سفر ما از چند روز قبل شروع شده بود. از همان روز که لا به لای کارهایم، رستوران ها و جاهای دیدنی شهر را پیدا میکردم و برای آنها برنامه ریزی میکردم.
شهر اصفهان مرکز استان اصفهان و در جنوب این استان قرار دارد که اطراف آن را نائین، اردستان، شاهین شهر، مبارکه و شهرضا احاطه کرده اند. یکی از نام های قدیمی اصفهان سپاهان است و همچنین سومین شهر بزرگ ایران و سومین شهر پر جمعیت ایران پس از تهران و مشهد است.
عکس 1: نقشه اصفهان
اگر به تاریخ هم علاقه مند باشید، شاید جالب باشد که بدانید شاه عباس صفوی ،سال 1006 هجری قمری یعنی حدود 400 سال قبل، پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد.
اصفهان را نصف جهان می نامند که احتمالا به این خاطر است که بیش از 6 هزار اثر تاریخی در این شهر وجود دارد حتی مقاله ای توسط یک توریست خارجی به نام Robin McKown با عنوان Isfahan half the world در نیویورک تایمز به چاپ رسیده است که خواندنش خالی از لطف نیست.
معمولاً برای بسیاری از شهرهای کشورمان، بهترین زمان مسافرت اردیبهشت ماه (و به صورت کلی فصل بهار) و مهر ماه (و به صورت کلی فصل پاییز) است که هوا نه خیلی سرد است و نه خیلی گرم. البته این زمان ها معمولاً شهرها خلوت تر از دیگر ماه های سال است چراکه خیلی از خانواده ها بچۀ مدرسه ای دارند و نمی توانند بی هوا از درس و مدرسۀ بچه شان بگذرند یا اینکه خیلی ها اصلاً به مسافرت علاقۀ چندانی ندارند.
ولی برای اصفهان (چون آب و هوای 4 فصلی دارد)، هر فصل حال و هوا و جذابیت خاص خودش را دارد. ما پاییز و فصل برگ ریزان را برای دیدن اصفهان انتخاب کردیم اما احتمالاً بهترین زمان برای مسافرت به اصفهان، فصل بهار است.
البته دوست داشتم به شهرهایی بروم که تا به حال حتی یکبار هم به آنجاها مسافرت نکرده ام (مثل کرمانشاه، زنجان، اهواز و...) اما با توجه به این زمان کم (تقریباً 2.5 روز)، شهر اصفهان که هم فاصله کمی تا یزد دارد و هم جاهای دیدنی زیادی دارد را انتخاب کردم.
قبل از هر کاری، مرخصی و پولم را برای این 2-3 روز ذخیره کرده بودم و از یک هفته قبل، بلیط رفت و برگشت و اقامت گاه را رزرو کردم. گزینۀ هواپیما که طبیعتاً به خاطر هزینۀ زیاد آن، از ابتدا جزو گزینه های روی میز من نبود. در نتیجه به یک سایت رفتم و از بین اتوبوس و قطار، اتوبوس را انتخاب کردم چون ساعت های قطار یزد به اصفهان مناسب نبود ولی اتوبوس ها، از صبح تا عصر، با فاصله نیم ساعت به سمت اصفهان حرکت می کرد. قیمت ها هم نسبتا ارزان بود. از 20 تا 30 هزار تومان.
عکس 2: بلیط رفت
برای اقامت نیز اصفهان هتل ها، خانه های گردشگری و سوئیت های زیادی دارد. هتل شاه عباسی اصفهان را احتمالا خیلی ها شنیده اید که جای معروفی است و اگر اهل اینستاگرام باشید، به لطف پیج های مختلف، با هتل زیبای قصر منشی نیز آشنایی دارید. حتی می توانید از سایت تریپ ادوایزر خانه های گردشگری که توریست های خارجی به آن سر زده اند و برای شان جای قشنگی بوده را پیدا کنید. من اما بر اساس بودجه و نیاز خودم یک سوئیت 10 متری را از سایت آنلاین اجاره کردم به قیمت شبی 75 هزار تومان. جای کوچکی بود اما برای دو نفر که هدف شان بعد از گشت و گذار در شب، خوابیدن و استراحت کردن در خانه است، جای نسبتاً مناسبی بود. ضمن اینکه بزرگترین مزیت آن، نزدیکی به میدان نقش جهان (مرکز شهر) بود که پیاده از خانه تا میدان نقش جهان فقط پنج دقیقه فاصله داشت.
عکس 4: عکس اقامت گاه از سایت
فاصله یزد تا اصفهان حدودا 350 کیلومتر است و پیش بینی آب و هوایی این چند روزِ آذر ماه، هوای ابری بین 1 درجه تا 11 درجه بود که هوای مناسبی است. شب قبل از حرکت وسایل ضروری را داخل چمدان چیدم (بعد از چند مسافرت، تمامی وسایل ضروری برای مسافرت را داخل یک فایل ورد نوشته ام که هر دفعه موقع مسافرت، خیالم راحت باشد که قرار نیست هیچ وسیلۀ مهمی را از قلم بیندازم و به شما هم پیشنهاد می کنم که همچین کاری را انجام دهید و اگر دوست دارید، می توانم فایل وردی که آماده کردم را خدمت شما بزرگواران تقدیم کنم تا برای نوشتن لیست خودتان، ایده بگیرید).
ساعت 4 عصر حرکت کردیم (در واقع 4:10 با 10 دقیقه تأخیر که قابل قبول بود) و ساعت 8:20 شب به پایانه صفه رسیدیم. تقریبا 4ساعتی در راه بودیم و البته راننده هیچ جا توقف نکرد مگر ناچاراً برای ایست و بازرسی نائین که همه پیاده شدیم و یک مأمور با یک سگ مواد یاب وارد اتوبوس شد که البته خوشبختانه چیزی پیدا نشد و ما به مسیر ادامه دادیم.
وقتی به اصفهان رسیدیم، هوا بارانی بود. مثل همیشه به استفاده از تاکسی های ترمینال علاقه ای نداشتم چون با بی انصافی تمام قیمت می دهند و اسنپ گرفتم. ساعت 9:30 به خانه رسیدیم و وسایل مان را در خانه گذاشتیم و برای شام و صبحانه فردا هرآنچه لازم داشتیم را خریدیم. البته برای شام، مادرم زحمت کوکو سیب زمینی را کشیده بود که واقعاً چسبید. بعد از خوردن شام، دوش گرفتم و خیلی زود خوابیدیم تا فردا اولین روزمان را با انرژی در اصفهان شروع کنیم.
عکس 5: شام شب اول (کوکو سیب زمینی)
روز اول (4شنبه):
اولین روز ما شروع شد. صبح نان تازه خریدیم و نوش جان کردیم و ساعت 9:30 پیاده به سمت میدان نقش جهان حرکت کردیم. تا به حال میدان نقش جهان را در روشنایی روز، آن هم چنین خلوت ندیده بودم و انصافاً زیبا بود.
اولین جایی که برای دیدن انتخاب کرده بودم، مسجد شیخ لطف الله بود. یکی از خوبی های اصفهان (که کم کم در شهرهای دیگر هم این کار در حال انجام شدن است) قابلیت خرید بلیت الکترونیکی بود. هزینه ورودی این مسجد 5 هزار تومان بود (برای ما ایرانی ها) و برای توریست ها 50 هزار تومان. خدا را شکر که توریست نبودیم.
عکس 6: ورودی مسجد شیخ لطف الله
مسجد شیخ لطف الله در ضلع شرقی میدان نقش جهان قرار دارد که به فرمان شاه عباس اول در سال 1011 هجری قمری برای انجام امور دینی "شیخ لطف الله بن عبد الکریم بن ابراهیم" آغاز و در سال 1028 هجری قمری به پایان رسید (17 سال طول کشید تا این مسجد کوچک و در عین حال زیبا ساخته شد).
آنچنان که متوجه شدم، بر خلاف مسجد شاه عباس (مسجد امام) که برای عامۀ مردم ساخته شده بود، مسجد شیخ لطف الله مختص خود شاه و خانواده اش بوده (خاندان سلطنتی) که از طریق یک تونل زیر زمینی، وارد این مسجد می شدند.
بعد از دیدن مسجد شیخ لطف الله و لذت بردن از دیوارها و کاشی های خوشرنگ آن، به سمت کاخ (عمارت) عالی قاپو، واقع در ضلع غربی میدان نقش جهان، حرکت کردیم که تقریباً رو به روی مسجد شیخ لطف الله قرار دارد. تاریخ دقیق ساخت این عمارت زیبا مشخص نیست اما بسیاری بر این باورند که این بنای باشکوه همزمان با میدان نقش جهان (سال 981 هجری شمسی) ساخته شده است که البته تا سال 1003 هجری شمسی این بنا در حال تکمیل شدن بوده است تا به شکل امروزی آن در آمده است. در سال 1008 پس از درگذشت شاه عباس، شاه صفی در ایوان عالی قاپو (که اکنون بیش از 30 متر ارتفاع دارد) تاج گذاری می کند. شاید به همین دلیل است که عالی قاپو در لغت به معنای درگاه بلند است.
هزینۀ ورودی عمارت عالی قاپو نیز به ازاء هر نفر 5 تومان بود. البته خانم راهنمایی که در شروع مسیر به ما خوش آمد گفتند، پیشنهاد دادند از راهنمای صوتی این عمارت استفاده کنیم تا توضیحاتی را نیز در مورد این بنا بشنویم. ما هم پیشنهادشان را پذیرفتیم. هزینۀ دستگاه راهنمای صوتی نیز 7 تومان بود.
عکس 9-2: راهنمای صوتی
این عمارت شش طبقه ای، 98 پله رفت و 98 پله برگشت دارد. طبقه سوم آن، اِیوان و طبقه ششم آن، تالار موسیقی است که از جاهای دیگر این عمارت به نسبت زیبا تر و چشم نواز تر است. البته ایوان و تالار عالی قاپو به دستور شاه عباس دوم (در سال 1022 هجری شمسی) به این عمارت اضافه می شود که این زیباسازی تا سال 1023 هجری شمسی به طول می انجامد.
عکس 10: پله های زیبای عالی قاپو
از طبقه سوم (ایوان) که به میدان نقش جهان نگاه می کنیم، رو به روی ما مسجد شیخ لطف الله، سمت راست مسجد امام (جامع) و سمت چپ سر در بازار قیصریه است. از آن بالا، تصویر خوبی از میدان نقش جهان و بناهای اطراف آن در ذهنتان خواهد نشست که احتمالاً هیچوقت فراموش نخواهید کرد.
عکس 11: طبقۀ سوم عالی قاپو (اِیوان)
عکس 12: مسجد شیخ لطف الله (رو به روی عالی قاپو)
عکس 13: مسجد شاه یا مسجد امام (سمت راست عالی قاپو)
عکس 14: سر در بازار قیصریه (سمت چپ عالی قاپو)
همچنان که به مسیرمان ادامه می دادیم و پله های طولانی عالی قاپو را بالا می رفتیم، از آنجایی که طبقۀ چهارم و پنجم قابل بازدید نبود و فقط پله داشت. به طبقۀ ششم رسیدیم و به در و دیوار و سقف زیبای این تالار موسیقی خیره شدیم. گچ کاری ها و مُقَرنَس کاری های زیبای تالار موسیقی شما را وا می داشت چند ثانیه ای در سکوت به زیبایی های آن خیره بمانید. این طبقه را تالار موسیقی می نامند به این دلیل که تزئینات اجرا شده در بدنه ها و پوشش آن دارای حالت آکوستیک است.
عکس 15: تالار موسیقی (طبقۀ ششم) و فضای اکوستیک آن
سومین جایی که باید می دیدیم، مسجد شاه عباس یا جامع عباسی بود (البته بعد از انقلاب به آن مسجد امام نیز می گویند) که البته اگر کمی دیرتر می آمدیم، احتمالاً به اذان ظهر می خوردیم و نمی توانستیم از این مسجد بازدید کنیم (و به شما هم پیشنهاد می کنم قبل از اذان ظهر از این دو بنای نقش جهان دیدن کنید). برای همین بود که ما سعی کردیم صبح اول وقت از خانه بیرون بیاییم و گشت و گذارمان را شروع کنیم. چون حوصلۀ شنیدن راهنمای صوتی را نداشتیم، از این وسیله استفاده نکردیم و فقط 5 تومان هزینۀ ورودی را پرداختیم و سعی کردیم ببینیم و لذت ببریم.
عکس 18: ورودی مسجد شاه عباس یا مسجد امام
اگر خاطرتان باشد، از آنجایی که عرض کردم مسجد شیخ لطف الله در ضلع شرقی میدان نقش جهان قرار دارد، مسجد شاه در ضلع جنوبی این میدان قرار دارد. کاشی کاری ها و معماری این مسجد نیز مانند مسجد شیخ لطف الله زیباست اما به شخصه چیز خاص و متفاوتی در این مسجد ندیدم (نسبت به بقیۀ مسجدهای جامع) به جز آن قسمتی که صدا را اکو می کرد و با اینکه نوشته بود از پا کوبیدن و خواندن در این مکان پرهیز شود، اما امان از وقتی که شما را از انجام دادن یا ندادن کاری منع کنند.
عکس 20: قسمتی که صدا را اکو می کرد
بعد از دیدن این سه بنای نقش جهان، برای رفع خستگی و به پیشنهاد پیج لقمه به کافه آزادگان (چاه حاج میرزا یا به قول اصفهانی ها حَج میرزا) سر زدیم. پیدا کردن آدرس این کافه چندان دشوار نیست و با گوگل مپ یا با پرسیدن از مغازه دار ها خیلی زود آن را پیدا خواهید کرد (حد فاصل بین مسجد شیخ لطف الله و بازار قیصریه). از فضای سنتی و زیبای آن واقعاً لذت بردیم هرچند برخورد پرسنل کمی توی ذوق مان زد اما آمده بودیم تا از فضا لذت ببریم و دنبال بهانه گرفتن نبودیم. دوغ و گوشفیل معروف اینجا را سفارش دادیم که ترکیب آن در ابتدا کمی عجیب و در ادامه جالب بود. به یکبار خوردنش می ارزید.
پس از کمی استراحت، پیاده به سمت کاخ چهلستون رفتیم. اگر کمی حوصله و انرژی پیاده روی داشته باشید، همۀ این مکان ها را می توانید پیاده قدم بزنید و لذت ببرید چون فاصلۀ بین این مسیرها چندان زیاد نیست. از میدان نقش جهان به سمت خیابان سپاه حرکت کردیم که در پاییز با برگ های زرد درختان بسیار دلبری می کرد و البته دیدن دوچرخه سوارها و حس زنده بودن شهر، به من حس خیلی خوبی می داد.
عکس 30: خیابان سپاه
این باغ زیبا و بزرگ نیز در زمان شاه عباس اول ساخته شده و ورودی آن مانند تمام بناهای دیدنی دیگر که امروز رفتیم، 5 تومان بود. وقتی از ورودی اصلی کاخ وارد این مکان شوید و استخر بزرگ آن را رد کنید، به کاخ چهل ستون می رسید که روی دیوارهای آن نقاشی های زیبایی کشیده شده است.
عکس 31-1 و 32: استخر اصلی
عکس 31-2: ورودی کاخ
مثلاً این نقاشی جنگ چالدران (جنگ بین شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم فرمانروای عثمانی) در سال 920 هجری قمری را نشان می دهد که به دلیل دستور شاه اسماعیل مبنی بر عدم استفاده از سلاح گرم به شکست صفویان انجامید.
تصویر 33: جنگ چالدران
یا مثلاً این نقاشی ها مجلس پذیرایی شاهان مختلف صفوی از پادشاهان و فرمانروایان کشورهای دیگر را نشان می دهد که به جز نقاشی چالدران، بقیۀ دیوار با این نقاشی هایِ شبیه به هم زیبا شده است.
عکس 37: پشت کاخ
بعد از دیدن کاخ چهلستون، پیاده به سمت رستوران معروف اصفهان «شهرزاد» راه افتادیم که تقریبا به اندازۀ رستوران "تالار یزد یا حاجی آشپز" شهر خودم (یزد) معروف است ولی متأسفانه غذایش چنگی به دل نزد و انتظار بیشتری داشتم (شهرزاد یک رستوران با ظاهری شیک ولی با غذایی معمولی و برعکس تالار یزد یک رستوران با ظاهری معمولی ولی با غذایی عالی). سفارش ما ته چین مرغ بود که متأسفانه نداشتند و ناچاراً ته چین گوشت سفارش دادیم با یک پرس چلو جوجه بدون استخوان و خورش ماست که یک نوع دسر معروف اصفهانی است. ته چین معمولی بود و جوجه هم خوب بود و در کل در مورد غذاهای اصلی می توانم بگویم "قابل قبول" بود. خورش ماست هم برای یک نفر بسیار زیاد بود و بیش از آنچه که فکرش را بکنید شیرین بود. من خودم عاشق غذاهای شیرین هستم اما شیرینی این غذا دل من را زد. در کل نسبت به این فضای شیک و قیمت بالای این رستوران، انتظار خیلی بیشتری داشتم.
چون از صبح تا ظهر همه جا را پیاده رفته بودیم و بر اساس برنامۀ قدم شمار تقریباً 13 هزار قدم برداشته بودیم و رکورد زده بدیم و واقعاً خسته ولی خوشحال بودیم، برای برگشت به خانه اسنپ گرفتیم. ظهر خوابیدیم و عصر با یک لیوان چای و میوه، خودمان را برای اولین شب اصفهان آماده کردیم.
حدود ساعت 6:30 خانه را به سمت پل خواجو ترک کردیم. بر اساس گوگل مپ با ماشین حدود 7 دقیقه و پیاده حدوداً 20 دقیقه راه داشتیم اما چون خیابان های اصفهان، مخصوصا شب ها، قشنگ است و از آنجایی که انرژی داشتیم، تصمیم گرفتیم پیاده حرکت کنیم تا شاید کمی هم غذاهای ظهر هضم شود.
قدم زدیم، عکس گرفتیم و به امید شنیدن آواز اصفهانی ها صبر کردیم اما متأسفانه خبری نشد. احتمال می دهم چون 4شنبه شب بود و هنوز آخر هفته (تعطیلی) حساب نمی شد، جمعیت کمی آمده بودند. ولی آرامش آن را دوست داشتم و فضا واقعاً دو نفره بود. زاینده رود را هم دیدیم و خدا را شکر که کمی آب داشت و چشم مان به زاینده رود خشک نیفتاد.
قدم زنان به سمت سی و سه پل حرکت کردیم. من عاشق پیاده روی مخصوصاً در شب هستم و به پیاده روی زیاد و طولانی عادت دارم. شما اگر عادت ندارید یا به هر دلیلی نمی توانید، می توانید اسنپ بگیرید و انرژی خودتان را ذخیره نگه دارید.
به سی و سه پل زیبا و دوست داشتنی رسیدیم. البته اگر بخواهم اعتراف کنم، وقتی به پل خواجو رسیدیم نیز شک کردیم که آیا اشتباهاً به سی و سه پل رسیده ایم یا نه چون از نظر ما این دو خیلی به هم شبیه بودند. هم پل خواجو و هم پل سی و سه پل را واقعاً دوست داشتم و دیدن آنها در شب آنچنان آرام بخش است که بعید می دانم در روز چنین باشد و پیشنهاد می کنم اگر به اصفهان سر زدید، شب هنگام را برای دیدن این دو پل زیبا انتخاب کنید.
عکس 50: حفاظ های پل سی و سه پل (پل خواجو این حفاظ ها را نداشت)
برای صرف شام، کافه رستوران ساباط (درون برِ چهار راه پلیس) را که با عکس های وقت و بی وقت اینستاگرامش همیشه دهان من را آب می انداخت، انتخاب کردم که متأسفانه جای نشستن نداشت ولی فضای کوچک و شیکی داشت. سفارش ما نصف پیتزا (هَف) پپرونی، نصف پیتزا ورستل و گریل مرغ بود که حدوداً 25 دقیقه طول کشید ولی کیفیت غذا، حجم مواد، بسته بندی و از همه نظر عالی بود (اینجا مفصل تر در پیج مربوط به خودشان توضیح داده ام).
برای خرید سوغاتی گز کرمانی را انتخاب کرده بودم و دوست داشتم به شعبه خودشان بروم و از همانجا خرید کنم و به خرید از مغازه های اطراف میدان نقش جهان علاقه ای نداشتم اما چون گز مظفری (یکی از برند های خوب و معروف گز در اصفهان) در بیست قدمی ساباط بود، برای سوغاتی نیز به همانجا رفتیم و تا شام مان آماده می شد، گز لقمه ای 33 درصد پسته خریدیم و انصافاً هم بسته بندی زیبایی داشت و هم فوق العاده نرم و خوشمزه بود.
روز دوم (5شنبه):
چون برنامه امروزمان سبک تر از دیروز بود، شب قبل را دیرتر خوابیدیم و صبح هم دیرتر بیدار شدیم که ای کاش یک لپ تاپ با خودمان برداشته باشیم تا آخر شب ها فیلم می دیدیم. ان شاءالله برای سفرهای بعدی این کار را انجام می دهیم. صبح دوش گرفتم و چای خوردم و 9:30 صبح برای صرف صبحانه به شربت خانه فیروز (فیروز شربت) رفتیم. برای خیابان نظر میانی اسنپ گرفتیم که خیلی سریع پیدا شد.
به محلۀ جلفا رسیدیم که محلۀ زیبایی است و قدم زدن در آن محله را به شما پیشنهاد می کنم. هم مغازه های زیبایی دارد، هم کافه های خوشگلی دارد و هم یک کلیسا دارد که بازدید عموم دارد.
چیزی که در این چند روز نظرم را جلب کرد، خیابان های پر درخت و خوشگل اکثر خیابان های اصفهان و رانندگی خوب مردمان آنها بود. چیزی که متأسفانه در بسیاری از شهرها از جمله یزد خودمان به آن توجه نمی شود: نه رانندگی خوب و نه رسیدگی خوب به شهر.
شربت خانه فیروز که از سایت تریپ ادوایزر و از سوی کاربران خارجی نیز نمره خوبی هم گرفته است را برای صبحانه انتخاب کرده بودم که فکر میکنم بیشتر این نظرات مثبت بخاطر فضای دلنشین و آرام بخش آن است.
عکس 58: گوشه ای از نوشته های عاشقانه (لذت با تو بودن زیباست)
سفارش ما دو املت و یک چای بود که چندان هم خوشمزه نبود. ادویه ای به آن زده بودند که اصلاً باب میل ما نبود. کاش فقط یک املت می گرفتیم (چون حجم آن زیاد بود) یا لااقل دو صبحانۀ متفاوت می گرفتیم (مثلاً املت و سوسیس تخم مرغ). البته چای خوش عطری برایمان آوردند و قند های قلبی شکل آن هم برایم دوست داشتنی بود. در کل نسبت به فضای شیک و قیمتی که داشت، می ارزید و گران نبود و راضی بودم.
بعد از صبحانه پیاده به سمت کلیسای وانک که برای ارامنۀ اصفهان بوده است، راه افتادیم. شاه عباس پس از اینکه بالاجبار ارامنۀ جلفای نخجوان را به ایران کوچ داد، اکثر آنان را در اصفهان، پایتخت حکومت صفوی، و در ساحل جنوبی زاینده رود اسکان داد. این ارامنه هم به یاد موطن آبا و اجدادی خود منزلگاه جدیدشان را "جلفای نو" نامیدند. ارمنیان جلفا در سال 985 هجری شمسی (بلافاصله پس از کوچ) کلیسای کوچکی برای انجام فرایض دینی خود ساختند که پنجاه سال بعد به علت کوچک بودن آن را تخریب و مجددا کلیسای جدیدی به جای آن بنا کردند.
هزینۀ ورودی این کلیسا 10تومان هست و برخی روزهای خاص ممکن است تعطیل باشند. بنابراین بهتر است قبل از سر زدن به جلفا برای دیدن این کلیسا، با شمارۀ آنها تماس بگیرید. این کلیسا با کلساهایی که اکثر ما در فیلم های خارجی دیده ایم تفاوت دارد و البته سبک معماری کلیسا تلفیقی از مکتب های ایرانی، ارمنی و اروپایی است و شاید به همین دلیل است که با آن کلیسایی که در ذهن داشتم، کمی فرق داشت. این کلیسا یک موزه هم داشت ولی چون به شخصه از دیدن موزه لذت نمی برم، دیدن آن برایم جذاب نبود و بیشتر از محیط اصلی کلیسا لذت بردم.
پس از دیدن کلیسا، برای دیدن خانۀ ملاباشی اسنپ گرفتیم. وقتی رسیدیم، با یک در بسته مواجه شدیم و کمی جا خوردیم ولی وقتی نوشتۀ روی در را خواندیم، امیدوار شدیم و با شمارۀ روی آن تماس گرفتیم و خداراشکر در را به گرمی به رویمان باز کردند. ورودی این خانۀ زیبا نفری 15 تومان بود و یک خانم راهنمایی که به زبان انگلیسی نیز تسلط داشتند (برای توضیح دادن به توریست ها)، به ما توضیحات لازم را ارائه می دادند (که خیلی بهتر و دلنشین تر از راهنماهای صوتی بود). به گفتۀ راهنما، سه نسل بعد از آقای ملاباشی (که منجم ناصر الدین شاه بود) در این خانه زندگی کردند و آقای معتمدی خانه را با هزینه شخصی خود مرمت کردند. برای همین است که امروزه این خانه را هم به نام خانۀ معتمدی می شناسند و هم به نام خانۀ ملاباشی.
اولین قسمتی که رفتیم، اندرونیِ 9 دری بود . نکتۀ جالبی که از راهنما شنیدم و به آن دقت نکرده بودم، این بود که فقط 4 خانه در ایران وجود دارند که 9 دری هستند و ما بقی خانه های قدیمی همه 7 دری هستند. دو تا از این خانه های 9 دری در اصفهان هست و دو تای دیگر در قزوین و کرمانشاه. البته در پیج های اینستاگرام به اشتباه نوشته شده 7 دری ولی در واقع این خانه 9 دری است.
وقتی وارد این 9 دری شدیم، چند عکاس و چند توریست چینی را دیدیم که برایمان جالب بود. کمی عکس گرفتیم و غرق در پنجره های رنگی شده بودیم. حتی خانم راهنما به ما گفتند که شیشه های رنگی برای حفظ محرمیت بوده یعنی از داخل به بیرون فضای حیاط پیدا بوده ولی برعکس نه (افراد خارجی نمی توانستند از حیاط، فضای داخل اتاق را ببینند) و ضمناً این شیشه های رنگی باعث می شده نور مستقیم خورشید داخل اتاق نیاید و همچنین باعث جلوگیری ورود مگس و پشه به اتاق می شده. چند دقیقه ای ما را تنها گذاشتند تا حسابی عکس بگیریم و ما هم از فرصت مان استفاده کردیم.
راستی یکی از این 9 دری ها را به تازگی عوض کرده بودند و ما توانستیم یکی از آنها را بالا بیاوریم و از داخل، بیرون را ببینیم. البته کمی سنگین بود ولی حس جالبی داشت.
بعد از آن به راهروی رنگارنگی رسیدیم که هنوز زیبایی آن جلوی چشمانم رژه می روند. از آنجا به اتاق ملاباشی رفتیم که بین اتاق اندرونی (اتاق افراد درجه 1 و مهمان های خاص) و اتاق مهمان های غریبه بود. و سپس از اتاق وضح حمل و اتاق خواستگاری دیدن کردیم که عروس و مادر عروس از بالا، داماد را می دیدند و البته داماد آنها را نمی دید (برعکس آنچه که امروزه اتفاق می افتد و معمولاً در ازدواج های سنتی، زن های خانوادۀ پسر به دیدن عروس می روند و او را می بینند). بخشی از خانه نیز در حال مرمت بود.
عکس 73: راهروی زیبای خانۀ ملاباشی
عکس 74: اتاق مهمان های غریبه
عکس 75: اتاق ملاباشی (رابط بین اتاق اندرونی و اتاق مهمان های غریبه)
عکس 76: اتاق زایمان (وضع حمل)
عکس 77: اتاق خواستگاری (آن بالا، جایی است که عروس و مادر عروس از آنجا به دامادی که روی صندلی پایین می نشسته، نگاه می کردند)
عکس 78: قسمتی از خانه (در حال مرمت)
یکی دیگر از چیزهایی که این خانه را برای من دوست داشتنی کرد، بوی نفتالین بود که در جای جای خانه می آمد و برای من بوی دوست داشتنی ای بود و حس نوستالژیکی به من می داد. اگر خواستید از این خانه دیدن کنید، حتماً از قبل تماس بگیرید چرا که به ما گفتند شنبه ها تعطیل هستند. ممکن است در ماه های بعد، روز دیگری نیز تعطیل باشند و شما نتوانید بازدید کنید.
بعد از اینجا می خواستیم از کاخ هشت بهشت نیز دیدن کنیم اما چون هم کمی خسته بودیم و هم عکس های موجود در گوگل چندان ما را برای دیدن به این کاخ ترغیب نکرد، قید آن را زدیم و برای خوردن یکی دیگر از غذاهای معروف اصفهان یعنی بریان به بریانی اعظم رفتیم. البته بریانی حاج محمود شفاعت نیز بریانی معروفی است اما با توجه به بررسی های خودم، بریانی اعظم را انتخاب کردم. داخل پرانتز هم عرض کنم که بریان اسم غذاست و بریانی اسم جایی که بریان می فروشد مثل تفاوت ساندویچ (غذا) و ساندویچی (جایی که این غذا را می فروشند).
ساعت 1:30 به شعبه 1 بریانی اعظم (نزدیک محل اقامت مان) رسیدیم و بر اساس تجربۀ اول روزمان چون دو پرس صبحانه برای مان زیاد بود، از قبل تصمیم گرفتیم یک پرس غذا سفارش دهیم و اگر سیر نشدیم، یکی دیگر سفارش دهیم که البته با همان یک پرس غذای چرب و چیلی مان سیر شدیم. سفارش ما یک پرس بریان، یک آبگوشت و دوغ محلی شان بود. بریان خوشمزه بود و دوست داشتم. آبگوشتی که برایمان آوردند با آبگوشتی که همه مان دیده ایم فرق دارد. مزۀ نان ترید شده و کشک آن غالب بود و چندان خوشمزه نبود. دوغ محلی هم خیلی محلی نبود و مثل دوغ های آماده ای بود که کمی سبزیجات خشک داخل آن ریخته باشند. فقط بریان آن خوشمزه بود که به یکبار خوردنش می ارزید.
به خانه برگشتیم و استراحت کردیم و برای یک عصر آرام و البته برای خداحافظی با اصفهان زیبا آماده شدیم. ساعت 7 به سمت میدان نقش جهان رفتیم تا این بار این میدان و بناهای اطرافش را در شب ببینیم. قدم زدیم، عکس گرفتیم، خرید کردیم و من هم خودم را، به عنوان حسن ختامِ این مسافرت، به یک فرنی با شیرۀ سرد و خوشمزه (فرنی حافظ: حد فاصل بین مسجد شیخ لطف الله و بازار قیصریه) به قیمت کاسه ای 3 تومان دعوت کردم. دوستم با من نیامد چون کلاً بر خلاف من چیزهای شیرین را دوست ندارد.
عکس 86 و 87: فرنی با شیرۀ حافظ
برنامۀ گردشگری ما تمام شد ولی به شما پیشنهاد می کنم اگر برای اولین بار به اصفهان سفر می کنید و زمان بیشتری دارید یا پول بیشتری می توانید هزینه کنید، به "منار جنبان" اصفهان، پارک ناژوان، باغ پرندگان، پله های بازار قیصریه (ورودی کفاش ها، همان ابتدای بازار سمت راست یک جایی است که پله می خورد و شما از پله ها بالا می روید و می توانید دورنمای قشنگی از میدان نقش جهان داشته باشید) و حمام قاضی سر بزنید.
روز سوم: جمعه
وسایل مان را دیشب جمع کرده بودیم و صبح بعد از خوردن صبحانه، ساعت 9 کلید خانه را تحویل دادیم و 9:30 به ترمینال (پایانه) کاوه رسیدیم.
یکی دیگر از چیزهای جالبی که دیدم، این بود که در ترمینال کاوه، اتاقی به نام اتاق مادر و کودک وجود داشت و یک جای مخصوص نگهداری گل ها و یک آکواریوم کوچک نیز در آنجا ساخته بودند و بودن در آنجا هم در واپسین لحظات سفر، حس خوبی به من می داد. خوشحالم که به این شهر کشورمان رسیده اند و امیدوارم به شهرهای دیگر نیز به همین اندازه توجه شود. تقریباً 4:30 ساعت در راه بودیم و بالأخره به یزد رسیدیم و برای فردا که باید سر کار می رفتیم، استراحت کردیم و خودمان را برای اول هفته آماده کردیم.
حرف آخر: می گویند "دنیا دیده" بهتر از "دنیا خورده" است. با این جمله به شدت موافقم و فراموش نکنید تجارب و لذاتی که از مسافرت رفتن به دست می آیند با هیچ چیز دیگر قابل مقایسه نیستند.
خلاصۀ برنامۀ 2 روزۀ اصفهان
- روز اول:
صبح> میدان نقش جهان، مسجد شیخ لطف الله، عالی قاپو، مسجد شاه عباس (امام)، قهوه خانه حاج میرزا، کاخ چهلستون و رستوران شهرزاد
عصر> پل خواجو، سی و سه پل، گز مظفری و کافه رستوران ساباط
- روز دوم:
صبح> محله جلفا، شربت خانه فیروز، کلیسای وانک، خانۀ ملاباشی و بریانی اعظم
عصر> پیاده روی حوالی میدان نقش جهان، فرنی حافظ و خرید
خلاصۀ هزینه های 2.5 روز مسافرت اصفهان (برای 2نفر)
- اسکان (محل اقامت): 216 هزار تومان
- اتوبوس: 124 هزار تومان
- خورد و خوراک: 393 هزار تومان
- رفت و آمد درون شهری: 84 هزار تومان
- ورودیه ها: 90 ت + راهنمای صوتی: 7 هزار تومان
- سوغاتی: 104 هزار تومان
اگر شما هم تجربه ای از اصفهان دارید یا اگر می خواهید چیزی را به این سفرنامه اضافه کنید یا نکته ای را اصلاح کنید، خوشحال می شوم آن را با من در میان بگذارید.
نویسنده: سینا شهبازی