برای یک سفر کاری دو روزه بلیط پرواز رفت و برگشت تهران به اردبیل را با خط هوایی ماهان گرفتم. هواپیما بدون تاخیر پرواز کرد. در حین پرواز پذیرایی انجام شد که اتفاقا بسته بندی جالبی هم داشت. پذیرایی ماهان بعد از جمع آوری زباله ها توسط
سال 1378 بود و ساکن دبی بودیم. قرار شد اوایل تابستان برای دیدار خانواده بریم ایران. من کار بانکی داشتم و حدس میزدم یک هفته طول بکشه. خانم و پسرم را فرستادم تهران تا خودم بعدا بهشون ملحق بشم. فردای همان روز ساعت 8 از بانک
چند سال پیش که بازار ارز شدیدا امنیتی شده بود، صرافی ها بسته بودن و دلال ها را میگرفتند، مجبور شدم بخاطر سفری که در پیش داشتم برای خرید ارز به خیابان فردوسی بروم. از میدان فردوسی وارد خیابان فردوسی شدم و از چند نفری
با دیدن خاطرات گیتهای فرودگاهی دوستان یاد خاطرهای در گیت بازرسی سالن تشریفات پرواز فرودگاه مهرآباد افتادم، بنده رشته تحصیلیام زمینشناسی و کارشناس منابع آب میباشم. سال 97 بود جهت ماموریت اداری از تهران عازم زاهدان بودم. تعدادی نمونه سنگ از سازمان زمین شناسی ایران
با دخترخاله هام تصمیم سفر داشتیم و کدوم مقصد قشنگتر از قشم؟ گوشی دستم بود و قیمت بلیط رو چک میکردم..بعد ساعتها بلیط رو با قیمت مناسب برای 4 نفرمون رزرو کردم...شب راه افتادیم از سنندج به مقصد تهران. چون صبح ساعت 7:15 پرواز داشتیم.صبح
زمانی سفرهای زیاد به دبی داشتم. دوستی دارم که وسواس عجیبی به استفاده از وسایل بهداشتی اصل دارد. تماس گرفت و درخواست کرد که در زمان برگشت از فری شاپ فرودگاه دبی چند عدد صابون، شامپو و خمیردندان برایش خریده و بیاورم. تهران که رسیدم سفارشش
چند سال پیش ... نیمههای شب بود که پروازمان در فرودگاه امام خمینی به زمین نشست. وسایلمان را برداشتیم و تاکسی گرفتیم. تازه دستور آمده بود که تاکسی های فرودگاه باید از تاکسیمتر استفاده کنن. در مقصد تاکسیمتر عدد 86 هزار تومان را نشان میداد.
برای انجام کاری باید یکروزه به مشهد میرفتم. برای پرواز رفت ساعت 9 صبح و برگشت ساعت 10 شب بلیط گرفته بودم. با وجودی که صبح زود از خواب بلند شده بودم، کارهایم را به کندی انجام میدادم و همسرم حسابی حرص میخورد که عجله
سال ها پیش یه مهمون از یکی از کشورهای اروپایی داشتیم که برای اولین بار به ایران سفر میکرد. وقتی با تاکسی از فرودگاه تا هتل همراهیش کردیم، کرایه را به راننده تاکسی پرداخت کردم و در لابی هتل مشغول مابقی هماهنگیها شدیم. وقتی تحویل اتاق
تو سالن فرودگاه قرار گذاشته بودیم. وقتی اومد، یک چمدون و یک کیف خلبانی نو دستش بود. به شوخی و خنده گفتم مبارکه، حالا دیگه کیف خلبانی دست میگیری... گفت دارندگی و برازندگی، ما اینیم دیگه! رفتیم بارها را تحویل بدیم. گفتم کیفت را نمیدی قسمت بار؟ گفت
برای یک سفر کوتاه تفریحی با چند نفر از دوستهای دانشگاهی قرار گذاشتیم تا به شهر دماوند بریم. در طول مسیر صحبت از خرید هندوانه شد. در کنار جاده تیکه به تیکه بساط فروش هندوانه بود. کنار یکیشون ایستادیم و همه از ماشین پیاده شدیم.
حدود سالهای 76-1375 بود که خروج ارز همراه مسافر بیشتر از 1000 دلار ممنوع بود و تو فرودگاه به شدت کنترل میکردن. بجز بازدید چمدانها، بازدید بدنی هم انجام میشد و تا توی جوراب و کفش مسافرها را هم میگشتن که کسی دلار اضافه از