سفرنامه روسیه
چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ساعت ۹ صبح
فرودگاه ونوکووا، مسکو، روسیه
از پشت میله ها
آخرین باری که توی یک چاله هوایی افتادم ۱۰ سال پیش بود. در یک نیمه شب آروم هواپیما چنان با سر به سمت زمین شیرجه زد که خود خلبان هم فکر نمیکرد بتونه افسار این غول فلزی رو بالا بکشه. چندبار شیرجه به سمت زمین و اوج گرفتن دوباره تمام بلاهایی نبود که اون شب انتظارم رو میکشید. تازه همه چیز آروم شده بود که بنگگگگگ … صدایی مهیب و بعد تاریکی مطلق! «مسافران عزیز، کاپیتان پرواز صحبت میکنه. صدایی که شنیدید در اثر برخورد صاعقه به بدنه هواپیما ایجاد شد. خوشبختانه تخلیه کنندههای الکتریسیته به خوبی کار خودشون رو انجام دادند و جای نگرانی نیست. لطفاً شیون و زاری نکنید و آروم سرجای خودتون بنشینید.»
شما باشید بازم سوار هواپیما میشید؟ خب من سوار میشم؛ یعنی مجبورم که سوار بشم وگرنه آدم عاقل تو وسیلهای نمیشینه که به هیچ جا بند نیست. اگر تعریف از خود نباشه می تونم بگم بعد از سالها مبارزه با این ترس، الان در زمینه ایمنی پرواز صاحب سبک خاصی هستم. اصل اول برای داشتن یک پرواز آروم اینه که آرامشتون رو حین پرواز حفظ کنید. نمیتونید؟ یک ساعت قبل از پرواز قرصش رو بخورید و امیدوار باشید که قرصه اثر کنه . اصل دوم اینه که قبول کنید که شما اون آدمی نیستید که قراره چند دقیقه بعد از سوار شدن، از پنجره بیرون رو نگاه کنه و از مناظر لذت ببره؛ بلکه به محض اوج گرفتن هواپیما قراره هورری دلتون بریزه و به غلط کردن بیافتید؛ پس هیچوقت روی صندلی کنار پنجره ننشینید. خب بعد از اجرای اصل اول و دوم، الان دیگه هواپیما آماده پروازه و شما در حالی که شکلاتتون رو مک میزنید با یک لبخند مذبوحانه منتظر این هستید که ببینید قرصه چقدر اثر داشته.
بگذارید خیالتون رو راحت کنم. تقریباً هیچی! اما نا امید نشید. الان وقتشه که خودتون رو نشون بدید و یک کلک مرغابی به خودتون بزنید. به محض اینکه هواپیما راه افتاد روی صندلیتون تا میتونید وول بزنید و از این پا به اون پا بشید. گرچه ممکنه همه چپ چپ نگاهتون کنند ولی یک ضرب المثل فضایی هست که میگه هرکسی رو جای خودش می سُقوطونند؛ بنابراین اهمیت ندید و جوری وول بزنید که خودتون هم باورتون بشه که فقط شما هستید که دارید تکون میخورید و نه هواپیما. خب بیاید امیدوار باشیم که جُنبدینهاتون نتیجه داده و تا این لحظه سقوط نکردید؛ بنابراین الان باید توی ارتفاع ۳۳۰۰۰ پایی باشید و اگر روز شانستون هم باشه و هوا صاف، هواپیما هم دیگه باید آروم گرفته باشه. اینجاست که توجه شما رو به اصل بعدی جلب میکنم. یک هواپیمای خوب هواپیماییه که اصلا نتونه پرواز کنه؛ پس اگر الان روی زمین نیستید نباید گول آرامش پرواز رو بخورید. از نقطه اوج تا آخر پرواز دستههای صندلی رو محکم بچسبید. درسته که هواپیما بین زمین و آسمون به هیچ جا بند نیست ولی حداقل با این کار شما به خوبی به هواپیما بند شدید. در همین حالت که دستهها رو محکم چسبیدید آماده باشید که با کوچکترین خطای خلبان، دست بندازید توی فرمون و کنترل هواپیما رو به دست بگیرید. الان من توی همین وضعیت محکم سر جام نشستم و کوچکترین نشونه ای رو که بوی سقوط بده رصد میکنم.
- صدای موتور؟ چک!
- نور کابین؟ چک!
- لرزش هواپیما؟ چک!
- ساعت؟ 8:50
- الان؟ 8:50
- الان چی؟ 8:51 (خب حداقل مطمئنم که ساعتم کار میکنه.)
- ...
سعادت و یاسر روی صندلیهای جلو نشستند و از پنجره غرق در تماشای سرزمین تزارها هستند. علی کنار منه اما بی توجه به فوبیای پروازش با اشتیاق بیرون رو نگاه میکنه. زیر پا تا چشم کار میکنه همه چی سبزه. رودخانه مسکوا که شهر رو به دونیمه تقسیم کرده زیر نور خورشید مثل الماس میدرخشه. البته من که جرات نمیکنم نگاه کنم. فقط حدس میزنم که تقسیم کرده باشه چون هیچ آدم عاقلی شهر رو یک طرف رودخونه نمیسازه! نگاهی به کتاب راهنمای سفر به روسیه میندازم. مسکو، مساحت: ۲۵۰۰ کیلومتر مربع! به بیرون نگاه میکنم و سعی میکنم بببینم که سه برابر بزرگتر از تهران یعنی چقدر! وای غلط کردم! خوب که فکر میکنم میبینم اندازه شهر مسکو نمیتونه اونقدری اهمیت داشته باشه که به خاطرش جونم رو به خطر بندازم.
- ساعت؟
- 8:55
- ای بابا فقط ۵ دقیقه گذشت؟
- همینه که هست.
- …
تصویر 1- بر فراز مسکو
چند دقیقه بعد هواپیمای Airbus-A340 ماهان به آرومی روی باند پرواز فرودگاه ونوکووا فرود میاد و طولی نمیکشه تا هر چهار نفر سرحال و قبراق از هواپیما پیاده بشیم. خوبی ترس از پرواز اینه که علاوه بر شادی رسیدن به مقصد، لذت رسیدن به زمین رو هم خواهید داشت. طبق برنامه اگر تو فرودگاه زیاد معطل نشیم میشه امیدوار بود که یکی از جاذبههای توریستی مسکو رو همین امروز ببینیم. خوشحال و هیجانزدهایم و تنها دل مشغولی جمع، از دست ندادن زیارت مقبره زیبای خفتهٔ روسیه، لنین هست! وقتی به سالن اصلی فرودگاه میرسیم چند صف کوچیک جلوی گیتهای کنترل پاسپورت تشکیل شده. از صفهای کج و کوله خوشم نمیاد. هرلحظه ممکنه یکی جلوت ظاهر بشه. یه صف کوتاه و خوش دست رو نشون میکنم و به سمتش راه می افتیم. چند لحظه بعد تازه تو صف جاگیر شدیم که یاسر طی یک حرکت غیر منتظره و در حالی که به ما پوزخند میزنه خودش رو توی صف کناری جا میده! با تعجب میپرسم: «په چی شد!؟» جواب میده: «این چه صفیه ایستادید؟ اصلاً جلو نمیره.»
- ولی ما که تازه ایستادیم، از کجا میدونی جلو نمیره؟
- از اونجا که توی فرودگاه امام هم صفی که انتخاب کردی جلو نمیرفت!
- باشه، چه میشه کرد، مدیری دیگه. شما با صف VIP برو داخل!
از اونجا که میدونم پلیس روسیه سابقه خوبی در برخورد با مسافرانی که بدون تور قصد ورود به کشور تزارها رو دارند نداره، کمی استرس دارم. بچهها خوشحال و خندان توی حال و هوای خودشون هستند. با توجه به برچسب ویزاهای شنگنی که تو پاسپورتمه خیالم ازخودم راحته و بیشتر نگران یاسر و سعادت هستم. سعادت که عکس پاسپورتش مال زمانی بوده که مو داشته، علی رغم تذکرات من سرش رو کاملاً تیغ زده و چشم سفید به همین هم اکتفا نکرده. با اون ریش و کلاه کلاسیکی که روی سر گذاشته یه جورایی شبیه ماموران مخفی سازمانهای جاسوسی شده. پیش خودم گفتم اگر قرار باشه به کسی گیر بدند سعادته پس جلوتر از بقیه فرستادمش که اگر مشکلی بود خودم بیام و ریش گرو بگذارم و هرجوری که هست از گیت ردش کنم؛ اما چند لحظه بعد سعادت خان در عین ناباوری بدون کوچکترین سؤال و جوابی از گیت رد شد و پشت سرش پاسپورت داداشم، علی، بدون مشکل مهر ورود خورد.
حالا دیگه نوبت منه. نفس راحتی میکشم و در حالی که به سمت گیت گام برمیدارم نیم نگاهی به صف یاسر میندازم که …. ناگهان سرجام خشکم میزنه. یاسر جلو باجه در حال سین جیم شدنه. کمی تأمل کردم تا ببینم چی میشه که دیدم مأمور دیگه ای اومد و یاسر رو با خودش برد. ای بابا، حالا مو کاشته که کاشته، وضعش از سعادت بدتر نیست که با ریش و کلاه رد شد و رفت! دیدم هیچی باهاش نیست. نه اسم هتل رو میدونست و نه برنامه سفر رو. از صف بیرون اومدم و در حالی که توی کولهام پی مدارک یاسر میگشتم دنبال سرش راه افتادم. برگهها رو بهش دادم و در حد چند جمله توضیح دادم که برنامه سفرمون چجوریه. نیم ساعتی منتظر شدم اما دیدم خبری از یاسر نیست بنابراین برای اینکه اون دو نوگل خندان، اونطرف گیت گم نشن دوباره توی صف کنترل پاسپورت ایستادم. نوبتم که رسید در حالی که لبخند میزدم خیلی شیک و مجلسی پاسپورت و Fan ID رو تحویل همون ماموری دادم که به سعادت و علی مجوز ورود داده بود؛ اما نگاه چپ چپ مأمور لبخند رو روی لبهام خشکوند. ماموره افسر بالا دستش رو صدا کرد و دوتایی شروع کردند به روسی صحبت کردن ولی انگار که نتیجهای نگرفته باشند اشاره کردند که کنار بایست. خداحافظ جام جهانی!
ده دقیقهای گذشت و من منتظر بودم همون بلایی که سر یاسر اومد سر من هم بیاد که ماموره باز منو صدا کرد و گفت این عکسی که توی پاسپورته خودتی؟ اومدم بگم نه بابامه، اما به خودم نهیب زدم که الان وقت مزه پروندن نیست؛ بنابراین با لبخند جواب دادم که بله سرکار خانم، احتراماً به عرض میرسانم که دقیقاً خودمم. زنه به موهام اشاره کرد که یعنی مدل موهات فرق میکنه. من هم در جواب فقط درجه لبخند رو کمی بیشتر کردم. خلاصه بعد از تبادل چندتا لبخند، مِهر من به دل ماموره افتاد و اون مُهر لعنتی رو کوبوند رو پاسپورتم و یه خوش آمدی هم چاشنی کار کرد.
شادی ورود پیروزمندانهام به خاک روسیه بیشتر از چند قدم طول نکشید. به محض عبور از گیت یادم افتاد که یاسر هنوز تو برزخ اسیره. از اونطرف سعادت و علی هم با پوزخند به استقبالم اومدند و گفتند چی شد پس آقای کاردرست؟ قبل از اینکه بتونند این موضوع رو دست بگیرند و هِرهِر و کِرکِرشون بره هوا، برگ برنده رو رو کردم. با حالت مغموم گفتم: «آقا، بی مدیر شدیم. یاسر رو بردند!»
جمعه ۱۰ آذر ماه ۱۳۹۶، ساعت ۶:۳۰ عصر
شش ماه قبل
مراسم قرعه کشی جام جهانی فوتبال
روی مبل ولو شدم و با هیجان در حال تماشای مراسم قرعه کشی جام جهانی فوتبال روسیه هستم. در حالی که نیمی از مراسم سپری شده تصویر پرچم ۱۶ تیم از ۳۲ تیم حاضر در جام جهانی توی جدول گروهها جا گرفته و هر لحظه ممکنه اسم ایران از یکی از توپها در بیاد. مجری که توپ هفدهم رو از گلدون بر میداره نگاهی به جدول میندازم و پیش خودم فکر میکنم که چقدر عالی میشه اگر این توپ، توپ ما باشه. گروه A، گروه آرزوها: روسیه، اروگوئه، ایران و با کمی اقبال بیشتر، یک تیم درب و داغون دیگه. در فاصله چند ثانیهای بین برداشتن توپ از گلدون و باز کردنش، صحنههای ناب جشن صعود تیم ملی از گروه، تمام فضای ذهنم رو پر کرده بود که با شنیدن کلمه مصر در چشم برهم زدنی محو شد. پیش خودم فکر کردم چه توقعی داشتم آخه؟! ما و خوش شانسی؟!
همین طور که داشتم بر بخت بدمون لعنت میفرستادم و مجری توپ بعدی رو باز میکرد، نگاهم به گروه B افتاد. یا خدا، هر بلایی میخوای سرمون بیار ولی الان اسممون رو از سبد درنیار. پرتغال، اسپانیا و … خدایا شکرت، دانمارک! ولی نه نه نه … دانمارک کجا میری؟ برگرد بیا …. لبخندی که بعد از دیدن اسم دانمارک روی لبهام نشسته بود با دیدن گروهی که دانمارک توش قرار گرفت در کسری از ثانیه ناپدید شد. مجری توضیح میده که طبق قوانین فیفا سه تیم اروپایی نباید در یک گروه قرار بگیرند بنابراین دانمارک به جای گروه B در گروه C جا خوش میکنه.
بعد از جاخالی دادن دانمارک زمان زیادی طول نکشید تا دست شوم سرنوشت از آستین ستاره سابق فوتبال، کافو در بیاد و نام نامی ایران به عنوان تیم سوم گروه B بر صفحه تلویزیون نقش ببنده. همگروه شدن با پرتغال و اسپانیا همون چیزی بود که می تونست جام جهانی رو برای ما به جهنم تبدیل کنه. حالا درحالیکه لبخند تلخی از سر ناامیدی روی لب دارم به انتظار مشخص شدن سومین هم گروهیمون به تلویزیون زل زدم. چند دقیقه بعد، انتخاب مراکش به عنوان تیم سوم گروه پرونده جام جهانی رو برای من ماهها قبل از شروع مسابقات بست. جام جهانی بدون ایتالیا و با ایرانی که قرار بود به توپ بسته بشه چیزی کمتر از یک کابوس نمی تونست باشه. خداحافظ جام جهانی، خداحافظ آرزوهای بربادرفته.
جدول 1-گروهبندی مسابقات جام جهانی فوتبال روسیه
جمعه ۱۰ آذرماه ۱۳۹۶،ساعت ۸ شب
یک ساعت بعد از پایان مراسم قرعهکشی
آرزوی فراموش شده
من از بچگی عاشق فوتبال بودم. اسم فوتبال برای من پوسترهای ستارگان قدیمی فوتبال رو که با پول توجیبی می خریدمشون تداعی می کنه. رود گولیت، لوتار ماتئوس، روبرتو باجو، مارادونا، ساعتها دویدن روی آسفالت داغ خیابون توی ظل گرمای تابستون، جامهای فوتبال محله، توپهای فوتبال پاره، بازیهای هیجانی بعد از تماشای کارتون فوتبالیستها، درس نخوندن شب امتحان پایانترم دانشگاه و تماشای دسته جمعی بازیهای جام جهانی تو نمازخونه خوابگاه، مسابقات استقلالی پرسپولیسیهای محله …. اون قدیمها سقف آرزوهام دیدن بازی استقلال-پرسپولیس از سکوهای ورزشگاه آزادی بود. هیچوقت تماشای بازیهای جام جهانی از نزدیک حتی به عنوان یک آرزو توی ذهنم نمیگنجید. همین بود که باوجود سفرهای زیادی که رفتم تا قبل از مراسم قرعه کشی جام جهانی به ذهنم نرسید که میشه جام جهانی رو از نزدیک دید. اون قرعه سخت در جام جهانی هیچی که نداشت برای من یک مزیت فوق العاده بزرگ داشت. همگروه شدن با چند تیم صاحب نام و قدر باعث شد به این فکر کنم که تماشای بازیها و دیدن بازیکنان تراز اول دنیا از نزدیک چقدر میتونه جذاب باشه. درست بعد از پایان مراسم قرعه کشی ناخودآگاه به خودم گفتم. صبر کن ببینم پسر، چرا اصلاً سفر بعدیم به روسیه نباشه؟ من از همون شب قرعه کشی، مسافر جام جهانی شدم. تصمیم یکباره من به سفر به طرز کاریکاتور گونهای نشونم داد که چگونه برنامههای زندگی میتونند تحت تأثیر یک رخداد ساده قرار بگیرند. دیدن یک فیلم، یک تصویر و یا حتی یک مراسم قرعه کشی. سفر من به روسیه برای عبور از سقف آرزوهای رنگ باخته نوجوانی، یک اتفاق بود.
شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۶، ساعت ۸ صبح
روز بعد از قرعه کشی
مسافران جام جهانی
روز بعد از قرعه کشی جام جهانی روسیه درحالیکه وارد دفتر کارم میشدم داد زدم که: « آقا جام جهانی دو نفر، نبووووود؟»
در کمال تعجب کسی از این پیشنهاد فوق العاده استقبال نکرد اما این سفر اونقدری مزیت داشت که دستم برای تبلیغات کاملاً باز بود. همکارم، سعادت که بعد از نیم ساعت سخنرانی من حسابی وسوسه شده بود، پرسید: «چقدر هزینهاش میشه؟» با اطمینان جواب دادم: « پنج میلیون تومن» و تبلیغاتم رو در مورد این سفر تکرار نشدنی ادامه دادم. در این بین مدیرمون هم وارد دفتر شد و به محض اینکه فهمید صحبت از سفر به روسیه است بدون مقدمه گفت: «من هم میام.» همین پذیرش بلادرنگ پیشنهاد از سوی مدیر کافی بود که سعادت هم عزمش برای این سفر جزم بشه. اینطور شد که من، برادر کوچکترم علی، مدیرمون یاسر و همکارم سعادت مسافر روسیه شدیم.
جدول 2- هزینههای سفر ده روزه روسیه
جمعه هفده آذر ۱۳۹۶
یک هفته بعد از تصمیم سفر
چالش مستراح
شش ماه تا شروع مسابقات جام جهانی فوتبال باقی مونده بود و باید سریعتر مقدمات سفر رو فراهم میکردیم. خوشبختانه و شاید هم شوربختانه تیم اعزامی هُسکو از همون روز اول علاقهای به این جنگولک بازیها نشون نداد و من از این قضیه خوشحال بودم. به این ترتیب نه تنها کل لذت برنامه ریزی سفر مال خودم میشد بلکه می تونستم به سلیقه خودم و مجوز خودشون هر بلایی که لازم باشه سرشون بیارم.
برای شروع سنگها رو باهاشون وا میکنم که عزیزان من از هتل خبری نیست و شب توی یه جایی شبیه خوابگاه دانشجویی میخوابیم. زیاد طول نمیکشه که اولین چالش سفرمون شکل می گیره. مستراح! اولین سوالی که دوستان میپرسند اصلاً قابل پیش بینی نبود. سرویس بهداشتیش توی اتاقه یا بیرون اتاق؟! دو نفر از اعضای معلوم الحال گروه اصرار دارند که سرویس بهداشتی باید داخل اتاق باشه و حتی دونستن اینکه همین قضیه تا ۵۰ دلار در روز هزینه اتاق رو بیشتر می کنه روی تصمیمشون تاثیری نداره. اونها حاضرند هزینه راحتی بیشتر رو هرچند گزاف بپردازند. در جبهه مقابل من قرار دارم که حاضر نیستم یک مستراح رو ۵۰ دلار در روز اجاره کنم و دوست دیگمون که اولویت اولش صرفه جوییه. خب چیکار باید میکردم؟ جواب این مسئله به ظاهر پیچیده سخت نبود. ضمن تشکر از نظرات ارزشمند دوستان به اطلاعشون رسوندم که سروران گرانقدر، هر جا که من بگم میخوابید؛ غذا بهتون نمیدم و باید با میوههای جنگلی خودتون رو سیر کنید و حتی بعضی از شبها ممکنه مسئله اصلیتون جای خواب باشه، نه اجابت مزاج. با ترسیم چشم اندازی تیره و تار از بلایی که قراره سرشون بیاد همه متفق القول شدند که خوابگاه دانشجویی با دستشویی عمومی هم میتونه دوست داشتنی باشه.
جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶
یک هفته بعدتر
بلیت هواپیما و هتل
این روزها مشغول بالا و پایین کردن پروازهای مختلف از ایران به روسیه هستم. باید زودتر تصمیمم رو بگیرم. فکر اینکه آژانسهای مسافرتی تمام پروازها رو چارتر کنند و مجبور بشیم پیاده خودمون رو به روسیه برسونیم از سرم بیرون نمیره! تصمیم گیری در مورد اینکه کدوم بازیها رو تماشا کنیم و چند روز توی روسیه بمونیم آسون نیست. مرخصی محدود، محدودیت بودجه، شهر درب و داغون محل برگزاری بازی سوم و فکر اینکه توی همون دو تا بازی اول حذف میشیم باعث میشه که دو تا بازی اول رو انتخاب کنیم. دیگه درنگ جایز نیست. تاریخ رفت رو دو روز قبل از مسابقه اول تیم ملی و تاریخ برگشت رو یک روز بعد از دومین مسابقه انتخاب میکنم و با وجود نرخهای کمتر پروازهای غیر مستقیم از طریق آذربایجان و گرجستان پرواز مستقیم رفت و برگشت تهران-مسکو با هواپیمایی ماهان رو میخرم. دو میلیون تومان، علی برکت الله.
خوبی تهیه به موقع بلیط هواپیما اینه که میشه یک برنامه اولیه سفر ریخت و چندتا هتل رزرو کرد. گشتی توی سایتهای روسی Likehome برای اجاره آپارتمان و Ostrovok برای رزرو هتل و هاستل میزنم و دست آخر از سایت Booking چندتا اتاق خصوصی چهار نفره تو سه تا هاستل درجه یک رزرو میکنم. نه اینکه نخوام هتل رزرو کنم، نه! با دیدن قیمتهای نجومی هتلهای روسیه در بازه مسابقات جام جهانی و دردسرهای رجیستر کردن (یادداشت 1) در آپارتمانهای اجارهای، هاستل منطقیترین گزینه ممکن به نظر میرسه.
تصویر 3- نرخ اجاره چادر در فاصله دوازده کیلومتری مرکز شهر کازان! هتلهای انگشت شماری که یادشون رفته بود قیمتهاشون رو بالا ببرند یکی دو ماه قبل از شروع مسابقات رزرو مهمانها رو با بهانههای مختلف باطل کردند.
یادداشت 1
نقشه 1- محدوده ایده آل برای رزرو هتل در مسکو
نقشه 2- مناطق نا امن مسکو که باید از آنها اجتناب کرد.
شنبه ۲۵ آذرماه ۱۳۹۶
یک روز بعد از تهیه بلیت هواپیما
دردسرهای خرید بلیت مسابقات
«فدراسیون فوتبال ایران به اطلاع کلیه فوتبال دوستان و حامیان تیم ملی فوتبال میرساند که در راستای حمایت از تماشاگران و مشوقان تیم ملی ایران در جام جهانی روسیه و با توجه به اینکه خرید اینترنتی مستقیم بلیت بازیهای جام جهانی از سایت فیفا برای بسیاری از تماشاگران عزیز ایرانی مقدور نیست، با مذاکرات و رایزنی با فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا) سهمیه بلیت مشخص شده در جدول 3 را به تماشاگران و حامیان اصلی تیم ملی در ایران اختصاص داده است. در صورتی که میزان تقاضا برای خرید بلیتهای جام جهانی در پایان مدت سی روزه بیشتر از ظرفیت اختصاص یافته باشد، فدراسیون فوتبال در حضور رسانهها و نهادهای نظارتی اقدام به قرعه کشی نموده و تماشاچیان عزیزی که نامشان در قرعه کشی بیرون نیامده، پول خرید پرداخت شده به حساب آنها تا حداکثر ده روز عودت داده خواهد شد.»
جدول 3- تعداد و نوع بلیتهای اختصاص داده شده به طرفداران ایرانی از طریق فدراسیون فوتبال ایران
تازه ته و توه شیوه عجیب و غریب فیفا در بلیت فروشی جام جهانی روسیه رو در آوردم و یک مستر کارت سفارش دادم که این اطلاعیه فدراسیون فوتبال از ناکجاآباد پیداش میشه و من رو سر یک دو راهی دیگه قرار میده. از اونجا که اختصاص بلیت به متقاضی در هر دو روش (خرید مستقیم از فیفا یا غیر مستقیم از فدراسیون فوتبال ایران) منوط به انجام قرعه کشی شده و بازه زمانی بلیت فروشیها همپوشانی داره، نمیشه شانسمون رو با هر دو روش امتحان کنیم. خب کدوم راه شانس موفقیت بیشتری داره؟ به فدراسیون فوتبال اعتماد کنیم و سرنوشتمون رو دست اونها بسپاریم یا مستقیماً از فیفا بلیت بخریم؟ اگر اکثر سهمیه ایران رو فدراسیون گرفته باشه مسلماً شانس بدست آوردن بلیت با فدراسیون بیشتره؛ اما اگر در قرعه کشی تقلب بشه چی؟ خوشبختانه یک ماه برای تصمیم گیری وقته و تصمیم گیری رو به روزهای آخر موکول میکنم.
یادداشت 2- نکاتی راجع به بلیت مسابقات جام جهانی فوتبال روسیه
پنجشنبه ۲۸ دیماه ۱۳۹۶
یک ماه بعد از صدور اولین اطلاعیه فدراسیون فوتبال
تصمیم کبری
ترافیک بالای سایت فدراسیون فوتبال برای فروش بلیتهای جام جهانی و اخبار ضد و نقیض از استقبال زیاد هموطنان، امید دستیابی به بلیت رو کمرنگ کرده بود که با اطلاعیه جدید فدراسیون ،امید به کاروان اعزامی بازگشت.
«روزهایی که برای فروش بلیطهای جام جهانی در نظر گرفتهشده بود، بهسرعت در حال سپری شدن است و تا پایان همین هفته فرصت باقیمانده تا علاقهمندان پرشور فوتبال، از راهی معتبر و بیدردسر نسبت به خرید بلیتهای جام جهانی اقدام کنند. پنج روز دیگر به پایان زمان اعلامشده، فرصت باقیمانده و پس از آن دیگر هیچ امکانی برای فدراسیون فوتبال وجود نخواهد داشت تا بلیتها را در اختیار علاقهمندان قرار بدهد چون فدراسیون فوتبال ایران مجبور است تمامی بلیتهای باقیمانده خود را به فیفا بازگرداند تا از طریق سایت خود به فروش برساند. بیتردید با نزدیک شدن به ایام برگزاری جام جهانی، اشتیاق نسبت به خرید بلیت بازیهای ایران در جام جهانی افزایش خواهد یافت؛ اما آن زمان دیگر بلیتی در اختیار فدراسیون فوتبال نخواهد بود. لذا از همه علاقهمندان درخواست میشود با توجه به باقی ماندن تعداد قابلتوجهی بلیت، نسبت به خرید بلیت تا روز پنجشنبه اقدام نمایند. »
بعد از خوندن اطلاعیه، اولین سؤالی که مطرح شد این بود که یکی اونجا پیدا نمیشه تا یک اطلاعیه بدون غلط املایی و انشائی بنویسه؟! از اینکه بگذریم سورپرایز اصلی امکان جدید اضافه شده به سایت فدراسیون هست که نسبت متقاضیان بلیت به سهمیه موجود رو نمایش میده. ظاهراً تا امروز فقط برای 44% از بلیتهای در اختیار فدراسیون متقاضی وجود داشته! با این حساب در صورت ثبتنام قطعاً بلیت به ما تعلق میگیره. زیبا نیست؟ خب دیگه جایی برای تردید باقی نمونده. دقیقاً در آخرین مهلت تعیین شده ثبت نام میکنم و حالا باید منتظر اعلان نتایج قرعه کشی باشم.
جدول 4- آمار متقاضیان بلیط در سایت فدراسیون فوتبال تا صبح روز آخرین مهلت ثبت نام به همراه درصد ظرفیت پر شده ی هر بازی
سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۶
دو هفته بعد از ثبت نام بلیت مسابقات
باد موافق از جنوب میوزد
امروز نتایج قرعه کشی بلیت های مسابقات اعلام شد و همونطور که انتظار داشتم هر چهار نفرمون موفق به خرید بلیت بازیهای اول و دوم تیم ملی شدیم. صرفنظر از این خبر خوب، چیزی که انتظارش رو نداشتم خبر عدم اختصاص بلیت بازی دوم به تعدادی از دوستان دیگه بود. این کم شانسی فقط در حالتی امکان پذیره که آمار 44 درصدی تعداد متقاضیان بلیت به کل سهمیه درست نبوده باشه. در حالی که خدا رو شکر میکنم که بخت باهامون یار بوده و بلیت به گروه چهار نفره ما اختصاص پیدا کرده به انتظار ارسال بلیت ها مینشینیم.
سه شنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۶
یک ماه و نیم بعد از خرید بلیت مسابقات
فدراسیون لاک پشتها
بعد از ۴۲ روز انتظار بالاخره ایمیلی که منتظرش بودم رسید.
«هوادار عزیز آقای/خانم Seyed Amir Mahdavian
سلام
شماره درخواست بلیت (Ticket Request ID) شما در سایت فیفا در خرید بلیتهای مسابقات جام جهانی روسیه ۲۰۱۸ به شرح زیر میباشد:
۱۴۰۰۰۶۱۲۴۶
به اطلاع میرساند که شما بایستی با شماره مذکور به سایت www.fan-id.ru مراجعه و نسبت به ثبت نام خود و سایر افراد زیرمجموعه (در صورت وجود) اقدام نمایید. سپس در مرحله نهایی میتوانید پرینت کارت FAN ID خود را دریافت کنید. البته اصل کارت در باجههای مربوطه در کشور روسیه با ارائه پاسپورت قابل تحویل است.
لازم به توضیح است که این کارت بهعنوان ویزای ورود به کشور روسیه به مدت یک ماه در زمان مسابقات جام جهانی قابل استفاده میباشد و تماشاگران میبایست این کارت را به همراه بلیت بازی جهت ورود به استادیوم ارائه نمایند.
همچنین هواداران با ارائه این کارت میتوانند از حمل نقل عمومی در کشور روسیه به صورت رایگان بهره مند گردند.»
از غلطهای املایی ایمیل ارسالی و اطلاعات گمراه کننده اون که بگذریم قطارهای رایگانی که روسیه برای جابجایی تماشاگرها بین شهرها تدارک دیده یکی از مزیتهای بزرگ این دوره از مسابقات هست که به لطف تأخیر فدراسیون فوتبال در ارسال بلیت مسابقات چیزی تا تکمیل شدن ظرفیت اونها باقی نمونده. از اونجا که لازمه رزرو جا در این قطارها وجود Fan-ID هست فوراً برای صدور اون ثبت نام میکنم. ۲۵ روز بعد پستچی Fan-ID به دست زنگ خونمون رو میزنه و من موفق میشم بعد از تقدیم سلام و صلوات به روح فدراسیون فوتبال بلیتهای رایگان قطار رو به بدبختی رزرو کنم. هرچند ساعت حرکت قطارهایی که باقی مونده بود مطلوب ما نبود اما یک مثل ایرانی هست که میگه: مفت باشه، کوفت باشه!
یادداشت 3-نکات خرید بلیط قطار در روسیه
جدول 5- انواع قطارهای روسیه (چیزی معادل قطار رجا، غزال، کوثر و … خودمون)
جدول 6- واگنهای قطار روسی ازنظر ظاهر به آنچه که ما در ایران به عنوان واگن قطار میشناسیم بسیار نزدیک هستند.
یادداشت 4-ادامه نکات خرید بلط قطار در روسیه
چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۷، ساعت سه عصر
یک روز مانده به افتتاحیه
فرودگاه ونوکووا- مسکو
خوش نیامدید
خبر خوب اینه که با همه بیم و امیدهای چند ماه گذشته همگی در خاک روسیه هستیم و خبر بد اینکه نمی تونیم از فرودگاه خارج بشیم. علاوه بر یاسر ده دوازده نفر دیگه رو هم نگهداشتند و چقدر جالبه که توی این وضعیت همسفرهاشون بمب روحیه اند. یک مرد میانسال اینطرف میله هاست و همسر و پسر 7-8 ساله اش پشت دروازه های سرزمین تزارها گیر کردند. مرد مدام میگه و میخنده و سعی میکنه جوری وانمود کنه که مشکل به زودی حل میشه اما من اصلا خوشبین نیستم. یاسر عصبی شده ولی اصلا خودش رو نباخته. از پشت میله ها رو به من میگه «شما برید هتل من خودم میام». نگاه پرسشگری به سعادت میندازم و جواب میدم:« نه بابا، منتظر می مونیم تا مشکل حل بشه.»
- میبینی که. چند ساعته من رو نگه داشتند و هیچ توضیحی نمیدند. شما برید.
- میریم توی سالن انتظار، بلیت مسابقات رو از باجه FIFA تحویل میگیریم که کمی زمان بخریم. همونجا منتظرت میمونیم.
یاسر با ناامیدی سری به نشانه تأیید تکون میده و برمی گرده روی سکوی گوشه سالن می شینه.
تصویر 4- همراهان دلواپس مسافرینی که اجازه ورود به خاک روسیه را پیدا نکردند، چشم انتظار، پشت نرده ها
نگاهی به علی و سعادت میندازم که گوشه راهرو روی زمین ولو شدند. در حالی که دارم به ادامه سفر بدون یاسر فکر میکنم به قصد گرفتن بلیت ها به سمت سالن بعدی راه می افتیم. کار تحویل بلیت زیاد طول نکشید. کد رزرو و پاسپورتم رو به متصدی باجه فیفا میدم و پنج دقیقه بعد بلیت به دست روی صندلیهای سالن انتظار لم دادیم و سقف رو نگاه میکنیم. پیش خودم فکر میکنم که چطور از این زمان مرده حداکثر استفاده رو ببرم. نرخ تبدیل دلار به روبل رو از تابلوی صرافی فرودگاه چک میکنم. انگار زیاد هم افتضاح نیست. علی رو میفرستم که یه خورده یورو چنج کنه. در همین حین تابلوی تبلیغاتی که روش با زبان فارسی نوشته سیم کارت با تماس و دیتای نامحدود ۳۰۰ روبل توجهم رو جلب می کنه. وقتیکه به استند شرکت Beeline میرسم در کمال تعجب فروشنده به فارسی سلام می کنه و از مزایای خرید سیم کارت هاش میگه. دل رو به دریا میزنم و یک سیم کارت از فروشنده تاجیک میخرم. کمی بعد با هاستل محل اقامتمون تماس می گیریم و خبر میدیم که توی فرودگاه گیر کردیم و دیرتر میرسیم. تا همینجای کار هم برنامه بازدیدمون از مقبره لنین به هم خورده و حالا دیگه هیچ کاری برامون باقی نمونده جز انتظار و انتظار.
یادداشت 5- نکته ی برداشت پول نقد از خودپرداز.
نقشه 3 - نرخ لحظه ای تبدیل روبل به سایر ارز ها و آدرس صرافی ها را از این سایت cash.rbc.ru/cashببینید.
خسته و مستأصل گوشه سالن انتظار ولو شدیم و گوشی به دست در حال وبگردی هستیم که صدای آشنایی به گوشم می رسه.«خب دیگه بلند شید بریم.» نگاهی به بالای سرم انداختم و یاسر رو دیدم که با افتخار همه رو به حرکت فرا می خونه. بهش میگم «خسته نباشی سلطانِ صف.» لبخند تلخی تحویلم میده و بدون اینکه چیزی بگه به سمت در خروج راه میافته.
خوشبختانه در طول مسیر از ترافیک وحشتناک خیابانهای مسکو اثر زیادی به چشم نخورد و البته تبحر راننده تاکسی Yandex هم مزید بر علت شد تا یک ساعت بعد هاستل باشیم. با توجه به کوتاه بودن اقامتمون در مسکو، هاستل Nereus رو انتخاب کردم که نزدیک به میدان سرخه.
ساعتم رو نگاه میکنم و جوری که زیاد تو ذوق بچهها نخوره بهشون حالی میکنم که متأسفانه مقبره لنین دیگه بسته شده و نمی تونیم زیبای خفته رو ببینیم. انتظار هر عکسالعملی رو داشتم جز اینکه دست زنان و پای کوبان در چشم بر هم زدنی روی تختشون ولو بشند. خب، چه عالی! من که قبلاً افتخار دیدن مِیّت رو داشتم، اینها هم که عین خیالشون نیست پس روی تخت دراز میکشم و پلک هام رو روی هم میگذارم …
بعد از یک قیلوله دلچسب حاضر میشیم و میزنیم به دل خیابونهای مسکو. موقعیت هاستل جوریه که برای دیدن میدان سرخ ،کلیسای عیسی منجی و خیابان آربات نیازی به استفاده از وسیله نقلیه نیست. در طول مسیر طرفداران فوتبال بین سایر توریستها کاملا قابل تشخیصند اما شور و هیجانی در هیچکدومشون به چشم نمی خوره. کلیسای عیسی منجی ساختمان باشکوهی داره و جون میده برای گرفتن عکس یادگاری؛ پس رحم نمی کنیم و تا میتونیم عکس می گیریم. داخل کلیسا مراسم مذهبی برقراره. در نگاه اول کوچولوهایی که برای تطهیر یک گوشه کلیسا در آغوش والدینشون به صف شدند جلب توجه میکنند. هر چند دقیقه یکبار یک روحانی از پشت پرده بیرون میاد و یک خانواده رو به اتاق پشتی فرا می خونه. از این جالبتر بوسیدن در و دیوار کلیسا و کشیدن پارچه به محرابه که فکر نمی کردم در بین مسیحیان طرفدار داشته باشه اما انگار بین مسیحیان ارتدوکس اَمری رایجه.
تصویر 5- کلیسای عیسی منجی
یادداشت 6 - تاریخچه کلیسای عیسی منجی
نگاهی به سقف بلند کلیسا میندازم و هوس دیدن منظره شهر از بام بلند کلیسا به سرم میزنه؛ پس بلیط میخریم و چند دقیقه بعد از تراس کلیسا غرق در تماشای زیبایی های مسکو میشیم.
تصویر 6 - در حال عکاسی از بام کلیسا
تصویر 7- منظره کاخ کرملین از فراز کلیسا
تصویر 8- منظره مجسمه پتر کبیر از فراز کلیسا
یادداشت 7 -تاریخچه مجسمه پتر کبیر
بعد از دیدن کلیسا به سمت کرملین حرکت میکنیم و بعد از گذر از کنار دیوارهای این بنا به طرف خیابان آربات تغییر مسیر میدیم. خیابانی زنده و پر از هنرمندان نقاش و نوازندگان و خوانندگانی که در طول خیابان هرکدام گوشه ای بساط کردند و به هنرنمایی مشغولند. انگار روح مسکو در قدیمیترین خیابانش جریان داره.
نقشه 4- مسیر گردش عصرگاهی در مسکو
تصویر 9- هنگام گذر از کنار دیوارهای کرملین
تصویر 10- در شهر
ویدئو 1- خیابان آربات در یک عصر دلچسب
تصویر 11- بدون شرح در آربات
تصویر 12-مرکز خریدی در خیابان آربات
تصویر 13- بدون شرح
وقتی که به هاستل برمیگردیم اینقدر خسته ایم که خیلی زود خوابمون میبره. من کمی دیرتر از بقیه میخوابم و بین خواب و بیداریم که با صدای تیرو ترقه از خواب میپرم. انگار خشم شب زده باشند! سریع از تخت بیرون میپرم و ندید میگم آتیش بازیه، هرکی پایه است پنج دقیقهای حاضر بشه. از شانس ما تا لباس پوشیدیم و اومدیم بیرون همه سر و صداها خوابید. عجب ضد حالی! خب چارهای نبود به سمت میدان سرخ راه افتادیم که میدان رو توی شب ببینیم اما همه راههای دسترسی بهش بسته شده بود. با هزار بدبختی یک «گربه رو» پیدا کردیم و خودمون رو تا چند قدمی میدان رسوندیم. تمام میدان رو تزیین کرده بودند و کلی سکو توش نصب شده بود. میدان نازنین شده بود شبیه آمفیتئاتر! دورتادور میدان استودیوهای تلویزیونی پیش ساخته توی آسمون سر بر آورده بود. در واقع میدان سرخ رو تبدیل کرده بودند به پس زمینه استودیوهای تلویزیونی ورزشی و خدا میدونه برای استقرار هر کدوم از این استودیوها چقدر هزینه کرده بودند. خلاصه میدان سرخ اون میدونی که ۲ سال پیش دیدم نبود. بعد از اینکه چندتایی عکس با اون کلیسای بستنی قیفی گرفتیم از میان انبوه موانع راهمون رو به سمت مرکز خرید گوم باز کردیم.
تصویر 14- استودیوهای تلویزیونی موقت در میدان سرخ
تصویر 15- نرده های فلزی جهت جلوگیری از ورود به محدوده میدان سرخ
تصویر 16- میدان سرخ در شب با نمایی از کلیسای سن باسیل. گفته میشود ایوان مخوف، چنان تحت تأثیر معماری این کلیسا قرار گرفت که دستور داد تا چشمهای معمار آن، پوستنیک یاکلووف را کور کنند تا دیگر نتواند بنایی به این زیبایی طراحی کند، تا روزی رقیب این سازه نگردد.
تصویر 17-آماده سازی میدان سرخ جهت برگزاری مراسم
نورپردازی محدوده میدان سرخ در شب فوق العاده زیباست. با دیدن کوچه تزیین شده با ریسههای رنگارنگ فک بچهها از تعجب افتاده بود. من رو میگی جوری باد به غبغب انداخته بودم انگار من این کوچه رو تزیین کردم. رو به سعادت کردم و گفتم: «حال کردی کجا آوردمت؟ تازه زدند میدان رو پوکوندند و اینقدر خوشگله، حالا حساب کن اگر این ماسماسکها اینجا نبود دیگه چی میشد!» جوابی نمیده و همینجور پشت سر هم عکس می گیره. سری به نشانه تاسف تکون میدم و میگم: «وقت کردی یکم عکس بگیر!»
تصویر 18- خیابان پشت مرکز خرید گوم
کوچه رو که تا انتها میریم از دیدن صحنهای که انتظارمون رو میکشید جوری سورپرایز میشیم که همه ماجراهای روز رو در چشم بر هم زدنی فراموش میکنیم. توی خیابان نیکولسکایا تا چشم کار می کنه آدم وایساده. چند متر به چند متر، دسته دسته طرفدارهای تیمهای مختلف دور هم جمع شدند و تیمشون رو تشویق میکنند. اونم چه تشویقی! بزن و بکوب و ببوق و برقص. ایرانیها اینقدر زیادند که یکجا جا نمیشند. هر پنجاه-شصت متر یه جا رو اشغال کردند و مشغول جشن و پایکوبی پیش از صعود هستند! اینقدری که ایرانی اینجا جمع شده، تو خود ایران یه همچین تراکم جمعیتی از جوانهای شاد ایرانی ندیده بودم. آرژانتینیها، مراکشیها، برزیلیها، روسها، مصریها، مکزیکیها و …. همه و همه هستند و هر کدام با لباس تیم ملی کشورشون و بعضاً پوشش سنتی، به سبک خودشون تیمشون رو تشویق میکنند. سوالی که این وقت شب ذهنم رو به خودش مشغول کرده اینه که ملت بیچارهای که این نزدیکی زندگی میکنند شبها چجوری قراره بخوابند! از اون مهمتر کی قراره این همه شیشه و قوطی نوشیدنی رو از کف خیابون جمع کنه! نمیدونم این روسهایی که لابهلای جمعیت به چشم میان ساکن همین محلهاند یا نه ولی از برق چشماشون پیداست که از حضور بین ما خیلی هم راضی هستند.
تصویر 19- ابتدای خیابان نیکولسکایا
ویدئو 2- پایکوبی هواداران ایران قبل از شروع مسابقات
تصویر 20- تصویری که بارها تکرار شد. تشویق متقابل تیم روسیه و ایران از سوی هواداران هر دو تیم.روسها رابطه خوبی با تیم ایران داشتند.
تصویر 21- تشویق تیم ملی ایران
تصویر 22- استقبال هوادارن ایرانی از تنها هوادار عربستانی در جمع خود
تصویر 23- بدون شرح
تصویر 24- باز هم ایران ما
تصویر 25- هوادار فراری از زمستان برزیل در حال داد و بیداد
تصویر 26- و سرانجام آرژانتین
پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۷
روز دوم سفر
همچنان مسکو
موشکهای بشکهای
من: «این S300 که میگن همینه؟»
علی: «نه بابا فکر نکنم این باشه. چرا اینجوریه؟»
من در حالی که روی تابلو کوچک جلو موشکها خم میشم:« ولی اینجا نوشته سامانه موشکی S300!»
یاسر: «لابد همینه دیگه.»
من: «خب این رو که من با چهارتا بشکه می تونم بسازم!»
یاسر: «و البته یه قوطی رنگ سبز لجنی.»
علی: «بمب بشکهای شنیده بودم ولی اولین باره موشک بشکهای میبینم.»
دور موشکها چرخی میزنم و دوباره جلو تابلو میایستم و سعی میکنم با مترجم گوگل بقیه متن روسی رو ترجمه کنم.
من: «نوشته سال ۱۹۷۹! مال چهل سال پیشه!»
سعادت: «پوف…یعنی سالها داشتیم برای خریدن فنّاوری چهل سال پیش روسیه چونه میزدیم؟!»
علی:« احتمالا مال ما مدل جدیدش باشه»
یاسر:« پیکان،همیشه پیکانه. حتی اگر مدل 98 باشه!»
از اینکه توی این روز آفتابی و دلچسب از بین لیست بلند اماکن دیدنی مسکو، موزه مرکزی نیروهای نظامی را انتخاب کردم خوشحالم. ابزار و ادوات جنگی در حیاط موزه در معرض دید بازدیدکنندگان قرار داده شده. ادوات و جنگافزارهای نظامی استفاده شده در جنگ جهانی اول و دوم رو میشه در کنار تجهیزات جدید نظامی یکجا دید. از هواپیماهای میگ ۲۹ و سوخو ۲۷ بگیر تا بالگردهای می-۲۴ و تانکهای تی-۸۰ و ... خدا میدونه چند نوع موشک و توپ رو اینجا ردیف کردند. یه هواپیمای میگ ۲۹ رو باید از نزدیک دید تا فهمید چه ابهتی داره. خوبی بازدید اول وقتمون از موزه اینه که تقریباً هیچ توریستی توی موزه نیست و ماییم و کلی طیاره و سیاره برای عکس گرفتن. باید اعتراف کنم که توی لیست بهترین موزههایی که تا به حال توی چهار گوشهٔ دنیا دیدم این یکی جاش اون بالاهاست. نوبت که به بازدید از قسمت سرپوشیده موزه می رسه تازه متوجه میشم اون چیزی که بیرون دیدم یک سوم موزه هم نبوده! سلاحهای سَبُک قدیمی و جدید، یونیفرمها، نقشههای جنگی و … چیزهایی هستند که داخل موزه میبینیم. ولی از همه جالبتر مجسمه عقاب شکسته و بر زمین افتاده ایست که پرچم اتحاد جماهیر شوروی به علامت پیروزی بر فراز سرش به اهتزاز در اومده. نمادهایی با این مضمون رو میشه در گوشه گوشهٔ شهر پیدا کرد. نمادی از سرسختی و شکست ناپذیری روسها که تاریخ گواه آن است.
تصویر 27-ورودی موزه مرکزی نیروهای مسلح. قیمت بلیط = 250 روبل
تصویر 28- عقاب شکسته آلمان نازی
تصویر 29- هواپیماهای جت قدیمی
تصویر 30- هلیکوپتر ترابری و تهاجمی میل-24آ ملقب به تانک پرنده، با ظرفیت حمل 8 نفر و حداکثر سرعت 370 کیلومتر بر ساعت تا سال 1992 در شوروی تولید می شده است.میلهای ۲۵ (نمونه صادراتی میل24) و کبراهای ایرانی در جنگ ایران و عراق، گستردهترین جنگ بالگرد با بالگرد تاریخ نبردهای هوایی را به اجرا درآوردند. اولین نبرد در پاییز ۱۳۵۹ اتفاق افتاد که دو کبرای ایرانی با تسلیحات همراه خود دو میل-۲۵ را سرنگون کردند.
تصویر 31- قایق جنگی پروژه 1124 اتحاد جماهیر شوروی. این قایقها به تانک رودخانه معروف بودند زیرا عرشه آنها به توپهای تانکهای T-28 و T-34 مجهز شده بود.
تصویر 32- مین های دریایی
تصویر 33- سامانه موشکی بشکه ای S-300PT
تصویر 34- توپ ضد هوایی متحرک
تصویر35- موشک سطح به هوای S-125 متعلق به سال 1961
تصویر 36- هواپیمای سوخو Su-27 Flanker . برای دیدن جنگ افزارهای هوایی روسیه از موزه مرکزی نیروی هوایی مسکو که در 40 کیلومتری شرق مسکو واقع شده است دیدن کنید .
تصویر 37- میگ 21 متعلق به سال 1950 که توانایی پرواز با سرعت دو برابر سرعت صوت را دارد.
تصویر 38- فضای سر پوشیده موزه
تصویر 39-فضای داخلی موزه
کمی جلوتر تکههای هواپیمای متلاشی شده آمریکایی توجهم رو جلب می کنه. ترجمه کردن تابلو اطلاعات سخته اما به کمک مترجم گوگل و یاری اینترنت موبایل مشخص می شه که در سال ۱۹۶۰ در عمق خاک شوروی و در حال تصویربرداری از مواضع نظامی با یک فروند موشک S75 سرنگون شده. نمادی دیگر از قدرت نمایی ابرقدرت شرق در مقابل غرب. با دیدن تجهیزات فضایی خشنودی من از انتخاب این موزه به جای موزه هوا و فضای مسکو بیشتر هم می شه.
تصویر40-هواپیمای جاسوسی آمریکا که در سال 1960 توسط پدافند هوایی شوروی در خاک شوروی سرنگون شد
تصویر41- حتی دیدن کم اهمیت ترین ابزار و لوازم قدیمی متعلق به سربازان در موزه جالب بود.
چند ساعت قدم زدن توی موزه از ما چهارتا کارشناس نظامی بالفطره ساخته بود. نظراتی که بینمون در مورد جنگافزارها رد و بدل میشد کلیه معادلات نظامی جهان رو عوض کرد و اصولاً تاریخ جنگهای دنیا به دوران قبل از بازدید ما از این موزه و دوران بعد از اون تقسیم شد. دل کندن از موزه برای خداوندگان جنگ سخت بود اما توی اون وضعیت قدرت مارس (الهه جنگ) هم نمی تونست جلودار چهارتا شکم گرسنه باشه. این شد که از موزه بیرون زدیم، تاکسی گرفتیم و رفیتم که اولین رستوران مک دونالد رو فتح کنیم.
سعادت: «ببین تو رو خدا ما اونجا پول نداریم ماشین چینی بخریم بعد اینها تاکسی در پیتی هاشون تویوتا کمریه!»
یاسر: «حالا نزن تو سر کلاس ماشین من.»
من: «چقدر هم زلمزیمبو آویزون کرده بهش.»
راننده: «زیبا نِست؟»
من در حالی که جا خوردم: «شما ایرانی هستید؟!»
راننده: «خیر، تاجیک هستم.»
علی: «خوب شد حرف بدی نزدیم!»
راننده: «دیگر چه میخواستید بگویید؟این ماشین جان من است»
به همدیگه نگاه میکنیم و با خنده ی راننده ما هم میزنیم زیر خنده.
راننده تاجیک حسابی باهامون گرم می گیره و برامون تعریف می کنه که تا سال ۲۰۰۸ تاجر بوده و بارها به ایران سفر کرده. از ملایی می گه که در سیستان و بلوچستانه و خیلیها برای دیدنش هر سال به ایران میان. از پوتین حسابی تعریف می کنه و می گه روسهایی که مخالفش هستند فقط غر میزنند. به نظر راننده، پوتین کسی هست که روسیه رو دوباره زنده کرد. مثل یک ایرانی اصیل از حقوق یک کارمند معمولی در روسیه میپرسیم. با دلار شش هزار تومانی از حقوق ما بیشتر نبود اما به لطف سقوط ارزش پول ملی الان دیگه دو برابر ما حقوق میگیرند. ده دقیقه برای اون همه حرفی که میشد با راننده زد زمان خیلی کمی بود. با افسوس جلوی رستوران مک دونالد از ماشین پیاده میشیم و دوباره یادمون می افته که چقدر گرسنه بودیم.
تصویر42- راننده تاجیک تاکسی
همان روز، ساعت سه بعد از ظهر
مسکو
استادیوم قطار
دیشب حین وبگردی، خبر برگزاری کنسرتی به مناسبت افتتاحیه جام جهانی به چشمم خورد اما امروز هرچه از راهنمایان جوان جام جهانی (در این جام جهانی سی و پنج هزار نفر به صورت داوطلبانه و بدون دستمزد به برگزاری بهتر مسابقات کمک کردند) پرس و جو کردیم کوچکترین اثری ازش پیدا نشد. از اونجا که بلیت بازی افتتاحیه رو نداریم تنها گزینه باقی مونده تماشای مراسم افتتاحیه از مانیتورهای بزرگ نصب شده در محل FanFest فیفاست. راه تا اونجا دوره و امروز عصر باید مسکو رو به مقصد سن پترزبورگ ترک کنیم؛ پس ریسک نکردیم و ترجیح دادیم شانس کممون رو برای دیدن کنسرت امتحان کنیم.
تصویر 43- راهنمایان جوان جام جهانی
استراحت مختصری میکنیم و به سمت میدان راه می افتیم اما درهای بسته میدان سرخ تمام امید ما رو برای شرکت در کنسرت نقش بر آب می کنه. گرچه هیچ اثری از کنسرت نیست اما دیدن جمعیت طرفدار فوتبال از نژادهای مختلف و با لباسهای ورزشی و سنتی گوناگون در محوطه روبروی میدان سرخ ما رو مجاب کرد که به جمعیت بپیوندیم. از بین جمع چهار نفره ما من و علی لباس تیم ملی ایران رو بر تن داریم و همین باعث جلب توجه حاضرین شده. تقاضاهای پی در پی گرفتن عکس یادگاری با ما، من رو به شک می ندازه که آیا واقعاً نام ایران همونقدر در جهان ناشناخته است که از برخی از اخبار برمی آد؟ اینکه اصلاً یک فرد خارجی نمیدونه که ایران کجای نقشه جغرافیاست. یا اینکه خیلیها فرق ایران و عراق را نمی دونند و یا فکر میکنند همه ما عرب هستیم. تجربهٔ این سفر تا کنون چندان با این نظریه ها همراه نیست.
تمام بعد از ظهر رو همینجا به صحبت کردن با ملیتهای مختلف و گرفتن عکس یادگاری سپری میکنیم و به زمان حرکت قطار که نزدیک می شیم برای جمع کردن وسایل و تحویل اتاق خودمون رو به هاستل می رسونیم. بچهها را به اتاق میفرستم و خودم برای گرفتن برگههای تائیدیه رجیستر به اتاق پذیرش هتل مراجعه میکنم.
تصویر 44-میدان سرخ در بعد از ظهر افتتاحیه مسابقات جام جهانی
تصویر 45- طرفداران تیم ها در حال گرفتن عکس یادگاری
تصویر 46-طرفداران تیم ها در حال گرفتن عکس یادگاری با پلیس
تصویر 47-طرفداران تیم ها در حال گرفتن عکس یادگاری
تصویر 49-مکزیک!
تصویر 50- البته که برزیل پرطرفدارترین تیم دنیاست. این آقا با نصف آدمهای میدون عکس یادگاری انداخت!
تصویر 51- نیجریه
تصویر 52- آرژانتین
تصویر 53- یک ساعت و چهل دقیقه تا شروع مسابقات جام جهانی فوتبال روسیه
من: «خانم ما میخوایم اتاق رو تحویل بدیم. لطفاً برگههای رجیستر ما رو بدید.»
دختر جوان: «بله. چند دقیقه منتظر باشید.»
من: «اوکی.» (و روی مبل جلو میز پذیرش مینشینم)
ده دقیقه بعد
من: «برگهها حاضر نشد؟»
دختر: «اوه بله، الان؛ و شروع به جستجوی مدارک تلنبار شده روی میز و داخل کشو میکند.»
پنج دقیقه بعد جستجو همچنان ادامه دارد و من کاملاً نگران به دستان کارمند پذیرش چشم دوختهام.
دختر بعد از تماس تلفنی به زبان روسی رو به من میکنه و میگه:« چند دقیقه منتظر بمونید تا همکارم برسه.»
ده دقیقه بعد همکار مرد می رسه و بعد از جستجوی مدارک و چک سیستم عنوان می کنه که برگه رجیستری در کار نیست و نباید نگران باشیم چون مشکلی پیش نمیآید! ناگفته پیداست که از کوره در رفتن و جر و بحث با یک روس راه به جایی نبره و زمان حرکت قطار هم در حال نزدیک شدنه.
من: «لااقل تأییدیه اقامت در هاستل رو بده نشون هاستل بعدی بدم.»
مرد با خونسردی:«ما همچین فرمتی نداریم.»
من: «خب هاستل بعدی از کجا بفهمه ما اینجا بودیم؟»
مرد: «اگر خواست خودش زنگ میزنه و می پرسه. به ما گفتند که این روزها برای چک برگ رجیستر موقع تحویل اتاق سخت گیری نکنیم!»
من: «ای تو روحت.»
مرد:«What!?»
من: «ما باید خودمون رو به ایستگاه قطار برسونیم ولی این کار شما رو گزارش میدم.»
مرد بدون اینکه کلمهای به زبون بیاره با بی تفاوتی روش رو برگردوند و مشغول کار دیگه ای شد!
دیگه وقتی برای تلف کردن با این اسطورهٔ هتلداری روس باقی نمونده بود. ده دقیقهای اتاق رو تحویل دادیم، تاکسی گرفتیم به سمت ایستگاه قطار راه افتادیم. وارد ایستگاه که می شیم انگار وارد استادیوم فوتبال شدیم. طرفداران ایرانی یک طرف و طرفداران مراکش گوشهٔ دیگهٔ سالن رو گرفتند و به تشویق تیم خودشون مشغولند. ما با بوق و شیپور و اونها با دست زدن و خوندن هماهنگ اشعار موزون عربی که اصلاً معلوم نیست فحشه یا چی! جماعت روس هم با نجابت تمام هاج و واج محو تماشای صحنه هستند. دقایقی بعد نبرد نابرابر استادیوم قطار لنینگراد رو بوقچی های ایران به نفع خود به پایان می رسونند.
ویدئو 3- هواداران مراکش در ایستگاه قطار
تصویر 54- هوادارن فوتبال در ایستگاه قطار گازانسکی
وقت زیادی تا حرکت قطار باقی نمونده پس بعد از عبور از گیت بازرسی بدنی خودمون رو به سکوی قطار می رسونیم. مأمور قطار ضمن کنترل پاسپورت و کارتهای هواداری و مطابقت دادن اونها با لیستی که تو دستشه اجازه ورود به قطار رو صادرمی کنه. در قطار هیچ خبری از هیاهوی بیرون نیست. واگنهای نو، کوپههایی مطابق با نسخه وطنی، ملحفههای نخی ضخیم و تمیز، حوله، سرویس بهداشتی فوقالعاده تمیزی که مرتباً نظافت میشد، مهمانداری خوشرو و یک خواب آروم همه اون چیزیه که از هشت ساعت مسافرت شبانه با قطار رایگان ویژه جام جهانی مسکو-سن پترزبورگ در خاطرمون می مونه.
تصویر 55- ایستگاه قطار گازانسکی
تصویر 56- کوپه قطار مسکو-سن پترزبورگ