اگر کل زمین در یک کشور خلاصه می شد قطعا استانبول پایتخت آن می بود. ناپلئون
آذر 97 با اینکه سه ماه از سفر پیشین میگذشت اما همچنان مشتاق سفر دیگری بودم و اینبار تصمیم گرفتم تا همراه پدر و مادرم به یکی از کشور های همسایه برویم. از آنجاییکه هیچکدام از کشور های اطراف را ندیده بودیم کشور ترکیه و شهر استانبول را انتخاب کردیم.
مقدمات سفر:
مسئولیت کل این سفر خانوادگی به من سپرده شده بود و سعی داشتم تا در طول این سفر با کمترین مشکل مواجه شوم .بعد از مشورت فراوان با دوستان و همکاران، آژانس مسافرتی برای رزرو تور انتخاب کردم و بعد از بررسی هتل ها و پرواز ها پکیج 3شب استانبول از تاریخ 12 آذر تا 15 آذر را انتخاب کردم. نکته ای در زمان انتخاب پرواز توسط کارشناس تور توجه من رو جلب کرد که بدلیل کم تجربگی تا آن زمان توجه نداشتم انتخاب زمان مناسب پرواز بود، پس زمان رفت را صبح زود و زمان برگشت را آخر شب انتخاب کردم تا 4 روز کامل را در شهر باشیم.
روز اول:
زمان پرواز 7:30 صبح بود و ما حدود 3:30 در فرودگاه امام خمینی بودیم و زمان زیادی برای استراحت و شناسایی محیط داشتیم. هنگام چک این درخواست صندلی کنار پنجره کردم ولی مسئول گیت گفتند که تمام صندلی ها پرشده، به نظرم غیر ممکن بود! ولی متوجه شدم که اکثر مسافران 24ساعت قبل از پرواز به صورت آنلاین چک این میکنند و ولی ما در جریان این قضیه نبودیم و فرصت انتخاب صندلی را از دست دادیم.
پرواز با هواپیمایی ترکیش انجام شد که از خطوط پروازی داخلی گرانتر است و البته پرواز با کیفیت تر و بدون تاخیری را ارائه میکند. بعد از دریافت چمدان ها به دنبال پیدا کردن شرکت طرف قرار داد آژانس بودم و بدون کوچکترین مشکلی مسئول تور را پیدا کردم که دختر جوانی تقریبا هم سن و سال خودم به اسم سارا بود. حدود نیم ساعت در فرودگاه منتظر شدیم تا تمام مسافران سارا آماده شوند و به رسم همه ی تور های این چنینی لیدر تور در طول راه و داخل مینی بوس ترنسفر تورها و گشت های استانبول را همراه با قیمتشان توضیح داد.
با وجود مخالفت من و پدرم به دلیل قیمت بالای گشت ها اما به اصرار مادرم گشت با کشتی را برای همان شب اول انتخاب کردیم که شامل شام و موسیقی زنده بود و نفری 60 دلار پرداخت کردیم.
تا ساعت 6 استراحت کردیم و بالاخره با عجله حاضر شدیم و به لابی هتل رفتیم ولی کسی منتظر ما نبود! تا ساعت 6:30 منتظر ماندیم و من با کمک پرسنل هتل با دفتر استانبول آژانس صحبت کردم و دلیل تاخیر را ترافیک اعلام کردند و گفتند که تا نیم ساعت دیگر به دنبال ما می آیند هرچند که احتمالا به دلیل اینکه ما همان روز و در لحظه هایف آخر ثبت نام کرده بودیم ما رو فراموش کرده بودند! بالاخره ساعت 8 به کشتی رسیدیم! تقریبا آخرین کسانی بودیم که سوار کشتی شدیم و چند لحظه بعد کشتی حرکت کرد. کشتی تفریحی مجلل و زیبایی بود هرچند هنوز هم نفری 60 دلار نمیارزید.
(پیش غذا در کشتی)
در طول راه خانمی در مورد شهر استانبول و کاخ دلماباغچه که در شب بسیار زیبا بود توضیح دادند و گفتند که این کاخ زمانی محل اقامت آتاتورک بوده و بدلیل اینکه زمان فوت ایشان ساعت 9:05 دقیقه بوده، تمامی ساعت های این کاخ در این ساعت متوقف هستند. پس از صرف شام و گذر از زیر پل بغاز که به پل آرزو معروف است کشتی دور زد و حدود ساعت 11 به اسکله برگشتیم.
به دلیل بی تجربگی من، هتل ریچموند که اواسط خیابان اسقلال قرار دارد را انتخاب کرده بودم غافل از اینکه در این خیابان هیچ ماشینی تردد نمیکند و رفت آمد در این خیابان برای پدرم سخت بود. هر چند که به لطف مسئول تور موفق شدیم با مینی بوس تا کوچه روبروی هتل برویم که کمترین فاصله با هتل بود.
روز دوم :
بعد از صرف صبحانه در هتل که بسیار قابل قبول و با کیفیت بود آماده گشت شهری رایگان به همراه یک وعده غذایی شدیم که یکی دیگر از اشتباهات ناشی نا آگاهی بود، هر چند برای کسانی که برای بار اول به این شهر می آیند نسبتا مناسب است.
(دید سالن صبحانه هتل)
اولین برنامه گشت شهری مسجد اورتاکوی بود. این مسجد زیبا و با شکوه در بین سال های ۱۸۵۴ تا ۱۸۵۶ توسط فردی به نام سلطان عبدالمجید یکم نیز ساخته شده است. سلطان عبدالمجید یکم، سی و یکمین امپراتور عثمانی محسوب می شد و از همین رو نام وی بر روی این مسجد هم قرار گرفته است. متاسفانه زمان کافی برای بازدید از داخل وجود نداشت و به ناچار کنار آن چند عکس گرفتیم که صرفا رفع تکلیفی برای تور بود.
(مسجد اورتاکوی)
برنامه بعدی بازدید از بازار بزرگ یا همان بازار معروف کاپالی چارشی بود. اگر قصد خرید داشته باشید گشت شهری زمان کافی به شما نمیدهد و ما هم با عجله چند جعبه باقلوا برای سوغاتی خریدیم و زمانمان به پایان رسید! یک ساعت برای چنین بازار بزرگی واقعا ناچیز است!
حالا حدودا ظهر شده بود و بدترین زمان برای اینکه مارا به مسجد ایاصوفیه ببرند! بدلیل نماز به مدت یک ساعت امکان ورود نبود. حتما در برنامه سفر باید به زمان بازدید از اماکن مذهبی توجه کرد که چنین مشکلی پیش نیاید. سپس برای صرف ناهار به یک رستوران درجه 3 که غذای خوبی هم نداشت رفتیم و حق انتخاب غذا هم نداشتیم چون از طرف تور انتخاب شده بود.
برنامه پایانی ما بازدید از چرم فروشی بود که فکر میکنم بدلیل اینکه صاحب آن ایرانی بود با این تور قرارداد داشتند تا مسافران را به آنجا ببرند. با وجود زیبا بودن لباس ها ولی قیمت آنها خیلی بالا بود که بعد از آن همه خستگی چیزی جز اتلاف وقت نبود. ساعت 3:30 بالاخره گشت به اتمام رسید و به هتل برگشتیم و استراحت بعد از ظهر!
چند ساعت بعد من و مادرم تصمیم گرفتیم گشتی در اطراف هتل بزنیم و متوجه شدیم که برج گالاتا در چند قدمی ما قرار دارد که هنگام غروب و تاریک شدن هوا بسیار زیبا بود و توریست های زیادی هم اطراف آن مشغول عکس گرفت بودند. بعدها متوجه شدم که در بالای برج کافه ای وجود دارد که از آنجا میتوان دید 360 درجه ای به کل شهر داشت.
(برج گالاتا)
ساعت حدود 10 شب بود و خیابان استقلال همچنان پر جنب و جوش و صدای موسیقی زنده نوازندگان خیابانی به گوش میرسید. بوی شاه بلوط دست فروش ها در کل خیابان پیچیده بود و ما هم وسوسه شده بود و ده عدد خریدیم که بسیار خوش مزه بود.
(شاه بلوط_عکس از پینترست)
روبروی هتل یک شعبه از کافه های زنجیره ای مادو وجود داشت که در کشور آذربایجان و گرجستان هم شعبه دارد و آنجا یک کنافه و دو چای سفارش دادیم حدودا به مبلغ 30 لیر .که اولین تجربه من از این شیرینی ترکی بود که بسیار خوشمزه بود و بارها در تهران به دنبال کافه هایی گشتم که مشابه آنرا داشته باشند.
(کافه مادو)
روز سوم:
از آنجاییکه هنگام تور شبانه کشتی از کنار دلما باغچه رد شده بودیم، خیلی مشتاق بودیم که داخل را هم ببینیم. به همین دلیل بعد از صبحانه به میدان تقسیم رفتیم و از آنجا با دلموش به بشیکتاش رفتیم و بعد از کمی پیاده روی به کاخ دلما باغچه رسیدیم و فقط برای بازدید از ساختمانی که محل اقامت آتاتورک بود بلیط تهیه کردیم که هنگام ورود به ساختمان باید کفش ها را با پلاستیک میپوشاندیم .
(کاخ دلما باغچه _ عکس از پینترست)
بازدید حدود یک ساعت طول کشید و حالا که حدودا ظهر شده بود و ما گرسنه شده بودیم، به شعبه ای از رستوران های زنجیره ای میدیه احمد رفتیم و یک ظرف میدیه دولما سفارش دادیم که فکر میکنم 10 عدد بود. میدیه دلما صدف لقمه ای است که با برنج پر شده و بسیار خوشمزه هست. مجددا یک ظرف دیگر سفارش دادیم.مسیر برگشت را پیاده به هتل آمدیم، هرچند که خیلی نزدیک نبود ولی قصد قدم زدن داشتیم.
عکس9 (میدیه دلما)
بعد از ظهر را به استراحت در هتل گذراندیم و عصر به همراه مادرم تصمیم گرفتیم که به مرکز خرید جواهر برویم. پیاده از خیابان استقلال به میدان تقسیم رفتیم و از آنجا با اتوبوس به مرکز خرید جواهیر رفتیم.
(خیابان استقلال)
واقعا یک بعد از ظهر برای بازدید از کل این مرکز خرید کافی نیست و ممکن است ساعت ها فقط در یک فروشگاه مشغول خرید باشید. از آنجاییکه سوغاتی از واجبات سفر است، کل بعد از ظهر را به خرید گذراندیم. قیمت در تمام فروشگاه ها مناسب نیست ولی امکان خرید با هر بودجه ای در این مرکز وجود دارد جای نگرانی از این بابت نیست. خرید های گران تر را از فروشگاه زارا و منگو و دریمود و ارزانتر را از دفکتو و السی وایکیکی انجام دادیم.
(باقلوا فروشی خیابان استقلال)
سپس از همان مسیر رفت به میدان تقسیم برگشتیم و از خیابان استقلال برای شام کومپیر خریدیم، کومپیر سیب زمینی تنوری شده همراه با کره است که با سس و سالاد و ... پر میشود.
(مخلفات کومپیر)
(کومپیر)
و بالاخره روز چهارم :
صبح زود چمدان ها را جمع کردیم و چک اوت کردیم ولی چمدان ها را به امانت به هتل سپردیم و به خیابان استقلال رفتیم تا خرید های از قلم افتاده را انجام دهیم. به دلیل اینکه ترنسفر به وسیله مینی بوس انجام میشود و در چند هتل توقف دارد بنابراین باید حدودا دو الی 3 ساعت زودتر از موعدمقررحضور در فرودگاه آماده میشدیم که تا حدودی اتلاف وقت بود. زمان بازگشت فرا رسیده بود ولی دیدنیهای استانبول نه و در فکر برنامه ریزی مجدد برای برگشت به این شهر اروپایی آسیایی بودم که مرا مجذوب خودش کرده بود!
(استانبول در شب)
و در پایان چند نکته که صرفا تجربه اینجانب میباشد جهت سفری با کیفیت تر: