روسیه به عنوان پهناورترین کشور دنیا، تنوع طبیعی، تاریخی و فرهنگی گوناگونی را در خود جای داده و به دلیل نزدیکی به ایران و سهولت دریافت ویزا، در لیست سفر ایرانیها به چشم میخورد. و شاید به همین دلایل، من نیز برای این سفر تابستانی، تعدادی از شهرهای میانه شرقی روسیه با محوریت کازان را در برنامه قرار داده و به اتفاق همسرم، مهمترین مقدمات این سفر که ویزای یک ماهه روسیه، رزرو هتلهای محل اقامت و بلیط پرواز تور روسیه برای شهر کازان که نقطه شروع سفر بود را فراهم کردیم. برای این منظور بلیط هواپیمایی ایرفلوت روسیه با توقفی دو ساعته در مسکو، که قیمتی مناسب تر داشت را تهیه کردیم. فاصله حدود 800 کیلومتری کازان با مسکو نیز در مسیری حدود یک ساعته طی میشود اما نکته قابل توجه در مسیر، دیدن این شهر اصیل از داخل هواپیما بود که لطف دیگری داشت؛ کازان از آسمان به نمایش منارههایش مشهور است.
آشنایی ایرانیان با تاتارها به موجب ماده خوشبوی مُشک است که در اشعار شاعران فارسی زبان نیز به فراوانی یافت میشود. ظاهراً تجارت مشک پیشتر در انحصار تاتارها قرار داشته است. اما با آغاز سده سیزدهم میلادی، نام تاتار، بیشتر در اخبار فتوحات قوم مغول منعکس شده و تعبیر غالباً خشنی که در ادبیات فارسی تکرار شده، ذهنیت ما را از واژه «تاتار» منفی کرده؛ اما عمر پیشداوریهایی این چنین دیگر به سر آمده است. امروزه، قرابت فرهنگی و دینی زیادی میان ما و اقوام تاتار به چشم میخورد و در کوتاهترین زمان و حتی در اولین برخوردها نیز میتوان به حجم كلمات و موضوعات مشترك فرهنگی پی برد.
به کازان برگردیم. فاصله حدود 30 کیلومتری فرودگاه کازان تا مرکز شهر را با قطار پرسرعت (Aeroexpress) طی کرده و خود را جایی در ابتدای خیابان بومان (Bauman) در گرمای لطیف آفتاب مرداد ماه به سطح خیابان میرسانیم. هتل محل اقامتمان (Ramada Kazan) که از قبل آن را رزرو کردهایم با فاصلهای نزدیک به ایستگاه مترو و همینطور خیابان زیبای بومان واقع است.
خستگی پروازها، کمخوابی حاصل از آن و آفتاب دلانگیز تابستانی فرصت مناسبی برای اندکی استراحت فراهم میآورد؛ بنابراین بعد از کمی استراحت در هتل، راهی کشف شهر میشویم.
کازان، پایتخت جمهوری تاتارستان، که در محل تلاقی رودهای ولگا و کازانکا واقع شده، با معماری باشکوه شهری و منارههای زیبا و دل فریبش به نوعی روسیه زمان تزارها را به نمایش میگذارد. در این منطقه، گویی هویت تاریخی مردمان روس و تاتار به زیبایی در هم آمیخته است. با این وجود، یکی از مهمترین ویژگیهای فرهنگی کازان، گردهمآیی و همزیستی دوستانه ملیتها با ادیان گوناگون در کنار یکدیگر است و با کمی پرسه زدن در سطح شهر میتوان مساجد، کنیسهها و کلیساهای مسیحیان ارتودکس و کاتولیک که در سطح شهر پراکنده هستند را مشاهده کرد؛ و شاید به همین دلیل یونسکو در سال 2005 میلادی، با برگزاری مراسمی با شکوه، هزار سالگی کازان به عنوان شهری چند قومیتی را گرامی داشت.
حضور در خیابان «بومان» فرصت مناسبی برای آشنایی اولیه با کازان است. این خیابان سنگفرش که ردیف چراغ-فانوسها، کافهها و درختان سرسبز جلوه زیبایی به محیط آن دادهاند به نوعی مرکز زندگی اجتماعی کازان شناخته میشود و نمایشهای خیابانی و گروههای موسیقی خیابانی در هر گوشه آن، مردم را به خود جذب میکند و بودن در میان مردمی که همواره لبخند به لب دارند، غروب دلانگیزی را برای ما رقم میزند.
صبح روز دوم، دیدار از جاذبههای تاریخی شهر را با مجموعه بناهای کرملین که در فهرست میراث جهانی یونسکو نیز به ثبت رسیدهاند آغاز میکنیم؛ آگاه از اینکه داخل دیوارهای سفید قلعه سابق تاتاری، برجها و معابدی زیبا و موزههایی حیرتآور پیش روی ما قرار دارد. در حقیقت کرملین کازان، مجموعهای از افسانهها را در دل خود دارد. مثلاً برج سویومبایک (Suyumbike Tower) به این افسانه عاطفی خود میبالد که سویومبایک - شاهدخت تاتاری- تنها به این شرط حاضر به ازدواج اجباری با ایوان واسیلیویچ (که به خاطر جنایات بیبدیلش در کشور روسیه به ایوان مخوف معروف است) شد که وی بتواند در مدت یک هفته برجی بسازد که از تمامی برج های کازان بلندتر باشد. زمانی که تزار موفق به کامل کردن بنا در مدت معین شد، شاهدخت به بالای برج رفته و خود از بالای آن به پایین انداخت. البته اسناد تاریخی نشان میدهد که این افسانه، واقعیت تاریخی ندارد زیرا ایوان مخوف در قرن شانزدهم میلادی حکومت میکرده و تاریخ ساخت این برج چیزی حدود 100 سال بعد از حمله وی به کازان است.
کاخ کرملین دارای کلیساها و بناهای متعدد زیبایی است که هر کدام با زیبایی و عظمت خود ما را به سوی خود میکشند و دلربایی میکنند به طوری که ساعتها ما را به خود مشغول کردند. کرملین به علت موقعیت مکانی خود دورنمایی زیبا از رود ولگا به نمایش میگذارد؛ پس فرصت مناسبی است برای نشستن در سایه یکی از کافههای اطراف و غذا خوردن.
پس از کمی استراحت و تجدید قوا، به دیدن بزرگترین مسجد کشور روسیه میرویم که گویی امروزه نقش مهمی در نمایش زیباییهای بصری شهر ایفا میکند.
مسجدی که امروزه به قلشریف (Kul-Sharif) معروف است، یکی از بزرگترین مساجد قرون وسطی در کازان بوده که در سده شانزده میلادی ساخته شده است. مکتوبات تاریخی موجود، این مسجد و کتابخانه غنی آن را به عنوان یکی از مهمترین مراکز آموزش علوم مذهبی روسیه در آن عصر معرفی میکنند. مسجد، به افتخار آخرین امام جماعت خود «سید قلشریف» که یکی از رجال سرشناس مذهبی و از سیاستمداران و فرماندهان دفاعی شهر کازان بوده و در طول اشغال این شهر کشته شده به قل شریف تغییر نام داده است.
مسجد قدیمی در سال ۱۵۵۲ میلادی توسط ایوان مخوف، تخریب شد. بازسازی مسجد جدید در سال ۱۹۹۶ به درخواست رئیسجمهور وقت تاتارستان و با کمکهای نقدی مسلمانان تاتار آغاز شد و در سال 2005 در هنگام برگزاری جشنهای هزاره قازان افتتاح گردید. مسجد که با گنبدی نیلوفری و چهار مناره مرتفع و در دو طبقه ساخته شده است. طبقه اول برای ادای نماز و نیایش و طبقه زیرین آن به موزهای با آثار اسلامی که داستان ققنوسگونه زندگی مسجد با جزئیات در آن روایت میشود، اختصاص یافته است.
تماشای منظره زیبای غروب خورشید از محوطه مسجد شریفِ قل شریف، تجربه این روز بینظیر را برایمان کامل میکند. پس از این دیدار دلنشین، خودمان را به خیابان بومان میرسانیم و به سوی هتل میآییم و در طول مسیر، مناظر زیبا و رنگارنگ امروز را در ذهن مرور میکنیم.
دیدار از موزهها از اولویتهای ما در سفر است. پس برنامه امروز را با دیدار از موزه ملی تاتارستان آغاز میکنیم. این موزه که در نزدیکی برج اسپاسکایا (Spasskaya Tower) کاخ کرملین کازان واقع شده است در میان موزههای این منطقه دارای بزرگترین گنجینهها است که شامل مجموعههای ارزشمندی متعلق به قرون وسطی و پیش از آن میباشد. از بهترینهای موزه، مجموعه آثار مربوط به فرهنگ مصر باستان بود و به خصوص تابوتی با دیوارههای داخلی نقاشی شده از یک زن مصری که گویا در شهر تبس باستانی در حدود 9 قرن پیش از میلاد مسیح ساخته شده است.
پس از دیدن موزه، ناهار را در یکی از کافه رستورانهای سنتی و شلوغ تاتاری به نام تاتارتسکایا اوسادبا (Tatarskaya Usadba) میخوریم که کباب آبدارِ گوشت گوسفند است و گویا بسیار معروف. با وجود کمی معطلی و پس از صرف این غذای لذیذ، برای دیدن محله قدیمی تاتارها که به محله چوبی نیز معروف است به سمت دریاچه کابان (Kaban Lake) به راه میافتیم.
با کمی پیادهروی در امتداد این دریاچه زیبا به محلهای با خانههای رنگارنگ و سنتی میرسیم که نمای سنتی قرون هجدهم و نوزدهم خود را حفظ کرده و به زیبایی محافظت شده است. محله قدیمی تاتارهای کازان جایی است که تاریخ و فرهنگ تاتاری تولدی دوباره در آن یافته؛ در واقع بعد از چپاول کازان توسط ایوان مخوف، مردم محلی از شهر رانده شدند و محلی خارج از دیوارهای شهر را برای زندگی انتخاب نمودند که امروزه به محله قدیمی تاتارهای کازان شهرت دارد.
پس از دیدار از محله قدیمی تاتارها و بر اساس لیست بایدهایی که از جاذبههای دیدنی شهر در دست داریم با اتوبوس به سراغ یکی از معابد نمادین و زیبای شهر کازان به نام معبد تمام ادیان (The temple of all religions) که کمی دورتر از شهر واقع شده میرویم. این بنا در حقیقت یک معبد نیست؛ ساخت و ساز آن در سال ۱۹۹۴ میلادی آغاز شده و البته به نوعی هنوز هم ادامه دارد. سازندگان آن با هدف ساخت بنایی سمبلیک برای همه مذاهب، فرهنگها و تمدنهایی که در کازان در کنار هم زندگی میکنند مشغول به کار شدهاند. با این وجود به دلیل جاذبههای بصری آن، گردشگران، برای دیدن و عکاسی کردن از بنا، خود را به حومه کازان میرسانند.
تا دوباره به شهر برگردیم، خورشید رو به غروب میرود؛ پس کمی خوراکی برای شام میگیریم و روانه هتل میشویم.
امروز، روز چهارم کازان و روز بدون برنامه است. روز پیادهروی در کوچهها و خیابانها و به قول نویسنده عزیز، رضا امیرخانی «من از پرسه زدن در شهرها، بیشتر آموختهام تا از پرسشِ از کتب در کتابخانهها. برای فهم روح یک شهر، هیچ چارهای نیست الا پرسه زدن. روحِ شهر، عاقبت خود را نشان خواهد داد. شاید زیر سطل زبالهای باشد یا روی سقف آسمانخراشی، یا پشت جعبه آینهای... ». فرصت مناسبی برای همراهی با مردم شهر در محلههایی که گذر کمتر مسافری به آنجاست... سرانجام پس از چند ساعت گم شدن در کوچهها و خیابانهای کازان، سر از ساحل زیبای دریاچه کابان در میآوریم و در فکر این افسانه محلی که آیا همچنان صندوق گنجهای خانهای کازان در کف دریاچه مخفی است یا نه؟!
همه فرصت باقیمانده از امروز را در خیابان زیبای بومان و در میان گروههای موسیقی آن میگذرانیم و حال خوش آن را در خیالمان ثبت میکنیم و برای برداشتن کولهپشتیهایمان روانه هتل میشویم. باید خود را به ایستگاه قطار برسانیم. مقصد بعدی در انتظار است...
«دوباره سفر از راه رسید
کولهبارِ خاطراتم را بستم
و راهیِ سفر شدم.
امّا، دلم پیش تو جا ماند؛
مثل آن همه دفعههای قبل»
...
و شاید مثل آن همه شهرهای قبل... خدا میداند.