اصفهان نیمی از جهان گفتند نیمی از وصف اصفهان گفتند
شور و شوق سفر درونم جریان یافته بود و همچون چشمه ای دوباره جان گرفته در حال جوشش بود؛ این به معنی شروع ماجراجویی دوباره ای برای من بود. مقصد از قبل مشخص بود اما زمان و فرصت مناسب را باید بررسی و پیدا می کردم؛ بنابراین فرجه بین ترم های دانشگاه در بهمن ماه بهترین فرصت برای من بود.
ممکن است در آغاز سفر شما حرفی برای گفتن نداشته باشید، اما سفر در پایان از شما یک نویسنده می سازد. (ابن بطوطه)
مقدمه
در این سفرنامه با توجه به نظرات دوستان و خوانندگان محترم، در خصوص انتقادات و پیشنهاد هایشان، نقایص را تا حد توان کاستم و بر نقاط قوت تاکید بیشتری کردم؛ از آن ها تشکر می کنم که وقت با ارزششان را صرف مطالعه سفرنامه های بنده می کنند و امیدوارم که مطالب مفیدی را در اختیارشان قرار دهم. سعی من بر این بوده است که این دفعه بیشتر با تکیه بر بیان تجربیات دست اول قرار می دهم و از بیان مکررات و اطلاعاتی که در اینترنت به راحتی در دسترس است، پرهیز می کنم.
انتخاب مقصد
یکی از مهم ترین بخش های سفر انتخاب مقصد است در صورتی که با دقت و ظرافت انجام نشود به مقصود خود نخواهد رسید و ممکن است با مشکلات و چالش های متفاوت و آزار دهنده ای برای فرد ایجاد کند. فردی که اهداف خود را از سفر را تبیین نکند به هیچ وجه نمی تواند ارتباطی را بین مقصد و اهداف خود اتصال دهد و صرفا در حال گدراندن وقت خود است (به طور مثال فردی به موزه لوور پاریس می رود و می گوید: خب که چی ؟ یکسری وسایل و اشیاء و ظروف در اینجا وجود دارد، همین!!! اما فردی که از پیشینه و علاقه و اتصال اهداف خود و مقصد مورد نظر را داشته باشد رفتار و تفکرش کاملا متفاوت است).
مقصد من شهری است که واقعا در بیان زیبایی و شکوه آن زبانم عاجز مانده است. این شهر اصفهان است، شهری که وجودم را بر لرزه انداخت و حس جادویی و زیبایی را درونم ایجاد کرد؛ هنوزم نمیدانم که این چه چیزی است که همچون جاذبه ای در حال فکر کردن و ترغیب دوباره برای سفر به این نصف جهان است.
بررسی و تحقیق در مورد مقصد
اولین کاری که باید یک فرد برای سفر خود انجام دهد تحقیق در مورد مقاصد سفرش است. این تحقیقات می تواند شامل موارد متعددی باشد، مواردی مانند مقاصد دیدنی، رستوران ها، هتل ها و اقامتگاه ها، آب و هوا، تقسیم بندی محله ها و نقاط مختلف شهر، سیستم حمل و نقل، سوغاتی ها، آداب و رسوم و فرهنگ غالب و بسیاری از پارامتر هایی که بسته به اهداف هرکسی متفاوت است (تعریف ها به صورت نسبی ارائه می شوند و وحی منزل نیستند).
انتخاب محل اقامت، نحوه حمل و نقل و تعداد روز های اقامت
در خصوص انتخاب محل اقامت من همیشه تاکید دارم که در مرکز شهر و نزدیک جاذبه های دیدنی قرار داشته باشد و شب ها نیز دارای رفت و آمد باشد (دلیل تاکید بر این جمله آن است که من فاقد وسیله نقلیه شخصی هستم و در صورت دور بودن از مرکز شهر مجبورم که هزینه های پیاپی حمل و نقل را پرداخت کنم، همیشه علاقه دارم که با قدم های خودم شهر را کشف کنم، شب های هر شهر حال و هوای خاص خود را دارد بنابراین نباید آن را از دست داد). پاکیزه و تمیز باشد و وعده غذایی صبحانه را ارائه دهد (پاکیزگی برای همه ما اهمیت دارد گرچه سطح انتظار از پاکیزگی متفاوت است سپس بنده به این دلیل که در صبح ها برای تامین و درست کردن صبحانه تنبل هستم ترجیح می دهم در همان محل اقامت صبحانه را صرف کنم.
نکته ای را باید ذکر کنم که حاصل تجربه خودم است، من بین انتخاب دو اقامتگاه تردید داشتم بر سر اختلاف قیمت؛ محل 1 برای هر شب اقامت همراه با صبحانه حدودا 300 هزار تومان بود اما از مرکز شهر فاصله داشت و از ایستگاه های اتوبوس و مترو نیز فاصله داشت، با ماشین حدودا 20 دقیقه و با پای پیاده حدودا 1 ساعت پیاده روی داشت و فقط مشکل دوری از مرکز شهر را داشت اما محل 2 همان شرایط را با قیمت 450 هزار تومان برای هرشب همراه با صبحانه را داشت، این محل اقامت در فاصله 2 دقیقه ای با میدان نقش جهان و فاصله10 دقیقه ای با ایستگاه مترو و ایستگاه اتوبوس بود؛ بنابراین من محل دوم را انتخاب کردم یعنی هاستل چیلا، این اولین تجربه من از هاستل بود پس با دقت نظرات را بررسی کردم و اطمینان حاصل پیدا کردم. با توجه به مقاصد انتخاب شده و جاهای دیدنی اصفهان من 3شب و 4 روز در اصفهان اقامت داشتم. من با توجه به بودجه و تکمیل بودن قطار های منتهی به اصفهان از تهران ، تصمیم گرفتم با اتوبوس به صورت رفت و برگشت بروم.
آماده کردن کوله یا بار سفر
در سفر کوله یا چمدان شما حکم زندگی و تمام تعلقات شما را دارد بنابراین باید مطابق با تعداد روز های سفر، آب و هوا، نیاز و توان شما پرشود و از جمع آوری و حمل اشیائ اضافی پرهیز کنید زیرا هم بار خود را سنگین می کنید و هم برای چک و بررسی کردن آن ها زمان زیادی را از شما خواهد گرفت. تهیه یک چک لیست از تمامی اشیایی که با خود می برید و می آورید ضروری است. با توجه به تجربه من از سفر قبلی که به صورت انفرادی و پیاده روی های نسبتا طولانی انجام دادم؛ سعی کردم که کوله ام را نسبت به سفر قبلی ام در شهر یزد سبک تر و راحت تر چیدمان دهم.
برنامه کلی سفر
یکی از اشتباهاتی که من در این سفر و تور داخلی داشتم، سعی من در گنجاندن اکثریت مکان های دیدنی اصفهان در مدت کم حضور من در اصفهان بود که عدم وجود وسیله نقلیه شخصی نیز باعث کندروی من در اجرای کامل این برنامه سنگین بود. برنامه اولیه من غیر منطقی و سنگین بود با توجه به تعداد روز های اقامت و حمل و نقل من در شهر اصفهان که مهارت حل مسئله و انعطاف پذیری که در گذشته گفته بودم به کمکم آمد و من را از فکر های اضطراب دهنده و بهم خوردگی برنامه ام نجات داد، این نکته را باید در نظر گرفت که من به صورت تنهایی و بدون تور اصفهان سفر می کردم و چالش های سفر در اینگونه مواقع وجود دارد؛ از نظر من سفری که چالش نداشته باشد هیچگاه تغییری در فرد ایجاد نخواهد کرد و تجربه جدیدی را به او اضافه نخواهد کرد پس باید ذهن خودمان را از فکر های آرمانی پاک کنیم به این دلیل که همه چیز صد در صد خوب پیش نخواهد رفت و همین غیرقابل پیشبینی بودن سفر و چالش ها و هیجان های آن، سختی ها، خستگی ها، بدی ها، خوبی ها و مجموعه ای از عوامل دیگه باعث می شود که ما به یک تجربه ارزشمند عظیم دست پیدا کنیم.
14/11/1402
حرکت از مترو کرج به سمت پایانه بیهقی (ساعت19)
15/11/1402
حرکت اتوبوس از تهران به اصفهان پایانه کاوه (ساعت 24)
پایانه کاوه اصفهان (ساعت 6)
رسیدن به هاستل (ساعت7)
میدان نقش جهان (ساعت 30/7)
بوستان مشاهیر صفوی
خیابان سپاه
میدان امام حسین
خیابان چهار باغ عباسی
کاخ و بوستان هشت بهشت (ساعت9)
کاخ چهل ستون
هزینه ورودی 5 هزار تومان
کاخ عالی قاپو (ساعت 11)
20 هزار تومان
هاستل و استراحت (ساعت12)
موزه مردم شناسی جلفا نو (ساعت14)
40 هزار تومان
کلیسای وانک
(این کلیسا در موزه در جلفا نو است)
کلیسای بتلحم (ساعت16)
20 هزار تومان
سی و سه پل
میدان نقش جهان (ساعت 20)
16/11/1402
موزه مشروطیت (ساعت9)
رایگان
بازار سمت میدان امام علی (ع)
مسجد جامع اصفهان
5 هزار تومان
هاستل استراحت (ساعت14)
خانه تاریخی ملاباشی
80 هزار تومان
سی و سه پل
آرامگاه صائب تبریزی
میدان نقش جهان (ساعت21)
17/11/1402
بازار قیصریه و بازار میدان نقش جهان (ساعت 10)
مسجد حکیم
میدان امام علی
مسجد امام علی
خانه تاریخی مشیر الملک
40 هزار تومان
مسجد شیخ لطف الله
5 هزار تومان
مسجد جامع عباسی
5 هزار تومان
پل خواجو
پل چوبی
18/11/1402
میدان نقش جهان (ساعت10)
پایانه کاوه (ساعت 30/11)
حرکت از پایانه کاوه به سمت پایانه جنوب تهران (ساعت30/12)
پایانه جنوب (ساعت19)
راه آهن تهران- قطار به سمت کرج (ساعت 20)
شروع ماجرا جویی
بعد از سوت بازی ایران و ژاپن و پیروزی ایران، بسیار خوشحال و سرزنده بودم و با خیال راحت بار سفر را بستم و ماجراجویی را آغاز کردم. مسیر من از ایستگاه مترو گلشهر شروع شد، تنها همراه با کوله و بار سنگین در کنار امید و آرزو هایم در مقابل جمعیت کثیری از مردم جمعیت را می شکافتم و به سمت جلو حرکت می کردم. سالن خالی از افراد بود و تنهایی را از همان ابتدا حس کردم و با آن خو گرفتم، مترو خالی از حضور مردمانه بود و به تعداد اندکی بسنده کرده بود؛ بنابراین فرصت را غنیمت شمردم و مشغول برنامه ریزی برای انتخاب واحد دروسم بودم، ناگهان فردی آمد و درخواست شارژر از من کرد و من نیز قبول کردم و همانطور که مشغول بودم کم کم به ایستگاه آخر نزدیک شدیم و مقداری از خوراکی هایم را به او تعارف کردم و او نیز همزمان یکی از خودکار های منحصر به فردشان که خودشان تولید می کردند را به من هدیه داد و خرسند بودم که آغاز سفر من با این اتفاق زیبا همراه بود.
طبق برنامه ریزی که داشتم نزدیک ترین ایستگاه به پایانه بیهقی شهید بهشتی و مصلی بودند که من سهوا در مصلی پیاده شدم، هوا تاریک و سرد بود، افراد به ندرت از مسیر عبور می کردند ساعت حدودا 10 شب بود و خودم را ناگهان در نزدیکی پل طبیعت یافتم با توجه به وجود وقت تصمیم گرفتم که به دیدن آن بپردازم و تقریبا مسیر من همراه با پیاده روی به پایانه حدودا 1 ساعت به طول انجامید.
نورپردازی زیبا پل طبیعت در من را محو تماشایش کرده بود اما همچون رویای سحرگاه شیرین و کوتاه بود و باید به مسیر ادامه می دادم. هرچه پیش می رفتم خلوت تر می شد و سپس خودم را تنها در میان آسمان خراش ها یافتم و با استفاده از گوگل مپ به جلو می رفتم و در همان حال نیز برنامه ها را ارزیابی و تغییر می دادم.
هنگامی که به پایانه رسیدم کمی جا خوردم زیرا مانند پایانه های دیگر دارای سالن مرکزی نبود و هر یک از شرکت های حمل و نقل در جاهای مختلفی قرار داشتند و باید به دنبالشان می گشتم ساعت 11 شب بود و یک ساعت ونیم تا شروع حرکت اتوبوس باقی مانده بود و من نیز روی نیمکت نشستم و منتظر ماندم تا زمان مناسب فرا برسد اما زمان به راحتی نمی گذشت و ساعت 12 بود که مشاهده کردم اتوبوس ساعت 12 اصفهان چند تا صندلی خالی دارد و با هماهنگی مسئول مربوطه بلیطم را تغییر دادم و با این اتوبوس به سمت اصفهان می آمدم.
یکی از نکات مهم در انتخاب صندلی اتوبوس می توان اشاره کرد که شب ها صندلی های جلویی اتوبوس هدف نور و چراغ های ماشین های روبرویی هستند و خواب را از چشمان انسان می گیرد سپس در روز نیز باید حواستان به جهت خورشید باشد و صندلی مناسب و دلخواه را انتخاب کنید. به سختی خوابیدم و با اینکه در طول را چند بار توقف داشتیم و در حرکت هم تاخیر داشتیم اما دقیقا ساعت 6 صبح در پایانه بودیم. من کوله ام را تحویل گرفتم و و به داخل پایانه رفتم و کمی چرت زدم تا هوا روشن شود و هاستل باز شود.
یکی از نقاط قوت پایانه کاوه وجود اقامتگاه، حمام، رستوران و امکانات رفاهای مکناسب و تابلو های مختلف راهنما بود که بسیار قابل توجه بود. سپس عالی ترین نکته این بود که پایانه کاوه منحصرا دارای ایستگاه مترو بود و این برای من اتفاق خوبی بود. به همین دلیل است که اقامتگاه چیلا را انتخاب کردم چون با مترو تنها15 دقیقه فاصله داشت.
مترو اصفهان بسیار تمیز و مرتب بود و نسبتا هم شلوغ چون همزمان با زمان باز شدن مدرسه بود. بسیاری از دانش آموزان از مترو استفاده می کردند. بعدا در مورد مترو اصفهان توضیح مفصل خواهم داد.
وقتی اولین قدمم را در میدان امام حسین گذاشتم اطرافم را فقط نگاه می کردم و مجال صحبت کردن هم نداشتم؛ خستگی و جلال محیط اطراف با یکدیگر در تقابل بودند. شهر از همان ابتدا در پویایی بود. آرام آرام به سمت هاستل می رفتم و در همان حال نیز مجذوب خیابان ها بودم. از نکات برجسته این شهر میتوان به اهمیت و توجه به دوچرخه سواری و وجود لاین یا قسمت های مناسب برای موتور ها و دوچرخه سواران بوده است. برخی از دانش آموزان با دوچرخه در حال حرکت به مقصد خود بودند که من را به یاد قصه های مجید انداخت.
هاستل در کوچه ای منتهی به میدان نقش جهان بود یعنی گوشه ترین کوچه از سمت مسجد جامع عباسی که جالب توجه بود. همزمان که به سمت هاستل می رفتم 2 توریست لهستانی همراه با یک راهنمای فارسی زبان را دیدم که برایم جالب بود. وارد هاستل شدم و تنها 2 نفر را در هاستل دیدم که قابل پیش بینی بود. ساعت 7 صبح بود و اکثریت مسافران خوابیده بودند. در قسمت اتاق صحبت یک توریست خارجی که بعدا با او آشنا خواهیم شد و میزبان بنده یعنی آقای قیدرلوئی که از بنده استقبال کردند و دعوت به صرف صبحانه کردند اما من برای اجرا برنامه شوق و اشتیاق داشتم، کوله ام را به امانت گذاشتم و این بود سرآغازی بر برنامه من در نصف جهان زیبا.
کوچه های منتهی به میدان نقش جهان خلوت و آرامش خاصی داشتند. قدم زنان به میدان وارد شدم و تا دقیقه ها محیط اطرافم را نگاه می کردم اما توانایی درک تمامی این زیبایی ها را به این زودی نداشتم، به طور مکرر همزمان با راه رفتن میدان را با تک به تک اجزایش نگاه می کردم و لذت می بردم. مغازه ها هنوز بسته بودند. کبوتر ها مشغول دان خوردن بودند و گاها یکدسته به پرواز برمی خاستند و دوباره فرود می آمدند.
به دلیل اینکه مکان های دیدنی نقش جهان حدودا از ساعت 9 باز می شدند تصمیم گرفتم که به قسمت های دیگر شهر بروم. اینبار از بوستان مشاهیر صفوی عبور کردم و آن را زیبا یافتم ، فواره های مختلف و گل های زیبا و رنگارنگ حس و حال جالبی را به آن جا داده بود. از کوچه سپاه به سمت میدان امام حسین رفتم ، هر قسمت حس و حال خودش را داشت در اینجا افراد در وسط خیابان مشغول داد و ستد ارز بودند، موتوری ها به دنبال پیدا کردن مسافر ، دانش آموزان در حال گذر و برخی از مغازه ها در حال شروع کردن کسب و کارشان بودند.
میدان امام حسین همیشه حس و حال خاص خود را دارد و انسان هیچ زمان از مشاهده و عبور و مرور از آن خسته نخواهد شد. به سمت چهار باغ عباسی می رفتم و مجسمه زیبایی را مشاهده کردم که به نظر در حال انجام بازی چوگان بوده است.
اگر قرار باشد چند خیابان را برای گردش و شب گردی معرفی کنم این خیابان قطعا جزو آن ها است. بوستان بزرگ و دیدنی هشت بهشت خیره کننده بود؛ ساعت ها در آن می شد که به قدم زدن بپردازی و گذر زمان را احساس نکنی.
متاسفانه کاخ هشت بهشت بسته بود و من صرفا توانستم که از محیط بیرون آن عکس برداری کنم گرچه طبقه دوم آن در حال مرمت و بازسازی بود. کمی مشغول استراحت و تنفس هوای آزاد و پاکیزه بودم و صدای پرندگان را می شنیدم و در پوست خود نمی گنجیدم.
مقصد بعدی من کاخ چهل ستون بود که واقعا به همه پیشنهاد می کنم. در ابتدای ورود دانشجویان رشته عکاسی را همراه با استادشان مشاهده کردم که در حال عکاسی در این جای زیبا و بکر بودند. به طور کلی از نقاط مثبت شهر اصفهان که من در جاهای دیگر کمتر مشاهده کردم این بود که تقریبا همیشه من تعدادی دانش آموز را همراه معلمانشان مشاهده می کردم که مشغول بازدید از جاهای تاریخی و دیدنی اصفهان بودند یا دانشجویان هنر، معماری و عکاسی و.. که در بنا های تاریخی حضور قابل تاملی داشته اند.
حوض زیبا که نور آفتاب را بازتاب می داد و فضای سبز و درختان تنومند و در انتها کاخ چهلستون که خودنمایی عجیبی می کرد. برخی از قسمت های آن در حال مرمت بود و داخل ستون های چوبی را آهن قرار داده بودند تا بر استحکام آن بیافزایند. نقش های زیبا و برجسته بر روی سقف و سپس در داخل بنای اصلی نقاشی های جذاب از پادشاهان صفوی، افشارو قاجار وجود داشت که بی نظیر بودند.
به سرعت باید به نقش جهان بر می گشتم چون شارژ گوشی ام رو به پایان بود و حتما باید کاخ عالی قاپو را می دیدم. راهنمای شخصی نیز وجود داشت که با پرداخت مبلغی در حدود 300 هزار تومان به توضیح در مورد این مکان می پرداخت و من ترجیح دادم که صرفا به مشاهده میدان نقش جهان از این کاخ بپردازم و واقعا جزو بهترین لحظات من در این سفر بوده است. مما فقط می توانستیم که تا طبقه دوم دیدن کنیم و وقتی وارد ایوان این کاخ شکوهمند شدم دیدن منظره میدان نقش جهان را از این نقطه نمی توانستم درک کنم،هرچه مشاهده می کردم ترغیب به مشاهده بیشتر می شدم همچون تشنه ای که از آب دریا می نوشد، پس از غرق شدن در بحر این اتمسفر رنگارنگ تصمیم گرفتم که به هاستل برگردم و وسایلم را مرتب کنم، استراحت کنم و گوشی ام را شارژ کنم.
وقتی که به هاستل برگشتم ملافه و بالشت در حال شستشو بود و اتاق نیز نظافت می شد؛ به همین دلایل بود که اینجا را برگزیدم وقتی اولین تجربه از چیزی جدید همراه با خاطره ای بد باشد سخت است که دیدگاهمان را خوشبینانه کنم پس من همیشه احتیاط می کنم در این گونه موارد. در همان ابتدا سعی کردم و که دیگر دوستانی که در آنجا حضور داشتند دوست بشوم و از صحبت ها و تجربیات آن ها استفاده کنم؛ درست در همینجا بود که وقتی یکی از اهالی اصفهانی که در هاستل مشغول بود برنامه من را دید بسیار تعجب کرد و گفت که حتی من برخی از این جاهایی را که نوشتی نه شنیده ام و نه رفته ام و به نظرم ارزش دیدن را ندارند.
همینجا بود که تصمیم به تغییر برنامه ها را داشته و دوباره باید برخی ها را حذف می کردم و برخی ها اضافه می کردم و ساعت ها را چک می کردم و این لحظه اضطراب داشتم چون ممکن بود تمامی برنامه هایم خراب شود و سردرگم باقی بمانم اما به سرعت برنامه ها را تغییر دادم و به پیشنهاد مسئول هاستل گوش دادم چونکه تجربه او بر تحقیقات من ارجحیت داشت. رفتم و کمی استراحت کردم و ذهنم را آرام کردم.
مقصد بعدی من محله زیبا و تاریخی جلفای نو بود. به صورت کوتاه و مختصر باید گفت که در زمان صفویان گروهی از ارامنه به این مناطق کوچ داده شدند و تاثیرات شگرفی را در اینجا پدید آوردند. ابتدا به بازدید از موزه مردم شناسی جلفا نو پرداختم و با تاریخچه و دلایل کوچ ارامنه و سپس تاثیرات و اتفاقات پس از آن و شکل گیری ان محله را مشاهده کردم و با آداب و رسوم و لباس ها و وسایل و اشیاء ارمنیان آشنا شدم؛ سپس قبور بزرگان ارامنه در حوزه دینی و .. را مشاهده کردم و به بازدی از کلیسای وانک پرداختم.
کلیسا سرتاسر پر شده است از نقاشی ها و طرح های زیبا که هر کدام به ترتیب از اعلام به دنیا آمدن حضرت عیسی به حضرت مریم تا به صلیب کشیده شدن مسیح است. دوره های خاص و برخی از مفاهیم آن ها نیز وجود دارد و موسیقی نیز متنایب با فضای آن جا در حال پخش بود و من دقایق زیادی را به مشاهده تصاویر پرداختم و سعی در واکاوی و فهم حداقلی و ایجاد ارتباط منطقی بین تصاویر بودم که برای من بسیار جالب بودند.
در ادامه به پیشنهاد کارکنان هاستل به کافه آنی در نزدیکی کلیسای وانک رفتم. البته این منطقه دارای کافه و رستوران های زیبا و مختلفی است که برخی از آن ها نیز دسر و شیرینی های مردمان ارمنی را نیز در منویشان داشتند و طبق شنیده ها غروب ها این خیابان ها و محله شلوغ و سرزنده خواهد شد.
رفتار کارکنان و فضای کافه بسیار عالی بود و من که اهل کافه نیستم واقعا لذت بردم؛ برای تعریف طعم عالی کیک عسلی واقعا کلمات زیادی برای توصیف لازم نیست؛ در یک کلام محشر بود.
در ماموریت آخر به کلیسای بتلحم رفتم که دارای تصاویر بیشتر و نیمکت مانند هایی بود که حس کلیسا را بیشتر تداعی می کرد و تصادفا گروهی نیز در مورد تصاویر و معانی و رموز آن تحلیل و تفسیر می کردند و من نیز مدتی را به سخنان آن ها گوش دادم و تبیین هایی را در ذهنم انجام دادم و گره های ذهنی ام را می گشودم.
(شام آخر)
این بار به سمت سی وسه پل حرکت کردم تا غروب آفتاب را در آنجا تماشا کنم . در میانه راه پاساژ های بزرگ و مدرنی را دیدم اما عدم رغبت و علاقه من به خرید و پاساژ گردی من را مستقیما به سمت سی و سه پل کشاند.
خشک شدن زاینده رود همانند خشک شدن دریاچه ارومیه موجب ناراحتی ام می شد. آن جلال و شکوه و عظمت و صدای شر شر آب و جادوی بازتاب نور دیگر نبود؛ قایق های تفریحی بر روی خاک خشکیده و سرد، جاخوش کرده بودند.
با این حال تا جای توان رخ نمایی و عظمت خود را بروز می داد. مردمانی که بر روی این بنای تاریخی یادگاری نوشتند تا یادگار بمانند اما یاد بود آن ها همراه با لعن و نفرین است. تلاش کن که یاد خوب از خود بجای بگذاری و نه لاغیر.
همانطور که مجذوب غروب آفتاب همراه با نوای زیبایی بودم؛ در فکر فرو رفته بودم و خودم را حس نمی کردم. به خودم آمدم و هوا را سیاه و تاریک پیدا کردم. دوباره راهمان یکی شد همراه با خیابان چهارباغ عباسی و شب های زیبا و پویای آن که خستگی را از تن رها می کرد. برای شام تصمیم گرفته بودم به یکی از جاهای معروف و حیرت انگیز اصفهان یعنی چایخانه حاج میرزا در نزدیکی میدان نقش جهان بروم. دوغ و گوش فیل را تعریفش را بسیار شنیده بودم و اصل ماجرا یعنی بریانی که اصل کار بود.
وقتی می خواستم به داخل چایخانه بروم مردد بودم چون یک راهروی طویل و باریکی وجود داشت و سرتار از سقف تا کف عتیقه جات و ظروف مختلف، مجسمه های دیدنی وجود داشت و در ابتدا فکر کردم که راه را اشتباه آمده ام و فکر کردم که سمساری و فروش وسایلی بدین گونه است اما وقتی جلوتر رفتم اصل ماجرا را دریافتم. بریانی ، دوغ و گوش فیل را سفارش دادم، فضای زیبا و سنتی و نوستالژی دارد و حتی برخی از توریست ها را نیز در آنجا یافتم. حس و حال آن فضا دیگر تکرار نخواهد شد حتی اگر آن راهزاران بار تکرار کنم. دوغ و گوش فیل تضاد شیرین و ترش بودند که اولین بار بود امتحان می کردم و از نظرم برای یکبار امتحان حتما پیشنهاد می کنم اما به شکلی نبود که دوباره من را ترغیب به امتحان مجددش کند.
سپس بریانی که اصل کار بود دلم را ربود؛ نرم و تازه و خوش عطر بو که ترغیب کننده برای امتحان مجدد بود اما بسیار سنگین شده بودم و باید دوغ و گوش فیل را همراه با بریانی امتحان می کردم. به طور کلی از حضور در آن فضا و مخصوصا بریانی حالم را خوب نگه داشت؛ سپس قدم زدن در شب های میدان نقش را که هرچه بگویم و هرچه تکرار کنم بازهم غیرقابل تصور است؛ حتی با وجود کمی سرد بودن هوا بازهم وادار به پیاده روی و شکوه وصف ناپذیر و تقارن های زیبا و نورپردازی ، فضای سبز و نیمکت های متعدد و شلوغی و پویایی جمعیت فضای زیبایی را ارائه می کرد.
یواش یواش به سمت هاستل برگشتم. یکی از نکات مثبت هاستل این است که دوستان جدید را پیدا می کنی، چه خارجی و چه ایرانی و از تجربیات و صحبت های آن ها استفاده می کنی و آداب و فرهنگ های مختلف را می شناسی و سرگرم می شوی؛ مخصوصا من که تنها سفر کرده بودم نیاز به دوستانی داشتم بنابراین اتاق معاشرت در هاستل ها این کار را تسهیل می کند. یکی از دوستان خارجی ام پیتر بود که اهل اتریش بود و حدودا یک ماه بود که در اصفهان بود. ایشون برخلاف تصوری که از آلمانی ها و اتریشی ها که داشتم بسیار خونگرم و خوش صحبت بودند و تا نیمه شب با دوستان مشغول صحبت و خنده بودیم.
در اینجا به اختصار در مورد هاستل توضیح می دهم؛ هاستل ها نیز مانند هتل ها هستند اما فرقی که بین آن ها وجود دارد دراتاق و نحوه اقامت است، فضای اتاق اشتراکی است یعنی بدین صورت که به فرض مثال در یک اتاق 20 متری 5 تخت دو طبقه وجود دارد، کمدی برای وسایل شخصی برای هر شخص وجود دارد،حمام و سرویس بهداشتی برای هر اتاق اشتراکی است؛ در هتل به ازای هر یک اتاق حداقل یک سرویس و حمام وجود دارد و در اینجا نیز بدین شکل است اما تعداد نفراتی که از آن استفاده می کنند بیشتر است.
تفاوت دیگر هاستل با هتل این است که هتل شما مبحوس در اتاق خود هستید و مسافران دیگر را کمتر می بینید و فرصت آشنایی و معاشرت کمتر است اما در هاستل فرصت دوستی و معاشرت وجود دارد و در اخر تفاوت بارز مربوط به اتاق معاشرت است که مسافران یکدیگر را در آن جا ملاقات می کنند و صحبت و سرگرمی دارند اما در هتل چنین چیزی وجود ندارد. در نتیجه هاستل برای کسانی مناسب است که در تلاش هستند تا روایط اجتماعی خود را بیشتر کنند و تجربه کسب کنند عالی است.
روز بعد
صبح سعی کردم که بیشتر بخوابم و استراحت کنم و ساعت 8 بیدار شدم. صبحانه در هاستل بدین شکل بود که برخی مواد غذایی حاضر بودند و در صورتی که تخم مرغ یا قهوه می خواستید باید خودتان به هر نحوی که می خواستید طبخ می کردید یا حتی اگر خودتان غذای خاصی را می خواستید خودتان با استفاده از لوازم کامل موجود در آشپزخانه قادر به انجامش بودید. آشپزخانه در اختیار شما بود اما باید ظروفی را که استفاده کردید را خودتان بشورید.
در این روز من بسیار بدشانسی آوردم و خیلی پیاده روی کردم برای بازدید برخی بناها اما در کمال تعجب یا بسته بودند، در حال تعمیر بودند، بازدید نداشتند یا اینکه دیگران آن را توصیه نمی کردند، بنابراین روز کم فروغی نسبت به دیروز بود.
شروع به اجرای برنامه کردم و به سمت خانه مشروطیت اصفهان رفتم، در کمال تعجب تنها بازدید کننده من بودم، بسیاری از وسایل و گوشه دیوار های خاکی و تمیز نشده بود البته عدم علاقه عامه مردم به مسائل تاریخی نیز در به وجود آمدن این وضعیت دخیل بود؛ به هر حال من از این موزه بسیار خوش آمد، موزه ای بزرگ با قسمت های مختلف و توضیحات و عکس های متعدد اطلاعات کاملی را ارائه می داد. از عوامل به وجود آوردنده، افراد تاثیرگذار و.. توضیحات مفصلی را داده بود.
چند مکان دیگر را که برای بازدید انتخاب کرده بودم به علت دلایلی که در بالا ذکر کردم نتوانستم ببینم سپس به سمت میدان امام علی و مسجد جامع حکیم می خواستم برم و این اولین تجربه من از سوار شدن اتوبوس های اصفهان بود پس سعی کردم از فردی سوال بپرسم که چگونه این کار را انجام دهم.
یکی از خاطراتی که فراموش نخواهم کرد این بود که در همین لحظه در فردی در مورد نحوه رفتن به میدان امام علی سوال کردم و ایشان با حوصله و دقت به من توضیح می دادند و بسیار خوشحال بودند که من از شهری دیگر به آنجا آمده بودم و حتی هزینه اتوبوس بنده را حساب کردند؛ ممکن است که برخی بگویند که مبلغی ناچیز بوده است اما این کار ها دل بزرگ می خواهد که خیلی ها ندارند. من تا آخر عمرم خوبی ایشان را فراموش نخواهم کرد و برای ایشان دعا می کنم. در چند مورد دیگر نیز وقتی با مردم اصفهانی صحبت می کردم و یا سوالی می کردم بسیار با حوصله و خوش رویی پاسخ من را می دادند؛ شخصا من رفتار خشک یا ناپسندی را از هیچکس مشاهده نکردم البته که باید دانست که در هرجای دنیا افراد خوب و غیر خوب وجود دارد. من هیچ وقت جانبدارانه تعریفی نمی کنم اما مردمان این شهر با رفتار فروتن و لهجه شیرینشان در یادم خواهد ماند.
بعد از پیاده شدن از اتوبوس که ایستگاهش کمی بالاتر از میدان امام علی بود سلانه سلانه به سمت پایین می آمدم و از میان بازار شلوغ و رنگارنگ و پر هیاهو عبور می کردم که حس و حال عجیب و خوبی داشت. مسجد جامع اصفهان به معنای واقعی کلمه شاهکار بود و به قول امروزیا وایب خوبی داشت. گروه های دانش آموزی اردویی را برای بازدید از اینجا آمده بودند و من نیز به دوران گذشته فکر می کردم و دوست داشتم که ما نیز حداقل یک بار چنین اردو های مفرحی را تجربه می کردیم و از بناهای تاریخی شهرمان استفاده می کردیم. مسجد جامع اصفهان بسیار وسیع و دارای جاهای مختلفی بود و چندین موزه و جای بازدید را در خود جای داده است و حتما برای بازدید پیشنهاد می دهم. نور خورشید بر گنبد های آسمانی رنگ تابیده و درخشش چشمانم را کور و محو زیبایی اش کرده است، هر جا را که نگاه می کنم جز او چیزی نمی بینم؛ حتی در همین حال.
به سمت خانه تاریخی ملاباشی رفتم، باید دقت کنید که برخی از این موزه ها و خانه های تاریخی برای بخش خصوصی است و ورودی اش طبعا بیشتر از موزه های معمولی و دولتی است. در هنگام وجود پذیرنده های این موزه نیز با اصرار تاکید بر بازدید همراه با کافه با قیمتی گزاف یا صرفا بازدید با قیمت 80 تومان بود که من به دلیل علاقه به عکاسی از عبور نور از شیشه های رنگی و رقص نور زیبایی که وجود داشت برای بازدید رفتم. در کمال تعجب تنها بازدید کننده من بودم اگر علاقه مند به مشاهده تابش نور در شیشه ها نیستید این موزه را پیشنهاد نمی کنم.
به علت علاقه و ارادت خاص به صائب تبریزی به سمت آرامگاه او رفتم و تصمیم گرفتم قسمتی را با مترو بروم. وقتی از روی نقشه اینترنت نزدیک ترین ایستگاه را تعیین کردم برای عوض کردن خط مترو از یکی از اصفهانی های عزیز سوال پرسیدم و او با تعجب گفت: شوخی می کنی؟ ما صالا همچین ایستگاهی نداریم!! اصلا این ایستگاه کجایست؟ بعد از گفتگویی مفصل متوجه شدم که قرار است این ایستگاه در آینده ساخته شود و خط های جدید به وجود بیایند و در حال حاضر شهر اصفهان فقط دارای یک خط مترو است. تصمیم گرفتم با اتوبوس این مسیر را بروم و پیاده روی نیز از کنار سی و سه پل داشته باشم که غروب هنگام فضای جالب و دیدنی داشت. جوان و پیر و توریست و هرکه بودند به گوشه ای از عظمت آن خیره شده بودند.
آرامگاه صائب از مرکز شهر فاصله داشت و در درون پارکی بود به نام خود او که خلوت بود و من حداقل انتظاربیشتری داشتم برای احترام و جایگاه ایشان اما بگذریم. مدتی را در آن فضا حضور داشتم و سعی کردم با خواندن ابیاتی ارتباط ذهنی و تجسمی خوبی داشته باشم.
هر که آمد در غم آباد جهان، چون گردباد
روزگاری خاک خورد آخر به هم پیچید و رفت
به سفارش یکی از دوستان به سمت فست فود برگرچیان رفتم که در محله سنگ تراشان بود.جاده های منتهی به آن سنگ فرش بود و جوانان زیادی در این محله مشغول گشت و گذار در کافه ها رستوران های آن منطقه بودند. فضای کوچیک اما دنج زیبا با کارکنان مجرب و خوش رو که مجاب می شدم که در دفعه های بعدی حتما دوباره به اینجا سر بزنم. طعم برگر عالی بود با اینکه همبرگر رو تو فست فود ها زیاد علاقه ندارم اما این همبرگر با بافت نرم و تازه؛ عطر و طعم فوق العاده ای داشت که ماندگار خواهد بود.
زمان زیادی رو نداشتم و بسیار خسته بودم پس فقط از سی و سه پل گذر کردم و کم کم به سمت هاستل برگشتم. امروز روز سختی بود همراه با پیاده روی های نسبتا طولانی و بسته بودن موزه ها و عدم اجرای کام برنامه ها اما سفر همین است، درس زندگی؛ هر چه که میخواهی برایت اتفاق می افتد پس سعی کن همیشه تو زندگی انعطاف داشته باشی.
دوباره که به هاستل برگشتم همان برنامه های دیروز بود یعنی صحبت و بازی و سرگرمی که خستگی را از تن ها می کرد. مسافران از تجربه ها نظرات و فرهنگ های خود میگفتند و ناگهان 6 گردشگر ژاپنی وارد شدند و از نظر من جالب بود که رفتار های آن ها را از نزدیک و در موقعیت واقعی مشاهده کنم. به جرات می توان گفت که بسیار مرتب و با ادب و احترام صحبت می کنند البته زیاد اهل معاشرت با دیگران نبودند و یکی از نکاتی که برایم عجیب و به قول معروف (تو مخی بود) صدای بلند آن ها هنگام صحبت و قهقه زدن ها همچنین (عذر میخوام بابت بیان این موضوع اما ممکن است لازم باشد، فین کردن با صدای بلند و جلوی جمعیت که برای من حداقل عجیب بود) اما به طور کلی آن ها را مردم جالبی یافتم. پنج بار به ایران سفر کرده بودند و اکثر نقاط ایران را سفر کرده بودند و برای اسکی میخواستند یک شهر را انتخاب کنند و به سمت آن بروند و آن شب نیز با این ماجرا ها گذشت که برایم جالب بود.
پیتر هم قرار بود با یکی از همسفران ابتدا به اراک و سپس به شیراز برود پس از یکدیگر تشکر و خداحافظی کردیم؛ پیتر کم کم رفتار های ایرانی اش را بروز می داد در اثر معاشرت با ایرانی ها و برخی از کلمات را نیز متوجه می شد و کلی با او خندیدیم و صحبت کردیم ؛ گاهی اوقات سفر یعنی همین.
آخرین روز در نقش جهان
صبح سریع از خواب بیدار شدم و صبحانه ام را خوردم، آخرین روز حضور کامل من در نصف جهان بود. تلاش کردم که برنامه ام را کامل اجرا کنم. به سمت مسجد حکیم راه افتادم، از میان فروشندگان ارز و موتوری ها و ترافیک اول صبح عبور می کردم و با دقت شهر را زیر نظر داشتم و سعی می کردم خودم را جزئی از آن حس کنم وقسمتی از آن را با خودم ببرم.وارد مسجد حکیم شدم و عکس های مختلفی از آن تهیه کردم در ذهن من انگار نسخه کوچکتر مسجد جامع بود. ورودی های مختلفی وجود داشت که من هنگام خروج به این ورودی باشکوه برخوردم که چیز را برای گفتن باقی نمی گذاشت.
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
به سمت میدان امام علی در حال حرکت بودم تا برای آخرین بار از آن فضای شکوهمند که بوی تاریخ را می داد، تماشا کنم؛ از قضا انتخاب واحد من نیز همزام با حضور در این بازار بود. کمی بر روی یک نیمکت نشستم و آسمان را تماشا کردم و کمی از مشغله های دنیوی فاصله گرفتم؛ آسمان پاک و تمیز، ابری های روشن همچون برف و خورشیدی درخشنده و نورانی، نسیمی خنک و روح نواز که زبان در وصف بیشترش ناتوان است.
در هنگام حرکت به سمت خانه تاریخی مشیر الملک از کنار مسجد امام علی به طور اتفاقی عبور کردم و منارساربان تک و بلند قامت، خوش طرحی را دیدم و به همین دلیل دیگر از بازدید دیگر ساربان هایی که وجود داشتند صرف نظر کردم.
با استفاده از تابلو های راهنما به مقصد رسیدم. متاسفانه برخی قسمت ها و حیاط مجموعه در حال مرمت بودند و از دیدن آن ها محروم شدم و صرفا توانستم عکس هایی از راه دور بگیرم اما باقی قسمت های مجموعه آماده برای بازدید بودند و من طبق معمول علاقه مند به شیشه کاری های رنگی در پنجره ها بودم و قسمت جالب آن وجود دستگاه ها و رادیو هایی بود که هر کدام موسیقی سنتی و با سبک متفاوتی را هنگامی که نزدیک هر دستگاه می شدید سنسور های حساس هر دستگاه بعد از شناسایی شروع به خواندن وپخش موسیقی می کردند که جالب توجه برای اهل فن بود. در مقایسه با خانه ملاباشی با اینجا من قطعا این خانه را انتخاب می کنم. هم از لحاظ هزینه ورودی هم از لحاظ زیبایی و قسمت های متنوع قطعا برتری دارد. بنابراین در انتخاب های خود دقت کنید.
به سرعت به میدان نقش جهان رفتم و از مسجد شیخ لطف الله برای بازدید شروع کردم این مسجد دارای یک راه رو مانند و در ادامه داخل مسجد و گنبد بزرگ همراه با طرح ونقش های دقیق و متقارن بود. تششع صدا در وسط سالن بسیار جالب توجه بود. تقارن ها طراحی اشکال و رنگ ها و ترکیب کردن آن ها با یکدیگر زیبا و دل انگیز بود.
به سمت مسجد جامع عباسی حرکت کردم. گنبد مسجد و برخی از قسمت ها در حال تعمیر و مرمت بودند. برخی از گردشگران در مرکز نقطه تششع و انعکاس صدا می ایستاند و آواز های دل نشین و زیبایی را می خواندند البته که در گذشته به دلیل عدم وجود میکروفون یا بلندگو برای به اطلاع رساندن اذان در این نقطه می ایستادند.
به هاستل برگشتم و وسایلم را چک می کردم و کوله ام را از الان برای فردا جمع و جور می کردم و با چک لیست تطابق می دادم به این دلیل که الان هم استراحت می کردم و هم عجله نداشتم و به همین دلیل وسیله ای از قلم جا نمی افتاد. آخرین هدف من بازدید از پل خاجو بود.
برنامه ام به این شکل بود که دوباره از محله جلفا و سی و سه پل در حال عبور بازدید کنم. در همان حال به سمت پل خاجو و پل چوبی می رفتم اما خشک بودن زاینده رود فقدان و غم بزرگی بود. این رود به مانند انسان پیر و فرتوتی بود که جمالش را از دست داده بود و خاطرات و نصیحت های زیادی را درونش داشت و چین چروک های خشکیده بر تمامی بدنش نقش بسته بود و شبانگاه ها باید گوشه ای می نشستی هنگامی که همه رفته اند و فقط به اوگوش کنی که چه می گوید.
چو رخت خویش بر بستم ازین خاک
همه گفتند با ما آشنا بود
ولیکن کس ندانست این مسافر
چه گفت و با که گفت و از کجا بود
آرام آرام در سرمای سوزناک شب از خیابان هاش شلوغ و پر ترافیک عبور می کردم و تمام فکر و ذهنم درگیر این شب آخر بود که در حال اتمام است. آری براستی که عمر نیز بدین گونه است گذرش را نادیده می گیریم و در زمان عجل تازه او و لحظات خوش آخر را یاد می کنیم و دلتنگ می شویم که دیر و بی فایده است. تا چیزی را از کف ندهیم ندانیم ارزش را، هرچند بار هم امتحان شویم مردودیم، آری این است انسان.
در شب آخر اکثر دوستانم نیز رفته بودند و هاستل سوت و کور بود، من نیز بسیار خسته بودم و دیگر رمقی نداشتم پس آخرین عکس هایم را از هاستل گرفتم و وسایلم را کامل جمع و جور کردم و خوابیدم.
برنامه داشتم که صبح را به آتشکده اصفهان و منار جنبان بروم اما پس از صحبت با یکی از دوستان مشورت با او و برنامه های خودم چونکه اتوبوس ساعت ۱۲ حرکت می کرد از انجام این کار صرف نظر کردم و به بازار رفتم تا کمی سوغاتی تهیه کنم و بازار را نیز بگردم و برای آخرین بار میدان نقش جهانی را ببینم که دانش آموزان همراه با معلمان هایشان برای بازدید آمده بودند و من نیز با لبخندی از دور آن ها را نگاه می کردم و آرزو داشتم که این دانش آموزان قدر این لحظات و این دارایی های بارزش را بداندد و از آن ها پاسبانی کنند.
یکی از نکات مهم در مورد تهیه سوغاتی این است که شعب اصلی گز فروشی ها طبق راهنمایی دوستان در خیبان حکیم (استانداری) است که هم تازه و با قیمت مناسب عرضه می شود پس به این نکته توجه داشته باشید. به طور کلی در مناطق توریستی سوغاتی ها و رستوران ها با قیمت بیشتر و کیفیت کمتر عرضه می شوند و هرچه از محل توریستی فاصله بگیریم این چرخه و روند دچار تغییر و تحول می شود که یک قاعده نانوشته و کلی است.
کوله و بارم را جمع کردم و از کارکنان هاستل تشکر کردم و به راه افتادم. در راه افکار و تجاربم به ذهنم هجوم می آوردند و تمرکزم را گرفته بودند. دقیقا از همان مسیری که اولین بار آمده بودم ، بر می گشتم انگار که نه انگار چند روز گذشته بود. امیدوارم بودم تجاربم همانند کوله ام پر و سنگین شده باشد. شهر دوباره حال و هوای تازه و پویای خود را داشت. سوار مترو شدم و به سمت ایستگاه کاوه رفتم. ۱ ساعت زودتر در آنجا حضور داشتم، اتفاقات قابل پیشبینی نیست اما همیشه سعی کنید برنامه ریزی مناسب داشته باشید. پس از جستجو های فراوان ترابری مورد نظر را پیدا کردم و بلیطم را گرفتم.
بروی نیمکت نشستم و رفت و آمد اتوبوس ها و مسافران را نگاه می کردم. سوار اتوبوس شدم و در آخرین صندلی تک نفره نشستم و خوابیدم. من برنامه داشتم که ساعت ۱۸ به تهران برسم و با قطار ساعت ۱۹ به سمت کرج بروم بنابراین ترمینال جنوب را انتخاب کردم چون نزدیک ایستگاه راه آهن تهران بود اما امان از ترافیک های تهران که اسیرش شدیم و در همان لحظه هم بازی فوتبال ایران و قطر نیز شروع شده بود و شارژ موبایلم تمام شد. زمان به سرعت می گذشت و هنوزم در ترافیک بودیم.
برنامه ام عوض شد و قرار شد که با قطار ساعت ۲۰ که از تهران به تاکستان می رفت سوار بشم اما باید به سرعت خط های مترو را عوض می کردم و در کمال ناباوری اولین مترو ها را از دست می دادم و با کوله سنگین ام به سرعت از پله ها بالا کمی رفتم و به سمت ایستگاه راه آهن می دویدم. ساعت ۰۵/۲۰ دقیقه بود و پنج دقیقه دیگر قطار حرکت می کرد. به سختی به آن رسیدم اما منظره وحشتناک و قابل پیشبینی جلویم آشکار شد. تمامی واگن های قطار پر از مسافر و حتی راهرو های آن نیز توسط مسافران نشسته و سرپا پر شده بود، به سختی وارد شدم و کوله سنگین در دستانم همچون گرز رستم سنگین و گران بود.
فضا به قدری تنگ و خفه عرضه می کرد که حتی جا نبود که یک قدم به جلو یا عقب حرکت کنید، هوا گرم و دم کرده به نظر می رسید و تهویه قطار از پس این همه انسان بر نمی آمد. مردم عصبانی و پرخاشگر شده بودند و داد و فریاد می زدند و هرکس می خواست که راحت تر بیاستد یا بنشیند. در همان زمان خبر باخت ایران به گوشمان رسید و تاب و توان درونم رو به زوال رفت. به یاد اول سفرم افتادم که ایران بر ژاپن پیروز شده بود و حالا در پایان سفر باخته بودیم. بالا و پایینی های زندگی خودنمایی می کرد و بزرگ ترین آموزگار دنیا یعنی روزگار ما را تنبیه کرد و درس بزرگی داد. در آن لحظه آرزو می کردم که این لحظات سخت و سنگین تمام بشود و به خانه برسم که گوینده قطار نام ایستگاه کرج را اعلام کرد ...
سفر همیشه زیبا نیست همیشه راحت نیستبعضی اوقات آسیب می رساندحتی قلب شما را می شکنداما اشکالی نداردسفر شما را تغییر می دهدچیزی که شما را تغییر دهدنشانه ای روی شما می گذارد.
شرح هزینه ها
هاستل = 1 میلیون و 200 هزار تومن برای 4 روز و 3 شب اقامت با صبحانه
اتوبوس = رفت و برگشت مجموعا 394 هزار تومان
حمل و نقل درون شهری = 70 هزار تومن
بلیط موزه ها مجموعا = 220 هزار تومان
وعده های غذایی و کافه مجموعا = 1 میلیون
خوراکی ها و آب معدنی = 100 هزار تومان
سوغاتی ها =600 هزار تومان
مجموع تمامی هزینه های سفر = 3 میلیون و 654 هزار تومان
نتیجه گیری
- در موقع سفر به هرجایی در مورد آب و هوا، پیک جمعیتی توریست ها و اینگونه موارد را در نظر بگیرید
- وسایل خود را از قبل آماده کنید و کفش و لباس راحت و مناسب داشته باشید
- قرص های سرماخوردگی و .. همراه داشته باشید که در مواقع ضروری مناسب است
- اگر تنها سفر می کنید همیشه به خانواده یا افراد نزدیک یا در هتل همیشه اطلاع بدهید که کجا می روید
- همیشه از تجربیات دیگران استفاده کنید در سفرنامه ها تا اشتباهات آن ها را دچار نشوید. کسی که تاریخ نخواند محکوم به تکرار آن است
- اصفهان شهر بزرگی است و تمامی جاهای دیدنی را نمیتوان بازدید کرد. من نتوانستم کوه صفه، باغ غدیر، باغ گلها، آکواریوم، آتشکده ، منار جنبان، حمام علی قلی آقا و بسیاری از جاهای دیدنی که یا به دلیل کمبود وقت یا بسته بودن و در حال مرمت بودند نتوانستم مشاهده کنم.
- هر نوع سفری سختی های خاص خود را دارد، تنها سفر کردن نیز مستثنی نیست پس همیشه برای حل چالش ها آماده باشید و اگر خواستی تنهایی سفر کنید ابتدا به شهر های نزدیک و آشنا سفر کنید ترجیحا با دوستان و سپس به تنهایی
عکس هایی از اصفهان