روز چهارم سفر
قبل از سفر، زمانی که مشغول خوندن سفرنامه ها بودم شخصی نوشته بود کافه پوشکین رو توی برنامه داشتند ولی فکر کنم در نهایت نرفته بودند. با این حال من کنجکاو شدم ببینم اینجا دیگه چه جور جاییه که شخصی قبل از رفتن فقط این رستورانو تو برنامه ش گذاشته. و از کنجکاوی خودم خیلی راضی شدم. چون یکی از زیباترین و خاص ترین کافه رستوران هایی هست که ممکنه توی مسکو به چشمتون بخوره. رستورانی کاملا مجلل و شبیه رستوران های خیلی خاص قرون وسطی با دکوراسیون حیرت انگیز که خودش به تنهایی مثل یه افسانه ست. با نگاه کردن به عکس های سالن های این رستوران با اطمینان اینجارو توی لیست سفر گذاشتم. اما قبل از تصمیم قطعی باید یه نگاه به منو هم می انداختیم! از سایت خود رستوران قابل دانلود بود و بعد از نگاه کردن به منو متوجه شدیم که به راحتی باید از خیرش بگذریم! بسیار گرون بود و کمتر غذایی زیر 1000 روبل پیدا میشد. درواقع شاید یه نهار ساده بالای 500هزارتومن خرج برمیداشت. تا اینکه آخرین روزها قبل از سفر فکر بهتری کردم. میشد از منوی صبحانه استفاده کرد و یک صبحانه مناسب و کامل رو با نفری 500 روبل خورد! این فکر تصویب شد و روز چهارم رو برای این صبحانه انتخاب کردیم. مسیر رفتن هم بسیار راحته. اینبار یه تغییر خط کوچیک از خط آبی پررنگ داشتیم. در ایستگاه Ploschad در خط آبی وارد خط Teatralnaya در خط سبز شدیم و بعد به راحتی در ایستگاه بعدی سبز که همون Tverskaya باشه پیاده شدیم و با یاندکس مسیر کوتاه پیاده روی تا کافه رو پیدا کردیم. نمای کافه بسیار معمولی و قدیمی و شبیه بقیه ساختمونهای مسکو بود. ولی جلوش ماشینهای مدل بالا و گاهاً عجیب غریبی پارک بودند.
مجسمه های زیادی در ایستگاه Ploschad وجود داره. دست کشیدن به پوزه سگ در اینجا یکی از اعتقادات شده!
یکی از ماشین های جالب روبروی کافه پوشکین
از قبل می دونستیم سالن کتابخانه در این رستوران مربوط به نهاره که تازه اونم dress code مخصوص داره و بدون تیپ رسمی نمیشه اونجا نهار خورد. ولی سالن صبحانه از این خبرها نبود. با این حال انگار وارد یه رستوران 100 سال پیش شده بودیم با پیشخدمتهایی با همون ظاهر و لباسهای قدیمی. دیزاین سالن واقعا زیبا بود. میز کنار پنجره به ما داده شد همراه با منو. از منوی صبحانه spelt porridge with strawberries و یکی هم بخش کرپ ها به نام blinis filled with cream رو انتخاب کردیم. بعد از ترس اینکه شاید این دوتا کم یا بدمزه باشند املت هم سفارش دادیم که البته املت نبود و نیمروی همزده بود! نوشیدنی ها هم چای و شیر انتخاب کردیم و منتظر شدیم! میزهای رستوران هم تا اون موقع کاملا پر شده بود. بعد از مدتی غذاها آورده شد و ما حسرت خوردیم کاش نیمرو سفارش نمیدادیم و یه چیز جدیدی دیگه میگرفتیم. بلینیز فوق العاده بود. امروز که بیشتر از یک هفته از سفر گذشته همسرم به من گفت بگردم شاید دستور تهیه شو پیدا کنم و بتونیم درستش کنیم! خوشمزه ترین چیزی بود که بعنوان صبحانه میشد خورد! در کل تجربه کافه پوشکین چیزیه که ارزش وقت گذاشتن داره.
سالن کتابخانه کافه پوشکین (عکس از سایت کافه: www.cafe-pushkin.ru/en)
صبحانه ما. بلینی همون دوتای وسطیه
برنامه بعدی رفتن به قبرستان نوودویچی بود. اینجا یک قبرستان عادی نیست و نه تنها فقط مربوط به مشاهیر روسیه هست بلکه آرامگاه ها به قدری هنرمندانه و زیبا طراحی شده اند که میشه مثل یک موزه از این مکان بازدید کرد. اینجا آرامگاه قهرمانان جنگی روسیه، نویسندگان و شاعران معروف روسی مثل نیکلای گوگول و چخوف، توپولوف مخترع همین هواپیما، هنرمندان و مجسمه سازها و ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی که از فعالان مشروطه بود و مدتی وزیر فرهنگ تاجیکستان شوروی و مدتی هم معاون ماکسیم گورکی بود، و در کل 7000 قبر از مشاهیر هست. ولی مسأله جالب مجسمه ها و نمادهایی هست که روی این قبرها ساخته شده و هرکدام بسته به زندگی شخصی که اونجا دفن هست طراحی شده بود. جلوتر با عکسها بیشتر میشه توضیح داد.
مسیر پیشنهادی از کافه پوشکین تا Novodevichiy با اتوبوس بود که در انتها حدود 8 دقیقه هم پیاده روی داشت. موقع ورود به محوطه متوجه شدیم خرید بلیط تنها برای افراد غیر روس الزامیه. ما رو به سمت اتاقی راهنمایی کردند که آقایی مسلط به انگلیسی به ما بلیطهای 300 روبلی فروخت و بعد از ما پرسید اهل کجا هستیم. وقتی ایران رو گفتیم خودش با ما از اتاق خارج شد و مارو مستقیم به مزار لاهوتی برد. دو مساله در اینجا قابل ذکره: اول اینکه قبرستان بروشور انگلیسی نداره متاسفانه و وقتی جویا شدیم چیزی راجع به 2000 روبل گفتند که بعید میدونم قیمت بروشور باشه. شاید شخصی مسلط به انگلیسی قرار بود ما رو همراهی کنه با این قیمت! به هر حال ما تنهایی مسیر رو پیش گرفتیم با یه ایده رایگان! من اسامی رو به روسی میخوندم و همسرم اسم خونده شده با حروف انگلیسی سرچ میکرد! به این طریق هر شخصی که مجسمه روی قبرش توجه مارو بیشتر جلب میکرد مورد سرچ قرار میگرفت و متوجه می شدیم چکاره بوده! برای ما این کار خیلی ارزش داشت تا اینکه فقط مجسمه هارو نگاه کنیم. و البته میشه گفت تک تک مجسمه ها ارزش دقت کردن داشتند. تعداد هم بسیار زیاده و فرصت برای دیدن هر 7000 قبر وجود نداره. پاهای ما هم بیشتر از این توان رفتن نمیداد و به ناچار باید به سمت هتل برمیگشتیم که حدود 1 ساعت هم تا نوودویچی فاصله داشت.
ابوالقاسم لاهوتی
سه تا از خلبانان جنگی
اینجا مزار یک مجسمه ساز بود و این هم یکی از آثار معروفشه
یکی از مزارهای مینیمال مربوط به یک معمار
این که بدون سرچ هم معلوم بود خلبان جنگی بوده
فرماندهان و ژنرالها
ریاضیدان
نقاش
یک طراح رقص باله با همسرش که اون هم رقصنده بوده
اینو مطمعن نشدیم ولی انگار بازیگر بود!
و تعداد زیاد قبرهای دیواری...
بعد از ظهر به هتل رسیدیم و نهار رو توی اتاق خوردیم و به استراحت بعد از این همه پیاده روی پرداختیم! چون شب یه برنامه ویژه داشتیم! امشب تولد من بود و اینکه تولدم رو دارم تو همچین شهر زیبایی میگذرونم برام مثل یه رویای شیرین بود. قرار بر این شد که تولد رو مصادف کنیم به زمانی که قرار بود میدان سرخ رو توی شب ببینیم. شمع هم که از ایران همراه ما بود. فقط میموند کیک. که من قبلا توی ویترین استارباکس کاپ کیک های 110 روبلی خوشگلی دیده بودم! منتظر تاریکی هوا موندیم که توی مسکو در ساعت 10 شب اتفاق میفتاد! با مترو به خیابان آربات قدیم رفتیم که هم شام بخوریم و هم کیک بخریم. شام رو به KFC رفتیم و بعد از خوردن شام (513 روبل) با یاندکس مسیر رفتن به میدان مانژ رو پیدا کردیم. دلیلش این بود که هم میدان مانژ رو ببینیم هم دروازه رستاخیز ورود به میدان سرخ یا Resurrection Gate که نقطه صفر مسکو هم جلوش قرار داره و همون نزدیکیهاست.
خوشبختانه مسیر پیشنهادی یاندکس، اتوبوسی از آربات جدید بود که با کمی پیاده روی از آربات قدیم میشد بهش رسید و ما از دیدن این خیابون هم بی نصیب نموندیم. اینجا خیابون کاملا مدرن و بی شباهت به آربات قدیم بود.
KFC
شام
آربات جدید
اتوبوس مارو مقابل مانژ یا Manezhnaya square پیاده کرد. همه جا روشن از نورآرایی ساختمونها و میدان شلوغ از افراد پرهیجان بود. به سمت ساعت معروف میدان رفتیم. نیم کره شمالی زمین به شکل یک گنبد با تمام کشور ها و برخی شهرها ساخته شده که میشه تهران و اصفهان رو روی نقشه پیدا کرد. پایینش نواری با شماره های 1 تا 24 دور گنبد کشیده شده که با پیدا کردن هر شهر میشه ساعت همون لحظه در اون شهر رو از نوار پایین خوند. بعد به پشت میدان سرخ اومدیم. در واقع پشت موزه ملی سرخ رنگ میدان بودیم که مجسمه شخصی سوار بر اسب رو با اسم ژوکوف بر سنگ زیر پاش مشاهده کردیم. با یه سرچ کوتاه میشد فهمید یکی از بزرگترین سیاستمداران اتحاد جماهیر شوروی و یکی از موفق ترین ژنرال های جنگ جهانی دوم بوده.
تصویر موزه ملی و کاخ کرملین از میدان مانژ
ساعت نیم کره شمالی در وسط میدان
تندیس ژوکوف
سمت چپ این مجسمه همون دروازه رستاخیز به میدان سرخ بود که قبل از ورود میشد نقطه صفر مسکو رو دید. یعنی جایی که محاسبات اندازه گیری مسافت ها از این نقطه انجام میشده. با اینکه یه جاذبه کوتاه مدت و 20 ساله هست ولی این اعتقاد هم بوجود اومده که در صورتی که وسط این دایره برنزی بایستید و سکه ای رو از روی شونه به پایین بندازید و سکه روی همون دایره برنزی بیفته خوش شانسی میارید! زمانی که ما رسیدیم یه گروه 10 نفره از دختران توریست، مشغول آواز خوندن و انداختن عکس های بامزه روی این نقطه بودند. به سمت میدان سرخ راه رو ادامه دادیم. درواقع دروازه رستاخیز جایی بین موزه ملی و کلیسای کازان مسکو هست و بهترین و خاص ترین دید به کلیسای سن باسیل رو به بازدید کننده ها میده. به طوری که حتی ما که دو روز پیش این کلیسارو از نزدیک دیده بودیم با دیدن این نما از کلیسا ضربان قلبمون بالا رفت! حتما یک بار بازدید در شب و یکبار بازدید در روز از این محیط رو باید در برنامه سفر قرار داد.
ایشون دقیقا در وسط نقطه صفر مسکو نشسته!
بهترین دید از سنت باسیل بعد از ورود از دروازه رستاخیز
کلیسای کوچیک کازان در همون ابتدای ورود قرار گرفته
نورپردازی نمای مرکز خرید گوم هم عالی بود. اصلا جو شب قابل مقایسه با روز نبود. افرادی رو میدیدیم که با پرچم های کشورشون به اینجا اومده بودند و عکس میگرفتند. و در نهایت به مرکز میدان رسیدیم که تقریبا روبروی مقبره لنین هست و یه فیلمبرداری 360 درجه از میدان کردیم که شاید کمی از این حس و حال رو با خودمون به ایران برگردونیم!
توریستی با پرچم ترکمنستان
کلیسای زیبای سنت باسیل که در شب رویایی تره
هرم زیگوراتی مربوط به مقبره لنین هست
باز هم بیشتر به سمت سن باسیل رفتیم. دقت کردم که آیا افراد دیگه هم روی زمین نشسته اند یا نه که جواب مثبت بود. روی سنگفرش ها نشستیم. کاپ کیک شاتوتی رو جلومون گذاشتیم. شمع هارو روشن کردیم و فوت کردم و این شد بهترین و فراموش نشدنی ترین تولد من تا سن 30 سالگی!
و بالاخره اتمام 30 سالگی در میدان سرخ
خیابون پشت گوم هم در شب زیباتر بود.
فردا باید این شهر زیبا رو ترک میکردیم با کمی ناراحتی که نکنه سن پترزبورگ به این زیبایی نباشه اما غافل از اینکه سن پترزبورگ حتی میتونه مسکو رو از چشم ما بندازه!
مخارج روز چهارم هم 2473 بود که حدودا شامل 1000 روبل کافه پوشکین. 300 روبل قبرستان، 200 روبل آخرین شارژ تروییکا که طبق محاسبات چیزی هم ته کارت باقی نمونه! و 513 روبل شام کی اف سی و 110 کاپ کیک.
روز پنجم سفر
بالاخره صبح زمان چک اوت فرا رسید. خوشبختانه استرس بعدی هم رفع شد. رسپشن هتل به ما رسید پرداخت پول به صورت نقدی رو داد و همسرم تصویرشو برای شرکت نوردیکس تلگرام کرد و واقعا سطح همکاری شرکت به قدری بالا بود که بعد از چند ساعت هزینه ای که به شرکت واریز کرده بودیم به ما عودت داده شد.
جهت جا نموندن از پرواز با یاندکس تاکسی به سمت فرودگاه حرکت کردیم که هزینه حدود 700 روبل برای ما در پی داشت. کارهای چک این پرواز یوتیر به سرعت انجام شد و این برای ما نور امیدی بود که موقع برگشت که زمان کمی برای طی فاصله دو پرواز داریم هم کارها به خوبی پیش بره. هواپیمای یوتیر بسیار کوچیک و ساده و بدون پذیرایی رایگان بود و به طرز عجیبی هم موقع رفت هم برگشت صندلی هایی با فاصله غیر منطقی به من و همسرم دادند. با خوندن سفرنامه ها چشمم از خلبان های روسی ترسیده بود. همه نوشته بودند که فکر نکنید اونها به خوبی خلبان های ایرانی تیک آف و لندینگ انجام میدن. من هم که به اندازه کافی از پرواز وحشت داشتم. اما بی اغراق جزو آروم ترین پرواز هایی بود که تا بحال داشتم و طی پرواز هم به راحتی خوابم برد!
بعد از 1 ساعت و نیم وارد فرودگاه سن پترزبورگ شدیم. موقع نشستن پرواز میشد دید اینجا هم به سرسبزی مسکوست ولی با این تفاوت که به آبهای زیادی راه داره! توی فرودگاه اولین تصویری که توی ذهنم موند بیلبورد بزرگ یک تیم فوتبال روسی بود که جلوترین بازیکن، سردارآزمون بود!
سن پترزبورگ
سردار آزمون!
ابتدا در مورد نقشه سن پترزبورگ باید چند نکته رو بگم. اول اینکه سن پترزبورگ از چند جزیره تشکیل شده که به وسیله رودهایی با چندین پل ماشین رو از هم جدا شده اند. مهمترین جزیره هایی که توریست ها در اونها سکونت دارند رو توی نقشه میتونید ببینید:
- ادمیرالتسکی
- واسیلوترووسکی
- پتروگرادسکی
نقشه جزایر اصلی سن پترزبورگ
ما هاستل رو در دومین منطقه یعنی واسیلوترووسکی گرفتیم که یک ایستگاه مترو تا خیابان نوسکی که مهمترین و زیباترین خیابان این شهر هست فاصله داشته باشیم. خیابان نوسکی در منطقه شماره 1 قرار داره و ما موقع رزرو هنوز اطلاعات جزئی رو در مورد این شهر نخونده بودیم و اون هم این مساله ست که پل های سن پترزبورگ در ساعت حدود یک و نیم شب باز میشن و امکان عبور و مرور بین جزیره ها قطع میشه. مترو و اتوبوس هم که تا ساعت 12 شب بیشتر کار نمیکنند. پس در واقع یه جورایی شما قبل از 12 باید به جزیره خودتون برگردید! پس من برای رزرو هتل منطقه 1 رو پیشنهاد میکنم. البته یاندکس تاکسی یک مسیر طولانی به جزیره ما داره که بعد از باز شدن پل هم بتونید رفت و آمد کنید اما هزینه به علت طولانی شدن مسیر بالاست.
وارد شهر میشیم.
هوا بسیار عالی بود و اتوبوس های شماره 39 که جلوی خروجی فرودگاه پولکوو هستند مسافرها رو به خط آبی و ایستگاه Moscovskaya میرسونند. نقشه متروی سن پترزبورگ برخلاف مسکو بسیار ساده و تنها حاوی 5 خط هست. در انتهای سفرنامه لینک نقشه متروی قابل زوم شدن هر دو شهر رو میذارم. چون با گذاشتن عکس کیفیت پایین میاد و نام ها قابل خوندن نیستند.
توی اتوبوس برخلاف مسکو اینبار با خانمهای معمولا مسنی مواجه میشید که مسئول چک کردن بلیط مسافرها هستند. نکته قابل ذکر اینه که کارتهای تروییکا فقط مختص مسکو هستند و توی سن پترزبورگ عمل نمیکنند. بنابراین با پرداخت 40 روبل بلیط کاغذی اتوبوس رو از همون خانم خریداری کردیم. بعدها که با کارت مترو از اتوبوسها هم استفاده میکردیم میدیدم که این خانوم ها با نگه داشتن یک دستگاه روی کارت اطمینان حاصل میکنند که از کارت هزینه کم شده! من چیزی در مورد خرید کارت مترو و اتوبوس در سن پترزبورگ از بین مطالب سفرنامه ها توی خاطرم نبود. شاید هم همه به بلیط های کاغذی اکتفا میکردند. ولی با سرچ توی همون مسیر اتوبوس متوجه شدم چه آپشن عالی برای توریست ها وجود داره. با پرداخت فقط نفری 570 روبل میشد کارت نامحدود 5روزه مترو اتوبوس و تراموا خریداری کرد. در واقع انگار ما فقط پول 14 سفر رو داده بودیم ولی در طی این 5 روزی که سن پترزبورگ بودیم شاید روزی 7 8 بار از حمل و نقل عمومی استفاده کردیم. شاید برای مسکو هم اگر به مطالب سفرنامه ها اکتفا نمیکردیم همچین آپشنی برای اونجا هم وجود داشت!
با رسیدن به ایستگاه مترو متوجه سه فرق اساسی متروهای سن پترزبورگ با مسکو شدیم. اول اینکه حداقل تو ایستگاه هایی که ما این مدت سوار شدیم ایستگاه هایی به زیبایی مسکو وجود نداشت. دوم اینکه بعضی ایستگاه ها به این صورت هستند که شما قطار رو مشاهده نمی کنید. پشت درهای سیاهی منتظر می ایستادیم و با قرار گرفتن درهای قطار پشت این درهای سیاه، درها کنار میرفت و امکان سوار شدن پیدا میکردیم. با اینحال خلوت بودن و امکان نشستن در همه زمانها و همچنین کتابخون بودن مسافرها در این شهر هم دیده میشد. و سوم اینکه اینجا مثل متروی تهران باید به اسم ایستگاه آخر هر خط توجه کنید و خط با ایستگاه های آخر شناسایی میشه. در حالی که مسکو فقط با دونستن اسم ایستگاه مقصد مورد نظرتون میتونستید بفهمید به کدوم سمت ایستگاه باید حرکت کنید.
درهای قطار پشت درهای فلزی ایستگاه باز میشد.
نکته بعدی در مورد سن پترزبورگ اینه که شبکه اتوبوس و تراموا بسیار گسترده تر و کامل تر از مترو هست و ما به جز چند مورد محدود نیازمند استفاده از مترو نشدیم. بعلاوه اینکه جلوتر وقتی از زیبایی های شهر بگم متوجه میشید که اگر رفت و آمد زیرزمینی رو به جای اتوبوسی انتخاب کنید دچار چه خسران بزرگی شدید! مخصوصا که هاستل ما به ایستگاه اتوبوس نزدیک تر بود تا ایستگاه مترو.
در ایستگاه Nevskiy Prospektاز خط آبی وارد خط سبز شدیم (که خط گذرنده از جزیره ما بود) و در ایستگاه بعد یعنی Vasileostrovskaya با کوله و چمدون پیاده شدیم. با اینکه حدود 11 دقیقه پیاده روی تا هاستل در پیش بود ترجیح دادیم ادامه مسیر رو با اتوبوس طی نکنیم تا با فضای اطراف هاستل آشنا شیم. راه رو پیش گرفتیم. ساعت 2 بعد از ظهر بود و زمان نهار. یکی از همین دکه های غذای خیابونی دیدیم که محل سفارش غذاش داخل یک هایپر مارکت بود. منو بالای سر فروشنده بود و به جز اعداد مربوط به قیمت اصلا نه ما چیزی از منو متوجه میشدیم نه فروشنده که همون آشپز هم بود توانایی حتی یک کلمه انگلیسی صحبت کردن داشت. و باز هم از شانس خوب ما یک پسر جوون برای خرید غذا اونجا بود که تا حد خوبی انگلیسی صحبت کرد و ازش درخواست کردیم بهترین پیشنهادش برای غذا رو سفارش بده! دوتا غذا برای ما سفارش داد که با نوشابه 460 روبل شد و به قدری این دو غذا خوشمزه بود و حتی به قدری فروشنده خوش اخلاق و دلنشین بود که هرچی بگم کم گفتم. البته یکی از غذاها شبیه همون غذای نزدیک هتل توی مسکو بود که با رضایت امتحان کرده بودیم. در همین حین متوجه شدیم اسم رستوران با حروف فارسی جلوی پیشخوان نوشته شده! اسمش سندباد بود. البته فروشنده ایرانی هم نبود. احتمالا یکی از مسلمونهای روسیه بوده باشه. مطمئن نیستیم ولی دستپخت فوق العاده ای داشت!
غذاهای سندباد!
ادامه مسیر رو با انرژی مضاعف طی کردیم و به هتل رسیدیم. رسپشن خوشبختانه انگلیسی متوجه میشد و کارها به راحتی انجام شد و ما حدود 2 3 ساعت به استراحت توی اتاق پرداختیم. آذوقه های آب و غذایی رو به خاطر امکان اضافه بار توی مسکو تموم کرده بودیم و قرار بود کل وعده های غذایی رو با خوشمزه های روسیه سپری کنیم. درمورد آب باید بگم خرید آب در بطری های سایز خانواده کاملا به صرفه تر از یک نفره هست. یک بطری آب خانواده قیمت 30 روبلی در سوپرمارکت های معمولی دارند که البته باید به گازدار نبودن آب موقع خرید توجه بشه.
هاستل ما. با پونز های رنگی میشد ملیت خودمونو رو نقشه مشخص کنیم. قبل از ما باز هم روی ایران پونزهایی بود!
در مورد هاستل و مخصوصا هاستل عالی سن پترزبورگ باید بگم شما در هاستل ها این موقعیت رو دارید که با مردم معمولی از فرهنگ های متفاوت آشنا بشید. عصرها که وارد لابی تمیز و صمیمی هاستل میشدیم و برای خودمون نوشیدنی داغ درست میکردیم (در هر دو هاستل آب آشامیدنی رایگان فراهم شده بود!) کنارمون هندی ها سعی میکردند با ملیت های دیگه ارتباط برقرار کنند. یک پسر روس با لپتاپ ولو روی کاناپه فیلم میدید. یه دختر اروپایی داشت شامشو تو آشپرخونه میپخت و یه پسر دیگه روس درس میخوند. همه بسیار صمیمی و کنار هم و مثل یک خانواده. اینها چیزایی نبود که توی یه هتل بتونیم تجربه کنیم و من از تجربه هاستل بسیار راضی بودم. البته این فضا توی هاستل مسکو نبود و اتفاقاً کامنتهای منفی در همین رابطه تو بوکینگ گرفته بود! چون برای خیلی ها این تجربیات یکی از دلایل هاستل گرفتنه.
مساله بسیااار مهم بعدی که حتما در سفرنامه ها برمیخورید گرفتن رجیستریشن از هتل هست. برگه ای که در واقع محل اقامت شما رو ثبت میکنه. گاهی خود هتل براتون صادر میکنه و گاهی من در سفرنامه ها میخوندم با پرداخت نفری 500 روبل از هتل درخواست میکردند! (در یک سفرنامه دیدم خودشون رفتن ایستگاه پلیس و درخواست دادن!!!) ولی با کمی سرچ انگلیسی متوجه شدم اگر در آپارتمان یا منزل آشناها اقامت ندارید، رجیستریشن وظیفه شما نیست و وظیفه هتل یا هاستل شماست. بعلاوه که نشنیده بودم جایی توسط پلیس از توریستها درخواست بشه. هاستل مسکوی ما بدون درخواست پول خودش رجیستر کرد و هاستل سن پترزبورگ نکرد و ما هم درخواست نکردیم. مشکلی هم پیش نیومد.
ساعت 5 عصر بود که باید اولین برنامه سفر رو با رفتن به خیابان اصلی شهر یعنی نوسکی طی میکردیم. خیلی دوست داشتیم به اندازه آربات دلنشین باشه. در ادامه میگم در چه حد این آرزو به حقیقت پیوست!
مسیر رفتن به خیابون نوسکی خیلی راحت بود. با پیشنهاد یاندکس با 5 دقیقه پیاده روی به ایستگاه اتوبوس میرسیدیم که از اونجا هم آپشن اتوبوس های شماره 24 و هم اتوبوس برقی شماره 1 برای رفتن به نوسکی وجود داشت. حتما این شماره هارو باید با یاندکس پیدا کرد و مسیر رفتن از هر مبدا متفاوت با مبداهای دیگه هست.
یک توضیح کوتاه در مورد وسایل نقلیه عمومی سن پترزبورگ لازمه. وسایل نقلیه به 5 صورت دیده میشدند:
1) اتوبوس های معمولی که مثل مسکو شماره اونها رو در بالای شیشه جلوی اتوبوس میشد دید.
2) اتوبوس های برقی یا همون trolleybus که با رنگ آبی در اپ نوشته میشن.
3) تراموا که در مسیرهای محدودی روی ریلهای وسط خیابون رفت و آمد دارن.
4) مترو که قبلا گفته شد.
5) مارشروتکا که در واقع مینی بوسهای کوچیکی هستند که توی یاندکس با بنفش مشخص میشن ولی نکته مهم اینه که ما همواره سعی میکردیم از مسیر پیشنهادی استفاده کنیم که شامل مارشروتکا نباشه. چون کارت های نامحدود این مورد رو ساپورت نمیکنند.
در مسیر پیاده روی تا ایستگاه به بلواری برخوردیم که تعداد بیشماری کبوتر جمع شده بودند و مردم از بین اونها رفت و آمد میکردند. نمیدونم به چه دلیل ولی در تمام این 5 روز و در تمام ساعتها اون نقطه پرپرنده ترین نقطه شهر بود!
سوار اتوبوس شدیم و اولین زیبایی های شهر جلوی چشم ما قرار گرفت. اتوبوس برای رفتن از جزیره ما به جزیره اصلی که خیابون نوسکی در اون قرار داشت باید از روی اصلی ترین رودخونه شهر عبور میکرد که همون رود نوا هست. این عبور با استفاده از پل قصر Palace bridge انجام میشد. رود درخشان نوا زیر یک آسمان آبی با لکه های سفید ابر نفس آدم رو از زیبایی بند می آورد. تلالو خورشید روی این رود زیبا با کشتی های کوچیک مسافربری روش چیزی بود که تا آخر سفر که ما روزی چندین بار مشاهده میکردیم، هیچوقت تکراری نشد و واقعا از مواردیه که دل هر کس رو بعد از بازگشت تنگ میکنه. مخصوصا که عبور از روی این پل مصادف بود با رد شدن از نزدیکی کاخ و موزه هرمیتاژ و میدان قصر که در وقت خودش کامل توضیح میدم. میشه گفت طبیعت سن پترزبورگ حالت اروپایی تر شده ی طبیعت استانبول بود. ولی گذر رود از بین شهری که هنوز حالت سنتی و برج سازی نشده خودش رو حفظ کرده هم در استانبول و هم در اینجا یکی از جذابیت های اصلی شهرگردی هست.
مقصدی که من روی مپ یاندکس مشخص کرده بودم نقطه ای از نوسکی بود که کلیسای کازان سن پترزبورگ هم در اونجا قرار داشت. این کلیسا یکی از چند نماد اصلی این شهر هست که دیدنش از واجبات سفر به روسیه ست. در ضمن کلیسای در حال کاره پس هزینه ورودی هم نداره.
کلیسای کازان سن پترزبورگ
روبروی کلیسای کازان این ساختمون سبز رنگ محل فروش سوغاتی مثل نماد و شکلاته که جلوتر توضیح میدم.
جلوی کلیسا فضای سبز و درختکاری شده ای وجود داره که تعداد زیادی چرخدستی فروش غذا هم در جلوی پارکش به چشم میخوره. توریستهای زیادی مشغول عکاسی از نمای کلیسا بودند که ستون های با ابهتش اونو سوژه مناسبی برای عکاسی کرده. درضمن این کلیسا هم تا ساعت 6 اجازه ورود میدن. ما سختگیری پوشش مشاهده نکردیم با این حال بهتره ریسک نکنید و با دامن یا شلوارک به این کلیسا نرید. این کلیسای 96 ستونه در سال 1801 ساخته شده و نماد پیروزی ارتش روسیه بر ناپلئون بوده و مثل اکثر کلیساهای روسیه یک کلیسای ارتودکس هست. با ورود به کلیسا بعد از دیدن تزیینات بسیار زیبا و تجملی و نقاشیهای اثر دست هنرمندان روسی، در مرحله بعد جو مذهبی سنگین حاکم بر مردم کاملا احساس میشه. صف طویلی از مردم رو مشاهده کردیم که روبروی یک تصویر که شمایلی از حضرت عیسی و مریم بود جمع شده بودند و هر کس به ابتدای صف میرسید شمایل رو میبوسید و تعظیم و سجده میکرد و بعد از چند ثانیه جای خودشو به نفر بعد میداد.
بعضی از مردم شمع میخریدند و بعنوان نذر روشن میکردند. در گوشه دیگه کشیش مشغول انجام مناسک مذهبی بود و تعدادی از مردم پشت سرش جمع شده بودند و همراهی میکردند.
داخل کلیسای کازان
در حال روشن کردن شمع
مراسم مذهبی با حضور کشیش
صف در جلوی شمایل مسیح و مریم مقدس
در کل ما متوجه شدیم بازدید از درون کلیساهای در حال کار خیلی جذابیت بیشتری داره تا کلیساهایی که تبدیل به موزه شدن. با توجه به اینکه روسیه تعداد زیادی کلیسای مشهور داره بهتره حتما این نوع کلیساها مثل کازان سن پترزبورگ و مسیح منجی مسکو در اولویت کلیساگردیهاتون باشه. بعد از حدود 45 دقیقه این کلیسای زیبا رو ترک کردیم. بیرون کلیسا یه نوازنده ویالون مشغول نواختن آهنگهای معروف کلاسیک بود و در حال فیلمبرداری یکی از همین زوجهایی که با لباسهای قدیمی تزاری یا دریافت پول با شما عکس میگیرن از جلوی دوربین من گذشتند که ترکیبشون با اون آهنگ پس زمینه حالت جالبی ایجاد کرد!
خب حالا ما مسیر طولانی نوسکی گردی و نوسکی شناسی رو در پیش رو داشتیم. واقعا میشه گفت این خیابون زیباترین خیابونیه که تابحال دیدم. بعضیا به اینجا میگن شانزه لیزه روسیه. من که پاریس رو ندیدم ولی اگر شانزه لیزه به این زیباییه مایه بدشانسیه که موقعیت دیدنش رو نداریم! خیابونی پهن و عریض که البته ماشین از وسطش عبور میکنه. پیاده رو هایی باز هم عریض و البته تمیز! پر از هنرمندهای خیابونی و گلهای بنفش و صورتی که هر چند قدم در گلدونهای اطراف تیرهای برق دیده میشدند. اینجا و اونجا محل های برای نشستن و استراحت داشت و ساختمونهای این خیابون هم طبق روال بقیه خیابونهای مسکو اکثرا به رستوران و کافی شاپ و نوشیدنی ها اختصاص داره که البته تمامی اونها پر از مشتری هستند. در این بین، سایر مغازه ها سوغاتی فروشی و برند های گرون پوشاک هستند. کافه ها و رستورانها اکثراً امکان نشستن در پیاده رو رو فراهم کردند که دیزاین پرگلی که اطراف این میزها بوجود آوردند مقاومت در مقابل امتحان کردنشون رو واقعاً دشوار میکنه. در یک جمله میتونم بگم نوسکی یکی از پرشورترین و زنده ترین خیابونهاییه که میشه توی سفرهای خارج از ایران مشاهده کرد و نگرانی ما در مورد مقایسه با آربات رفع شد. چرا که آربات رو از چشم ما انداخت!
خیابان نوسکی
درضمن با هر چندین دقیقه پیاده روی به رودخونه های باریک تر و فرعی تری برخورد میکنید که با نوسکی تقاطع دارند. هر بار با این رودخونه های فرعی برخورد کنید افرادی رو میبینید که با پلاکاردهایی در دست در حال فروش بلیط کروزهای تورهای آبی هستند. ما از قبل این کشتی هارو توی برنامه داشتیم اونهم در ساعت باز شدن پلهای رود نوا. ورودی هم 800 روبله که فقط شامل حرکتهای مارپیچی از چند رود سن پترزبورگ بدون پذیرایی هستند. ولی موقعی که به نوسکی رسیدیم به این نتیجه رسیدیم پیاده روی و مشاهده این رودهای پرآب از روی پل کفایت میکنه. مخصوصا اینکه هوای شهر در موقع تاریکی نسبی شب به زیر 10 درجه میرسید و در صورتی که این تور رو انتخاب میکردیم باید با چند دست لباس اون هم در بخش سرپوشیده کشتی سپری میشد.
یک انگشت هم نداشت ولی بی نهایت زیبا اجرا میکرد
نقاش های نوسکی
به سرعت و با اسپری رنگ و خیلی هنرمندانه نقاشی میکشید و میفروخت.
با کمی پیاده روی در نوسکی به محلی رسیدیم که مجسمه زیبایی از کاترین کبیر دیده میشد.
کاترین کبیر زنی آلمانی الاصل بود که با یکی از تزارها یعنی نوه پتر کبیر ازدواج کرد و بعد با کودتا علیه ش به قدرت رسید و به مدت ۳۴ سال این مقام رو داشت. یعنی بیشتر از هر تزار دیگه به روسیه حکومت کرد و کشور رو بسیار مقتدر و پیشرفته تر از هر زمان دیگه کرد. دوران حکومتش با دوران آقامحمدخان قاجار همزمان بود.
چیزی که در این مجسمه توجه رو به خودش جلب میکرد حضور تعداد زیادی مجسمه از مردان احتمالا دولتی و مهم اون زمان در پایین پای کاترین بود که فکر میکنم همچین نمادی در زمان خودش یک تابوشکنی زنانه بوده!
مجسمه کاترین
زوجی که نزدیک مجسمه کارتین با پوشیدن لباسهای روسی در ازای دریافت پول عکس میگرفتند.
جلوتر توی خیابان نوسکی به یک ساختمون با نمای تجملی و سبزرنگ برخورد کردیم و کنجکاوانه با دیدن جمعیت زیادی که درونش وجود داشت ما هم به داخل رفتیم. اینجا یکی از معروفترین سوغاتی فروشی های شهره که اجناسش بیشتر به خوردنی ها و نوشیدنی های سوغاتی تعلق داره. البته با قیمتهایی بسیار بالا و اغلب کسانی که به داخل میومدند از ویترین ها عکاسی میکردند و خارج میشدند. خوردنی هایی مثل انواع شکلاتها و شیرینی ها تا خاویار های گرون قیمت.
همون ساختمان سبز رنگ
ویترین جالبی داشت و مردی که با پاهای بلند چوبی براش تبلیغ میکرد
بعد هم وارد یکی از فرعی های قشنگ نوسکی به نام Malaya Sadovnaya شدیم که در ابتدای خیابون حوض سنگی قشنگی داشت و داخلش هم پر از رستورانهای پر گل خیابونی بود. منوی اکثر رستوران ها در جلوی در گذاشته شده و میشد دید که قیمتها تقریبا از 600 روبل برای هر غذا شروع میشد. این خیابون رو هم ترک کردیم.
ورودی خیابون فرعی Malaya Sadovnaya
داخل خیابون Malaya Sadovnaya
یه مجسمه خیلی کوچیک گربه در اون بالا وجود داشت که این جمعیت سعی میکردند سکه هایی که پرتاب میکنند کنار گربه بیفته!
کمی جلوتر تقریبا در اواسط مسیر نوسکی به رودخونه Fontanka رسیدیم که پل آنیچکوف (Anichkov) نوسکی رو از روی این پل عبور میده. در دو طرف پل مجسمه های اسب سوارهایی وجود دارند که نشانه های مناسبی برای شناختن این پل هستند. اینجا یکی از مکان هاییه که تور کشتی توسط فروشندگان خیابانی با صدای بلند به فروش میرسه!
منظره فوق العاده رود فونتاکا از روی پل آنیچکوف
ساعت یک ربع به 8 شب بود و دیگه خستگی و گرسنگی به هیجانات نوسکی گردی غلبه کرده بود. روی یه نیمکت نشسته بودیم و همسرم اسم چند تا از رستوران های اطرافمونو سرچ میکرد که یکی رو زودتر انتخاب کنیم. اینجا بود که با پدیده سن پترزبورگ آشنا شدیم که تا روز آخر سفر هم با ما موند! رستوران های زنجیره ای stolovaya که البته به روسی Столовая №1 نوشته میشه. اینها رستورانهایی با ویترینی از تعداد بسیار متنوعی از غذا، سالاد دسر و انواع نوشیدنی های هیجان انگیز هستند. هر تعداد از هر مدل بخواید انتخاب میکنید و در آخر قیمت نهایی رو صندوق به شما اعلام میکنه. البته موقع سفارش هم قیمت هر مدل غذا و نوشیدنی اتیکت خورده. راستش قیمتها اینقدر پایین و تنوع اینقدر بالا بود که ما فکر میکردیم حتما اشتباهی شده! سوپ بورش که جای دیگه قیمت 120 روبلی داشت اینجا با قیمت 45 روبل فروخته میشد. غذاهای گوشتی هم ارزون بودند. از 4 مدل غذا به مقدار کم سفارش دادیم. یه سوپ بورش و یک نوشیدنی میوه ای هم انتخاب کردیم و تمام اینها 490 روبل شد! غذاها همه در نهایت خوشمزگی و مهمتر از همه باب طبع ایرانیها بود. هیچ چیز بدمزه یا بدبویی در غذاها وجود نداشت. این رستوران انگار در مسکو شعبه نداره اما در سن پترزبورگ و مخصوصا نوسکی تعداد زیادی شعبه داره. مساله جالب تر اینه که هر روز غذاها تغییر میکنند. بعلاوه هر شعبه گزینه های خوردنی متفاوتی با سایر شعبه ها داره. کشف این رستوران یکی از سودهای ما در این سفر بود. چون بارها وارد شعبه ها مختلف شدیم. و هر بار 4 5 مدل غذای جدید تست میکردیم و قیمتش از رستوران های ایرانی هم کمتر در میومد!
لوگوی رستوران همه جا به این شکله. حتما امتحانش کنید
غذاهاش واقعا خوشمزه بودند
از رستوران که خارج شدیم ابرهای خاکستری در کنار نور خورشید از سمت دیگه آسمون رو پوشونده بود که منظره دوچندان زیباتری به نوسکی داده بود. چون مسیر زیادی رو تا آنیچکوف پیاده اومده بودیم تصمیم گرفتیم از همینجا سوار اتوبوس بشیم و به جزیره هتلمون برگردیم.
با قشنگ ترین حالت نوسکی چه کنم!
توی اتوبوس نم نم آروم بارون شروع شد. تصمیم گرفتیم به جای رفتن تا نزدیکی هاستل در نقطه ای از جزیره واسیلوترووسکی یا همون جزیره خودمون پیاده بشیم که ستونهای معروف شاخکدار (Rostral Columns) در اونجا قرار دارند. این دو ستون دقیقا در دماغه جزیره و در مجاورت رود نوا قرار دارند. در سال 1810 ساخته شدند و نماد نیروی دریایی روسیه هستند. مجسمه های پایین ستون هم نمادی از رودهای اصلی روسیه هستند. با پیاده شدن از اتوبوس رنگین کمون هم زد و انگار وارد دنیای افسانه ای شده بودیم. چون در هوای ابری نور خورشید هم به آب ها میخورد. بارون نم نم همراه با آفتاب میبارید و دقیقاً زیر همون ستونها صدای موزیک سالسا بلند پخش میشد و دو زوج روسی سالسا میرقصیدند. فیلمی که از این فضا گرفتیم زیباترین فیلم این سفر هست از نظر خودم... به قول دوستم که براش این فیلم رو فرستادم باید آدم ساعتها تو همین نقطه باقی میموند و هیچ لحظه ای رو از دست نمیداد. ساعت 9 شب شده بود ولی همه جا روشن بود. به هتل رفتیم و حتی ساعت 11 که کاپوچینو درست کرده بودیم و توی لابی نشستیم هنوز آسمان نیمه روشن رو میشد دید!
صحنه تکرار نشدنی...
بدون کپشن گویاست...
رقص سالسا زیر بارون
ستونهای شاخکدار
ساعت 9 شب!
و بالاخره غروبی که تقریبا به تاریکی ختم نمیشد
هزینه های روز پنجم 2120 روبل بود که شامل دو کارت نامحدود مترو، نهار رستوران سندباد و شام رستوران استولووایا بود.
روز ششم سفر
اولین و مهمترین جاذبه گردشگری سن پترزبورگ برای ما موزه هرمیتاژ بود. اگر بخوام یه توضیح اجمالی در مورد موزه بدم باید بگم که اینجا بعد از موزه لوور بزرگترین موزه دنیاست. کاترین کبیر 250 سال پیش تصمیم گرفت کاخ زمستانی تزاری رو به موزه تبدیل کنه و شروع به خرید آثار مهم اروپایی کرد. حدود 3 میلیون اثر هنری اینجاست و این واقعیت معروف رو شاید شنیده باشید که اگر برای هر اثر یک دقیقه زمان اختصاص بدید گشتن کل هرمیتاژ 11 سال طول میکشه. آثاری از داوینچی، میکل آنژ، گوگن، رامبرانت، پیکاسو و ... در 3 طبقه این کاخ عظیم وجود دارند. و حتی بخش مربوط به ایران در طبقه سوم!
نکته مهم هم اینه که این موزه دوشنبه ها تعطیله. راس ساعت 10 و نیم هم درهاش باز میشن. عکاسی هم آزاده، ولی بدون فلاش.
ساعت 9:45 صبح به راحتی با یک اتوبوس به میدان قصر رسیدیم که موزه هرمیتاژ در اونجا قرار داره. در وسط میدان ستونی به نام الکساندر یا ستون افتخار به افتخار پیروزی روسیه بر ناپلئون در جنگ سال ۱۸۱۲ برپاشده که از سنگ یکپارچه گرانیت و به ارتفاع چهل و پنج و نیم متر و به وزن 400 تن هست که تنها با تکیه بر وزن خودش در وسط میدان ایستاده. روبروی میدان هم بنای ستاد کل ارتش وجود داره که با طاق نصرت زیبایی به نوسکی راه پیدا میکرد.
هرمیتاژ و ستون الکساندر
ستاد ارتش و طاقش
صف موزه
جلوی هرمیتاژ در میدان قصر با صف طویلی مواجه شده بودیم ولی با توجه به عظمت موزه میشد حدس زد که زمانی که فروش بلیط شروع بشه کل این صف به طور همزمان و سریع میتونن وارد ساختمون بشن. فروش بلیط 45 دقیقه دیگه شروع میشد. البته در جلوی صف و در واقع در حیاط ورودی دستگاه های ATM برای فروش وجود دارند. همسرم رفت داخل حیاط تا اونها رو یه بررسی بکنه. ساعت حدود 10 بود که دیدم صف داره جلو میره و همسرم هنوز برنگشته. درواقع جلو رفتن صف با سرعتی بود که در عرض 5 دقیقه کل جمعیت جلویی و پشت سری ما که بسیار هم طولانی شده بود وارد حیاط شدیم! در حین وارد شدن صف هم به هم ریخته بود. چون خیلی ها میدویدند تا در صف ATM ها قرار بگیرند. از اون طرف خود صف در داخل به دو قسمت تقسیم شد. خیلی ها هم گیج و سرگردان اطراف رو نگاه میکردند. من هم داشتم دنبال همسرم دور و بر ATM ها میگشتم که دیدم تو همون صف های عادی قرار گرفته. چون انگار ATM ها روشن نبودند! خلاصه که صف اصلی خرید بلیط این صفهای داخل حیاط بود و راس 10:30 درها باز شدند و 10 نفر 10 نفر داخل میشدیم. پروسه هم سریع جلو میرفت و بعد از 1 ربع از باز شدن درها بلیط خریده شد. ولی حتما توصیه میکنم قبل از ساعت 10 وارد میدان قصر بشید چون صف با سرعت زیادی در حال طولانی شدن بود. برای خرید بلیط اگر قصد دیدن موزه رو دارید مجبورید بلیط کلی که نفری 700 روبله خریداری کنید، چون بلیط های ارزون تر شامل خود موزه نمیشدند. راهنمای 3 طبقه به صورت بروشور به ما داده شد و ما موندیم و یک عظمت برای بازدید. اینجا تنها جاییه که توضیح جزییاتش برام سخته چون هر نقطه ای که پا بذارید با صحنه های غیر قابل توصیفی روبه رو میشید. ما طبق نقشه جلو میرفتیم. تمام اتاق ها با شماره روی درها و روی نقشه مشخص شده اند و رفتن به محدوده مورد علاقه کار بسیار آسونیه.
گوشه ای زیبایی های خود کاخ
چقدر سالن کتابخانه ایرانمال تهران شبیه به اینجاست!
نمای خیلی قشنگی از کاخ به رود نوا و ستون های شاخکدار
طبقه اول بیشترین آثار معروف رو در خودش جا داده. در واقع آثار روسیه، فرانسه، اسپانیا، آلمان، انگلیس، هلند ایتالیا و بیشتر کشورهای اروپایی در طبقه اول هست. طبقه همکف آثار باستانی مثل مصر. طبقه دوم که زیاد هم وسیع نیست آثار ایرانی، اسلامی و ترکی رو شامل میشه مثل نقاشی های فتحعلی شاه! چیزی که بیشتر این موزه رو جذاب میکرد این بود که خود فضای موزه اگر خالی از این آثار هم بود به تنهایی جاذبه دیدنی به شمار میومد چون شما همزمان در کاخ کاترین کبیر قدم میزنید و این تعداد آثار ارزشمند رو میبینید. در خیلی از اتاق ها ویوی خیلی زیبایی به رود نوا و ساختمونهای سن پترزبورگ وجود داره. تعداد آثاری که در هر اتاق وجود داره اینقدر زیاده که وقتی مجبورید با یک نگاه و سریع از کنارشون رد بشید یک حس خفیف شرمندگی از اون هنرمند هم به سراغتون میاد! سعی میکنم توضیحات چند اثر رو زیر عکسهای مربوطه بنویسم. ولی دیدن اونها از نزدیک چیز دیگه ایه. درضمن آثار خیلی معروف مثل تابلوی داوینچی یا مجسمه میکل آنژ و برخی دیگه از مشاهیر روی بروشور با شماره اتاق نوشته شده. کنار اینجور آثار معمولا جمعیت زیادی هم ایستاده اند که باید برای جلو رفتن منتظر شید. در کنار آثار موزه، تابلوهای توضیحی هم هست که البته 20 خط به روسی و در انتها 2 خط هم به انگلیسی توضیح نوشتن!
از آثار رافائل
از لئوناردو داوینچی که جمعیت زیادی دورش جمع شده بودند
از آثار میکل آنژ
راهروی مجسمه ها که یکی از یکی زیباتر بودند
بخش نقاشی های هلندی
این میز با این سنگ خارق العاده هم بازدید کننده زیادی داشت
یک طاووس طلایی و عجیب که در واقع سر ساعت های خاص بالهاش باز میشد
از بخش ترکیه
گاهی به نقاش هایی در حال نقاشی بر میخوردیم
در بخش ایران و تابلوی بسیار بزرگی از یکی از نبردهای ایرانیان
فتحعلی شاه در هرمیتاژ!
مومیایی مصری
و اینهم بلایی که ممکنه بر سر شما بیاد بعد از ساعتها هرمیتاژگردی!!!
حدود 3 ساعت بود که در حال پیاده روی توی این موزه بودیم و دیگه پاهای خودمون رو از خستگی حس نمیکردیم. وقتی در آخرین مرحله به بخش مربوط به مصر رسیدیم تازه فهمیدم 3 ساعت پیاده روی مستمر و بدون استراحت آدم رو به چه حالی میندازه! از در خروجی که خارج شدیم متوجه شدیم بارون شدیدی در حال باریدنه. ما دو بار در روسیه به بارون شدید برخورد کردیم که البته هر دو مدت کوتاهی ادامه داشتند. این اولیش بود. ساعت 1 ظهر بود. سیل جمعیتی که زیر این بارون توی صف ورود به موزه بودند از سیلی که بارون ایجاد کرده بود شدیدتر بود! اصلا نمیشد تصور کرد این جمعیت باید چند ساعت منتظر ورود بمونن. از زیر طاق پیروزی وارد خیابان نوسکی شدیم. اینقدر خسته و گرسنه بودیم که توانایی گشتن برای رستوران رو نداشتیم و سریعاً وارد برگرکینگ که در همون نزدیکی بود شدیم. هزینه این نهار هم 650 روبل شد.
نهار برگرکینگ
ساعت دو و نیم توی هتل بودیم. بدون استراحت اصلا یک قدم هم نمیشد برداشت! برنامه شب خوردن ناپلئونی های روسی، دیدن کلیسای آیزاک یا همون اسحاق یا Isaac، کلیسای ناجی در خون یا Savior on the spilled blood و بعد هم شام در Zoom cafe که با سرچ های زیادی که راجع به بهترین بیف استروگانف کرده بودم در نهایت از طریق تریپ ادوایزر به این کافه هدایت شده بودیم! دوباره با اتوبوس های همیشگی با گذر از پل Palace به سمت نوسکی اومدیم. توی این مسیر هر روزه دو مجسمه ابوالهول مصری هم دیده میشن که همیشه توریستهای زیادی دور و برشون تجمع کردن. این دو مجسمه توسط کاترین از مصر خریده شدن و حدود 3000 سال از خود شهر سن پترزبورگ قدیمی تر هستند!
در خیابان نوسکی به سمت قنادی Cebep رفتیم که البته تلفظش سِوِر هست! اینجا و خیلی از قنادی های فراوان نوسکی ناپلئونی رو توی ویترینشون دارن. البته موقع سفارش اشتباه محاسباتی داشتیم. قیمتی که توی ویترین زده شده بود و به نظر ما مناسب بود برای 100 گرم شیرینی بود! خلاصه یه ناپلئونی و یه چایی 420 روبل شد. اگه توی ایران ناپلئونی رو از یه شیرینی فروشی خیلی خوب بخرید تقریباً همین طعم و ظاهر رو داره و خیلی متفاوت با شیرینی های ایران نبود. اما صندلی کنار پنجره با نمای گذر مردم از خیابان زیبای نوسکی دیگه چیزی نبود که بعداً تکرار بشه!
کافه Cebep
اینجا زیاد از کلیسای آیزاک دور نبود. شاید 10 12 دقیقه پیاده روی. اما داشتن کارت نامحدود باعث میشد به راحتی در هر مسیری با اتوبوس هایی که بی وقفه وارد ایستگاه ها میشدند جا به جا بشیم. این کلیسا با گنبد طلایی بزرگش به افتخار اسحاق مقدس نامگذاری شده. نمای جلویی با سنگهای خاکستری و صورتی ساخته شده و 12 ستون قرمز داره. ساخت کلیسا هم 40 سال طول کشیده و از بزرگترین کلیساهای روسیه ست. خرید بلیطش هم به دو صورته. 250 روبل برای بازدید از داخلش و بلیط دیگه ای که برای رفتن به بخش گنبدی بنا و دیدن شهر فروخته میشه. اینجا روزهای چهارشنبه تعطیله سایر روزها هم از ساعت 10 و نیم تا 18 بازه. اما بلیط تا ساعت 5 و نیم عصر فروخته میشه. ما این کلیسا و کلیسای ناجی در خون رو فقط برای بازدید خارجی در نظر داشتیم. در کل روسیه اینقدر کلیساهایی با معماری هرمندانه داره که باید از بینشون چند تا رو برای بازدید داخلی و چند تا رو برای بازدید بیرونی انتخاب کنید. از نظر فضای داخلی هم تا حد زیادی شبیه به هم هستند. این رو با توجه به عکس هاشون میشد متوجه شد. بارون ریز شروع به باریدن کرده بود و پارک رو به روی کلیسا با گلهای سرخ، زیبایی دو چندان پیدا کرده بود. مدتی توی پارک موندیم. عکس با ژستهای هنری گرفتیم و دوباره به نوسکی برگشتیم.
کلیسای آیزاک یا اسحاق
0
مسیری که نوسکی رو به کلیسای ناجی در خون وصل میکنه خیابون معروف و زیبایی با یکی از رودهای سن پترزبورگ در وسطشه. هر وقت از خیابان نوسکی رد بشید تقریباً روبروی کلیسای کازان این خیابون رو با کلیسای معروفش میتونید ببینید. اسم خیابون هم Griboyedov هست. ساعت 10 شب بود و چون هوا ابری بود کمی تاریک تر از همیشه به نظر میومد. در مسیر رسیدن به کلیسا دکه های زیادی به صورت پیوسته به چشم میخوردند که نماد های روسیه رو میفروختند و البته در حال جمع کردن بودند. اما همونهایی که باز بودند هم قیمتهای بالایی رو اعلام میکردند! کلیسا در گرگ و میش ساعت 10 و بارون ریز ظاهر متفاوتی با ظاهر رنگی و شادش در یک روز آفتابی داشت. شباهت زیادش با کلیسای سن باسیل مسکو غیر قابل انکار ولی انگار کمی خشن تر و جدی تره! در مورد دلیل نامگذاریش هم باید بگم تزار الکساندر دوم کسی بود که قانون برده داری رو لغو کرد ولی در ابتدای امر موجب نارضایتی عده زیادی از مردم به علت افزایش فقر شد و بالاخره در سال 1881 با انداختن بمب زیر کالسکه ش ترور شد. بعد ها پسرش در محل ریخته شدن خون پدر کلیسایی ساخت که ما الان در مقابلش و در کنار کانال آب با انعکاس نورهای زرد خیابون ایستاده بودیم. ورودی این کلیسا هم 250 روبل هست. روزهای تعطیل و ساعت های کاری هم دقیقا مثل آیزاکه که بالاتر کامل توضیح دادم.
کلیسای ناجی در خون در هوای گرگ و میش و بارونی سن پترزبورگ
بعد از بازدید از این کلیسا به سمت زوم کافه حرکت کردیم تا بالاخره بیف استروگانف معروف رو تست کنیم! این مسیر حدود 15 دقیقه پیاده روی نیاز داشت و از پشت کلیسای کازان رد میشد. پشت این کلیسا محل تفریحات شبانه هم بود. با اینکه خسته بودیم اما این مسیر با وجود کانال های آبی و صدای بلند موزیک انرژی رو در ما تقویت کرده بود! وارد کافه شدیم و اینجا هم شخصی وجود داشت که به انگلیسی صحبت کنه. ولی متأسفانه به در بسته خوردیم. در اون ساعت دیروقت فقط بخش کافه سرویس دهی داشت و شام در کار نبود... این قدر هم از خیابون نوسکی دور شده بودیم که توانایی برگشت نداشتیم.
مسیر زیبای پیاده روی تا کافه زوم
پس شام امروز با خرید های سوپرمارکتی سر شد و در کمال ناامیدی اینبار با گرفتن یاندکس تاکسی و پرداخت 125 روبل به هتل برگشتیم. و البته مطمئن بودم که قرار نیست از این بیف استروگانف به راحتی بگذرم!
مخارج روز ششم هم 2925 روبل بود که به هرمیتاژ، برگر کینگ، خریدهای سوپرمارکتی، کافیشاپ و تاکسی نهایی اختصاص داشت!