سلام من محمدرضا هستم ۱۳ سالمه و عاشق سفر کردنم من به همراه خواهرم سفر های زیادی رفتم و سفر کردن رو از ۷ سالگی با خواهرم شروع کردم و رفتم تور چابهار با خواهرم. امروز اومدم که سفر ۴ روزه ام رو به استان اصفهان رو تعریف کنم خب این اولین سفری بود که فقط با کوله پشتی می رفتم من از تهران به سمت اصفهان با اتوبوس حرکت کردیم و حدود ساعت ۱۱ به اصفهان رسیدیم و با اولین اتوبوس شهری به سمت میدان نقش جهان رفتیم جایی که وقتی برای بار اول دیدمش از این همه شکوه و عظمت مبهوت شدم و ازاینکه ایرانی هستم با همچین فرهنگ و تاریخ غنی ای به خودم بالیدم .
منطقه ای که من رفتم چندین جای دیدنی داشت که عبارت اند از میدان نقش جهان(امام) چهارباغ عباسی چهل ستون مسجد جامع و سی وسه پل از اتوبوس که پیاده شدیم از روی سی و سه پل زیبا عبور کردیم و خیلی شلوغ بود و نکته مثبت این بود که زاینده رود کمی آب داشت و آن طرف سی و سه پل قایق کرایه میدادن کمی کنار سی و سه پل نشستیم و از زیبایی بی مثالش لذت بردیم بعد از سی سه پل به چهار باغ عباسی رفتیم که مردم و گردشگران تور اصفهان در حال پیاده روی بودن و عده ی زیادی هم درحال دوچرخه سواری بودن و ساعت حدودا پنج بود و مغازه ها داشتن باز میکردن و بوی غذا بین جمعیت میپیچید و بستنی فروشی ها بیشترین فروش بین مغازه ها داشتن به خاطر گرمی هوا.
ماهم بین مردم قدم زدیم و از این خیابون بسیار زیبا و وباصفا استفاده کردیم. خب بعد از چهار باغ به چهلستون رسیدیم و وارد شدیم و وردی ۴۰ هزار تومانی اش را پرداخت کردیم که نسبتا گرون بود وسط چهلستون حوضی بزرگ بود که خیلی قشنگ بود خوراک عکاسی اما به خاطر جمعیت عکس های خوبی نگرفتیم.جمعیت زیادی اومده بودن با خواهرم ایستادیم و اول از همه شروع به شمردن ستون ها کردیم و 20 ستون رو شمردیم که بعد از خواهرم پرسیدم پس 20 ستون بعدی کو که جواب داد چون این 20 ستون در آبی که در حوض روبه رو هستش انعکاس میده میشه 40 ستون که برای من خیلی جالب بود.
وارد تالار اصلی که شدیم از این همه تابلو نقاشی تعجب کردیم و دونه به دونه تابلو هارو با دقت نگاه کردیم و لذت بردیم .وقتی از خود چهال ستون امدیم بیرون یک نمایشگاه فصلی دیدیم که در حیاط چهل ستون بود و یک بخش غذا های محلی هم داشت و ما شام رو اونجا بودیم و یه غذای محلی که مال عشایر بختیاری بود رو خوردیم و واقعا خوشمزه بود جای همتون خالی.
ساعت ۶ بود که به میدان نقش جهان رسیدیم و روی چمن کمی استراحت کردیم وچند دقیقه بعد تعدادی بچه های نوجوون اومدن که فوتبال بازی کنن و من هم بهشون ملحق شدم بعد یه چرخی تو میدان زدیم و یک کافی شاپ توجهم رو جلب کرد که روی بام بازار قیصریه بود که با پرداخت یک ورودی ۱۵۰ هزار تومانی وارد میشدید و یکی از ایتم های توی منو رو رایگان سفارش دادید که من لیموناد رو انتخاب کردم که خیلی هم خوشمزه بود و ویو زیبایی هم داشت.ولی خدایی 150 تومن زیاد بود .
منو خواهرم از فعالان اپلیکیشن کوچسرفینگ هستیم و همیشه خونمون کلی مهمون ایرانی و خارجی داریم و تصمیم گرفتیم برای این یک شب اقامتمون در اصفهان میزبان پیداکنیم کوچ سرفینگ یک اپلیکیشن هست که مردم عادی در اون خونه خودشون رو با تو شریک میشن و یه جورایی مهمانشون میشی و این کاملا رایگان هست اما به خودتون بستگی داره که بتونید به طرف مقابل اعتماد کنید یا نه.
خب برمیگردیم به اصل مطلب ما اونشب رو کوچ سرفینگ کردیم خونه اقایی با اسم علی وخاواده اش که با مادرشون و خواهرشون زندگی میکردن و طبقه بالا هم اون یکی خواهرشون با دوتا فرزندشون زندگی میکردن واقعا ادم خوبی هم بود و خواهر زاده هم داشت که ۲ تا بودن ۱ پسر و ۱ دختر به اسم دایان و دیلان که اونشب باهم خوش گذروندیم و UNO بازی کردیم و درکنارشون واقعا اون شب لذت بخش بود.
خب فردا صبح که بیدار شدم بعد از خوردن صبحانه به پیشنهاد دوست جدیدمون علی به مسجد جامع اصفهان رفتیم که واقعا زیبا بود و جالبیش اینجاست که هر دوره حکومتی به این مسجد چیزی اضافه کرده بود این مسجد پله پله بود و با هر پله ای که پایین میرفتی یک دوره حکومتی به عقب برمیگشت و این خیلی باحال بود اونجا یه راهنمای خیلی عالی بود که از سیر تا پیاز این مسجد رو برامون توضیح میداد حتی دونه به دونه آجر هارو هم میگفت که مال چه دوره ای هستش.
خب بعد از این اسنپ گرفتیم برای رفتن به ترمینال برای اینکه سفر کاشان رو شروع کنیم ساعت ۱۱ بلیط کاشان رو خریدیم و سوار اتوبوس شدیم و راهی شهر زیبای کاشان حدود ساعت دو ظهر به کاشان رسیدیم و اسنپ واقعا ارزون بود . مثل اصفهان کوچ سرفینگ کردیم به خونه خانمی به اسم الهه که واقعا مهربون بود ایشون با پسرشون آرین 8 ساله زندگی میکردن و دانشجوی زبان انگلیسی بودن.
و بعد با میزبان کوچ سرفینگ به باغ فین رفتیم که ورودی چهل هزار تومانی داشت وقتی وارد باغ شدیم نسیم خنکی می وزید و یک حوض بلند و طولانی وسط باغ بود که به حوض گرد و دایره ای شکلی ختم میشد و در وسط حوض گرد یک چاه بود مردم طلا،سکه و پول نقد رو کف اب می انداختند تا مثلا شاید آرزوشون برآورده بشه ما هم یک سکه ۵۰۰ تومانی به کف حوض انداختیم و بعد به جایی که امیر کبیر به قتل رسید یعنی حمام فین رفتیم اونجا راهنما بود و کلی توضیح در مورد بنا های داخل حمام داد حمام به نظر من خیلی ترسناک بود و اگر مدت زیادی اونجا میبودی تنگی نفس میگرفتی و یه جورایی خفه بود و البته گرم هم بود به خاطر جمعیت زیاد مردم.
من اپیزود امیر کبیر رو از پادکست بی نظیر رخ گوش کرده بودم برای همین بودن در جاییکه امیر کبیر عزیز ایران رو به قتل رسوندن برام کمی ناراحت کننده بود. بعد از حمام کمی توی باغ چرخیدیم و یکجا نشستیم و با مردم اشنا شدیم و معاشرت کردیم و بعد از چند دقیقه نشستن یه گروه سرود هم اومد و وسط باغ شروع به خوندن کردن و ما هم تماشا کردیم و مردم و گردشگران تور داخلی هم فیلم گرفتن خلاصه خیلی خوش گذشت و پیشنهاد میکنم شما هم امتحانش کنید.
خب رفتیم خونه و شام خوردیم و خوابیدیم و فردا صبح به همراه میزبانمون رفتیم به بافت قدیمی و خشتی شهر که فوق العاده بود و صبحانه اونجا املت خوردیم و اسم اون کافه شمعدونی بود که به شما هم پیشنهاد میکنم برید چون هم زیبا بود بافت قدیمی داشت هم کیفیت غذاش خوب هم قیمت ها خوب حدودا هر کدوم بین شصت تا هشتاد هزارتومان بود که میشه گفت خوش قیمت بود. بعد از خوردن صبحانه به سمت عمارت ها رفتیم دو تا عمارت بود که قصد داشتیم بازدید کنیم یکی طباطبایی ها یکی هم بروجردی ها.
و داستانش هم اینه که پسر بروجردی ها از دختر طباطبایی ها خوشش میاد ولی طباطبایی ها میگن که تو باید یه عمارت مثل مال ما بسازی تا بذاریم با دخترمون ازدواج کنی و بروجردی ها هم قبول میکنن و ساختش هجده سال هم طول کشید اما ساختن اسمش هم گذاشتن عمارت بروجردی ها. حالا میزبان ما گفت این ۲ تا خیلی شبیه هم هستن و ماهم چون میخواستیم که زیاد هزینه نکنیم به عمارت طباطبایی ها رفتیم چون میزبان ما گفت که عمارت طباطبایی ها بهتر و و زیبا تر هستش و ماهم رفتیم .
این عمارت بخش های مختلف داشت و به دو تا حیاط تقسیم می شد که یکی مال خدمه بود یکی هم شاه نشین بود و تمام این عمارت از گچبری ها و هنر و طراحی اصیل ایرانی است و قسمت شاه نشین عمارت از اینه کاری های زیبا و قدیمی برخورداره و قسمت خدمه یک حوض خیلی بزرگ داشت. ماهم هرجا رسیدیم سریع عکس مینداخیتم . چند دقیقه ای توی حیاط نشستیم و از محیط لذت بردیم و البته فک کنم عمارت کفایت خاتون در فیلم جیران اینجا فیلم برداری شده بود چون خیلی شبیه هم بودن نمیدونم والا.
ماکه از گشتن تو عمارت طباطبایی ها واقعا لذت بردیم و قسمت اشپزخانه هم یک حوض کوچک داشت برای شستن ظروف و میوه ها و یه اقایی اومد رد بشه و با باسن افتاد توی این حوض و حسابی موجبات شادی ما شد. بعد از گشت زدن در این عمارت تصمیم بر این شد که بریم بافت قدیم قدم بزنیم و همینکارم کردیم توی این کوچه پس کوچه های بافت قدیم حسابی قدم زدیم این بافت قدیم منو یاد سفرم به یزد و بوشهر میندازه یادم میاد که تو سفر یزد انقدر ما غرق لذت شدیم در این کوچه ها که گم شدیم و هیج کس هم نبود که ازش راه خروج رو بپرسیم و ما ساعتی رو به پیدا کردن راه خروج ار بافت گذروندیم که اونم خودش لذت خاصی داشت .
بعد از قدم زدن در بافت تصمیم بر این شد که بریم خونه ناهار بخوریم و استراحت کنیم و بعدش دوباره بزنیم تو دل شهر و باقی جاهای دیدنی کاشان. الهه عزیزمون مارو به خونه مادرشون بردن و اونجا مادرجون با تمام مهربونی از ما پذیرایی کردن و مارو شرمنده خودشون کردن . بعد از خوردن ناهار و استراحت کردن خواهر زاده ها و برادر زاده های الهه جون اومدن و همه ی ما با هم به کاشان مال رفتیم که بریم شهر بازی. شهربازی کوچیکی بود ولی من فکر میکردم باید اندازه شهربازی هایپر خلیج فارس شیراز باشه که خورد تو ذوقم. ولی پر از وسایل بازی بود با اینکه کوچیک بود و ماقصد داشتیم بولینگ بازی کنیم
و از اونجاییکه کاشان کلا دولاین بولینگ داشت باید کلی تو نوبت میموندی ماهم اسممون رو نوشتیم که چون 6 نفر بودیم قرار شد دوتا لاین سه نفره بازی کنیم. وقتی نوبتمون شد شروع کردیم به کل انداختن و شیطنت کردن. تیم منو خواهرم جلو افتاد و دست اول رو برنده شدیم برای دست دوم دوباره کارت شارژ کردیم و این جا یه اتفاقی افتاد اینکه نگار برادرزاده الهه جون توپ رو به جای اینکه به سمت جلو پرتاب کنه به سمت بالا پرتاب کرد و نزدیک بود بخوره به مانیتوری که اونجا هست و کلی تذکر گرفتیم
ولی این دست رو واگذار کردیم متاسفانه . برای شام رفتیم به رستوران سندباد کاشان که خیلی رستوران معروفیه و البته که غذاش عالی بود ولی خب قیمتشم بالا بود و از اونجایی که ما میخواستیم شام رو حساب کنیم حسابی پیاده شدیم اونجا شب رو با دور زدن توی خیابون های کاشان به اتمام رسوندیم و برای خواب به خونه الهه عزیز برگشتیم.
فردا صبح بعد از خوردن صبحونه بازم رفتیم برای کاشان گردی ولی این دفعه خودمون دوتا بودیم به مسجد اقا بزرگی در بافت قدیم رفتیم که رایگان بود یه ویوی خیلی قشنگی از بالا میتونین به مسجد داشته باشین که اگر با غروب افتاب همراه بشه خیلی لذت بخش میشه.
و میرسیم به قسمت هیجان انگیز سفر یعنی خریدن سوغاتی الهه جان به ما توصیه کرده بودن که برای خرید شیرینی های کاشانی حتما بریم شیرینی فروشی یاس ماهم اسنپ گرفتیم و رفتیم اونجا واقعا شیرینی فروشی بزرگی بود و البته شیک. ما کلوچه کاشانی با دو مدل روغن نباتی و روغن حیوانی خریدیم که البته روغن حیوانی خیلیییییی گرون تر و البته خوشمزه تر هم بود. سوغاتی دیگه ای که خردیم باقلوای کاشانی بود که ما چند بسته خریدیم مدل کوچیکش 150 تومن بود که خیلی خیلی خوشمزه بود که البته توصیه میکنم حتما حتما بزارین داخل فریزر یا یخچال چون اگر بیرون بمونه کپک میزنه سریع .
بعد از خرید سوغاتی ها به خونه الهه جان برگشتیم تا هم وسایلمون رو برای برگشتن جمع کنیم و هم اماده بشیم برای مراسم سخت خداحافظی. بادلی پر از اندوه و کوله باری پر از خاطره های قشنگ و هیجان انگیز به سمت تهران راهی شدیم. این سفر که در عید 403 اتفاق افتاد اولین سفر کوله گردی من بود و البته اخریش نخواهد بود و من تصمیم گرفتم بقیه سفر هامو هم با کوله امتحان کنم.
ممنونم که تا اینجا همراهم بودین مارکو کوچک شما محمدرضا