ادامه سفرنامه مربوط به بعدازظهر روز شنبه؛ 13 آبان 1396
سپس در آن سوی پل به پارک پرندگان پنانگ رفتیم. بارش باران تندتر از صبح شده بود ولی با چتر میشد از لطافت هوا لذت برد و به بازدید از پارک پرداخت. برای هر نفر 38 رینگیت ورودیه و 1 رینگیت هم بابت اجاره چتر پرداختیم که در بازگشت باید چترها را عودت نمود. با توجه به بارش باران، غالب پرندگان به زیر سقف رفته بودند و با توجه به تندتر شدن آن و وجود فاصله امکان تهیه عکسهای خوب نبود. پرندگان متنوع و زیبایی در پارک در قفسهای محصور شده با توری قرار داشتند و برخی از پرندگان نیز در برکه محصور با فنس زندگی میکردند. در یک برکه مجزا هم کروکودیلی گرسنه وجود داشت که دائماً دهانش را باز میکرد و دندانهایش را نشان میداد. در چند قفس هم مارهای پیتون بزرگ نگهداری میشد. به اینجا که رسیدیم، معنی بارانهای استوایی را درک کردیم؛ باران آنچنان شدت گرفت که علیرغم وجود چتر، قطرات درشت باران به روی سر و صورت و لباسمان هم میبارید و ادامه دادن مسیر غیرممکن شد و تصمیم گرفتیم از همان مسیری که آمده بودیم برگردیم، البته راه اصولی آن بود که مسیر را ادامه بدهیم تا به خروجی پارک برسیم ولی در این شرایط پا گذاشتن در مسیری که اصلاً نمیشناختیم خیلی منطقی نبود. کمی هم هوا مه آلود شد و کیفیت دید افقی هم کاهش یافت و در طی چند دقیقه کل سطح زمین را آب پوشاند و عملاً تا مچ پایمان داخل آب قرار گرفت. رعد و برقهای مهیب و مرور اتفاقات دقایق قبل (فقط من و همسرم داخل پارک در حال بازدید هستیم، خیلی خوب هم نمیدیديم که پایمان را کجا داخل آب میگذاریم، کروکودیل گرسنه داخل فنسها که چندان هم محصور نبود و ... ) باعث شده بود که عملاً در حال دویدن داخل حوضچهای از آب!!!، ترس هم سراپای وجودمان را بگیرد؛ در همین حال و هوا هم سُرخوردن همسرجان و پخش زمین شدنشان شرايط را وخیمتر نمود (حتی کیف دستی ایشان به قمقمهای از آب تبدیل شد).
تصویر 1 : درخت دوریان با میوه بسیار بدبویش که قابل حمل در هواپیما نیست ولی خواصش زیاد است
تصویر 2 : محيط کاملاً استوایی داخل پارک پرندگان
تصویر 3 : برکه مخصوص فلامینگو و اردکها
تصویر 4 : تبلیغات پارک پرندگان
تصویر 5 : مار پیتون
تصویر 6 : مسیر برگشت ما داخل پارک پرندگان !
بالاخره در حالی که سراپا خیس آب بودیم (مثل وقتی که داخل استخر، ایستاده شنا کرده باشید!) و کمی هم مشاجره لفظی بینمان درگرفته بود (البته خداراشکر آنجا کسی فارسی نمیفهمید) به ورودی پارک رسیدیم. در آنجا چند دقیقهای صبر کردیم تا دیگر آب از بدنمان نچکد و سپس سوار خودرو آقای پیتر شدیم. تا از پل پنانگ عبور کنیم، بارش باران کمی سبکتر شد و من هم کمی به خودم مسلط شدم که آقای پیتر پرسید: کجا برویم؟ برنامه قبلیمان بعد از دیدن پل پنانگ، بازدید از معبد کک لوک سی یا خانه قبیله خو خنگسی و يا قلعه کرنوالیس بود. در شرایط فعلی واقعاً حال و حوصله هیچکدام از اینها وجود نداشت ضمن آن که همسرجان هم اعصاب سرجایی نداشتند! من برای این که روابطمان با همسرجان را بهبود بخشم به راننده گفتم که ما را به پاساژ کویینزبی ببرد و واقعاً تصمیم بجا و معجزه آسایی بود به طوری که بعد از گشت و گذار داخل این مال که بزرگترین مجتمع تجاری پنانگ است، اوضاع به روال سابق برگشته و اثری از عصبانیت همسرجان باقی نمانده بود!!! (یادتان باشد که خرید برای خانمها همچون دارویی اعجازآور تأثیر فوری داشته و بدترین دردها را هم بسرعت درمان میکند). داخل پاساژ که شدیم وجود تعداد زیادی رستوران، کافه و فست فودهای کاملاً شلوغ ما را تحریک کرد که چیزی بخوریم. به فروشگاه انوع نان و شیرینی رسیدیم که چند مدل از نانهای مغزدار آن را همراه با یک نوشیدنی گرم بعنوان عصرانه تست کردیم و طعم خوبی داشت (نانهای موجود در تصویر 15 رینگیت شد).
تصویر 7 : بخشی از فضای داخلی کویینزبی مال
تصویر 8 : فروشگاه انواع نان و شیرینی
تصویر 9 : نانهای انتخابی
در طبقه زیرین به فروشگاهی رسیدیم که انواع زیادی پاستیل داشت که محصولات آن خیلی جالب بود و ما حدود 100 رینگیت برای بچهها خرید کردیم (توصیه میکنم اگر به این مجتمع رفتید حتماً به این فروشگاه سر بزنید. البته یادتان باشد که هر چیزی را ابتدا بو کرده و سپس تست کنید زیرا برخی از پاستیلهای آن طعم ماهی و میگو و مزههای خیلی عجیبی دارند!). در طبقات بالایی مجتمع (فکر کنم طبقه اول یا شاید طبقه دوم)، فروشگاهی با نام دایسو ژاپن (البته بیشتر محصولاتش تولید چین ولی به سفارش همین برند بود و تقریباً مرغوب) وجود دارد که خیلی جالب بود؛ در این فروشگاه همه کالاها با قیمت ثابت 5.9 رينگیت عرضه شده و در نتیجه بسیاری از کالاها با کیفیت مشابه خیلی ارزانتر از ایران میشد و من را یاد فروشگاههای خانه و کاشانه در کشور خودمان انداخت. ما مقداری اسباب بازی، لوازم التحریر، وسایل آشپزی و خیاطی و ... خرید کردیم. گشت و گذار و خریدهای ما در سایر طبقات این مجتمع به حدی طولانی شد که پول کم آوردیم و در یکی از صرافیهای آن دلار را با قیمت خیلی خوب 4.21 رینگیت تبدیل نمودیم.
تصویر 10 : فروشگاه پاستیل و شکلات در طبقه زیرین کویینزبی مال
تصویر 11 : فروشگاه دایسو ژاپن
تصویر 12 : یکی از رستورانهای متنوع کویینزبی مال
بارش باران در همه ساعتهایی که ما داخل مجتمع بودیم ادامه یافته بود و در زمان بازگشت عملاً سیلاب همه معابر شهر را فراگرفته بود. پس از خرید طولانی با پرداخت 140 رینگیت دستمزد به راننده به هتل برگشتیم. داخل هتل از آقای پیتر تشکر کردیم که دو روز ما را همراهی کرده بود و از ایشان اجازه گرفتم که تصویرشان را در سفرنامه بگذارم. حضور آقای پیتر در سفر ما باعث شد که برخی از برنامههای از پیش تعیین شده ما برای گشت و گذار در پنانگ با مکانهای پیشنهادی ایشان تغییر یابد که در مجموع راضی بودیم. این موضوع همسرجان را یاد جمله معروفی انداخت که بیان آن را خالی از لطف نمیدانم؛ «وقتی بچه نداشتیم، 7 فلسفه برای تربیت بچهها تدوین کرده بودیم ولی حالا که 7 بچه داریم، هیچ فلسفهای برای تربیتشان نداریم!»
سپس خریدهایمان را داخل اتاق گذاشتیم و مجدداً برای صرف شام از هتل بیرون رفتیم. علیرغم نزدیکی رستوران کی اف سی ولی چون از کیفیت این برند در پنانگ بد شنیده بودیم لذا به یک رستوران سوری رفتیم و غذای خوشمزهای بنام شاورما خوردیم و برگشتیم. آخر شب یکی از پرسنل شرکت آرین با ما تماس گرفت و اطلاع داد که با توجه به ادامه بارش باران تا 7 صبح فردا و پیش بینی طغیان آب در معابر، فردا ساعت 9:45 صبح آماده رفتن به فرودگاه باشید. ما هم همان موقع چمدانهایمان را تقریباً آماده کردیم.
تصویر 13 : آقای پیتر لیدر اختصاصی ما با ماشینش
روز يکشنبه؛ 14 آبان 1396
صبح زود برای صرف صبحانه به رستوران هتل رفته و سپس در باغ دل انگیز هتل قدم زدیم. بعد از بارشهای سنگین روز و شب گذشته، هوا بی نهایت مطبوع شده بود و این چند ساعت استراحت در محوطه باغ مجاور ساحل هتل گلدن سندز ریزورت یکی از دلچسبترین و آرامش بخشترین ساعتهای سفر ما در پنانگ را رقم زد. سپس اتاق را تخلیه و در زمان تسویه آن مبلغ 11 رینگیت بازای هر شب (از هر اتاق) بابت عوارض و مالیات مصوب اداره گردشگری مالزی از دپوزیت کسر و مابقی را عودت نمودند. از ساعت 9:45 در لابی منتظر ترانسفر شدیم ولی ایشان نیامد، هر چه تماس میگرفتیم میگفت دارد ماشین هماهنگ میکند ولی خبری نشد. علت آن بارشهای شب گذشته و طغیان آب در معابر بود که باعث سقوط تعداد زیادی از درختان در معابر مختلف شهر شده و در بخشهایی هم سنگهای بزرگ داخل معابر افتاده بود و راه بندانهای شدید در شهر ایجاد کرده بود. یکساعت گذشت که من با یکی از مدیران شرکت آرین تماس گرفتم و موضوع را درمیان گذاشتم و ایشان هم گفت ما همگی داریم تمام تلاشمان را میکنیم ولی بیفایده است و حتی ممکن است مجبور شوید در پنانگ بمانید. ایشان گفت که تا الان تعداد زیادی از مسافران دیگر هم دچار همین مشکل شدهاند. من که وضعیت را وخیم دیدم گفتم میخواهید خودم به هزینه شما یک تاکسی پیدا کنم و برويم که ایشان هم استقبال نمود، مبلغ کرایه را سوال کردم و ایشان گفت در شرایط عادی 80 رینگیت است ولی الان ممکنست بین 100 تا 120 هم بگیرند. با قیافهای مطمئن به بخش حمل و نقل و گردشگری هتل رفتم و تقاضای یک تاکسی برای فرودگاه کردم، ایشان هم به چندین مرکز آژانس تماس گرفت ولی نتیجه نداد. کمی دل نگران شدم سپس تصمیم گرفتم به جلوی هتل بروم و با یکی از تاکسیهای قرمزی که همیشه آنجا بودند مذاکره کنم. بسرعت بسمت خیابان رفتم و خوشحال چند تاکسی قرمز را دیدم ولی در کمال تعجب هیچکدام کار نمیکردند و مشغول استراحت بودند. حتی حاضر به مذاکره هم نبودند، واقعاً وضع خراب بود. همچنان در گوشه خیابان منتظر بودم که مسئول حمل و نقل هتل همراه با چند خانم به داخل خیابان آمد. چند دقیقه بعد یک تاکسی آبی در حال عبور را متوقف نمود و بعد از صحبت با راننده نزد من آمد و گفت این تاکسی حاضر است شما را با مبلغ 250 رینگیت به فرودگاه ببرد، اگر موافقید که مسافران دیگری که برای مسیر دیگری پیشنهاد 150 رینگیت دادهاند را سوار نکند. در حالی که برق از کلهام پرید با مدیر مربوطه از شرکت آرین تماس گرفتم و قیمت را گفتم، ایشان چند دقیقه وقت خواست و من راننده را معطل کردم. مجدداً تماس گرفتم و با مبلغ 250 رینگیت موافقت شد و قرار شد که نماینده شرکت در فرودگاه این هزینه را به من عودت نماید. واقعاً پرداخت این مبلغ زور داشت لذا من به راننده که همچنان منتظر ایستاده بود گفتم که شرکت نهایتاً 200 رینگیت را میپردازد و ایشان قبول نکرد ولی به 220 رضایت داد و از ما ساعت پروازمان را سوال کرد و سپس گفت قول نمیدهد که برسیم ولی تلاشش را میکند. ساعت 11:15 دقیقه ما سوار شدیم و راننده در بدو ورود کرایه را گرفت (پروازمان ساعت 13:35 بود). پس از چند دقیقه به راهبندان خوردیم که ناشی از سقوط یک درخت بزرگ بود و این وضعیت تا یکساعت و نیم بعد در طول مسیر بارها تکرار شد. وقتی از منطقه باتوفرینگی خارج شدیم، راننده وارد یک مسیر فرعی شد که در این چند روز ما برای رسیدن به شهر از آن نرفته بودیم. من علت را سوال کردم و اشاره کرد اینجا یک مسیر میانبُر وجود دارد که فقط از این راه ممکنست به پروازتان برسید و اگر ادامه مسیر را از داخل شهر بروم قطعاً نمیرسید.
تصویر 14 : نمونهای از درختان سقوط کرده در خیابانها
تصویر 15 : نمونهای از تخته سنگهای سقوط کرده داخل خیابان در منطقه باتوفرینگی
انصافاً با تلاشهای محمدعلی (راننده تاکسی آبی) و با خوشحالی در ساعت 13:10 به فرودگاه رسیدیم و نماینده شرکت که در ورودی فرودگاه ایستاده بود ضمن عودت پول گفت: گیت بسته شده است ولی بروید داخل تا من ببینم میشود پرواز بعدی را برایتان بگیرم! این حرف مثل پُتکی بر سرمان خورد. با این حال، سریع خودمان را به دستگاههای چک این خودکار رساندیم ولی پرواز ما بسته شده بود، اینجا بود که به اهمیت نصب اپلیکشین ایرلاینها روی گوشی پی بردم. مدیر شرکت بمن زنگ زد و نتیجه را پرسید که ماوقع را توضیح دادم و عصبانی شد که چرا نمایندهشان داخل سالن نشده است. من در کمال ناامیدی به بخش گیتهای در حال پذیرش ایرآسیا مراجعه کردم و تقاضای کارت پرواز نمودم، متصدی مربوطه پس از کنترل کد بلیط گفت که پرواز بسته شده است و توضیح من که هنوز بیست دقیقه تا پرواز مانده هم، فایدهای نداشت. همانوقت نماینده شرکت از دور، من را بسمت گیت دیگری صدا زد و اشاره کرد که بدوید. ما خودمان را به آنجا رساندیم و مسئول کانتر مربوطه با خونسردی گفت که کد رزرو بلیط را به ایشان بدهیم و بارهایمان را روی ترازو بگذاریم سپس تقاضای 21.2 رینگیت وجه نقد کرد که من سریعاً پرداختم و 2 کارت پرواز بما داد و گفت سریع بروید سوار شوید. این که چه وقایعی بوجود آمده بود و چگونه مشکل حل شد را ما نفهمیدیم ولی قطعاً به تلفن مدیر شرکت ارتباط داشت. در آن موقع من فکر کردم که این 21.2 رینگیت رشوه بود و کمی از مبلغش تعجب کردم ولی بعداً که رسیدهای دریافتی را نگاه کردم متوجه شدم این هزینه چک این بلیط توسط پرسنل ایرآسیا است (یادتان نرفته است که داریم از خدمات یک ایرلاین اقتصادی استفاده میکنیم!). سریعاً قسمت بازرسی پلیس و راهروهای مربوطه را بسمت گیت خروجی طی کرده و فکر میکردیم حالا همه مسافران سوار شدهاند و منتظر ما هستند تا درب را ببندند و گیت را تعطیل کنند ولی وقتی به گیت رسیدیم در کمال ناباوری مشاهده کردیم که حتی درب گیت را باز هم نکردهاند (ساعت هم 13:30 بود) و همه مسافران معطل بیرون بودند؛ راستی چقدر بیدلیل اذیت شده بودیم! نفس راحتی کشیدیم و 10 دقیقه بعد که گیت باز شد سوار هواپیما بمقصد کوالا شدیم. بعد از 4 روز در حالی پنانگ را ترک کردیم که خیلی از جاذبههای آن را فرصت نشد ببینیم از جمله: موزه غذا، موزه طلا، موزه جواهر، موزه جنگ، موزه اسباب بازی، موزه مار، موزه دوربین، موزه فرهنگ کمدی آسیا، معبد کک لوک سی، خانه قبیله خو خنگسی، قلعه کرنوالیس، پارک ملی پنانگ، باغ گیاهشناسی، باغ ادویههای استوایی، باغ میوههای استوایی (البته در پاییز و زمستان بدلیل نداشتن میوه خیلی ارزشمند نیست). حالا با توجه به تجربیاتی که بدست آوردم، چند توصیه به شما میکنم:
اگر اهل خرید هستید میتوانید به پاساژ گرونی در جرج تاون بروید، اگر هم عاشق خرید هستید آن طرف پل پنانگ به Design Village بروید که بدلیل معافیت از مالیات، قیمت پوشاک مارک آن بسیار خوب است (از هتل ما تا آنجا با استفاده از گرب، حدود 75 رینگیت هزینه رفت و تقریباً 80 رینگیت هزینه برگشت داشت). اگر هتل محل اقامتتان در جرج تاون است و علاقمند به دوچرخهسواری در پنانگ باشید هم میتوانید با هزینهای بسیار پایین از ایستگاههای خودکار، دوچرخه اجاره کنید. به شما توصیه میکنم که زمان کافی را برای اقامت در پنانگ اختصاص دهید چون واقعاً ارزشمند است. (اگر الان بعد از تجربه سفر بخواهم برای یک سفر 8 روزه به پنانگ و کوالالامپور برنامهریزی کنم قطعاً همه 8 روز را فقط برای پنانگ خواهم گذاشت زیرا جریان زندگی در پنانگ خیلی طبیعیتر و دلنشینتر از کوالالامپور بود، در کوالالامپور زندگی شدیداً ماشینی و همه چیز تحت شلوغی و روزمرگی ناشی از آن قرار داشت که البته من همیشه از این شرايط فراری هستم ولی ممکن است شما آن را بپسندید).
تصویر 16 : تبلیغات موزه غذا پنانگ
تصویر 17 : نقشه برترین جاذبههای گردشگری پنانگ
ما برای تنوع در پرواز برگشت، غذای بدون گوشت (مخصوص گیاهخواران) سفارش داده بودیم که شامل برنج و مخلوطی از سویا و کلم پخته شده با ادویه فراوان بود و بسختی قابل تحمل بود. در توصیف آن میتوانم بگویم؛ بجای اینکه به برنج و سویا و کلم، ادویه اضافه کرده باشند؛ به ادویهها، مقداری برنج و سویا و کلم اضافه کرده بودند! ساعت 14:50 در فرودگاه کوالا هواپیمای ایرباس 320 به آرامی به زمین نشست. ما هنوز چمدانهایمان را نگرفته بودیم که راننده زنگ زد و گفت که منتظر ما است. ترانسفر ما به هتل با یک ون متعلق به شرکت گاتو تراول با راننده مالاییاش که به زیبایی انگلیسی صحبت میکرد و در طول مسیر در خصوص مکانهای اطراف جاده با شور و اشتیاق توضیح میداد، صورت گرفت. همچنین در طول مسیر به دفتر گاتو تراول اطلاع داد که در حال انتقال ما به هتل است و چند دقیقه بعد لیدر ما، آقا شاهین بمن زنگ زد و اطلاع داد که فردا 9:30 صبح برای گشت شهری آماده باشیم. از موارد جالب توضیحات راننده مالایی، شهر جدید در حال ساخت بنام «شهر آفتاب» بود که با توجه به کمبود فضا برای احداث ساختمان در شهر کوالالامپور در نزدیکی فرودگاه جانمایی شده بود و ساختمانهای آن بدلیل مجاورت با فرودگاه کوتاه (حداکثر 4 طبقه) هستند و در سال 2020 میلادی به بهره برداری میرسد. همچنین ساختمان عظیم آموزش حجاج قبل از عزیمت به خانه خدا که اخیراً به بهره برداری رسیده بود را نشان داد. توضیحات ایشان باعث شد که مسافت حدوداً 70 کیلومتری بین فرودگاه تا هتل ایستانا را که یکساعت طول کشید، زیاد حس نکنیم.
تصویر 19 : غذای بدون گوشت (مخصوص گیاهخواران) در پرواز ایرآسیا
تصویر 20 : شهر جدید در حال ساخت بنام « شهر آفتاب »
تصویر 21 : ساختمان جالب در حال احداث در کوالالامپور
در ورودی هتل ایستانا، یک نفر چمدانهایمان را سریعاً از راننده تحویل گرفت و دیگری درب ورودی را باز کرد و یک خانم هم وجود داشت که با سلام و احوالپرسی و یک لبخند غليظ تا پذیرش هتل بدرقهمان نمود (ظاهراً وظیفهاش فقط همین سلام و احوالپرسی و لبخند زدن به مسافران در ورودی هتل بود!). در پذیرش هتل بازای هر شب اقامت (از هر اتاق) مبلغ 100 رینگیت دپوزیت دریافت کردند که در زمان تسویه اتاق مبلغ 10 رینگیت آن بازای هر شب بابت عوارض و مالیات مصوب اداره گردشگری مالزی کسر شد. بعد از تعیین اتاق، مسئول پذیرش با یک سینی حاوی یک حوله مرطوب و یک لیوان چای سرد و لیمو از ما پذیرایی و بسمت آسانسور راهنماییمان کرد. اتاق ما در طبقه 15 و در بال غربی هتل قرار داشت که چشم انداز به جای خاصی نداشت(حياط هتل و ساختمان مجاور). برای جابجایی هم 3 آسانسور در بال غربی بود که خیلی سریع در سرویس بود و سرعت بالا و پایین رفتنشان هم خیلی زیاد بود. اتاق ما دارای یک قسمت خواب (تختخواب دو نفره بسیار بزرگ) با میزهای کشودار جانبی در طرفین و همراه با تلویزیون ال سی دی دیواری، یخچال، میز و صندلی و چراغ برای مطالعه، یک مبل و میز گرد و سپس حمام (دارای وان بزرگ و یک دوش مجزای سرپوشیده شیشهای) و دستشویی فرنگی مختلط در یک مکان بود. همچنین داخل اتاق یک کمد دیواری نسبتاً بزرگ بود که در یک بخش صندوق امنیتی و اتو با میز مخصوص آن، پتو و بالش اضافی در آن قرار داشت و بخش دیگرش برای آویز لباس و کفش در نظر گرفته شده بود. داخل اتاق چای ساز، سشوار و چراغ قوه هم وجود داشت. چای کیسهای، نسکافه و پودر شیر، شکر سفید هم در اتاق قرار داده بودند ولی مجدداً شارژ نمیشد. آبمعدنی هم در اتاق قرار داده بودند و هر روز شارژ میشد. یک ظرف میوه روی میز داخل اتاق بود که هر 3 روز یکبار مجدداً در زمان نظافت اتاق شارژ میشد. خمیردندان، مسواک، شامپو، صابون، دمپایی روفرشی، کلاه استحمام، دستمال کاغذی، حتی ژیلت و خمیر ریش، نخهای رنگی برای دوخت لباس هم در اتاق وجود داشت. در مجموع مبلمان و وسایل اتاق، قدیمی ولی سالم بودند. وای فای رایگان هتل بسیار خوب بود و تقریباً در همه مکانها و هم داخل اتاق با سرعت خوبی سرویس داشت که براحتی از طریق نرم افزارهای اینترنتی ما با ایران مکالمه میکردیم. در بدو ورود دو موضوع در هتل ایستانا به چشم آمد: یکی اینکه برخورد پرسنل خیلی خوب بود و همگی به راحتی انگلیسی صحبت میکردند. دوم اینکه محوطه هتل کاملاً تمیز بود و برق میزد ولی بندرت در فضاهای عمومی آن سطل آشغال به چشم میخورد! این موضوعی بود که بعداً در کل شهر هم تکرار شد و باعث شد که بارها ما مجبور شویم زبالههایمان (مثلاً پوست شکلات) را با خود به داخل اتاق هتل بیاوریم.
تصویر 23 : ورودی هتل ایستانا
تصویر 24 : لابی زیبای هتل ایستانا
تصویر 25 : فضای استراحت اتاق ما در طبقه 15 هتل ایستانا
تصویر 26 : مبلمان اتاق ما در طبقه 15 هتل
تصویر 27 : سرویس بهداشتی اتاق ما در هتل ایستانا
پس از خوردن میوه و استراحتی کوتاه در اتاق، سريعاً آماده شده و از هتل در امتداد خیابان راجا چولان خارج شدیم تا به مجتمع شیک و مدرن پاویلیون رسیدیم، در آنجا همسرجان کمی روحشان تازه شد. سپس طبق برنامه قبلی، برای خرید بلیط بازدید از پل آسمان واقع در بین طبقات 41 و 42 برجهای دوقلوی پتروناس؛ از طریق پل هوایی سرپوشیده مخصوص عابر پیاده بسمت ساختمان برجها حرکت کرديم. وارد ساختمان شده و آکواریوم بزرگ برجها را که نسبتاً خلوت بود پشت سرگذاشتیم و سپس داخل مجتمع KLCC Suria شدیم. دقیقاً مقابل بخش ورودی از پارک KLCC (محل رقص فوارهها) راهروی سمت چپ را ادامه داده تا به تابلوی کوچک محل فروش بليط رسیدیم سپس در سمت راست وارد یک راهرو تنگ شدیم و با پله برقی به زیرزمین رفتیم. روبرویمان یک محل برای فروش الکترونیکی بلیط و در انتهای سمت چپ مان باجه فروش بليط وجود داشت که بليط بازدید را برای ساعت 9 صبح سه شنبه به قیمت 85 رینگیت برای هر نفر از متصدی مربوطه خریدیم.
تصویر 28 : بخش ورودی از پارک KLCC (محل رقص فوارهها) در مجتمع KLCC Suria (راهروی سمت چپ این تصویر را کمی ادامه دهید تا به راهروی منتهی به پلههای زیرزمین برای خرید بلیط بازدید برجهای دوقلو برسید)
تصویر 29 : تابلوی کوچک محل فروش بليط پل آسمان در برجهای دوقلو (میتوانید از این تصویر هم برای راهنمایی گرفتن از مردم جهت پیدا کردن محل فروش بلیط پل آسمان استفاده کنید)
تصویر 30 : ماکت برجهای دو قلوی پتروناس در طبقه زیرزمین KLCC Suria (دقیقاً در لبه سمت راست این تصویر باجه فروش الکترونیکی بلیط و اگر سمت چپ این تصویر را ادامه دهید به باجه دستی فروش بلیط و متصدی آن میرسید)
برای شروع گشت و گذار در کوالالامپور، موفقیت بزرگی بود که در کمتر از نیم ساعت توانسته بودیم محل فروش بلیط پل آسمان را پیدا کرده و ابتیاع نماییم. سپس به ضلع مقابل ساختمان رفته و از آن خارج شدیم. در تمام اطراف استخر واقع در محوطه بیرونی برجها، بازار سلفی گرفتن در غروب آفتاب بشدت داغ بود و ما هم مدتی به همین کار پرداختیم. خوب اگر در کنار بلندترین برجهای دو قلوی جهان سلفی نگیریم، پس کجا بگیریم؟ البته تنظیم کردن زاویه برای گرفتن سلفی به طوری که هم خودتان در عکس باشید و هم تمامِ قدِ برجها، کار سادهای هم نبود.
تصویر 31 : برجهای دوقلوی پتروناس
سپس طبق برنامه قبلی، از محوطه انتهایی استخر بسمت خیابان رفته و در سمت چپ چهارراه به خیابان آمپنگ رفتیم. حدوداً 100 قدم داخل خیابان که قدم زديم به محل تالار نمایش و رستوران WOW KL ! در جنب اداره گردشگری مالزی با علامت اختصاری MATIC رسیدیم. در این مکان از دو نوع برنامه میتوانید استفاده کنید: یکی برنامه موسیقی زنده و صرف شام انتخابی در محوطه بیرونی تالار (فقط صورتحساب غذایتان را میپردازید) و دیگری تماشای شوی فرهنگی آداب و رسوم ازدواج در بین اقوام مختلف منطقه جنوب شرق آسیا همراه با پذیرایی بصورت بوفه آزاد (این برنامه 110 رینگیت ورودیه دارد و داخل تالار نمایش برگزار میشود). هدف ما شرکت در برنامه دوم جهت تجربه خوردن انواع غذاهای مالایی بود البته با آن غذای مملو از ادویه هواپیما، صرف یک شام درست و حسابی ضروری هم بود. ساعت 19:15 با ورود به راهروی مجموعه، تیم بازیگران نمایش با ساز و دهل جذابی به استقبال ما آمده و در نهایت عکاسشان عکس یادگاری گرفت. سپس از محوطه برگزاری موسیقی زنده عبور کرده و وارد سالن نسبتاً بزرگ نمایش شدیم، قبل از ما فقط یک میز بزرگ توسط چندین زوج ژاپنی اشغال شده بود. وسایلمان را روی دومین میز گذاشته و رفتیم انتهای سالن سراغ غذاها. در سمت چپ يک میز بزرگ حاوی انواع پیش غذا، سالاد و ترشی، در وسط دو میز بزرگ شامل انواع برنج کته بدون روغن و نمک، انواع ماهی و میگو سرخ شده و کبابی و آب پز، مرغ سرخ شده و صدف و ... ، در سمت چپ هم یک میز بزرگ حاوی انواع دسر، شیرینی، میوه و مارمالاد و قهوه و چای و آب! بیرون سالن هم محوطه بزرگی به سرو انواع غذای مالایی اختصاص داشت. خوردن همه اینها جزء همان مبلغ ورودیه به حساب میآمد ولی سایر نوشیدنیها مثل نوشابه، آبمیوه و ... جداگانه محاسبه و در صورتحساب میزتان اضافه میشد. ابتدا هر غذایی را که نمیشناختیم یک قاشق برداشته و بعد از تست، اگر مقبول بود از خجالتش در میآمدیم؛ البته سایرین هم به همین کار مشغول بودند. در بین غذاهای مالایی، دو غذای دیم سام و ساکای فوق العاده خوشمزه بودند، البته زبان گوساله سرخ شده هم طعم خیلی خوبی داشت. شروع نمایش در ساعت 20:30 بود و تقریباً یکساعت به خوردن انواع پیش غذا، غذا و دسر مشغول بودیم. تا شروع نمایش بجز ما و خانوادههای ژاپنی؛ یک زوج اروپای شرقی، دو خانم اروپایی دیگر احتمالاً فرانسوی، و در آخر یک زوج عرب هم آمدند که جمعاً حدود 20 نفر بودیم و بقیه سالن هم خالی ماند. نمایش از چندین قسمت حدود 5 دقیقهای تشکیل میشد که با معرفی مجری برنامه آغاز میشد و هر کدام به آداب و رسوم ازدواج در یکی از اقوام آسیای جنوب شرقی اختصاص داشت. در زمان اجرای نمایش، ما مشغول صرف میوه و شیرینی و چای بودیم که جذابیت نمایش را بیشتر میکرد. در پایان برنامه مجری برنامه به سر هر میز میآمد و از خانمها دعوت میکرد که جهت شرکت در مراسم نمادینی به روی صحنه بروند و برای انجام آن مراسم یکی از بازیگران؛ آن خانم را راهنمایی میکرد، پس از اجرای مراسم هم یک شاخه گل و یک عدد تخم مرغ تزیین شده بعنوان یادبود به فرد مذکور اهدا شده و در آخر هم با او عکس یادگاری میگرفتند.
تصویر 32 : تالار نمایش و رستوران WOW KL !
تصویر 33 : تیم بازیگران نمایش آماده استقبال از ما
تصویر 34 : محل اجرای موسیقی زنده
تصویر 35 : انواع پیش غذا
تصویر 36 : انواع سالاد
تصویر 37 : ظروف غذا و برنج
تصویر 38 : بهترین غذاهای مالایی (زبان گوساله سرخ شده در سمت راست بشقاب، غذاهایی که شبیه بقچه هستند بنام دیم سام، غذاهایی که در سیخهای چوبی هستند بنام ساکای)
تصویر 39 : بخشی از نمایش اقوام جنوب شرق آسیا
تصویر 40 : بخش دیگری از نمایش اقوام جنوب شرق آسیا
تصویر 41 : انواع میوه و شیرینی
تصویر 42 : انواع دسر و میوه
در خروجی تالار هم نمایشگاهی از عکسهای مراسم توسط عکاس مجموعه برپا بود که با قیمت هر عدد 40 رینگیت بفروش میرسید. سپس به محل برجهای دوقلو رفته و به تماشای رقص زیبای فوارهها پرداخته و آخر شب به هتل برگشتیم.
تصویر 43 : رقص فوارهها در پارک KLCC
روز دوشنبه؛ 15 آبان 1396
صبح برای صرف صبحانه به رستوران مجاور لابی هتل رفتیم. صبحانه در زمان اقامت ما هر روز ثابت و بدون تغییر بود البته تنوع غذایی صبحانه خوب بود ولی تنوع و کیفیت آن در حد صبحانه هتل پنانگ نبود. انواع میوه تازه مثل آناناس، هندوانه، طالبی، سیب قرمز و پرتقال وجود داشت. آب میوه صنعتی از نکتار میوههای مختلف هم در ظروف حاوی یخ آماده بود که میتوانستید از آنها هم انتخاب نمایید. یک بخش رستوران به غذاهای مخصوص جنوب شرق آسیا اختصاص داشت مثل انواع ماهی پخته، نودلهای مختلف آن، برنجهای مخصوص با فرم کته و ... که اصلاً با ذائقه ما سازگاری نداشت. انواع سبزیجات از جوانه گندم، کاهو و کلم معمولی، گوجه فرنگی، گوجه گیلاسی و ... هم وجود داشت. انواع تخم مرغ آب پز، نیمرو و املت (با مواد انتخابی خودتان) هم سریعاً برایتان طبخ میشد. انواع نان حجیم مثل باگت فرانسوی، تست فرانسوی و شیرینی جات هم با تنوع وجود داشت. کره، عسل، مرباهای مختلف يکبار مصرف، پنیر هم بود. سوسیس، کالباس، استیک و نظایر آن هم وجود داشت. آب میوه تازه میتوانستید سفارش دهید و در حضور خودتان آماده میشد ولی با پرداخت هزینه همراه بود که ما ندیدیم کسی سفارش دهد. فضای رستوران بسیار زیبا بود و بخشی از آن در حیاط و محوطه باز بود که اگر باران نمیآمد بسیار مشتری داشت.
تصویر 44 : صبحانه انتخابی من در هتل ایستانا
پس از صرف صبحانه، آقا شاهین ساعت 9:45 با ون متعلق به گاتو تراول دنبال ما آمد. همه مسافران را قبلاً سوار کرده و ما آخرین نفرات بودیم. پس از کمی خوش و بش با همسفران جدیدمان و توضیحات تورهای شرکت توسط لیدر، به باغ ملی کوالالامپور رفتیم. در ورودی پارک، ستون سنگی بزرگی قرار داشت و نماد ملی مالزی (با دوببر و سمبلهایی از 15 ایالت این کشور، و خورشید و ماه که نشان از اسلامی بودن کشور است) قرار گرفته و تاریخ جنگهای مالزی هم روی آن درج شده بود. بعد از آن هم سه گنبد در کنار آبنمای بزرگی قرار داشت که مجدداً تأکیدی بر اسلامی بودن کشور بود و روی سقفهای آن اسامی سازمانها و کشورهایی که در جنگ دوم جهانی به مالزی کمک کرده بودند را به منظور قدرانی درج کردهاند. در کنار استخرهای وسط باغ هم یک نماد سنگی به یاد فداکاریهای جنگ در زمان استقلال مالزی قرار داشت که گفته میشود بزرگترین نماد سنگی در نوع خود است!
تصویر 45 : ورودی پارک ملی مالزی در کوالالامپور (نشان ملی مالزی در پایین تصویر)
تصویر 46 : تندیس حجمی نمادین از فداکاریهای مردم جهت استقلال مالزی
تصویر 47 : بخش دیگری از پارک ملی مالزی در کوالالامپور
تصویر 48 : فرسایش شدید خاک، تنها بلای طبیعی در مالزی (علت سقوط درختان در روز گذشته در پنانگ همین مسئله بود)
سپس به ميدان استقلال مالزی (Merdaka Square) رفتیم. ساختمانهای این میدان یادآور معماری سنتی کشور انگلیس و مربوط به دوران استعمار مالزی است. بلندترین میل پرچم مالزی در این میدان قرار دارد، البته این میدان شکل دایره ندارد. در کنار میدان یک زمین کریکت بزرگ قرار داشت که گفته میشود در گذشته، سیل به بانک انگلیسیها در این میدان آسیب وارد میکند و آنها از این زمین برای خشک کردن پولهای بانک استفاده میکنند ولی مردم مالزی به این جا یورش برده و پولها را میبرند! در بخش دیگری از میدان هم تصاویر 6 رییس جمهور مالزی بعد از دوران استقلال قرار دارد. نماد شهر کوالالامپور (I ♥ KL) هم که بازار سلفی گرفتن کنار آن داغ بود هم در پشت آن قرار داشت. در مجاورت آن، گالری شهر کوالالامپور قرار داشت و علیرغم تمایل ما به بازدید از آن ولی لیدر اجازه این کار را نداد، شما اگر فرصت کافی داشتید حتماً به آن سر بزنید (معایب گشت با لیدر و آژانس همین است که در مقدمه هم به آن اشاره کردم، اینجا را اجازه بازدید نداد و در عوض بعداً ما را به يک فروشگاه قهوه و سپس به یک فروشگاه شکلات بُرد که هر دو فقط وقت تلف کردن بود).
تصویر 49 : ساختمانهای با معماری سبک انگلیسی در میدان استقلال
تصویر 50 : زمین کریکت میدان استقلال
تصویر 51 : بخش دیگری از میدان استقلال در کوالالامپور
تصویر 52 : تصاویر 6 رییس جمهور مالزی بعد از دوران استقلال
تصویر 53 : نماد شهر کوالالامپور
بعد از آن به یک فروشگاه قهوه سفید رفتیم که یک خانم مسلط به زبان فارسی با اصالت افغانستانی توضیحات را ارائه مینمود و واقعاً چیزی جز وقت تلف کردن نبود. سپس به یک معبد چینی رفتیم که بدلیل برگزاری مراسم در آن اجازه ورود بما ندادند، ظاهراً اینجا صبحها مریدان قبل از رفتن به سرکار دعای افزایش روزی میکردند و از این بابت خیلی شلوغ بود. در این معبد مجسمههای سنگی جالبی وجود داشت. بعد از آن به فروشگاه شکلات رفتیم که در ورودی آن با جعبههای شکلات، نمادی از برجهای دوقلو ساخته بودند.
تصویر 55 : معبد چینی
تصویر 56 : مجسمه شیر سنگی داخل معبد
تصویر 57 : مجسمه مرد عصبانی در داخل معبد
تصویر 58 : فروشگاه شکلات
پس از آن به خیابان اعیان نشین سولاریس رفتیم و در رستوران ایرانی شیشا لانج ناهار رایگان گشت شهری را میل کردیم که انصافاً جوجه کبابش خوشمزه بود. چیزی که در شهر کوالالامپور برای من جالب بود، وجود ساختمانهای با طراحیهای خاص و غیرتکراری بود. برنامه تور پس از ناهار، گشت انتخابی پوتراجایا بود که ما متقاضی آن نبودیم و گفتیم به هتل برمیگردیم لیکن اگر تور پارک آبی سان وی لاگون در روز چهارشنبه باشد متقاضی آن هستیم. در طول گشتهای مختلف تور شهری با دو خانواده شیرازی از بین همسفرانمان آشنا شدیم که بسیار خونگرم و مهربان بودند، یکی آقای مهندس پیمان و همسرشان و دیگری آقای مهندس عماد و همسر و صبیه گرامیشان. در زمانهای آزاد بین گشتها، آقای مهندس پیمان مکرراً با لیدر در مورد تورها صحبت میکردند و برنامهشان این بود که ما را هم همراه خودشان نمایند و سپس با افزایش نفرات، روی قیمت تورهای اختیاری از لیدر تخفیف بگیرند. بعد از ناهار موضوع را با من مطرح کردند و من عرض کردم که قیمت این تورها بجز پارک آبی سان وی لاگون اصلاً بصرفه نیست و ما خودمان برنامه گشت داریم. آنها از یک طرف تمایلی به پرداخت هزینههای دلاری تورهای اختیاری نداشتند و از طرف دیگر اصلاً شناختی نسبت به شهر و نحوه ایاب و ذهاب و ... نداشتند؛ ضمن آن که کمی هم از این که با ما همراه شوند دل نگران بودند و اعتماد به ما برایشان کمی سخت بود. در مسیر برگشت به هتل، با یکی دو خاطرهای که من از سفرهای قبلیمان بدون لیدر تعریف کردم، تصمیمشان را گرفتند که با ما همراه شوند. ما هم از اینکه در کشور غریب تنها باشیم، خیلی خرسند نبودیم و ترجیح میدادیم که چند هموطن دیگر همراهمان باشند و دسته جمعی به گردش بپردازیم، این موضوع امنیت بیشتری هم برایمان ایجاد میکرد. در ادامه خواهم گفت که مصاحبت با این دو خانواده، لحظات بسیار شیرینی را برای همگی ایجاد نمود.
تصویر 59 : خیابان اعیان نشین سولاریس در کوالالامپور
تصویر 60 : رستوران شیشا لانج
تصویر 61 : ناهار انتخابی ما
تصویر 62 : یکی از نمونههای ساده ولی زببای ساختمانهای با طراحیهای متفاوت و غیرتکراری در کوالالامپور
لیدر از این که هیچ کسی از تور عصر پوتراجایا استقبال نکرد، پَکَر شد ولی بسیار مرد محترم و باوقاری بود و چیزی به رویش نیاورد و همچنان متین و محترمانه با همه برخورد نمود. در بین مسیر به مجموعه فروشگاههای لباس بزرگ ولی غیربرندی رسیدیم که من از لیدر سوال کردم: اینجا کجا است؟ و او گفت: KL Sentral، بلافاصله از جا پریدم و گفتم ما همینجا پیاده میشویم. همسفران شیرازیمان که از این تصمیم ناگهانی من کمی گیج شده بودند، در عین غافلگیری پیاده شدند. لیدر از همراهی آنها با من شک کرد و کمی ون را معطل نمود ولی بالاخره رفت. سپس من توضیح دادم که برنامه بعدازظهر ما رفتن به باتو کیو است لذا باید به داخل ایستگاه برویم و سوار قطار شویم. دوستان شیرازیمان که از این پیشنهاد به وجد آمده بودند، پشت سر ما شروع به حرکت کردند. چند قدمی که داخل خیابان جلو رفتیم، من متوجه شدم که اینجا KL Sentral نیست، با کمی استرس مسیر را ادامه دادیم و حدود 5 دقیقه بعد به ایستگاه مسجد جامع رسیدیم و من با یکی دو سوال از مردم و راننده یک تاکسی قرمز، جهت صحیح ورود به ایستگاه را پیدا کردم و وارد ایستگاه شدیم. سپس به دوستان توضیح دادم که باید اینجا سوار قطار خط 5 شده و در ایستگاه KL Sentral خط عوض کرده و با قطار خط 1 به باتو کیو برویم. در ادامه بسادگی از دستگاههای خودکار فروش بليط، بلیط سوارشدن (توکن، بشکل سکههای پلاستیکی) به خط 5 را برای رفتن به دو ایستگاه بعد به قیمت 1.6 رینگیت برای هر نفر تهیه کردم و همین موارد باعث شد که دوستان جدیدمان کاملاً به من اطمینان پیدا کنند و به من لقب لیدر دادند! در دستگاه های فروش بلیط که در ایستگاهها مستقر است فقط کافی است شماره خط را از شکل مربوطه انتخاب نمایید سپس سیستم به طور خودکار اسامی تمام ایستگاههای آن خط را به شما نمایش میدهد، بعد از آن اسم ایستگاه مورد نظرتان را انتخاب نموده و سپس تعداد نفرات را مشخص کنید، بطور خودکار مبلغ کرایه نمایش داده میشود. سپس به میزان لازم اسکناس از شکاف دستگاه وارد کنید و یا سکه داخل آن بیندازید، کامپیوتر دستگاه مبلغ کرایه را کسر و باقیمانده را به همراه توکن به شما پس میدهد، به همین راحتی از سیستمهای بهم پیوسته ریلی کوالا استفاده کنید.
تصویر 63 : صفحه اصلی دستگاههای خودکار فروش بلیط در ایستگاه مسجد جامع
تصویر 64 : قطار سبک شهری خط 5
لازم است توضیح دهم که در کوالالامپور کافیست يک نقشه از سیستمهای ریلی تهیه کنید (کاملترین آن را من برایتان در تصویر 66 گذاشتم!) و بتوانید خودتان را به یکی از ایستگاههای سیستمهای ریلی برسانید، سپس با آن سیستم به KL Sentral رفته و از آنجا بسادگی به هر نقطهای از شهر و حومه آن دسترسی خواهید داشت. در کوالا چند نوع سیستم ریلی مختلف وجود دارد که به لحاظ تکنولوژی با هم فرق دارند ولی همگی در ایستگاه مرکزی KL Sentral به هم متصل میشوند. تفاوت این سیستمها در نوع تأمين انرژی و حرکت کردنشان در روی زمین، بالای زمین یا در زیر زمین است. چون در نقشههای مختلف، این سیستمها با اسم یا شماره نشان داده شده است و ممکنست تشخیص آن را کمی سخت نماید و برای درک بهترشان؛ مختصری تنوع این سیستمها را شرح میدهم (به پاسداشت یکی از دروس دوره کارشناسی مهندسی عمران):
- سیستم قطارهای برقی حومهای: که با علامت اختصاصی KTM Komuter نمایش داده میشود و فعلاً فقط شامل خطوط شماره 1 و 2 است ولی بزودی خط شماره 10 هم به آن اضافه خواهد شد.
- سیستم قطارهای سبک شهری: که با علامت اختصاصی LRT نمایش داده میشود و فعلاً فقط شامل خطوط شماره 3، 4 و 5 است ولی در آینده خط شماره 11 هم به آن اضافه خواهد شد.
- سیستم قطارهای برقی سریع السیر: که با علامت اختصاصی KLIA نمایش داده میشود و فقط شامل خطوط شماره 6 و 7 است ولی بیشتر با نامهای KLIA Ekspres و KLIA Transit معروف هستند.
- سیستم مونوریل: که با علامت اختصاصی KL Monorel نمایش داده میشود و فعلاً فقط شامل خط شماره 8 است و برنامه توسعه ندارد.
- سیستم مترو: که با علامت اختصاصی MRT نمایش داده میشود و فعلاً فقط شامل خط شماره 9 است ولی در آینده خط شماره 12 هم به آن اضافه خواهد شد.
ایستگاه همگی آنها بجز مونوریل در طبقه اول KL Sentral قرار دارند. همچنین سیستم قطارهای بین شهری (که با علامت اختصاصی Intercity KTM Komuter نمایش داده میشود و شامل خطوط مختلفی به سایر ایالتهای مالزی و حتی کشور سنگاپور است ولی در آینده ارتباط به ویتنام و کامبوج هم به آن اضافه خواهد شد) هم در طبقه دوم KL Sentral سرویسدهی مینماید. این شبکه گسترده بجز شهر کوالالامپور، بخشهای زیادی از نواحی حومه آن را به هم وصل میکند به طوری که مثلاً یکی از این خطوط تا فرودگاه که حدود 70 کیلومتر تا شهر فاصله دارد، امتداد یافته است. آخرین نسخه خطوط ریلی کوالا را هم میتوانید از این آدرس دانلود کنید: myrapid.com.my ساعتهای حرکت، قیمت کارت اعتباری و ... هم بطور مفصل در آن هست. البته اخیراً یک خط اتوبوس تندرو BRT هم برای دسترسی به سان وی لاگون (پارک آبی) به این شبکه وصل شده است.
تصویر 65 : نقشه پلان ایستگاه KL Sentral و چگونگی جانمایی سیستمهای مختلف در طبقات آن
تصویر 66 : نقشه وضعیت سیستمهای مختلف ریلی و جهت جغرافیایی اتصال آنها در KL Sentral
تصویر 67 : نقشه کلیه 12 خط سیستمهای متنوع ریلی در ایستگاه KL Sentral تا افق سال 2022 میلادی (الان تا خط 10 وجود دارد)
سپس به سکوی ایستگاه رفته و سوار قطار شده و چند دقیقه بعد به ایستگاه مرکزی کوالا رسیدیم که دقایقی محو بزرگی آن شدیم. جهت سوارشدن به قطار حومهای بمقصد باتو کیو به بخش KTM Komuter ایستگاه رفتیم و دنبال محل خرید بليط میگشتیم که آقایی به فارسی گفت: بیاید از اینجا بلیط بخرید! از اینکه یک همزبان را دیده بودیم کلی خوشحال شدیم و بعد از اتمام کار ایشان بلیط بمقصد باتو کیو به مبلغ 2.6 رینگیت برای هر نفر خریدیم و دنبال ایشان رفتیم و سوار قطار شدیم. ظاهراً ایشان ساکن استرالیا بوده و با همسرشان به مالزی سفر کرده بودند و داخل قطار هم چند صندلی آن طرفتر از ما نشستند. بعد از حرکت قطار و عبور از اولین ایستگاه، تابلوی راهنمای داخل قطار توجه من را به خود جلب نمود و شک کردم که این قطار به مقصد باتو کیو نرود! با همسفران شیرازی این موضوع را درمیان گذاشتم و آقای مهندس پیمان گفتند که بهتر است از دوست جدیدمان بپرسیم. من هم موضوع را با ایشان در میان گذاشتم و ایشان با قیافهای عاقل اندر صفیحه، خطاب بمن فرمودند که قطار صحیح است و اگر قرار بود در ایستگاهی قطار را تعویض کنیم، حتماً اطلاع میدادند یا باید دو بلیط مکمل میخریدیم. با این حال من به همراهان خودم گفتم عقل سلیم حکم میکند که در ایستگاه پوترا پیاده شویم و از مسئول ایستگاه سوال کنیم. دوستان شیرازی هم با ما همراهی کرده و در ایستگاه بعد از قطار پیاده شدند و دوست استرالیاییمان با لبخندی از روی بدجنسی در قطار به مسیر ادامه دادند! داخل ایستگاه از یکی از پرسنل ایستگاه موضوع را پرسیدم و ایشان اشاره کرد که قطار بعدی را سوار شوید. قطار بعدی که آمد ما تابلوی جلوی آن که مربوط به باتو کیو بود را دیدیم و مجدداً سوار شدیم. حدس من کاملاً درست بود زیرا قطارهای حومهای خطوط 1 و 2، هر دو در چند ایستگاه اطراف KL Sentral با هم اشتراک مسیر مییابند و دوباره جدا میشوند و ما در زمان سوار شدن اولین قطار به مقصد آن که جلوی شیشه قطار نوشته شده بود، دقت نکرده بودیم و به دوست استرالیایی اعتماد بیجا کرده بودیم. کمی بعد در ایستگاه پایانی خط 1 از قطار پیاده شدیم و با دیدن مجسمه مورگان کلی ذوق کردیم و به قیافه دوست استرالیاییمان که در حال رفتن به انتهای مسیر خط 2 بود فکر کردیم! در خروجی ایستگاه از دستگاههای خودکار فروش نوشیدنی هم آبمیوه و آبمعدنی به قيمت هر بطری 1 رینگیت خریديم و با شوخی و خنده در مورد دوست جدیدمان به مسیر ادامه دادیم.
تصویر 68 : نقشه داخل قطار که من را به شک انداخت
تصویر 69 : نقشه صحیح داخل قطار بعدی
تصویر 70 : نقشه دقیق خطوط 1 و 2 سیستم KTM Komuter (به ایستگاههای زرد رنگ مشترکشان دقت کنید)
تصویر 71 : قطار حومهای KTM Komuter
باتو کِیو که به غار میمونها هم معروف است شامل چند غار مختلف است که هر کدام داستانی از افسانههای هندی را بیان میکند. با ورود به محوطه، ابتدا شیطنت و بازیگوشیهای چندین میمون کوچک و بزرگ که اطراف توریستها برای گرفتن غذا جمع میشدند لحظاتی ما را غرق در شادی و تعجب کرد. یادتان باشد که این میمونها فقط دنبال خوراکی هستند و بسمت شما آمده و هر چیزی را ممکنست قاپیده و با خود ببرند؛ پس روزی که به بازدید اینجا میروید وسیله اضافی و خوراکی با خود نبرید. در سمت چپ ورودی، مجسمه بزرگ میمونی انسان نما که قلبش شکافته شده بود قرار داشت که بخشی از افسانه راما است. برای دیدن غار رامایانا باید یک بليط 5 رینگیتی بخرید. رامایانا هم بمعنی سفر راما است و داخل این غار، همه مجسمهها به روایت افسانه راما و سیتا میپردازد. در بین آنها مجسمههای لشگر مشترک انسان و میمون و مجسمههای انسانهایی با چندین سَر بسیار جذاب بود. داخل این غار یک مجموعه 72 پلهای هم وجود دارد که انتهای آن بسته و هنوز تکمیل نشده است، پس بیخود بالا نروید! نامگذاری تصاویر بعدی براساس برداشت من از افسانه رامایانا و توالی مجسمهها است؛ البته باید بگویم که خود این افسانه هم دارای روایتهای گوناگونی است و میشود مثلاً تصویر 72 را به هانومان هم منسوب دانست. بازدید حدوداً یکساعته ما از غار رامایانا که تمام شد، در خروجی آن دوست استرالیاییمان که تازه به اینجا رسیده بودند را دیدیم که با کمی خجالت بسرعت از کنار ما گذشتند!
تصویر 72 : مجسمه راوانا (با قلب شکافته از عشق سیتا)
تصویر 73 : ورودی غار رامایانا
تصویر 74 : مجسمه سیتا
تصویر 75 : تابلویی با جملات بسیار ناب برای زندگی امروز
تصویر 76 : لشگر انسان و میمون
تصویر 77 : مجسمه راما
تصویر 80 : میمونهای بازیگوش
سپس معبد هندی برای هانومان (خدای بوزینه شکل) بود که مظهر وفاداری و سرسپردگی است. بعد از گذر از یک محوطه مملو از درختان بزرگ گل کاغذی، به غار ویلا رسیدیم که تعطیل بود. سپس به مجسمه طلایی رنگ مورگان (خدای جنگ) رسیدیم که در کنار آن مجموعه زیبایی از مجسمههای کوچک در حال ساخت بود. در همانجا، نارگیل نارس را با ابزاری تبر مانند قاچ کرده و میفروختند، ما خنک آن که 6 رینگیت بود را خریدیم و خیلی خوشمزه بود (غیر خنکش هم 5 رینگیت بود). در ورودی پلههای معروف، یک پارچه نوشته توجه من را به خود جلب کرد که از بازدیدکنندگان درخواست کرده بود بدلیل سختی حمل مصالح به بالای پلهها برای توسعه معابد؛ در صورت تمایل یک آجر یا کمی مصالح بنایی را داخل پاکت با خود به بالای پلهها ببريد. در این بخش 272 پله تا ورودی غار در بالا وجود دارد که در میانه آن، غار تاریک قرار داشت (با 30 رینگیت ورودیه) که تعطیل بود. پس از طی پلهها، مجسمههای مختلفی در ابتدای غار وجود داشت و سپس چندین مکان معبد شکل کوچک که دعا و نیایش در آنها برقرار بود. سپس باید 38 پله پایین میرفتید و به یک محوطه که در حال ساخت مجسمههای زیادی بودند (آجر و مصالح را برای همینجا میخواستند) رسیدیم، بعد از آن مجدداً باید 58 پله بالا بروید تا به مهمترین بخش آن برسید که محل دهانه خروجی آن در سقف است و زیبایی خیرهکنندهای داشت. در بازگشت هم نمای زیبای شهر از دهانه غار واقعاً تماشایی بود.
تصویر 81 : غار ویلا
تصویر 82 : نارگیل نارس قاچ شده
تصویر 83 : مجسمه طلایی رنگ مورگان
تصویر 84 : مجسمههای کوچک در حال ساخت
تصویر 85 : غار تاریک
تصویر 86 : معبد داخل غار بالای پلهها
تصویر 87 : دهانه خروجی غار در سقف
تصویر 88 : نمای زیبای شهر از دهانه غار
بعد از گشت و گذار چند ساعته خیلی مهیج، دوباره به KL Sentral رفته و بلیط اتوبوس گنتینگ را از طبقه زیرزمین برای روز بعد به مبلغ 9 رینگیت (مجموع رفت و برگشت) خریده و پس از خداحافظی با دوستان شیرازی با مونوریل به هتل برگشتیم.
تصویر 89 : ايستگاه KL Sentral
تصویر 90 : قطار مونوریل خط 8؛ KL Monorel
تصویر 91 : دستگاه راهبند خروجی ایستگاههای خطوط ریلی که باید توکن را داخلش بیاندازید تا باز شود
روز سهشنبه؛ 16 آبان 1396
صبح پس از صرف صبحانه در هتل برای بازدید از پل آسمان به مجتمع KLCC Suria رفته و پس از کنترل بلیط و تحویل کیف و وسایل همراهمان به بخش امانات (این کار اجباری بود و بازدید بدنی هم انجام میشد) وارد محوطهای شدیم که عکاس برجهای دوقلو پتروناس، تصویر یادگاری گرفت سپس یک راهنما ما را به کنار تلویزیونی برد و تأکید کرد که فیلم آموزشی مربوط به قوانین و مقررات بازدید را بدقت ببینید. بعد از آن، مأمورین با کنترل و دقت ما را بسمت آسانسوری هدایت کردند که تا طبقه 41 با سرعت زیاد رفت. اینجا معروف به «پل آسمان» در ارتفاع 170 متری زمین است که پلی ارتباط طبقه 41 یکی از برجها را به طبقه 42 برج دیگر برقرار میکند و یک تجربه کاملاً منحصربفرد در جهان است زیرا برجهای دوقلو پتروناس با 88 طبقه و 452 متر ارتفاع؛ بلندترین برجهای دو قلوی جهان و در رده هفتم بلندترین برجهای جهان (با احتساب برجهای تکی) قرار میگیرند. فضای اطراف پل کاملاً با شیشههای ضخیم پوشانده شده بود و از بالا منظرههای جذابی در اطراف دیده میشد. پس از بازدید 15 دقیقهای برای عکاسی در محوطه پل، مجدداً با یک آسانسور دیگر تا طبقه 83 رفته و از آنجا تحت تدابیر شدید امنیتی با عبور از یک راهرو توسط آسانسور دیگری تا طبقه 86 در ارتفاع 370 متری زمین بالا رفتیم. در این طبقه موزه و سالن نمایش و محوطه بازی محدودی هم بود و عکاسان هم سریع عکس میگرفتند. در بازگشت در طبقه 83 به سالنی هدایت شدیم که غرفه فروش عکسها و نمادهایی از برجهای دوقلو بود که خیلی گرانقیمت بودند مثلاً یک عکس بزرگ با قاب کاغذی 140 رینگیت و یک عکس خیلی کوچک با قاب شيشه را 80 رینگیت بدون تخفیف و مقطوع. طبقات 87 و 88 برجها هم متعلق به امور تعمیر و نگهداری و آسانسورها هستند و اجازه بازدید و تردد ندارند. حالا شما رایگان مهمان لنز دوربین ما از فاصله 2 متری و از پشت شیشههای باران خورده باشید!
تصویر 92 : نقشه طبقات C،Gو1 از مجتمع KLCC Suria که پرکاربردتر از بقیه طبقاتش است
تصویر 93 : استخر رقص فوارهها در پارک KLCC
تصویر 94 : استخر مقابل CIM Bank در طرف دیگر برجهای دو قلو (محل ناب سلفی گرفتن عصرگاهی)
تصویر 95 : پل آسمان در طبقه 41 و ارتفاع 170 متری زمین؛ تجربهای کاملاً منحصربفرد در جهان
تصویر 96 : بلندترین نقطه برجهای دو قلو پتروناس با 452 ارتفاع از زمین
تصویر 98 : پتروناس در جایگاه هفتمین برج بلند جهان و اولین برج دوقلوی جهان
تصویر 99 : نمای پانارامیک شهر کوالالامپور از ارتفاع 370 متری زمین در طبقه 86 برجهای دوقلو
پس از آن به فروشگاهی در طبقه زیرزمین هدایت شده که محصولات بسیار متنوعی با آرم و طرح برجهای دوقلو و با قیمت مناسب عرضه میکرد و ما چندتا خرید کردیم.
لطفاً ادامه سفرنامه را در قسمت سوم هم مطالعه فرمایید.