صبح برای صبحانه به رستوران رفتیم . تنوع صبحانه خوب بود و میوه تازه هم سرو میشد . البته اینجا هم انتخاب خیلی زیادی برای ما نبود ولی کافی بود . هتل ما به تاج محل خیلی نزدیک بود و پنج دقیقه ای بیشتر طول نکشید تا به تاج محل رسیدیم آقای تاج الدین یک بطری اب معدنی و بلیط و یک توکن رو به ما داد که قیمت روش 1250 روپیه بود (ما برای این بازدید 1300 روپیه به آقای تاج الدین دادیم ) و بعد از توضیحاتی در خصوص تاج محل یک ساعت به ما وقت بازدید داد که خیلی کم بود . اولین منظره ای که از تاج محل دیدیم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم فوق العاده بود . یک بنای متقارن از مرمر سفید که به مانند نگینی جلوه می کرد .
تصویر 12: نمای اول تاج محل
در ورودی آقای تاج الدین عکاسی رو معرفی کرد که به ازا هر عکس 50 روپیه عکس بگیره . چون وقت کمی داشتیم با عکاس دیگه ای توافق کردیم که تعداد عکس های دلخواه از لوکیشن هایی که میشناسه بگیره به قیمت 20 روپیه و روی گوشیمون بریزه و چاپی نباشه. البته فکر کنم با قیمت کمتری باید باهاش به توافق می رسیدیم چرا که هر چه قدر عکس می گرفت و ما انتخاب می کردیم رو دیگه قبول نمی کرد حذفش کنه و جایگزین دیگر عکس ها برامون بفرسته و ما این مورد رو نمیدونستیم و تعداد عکس هامون در اولین انتخاب کمی زیاد شد که البته در نهایت راضی بودیم.
بعد از اینکه عکس گرفتن هامون تمام شد به سرعت به سمت ساختمان اصلی تاج محل رفتیم در پشت ساختمان تاج محل رودخانه ای زیبا جریان داشت و در دو طرف تاج محل هم دو ساختمان شبیه به هم که یکی مسجد و دیگری استراحتگاه بوده قرار داشت . برای ورود به ساختمان اصلی تاج محل باید کفش ها رو در می آوردیم و اینجا بود که متوجه شدیم لیدر جان به بقیه همسفر هامون یک پاپوش یکبار مصرف داده و ما نداریم ! من و دوستم چاره ای نداشتیم کفش هامون رو در آوردیم و با خونسردی از کنار مامور گیت ورودی گذشتیم و خدارو شکر چیزی به ما نگفت. در ساختمان اصلی مقبره شاه جهان و ممتاز محل بود و هیچ چراغی روشن نبود و اجازه عکسبرداری هم نداشتیم .
تصویر 13 : تاج محل
بعد از بازدیدی سریع از داخل مجموعه خودمون رو به گروه رسوندیم و با جمع شدن دیگر اعضا به سمت قلعه اگرا به راه افتادیم . در محوطه تاج محل انواع و اقسام سوغاتی ها رو به قیمت های خیلی کمی میتونید تهیه کنید و چونه زدن رو فراموش نکنید . قلعه اگرا به تاج محل نزدیکه و بعد از انداختن عکس دسته جمعی با همسفران و شنیدن توضیحات آقای تاج الدین وارد محوطه قلعه شدیم که بسیار بزرگ و دیدینی بود و در یک قسمت از قلعه و از پنجره هایی که بود میشد تاج محل رو در هاله ای از مه دید.
باغ قلعه هم پر بود از سنجاب های شیطون سبز رنگ. در قلعه جای مناسبی رو پیدا کردیم و نمازمون رو خوندیم. ورودی قلعه 550 روپیه روی بلیط ها درج شده بود که آقای تاج الدین به نرخ پکیج 650 روپیه بابت این بازدید گرفته بود و ما هم چون کل پکیج رو نخریده بودیم و قرار بود هر جا رفتیم ورودی رو بدیم همون 650 رو به آقای تاج الدین دادیم تا راضی باشند.
تصویر 14: قلعه اگرا
عکس هایی که قبل از بازدید گرفته شده بود رو هم چاپ کرده بودند و هر کس میخواست به قیمت 100 روپیه می تونست تهیه کنه. بعد از بازدید از قلعه آقای تاج الدین همه رو به موزه اگرا برد با هزینه 10 دلار که من و دوستم به داخل موزه نرفتیم و البته هیچ یک از همسفر ها هم از این بازدید راضی نبودند و از صحبت هاشون میشد فهمید که بیشتر نمایشگاه با اجناس گرون قیمت بوده تا موزه . کم کم غروب بود و من که تصمیم داشتم دوستم رو امشب به دیدن نمایش تاج محل ببرم منتظر فرصتی بودم تا از گروه جدا بشیم . بعد از موزه آقای تاج الدین همه رو به یک فروشگاه صنایع دستی با اجناس فوق العاده گرون برد که تقریبا خارج اگرا بود و به ندرت وسیله نقلیه دیگه ای تردد می کرد هوا داشت تاریک میشد و من دل تو دلم نبود که زودتر به شهر برگردیم.
بعد از بازدید از این فروشگاه گروه قرار بود برای برنامه شام کونتیننتال ( واقعا نمیدونم یعنی چی ) با آقای تاج الدین بروند که قیمت این بخش 30 دلار بود . من و دوستم رو وسط راه پیاده کرد و گفت خودتون میتونید به هتل برید؟ که ما با خوشحالی قبول کردیم. من از خدام بود زودتر یک جایی پیاده بشیم. با یک ریکشا به توافق رسیدم و ما رو با 100 روپیه پرسان پرسان به محل نمایش رساند و البته اطلاعاتی که از هتل گرفته بودم و نوشته ها خیلی به کارم اومد. بلیط نمایش در سه دسته پلاتنیوم و طلایی و نقره ای بود که با توجه به موقعیت صندلی و استیج تعریف میشد . ما بلیط نقره ای طبقه دوم رو به قیمت 1500 روپیه برای هر نفر گرفتیم.
از همسفرها در خصوص این نمایش توصیف های متفاوتی شنیده بودم که در اخر به نظرم توصیف اون دسته که می گفتند چیز خاصی نداره معقول تر بود و با توجه به تجربه دیدن شو در جاهای دیگه تا حدودی می دونستم دیدن و ندیدنش خیلی فرقی نداره ولی به خاطر دوستم تمام تلاشم رو کردم که به این نمایش برسیم. نمایش شروع شد و سالن خیلی شلوغ نبود. فکر کنم روزهایی که تورهای ایرانی بلیط های این نمایش رو رزرو می کنند روزهای خاصی باشه و ما بقی روزها از لحاظ تهیه بلیط مشکلی نباشه. روی هر صندلی یک بطری آب و یک هدفن گداشته بودند که نمایش رو به زبان های مختلف ترجمه می کرد و برای ما هم به فارسی نمایش گفته میشد.
و در ابتدا هم تاکید شد هیچ عکسبردای و فیلم برداری صورت نگیره . نمایش داستان شاه جان و ممتاز محل بود و بیشتر کار انبوه رقصنده های هندی جلب توجه می کرد که به سرعت و در سکانس های مختلف تغییر می کردند و روی صحنه می آمدند و در کل به نظر بنده دیدن فیلمش که در اینترنت هست و سی دی اون در لابی سالن هم به فروش می رسه کفایت می کنه. در پایان نمایش هم بازیگران شخصیت های ممتاز محل و شاه جهان روی صحنه اومدند و هر کس میخواست میتونست باهاشون عکس بگیره .
صبح در بازدید از تاج محل یکی از همسفر ها ساری بسیار زیبایی پوشیده بود و گفت که به سدار بازار رفتند و از انجا خریده و خیلی بازار خوبیه. بعد از نمایش ما هم تصمیم گرفتیم به سدار بازار بریم و یک ریکشا گرفتیم تا ما رو به اونجا ببره. راننده این ریکشا هم خیلی تلاش کرد ما رو از رفتن منصرف کنه و جاهای دیگه ای پیشنهاد میداد ولی این بار ما قبول نکردیم و و به سدار بازار رفتیم. راننده گفت منتظرمون میمونه و من بهش گفتم ممکنه طول بکشه که قبول کرد. ساعت نه شب بود و مغازه ها داشتند تعطیل می کردند و خوش شانس بودیم که یه مغازه ای رو پیدا کردیم و لباس های مد نظرمون رو خریدیم ( اصلا فکر نکنید به خاطر چشم و هم چشمی بوده) هر کدام به قیمت 2200 روپیه و مغازه دار قبول کرد دلار کانادا از من بگیره (هر صد دلار کانادا رو 5500 روپیه حساب کرد ). نرخش رو کمتر از فروشگاه مهاراجه که دیشب رفتیم می گفت ولی خب چاره ای نبود . سدار بازار جای لوکس و تمیزی نیست ولی به نظرم جای خوبی برای خرید هست اگر وقت داشته باشید و بگردید چیزای خوبی پیدا می کنید.
ساعت ده و نیم بود و با همون ریکشا به هتل برگشتیم ( به ریکشا 170 روپیه دادیم ) . امشب در هتل مراسم عروسی دیگه ای برپا بود و این دفعه واقعا عروسی بود با به جا آوردن اداب و رسوم و خیلی مفصل . داماد سوار بر اسب و بزرگتر ها ی فامیل به گردن هم حلقه های گل می انداختند و به شدت طبل می نواختند . جلو صورت داماد رو با گل پوشونده بودند و اصلا نه کسی اون رو میدید و نه اون بنده خدا جایی رو میتونست ببینه و با اداب و رسوم خاصی داماد رو به سالن بردند که البته ما و بقیه توریست ها اجازه ورود نداشتیم . امشب هم با کلی خاطره خوب و به یاد ماندنی تمام شد و فردا قراره به سمت جیپور حرکت کنیم .
بعد از صرف صبحانه و تحویل اتاق ها و آمدن بقیه همسفران به اتفاق آقای تاج الدین حدود ظهر اگرا رو به سمت جیپور ترک کردیم. مسیر اگرا به جیپور هم دوبانده و با کیفیت خوبه و اطراف جاده تا چشم کار می کرد کشت شده و سرسبزه . بعد از توقف بین راهی بعد از چهار ساعت به جیپور رسیدیم شهری که مرکز ایالت راجستان هست و نمایی شیک و تمیز تر از دو شهر قبلی داره. به جیپور شهر صورتی هم گفته میشه ودیوار بسیاری از عمارت های در شهر( به خصوص بخش سنتی) به رنگ صورتیه . نکته جالب دیگه در مورد جیپور پوشش خانم ها هست که مانند خانم های عرب لباس های مشکی بلند به همراه روسری مشکی و روبنده داشتند که به گفته آقای تاج الدین این پوشش خانم های جیپوری هست و ربطی به مسلمان بودن یا نبودن آنها نداره و این خانم ها عرب نیستند.
آقای تاج الدن ابتدا ما رو برای صرف نهار سوم به کی اف سی برد که در یک مجموعه شامل چند پاساژ بزرگ بود و مثل دو نهار قبلی ساندویچ مرغ برای همه سفارش داد و اینجا بود که آقای تاج الدین در یک حرکت عجیب پیشنهاد داد که ساندویچ من رو عوض کنه و ساندویچی که محتویاتش فقط سبزیجات هست سفارش بده و شاکی بود چرا در دو مورد قبلی بهش نگفتم که این کار رو انجام بده! ساندویچ ها اونقدر تند بود که به زحمت کمی ازش رو خوردیم و برای رفع سوختگی لب هامون بستنی قیفی رو از همون جاخریدم که خیلی خوشمزه بود و قیمت کمی هم داشت ( فکر کنم حدود 20 روپیه بود ). بعد هم آقای تاج الدین دو ساعت وقت داد تا خرید کنیم و خیلی قابل تامل بود که معمولا وقت خرید رو بیشتر از وقت بازدید از جاذبه ها لحاظ می کرد.
برعکس من ، دوستم علاوه بر عکاسی به شدت به خرید علاقه داره و از اونجایی که زبان انگلیسی خوبی نداشت من با کمال میل در خرید ها همراهیش می کردم. مغازه های زیادی رو نتونستیم ببینیم و خرید کمی انجام دادیم و سر ساعت سوار اتوبوس شدیم و برای بازدید از موزه البرت هال راهی شدیم. در پکیج تور اسم این مکان رو کاخ شهر جیپور و با هزینه 700 روپیه عنوان کرده بود . وقتی به موزه رسیدیم هوا تاریک شده بود و نور پردازی زیبایی روی ساختمان اجرا میشد . ورودی واقعی این موزه برای هندی ها و غیر هندی ها 100 روپیه هست و من این روی روی بنر باجه فروش بلیط دیدم و همین مبلغ رو هم به آقای تاج الدین دادیم. به نظرم درون موزه به جز مومیایی طبقه پایین چیز خاصی برای دیدن نداشت .
تصویر 14: موزه البرت هال
نکته جالبی که در تمام طول سفر به اون برخورد کرده بودیم اجتماعات و تظاهرات زیاد مردم درتمام شهر ها و حتی در روستاهای ببن راهی بود که داشتند شعار میدادند و در جیپور و کنار موزه هم عده زیادی در حال تظاهرات و شعار دادن بودند که آقای تاج الدین در خصوص این تجمعات میگفت که به خاطر قانون جدیدی هست که نخست وزیر هندوستان بابت ثبت اوراق شناسایی هندوها ترتیب داده و باعث دردسر مردم از جهت برخورداری از حقوق شهروندی شده و خیلی ها به این قانون معترض هستند. خوبه به این موضوع هم اشاره کنم که معمولا آقای تاج الدین خیلی به ندرت اوضاع و احوال سیاست کشورش رو نقد می کرد ایشون علاوه بر تسلط بر زبان فارسی با فرهنگ و سیاست ما هم اشنایی خوبی داشت و هر از گاهی با تمسخر نسبت به اوضاع حاکم بر ایران و سیاست خارجی و حکمرانی صحبت می کرد و متاسفانه خیلی از همسفران هم باهاش همراهی می کردند و این در حالی بود که در طول سفر اونقدر با افتخار و احساس رضایت کلی از تمدن و وضعیت سرزمینش حرف می زد و مدام تکرار می کرد همه راضی و خوشحال هستند که گاهی باورمون میشد (در طول سفر با هندی ها در خصوص وضعیت سیاسی و اجتماعی صحبت می کردم و عموما احساس رضایت رو در اون ها ندیدم).
بعد از بازدید از موزه البرت هال اولین هتلی که مسافر هاش اتاق هاشون رو تحویل گرفتند هتل مانسینگ واقع در منطقه مانسینگ و نزدیک به موزه بود . هتلی قابل قبول که زمانی که ما رسیدیم در محوطه کنار استخر رقص فولکلر هندی اجرا میشد . بعد از تحویل گرفتن اتاق از خستگی بیهوش شدیم . تا یادم نرفته بگم که من و دوستم خیلی اهل غذا خوردن نیستیم و حتی چند دانه کنسرو ماهی رو که آورده بودیم رو برگردوندیم و به جز صبحانه هتل، میوه و بادام و انجیر و تنقلاتی که آورده بودیم می خوردیم برای کسانی که غذا براشون مهم هست بردن غذای آماده به میزان لازم توصیه می شود .
صبح پس از صرف صبحانه که در حد هتل پنج ستاره نبود ولی کافی بود و بعد از جمع شدن همسفران ابتدا به دیدن منطقه تاریخی جیپور رفتیم و از توی اتوبوس ساختمان هوا محل رو دیدیم و توضیحات آقای تاج الدین رو شنیدیم تمام ساختمان های این منطقه به رنگ قرمز و صورتی بودند . بعد از اون برنامه بازدید از قلعه آمبر (Amar ) رو داشتیم که در پکیج به نام قلعه مهاراجه ها نوشته شده بود برای رسیدن به این قلعه دقبقا از روبروی دریاچه ای که ساختمان جل محل در وسط اون قرار داره در گروههای شش نفره و سوار بر جیپ از جاده ای کوهستانی و میان جنگل گذشتیم که آقای تاج الدین میگفت 15 کیلومتره که هیچ یک از اعضای گروه این عدد رو نپذیرفتن چرا که در جاده سربالایی و با سرعت نه چندان زیاد ده دقیقه تا رسیدن به قلعه طول نکشید .
از درون قلعه جال محل در میان دریاچه به خوبی دیده می شد. هزینه بازدید از این قلعه 500 روپیه بود که ما به آقای تاج الدین دادیم. قلعه آمبر یک قلعه بسیار بزرگ با دیدی بسیار زیبا و 360 درجه بود. یک توپ بزرگ هم در قلعه بود که داستان عجیب غریبی رو آقای تاج الدین در موردش گفت که همسفران بیشتر به دید افسانه از آقای تاج الدین پذیرفتند. در محوطه قلعه موزه و نمایشگاه عکسی هم بود که دیدنشون خالی از لطف نبود .
تصویر 16: قلعه امبر
بعد از بازدید با همون جیپ ها به پایین اومدیم و دریاچه و ساختمان جل محل که وسط اون قرار داشت و راه دسترسی نداشت رو تماشا کردیم.
تصویر 17: جل محل
کنار دریاچه دستفروشان زیادی بساط کرده بودند و سوغاتی های خوبی میشد این جا خرید از کفش و کیف سنتی تا صتایع دستی با عاج فیل و مرمر و عکاسان زیادی هم بودند که با مبلغ اندکی می تونستیم لباس های هندی رو بپوشیم و عکس بگیریم . بعد از بازدید از این محل من و دوستم از گروه و آقای تاج الدین خداحافظی کردیم تا ما بقی جاها رو خودمون بریم ( آقای تاج الدین می گفت خطرناکه ).
شب اول که وارد هند شدیم آقای تاج الدین به همه پیشنهاد داد سیم کارتی تهیه نکنیم که به نظرم واقعا اشتباه بود و بدون اینترنت مکان یابی کمی سخت میشد و بهتر بود عکس مکان هایی که میخواستیم بریم رو برای نشان دادن به رانندگان ریکشا در گوشی می داشتیم. طبق پکیج آقای تاج الدین قرار بود گروه رو برای معبد میمون ها (30 دلار ) فیل سواری (600 روپیه ) و نمایشنامه روستای چوکی دهانی (40 دلار ) و شام هندی جیپور با موزیک فرهنگ جیپور ( 30 دلار ) ببره . من هم برنامه رو به همین شکل ترتیب دادم و با سوال و جواب از دستفروشان آدرس معبد میمون ها رو گرفتم که گفتند با مینی بوس هایی که ایستگاهشون همون جا بود و با 1 روپیه میتونید به اونجا برید و ازشون خواستم ادرسش رو برام بنویسن.
وقتی وضعیت مینی بوس ها و افراد فشرده داخل اون رو دیدیم ترجیح دادیم با ریکشا بریم. ادرس رو به یک ریکشا نشون دادیم و قرار شد با 100 روپیه ما رو ببره . آدرسی که برام نوشته بودند (GALTA GAT) بود که وقتی به اون جا رسیدیم چشمتون روز بد نبینه کلی خوک و سگ و گاو آزادانه می گشتند و اصلا با صحنه خوبی مواجه نشدیم. به پیشنهاد کسانی که در محوطه بودند و مدام تکرار می کردند که میمون ها وسایلتون رو می گیرند و ممکنه به شما آسیب بزنند، خریدهامون رو در یک مغازه گذاشتیم و قرار شد پسر نوجوانی در ازای 100 روپیه بیاد و راه رو به ما نشون بده و میمون ها رو هم دور کنه. علیرغم اینکه به این نتیجه رسیدم برای این که در سفر بیشتر به من خوش بگذره نباید از حیوانات مخصوصا سگ بترسم ولی هنوز به شدت از هر حیوانی می ترسم و دوری می کنم اینجا با خودم قرار گذاشتم که شجاع باشم و به آرامی از کنار حیوانات رد شم ( لااقل فرار نکنم ) که گمان کنم کمی موفق شدم.
مسیر رسیدن به معبد میمون ها رو بایستی از کوه بالا می رفتیم و حدود نیم ساعتی طول کشید و توریست های دیگه و هندی های دیگه ای رو دیدیم که در این مسیر با ما هم قدم بودند. در راه میمون های زیاد و بی ازاری بودند و اگر خوراکی براشون نداشتی (که با کمال خرسندی ما نداشتیم) اصلا به ما نزدیک نمی شدند . اتاقک هایی هم بود که افرادی به دعا و نیایش مشغول بودند و نوجوانی که ما رو همراهی می کرد میگفت که اینا 24 ساعته خدای هانومان ( خدای میمون ) رو عبادت می کنند . انتظار بیشتری از معبد داشتیم. اون چیزی که دیدیم یک ساختمان بسیار کثیف با چند نگهبان کثیف تر که ما اصلأ وارد نشدیم و یک استخر فاجعه که هندی ها برای پاک شدن از گناه و رضایت خدای هانومان در اون می رفتند . اون قدر صحنه غیر قابل تحملی بود که به سرعت اونجا رو ترک کردیم و پایین اومدیم . کسانی بودند که پیشنهاد دادند با موتور ما رو بیارن پایین و 200 روپیهبگیرند که ما ترجیح دادیم پیاده برگردیم
تصویر 18: معبد میمون ها
حالا ظهر بود و میمون ها به سمت خاصی می رفتند و راهنما توضیح داد که برای صرف نهار به بالای کوه می روند. بعد از اینکه پایین رسیدیم مبلغی انعام به مغازه داری که وسایلمون رو امانت گذاشته بودیم دادیم و با کلی پرس و جو به راننده های ریکشا فهموندیم که میخوایم برای دیدن فیل ها و فیل سواری بریم. آدرسی که به ما دادند دهکده فیل ها بود (elephant village ) و راننده ریکشا با پرس و جو ما رو به اونجا برد وقتی وارد جاده ای شدیم که دهکده فیل ها در اون بود موتور سواری به راننده ریکشا گفت که اینجا فقط یک جا برای تماشای فیل ها وجود داره و من اون رو به شما نشون میدم. ورودی 320 روپیه بود و هزینه فیل سواری رو 2200 روپیه اعلام کردند که در نهایت به 800 روپیه برای دو نفر رضایت دادند.
سوار شدن فیل اولش کمی ترسناکه ولی وقتی بالا می نشینی عادی میشه و راحته . اونجا یک محوطه وسیعی بود که تعداد زیادی فیل نگهداری می شدند و از قرار معلوم زیر نظر دولت بود. فیل هایی که برای سواری توریست ها ازشون استفاده میشه فیل های ماده هستند که عاج بسیار کوچکی دارند و آرام تر هستند . قیمت فیل ها هم حدود یک میلیارد به پول ما میشه. یکی از فیل بانان ما رو به خونش که در همون محل بود دعوت کرد و تعریف کرد که سه پسر و یک دختر داره و همگی همونجا زندگی می کنند و ماهی 3000 روپیه بیشتر حقوق نمی گیره و یکبار هم از روی فیل افتاده وآسیب دیده. واقعا تصور زندگی در چنین وضعیتی خیلی سخته. من و دوستم 400 روپیه به دختر فیلبان و خودش دادیم ( الان که فکرش رو می کنم کاش بیشتر داده بودیم ) و اونجا رو ترک کردیم .
تصویر 19 : دهکده فیل ها
در راه برگشت و در فاصله کمی از دهکده فیل ها و در همان جاده مجموعه دیگه ای رو دیدم که روی دیوار هاش تبلیغ فیل سواری رو کرده بود . از محمد تعال خواستیم توقف کنه و وقتی وارد اونجا شدیم متوجه شدیم که هیچ ورودیه ای نداره و فقط اگر سوار فیل بشی مبلغی رو که توافق می کنید از شما می گیرند .
تصویر 20: فیل سواری بدون ورودیه
مسئول اونجا انگلیسی رو خیلی مسلط صحبت می کرد و چون محمد تعال خیلی متوجه نبود ازش خواستم ادرس مکان بعدی رو که میخواستیم بریم برای محمد تعال توضیح بده که گفت جایی که میخواید برید ( چوکی دهانی ) 30 کیلومتر از شهر دوره و بهتره با ماشین به اونجا برید و حتما با ماشین شرط کنید که شما رو برگردونه چرا که اونجا وسیله ای برای برگشت گیرتون نمیاد که واقعا راهنمایی درست و به جایی بود و به محمد تعال گفت چکار کنه.
گرفتن ماشین در هند خودش یک جریان پیچیده به نظر می اومد که بایستی از قبل و به صورت تلفنی رزرو بشن یا از آژانس های خاصی گرفته بشن و اینطور نیست که مثلا هر جای خیابان باشی تاکسی یا ماشین شما رو سوار کنه . محمد تعال به چند ایستگاه تاکسی رفت که همگی رزرو بودند و یک ماشین حاضر شد ما رو با مبلغ 2000 روپیه به چوکی دهانی(chokhi dhani ) ببره و به هتل برگردونه که ما این مبلغ رو قبول نکردیم. از محمد تعال خواستیم ما رو به باپو بازار ببره (bapu bazar ) که آقای تاج الدین در موردش گفته بود . اسم این بازار رو به هر کی می گفتی در جواب میگفت بازاری هست که خیلی تقلب می کنند و اجناس خوبی ندارند . به باپو بازار رفتیم که یک بازار سنتی و قدیمی هست و باید برای خرید مواظب باشی و خیلی چونه بزنید حدود ساعت 7 اونجا رسیدیم و قرار شد یک ساعتی اونجا باشیم و محمد تعال یک ماشین برامون پیدا کنه.
خرید کمی کردیم و محمد تعال موفق به گرفتن هیچ ماشینی نشد. چاره ای نبود و تصمیم گرفتیم با ریکشاهایی که بهشون اتو(auto ) میگن و کمی رو به راه تر هستند، به اونجا بریم. به محمد تعال 500 روپیه دادیم ( بیشتر از قرار 300 روپیه اولیه) و راهی چوکی دهانی شدیم . هوا خیلی سرد بود و اگر پالتو نپوشیده بودیم قطعا یخ زده بودیم. الان دیگه حدود ساعت نه شب بود و ما در یک ریکشا و خارج از شهر . دوستم با تعجبی همراه نگرانی به من نگاه می کرد و من بهش اطمینان دادم که نگران نباش و اتفاقی نمی افته . وقتی به چوکی دهانی رسیدیم گروه خودمون رو دیدیم که بازدیدشون تمام شده بود و داشتند برمی گشتند. چوکی دهانی یک مجموعه بزرگ هست که از ساعت شش عصر تا یازده شب بازه. و در جای جای محوطه انواع آداب و رسوم و رقص و مراسمات هندی و سبک زندگی هندوها و سیر تحولش در طول زمان به نمایش درآمده و شاید به نوعی موزه مردم شناسی هست.
سه نوع بلیط داشت که ما ارزون ترینش که 750 روپیه برای هر نفر بود رو انتخاب کردیم چراکه مطمئن بودیم غذاهاشون رو نمی تونیم بخوریم و فکر کنم انتخاب درستی کردیم. تفاوت بلیط ها در نوع غذایی بود که جز پکیج بود و سرو میشد. نوع دیگه بلیط 950 و گرون ترینش 2000 روپیه بود که انواع غذاهای گوشتی رو هم شامل می شد. ساعت کاری رستوران ها تا ده و نیم بود. رستورانی که غذای ما سرو میشد یک رستوران سنتی بود که روی زمین نشستیم و میزهایی جلومون گذاشتند و انواع غذاها غیر از غذای گوشتی رو به ترتیب در سینی برامون سرو کردند که صد البته غیر از دو سه تا که معلوم بود چیه هیچ کدام رو حتی نتونستیم امتحان کنیم.
تصویر 21 : چوکی دهانی
اجازه خارج کردن غذاها رو هم نمی دادند و فقط یکی دوتاش رو که میشد با اجازشون برای راننده ریکشا آوردیم. .محوطه مجموعه خیلی بزرگ بود و نور خیلی کمی براش تعبیه کرده بودند. در زمان های مشخص رقص هندی هم اجرا میشد و جالبه که برای بازدید از این محل گروه نفری 30+40 دلار داده بودند. برای شام و دیدن چوکی دهانی ( که در واقع یک جا بود ). بعد از کمی گشت و گذار به ریکشا برگشتیم و چه خوب که رفت و برگشت شرط کرده بودیم چراکه هیچ وسیله نقلیه ای جز اتوبوس های توریستی نبود. حدود ساعت 12 به هتل رسیدیم و 750 روپیه به راننده دادیم ( توافق اولیه 600 بود ). فردا روزی بود که بایستی چیپور رو به سمت دهلی ترک می کردیم.
صبح بعد از صرف صبحانه هتل که قابل قبول بود و تحویل اتاق ها سوار بر اتوبوس شدیم و فهمیدیم دیروز به فیل سواری نرسیدند و اول برای فیل سواری می روند. محلی که آقای تاج الدین برای فیل سواری گروه رو برد تقریبا در همان جایی بود که ما دیروز رفته بودیم و کوچه ای بود که تا حدودی شبیه کوچه باغی بود و تور لیدرها گروه ها رو هماهنگ می کنند برای فیل سواری ( هزینه هر نفر 600 روپیه ). گروهها دو نفره سوار بر فیل مسافتی حدود دویست متر رو طی کردند و برگشتند . همسفران طبق تعاریف آقای تاج الدین انتطار فیل سواری در جنگل رو داشتند که اینطور نشد .
تصویر 22: فیل سواری همسفران
بعد از فیل سواری دوستان، اخرین جایی که از قلم افتاده بود معبد خدای پول و ثروت بود که وقتی به انجا رسیدیم بسته بود و آقای تاج الدین گفت موبد بزرگ معبد امروز صبح فوت شده و معبد امروز بسته بود. از بیرون معبد رو دیدیم که به نظر معبد زیبا و بزرگی می آمد. برای این بازدید ما مبلغی نپرداختیم ولی بقیه روی پکیج 10 دلار داده بودند که بهشون برگشت داده نشد
و همسفران بابت این موضوع شاکی بودند ولی چیزی به لیدر نگفتند.
تصویر 23 : نمای بیرون معبد خدای پول و ثروت
بعد از این به سمت دهلی حرکت کردیم و پس از یک توقف کوتاه در بین راه و گذروندن ترافیک زیاد در دهلی و دیدن منطقه مرفه نشین دهلی با برج های بلند و زیبا حدود ساعت هشت آقای تاج الدین ما رو به پاساژ امبینس برد و قرار شد ساعت ده به سمت فرودگاه حرکت کنیم. در مسیر جیپور به دهلی حدود 7500 روپیه رو همسفران برای انعام راننده و آقای تاج الدین جمع کردند و ایشون فرم های نظر سنجی رو داد که کامل کنیم و تلویحا اصرار داشت که تمام مواردی که مربوط به خودش میشه رو عالی بزنیم. بعد از پاساژ امبینس همسفران به دو گروه تقسیم شدند و 14 نفری که یک روز دیرتر آمده بودند به هتل هاشون رفتند و ما راهی فرودگاه شدیم.
پاساز امبینس در فاصله کمی از فرودگاه بود و امکان ورود لیدر به سالن فرودگاه نبود و برای ورود بلیط (یا فایل موجود در گوشی ) رو با پاسپورت چک می کردند. قوانین تحویل بار در فرودگاه دهلی هم کمی متفاوت از جاهای دیگه هست. مثلا شارژر موبایل نمی تونه در چمدان بار باشه و حتما باید در کیف دستی باشه. قوانین تحویل بار روی بنر های بزرگی زده شده و موقع تحویل بار هم از شما می پرسند. بعد از گذروندن صف های طولانی بازرسی که حدودا 2 ساعتی طول کشید وارد سالن انتظار شدیم . از فری شاپ دیدن کردیم و جالب بود که برای عطری که دوستم میخواست بخره هر صد دلار رو 7200 روپیه براش حساب کردند که تقریبا 400 روپیه بیشتر از اون چیزی بود که ما در طول سفر دیده بودیم.
پرواز ما قرار بود ساعت 3 بامداد انجام بشه که با یک ساعت تاخیر انجام شد و طول پرواز یک ساعت بیش از زمان رفت یعنی 4 ساعت و نیم اعلام شد و حدود نیمی از مسافران کشمیری بودند که برای زیارت به ایران می آمدند و انگلیسی رو بسیار خوب صحبت می کردند در صحبت با یکی از آنها که با همسر و دختر و مادرشون عازم این سفر شده بودند ایشون توضیح داد که در این سفر یک ماهه قرار هست بعد از ایران به سوریه و عراق هم سفر کنند. در طول پرواز با املت از همه پذیرایی شد که اصلا کیفیت قابل قبولی نداشت و در نهایت حدود ساعت 6و نیم به وقت ایران هواپیما در فرودگاه امام خمینی به زمین نشست و بعد از تحویل گرفتن بار و خداحافظی از همسفران خوبمون با مترو خودمون رو به فرودگاه مهراباد رسوندیم. دوستم از قبل بلیط برای بعد از ظهر داشت و من هم بلیط 12 ظهر تهران شیراز رو به مبلغ استثنایی 240 هزار تومن اینترنتی گرفتم و با دو ساعت تاخیر بعد از ظهر به خونه رسیدم. خدا رو شکر این سفر هم به خوبی و شادی و با خاطراتی خوش و به یاد ماندنی به پایان رسید .
نویسنده: sareh shirazy