در یک کتابِ نانوشته خوندم که :
"پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر!
پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟!
من زیر لب با خودم زمزمه کردم که : پدر بزرگ حالش خوب نیست و شاید داره هذیان میگه!
پدربزرگ این بار رو به من کرد و گفت : توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر!!
به خودم گفتم پدربزرگ دیوونه شده! اما برای اینکه ناراحت نشه بلند گفتم : چشم بابابزرگ ... چشم ...
سالها گذشت و من بزرگ شدم و با توجه به شرایط شغلی که داشتم دوستان زیادی توی شهرهای مختلفی پیدا کردم، توی هر شهری که می رفتم دوستی داشتم که می تونستم حتی در حد یک خوردن چای توقف کنم و باهاش دیدار داشته باشم.
یکی از همون روزها در حالی که توی خونه نشسته بودم یاد پدر بزرگم و حرفش افتادم! راستش حالا که خوب فکر میکنم می بینم منظور پدربزرگم این نبوده که واقعاً توی هر شهر یک خونه بخرم بلکه خواسته به من بفهمونه که باید اینقدری با مردم دوست باشم که هر جا رفتم کسی رو بشناسم و کسی باشه که دوست داشته باشه منو به خونه اش دعوت کنه!
حالا که من خودمم یک پدربزرگ هستم می بینم که توی هر شهری که برم یک خونه دارم!
رو به نوه ی اولم که یک پسرِ 14 ساله است کردم و گفتم : برای خودت توی هر شهر یک خونه بخر! این بار نوه ام، نه مثل سالهای قبلِ خودم و زیرِ لب، بلکه بلند بلند و با خنده گفت بابا جون داری هذیون میگی؟!
رو به نوه دومم که یک دختر کوچولوی شیرین زبان است کردم و گفتم : دخترکم برای خودت توی هر شهر یه خونه بخر! لبخند زیبایی زد و بلند بلند گفت : چشم باباجونم، حتما...
لبخندی زدم و باصدای زنگ خانه بلند شدم تا درب را برای مهمانهایی که به خانه ام آمده بودند باز کنم ..."
و اما داستانِ سفر من به اقیانوس ابر!
اواخر شهریور ماه با گرفتن دو روز مرخصی تونستم یک بازه 4 روزه رو برای سفر ایجاد کنم. سفر به شاهرود و جنگل ابر هدف اصلی برنامه ام بود.
سفرم رو کمی زودتر توی یک سایت ثبت کردم. برنامه اینجوری بود که روز چهارشنبه بعد از ساعت کاری از اصفهان به سمت قم برویم و شب را آنجا اقامت کنیم و صبح به سمت شاهرود برویم و سه شب هم آنجا باشیم و روز یکشنبه هم برگردیم.
یکی از دوستانی که قبلاً یک شب در اصفهان مهمان ما بود به محض دیدنِ اطلاعات سفرِ من، تماس گرفت و میزبانی ما رو به عهده گرفت و اینگونه یکبار دیگر قانون کارما و یا بومرنگ خودش را به من یادآوری کرد!
اقامت در قم را هم دوست دیگری تایید کرد که البته آشنایی قبلی با آنها نداشتیم و این می توانست شروع یک دوستی باشد.
یک روز زودتر سوغاتی هایی از شهر اصفهان تهیه کردیم که دوستان ما، هر بار با دیدنش ما را یاد کنند.
با در نظر گرفتن وضعیت اقامتها و البته تعیین کردنِ گزینه های جایگزین، سفر را در روز موعود شروع کردیم.
روز اول :
چهارشنبه ساعت 6 عصر از اصفهان به سمت قم حرکت کردیم. با توجه به اینکه میزبان ما اعلام کرد برای شام منتظر ما خواهد بود، بدون توقف حرکت کردیم و به موقع رسیدیم. خانواده ای دوست داشتنی که از همون لحظه اول طوری رفتار کردند که انگار مدتهاست همدیگر رو میشناسیم.
ساعتی رو به گفتگو پرداختیم و با هم آشنا شدیم و قول گرفتیم که در سفرشان به اصفهان منتظرشان خواهیم بود.
و اینگونه ما یک خانه جدید در قم خریدیم و میزبانِ ما هم خانه ای در اصفهان.
روز دوم :
صبح، بعد از صرف صبحانه یواش یواش راهی شاهرود شدیم. یادم میاد بچه که بودیم گاهی در یک پیکان بیش از 7،8 نفر سوار شده و سفر می کردیم اما حالا دو فرزندِ من می گویند فضای صندلی های عقب برایشان کم است و مدام در مورد آن با هم بحث میکنند و سفر را هم کمی طولانی تر.
ساعت 16 به شاهرود رسیدیم و دوست عزیزمان با ارسال لوکیشن ما را به سمت خانه اش هدایت کرد. آقا حسن و مریم خانم با رویی گشاده منتظر ما بودند و با دیدنشان خاطره سفر یک روزه ی آنها به اصفهان در ما زنده شد.
آقا حسن انتظارات و برنامه ما در سفر به شاهرود رو شنید و با توجه به تجربه خودش برنامه رو تغییر داد و مثل یک تور لیدر حرفه ای برنامه جدیدی تدوین کرد و تحویلمان داد. لازم به توضیح است در تمام گشت و گذار ها این زوج دوست داشتنی همراه ما بودند و مثل یک برادر همراهی کردند.
پس از کمی استراحت به قصد دیدن چند جاذبه ی گردشگری به سمت بسطام رفتیم. البته بسطام و شاهرود به هم چسبیده هستند و رسیدن از مرکز شاهرود تا مرکز بسطام به فقط 15 دقیقه زمان نیاز دارد.
اولین مکان، آرامگاه شیخ ابولحسن خرقانی بود، فضا برای پارک خودرو به راحتی گیر میاد و ورود به این مکان نیاز به پرداخت ورودی هم ندارد. لازم به توضیح است با توجه به تفاوت ارتفاع، اختلاف دمای بسطام نسبت به شاهرود کاملاً مشهود بوده و کمی سرد تر است.
شیخ ابولحسن خرقانی از عارفان بنام در قرن چهارم هجری است که هنوز هم در فرقه صوفیان مریدان خود را دارد. کما اینکه دیده شد دوست داران ایشان برای هفته ها در اطراف آرامگاه ایشان اقامت میکنند و مراسم خاصی از صوفیان را انجام می دهند.
متن زیبایی از ایشان در یکی از دیواره های آرامگاه بدین مضمون نوشته شده بود که بسیار پسندیدم :
" هر کس که در اين سرا درآيد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. چه آنکس که بدرگاه باري تعالي به جان ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد "
دوست شاعری نیز در تفسیر این گفته، شعری نگاشته اند:
بـر سـر درِ خـانـقـاهِ خـرقـان شيخ خرقان به لطـف عـرفان
اين نکته نوشته بود از مِـهــر مـُهـر فـلـک اسـت تـالـي آن
هر کس که در اين سرا درآيد گـر گرسنه بود يا که عطشان
مـهمانِ بـخوانِ عارفان است گـر گـبـر بـُود و يـا مـسـلـمـان
از مـِهـر بـخـدمـتش بکوشيد زيرا که هم اوست پيک جانان
شايسته نانِ بوالحسن هست آنکس که خداي، داده اش جان
پس از کمی گشت و گذار به سمت آرامگاه بایزیدِ بسطامی که یکی دیگر از عارفان قرن دوم و سوم هجری بوده به راه افتادیم.
بایزید بسطامی را میتوان پایه گذار حکمت اشراق دانست. بایزید از بزرگترین عارفان ایرانی است که نظریههای او برای بسیاری از علما و فیلسوفان بعد از خود، راهگشا بوده است. به کمال رسیدن نظریههای عرفان منصور حلاج، ابوالحسن خرقانی و ابوسعید ابوالخیر، که همگی از عارفان نامدار ایرانی هستند، از بررسی اندیشههای بایزید بسطامی به دست آمده است.
بایزید بسطامی یک سنگ قبر ساده دارد که در مجموعه ای البته کهن و زیبا به خاک سپرده شده. بیشتر بناهای این مجموعه در اوایل قرن هشتم هجری ساخته شدند که تا به امروز نیز باقی ماندهاند.
برای بازدید کامل از مجموعه و اطرافش لازم است حدود یک ساعت وقت بگذارید. این مجموعه هم هزینه ورودی ندارد و بازدید از آن رایگان است و پارکینگ خوبی هم در جوار آن وجود دارد.
در مسیر برگشت به سمت شاهرود در ابتدای جاده ی بسطام چشمم به یک ساختمان به شکل قلعه افتاد که متوجه شدم رستورانی به نام قلعه سفید است.
اتاقک هایی به شکل خانه های روستایی در آن طراحی شده که قطعاً حس و حال جالبی را به حاضرین منتقل میکند. اگر چه ما فقط یک چای در آنجا خوردیم و اطلاع دقیقی از غذای آن ندارم اما میزبانِ ما با خوبی از آن یاد کرد.
روز سوم :
روز جمعه بود و قرار شد یک دورهمی دوستانه در جنگل اولنگ داشته باشیم که برنامه اش رو آقا حسن ترتیب داد. پیش از آن هم بازدید از آبشار مُجن در برنامه بود.
آبشار مُجن با فاصله ای حدود 40 کیلومتری از مرکز شاهرود واقع شده که 5 کیلومتر انتهایی آن خاکی است که هر ماشین سواری قادر به طی این مسیر هست.
برای رسیدن به این آبشار باید جاده ای که شاهرود را به گرگان متصل می کند و به جاده توسکستان معروف است را انتخاب کنید و پس از طی حدود 30 کیلومتر و پس از مشاهده تابلوی روستای مجن به این فرعی وارد شوید.
در این مسیر ابتدا از باغ های روستای مجن گذر میکنید که ارزش توقف و دیدن را دارد. سپس سد خاکی، سیمانیِ مجن خودنمایی می کند. آنگاه مجموعه ی گردشگری و تفریحی آبشار مجن است که نمایان می شود. این آبشار در یک مسیر بن بست قرار دارد که به کوهی منتهی میشود که آبشار آنرا شکافته و دو نیم کرده، این محل به تنگِ داستان نیز شهرت دارد. این کوه دارای تخته سنگهایی است که می تواند بهشتی برای صخره نوردها باشد اما از اینکه مجوزی برای این کار وجود دارد یا نه را اطلاعی ندارم. اما قطعاً کوهنوردها هوسِ کوهنوردی و رسیدن به بالای آبشار را خواهند کرد. بشرطی که حداقل یک روزی را زمان داشته باشند.
مجموعه دارای پارکینگ بزرگ، آلاچیق، فروشگاه و سرویس بهداشتی نیز هست. پس اگر قصد اقامت بصورت کمپی دارید جای نگرانی وجود ندارد، هر چند بهتر است مواد غذایی مورد نیاز خود را زودتر تهیه کرده باشید. البته اتاقک هایی نیز در حال ساخت است که برای اقامت در نظر گرفته شده و در آینده ممکن است اجاره داده شود.
آبشار مُجن یک آبشار دو طبقه است که با عبور از پله های آهنی براحتی می توانید از آبشار بالایی آن نیز دیدن کنید. در ابتدای تنگه نیز برای تردد راحتتر، تخته چوبهایی قرار گرفته شده که لازم نباشد از توی آب عبور کنید هر چند هرگز خودتان را از این لذت نباید محروم کنید. پس کفش مناسب عبور از آب را همراه داشته باشید. در شهریور ماه آب آنچنان سرد بود که بیش از 20 ثانیه نتوانستم پایم را در آب نگه دارم.
برخی تنگ داستان را تنگِ واشیِ شاهرودی ها می نامند البته فاصله ابتدای تنگ تا پای آبشار بسیار کوتاه است!
پس از تکمیل بازدید از آبشار مجن، به سمت جنگل اولنگ به راه افتادیم. نام جنگل اولنگ را شاید کمتر شنیده باشید، جنگلی که در شمال کشور نیست بلکه در 50 کیلومتری شاهرود واقع شده و یکی از جنگل های هیرکانیِ ناشناخته است. البته این جنگل در استان گلستان و جنوب رامیان واقع شده اما دسترسی از سمت شاهرود به آن راحتتر است و مکانی ست که اکثر شاهرودی ها برای گذران تعطیلات از آن استفاده می کنند. جاده آن آسفالته است اما شیب زیادی دارد و اکثر مواقع در مه فرو رفته است.
این منطقه که به تازگی در میراث طبیعی جهانی ثبت شده است، تحت حفاظت قرار گرفته است و در مواقع کولاک و برف شدید، محیط بانان، راه را برای دسترسی به آن باز نگه میدارند. اینجا به طور معمول ۹۸ روز یخبندان دارد. بعلاوه محیط بانان، مراقبت از فضای جنگل و همینطور شکار بدون مجوز و آسیبهای محیطزیستی را به عهده دارند. مـیانگین دمای جنگل حدود ۱۲ درجه سانتی گرد در طول سال است.
در مورد امکان شب مانی لازم است بدانید که در میانه راه چند چایخانه وجود دارند که سرویس بهداشتی دارد. اما هیچ مکان مسقفی برای اقامت شما وجود ندارد. شما میتوانید ماشین را کنار جاده پارک کنید، باروبندیل را برداشته و وسط جنگل اقامت و استراحت کنید. برای شبمانی قطعا نیازمند چادر مسافرتی، لباس گرم و یک منبع نـور و گرما هسـتید. میتوانید مسیر جنگل به سمت شهر رامیان را ادامه داده و در رامیان اقامت داشته باشید.
اگر خوش شانس باشید اقیانوس ابری که در این جنگل ایجاد می شود را هم خواهید دید.
با توجه به اینکه چند خانواده دیگر هم در دورهمی جنگل اولنگ شرکت کرده بودند دوستان جدید دیگری را هم پیدا کردیم. غذای محلی مخصوصشان که چیزی شبیه چَکدرمه ی ترکمن ها بود روی آتش پختند و ما را هم شریک کردند. رقص چوبِ شبیه آنچه قبلاً در خراسان دیده بودیم را هم اجرا کردند که آن هم برایمان جذاب بود.
و از همه مهمتر آنکه همه در پایان در جمع آوری زباله ها همکاری کردند و هیچ زباله ای بجای نگذاشتند. متاسفانه این روال توسط همه رعایت نمی شود وگرنه نباید این جنگل پر از زباله می بود!
روز سوم پر از شور و شوق گذشت و ما با استراحتی کافی خود را برای روز چهارم و دیدار جنگلِ ابر آماده کردیم.
روز چهارم :
برای رفتن به اواسط جنگل ابر داشتنِ یک ماشین آفرود ضرورت دارد و ما خوش شانس بودیم که آقا حسن توانست از دوستش یک جیپ را برای روز شنبه امانت بگیرد.
مسیر جنگل ابر به راحتی توسط مپ قابل جستجو است اما برای داشتنِ یک گردش مناسب لازم هست که بدانید در رزوهایی که بارانی هستند تردد سخت خواهد بود و اقیانوسی از ابر تشکیل نخواهد شد. در واقع مه همیشه هست اما در روزهایی که بارانی باشند خودِ شما در مه هستید و آن تصویر مورد نظر را نخواهید دید. برای این کار بهتر است آب و هوای روستای شیرین آباد را چک کنید. شیرین آباد اولین روستای استان گلستان در آن مسیر می شود.
علت نامگذاری این جنگل در اصل روستایی است که در جوار آن بنام ابر وجود دارد. این جنگل تراکم درختی کمی دارد اما قدمت درختان آن که از نوع هیرکانی هستند به 40 میلیون سال قبل بر می گردد. در این جنگل میتوان گونههای مختلف گیاهی از جمله گیلاس وحشی، راش، بارانک، بلوط، سرخدار، توسکا، نمدار و نارون را یافت. با توجه به اقلیم خاص این منطقه، حتی در ماههای گرم سال هم هوا در این منطقه خنک است و میتوان تجربهی بینظیری از فضایی رویایی در دل کوه و جنگل و انبوهی از ابرها داشت.
امکان کمپ کردن در جنگل وجود دارد اما حتما تمام مواد غذایی خود را از قبل تهیه کنید. در مسیر یکی دو تا چشمه وجود دارد که می توانید آب آشامیدنی خود را از آنجا تامین کنید.
مسیر دقیقاً بعد از روستای ابر، خاکی می شود و در همین قسمت هم یک دکه برای دریافت هزینه ورودی وجود دارد که هزینه 15 هزار تومان از ما گرفت و یک پلاستیک زباله تحویل داد. این جنگل بطور کلی زباله کمتری در خود دارد و شاید علت اصلی آن دسترسی سخت تر نسبت به جنگل اولنگ است.
شب در خانه آقا حسن و مریم خانم در حالی که روز آخر سفر را به صبح می رساندیم به جاذبه هایی فکر میکردم که فرصت دیدارش را از دست داده بودیم. جاده توسکستان، آبشار نکارمن، آبشار ابرسج، جنگل و روستای قطری، منطقه خوش ییلاق و کالپوش و حتی کویر بیارجمند.
یک سفر 4 روزه ی دیگری لازم بود تا این سفر کامل شود. اما فرصت کم بود و باید بر می گشتیم.
روز پنجم :
روز یکشنبه به سمت اصفهان به راه افتادیم در حالی که قلبمان را در خانه ی زوج دوست داشتنی شاهرودی جا گذاشتیم.
در طول مسیر زمانی را هم برای بازدید از غار نمکی گرمسار در نظر گرفتیم. متاسفانه تابلوی مشخصی برای غار نمکی وجود ندارد اما اگر مسیر را از مپ دریافت کنید شما را مستقیماً به مقصد می برد. حدود 2 کیلومتر انتهای مسیر خاکی است و هزینه ورودی هم 10 هزار تومان می باشد.
منطقه تونل نمکی در شهر گرمسار در روستای پاده قرار گرفته است و آب و هوای نسبتا گرمی دارد. اما در دهانه غار هوای بسیار خنکی در جریان است. حدود ده سال است که از معادن این شهرستان نمک استخراج میشود. یکی از این معادن به شکل کوه است و نحوه استخراج نمک از آن باعث شکلگیری غاری دستکن شده است. معمولا برای ساختن تونل در جادهها از یک قالب خاص الگو برداری میشود، قالبی که استحکام، دوام و امنیت تونل را تضمین کند اما برای حفر دهانه و شکلگیری این غارنمکی تنها فاصله ارتفاع از سطح و عرض در نظر گرفته شده است، بدین معنی که به طور تقریبی ارتفاع دو برابر عرض و به شکل مستطیل است.
برای بازدید از معادن نمکی که هنوز فعال هستند نیاز به دریافت مجوز و هماهنگی با پلیس و مسئولان معدن هستید.
در ادامه مسیر و در آزاد راه گرمسار به قم و در نزدیکی جایی که در نقشه قمرود نامیده شده چشممان به تالابی افتاد که پرندگان بسیاری را دور خود جمع کرده بود. دوربین ما کیفیت مناسبی برای عکاسی با زوم بالا را نداشت و امکان نزدیکتر شدن به پرندگان هم وجود نداشت، بنابراین از درو نشستیم تماشا کردیم.
با تحقیق در مورد این تالاب متوجه شدم که یک تالاب فصلی و موقتی است و ممکن است دیگر وجود نداشته باشد.
حدود نیم ساعتی در راه رانندگی کردیم و با دیدن گله ی شتر هایی که مشغول چرا بودند و به دستور دخترم، توقف کردیم.
این آخرین جاذبه ای بود که در این سفر برای دیدنش توقف کردیم، برای ظهر رستورانی را در قم انتخاب کردیم و با دریافت انرژی، یکسره به سمت خانه حرکت کردیم. بچه ها هم خسته و کوفته و بعد از نهار تا خانه در ماشین خوابیدند.
سفر ما به پایان رسید در حالی که دلم برای دوستانمان تنگ شده بود. با نگاه در تقویم و دیدن یک روز تعطیلی که با یک روز مرخصی می تواند یک سفر مشابه را برای ما رقم بزند دلخوش شدم و روزها را برای رسیدن به آن گذراندم.
سفر بعدی هم رقم خورد و ما از جاده توسکستان به گرگان رفتیم.
در سفرنامه بعدی منتظر شرح آن باشید. سفری که در آن دوستان دیگری یافتیم و خانه های جدیدی در شهرهای دیگری خریدیم!
راستی شما هم برای خودتون توی هر شهر یه خونه بخرید... یادتون نره!
نویسنده: امیر کامرانفر