فوق العاده بود. یکی از جاهایی که دوست داشتم حتما توی بانکوک ببینم و حالا اینجام، همراه سیل جمعیت به راه افتادیم، انواع غذاهای خیابونی از ماهی و هشت پا تا کروکدیل و انواع حشرات رو میشد اینجا پیدا کرد، میشه گفت برای هر سلیقه ای غذا پیدا میشد.
به یه چرخی رسیدیم که جلوش صف تقریبا شلوغی بود، یه نوع اسنک که شبیه پیراشکی درست میشد، توی صف وایسادیم و یه بشقاب که حدود ۶ تا پیراشکی به ابعاد کوچیک داشت به قیمت ۵۰ بت گرفتیم و داغ داغ همونجا خوردیم، از سوپری همونجا هم دو تا آب معدنی به قیمت ۱۴ بت گرفتیم، اینجا تقریبا انتهای خیابون بود و بعد از خوردن پیراشکی ها به سمت مخالف خیابون حرکت کردیم.
فضا، فضای بسیار جالبی بود و آدم رو یاد فیلم های هالیوودی مینداخت، تقریبا دو ساعتی رو تو این محل چرخیدیم و گشت زدیم و صحنه های بعضا جالبی رو تو این فضا دیدیم، جلوی یکی از چرخیها که انواع حشرات مثل سوسک و عقرب و چند نوع کرم میفروخت یه اکیپ اروپایی به لیدری یه پسر جوون تایلندی هم اومدن، یکی ازین افراد اکیپ که یه آقای میانسالی بود این غذاها توجهش رو جلب کرد و بقیه اعضای اکیپ به همراه لیدرشون تهییجش میکردن که امتحان کنه، در نهایت اون آقا یه کاسه سفارش داد و همراه خانمش تست کردن و بعد از تست هم ظاهرا از مزشون خوششون اومده بود و باقیشو خیلی با اشتیاق بیشتری خوردن. با دیدن این صحنه ها به سمت ایستگاه مترو برگشتیم و با پرداخت ۴۲ بت هزینه مترو و ۵۰ بت هزینه BTS به سمت سیام برگشتیم، سیام پاراگون بسته بود و قدم زنان به سمت MBK رفتیم، مقابل MBK و کنار پیاده رو هرشب بساط نایت مارکت برقرار بود، از یکی از غرفه ها دو تا پت تای سایز متوسط به قیمت ۲۰۰ بت گرفتیم و بعد از خوردن پت تایمون به سمت هتل برگشتیم و استراحت کردیم.
مجموع هزینه های روز سیزدهم: 2447 بت
روز چهاردهم:
9 فروردین 1402
برنامه: تور کانچابوری
طبق قرار ساعت ۵:۳۰ تو لابی هتل منتظر لیدر بودیم که خیلی زود اومد و ما اولین مسافراش بودیم، یه ون با تم داخلی صورتی که بعد از ما یه زوج میان سال استرالیایی، یه زوج جوان استرالیایی، یه زوج میانسال هندی و یه زوج مسن کانادایی رو سوار کرد، بعد از سوار کردن تمام مسافرا لیدر که یه آقای حدود ۴۵ ساله بود شرح مختصری از تور ارایه داد. بعد از توضیحات لیدر با توجه به ساعت شروع برنامه و مسیر دو ساعته مقصد اکثرا خوابیدن، بعد از حدود یک ساعت یه توقف کوچیک تو یه توقفگاه بین راهی برای استفاده از سرویس و خرید تنقلات داشتیم، ماهم چون احساس گرسنگی داشتیم به سون الون داخل توقفگاه رفتیم و مقداری خوراکی با دو تا قهوه به قیمت ۱۴۰ بت خریدیم، بعد از خوردن صبحانه سوار شدیم و به سمت کانچابوری حرکت کردیم، کانچابوری شهری با فاصله ۲۵۰ کیلومتری در غرب بانکوک قرار داره و علاوه بر طبیعت زیبایی که داره تاریخ عجیبی هم در این شهر نهفته اس.
تور با بازدید از موزه جنگ که از جاهای دیدنی بانکوک هست، شروع شد، یه راهروی ۱۵۰ متری که عکسهایی از جنگ جهانی دوم که در پایینشون هم توضیح مختصری از شرح حال عکس بود و یه سری از اسلحه ها و تجهیزات جنگ جهانی توی این راهرو قرار گرفته بود. عکس ها بیشتر مربوط به اسرای جنگی که اکثرا انگلیسی و استرالیایی بودن و توی اردوگاههای کار ژاپن در حال کار بودن گرفته شده بود، این اردوگاهها مربوط به ساخت خط آهن کانچابوری به میانمار بود. اوضاع سربازها بسیار اسفناک و شرایط نگهداریشون بسیار متاثر کننده بود، بعضا از توی عکسها میشد رنجی که توی جنگ به سربازهای اسیر شده بود رو حس کرد. خانم و آقای میانسال استرالیایی که همراهمون بودن با دیدن بعضی از عکسها که مربوط به سربازهای استرالیایی بود مکث بیشتری میکردن و چشماشون پر اشک میشد و بعد از دیدن عکس ادای احترام میکردن و برای آمرزششون دعا میخوندن. عکس و فیلم گرفتن در طول بازدید موزه ممنوع بود و همین باعث شد که بیشتر توجهمون به عکسها جلب بشه.
موزه داخل یه محوطه و کنار رودخانه Khwae Yai بود و بعد از بازدید از موزه کسانی که مایل به قایق سواری روی این رودخانه بودن با پرداخت نفری ۳۰۰ بت ۲۰ دقیقه قایق سواری میکردن، یه سری از همسفرامون سوار شدن و عده دیگه ای مثل ما که تمایلی به قایق سواری نداشتن اطراف محوطه رو گشتن. بعد از برگشتن گروهی که برای قایق سواری رفته بودن، سوار ون شدیم و به قسمت اصلی برنامه که خط آهن مرگ بود رفتیم.
توی مسیر هم از کنار اسکای واک Skywalk رد شدیم که متاسفانه امکان بازدید و پیاده روی به دلیل طرح توسعه اسکای واک تو اون تایم نبود. اسکای واک یه پل شیشه ای بلند کنار رودخانه Khwae Yai هستش که از بالای پل منظره زیبایی رو از شهر و رودخانه میشه دید و ضمن اینکه پیاده روی بر روی پل در اون ارتفاع که شیشه ای هم هست هیجان خاص خودشو داره.
بعد از طی فاصله ای کمتر از 10 دقیقه ای به خط آهن کانچابوری که به خط آهن مرگ(Death Rail Way) هم معروفه رسیدیم. لیدر مارو به کنار پل تاریخی Kwai Yai Bridge برد و اونجا کمی از داستان پل بهمون گفت.
سال ۱۹۴۳ ژاپن برای اینکه بتونه نیروهاشو سریعتر به جبهه میانمار بفرسته تصمیم میگیره خط آهن ۴۱۵ کیلومتری کانچابوری به میانمار رو بسازه و این پل هم قسمتی از مسیر خط آهنه، ژاپن برای ساخت این خط آهن از اسرای جنگی متفقین و کارگران غیر نظامی جنوب شرق آسیا استفاده میکنه و در طول ساخت خط آهن که حدود ۱۷ ماه طول میکشه بیش از ۱۰۰ هزارنفر نیروی نظامی و غیر نظامی کشته میشن تا این خط آهن به خط آهن مرگ نامگذاری بشه، عکسهایی که اول تور در موزه جنگ تعریف کردم هم مربوط به این خط آهن بود.
بعد از عکاسی از کنار رودخونه به بالای پل رفتیم و دقایقی رو هم روی پل گذروندیم و عکس گرفتیم. بعد با اشاره لیدر به ۵۰ متر قبل پل و ایستگاه قطار رفتیم و منتظر قطار موندیم، دقایقی بعد قطار با کف و سوت گردشگرایی که مشتاقانه منتظر سوار شدن بودن وارد ایستگاه شد، قطار پیر که یادگار ۷۰ سال پیش بود و کلی داستان در طی این سالها رو به خودش دیده بود. هزینه قطار روی تور بود ولی لیدر به ما گفته بود اگر بخوایم در قسمت VIP قطار سوار بشیم باید نفری ۳۰۰ بت هزینه جداگانه بدیم، ماهم ۶۰۰ بت دادیم و به قسمت VIP رفتیم، قطار کاملا سنتی و نوستالژیک بود، هیچگونه امکانات رفاهی خاصی حتی در قسمت VIP نداشت، تنها تفاوتش با قسمت معمولی مربوط به صندلیهاش بود که به صورت دو به دو روبروی هم قرار گرفته بود و پذیرایی مختصر که آب معدنی و بیسکوییت بود. تهویه هم توسط پنکه هایی که روی سقف تعبیه شده بودن انجام میشد.
اما تو اون لحظه هیچ کدوم از این آپشنها اهمیتی نداشت، چون با حرکت قطار از روی پل Kwai Yai Bridge که به صورت آهسته و پیوسته انجام میگرفت هیجانمون آغاز شده بود.
با عبور از روی پل سرعت قطار هم بیشتر شد و هرچی جلوتر میرفت طبیعت منطقه بیشتر و بیشتر از قبل دلبری میکرد، یه سمت منظره صخره های سرسبز بود و یه سمت دیگه دره و رودخونه و دشتهای به رنگ سبز، درختان نارگیل و موز هم به وفور توی مسیر به چشم میخورد.
بعد از دیدن این مناظر قطار در ایستگاه Thamkra SAE توقف کرد و ما هم با اشاره لیدر از قطار پیاده شدیم.
کمی قبلتر از ایستگاه یه غار به اسم Krasae Cave بود که اول به دیدن غار رفتیم، غار به لحاظ ساختاری شبیه غار میمونها بود، ابتدای غار مجسمه بودای خوابیده قرار داشت و معبد کوچکی هم کنار مجسمه بودا قرار داده بودند.
بعد از بازدید غار به روی ریل برگشتیم، یه جایی از خط آهن با ارتفاع حدود ۳۰ تا ۴۰ متر از روی رودخونه میگذشت و بسیار گذرگاه خطرناکی هم بود، لیدر در توضیح این مکان گفت وقتی که برای اولین بار بعد از ساخت خط آهن ژاپنی ها قصد داشتن از این مسیر استفاده کنن، قطارشون با حدود ۱۰۰۰ سرباز از روی این پل به رودخونه سقوط میکنه و تمامی سربازانش کشته میشن.
چند سال پیش هم یک آقای 45 ساله هنگام گذر قطار از روی این منطقه در هنگام سلفی گرفتن پاش از روی پله های قطار لیز میخوره و به رودخونه سقوط میکنه که متاسفانه جان خودش رو هم از دست میده.
بعد از بازدید این پل برای صرف ناهار به یک رستوران جنگلی زیبا به سمت ایستگاه برگشتیم، ناهار هم مثل اکثر تورها متشکل از مرغ سوخاری، نودل، برنج و خوراک مرغ و سوپ بود که ما هم مقداری برنج و مرغ برداشتیم و از بوفه رستوران هم دو تا نوشابه به قیمت ۶۰ بت خریدیم و در قسمتی که رو به رودخونه بود نشستیم و ناهارمون رو خوردیم.
بعد از ناهار هم فرصتی پیش اومده بود تا با باقی همسفرانمون گپ و گفتی داشته باشیم. بعد از صرف ناهار با اعلام لیدر به سمت ماشین حرکت کردیم تا مسیری که با قطار طی کرده بودیم رو با ماشین برگردیم. راننده مقداری موز خریده بود و توی راه و اوایل مسیر که جنگل میمونها نام داشت توقف کرد و موز هارو به ما داد تا به میمونها بدیم، از تو ماشین وقتی چند تا موز به سمت دو تا میمون لب جاده پرتاب کردیم و در یک چشم به هم زدنی بیش از ده تا میمون دور ماشین جمع شدن و صحنه بسیار بامزه ای رو درست کرده بودن.
توی مسیر و برای آخرین توقفمون به گورستان جنگ توی کانچابوری که محل دفن سربازان کشته شده در جنگ جهانی دوم بود رفتیم، یه گورستان کوچیک و با سنگ قبرهایی که منظم کنار هم چیده شده بود و اسم و ملیت سربازها روی این سنگ ها نوشته شده بود. کمی توی این قبرستان قدم زدیم و به سمت ماشین برگشتیم.
بعد ازون به سمت بانکوک حرکت کردیم و با توجه به مسیر طولانی که در پیش داشتیم اکثر مسافرا در حال چرت زدن بودن، بیش از دو ساعت طول کشید تا به بانکوک برسیم و وقتی وارد بانکوک شدیم با حجم عظیم ترافیک بانکوک مواجه شدیم، ترافیک های بانکوک واقعا سنگین و طاقت فرساست. ما هم وقتی دیدیم وقتمون داره توی این ترافیک طلف میشه تصمیم گرفتیم پیاده شیم و باقی مسیر رو پیاده تا هتل بریم. به هتل رسیدیم و کمی استراحت کردیم و بعد به مقصد خیابان خائوسان از هتل زدیم بیرون.
از جلوی هتل با یه تاکسی به مبلغ ۱۵۰ بت برای خیابان خائوسان توافق کردیم و بعد از حدود نیم ساعت تاکسی مارو کمی قبلتر از خیابان پیاده کرد، اینجا هم مثل محله چینی ها پر از ازدحام و شور و شوق بود، یکی از معروفترین نایت مارکت های بانکوک. بساط چرخ های دستی و غرفه های غذایی برپا بود، صدای موزیک از کافه های خیابان به گوش میرسید و گردشگرانی که در حال لذت بردن از فضای اونجا بودن. ما هم گشتی زدیم و از این غرفه ها دو سیخ جوجه به قیمت ۸۰ بت و یه لیوان سالاد میوه به قیمت ۱۵۰ بت گرفتیم و بعد از گشت کوتاهی به سمت هتل با پرداخت ۱۳۵ بت برگشتیم.
برنامه امروز بسیار پربار و هیجان انگیز بود و میتونم به جرات بگم یکی از بهترین تورهایی بود که تو این چند روز تجربه کرده بودم، با توجه به اینکه برای فردا هم باید صبح زود بیدار میشدیم و حجم خستگی امروز مستقیم به هتل رفتیم و استراحت کردیم.
مجموع هزینه های روز چهاردهم: 1315 بت
روز پانزدهم:
10 فروردین 1402
برنامه: تور فلوتینگ مارکت و بازار ریلی
امروز آخرین روزیه تو تایلند که برای یه برنامه تور باید صبح زود بیدار میشدیم، طبق قرار امروز هم قراره ساعت 6 توی لابی هتل منتظر لیدر باشیم، هنوز 15 دقیقه ای مونده بود، از وقت استفاده کردیم و به سمت سالن صبحانه رفتیم و مقداری صبحانه خوردیم و بعد به سمت لابی رفتیم و همزمان لیدر که یه خانم خوش برخورد و حدود 30 ساله بود با ما رسید و مارو به سمت ماشین راهنمایی کرد، توی ماشین سه تا خانم و یه آقای اهل مالزی بود، بعد از ما هم به یه هتل دیگه رفتیم و یه زوج حدود 45 ساله که اهل رومانی بودن رو سوار کردیم، طبق معمول لیدر مختصر توضیحی راجع برنامه امروز و اینکه قراره کجاهارو ببینیم بهمون داد، نکته جالبی که توی صحبتاش بود این بود که امروز یکی از شلوغترین برنامه ها خواهد بود، چرا که فقط از شرکت ایشون 14 تا ون برای برنامه امروز رزرو شده بود و خیلی توصیه میکرد به هنگام سوار شدن قطار از هم جدا نشیم.
حدود یک ساعت بعد هم به یه پمپ بنزین رسیدیم و توقف کوچیکی داشتیم، ما هم از فرصت استفاده کردیم و دو تا لته به مبلغ 120 بت خریدیم، بعد از حدود یک ربع توقف حرکت کردیم و کمتر از یک ساعت بعد به معبد شهر کالونگ (Wat Kalong) رسیدیم، یه معبد محلی با یه مجسمه بودای بزرگ و یه مجسمه ببر کنار بودا.
بعد از معبد به سمت ایستگاه قطار کالونگ رفتیم، هنوز تا اومدن قطار مونده بود و جمعیت بسیار زیادی از گردشگرا هم اینجا زیر آفتاب تیز کالونگ جمع شده بودن، کنار ایستگاه چند تا کارگاه نمک بود و پشت این کارگاهها شوره زارهایی بود که نمک رو ازونجا به کارگاهها میبردن و فرآوری میکردن .
ما هم ازین کارگاهها بازدید کردیم و به همراه لیدر به ایستگاه کالونگ رفتیم و منتظر قطار شدیم، ایستگاه ساده ای که در واقع یک سکو، یک کیوسک و یک تابلوی خوشامدگویی بود.
دقایقی بعد قطار سوت زنان وارد ایستگاه شد و بلافاصله تمامی گردشگرا مشتاقانه سوار قطار شدن، قطار قدیمی که واگنهاش به صورت سالنی و صندلی های روبروی هم با پنکه های روی سقف بود، قطار خیلی سریع بعد ازینکه تمامی مسافرا سوار سوار شدن به سمت یکی از عجیب و غریب ترین بازارهای دنیا حرکت کرد.
مسیر این قطار هم مثل قطار روز گذشته سرسبز و گاهی جنگلی بود و گاهی از بین شهرهای کوچیک رد میشد.
با نزدیک شدن به بازارچه ریلی که ایستگاه Maeklong نام داشت قطار سرعتشو کم و کمتر میکرد و با بوق ممتدی که میزد به اهالی بازار اعلام میکرد که بساط و سایه بان هاشونو جمع کنن، مغازه ها و بساط مغازه دارها به حدی نزدیک ریل بود که گاهی بعضی از اجناسشون رو روی ریل پهن میکردن، اکثرا هم برای بساطشون چرخ درست کرده بودن و با وارد شدن قطار به ایستگاه چرخ رو به داخل مغازه میبردن و با رفتن قطار چرخ رو مجدد به بیرون و روی ریل هدایت میکردن، جمعیت گردشگران بسیار زیادی هم که منتظر ورود قطار به بازار بودن، همگی کنار و داخل این مغازه ها گوشی بدست اماده ورود قطار بودن تا این لحظه رو بتونن ثبت کنن. نکته دیگه ای که بود همه مغازه دارها به محض ورود قطار به ایستگاه گردشگرایی که نزدیک مغازشون بودن رو با روی خوش به داخل و کنار مغازه هاشون فرا میخوندن.
تنها یک خیابون بعد از بازار ایستگاه Maeklong بود و قطار بعد از ورود به ایستگاه توقف کرد، اینجا انتهای مسیر بود. لیدر هممونو در گوشه ای از ایستگاه جمع کرد و بعد از توضیح کوچیکی که راجع بازار داد ازمون خواست تا 1 ساعت دیگه بعد از گشت توی بازار توی همین نقطه جمع بشیم. ما هم به سمت بازار که حالا دوباره سایه بونهاش باز شده بود حرکت کردیم، توی این بازار تقریبا همه جور جنس از گوشت و ماهی و سبزیجات تا تنقلات و شیرینی و لباس میشد پیدا کرد. با عبور از کنار این غرفه ها فروشنده هاشون گردشگرارو به داخل غرفه دعوت میکردن.
بعد از بازدید از بازار در حال برگشتن به سمت ایستگاه بودیم و با صدای سوت قطار که آماده برگشتن بود مجدد مغازه دارها مشغول جمع کردن بساط و سایه بونهاشون شدن و ما هم به اتفاق دیگر گردشگرا در کنار یکی از همین غرفه ها منتظر ورود قطار شدیم و اینبار قرار بود حرکت قطار توی بازار رو از بیرون قطار مشاهده کنیم، با ورود قطار که با صدای سوت و جیغ گردشگرا همراه شده بود لحظات جالبی رو داشتیم تجربه میکردیم، ترکیب بازار و ریل و قطار و کمترین فاصله با قطار در حال حرکت که فقط تو کشورهایی مثل تایلند میشه تجربه کرد، فاصله به حدی کم بود که باد حرکت قطار رو میشد حس کرد. یکی از زیباترین صحنه هارو میشد از پشت قطار دید که به محض عبور از جلوی هر غرفه در کسری از ثانیه بساط و سایه بون ها به حالت اولشون برمیگشتن و انگار نه انگار که تا ثانیه هایی قبل قطاری ازینجا در حال رد شدن بود.
بعد از عبور قطار به سمت محل قرارمون با لیدر برگشتیم و با اضافه شدن باقی اعضا به سمت ماشین حرکت کردیم و بعد ازون به سمت یه بازار عجیب دیگه یعنی بازار روی آب(Floating Market) حرکت کردیم.
بازار روی آب بازاری بر روی کانال آبی در منطقه راتچابوری(Ratchaburi) در قسمت جنوب غربی و به فاصله 100 کیلومتری بانکوک هستش، در این بازار هم یه سری غرفه و مغازه در کنار کانال آب قرار دارند، اما قسمت جذاب بازار فروشندگانی هستن که اجناسشون رو روی آب و قایق بساط میکنن. بعد از ورود به بازار گردشگرا به صورت گروه های 6 نفره سوار قایق میشن و طول مسیر کانال رو توسط قایق طی میکنن، توی طول مسیر هم اگر کسی از چیزی خوشش بیاد اعلام میکنه و قایقران قایق رو کنار قایق فروشنده نگه میداره تا خریدشو انجام بده. توی این بازار هم مثل بازار ریلی همه جور اجناس میشد پیدا کرد. از انواع خوراکی و میوه جات استوایی تا لباس و سوغاتی فراوان بود. ما هم به اتفاق دیگر اعضای گروه سوار قایق شدیم و توی کانال حرکت کردیم، توی مسیر گاها خونه هایی هم میدیدم که برای قایقشون جای پارک هم درست کرده بودن.
بعد از اتمام مسیر و پیاده شدن از قایق لیدر بهمون یک ساعت وقت داد تا باقی جاهای بازارو بگردیم و بعد از یک ساعت به همون نقطه برگردیم، ما هم شروع به گشتن کردیم و برای رفع گرما دو تا بستنی به قیمت 140 بت گرفتیم، از یه غرفه دیگه یه مگنت با طرح بازار روی آب به قیمت 50 بت خریدیم و در نهایت به محل قرار برگشتیم. کنار سکوی کانال نشسته بودیم که دیدیم یکی از قایق ها پودینگ نارگیل درست میکنه و ما هم یه پودینگ به قیمت 30 بت ازش گرفتیم و درحال خوردن بودیم که کم کم بقیه اعضای گروه هم اومدن.
با اضافه شدن باقی اعضا به سمت ماشین حرکت کردیم و اول به یه رستوران برای صرف ناهار رفتیم و بعد از ناهار هم به سمت بانکوک برگشتیم، برنامه امروز به نسبت بقیه روزها کوتاهتر بود ولی به هنگام ورود به بانکوک با حجم عظیمی از ترافیک روبرو شدیم. تقریبا بیش از یک ساعت توی ترافیک ورودی به شهر معطل شدیم و به نزدیکیای میدون سیام که رسیدیم تصمیم گرفتیم پیاده شیم و باقی مسیر رو پیاده تا هتل برگردیم. توی راه هم تصمیم گرفتیم قبل از رفتن به هتل یک بار دیگه به مرکز خرید سیام پاراگون بریم، چون فردا آخرین روزمون بود و روز آخرمون رو هم برای خرید اختصاص داده بودیم گفتیم شاید دیگه وقت نشه دوباره به سیام برسیم و ازونجایی که این مرکز جذابیت های ویژه داشت دوست داشتیم یکبار دیگه گشتی توی اینجا بزنیم و باقی جاهاشو که روز اول نرسیده بودیم ببینیم رو ببینیم.
کنار یکی از ورودی ها یه شعبه کافه استار باکس بود و کنارش هم یه غرفه فروش دونات با طعم های مختلف بود، ما هم برای رفع خستگی و اینکه یکم سرحال شیم اول دو تا دونات به قیمت 70 بت گرفتیم و از کافه هم دو تا لته به قیمت 250 بت گرفتیم.
بعد از خوردن دونات و لته ها که خیلی هم به موقع بود و بهمون انرژی داد شروع به گشتن کردیم، تو یکی از طبقات از یکی از مغازه های شکلات فروشی مقداری شکلات با طعم های میوه های استوایی که تخفیفات خوبی هم خورده بود به عنوان سوغاتی گرفتیم. مرکز خرید اینقد زیبا و بزرگ بود که متوجه گذر زمان نمیشدیم.
دیگه کم کم احساس خستگی داشت بیشتر و بیشتر میشد، میخواستیم به هتل برگردیم و توی راه هم بدنبال بستنی کره ای که روز اول خورده بودیم میگشتیم، بالاخره با کلی زحمت و گشتن پیداش کردیم و مجدد یه بستنی به همون جذابی و خوشمزگی روز اول به قیمت 169 بت سفارش دادیم. دوست داشتم دوباره این بستنی رو امتحان کنم ولی میدونستم با فشردگی برنامه فردا امکانش خیلی کمه که دوباره به اینجا برگردیم. به سمت هتل رفتیم و بعد از استراحتی که کردیم به استخر هتل رفتیم، بعد از استخر دیگه آخر شب بود و نمیشد به جایی رسید که یهو یادمون افتاد ما تو بانکوک هنوز ماساژ نگرفتیم. خوشبختانه کنار هتل یه مرکز ماساژ بود، به اونجا رفتیم و دوتایی یه ماساژ پا به قیمت 300 بت گرفتیم تا خودمون رو برای فردا حسابی آماده کنیم. انصافا هم خیلی حرکت به جایی بود و تاثیرشو روز بعد به خوبی احساس کردیم.
مجموع هزینه روز پانزدهم : 1129 بت
روز شانزدهم:
11 فروردین 1402
برنامه: خرید و پاساژگردی
با اینکه امروز توری نداشتیم و لازم نبود صبح زود بیدار شیم ولی از یه طرفی چون روز آخر بود دوست داشتم از تمام لحظات امروز استفاده کنم، ساعت حدود 8 بیدار شدیم و برای صبحانه به سالن رفتیم و بعد از صبحانه هم به سمت پاساژ ترمینال 21 رفتیم. با پرداخت 70 بت بلیط BTS به مرکز خرید ترمینال 21 رسیدیم، هنوز ساعت 10 نشده بود و پاساژ هم باز نکرده بود. از یکی از راهروهای ایستگاه به داخل پاساژ راه مستقیم داشت و در مقابل پاساژ هم یه صرافی بود که صف نسبتا طولانی قرار داشت، ماهم به صف پیوستیم و مقداری یورو چنج کردیم. با باز شدن پاساژ داخل شدیم و مغازه ها کم کم در حال باز شدن بودن.
ترمینال 21 قیمت ها به نسبت بهتر بود و نکته جالبی که توی این مرکز خرید بود این بود که هر قسمت از هر طبقه رو به شکل نماد یک کشور درست کرده بودن، مثلا برای قسمت انگلیس و لندن از نماد باجه های تلفن استفاده کرده بودن یا برای چین از فانوس های مخصوص چینی توی سقف استفاده کرده بودن. یکی از زیباترین نمادهایی که درست کرده بودن مربوط به پل معروف سانفرانسیسکو روی ووید طبقه آخر پاساژ بود.
حدودا 3 ساعتی رو توی این مرکز گشتیم و بعضا چیزهای خوبی هم برای خرید پیدا کردیم، مخصوصا یکی از فروشگاههایی که تخفیف خوبی هم گذاشته بود و قیمت های مناسبی برای خرید بود. از یکی از کافه ها هم دو تا نوشیدنی به قیمت 160 بت گرفتیم و با پرداخت 70 بت بلیط BTS به هتل برگشتیم، خریدامونو گذاشتیم و بلافاصله با پرداخت 86 بت به مرکز خرید چاتوچاک رفتیم. اینجا قیمت ها به مراتب پایینتر از هرجای دیگه ای بود که این چند روز دیدیم، با این تفاوت که برند خاص و معروفی بینشون نبود. اینجا هم مقداری خرید کردیم و با احساس گرسنگی شدید برای صرف ناهار به طبقه آخر پاساژ که فودکورت بود رفتیم. اونجا هم آخرین پت تای تایلندی رو با نوشیدنی به قیمت 340 بت خریدیم و با پرداخت 86 بت به سمت هتل برگشتیم.
به هتل که رسیدیم استراحتی کردیم و مجدد به استخر رفتیم و غروب با خنک شدن هوا مجدد به مرکز خرید MBK رفتیم. جلوی مرکز خرید برنامه ای در حال اجرا بود و خواننده و گروه کنسرتی که اونجا بودن فضای شاد و جالبی رو رقم زده بودن. به مرکز خرید MBK رفتیم و چیزهایی که این چند روز نشون کرده بودیم رو خریدیم، در نهایت از شعبه مک دونالد MBKآخرین شام سفرمون رو به قیمت 380 بت هم خوردیم و با کیسه های خرید به هتل برگشتیم.
با توجه به ساعت پرواز برگشتمون و اینکه باید 5:30 صبح از هتل راه میافتادیم، با یکی از تاکسی های جلوی هتل به کمک یکی از کارکنان هتل به مبلغ 500 بت برای فردا هماهنگ کردیم .
مجموع هزینه روز شانزدهم : 1192 بت
روز هفدهم:
12 فروردین 1402
برنامه: فرودگاه و پرواز برگشت
با صدای آلارم گوشی در ساعت 5 از خواب بیدار و خیلی سریع آماده شدیم و چمدونهایی که از شب قبل چیده و آماده شده بودن رو برداشتیم و خودمون رو به لابی رسوندیم، کارهای چک آوت رو انجام دادیم و تو همین حین هم تاکسی اومد و با پرداخت 30 بت انعام به کارمند هتل به سمت فرودگاه حرکت کردیم. حدود ساعت 6:30 به فرودگاه رسیدیم و با پرداخت 500 بت کرایه تاکسی به سمت سالن رفتیم.
گیت امارات تازه باز شده بود و صف تقریبا شلوغ بود.
بعد از چند دقیقه گیت مسافرایی که کارت پروازشونو آنلاین رزرو کرده بودن باز شد و منم چون آنلاین رزرو کرده بودم خیلی سریع کارت پروازمونو گرفتیم و وارد سالن انتظار شدیم. از یکی از کافه های فرودگاه با پرداخت 340 بت صبحونه خوردیم و بعدش کمی تو فری شاپ فرودگاه بانکوک که بزرگ هم بود گشتی زدیم.
در نهایت با نزدیک شدن ساعت پرواز به سمت سالن خروجی رفتیم و سوار هواپیما شدیم و راس ساعت هم پرواز کرد.
پرواز هم مثل پرواز رفت خیلی راحت انجام شد و توی طول پرواز برای ناهار خوراک مرغ و سبزیجات به همراه برنج بود و بعدش با نوشیدنی و در نهایت یک وعده اسنک از مسافرا پذیرایی شد.
هواپیما راس ساعت 13 روی باند فرودگاه دبی به زمین نشست و ماهم از طریق سالن ترانزیت به سمت گیت پرواز دبی به تهران رفتیم.
خیلی سریع خودمون رو به گیت خروجی که تو یه سالن دیگه فرودگاه بود رسوندیم، دربهای هواپیما هم تازه باز شده بود و مسافرا در حال سوار شدن بودن.
موقع سوار شدن به این هواپیما کلی حس دلتنگی داشتیم و این رو میشد تو چهره بقیه مسافرا هم به خوبی حس کرد، برخلاف مسیر رفت که همه سرحال هستند موقع برگشت انگار کسی حال و حوصله ای نداشت، در نهایت همگی سوار شدیم و هواپیما هم راس ساعت 15 پرواز کرد.
ساعت حدود 16:45 هم هواپیما روی باند فرودگاه امام به زمین نشست و خوشبختانه این سری بر خلاف پرواز رفت فرودگاه خلوت بود و ما تنها پرواز اون ساعت بودیم، خیلی سریع کارهای خروج انجام شد و توی سالن هم چمدونها به موقع اومدن و تونستیم با کمترین معطلی از فرودگاه خارج بشیم و با تمام دلتنگیهامون تنها به این امید که خیلی زود و برای سفر دیگه ای باز هم به اینجا برگردیم راهی خونه شدیم.
مجموع هزینه روز هفدهم :870 بت
تایلند بر خلاف ذهنیتی که ما بهش داریم طبیعت فوق العاده و فرهنگ جالبی داره و لبخند روی صورت مردمانش چیزیه که همه جا میتونین حسش کنین و قطعا لحظات خوبی توی ذهنتون ایجاد میکنه.
اگر به تایلند سفر کردین و مخصوصا پوکت سعی کنین پکیج های تفریحیتون رو خودتون از غرفه هایی که همه جای خیابون به وفور میشه پیدا کرد رو تهیه کنین، قطعا بسیار به صرفه تر و کم هزینه تر از چیزی میشه که تورها بهتون پیشنهاد میدن.
امیدوارم سفرنامه مطلوبی برای خوندن باشه و سعی کردم تمام جزییاتی که تو همچین سفری ممکنه برای خواننده جذاب باشه رو ذکر کنم.
پر سفر باشید.