هنوز نمیدونیم داستان سفر به روسیه دقیقا از چه زمانی استارت خورد و قطعی شد. چون امسال بعد از سفر شیراز و بعد هم کاشان که سفرنامشونم نوشتم تقریبا قضیه سفر خارجی کنسل شده بود. اما زمانهای زیادی در طی سال پیش میاد که من بی هدف قیمت پرواز به کشورهای رندوم رو چک میکنم. دقیقاً اول خرداد بود که طی همین چک کردنهای رندوم برای اواسط تیر ماه، متوجه شدم سایت ماهان برای دو نفر یه آفر خیلی خوب داره. نفری3200 تومان. به دوستام خبر دادم بچه ها کسی قصد روسیه رفتن نداره؟ پرواز ماهانش ارزونه ها. در ادامه باکو و 2 3 کشور دیگه هم چک کردم و قضیه به فراموشی سپرده شد! چند روز بعد باز از روی کنجکاوی چند تا تاریخ دیگه رو چک کردم و چند سایت دیگه...تا اینکه برای رفت و برگشت به مسکو به آفر2900 برخوردم. کم کم قضیه داشت جالب میشد. چند تا هتل ارزون و آفر دار و کم ستاره هم از بوکینگ چک کردم و متوجه شدم یه سفر 7 روزه به روسیه که تورها قیمت نفری 11 12 تومن (یعنی 24 تومن برای دو نفر) میزنند شاید بتونه با ویزا و پرواز بین دو شهر برای ما با نفری 7 هم جمع بشه (یعنی 10 میلیون کمتر از تور برای دونفر). اینجا دیگه یه حرفای جدی تر بین من و همسرم رد و بدل شد! پولهای حساب رو جمع میزدیم و میدیدیم اگه اولویت اول ما سفر باشه که یه جورایی هم هست امکان جور کردن این هزینه رو داریم و بعلاوه که همین سفر احتمالا سال آینده با تغییرات قیمت دلار دو برابر هم بشه! شروع کردم تا 2 روز تماااام حالت های ممکن پرواز رو چک کردم. انواع تاریخ های رفت با انواع تاریخ های برگشت. 7 روزه 8 روزه 9 روزه. سایت های مختلف. گزینه رفت و برگشت به مسکو برای همه تاریخها، رفت و برگشت به سن پترزبورگ، رفت به مسکو و برگشت از سن پترزبورگ و بالعکس. خلاصه که سرتونو درد نیارم. متوجه شدم اگه سفر رو 9 روزه کنیم ارزون تر از سفر 7 روزه، پرواز پیدا می کنیم. یک سایت بالاخره کمترین قیمت ممکن رو برای تاریخ 13 تا 22 تیر به ما نشون داد! یعنی هم شبهای سفید روسیه رو می دیدیم هم تولد خودم تو این بازه بود!! دو بلیط رفت و برگشت برای هر دو نفرمون روی هم 5300 میشد! یعنی نفری 2650. یه چیزی تو مایه های رفت و برگشت به ترکیه!! دیگه جای فکر کردن باقی نموند. پرواز های بین مسکو تا سن پترزبورگ رو هم چک کردیم و یه پرواز utair پیدا کردیم که از روز چهارم سفر ما به سن پترزبورگ بریم و روز آخر دو و نیم ساعت قبل از پرواز ماهان مارو به همون فرودگاه برگردونه. قیمت هر پرواز هم 2 تومن برای هر شخص.
هنوز مرحله سفرنامه خوانی شروع نشده بود. و فقط آخرین سفرنامه روسیه این سایت رو یه نگاه کلی انداختم که سایت ایرانی رو برای رزرو هتل از بوکینگ پیشنهاد داده بود و نوشته بود اینجا سایتیه که کارمزد رزرو هم از شما نمی گیره به جز 4کشور از جمله روسیه که اونم فقط 4% . پس حالا نوبت انتخاب هتل بود. اون هم یه پروسه چند روزه برای ما بود. چون قصد سفر ارزان داشتیم چیدن انتخاب ها در سایت به ترتیب قیمت کمک زیادی میکرد. ما بعد از بررسی هتل های کم ستاره تصمیم گرفتیم اتاق های دو نفره هاستل رو رزرو کنیم. چون از نظر امتیاز و امکانات فرق چندانی با هتل های 2 و 3 ستاره نداشتند.
NW hostel برای سن پترزبورگ و Hostels Rus - Pokrovskie Vorota برای مسکو. که برای 9 شب مجموعا به عدد عالی 193 دلار برای دونفر رسیدند!
فکر میکنم توضیح انتخاب هتل از سایت بوکینگ بیشتر کمک کننده باشه تا اینکه در مورد انتخاب خودمون توضیح بدم.
بعد از انتخاب شهر، تاریخ سفر و تعداد افراد، سایت بوکینگ انتخاب هایی به شما میده که البته میتونید بعد با انتخاب تعداد ستاره هتل، نزدیکی به مرکز شهر، سرو صبحانه و موارد زیاد دیگه این انتخاب هارو محدود کنید. ما برای تعداد ستاره محدودیت نداشتیم ولی نزدیکی به مرکز شهر و صبحانه و امتیاز بالای هشت و نیم در سایت بوکینگ رو انتخاب کردیم. یه هتل اتفاقی تو سایت بوکینگ رو توضیح میدم:
1: امتیاز کاربران سایت به صورت کلی برای این هتل 8.7 هست. سعی کنید تا جای ممکن سراغ هتل های زیر 8 نرید.
2: با کلیک روی امتیاز، جزییات بیشتری میشه مشاهده کرد این هتل مثلا وایفای ضعیفی داره ولی لوکیشن، تمیزی و کارکنان مناسبی داره. پس میتونه هتل خوبی باشه.
3: با انتخاب این قسمت محل قرارگیری هتل رو روی نقشه مشاهده می کنید. علاوه به نزدیکی به مرکز شهر شاید مهمتر از اون فاصله تا مترو و اتوبوس باشه که در روسیه بیشتر از هر کشوری این مساله اهمیت داره. خط آبی متروی مسکو بهترین خط برای عبور و مرور به کل شهر با کمترین میزان تغییر خط هست و در سن پترزبورگ فقط دقت کنید که هر چه به خیابان نوسکی نزدیک تر باشید بهتره.
4: انتخاب ها یا non refundable هستند که به این معنیه که امکان کنسل کردن و بازگرداندن پول وجود نداره. یاfree cancelation هستند که هزینه ای که میپردازید بالاتره ولی اگه امکان داره سفرتون کنسل بشه میتونید از این نوع اتاق ها انتخاب کنید که البته ما بدون کنسلی انتخاب کردیم.
5: این هتل از این نوع اتاق فقط 2 اتاق خالی برای این تاریخ داره پس باید عجله کرد!!
6: نوع تخت: دابل بد که تخت دونفره هست. تویین بد که دو تا تخت یک نفره هست و بانک بد که تخت دو طبقه هست. دقت کنید یه مدل دیگه هم هست به نام dormitory. یعنی مثل خوابگاه یه اتاق با تعداد زیاد تخت که شما یکی از تخت ها رو میگیرید. بسیار ارزونه ولی شاید بیشتر مناسب سفر مجردی باشه. و همچنین گزینه کپسول بد. که شما اتاقی تک نفره یا دونفره ولی فقط با طول و عرض یک تخت میگیرید و به جز خوابیدن کاربرد دیگه ای نداره. ولی از دورمیتوری گرونتره.
7: امکانات اتاق که بهتره با دقت چک بشه. در ضمن قیمتی که برای هر اتاق نوشته میشه قیمت کلی اتاق هست. یعنی 181 دلاری که نوشته شده برای یک اتاق دو تخته و برای کل 4 شبانه روز انتخابیه.
خلاصه ما با چک کردن تمامی این شرایط رزرو رو انجام دادیم. هر دو هاستل هم دسترسی خیلی مناسب به سیستم حمل و نقل داشتند. از طریق یک سایت رزرو انجام شد که پشتیبانی بسیار عالی این شرکت تا آخرین روزی که روسیه رو ترک کردیم همراه ما بود و همه نوع نگرانی رو برای ما برطرف کردند.
تا اینجا حدود 12 میلیون خرج شده بود و فقط مونده بود قضیه ویزا. با هر جا تماس گرفتیم قیمت مقطوع 100 دلار گفته میشد تا اینکه شرکت روس مارکت قیمت 90 دلار برای هر نفر رو دادند که ویزا رو هم به این شرکت سپردیم. روسیه یه مدته که برای دادن ویزا تنها با آژانس ها همکاری میکنه. مگر اینکه دعوتنامه ای از روسیه داشته باشید. ویزا هم یک هفته ای صادر شد.
پس خرج نهایی سفر با دلار 13000 تومن در این تاریخ، برای ما نفری 7 میلیون شد به جای 12 میلیون تور.
ولی اینجا چند تا نگرانی ایجاد شد. اول اینکه ما طی یه اشتباه پرواز بین دو شهر رو بدون بار خریده بودیم و طبق صحبتهایی که همسرم از طریق بات تلگرام پرواز یوتیر انجام داد متوجه شدیم بار 20 کیلویی 3000 روبله. که با روبل 200 تومن میشد به عبارتی 600 تومن! که البته چون بار 5کیلویی برای کابین رو اجازه میدادند پس فقط خرید یک بار 20 کیلویی برای ما کافی بود.
مورد بعدی اینکه هاستل مسکو نتونسته بود پول رو از حساب بوکینگ برداشت کنه. به ما گفته بود شما پول رو نقدی به رسپشن بدید و با یه رسید پیش ما بیاید که از بوکینگ پس بگیریم. و من تمام مدت نگران بودم شاید ما رو اینجوری راه ندند، مخصوصا اینکه در بخش ریویو های بوکینگ برای این هاستل دیده بودم همه از بلد نبودن انگلیسی کارمندان شاکی هستند.
و مورد دیگه اینکه خونده بودم جدیداً فرودگاه روسیه به مسافران ایران گیرهای زیادی میده و فکر میکردم این مساله هتل نکنه مشکل ساز بشه. مخصوصا که ووچری که ما داشتیم ووچر از سایت بوکینگ بود نه ووچر از خود هتل و بعضی سفرنامه ها به اشتباه منو از نداشتن ووچر با سربرگ هتل ترسونده بودند.
ترسناکترین بخش ولی این بود ما بعد از پیاده شدن از پرواز یوتیرِ برگشت، تنها 1 ساعت و نیم وقت داشتیم پیاده شیم، بارهارو بگیریم و خودمونو قبل از بسته شدن به گیت پرواز ماهان به مقصد ایران برسونیم. و این مساله زمانی مشکل ساز میشه که پرواز یوتیر تأخیر هم بخوره! این مساله این قدر به من استرس داد که همسرم تاریخچه فرود این پرواز توی 3 ماه گذشته رو برای من درآورد و دیدیم در 90 روز گذشته فقط 2 روز تأخیر بیشتر از 30 دقیقه داشته! خیالم تا حد زیادی راحت شد!
بیمه هم از سایت ارزونترین بیمه مسافرتی که نفری 35 تومن بود رو انتخاب کردیم.
ولی بالاخره کارها انجام شده بود و من باید خوندن سفرنامه ها رو شروع میکردم که جذاب ترین بخش سفر هستند. حدود 60 سفرنامه توی سایت لست سکند از روسیه موجوده که من از تاریخ سال 91 شروع کردم و به زمستان 97 رسیدم و تک تک سفرنامه هارو با دقت خوندم. این پروسه حدود 3 هفته روزی چند ساعت زمان گرفت ولی برای من مثل یه تفریح بود. طبق عادت سعی میکردم عکس ها رو بی دقت رد کنم که برام دیدنشون تکراری نشه! طوری که بعد از 60 سفرنامه و 70 صفحه نوت برداشتن به طور دقیق اسم ایستگاه های هر بخش از شهرو میدونستم ولی هنوز نمیدونستم کلیسای مسیح منجی دقیقا چه شکلیه و کدومه! در کل سایت لست سکند مخصوصاً بخش سفرنامه ها اینقدر توی سفر رفتن های ما حتی سفر داخلی تاثیر داشته و داره که بدون اون نمیتونیم اعتماد بنفس لازم رو برای سفر بدون تور کسب کنیم!
80% از سفرنامه ها با تور بود و اطلاعات زیادی به ما اضافه نمیکرد به جز توضیحات تکراری که تور لیدر بهشون داده بود و اکثراً هم اگه یه سرچ کوچیک میکردی متوجه میشدی اطلاعات جالبی هستند که صحت تاریخی ندارند! انگار که تمام تور لیدر ها از تمام آژانسها همون جملات رو طی این سال ها تکرار کرده بودند! و اینکه افراد زیادی شاکی بودند که تور به صورت پشت سر هم اونارو با ون به جاهای مختلف میبرده، بعضاً وقت های کوتاه برای عکاسی میدادند، اگه ورودی گرون داشتند بعضی جاها به داخل نمیبردند و سریعاً به محل بعدی می رفتند. به قول یکی از نویسنده های سفرنامه، اینکه توی روسیه باشی ولی تمام مدت توی ون با همراهای ایرانی از این ور شهر به اون ور شهر بری حس و حال اکتشاف های شهری و تجربیات جدید و برخورد با فرهنگهای مختلف رو از شما میگیره.
اینکه روسها انگلیسی بلند نیستند چیزی نیست که شما رو نگران کنه. به چند دلیل: اول اینکه با داشتن اپ یاندکس که بعداً با جزییات توضیح میدم کوچکترین نیازی به صحبت برای مسیریابی ندارید. دوم اینکه در جاهای زیادی ما افرادی رو دیدیم که دست و پا شکسته یا گاهی کامل به انگلیسی جوابتونو میدادند. مثلا رستوران ها و کافه های جاهای توریستی، فرودگاه، مترو،... بالاخره کارمندی وجود داشت که بهش ارجاع داده بشید. و مساله بعدی هم اپ google translator که شما با تایپ به انگلیسی جمله روسی رو دریافت میکنید. ما که به همین روش با رسپشن هاستل مسکو کلیه نیازها رو برطرف کردیم!
ولی اینکه توانایی خواندن حروف روسی رو داشته باشید چیزی نیست که قابل چشم پوشی باشه. بسیار هم خوندن حروفشون راحته و با فقط یک ساعت تمرین میشه فهمید هر حرف رو به چه شکل تلفظ میکنند. این مساله در خوندن ایستگاهای مترو و کلا تابلوها به کارتون میاد.
در مورد خرید روبل، روبل در این تاریخ 200 تومن بود ولی با رفتن به فردوسی متوجه شدیم فقط توسط بعضی دلال ها اونم به قیمت 240 تا 300 تومن فروخته میشه. فرودگاه هرچقدر هم میخواست کارمزد بگیره به این قیمت نمیرسید. پس روبل نخریدیم.
بالاخره ملزومات سفر فراهم شد. عوارض نفری 220 تومن داده شد، چمدون بسته شد که با ترازوی خونگی متوجه شدیم 22 کیلوگرم شده که چون برای چهار پنج وعده از 18 وعده ای که اونجا هستیم غذا هم میبردیم پس میشد امیدوار بود موقع سوار شدن به پرواز یوتیر به 20 کیلوگرم خواهد رسید! ولی مستلزم این بود همه غذاها در مسکو و قبل از پرواز سن پترزبورگ خورده بشه!! لباس گرم سبک هم برده شد.
پرواز ما ساعت هفت و نیم صبح 13 تیر 98 بود که صبح بودنش برای ما یک نکته مثبت بود. میشد به طور کامل از روز اولمون استفاده کنیم. پرواز سر ساعت انجام شد و پذیرایی صبحانه ماهان خیلی خوب و کامل بود. داشتیم به اولین استرس که همانا گیر های فرودگاهی باشه نزدیک میشدیم! موقع فرود با دیدن فضای یک دست سبز زیر پاهامون اولین حس خوب رو گرفتیم و موقع پیاده شدن هم هوا در حدی خنک بود که نیاز به یه ژاکت سبک حس میشد. ساعت رو هم یک ساعت و نیم به عقب کشیدیم.
توی صف بازرسی فرودگاه ونوکوو ایستادیم که دیدم نفرات ایرانی جلویی از هر صفی بعد از چک شدن پاسپورت به جای رد شدن از گیت به سمت صندلی ها هدایت میشدند و همونطور که حدس زده میشد ما هم همینطور. این رفتار تقریباً با همه ایرانی های این پرواز انجام شد و همگی به عقب برگشتیم و نشستیم به انتظار کسی که بیاد و برای ما توضیح بده. بعد از چند دقیقه آقایی اومد و از روی پاسپورت هایی که دستش بود اسم چند نفر رو خوند و به داخل اتاقی برده شدند و انتظارهای ما شروع شد. دقایق سپری میشد و حتی افرادی که به اتاق میرفتند باز هم به میان بقیه ماها برمیگشتند و منتظر میشدند. به خودم گفتم تازه ساعت نه و نیم صبحه و حتی اگه 2 ساعت هم مارو گیر بدن برنامه روز اول ما خراب نمیشه. کم کم فاصله صدا زدن ها بیشتر میشد و افراد رو زمان بیشتری داخل نگه میداشتند. با پرس و جو متوجه شدیم سوال جواب هایی مثل چرا اومدید اینجا؟ آشنای روسی هم دارید یا نه؟ چقدر پول دارید؟ وچر هتل و پرواز برگشتتونو بدید و بدتر و تحقیر آمیزتر از همه اینکه رمز گوشیتونو بزنید که ما گوشی رو چک کنیم. 3 ساعت گذشته بود و تعداد زیادی از جمله ما هنوز صدا زده نشده بودند. بارها مشخص نبود کجا هستند و تنها تعداد محدودی رو بعد از چک کردن ها اجازه رد شدن داده بودند. بعد از 5 ساعت خستگی و گرسنگی و اضطراب و دیدن صف های بیشماری که از توریستهای تمامی کشور ها تند تند پر و خالی میشد بالاخره اسم ما صدا زده شد. مدارک رو به طور کامل ارایه دادیم. دلیل سفر رو گفتیم. گفتیم هیچ آشنای روس نداریم. از قبل هم هر چیزی که از استرس در مورد دیپورت شدن سرچ کرده بودم رو از هیستوری سرچ گوشی دیلیت کرده بودم. گالری گوشی همسرمو کامل بررسی کردند و IMEI گوشی هر دومونو برداشتند برای ردیابی، و کارهای دیگه ای با گوشی میکرد که ما نمیدیدیم. گوشی خیلی هارو که بدون حضور شخص میبردند و چک می کردند. شخصی که توی گوشیش پارسال کلمه پناهندگی رو سرچ کرده بود دچار مشکل شد. اشخاصی که به تعداد روزهای سفر هتل یا هاستل نداشتند یا افرادی که بلیطها و هتل هاشون با شهرها و روزهاشون همخوانی نداشتند هم همینطور. در واقع غرور ایرانی همه به طور کامل جریحه دار شد چون با هیچ تابعیت دیگه ای این رفتار انجام نشد. حتی چمدون بعضی ها باز شد و در مورد خوراکی ها و حتی تعداد لباسهای یک خانوم سوال هایی مطرح شد. خلاصه بعد از 6 ساعت انتظار در ساعت سه و نیم بعد از ظهر پاسپورت ها داده شد و از گیت رد شدیم. شور و شوق سفر که تا اون لحظه از دست رفته بود خوشبختانه دوباره برگشت و بعد از خوردن غذایی که از ایران مادرم درست کرده بود به دنبال چنج پول و خرید سیم کارت افتادیم.
در انتظار بازرسی!
چنج پول در باجه ای که نزدیک درب خروجی فرودگاه بود با قیمت مناسبی انجام میشد. نرخ تبدیل هر دلار به روبل باید 65 روبل بود که اون باجه با قیمت 62 انجام داد که یه چیزی شبیه نرخ های داخل شهر بود! برای خرید سیمکارت اول سراغ باجه ای رفتیم که عبارت فارسی سیمکارت برای ایرانیان رو نوشته بود و مسئولش خانم تاجیکی بود که فارسی صحبت میکرد و درست یادم نیست که چند گیگ رو به قیمت 600 روبل میداد. اما کمی جلوتر به باجه سیمکارت MTC رسیدیم که سیمکارت 10 روز اینترنت نامحدود به قیمت 500 روبل میداد که به نظر عالی میومد. همونو خریدیم و طی سفر با هات اسپات کردن هر دو از اینترنت خیلی با سرعت شهر استفاده میکردیم.
با خروج از فرودگاه استفاده ار یاندکس مپ شروع شد! توضیح کامل رو با استفاده از عکسهای برنامه مینویسم:
- با انتخاب این آیکون وارد مرحله ای میشید که باید مبدا و مقصد رو برای مسیر یابی وارد کنید
- در اینجا برای مبدا current location انتخاب شده که مکان فعلی شما رو نشون میده. ولی میتونید به جاش اسم جایی که هستید رو تایپ کنید. مثلا اسم هتلتون!
- در قسمت To یا همون مقصد هم به همین طریق.
- ولی برنامه یه گزینه هم برای مبدا و هم مقصد به شما میده به نام Choose on the map . اینجا میتونید مبدا یا مقصد رو روی نقشه انتخاب کنید. مواقعی که مسیر رو با مترو به ما میداد و ما اصرار به استفاده از اتوبوس داشتیم مبدا رو دقیقاً کنار ایستگاه اتوبوس انتخاب میکردیم تا مسیر باب میل خودمون بده!
- بعد از انتخاب مبدا و مقصد و گرفتن مسیر، در این بالا 4 گزینه با زمانهاشون دارید. به ترتیب از چپ به راست: تاکسی، حمل و نقل عمومی، پیاده، و قیمت یاندکس تاکسی که برای استفاده از اون باید اپ taxi رو نصب کنید.
- با انتخاب حمل و نقل عمومی ممکنه به شما بیش از یک راه حل پیشنهاد بده که با توجه به سلیقه خودتون یکیشو تصمیم گیری کنید و view on map رو بزنید تا مسیر روی نقشه با جزییات نشون داده بشه.
- موقعی که کنار یک خط اتوبوس علامت سه نقطه میاد یا کلیک روش میتونید ببینید دقیقا همین مسیر رو علاوه بر این اتوبوس M3 میتونید سوار چه شماره های دیگه هم بشید.
- بعد از انتخاب یکی از پیشنهاد ها وارد قسمتی میشید که دقیقاً میگه چقدر پیاده روی کنید تا کدوم ایستگاه (روی مپ مسیر پیاده روی رو میبینید) و بعد اتوبوس مثلا M3 در چه ساعتی وارد ایستگاه میشه. به طرز فوق العاده ای این تایم ها دقیق هستند.
- اینجا هم تعداد ایستگاه هایی که اتوبوس باید طی کنه نوشته میشه که با کلیک روش اسم ایستگاه ها رو میبینید. چه توی اتوبوس چه مترو میتونید روی ال سی دی های داخل اتوبوس یا واگن مترو اسم ایستگاه هارو هم مشاهده کنید و هم توسط اسپیکر خونده میشه.
به همین راحتی ما تمام مدت مسیریابی کردیم و نیازی به صحبت با هیچ روسی برای آدرس نداشتیم!
از فرودگاه برای هتل ما مسیر پیشنهادی این بود که با کمی پیاده روی به ایستگاه اتوبوس برسیم و سوار اتوبوس های 611 بشیم که ما رو به خط قرمز مترو میرسوندن و بعد تغییر خط به آبی که این تغییر خط ها در داخل خود ایستگاه انجام میشه و نیازی به خروج از ایستگاه یا کارت زدن مجدد ندارند.
شماره اتوبوس ها در ال سی دی بالای شیشه جلویی و همچنین بالای درهای ورودی اتوبوس نوشته میشه.
به این صورت شماره های اتوبوس ها رو میتونید ببینید. اتوبوس 101
هنوز کارت مترو برای زدن به کارت خوان اتوبوس نداشتیم و منتظر بودیم کسی داخل اتوبوس بلیط بفروشه ولی تا زمان رسیدن به مقصد خبری نشد و بعد از پیاده شدن در حالی که داشتیم به سمت راننده اتوبوس می رفتیم، اتوبوس ایستگاه رو ترک کرد و رفت! وارد مترو شدیم و کارت تروییکا (کارت های آبی رنگ با عکس 3 اسب روی اون) رو به قیمت 50 روبل خریدیم و 500 روبل شارژ کردیم. بدون کارت از شما 50 روبل در هر سفر اتوبوس یا مترو کم میشه و با خرید کارت تنها 38 روبل. گاهی هم 21 روبل میشد!
برای خرید هم نیاز به زبان ندارید. 550 روبل جلوی فروشنده بگذارید و کلمه تروییکا رو بگید! در ضمن هر کارت تنها برای یک شخص قابل استفاده هست. این سوال رو با اپ ترجمه از فروشنده پرسیدیم! و در نهایت ما هر دو کارت رو 500 روبل شارژ کردیم. برای چمدان هم نیاز به خرید بلیط وجود نداشت. اینو قبلا در سفرنامه ها دیده بودم که بلیط اضافی می خرند!
ایستگاه های متروی روسیه اینقدر عمیق هستند که انگار به قصد رسیدن به نفت حفر شده اند! حدود 3 دقیقه فقط موندن روی پله برقی طول میکشه. 90% مواقعی که ما وارد اتوبوس یا مترو شدیم صندلی خالی برای نشستن وجود داشت. همیشه افرادی رو می دیدیم که مشغول کتاب خوندن باشند. کم کم داشتیم با تیپ و ظاهر مردم روسیه آشنا میشدیم. تقریبا اصلا شخص بدلباس دیده نمیشه. پوشاک روسیه بسیار گران و خوش جنس هست بنابراین همه شیک و خوش پوش هستند. با اینکه هوا به نظر در حد شلوار و سوییشرت سرد بود ولی خیلی ها با دامن و شلوارک بیرون هستند در حالی که بالاتنه رو به طول کامل می پوشونند. اینها اولین تجربیات ما از شهر بود!
متروهای بسیار عمیق مسکو
ایستگاه مترویی که پیاده شدیم حدود 7 8 دقیقه پیاده تا هاستل راه بود و توی این مسیر متوجه شدیم برای گذر از خیابان های عریض شبیه به بزرگراه در روسیه نه خط عابر وجود داره نه پل هوایی. بلکه باید از زیرگذر رد شد. توی اپ یاندکس هم زیرگذر رو با نقطه چین کمرنگ نشون میداد. هوا صاف با ابرهای کم تعداد و مسیر رفتن به هاستل هم بسیار زیبا با تعداد زیاد کافه و رستوران در این مسیر بود. البته بعداً متوجه شدیم روسیه حتی بیشتر از تهران به سمت کافه و رستوران زنی بیشمار حرکت کرده! تقریباً در هر نقطه شهر می ایستادیم چندین کافه و رستوران به چشم میخورد که همگی هم از دیزاین های قشنگی برخوردار بودند.
در اینجا خوبه که من برنامه روسیه گردی خودمون رو به طور کامل بذارم و بعد در هر روز جزییات همون روز رو توضیح بدم. البته این برنامه ای هست که اجرا کردیم نه برنامه ای که با خودمون بردیم. ولی تقریبا 90% با برنامه ی از پیش تعیین شده یکسان بود.
بلاخره به هاستل رسیدیم و نگرانی دوم من هم رفع شد. چون بعد از دریافت پول، به صورت نقدی، ما رو چک این کردند. فقط برای رسید که ما از طریق اپ ترجمه ازشون درخواست کردیم گفت باید تا روز آخر صبر کنید.
وارد اتاق شدیم. ساعت 6 عصر بود و باید خستگی این 6 ساعت انتظار فرودگاهی رو در میکردیم. روی تخت افتادیم و سریع خوابمون برد تا ساعت 8 شب. ولی 8 چه عرض کنم. هوا به طور کامل روشن بود! با اینحال برنامه روز اول که فقط شامل کلیسای مسیح منجی و خیابان آربات بود باید فقط به آربات گردی تبدیل میشد. چون این کلیسا فقط تا 6 عصر بازه.
خیابان آربات برای مسکو چیزی شبیه به استقلال برای استانبول هست و چون همیشه خیابونهای شلوغ برای ما جذاب ترین بخش سفر هستند، همیشه سفرهامونو با خیابون گردی شروع می کنیم. دو خیابان آربات در مسکو وجود داره. آربات جدید و قدیم. ولی اونی که شور و حال شبانه داره، امکان رد شدن ماشین از وسطش وجود نداره و صمیمی تره همون آربات قدیمه. مسیر پیشنهادی یاندکس، مترو بود که ما چون کنار خط آبی پررنگ اقامت داشتیم به راحتی به ایستگاه آرباتسکایا رفتیم که تا آربات فاصله کمی داره. این ایستگاه به صورت هاپ هست. یعنی تقاطع 4 خط متروی روسیه هست و برای خروجی از ایستگاه گزینه های زیادی دارید.
ایستگاه زیبای آرباتسکایا
خود اپ یاندکس خروجی درست رو هم به شما معرفی میکنه. ولی ما از خروجی Biblioteka Imeni Lenina خارج شدیم که کنار کتابخانه ملی با مجسمه داستایووسکی هست. فضای روبروی کتابخونه در دست تعمیر بود و فقط از راه دور میشد از جناب داستایووسکی بزرگ عکاسی کرد.
مجسمه داستایووسکی که ازش جنایت و مکافات و برادران کارامازوف رو خونده بودم.
مجسمه نیکولای گوگول نویسنده
بعد هم پیاده به سمت آربات حرکت کردیم. همون ابتدای بالا اومدن از زیرگذر با شنیدن صدای موسیقی قشنگ خیابونی و حلقه بزرگ جمعیت به دورشون متوجه شدیم که با خیابون زنده ای طرف هستیم. با اینکه ساعت نزدیک 9 شب بود ولی هوا تازه به سمت غروب پیش رفته بود و جمعیت زیادی که اکثراً روس بودند در حال پیاده روی و خنده و تفریح در این خیابون سنگفرش بودند. سرتاسر خیابون پر از هنرمند بود. از موسیقی گرفته تا نقاشی و کاریکاتور. شاید تنها فرقی که بشه نسبت به استقلال گفت اینه که استقلال غالب مغازه هاش فروش پوشاک هستند و اینجا تقریبا 80% مربوط به خوردنی و نوشیدنی! و البته تعداد زیادی هم سوغاتی فروشی مخصوصا ماتروشکا. که چون قصد خرید سوغاتی رو از بازار ایزماییلو داشتیم اینجا فقط محض کنجکاوی وارد مغازه ها میشدیم.
در همین خیابون به تندیس پوشکین و همسرش برخوردیم که داستان جالبی پشت مرگش وجود داره:
در سال ۱۸۳۷ بدهی های پوشکین افزایش پیدا کرد و از طرف دیگه شایع شده بود که همسرش رابطه نامشروع با یکی از افسران فرانسوی به نام جرج دانتس داره. پوشکین هم برای حفظ حیثیت و غرورش، معشوق احتمالی همسرش رو در ۲۷ ژانویه ۱۸۳۷ در سن ۳۷ سالگی به دوئل با تپانچه دعوت کرد. در این دوئل پوشکین از ناحیه شکم آسیب دید و دو روز بعد به دلیل شدت جراحات وارده درگذشت. ولی طرف مقابل فقط جراحت جزئی از ناحیه دست برداشت. مجسمه پوشکین در آربات در محل ازدواجش با ناتالیا (روبروی خانه پوشکین) نصب شده. پشت این تندیس هم کاخ الکساندر سوم قرار داره که به موزه نقاشی تبدیل شده.
مجسمه پوشکین و همسرش
طبق معمول سفرهای خارجی قبلیمون میدونستیم که امتحان کردن قهوه های استارباکس باید تو برنامه باشه و یه شعبه قشنگ که صندلی های خیابونی داشت توی آربات پیدا شد که فروشندش هم تا حدی انگلیسی بلد بود. به جاش پیشخدمت تاجیکی که برای جمع کردن لیوان های قبلی سر میز ما اومد بدون اینکه بپرسه ایرانی هستیم یا نه خودش تشخیص داد و به فارسی گفت این ها را بردارم؟! قیمت این کافی ها روی هم 650 روبل شد که البته کافه های دیگه از این ارزونتر درمیومدن. دوباره با گذر از وسط انواع سبکهای موسیقی به راه افتادیم. بارون نم نم هم شروع به باریدن کرده بود که بعد از 15 دقیقه متوجه شدم شال گردنم توی کافه جا مونده! تا همسرم همین مسیر رو رفت و برگشت، زمان شام شده بود و اولین شام رو با فست فود shake shack شروع کردیم که توی تهران شعبه های فیک و غیر واقعی براش وجود داره! دو نوع برگر و نوشابه 820 روبل یا حدود 160هزار تومن شد. با اینکه سایز بزرگی نداشتند اما سیر کننده و کافی بودند.
فست فود شیک شک و برگرهای کوچیکش!
با کمی پیاده روی میشد به ایستگاه متروی دیگه ای به نام Smolenskaya توی همون خط آبی رسید. توی مترو با صحنه جالبی مواجه شدیم که بارها و بارها در طی این سفر تکرار شد. پیک های موتوری توی روسیه در واقع پیک هایی مترویی و دوچرخه ای هستند! گاهی هم اسکوتری! با یه باکس مکعبی بزرگ از طریق وسایل نقلیه عمومی جا به جا میشن! چون این روش واقعا سریع تر از جا به جایی با ماشینه. مترو تقریباً هر یک دقیقه وارد ایستگاه میشه و برنامه اتوبوسها اییینقدر دقیقه که توی اپ یاندکس اگر ساعت ورود اتوبوس رو 11:43 بنویسه، دقیقاً سر همین ساعت اتوبوس مذکور وارد ایستگاه میشه! موتور هم به جز موتور های غول پیکری که صداهای خیلی بلند موزیک دارند در روسیه دیده نمیشه. پس بهترین راه برای پیک ها همین حمل و نقل عمومیه.
پیک مترویی!
در نهایت خرج روز اول ما 3070 روبل شد. شامل 2 عدد تروییکا کارت و شارژشون، سیمکارت، کافه و شام.
روز دوم سفر
اول یه نکته در مورد برنامه ریزی ها بگم. به طور کلی ما برنامه ریزی هارو به صورتی انجام دادیم که در روزهایی که مکان هایی تعطیل هستند اشتباهی به اونجاها نریم. فهرست روزهای تعطیل هر مکان رو با بررسی سایت های اختصاصی هر مکان و سایت های دیگه بدست آوردم که در هر روز به طور کامل میگم که به اشتباه نیفتید!
برنامه امروز به این صورت بود که بعد از بازدید از باغ الکساندر و مراسم تعویض نگهبان نهایتاً ساعت 9 به صف کرملین برسیم که به صف خیلی طولانی بلیط برخورد نکنیم. بعد از گشتن کرملین وارد میدان سرخ بشیم و کلیسای معروف سنت باسیل رو ببینیم. پاساژ گوم رو بگردیم و بستنی معروفشو امتحان کنیم. عصر برای استراحت به هاستل برگردیم و دوباره غروب پارک پیروزی(Pobedy Park) رو توی برنامه داشته باشیم. این بازگشت به هاستل در بعد از ظهر چیزی بود که سعی کردیم تا آخر سفر حفظش کنیم. چون تند تند گشتن همه جا بدون استراحت فقط باعت میشه شادابی گردش های شبانه و عصرانه رو از دست بدیم. اونم تو جایی مثل روسیه که میزان پیاده روی و خستگی بسیار بیشتر از خیلی کشورهای دیگست.
مسیر پیشنهادی یاندکس، مترو بود که بازهم از طریق خط آبی و تنها با گذر از یک ایستگاه به همون ایستگاه آرباتسکایا رسیدیم که در نزدیکی باغ الکساندر قرار داشت. همون ابتدای ورود به مجسمه 4 اسب سرکش برخوردیم که وسط حوضی با فواره های زیاد قرار داشت. بعد هم مجسمه ای که شبیه به یه کشیش با صلیبی در دست بود. با خوندن اسم روسی نوشته شده روی مجسمه (اوایل خیلی کند بودم کم کم در حد انگلیسی روون شده بودم!) و سرچ انگلیسیش متوجه شدیم مربوط به یک اسقف ارتودکس هست. کمی اونورتر طاق سفید الکساندر رو دیدیم که سنگهای اطراف این بنا سنگهایی هستند که در واقع آوارهای خانه های مردم توی جنگ جهانی دوم هستند. محل هر بخش رو توی نقشه مشخص کردم. توضیحاتشونم جلوتر میگم.
- خروج از ایستگاه مترو
- محل تغییر شیفت نگهبانان سرباز گمنام
- محل خرید بلیط کرملین
- برج تروییتس کایا (ورود به کرملین)
اسبهای سرکش باغ الکساندر
تندیس اسقف اعظم!
طاق سفید الکساندر
ستونی که اسامی تراز های رومانف بر روش حک شده بود.
مشغول رفتن به سمت بالای باغ بودیم که توجهمون به سه سرباز جلب شد که در حال رژه رفتن بودند. سریعاً یادم اومد که ما نزدیک محل تغییر شیفت نگهبانی یادبود سرباز گمنام هستیم و اونقدر دویدیم که از سرباز ها جلو زدیم و قاطی سیل جمعیتی ایستادیم که منتظر رسیدن سرباز ها بودند! این مراسم هر ساعت یک بار انجام میشه و در واقع نماد ابراز احترام به سربازان گمنام جنگ جهانی هست. آرامگاه نمادینی با شعله آتش همواره فروزان هم کنار نگهبانها وجود داره. مراسم خیلی جذاب و هیجان انگیز بود و احترامی که به کشته شدگان جنگ گذاشته میشد قابل ستایش...
تابلوی رژه سربازان بر دیوار
لحظه تحویل شیفت
آتش همواره فروزان آرامگاه سرباز گمنام
مسیر رو دوباره به پایین پارک بازگشتیم که به درب ورودی کاخ کرملین برسیم. در این مسیر ستونهای کوتاه قهوه ای رنگی وجود دارند که روشون اسامی شهرهای شرکت کننده در جنگ جهانی دوم نوشته شده. با تلاش اولین متن رو به حروف روسی خوندم و به کلمه لنینگراد رسیدم. بعد برای چک کردن مترجم اسکن کننده گوگل گوشی رو رو به این متن گرفتیم و با دیدن کلمه Leningrad ذوق زده شدیم!!
اپ ترجمه همزمان
ساعت حدود 9 بود و صف بلیط هنوز اونقدر طولانی نشده بود که نگران کننده باشه. در واقع میشد حدس زد که اگر فروش بلیط شروع بشه نهایتاً نیم ساعت توی صف باشیم. ساعت حدود نه و نیم بود که بلیط فروشی آغاز شد اونم در حالی که صف تقریبا دوبرابر شده بود. همین موقع یه خانواده ایرانی هم از کنارمون گذشتند که تازه در آخر صف قرار بگیرند. پس حتماً حواستون باشه کرملین رو از ساعت 9 توی برنامه داشته باشید! 10 دقیقه از شروع بلیط گذشته بود که یادمون اومد در کرملین در ابتدای صف، بلیط با دستگاه هم فروخته میشه که زبان انگلیسی هم داره. من توی صف موندم و همسرم به سمت دستگاه ها رفت. ولی بعد متوجه شدم افرادی توی صف دستگاه بودند که به خریدهای چند ده تایی بلیط مشغول بودند و این پروسه اینقدر طول کشیده بود که من زودتر از اون به ابتدای صف رسیدم. در همین جا بود که دیدم آقایی که جلوی من توی صف بود با عصبانیت به انگلیسی به خانومی که میخواست خارج از صف خودشو وسط صف جا بده تذکر داد و از منم خواهش کرد لطفا به این جور افراد راه ندم. یه لحظه سرمو برگردوندم و دیدم بعععله خانوم توی صف زننده همون خانواده ایرانی بودند که الان باید آخر صف میبودند... خیلی صحنه ناراحت کننده ای بود. چون حتی علی رغم اون تذکر حاضر نشدند در انتهای صف قرار بگیرند و منتظر فرصت بعدی موندند.
به سمت محل فروش بلیط کرملین در باغ الکساندر
برج تروییتس کایا، محل ورود به کاخ کرملین
باغ الکساندر از بالای برج!
بلیطی که ما خریدیم بلیط 700 روبلی بود. با این بلیط علاوه بر محوطه کاخ میشد وارد کلیساهای کرملین هم شد. ولی موزه جواهرات بلیط جداگانه داشت که نخریدیم. فکر میکنم برای کرملین حتی بلیط محوطه هم کافی باشه چون کلیساهای خیلی زیباتری از کلیساهای کرملین توی روسیه وجود داره و کلیساهای کرملین ظاهر جالبتری نسبت به داخلشون دارند. ورودی کاخ کرملین از محل خرید بلیط نیست بلکه باید به عقب برگردید و تروییتس کایا (Troitskaya) رو روی مپ پیدا کنید و با گذر از این برج وارد کاخ بشید. پشت سر تعداد زیادِ تورهای چینی قرار گرفتیم و کم کم وارد کاخ شدیم. همون ابتدای ورود به محوطه وقتی بی حواس تصمیم گرفتیم به سمت یه ساختمون بریم و با سوت ها و تذکرهای یک مامور مواجه شدیم متوجه شدیم اینجا فقط باید در مسیر خطوط سفید روی زمین حرکت کرد! به مسیر تعیین شده برگشتیم و توجهمون به اولین ساختمون جلب شد که کاخ دولتی روسیه هست و در واقع محل استقبال از مهمانان خارجی. عقاب دو سر معروف روسیه هم در بالای این ساختمون دیده میشد. کمی جلوتر به توپ جنگی 40 تنی با طول حدود 6 متر رسیدیم که در سال 1586 ساخته شده و بعنوان بزرگترین توپ جنگی در کتاب گینس ثبت شده، هرچند هیچوقت مورد استفاده قرار نگرفته.
کاخ دولتی
توپ 40 تنی معروف به توپ تزار
اگر مسیر مستقیم رو ادامه میدادیم به ناقوس 200 تنی میرسیدیم ولی ما مسیر رو به سمت راست و سمت محوطه کلیساها تغییر دادیم. آسمون آبی بود و با گنبدهای پیازی شکل طلایی و نقره ای این کلیساها ترکیب خیلی خاص و زیبایی ایجاد کرده بود. تا جایی که میدونستیم اینها کلیساهای شخصی تزارها بودند. به همین دلیل اون تزییناتی که در کلیساهای عمومی وجود داره در داخل این کلیساها کار نشده بود. اولین کلیسا برج ناقوس ایوان مخوف هست که 21 زنگ داره که در زمان حمله دشمن به صدا در میومدند. ورود به این برج نیاز به بلیط جداگانه داره که ما نداشتیم. موقع ورود به میدان کلیساها اولین کلیسا در سمت راست کلیسای جامع دورمیشن هست که محل تاج گذاری تزارها بوده و تصویری از مریم مقدس روی دیوارهاش به چشم میخوره. کلیسا با گنبدهای نقره ای، کلیسای دوازده فرستاده و کلیسایی با 12 گنبد طلایی، کلیسای بشارت نامیده میشه. دو سه کلیسای دیگه هم در محوطه دیده میشه که با عکس بهتر میشه شناساییشون کرد!
کلیسای دورمیشن
کلیسای دورمیشن
برج ایوان مخوف ( در پشت این کلیسا ناقوس شکسته تزار قرار داره)
کلیسای Archangal یا فرشته مقرب در سمت چپ و Annuncuation یا بشارت در سمت راست. با صحنه عبور جت در آسمان!
کلیسای Deposition of robe
ما در کل وارد 3 کلیسا شدیم که برای ورود هم صف های حدود 10 دقیقه ای داشتند. داخل تمام کلیساها تقریبا به یک شکل هست. نقاشی هایی که عموما از زندگی مسیح و حضرت مریم هستند. یا از حواریون و بزرگان دین مسیح. خیلی دوست داشتم توضیحی برای هر نقاشی میخوندیم. بروشورهایی دم در داده میشد که با انتخاب بروشور انگلیسی میشد در مورد برخی نقاشی ها اطلاعاتی کسب کرد. علاوه بر این در کلیسای فرشته مقرب یا همون Archangal میشد تابوت تزارهایی از جمله ایوان مخوف رو هم مشاهده کرد. در اولین کلیسا من دوربین رو بیرون آوردم که عکس بگیرم ولی با گرفتن دومین عکس با تذکر عکاسی ممنوع مواجه شدم و تنها دو عکس به یادگار مونده از اون کلیسا هارو اینجا میذارم!
داخل کلیسای فرشته مقرب
تابوت تزارها
ساعت یازده و نیم ظهر بود و باد ملایمی میوزید. روی پله های یکی از ساختمون ها نشستیم و خستگی و گرسنگی خودمونو با تنقلات ایرانی رفع کردیم! در کل اگر قصد بازدید از داخل کلیساها و ساختمون های کرملین رو دارید نهایتا 2 ساعت زمان مناسبی برای این کاخ زیباست. طبق نقشه به سمت دیوارهای سرخ رنگ کاخ حرکت کردیم که اون سمت دیوارها میدان سرخ هست. از میدان سرخ به کاخ کرملین راهی وجود نداره ولی از کاخ کرملین به اونجا مسیر خروجی وجود داره. در این مسیر به ناقوس تزار هم برخورد کردیم که موقع ساخت طی یک آتش سوزی داغ شده و مردم به اشتباه با ریختن آب بر روی این زنگ جهت سرد کردنش، باعث شکسته شدن تکه ای از اون شدند. در نهایت هیچ وقت این ناقوس به صدا در نیومده اما هر ساله جمعیت خیلی زیادی از دنیا رو به سمت خودش میکشه! در مسیر گذر از ناقوس و رفتن به سمت میدان سرخ، در سمت چپ دفتر آقای پوتین دیده میشه که البته به جز موارد خیلی محدود معمولا توی این دفتر حضور نداره. توی سفرنامه های با تور خونده بودم تور لیدرهای انواع تورها به طور مشابه گفته بودند گاهی آقای پوتین میاد و برای توریست ها از دور دست تکون میده! همچین چیزی هم بعید میدونم صحت داشته باشه. چون حتی الان که پوتین اینجا نبود با نگهبان های زیاد محوطه به ما اجازه داده نمیشد که حتی یک قدم از مسیر تعیین شده که کاملا دور از دفتر هست تعدی کنیم. چه برسه که پوتین بیاد حال و احوال کنه!
ناقوس شکسته و همسرم برای مقیاس!!
سمت چپ دفتر پوتین و سمت راست مسیر خروجی به سمت میدان سرخ
وارد میدان سرخ شدیم. دیدن کلیسای سن باسیل برای اولین بار چیزیه که مانع میشه شما بتونید تا چند دقیقه به هر جای دیگه ای از میدان نگاه کنید. از بچگی همیشه با دیدن عکس های این کلیسا فکر میکردم جایی مثل دیزنی لند باید باشه! ولی حتی الان که میدونستیم یک کلیساست چیزی از جذابیتش کم نمیکرد! بعضی ساختمون ها مثل اینجا مثل ایفل مثل مجسمه مسیح ناجی در برزیل و خیلی جاهای دیگه اینقدر بارها و بارها توی تصاویر دیده شده اند که آدم کم کم به واقعی بودنشون شک میکنه و دیدنشون از نزدیک انگار لحظه تبدیل رویا به واقعیته. این کلیسا حدود 450 سال قدمت داره و به دستور ایوان چهارم مشهور به ایوان مخوف برای شکرگزاری به خاطر شکست سپاهیان مغول ساخته شده. بر اساس بعضی داستانها ایوان مخوف بعد از اتمام کار ساخت کلیسا چشم معمار کلیسا رو کور کرد تا نتونه بنایی زیباتر از اون طراحی کنه. هرچند همچین داستانی سندیت نداره اون طور که من سرچ کردم! در مقابل کلیسا هم مجسمه یادبودی از منیین و پوژارسکی دو تا از قهرمان های ملی روسیه در حمله لهستانی ها قرار داره.
سن باسیل و مجسمه های رو به روش
بعد از گرفتن عکس های زیاد به محوطه گِردی رسیدیم که بالاتر از سطح زمین قرار داشت و محلِ هم اعدام های روسیه و هم سخنرانی های لنین بوده. بعد هم وارد پاساژ معروف گوم شدیم که خونده بودم هم زیبا و لوکسه هم به همون اندازه غیر قابل خرید! بعد از ورود دلیل غیر قابل خرید بودن رو متوجه شدم. چون بوتیک های فروشگاه تماما مربوط به برندهای گرون و معروف هستند. مثلا انتظار ندارید که وارد ساعت فروشی رولکس در گوم بشید و با یه ساعت ارزون بیرون بیاید. خلاصه به جز مواردی که قیمت ها اتیکت خورده بود دیگه وارد مغازه ای برای سوال کردن نشدیم. به جاش همون وسط فروشگاه با بستنی فروشی معروف گوم مواجه شدیم! برای انتخاب طعم بستنی خوشبختانه از هر بستنی یه نمونه پشت ویترین بود و با اشاره میشد انتخاب کرد! قیمت بستنی ها هم 100 روبل بیشتر نیست و واقعا جزو بایدهای سفر به مسکو هست!
سکوی اعدام و سخنرانی
پاساژ گوم و ساختمان سرخ موزه که در مقابل سن باسیل قرار داره
بستنی های معروف و خوشمزه
پاساژ گوم
اینجا جا داره این مساله رو ذکر کنم که مقبره لنین مومیایی هم در میدان سرخ و سمت مقابل پاساژ گوم قرار داره. ولی تنها از ساعت 10 تا 13 اونم با صف طولانی امکان بازدید دارید (بازدید رایگانه). ولی چون ما برای بر نخوردن به صف طویل کرملین باید اون ساعت در کرملین میبودیم به زیارت لنین نرفتیم! البته باید بگم که چیزی که روی صورت لنین قرار گرفته در واقع یک ماسک ساختگیه چون مومیایی بر اثر چند اشتباه تا حدی شکل اصلیشو از دست داده. به هر حال من عکس اینترنتیشو قرار میدم (عکس برداری ازش ممنوعه)
با خروج از سمت دیگر گوم وارد خیابون سنگفرش خیلی زیبایی شدیم که ریسه های چراغ دار زیادی انگاری که از آسمون آویزون بودند! این مسیر پیشنهادی یاندکس برای برگشت به هتل بود. قسمت های دیگه میدان سرخ رو نگشته بودیم. دلیلش این بود که قصد داشتیم در روز دیگه و به وقت شب هم به این میدان زیبا بیایم و میخواستیم بار دوم هم چیزهای جدیدی برای دیدن داشته باشیم! با ورود به خیابونی که ایستگاه اتوبوس مورد نظر قرار داشت توجهمون به ساختمون زیبایی جلب شد. اول نمیدونستیم کجاست ولی با نگاه کردن به مپ متوجه شدیم روبروی ساختمان معروف تئاتر بولشوی ایستادیم!! به طور کلی ما قبل از سفر، برنامه تئاتر و باله رو از برنامه هامون حدف کرده بودیم. هم علاقه ای به دیدن این برنامه ها نداشتیم هم بعدتر متوجه شدیم ورودیش نفری 3000 روبل هست! روبروی تئاتر در این سمت بزرگراه مجسمه کارل ماکس رو میشد دید با کبوتری که روی سر مجسمه ایستاده بود. هر چقدر ما توی اون محوطه موندیم پرنده هم ثابت همونجا ایستاده بود. در حدی که به شوخی میگفتم این پرنده شاید بخشی از این مجسمه ست!(در روز بعد که با اتوبوس از جلوش رد شدیم باز هم پرنده ای همونجا وجود داشت!) راستی توی روسیه به هیچ عنوان گربه مشاهده نمیشه. احتمالا توانایی تحمل دماهای چند ده درجه زیر صفر رو ندارند. اما تا دلتون بخواد کبوتر دیده میشه. کاملا شبیه کبوتر های ایران با این تفاوت که خیلی دستی شده اند و با اینکه به شما خیلی نزدیک نمیشن اما با ترسوندنشون هم نمیتونید دورشون کنید!
مسیر عبور پشت گوم
کارل ماکس و پرنده روی سرش!
ساختمان تئاتر بولشوی
نهار از غذاهای آورده شده خوردیم. چون همونطور که قبلا گفتم مجبور بودیم بارمونو برای سن پترزبورگ کم کنیم! بعد از استراحت اساسی ساعت 6 به سمت پارک پیروزی حرکت کردیم. بازهم این پارک در کنار ایستگاه خط آبی پررنگ قرار داشت و ما بدون تعویض خط و تنها بعد از 4 ایستگاه به ایستگاه Park Pobedy رسیدیم که فاصله کمی از پارک داره. در مورد ایستگاه های مترو اینو بگم که ما به طور ویژه مسیرمونو برای دیدن فضای داخل ایستگاه های خاص مترو تغییر نمیدادیم. اما در طی رفت و آمد های زیادی که به مناطق مختلف شهر داشتیم با تعدادی از ایستگاه های قشنگ مواجه شدیم. بعد از خروج از ایستگاه در بزرگراه با طاق پیروزی که شبیه به طاق پیروزی پاریس هست، مواجه شدیم و به سمت پارک حرکت کردیم. این پارک بعد از پیروزی ارتش سرخ به آلمان در جنگ جهانی ساخته شد. در پارک اصلی ترین بنا ستون 142 متری پیروزی بعد از عبور از فواره هاست. همچنین موزه جنگ هم در این پارک قرار داره و تعداد زیاد نمادهای مربوط به جنگ که از لحظه ورود به پارک دیده میشد تا رسیدن به ستون معروف. ستون پیروزی 3 بخش اصلی داشت. اولی پیروزی الهه یونانی به نام نیکه بر اژدها. این نماد رو در خیلی از مکانهای دیگه در روسیه در ابعاد کوچکتر هم میشد دید. قسمت دوم، بدنه ستونه که پر از کنده کاری های مربوط به حوادث جنگه و نهایتاً سر ستون که پیک اعلام کننده پیروزی هست.
طاق پیروزی
یادبودهای جنگ جهانی دوم
یادبودهای جنگ جهانی دوم
ستون 142 متری پارک
پیروزی نیکه بر اژدها
کلیسای سنت جرج در بخشی از فضای سبز پارک
موزه جنگ
موزه جنگ در دست بازسازی بود و تعطیل!
خانواده هایی در این پارک بودند که بچه های کوچیک خودشونو برای بازدید از این بناها آورده بودند. عکاسی میکردند و به بچه ها توضیح میدادند. خلاصه به این ترتیب به قشنگی یادبودهای افتخار آمیزشونو زنده نگه میداشتند...
برگشتنی در مسیر فواره ها نشسته بودیم و تنقلات های عصرونه میخوردیم که اشتباه کردیم و یکم برای پرنده ای که جلوی پامون بود ریختیم که ناگهان با سیل کبوتر و گنجشک مواجه شدیم! هر چقدر میریختیم بیشتر میشدند. نهایتا مجبور شدیم به نیمکت بغلی مهاجرت کنیم!
برنامه شبانه ما باز هم خیابان آربات بود که خیلی دوسش داشتیم! بازهم میشد خوردنی ها و نوشیدنی های روسی رو امتحان کرد و شام خورد و از موزیک خیابونی سرمست شد. روز دوم هم به پایان رسیده بود و خرج نهاییش 2110 روبل شامل ورودی کرملین، بستنی گوم و آربات گردی بود.
روز سوم سفر
امروز شنبه بود و روز تعطیل. پس انتخاب من برای برنامه ریزی این روز، رفتن به بازار ایزماییلُوو(izmailovo market) بود. دلیلش اینه که این بازار از فروشندگان محلی تشکیل شده و روزهای تعطیل فروشندگان و خریداران بیشتر و در نتیجه شور و حال بهتری داره. در مورد دلیل رفتن به این بازار باید بگم اینجا یک بازارچه سنتی هست که برای خرید سوغاتی و نماد های مسکو و ماتروشکا ارزانترین محل در مسکوست. از سوی دیگه ارگ زیبایی به نام ارگ کرملین اینجاست. محل قرارگیری بازار کاملا شرق مسکو و خارج از رینگ اصلی شهر هست ولی متروی Partizanskaya که در خط آبی قرار داره کاملا به این محل نزدیک هست. هتل های آلفا و بتا هم در اینجا قرار دارند که انگار درصد قابل توجهی از تورهای ایرانی این دو جا رو برای ایرانیهای مسافر روسیه رزرو میکنند.
ایستگاه پارتیزان اسکایا
بعد از پیاده شدن از مترو به دنبال سیل جمعیت روانه شدیم که ما رو به سمت همون بازار سوق میداد. در اوایل راه، پشت بلوار سرسبز و پردرختی، پاساژ AST mall رو هم دیدیم که میدونستم قیمتهای خوبی داره ولی تصمیم گرفتیم بعد از برگشت از بازارچه سری بزنیم. بازار ایزماییلو بازاری شبیه به بازهای سنتی رشت بود! با غرقه های چوبی که برخلاف لوکس فروشی های آربات اینجا فروشندگان صمیمی تر با جنس هایی که شما امکان چانه زنی هم دارید دیده میشه. قیمت ماتروشکا در این بازار از 200 روبل شروع میشه به بالا ولی نوع 200 روبلی بی نهایت بی کیفیت با طراحی های خیلی زشت و بچگانه هست و من خونده بودم اینها توی چین ساخته میشن و به روسیه صادر میشن. در کل قیمت ماتروشکا بستگی به هم دقت طراحی های روش داره هم تعداد عروسک هایی که توی دل هم قرار میگیرن. از 1 تیکه تا 50 تیکه هم من دیدم! که البته 50 تیکه یک سمت خونه رو اشغال میکنه! مدل های 4 5 6 تیکه برای یادگاری خریدن مناسب هستند.
ارگ چوبی کرملین در بازار ایزماییلوو
غرفه های بازار
بیشترین محصول در اینجا ماتروشکاست
اینها هم یک مدل دیگه عروسک بودن!
ماتروشکاهای سیاسی
این چینی های آبی هم زیاد دیده میشد
و جوراب ها و کلاه های پشمی که فقط به درد سرماهای خودشون میخوره!
سماور روسی هم که معرف حضورتون هست!
اینم خریدهای ما. هر رنگش 5 قسمت میشه
بالاخره بعد از کلی گشتن و تخفیف گرفتن، مدل 5 تکه رو با کلی چونه زنی به قیمت 500 روبل در دو رنگ خریدیم. در ادامه هم از یک کلاه فروشی برای پدرهمسرم یک کلاه 800 روبلی و بعد هم چند نماد مثل کلیسای سن باسیل برای خودمون و سوغاتی خریدیم. برای همه خریدها هم تخفیف گرفته شد. چون در غیر این صورت قیمت ها فرق زیادی با آربات ندارند!
با اینکه خسته از پیاده روی ها بودیم ولی پاساژ AST هنوز در انتظار ما بود. این پاساژ پاساژ لوکسی نیست ولی به جرأت میشه گفت در سن پترزبورگ و مسکو جای دیگه ای با این قیمتها چیزی ندیدیم. البته چون روسیه کشور خرید کردن نیست، بعلاوه بارمون هم نباید سنگین می کردیم، فقط توی اوتلت پوما تونستیم کفش بشدت تخفیف خورده ای به قیمت 2200 روبل پیدا کنیم که معادل 440 هزار تومان بود. پوما توی ایران الان چند میلیونه! سایر بوتیک ها هم برند خاصی نبودند ولی قیمتهای پایینی داشتند که ما خرید نداشتیم! به جای خرید به فودکورت رستوران رفتیم و به فست فود ترموک برخوردیم که فست فود زنجیره ای معروف روسیه ست. قبلا خونده بودم که پنکیک های معروفی داره که توش هم با مواد غذایی مختلفی پر شده. یکی رو انتخاب کردیم و در کنارش هم سوپ معروف روسیه یعنی سوپ بورش که با چغندر یا لبو درست میشه. نمیدونم ما خیلی گرسنه بودیم یا این دو غذا اونقدر خوشمزه بودند. ولی از هر دو سفارش خیلی راضی بودیم. درضمن ترموک و بیشتر فست فود های زنجیره ای منوی انگلیسی دارند که باید با گفتن انگلیش منو درخواست کنید وگرنه بصورت پیش فرض داده نمیشه!
AST Mall
سوپ بورش و پنکک های ترموک
ساعت 1 ظهر بود که به راحتی و بدون تغییر خط باز هم به هاستل برگشتیم. این از ویژگی های خوب نزدیکی به خط آبی پررنگ مسکوست. 3 4 ساعت استراحت کردیم و خوابیدیم و سرحال آماده ی قسمت دوم برنامه شدیم که همون کلیسای مسیح منجی بود که روز اول بخاطر گیرهای فرودگاهی از دست داده بودیم. مسیر پیشنهادی یاندکس با اتوبوس بود. توی اتوبوس در کنار دیدن اون همه کتابخون که تا به حال دیده بودیم، با صحنه جالبتری مواجه شدیم. خانومی با دو بچه یکی 7 8 ساله و یکی شاید 3 ساله توی اتوبوس نشسته بودند. ولی همزمان هم دختر بزرگتر مشغول خوندن کتاب کودک بود هم مادر از طریق گوشی خودش یک ایبوک عکس دار باز کرده بود و برای بچه کوچکتر میخوند. اینجا راحت میشد فهمید فرهنگ کتابخونی چطور تو مردم روسیه جا افتاده.
کتابخونی!
نکته جالب دیگه ای که توی این سفر متوجه شدیم، علاقه شدید به بچه دار شدن بعد از مدت کوتاه ازدواج بود. به طوری که زوج های بسیار زیادی با نهایت سن 25 26 سال میدیدیم که همراه یک یا دو بچه کوچیک توی خیابون هستند. تعداد کودکی که توی این سفر کوتاه دیدم رو شاید توی کل یک ماه توی تهران نمی دیدیم! در کنارش دخترها و پسرهای جوون هم تفریحات خودشونو داشتند و هر ساعتی از شبانه روز به هر جایی که میرفتیم با چهره های خیلی شاد تین ایجرترها مواجه میشدیم که هر از چند گاهی وارد یک رستوران و کافه میشدند و تفریحات روزانه و شبانه خودشون رو داشتند.
توی اتوبوس بودیم که بارون گرفت. اول نگران شدیم. ولی توی همون فاصله بارون قطع شد و رنگین کمان فوق العاده زیبایی وسط آسمون خاکستری از ابر، زد. هوا بشدت مطبوع بود و وقتی دمای هوای تهران رو 41 درجه دیدم استرس بازگشت از این هوا مارو فرا گرفت!
رنگین کمون روی دیوارهای سرخ کاخ کرملین
ایستگاه اتوبوس کاملا نزدیک به کلیسا بود. کلیسایی با نمای سفید و گنبدهای طلایی که سال 1839 ساختش شروع شد و به عنوان بلندترین کلیسای ارتدوکس ثبت شد. سال 1930 استالین تصمیم به تخریب کلیسا و ساخت بنای شوراها در این مکان گرفت. ولی بعد از جنگ جهانی ساخت کاخ شوراها منتفی شد و اونجا به صورت خرابه ای باقی موند. تا اینکه در سال 1992 با استفاده از عکسهای قدیمی که از کلیسا به جا مونده بود بنایی کاملا مطابق با شکل قبلی کلیسا ساخته شد که همین جایی بود که ما رو به روش ایستاده بودیم!
قبلا خونده بودم ورود به کلیسا با روسری و بدون شلوارک و دامن باید انجام بشه. اما موقع ورود دیدیم همچین خبری نیست و تنها افرادی قانون روسری رو رعایت کرده بودند که قصد انجام مراسم مذهبی رو با روسری داشتند. کلیسا هزینه ورودی هم نداره چون کلیسای در حال کاره. داخل کلیسا بسیار با عظمته. سقف بسیار بلند با معماری اعجاب انگیز و تزیینات و نقاشی های خیلی با کیفیت طوری که انگار روبروی نقاشی هایی از بهترین نقاشان جهان ایستاده بودیم. کشیش از اتاقک مجللی در وسط کلیسا خارج شد. دعاهایی با حالت و لحن آواز خوند. مردم صلیب می کشیدند و تعظیم می کردند. کشیش به جای خودش برگشت و مردم به عبادت مشغول شدند. این کلیسا حتماً ارزش دیدن داره. مخصوصا اگر خوش شانس باشید و در موقع انجام مراسم برسید. ما ساعت 5 و نیم عصر رسیده بودیم. و شنیده بودیم تا ساعت 6 اجازه ورود داده میشه. درضمن عکاسی از داخل کلیسا ممنوع بود.
کلیسای مسیح منجی
داخل کلیسا (عکس اینترنتی)
برای امروز دو برنامه دیگه هم داشتیم که مستقیما از همینجا قرار بود بریم. پارک گورکی(Gorky Park) و تپه گنجشک ها (Sparrow Hills) که توضیحات هرکدومشونو در جای خودش میدم.
مسیر پیشنهادی یاندکس برای پارک گورکی اتوبوس بود که ما رو با فاصله کمی پیاده روی تا پارک پیاده کرد. پارک گورکی در سال 1928 ساخته شده و نام خودشو از ماکسیم گورکی گرفته و تقریبا در همه فصل های سال تفریحات جالبی برای بازدید داره. از زمستون که پیست اسکیت روی یخ داره تا این زمانی که ما رفتیم و انگار یک نوع فستیوال موسیقی در قسمت های مختلف پارک برپا بود. موقع ورود با دریاچه وسط پارک مواجه شدیم که با اون آسمون آبی و کم ابر، آبی تر و درخشان تر از هر وقت دیگه بود. دور تا دورش نیمکتهایی برای استراحت بود که ما هم تصمیم گرفتیم که هم از اون زیبایی و هوای خوب استفاده کنیم هم خوردنی های عصرونه رو شروع کنیم! در سمت دیگری از این دریاچه کوچیک یه ساحل مصنوعی شنی ساخته شده که دختر و پسر روسی که گل عروسی به دست داشتن اما لباس اسپورت پوشیده بودند به همراه یک عکاس مشغول انواع ژست های عاشقانه و قشنگ برای عکاسی بودند. انگار تو روسیه هم عکاسی اسپرت عروسی وجود داره!!
پارک گورکی
پارک گورکی
عکاسی اسپورت عروسی!
صدای یک موسیقی شاد و پاپ از فاصله نه چندان دور میومد. همین صدا رو پیش گرفتیم و بهش رسیدیم. داربستی با اعلان های مربوط به یک فستیوال با لوگوی مخصوص وجود داشت که خواننده در حال خوندن آهنگهای پاپ روسی با همراهی دختر پسرهای زیادی که پایین استیج جمع شده بودند، بود. دقایقی رو اونجا بین جمعیت پرانرژی سپری کردیم و دوباره راه افتادیم. مسیر پیاده روی این پارک خیلی طولانی هست و ما تصمیم داشتیم تا نصفه ی پارک پیاده روی کنیم و بعد وارد خیابونی بشیم که به ایستگاه اتوبوس برای رفتن به تپه گنجشکها راه داشت. در این مسیر از کنار دریاچه های دیگه ای هم رد میشدیم و از حال و هوای مطبوع استفاده میکردیم و همزمان میشد رفتارهای روزمره مردم روس رو مشاهده کرد. کمی جلوتر یک مادر و مادربزرگ داشتند به دختر کوچیکشون کمک میکردند به پرنده ها غذا بده!
موزیک پاپ
باز هم صدای آهنگ به گوش رسید ولی در ژانر متفاوت. درواقع کمی شبیه به صدای آهنگ های رقص لزگی بود. و دیدیم بعله رقصی که توسط گروه انجام میشه هم شبیه همون رقصه. ایرانی نبودند ولی درست متوجه نشدیم اهل چه کشوری هستند. جالب اینجا بود که هر چند وقت یک بار یکی از جمعیت زیاد تماشاگران هم وسط میرفت و همون رقص رو با گروه انجام میداد. شاید هم یک نوع رقص محلی مخصوص به بخش خاصی از روسیه باشه!
موزیک لزگی
مسیر های زیبا در هوای عالی
گروه رقصنده بعدی جزو این فستیوال نبودند! با یک ضبط صوت و بلندگو صدای آهنگ روسی رو بلند کرده بودند و زوج هایی که اکثرا مسن بودند دو به دو با هم می رقصیدند که صحنه خیلی زیبا و عاشقانه ای پدید اومده بود.
گروهی که در آخرین مرحله باهاشون مواجه شدیم جالب تر از بقیه بودند. یک گروه راک که همسرم چون طرفدار این سبک موسیقیه اصرار داشت محل صدا رو پیدا کنیم. در فضای سبز بزرگ جلوی این گروه جوونهای زیادی از این سبک لذت میبردند. ظاهر خواننده به روس ها شبیه نبود آهنگ ها هم به زبان روسی نبود ولی بین آهنگ ها به روسی صحبت میکرد. وقتی بعد از 2 3 آهنگ داشتیم از اون محل خارج میشدیم صدای خواننده رو شنیدیم که شروع به خوندن آهنگ ساری گلین با تم راک کرده بود. خیلی برامون جالب بود!
موزیک راک!
حدود 1 ساعت بود که در این پارک پیاده روی کرده بودیم و تازه به دریاچه وسط پارک رسیده بودیم. با این حال این قدر فضا مطبوع و دلپذیر بود که خسته نشده بودیم. ولی برای اینکه تپه گنجشکها یا همون بام مسکو رو توی روشنایی کامل روز ببینیم راه رو به سمت خیابون ایستگاه اتوبوس کج کردیم. این برنامه رو باید در روزی انتخاب کرد که آسمون ابری نباشه که بشه از اون بالا شهر رو دید. البته مسکو سرزمین کاملا تختی هست و این تپه هم تنها 85 متر بالاتر از سطح دریا قرار گرفته! ولی به هر حال بلندترین نقطه شهر محسوب میشه. مسیر اتوبوس مسیر جدید و سرسبزی بود. و بعد از حدود 10 ایستگاه به ایستگاه مورد نظر رسیدیم. به محض پیاده شدن متوجه شدیم اینجا دمای هوا چند درجه پایین تر از داخل شهره و شال گردن رو دور سرو صورت پیچیده بودیم که از باد سرد در امان باشیم ولی با وجود مردم روس که اصلا تو این سرماها ککشونم نمیگزید یه کم خنده دار شده بودیم! حتی تو این هوا هم هنوز میشد لباسهای کوتاه رو بین جمعیت دید که انگار توی یه روز آفتابی گرم با آرامش قدم میزدند!
از اتوبوس پیاده شده بودیم ولی به جز یه پارک جنگلی سبز و پردرخت هنوز چیزی نمی دیدیم. پشت سر جمعیت راه افتادیم در حالی که صدای آهنگ بلندی انگار از چیزی شبیه ضبط صوت به گوش میرسید. بالاخره به فضای باز رسیدیم که دید بسیار عالی و اچ دی از سرتاسر شهر داشت! حالا اون صدا از کجا بود؟ موتور سیکلت های غول پیکری اونجا پارک کرده بودند که باندهای باکیفیتی روشون نصب بود. شبیه این موتورهارو با همین صداهای بلند موزیک قبلا هم تو سطح شهر دیده بودیم. درواقع همونطور که تو ایران ماشینهای آخرین مدل با زیاد کردن صدای آهنگ تو خیابونهای خاصی دوردور میکنند، اینجا همین کار رو با موتورهای گران قیمت انجام میدادند. محل اصلی دور دور هم انگار اینجا بود!
موتورهای عجیب غریبشون
به منظره زیبای شهر خیره شدیم. خیلیها مشغول عکاسی با دوربین های حرفه ای بودند و خیلی ها نوشیدنی های داغی که میشد از یک ون خرید به دست داشتند و دو به دو مشغول پیاده روی یا حرف زدن با هم بودند. چیزی شبیه یک ورزشگاه در فاصله دور دیده میشد که انگار در جلوش مراسم یک کنسرت نسبتاً بزرگ فضای باز برپا بود. در واقع اونجا بزرگترین ورزشگاه روسیه یا همون لوژنیکی بود. از این بالا به اون پایین تله کابین هم زده بودند که فکر کنم برای افرادی که قصد شرکت در اون کنسرت رو داشتند میتونست مناسب باشه! خیلی دوست داشتم یه دوربین دو چشمی قوی داشتم و از همون بالا کنسرت رو میدیدیم! شاید هم یه خواننده معروف بود!
در سمت دیگه نمایی از چند برج و آسمان خراش مدرن که همگی در کنار هم قرار داشتند دیده میشد. انگار اینجا تنها نقطه مسکو با ساختمونهای مدرن و بلند بود و به زیبایی با کنار هم قرار دادن این ساختمونها مانع از آسیب به بافت کوتاه و یکدست شهر شده بودند.
خط افق مسکو
تنها بخش برج دار
همون ورزشگاه و کنسرتش
شارژ گوشی من در حال تمام شدن بود و از ترس اینکه مسیر برگشت رو پیدا نکنیم تند تند چند اسکرین شات از نقشه و مسیر برگشت یاندکس گرفتم و برای همسرم فرستادم تا همون لحظه با هات اسپات دانلود کنه. اینو فهمیدیم که باید تا یک پل، پیاده روی کنیم و نقشه یک ایستگاه مترو رو روی پل Luzhnetskiy نشون میداد. این مساله یه کم عجیب بود. مترو چطور روی پلیه که روی رودخونه مسکو کشیده شده! وارد پارک جنگلی کنار خیابون شدیم. داخلش سرد و مرطوب و سبز بود و یکم با حال و هوای مسکو تفاوت داشت. بیشتر شبیه به شمال ایران بود! روی نیمکت نشستیم و غذایی که از هتل آورده بودیم خوردیم تا بعد ادامه مسیر رو به سمت پل مرموز بریم.
پارک جنگلی کنار تپه گنجشکها
آخرین چیزی که با گوشی تونستم چک کنم این بود که تا پل 5 دقیقه فاصله داریم و ورودی پل هم از داخل همین پارکه. گوشی خاموش شد و ما 5 دقیقه پیاده روی رو انجام دادیم اما به یک در میله ای قفل شده رسیدیم که مشخص بود پشتش در دست ساخته و کارگران مشغول کارند! اولین بار بود که برای مسیر یابی دچار استرس شده بودیم. از پارک خارج شدیم. هیچ کس هم نبود که سوال کنیم. با کمی پیاده روی به ایستگاه دوچرخه ای رسیدیم که یه زوج جوان در تلاش بودند با اپلیکیشن یکی از دوچرخه هارو بردارند و استفاده کنند اما گویا به مشکل خورده بودند. به سمت اونا رفتیم و سعی کردیم با کلمات ساده ای مثل مترو و ساب وی منظور خودمونو بفهمونیم. با شانس بزرگی که آوردیم آقا پسر روس تا حدی به انگلیسی تسلط داشت! دیدم دست خودش هم اپ یاندکس بازه. روی گوشی خودش ایستگاه متروی روی پل رو نشون دادم. رفتاری که ازشون دیدیم کاملا یه رفتار ایرانی بود!!! چون اول هرچی توضیح دادند دقیق متوجه نشدیم و بعد به ما گفتند دنبال ما بیاید تا ببریمتون! در کمال شرمندگی پشت سرشون روانه شدیم و مارو دوباره به همون پارک جنگلی برگردوندند. با چند دقیقه پیاده روی به یه خروجی رو به سمت پایین تپه رسیدیم که به ما گفتند این مسیر متروعه. و خداحافظی کردند و رفتند. افراد زیادی هم همین مسیر رو در پیش گرفته بودند تا از پله های بیشماری که شیب زیادی رو به سمت پایین می رفتند خودشونو به مترو برسونند. این پله ها از میان مسیر جنگلی تاریک و مرطوبی می گذشت که باز هم بیشتر و بیشتر به ما حس ییلاقات گیلان رو میداد!
مسیر پایین رفتن از تپه در دل جنگل تا مترو
آخر سر متوجه شدیم که بله، ایستگاه متروی کذایی در واقع در زیر اون پل قرار داشته و ما تپه گنجشکها رو با اون پله ها پایین رفته بودیم و به سطح شهر رسیده بودیم! همسرم همونجا تاکید کرد توی سفرنامه بنویس کسی تپه گنجشکها رو با مترو و ایستگاه Vorobyovy Gory نیاد وگرنه مجبور میشه این همه پله رو بالا بیاد تا به بالای تپه برسه! نهایتا ساعت حدود 10 شب به هتل رسیدیم. قبلش توی مسیر هتل به سمت یک رستوران خیابونی رفتیم که همیشه از کنارش رد میشدیم و شلوغ بود و چیزی شبیه دونر درست میکرد و توی نونهای رنگی یا عادی دست مردم میداد. قیمت ارزون 100 روبلی هم داشت. تصمیم گرفتیم آرزو به دل از مسکو نریم و یک بار ببینیم این چیه که اینقدر شلوغه مخصوصاً که شبیه این غذا رو بارها توی روسیه می دیدیم. یکی سفارش دادیم و به قدری از مزه عالیش سوپرایز شدیم که ای کاش هر شب که از مترو خارج می شدیم اینو سفارش میدادیم! بیشتر هم به خاطر سس مخصوصی که طعم سیر داشت اینقدر عالی شده بود.
توی هتل من دیگه توانایی عوض کردن لباس هم نداشتم ولی همسرم یک ساعت بعد پیشنهاد پیاده روی داد که اینبار قدرت همراهی نداشتم و خودش تنهایی 1 ساعت دیگه هم دور و بر هاستل پیاده روی کرد و موقع برگشت گفت نایت لایف خوب و شادی اطراف هاستل خودمون وجود داره! یه مساله هم در مورد چنج پول توضیح بدم. ما در واقع در هر جا که چنج بدون کمیسیون میدیدیم انجام میدادیم چون تفاوتها ناچیز بودند و خودمونو برای پیدا کردن جاهای ارزونتر به دردسر نمینداختیم. معمولا هم در بانک ها که البته جزو بهترین نرخ ها هستند.
خرجهای روز سوم هم به 3123 روبل رسید که شامل دوتا ماتروشکا هرکدوم 500 روبل، یک کلاه 800 روبلی برای سوغاتی، دو تا نماد 300 روبلی مسکو، 380 روبل ترموک، 100 روبل دونر خوشمزه و نفری 120 روبل هم شارژ تروییکا کارت بود.