دیباچه: گویند پیش از ازل تنها بود... نه آسمانی ، نه زمینی ، نه چرخی ، نه موجودی ... هیچ ...، هیچ... ،هیچ ... جز خودش... بر خویش نگریست. ناگاه برق جادوی جمالش، از کمند تیغ غیرت جلالش گریخت... عاشق شد و عشق آتش بر خرمن هیچ زد... از شراره آتش عشق،
به نام خدا اوایل خرداد 1401بود. تقویم رو که نگاه می کردم تعطیلات وسط ماه بدجوری وسوسه ام میکرد که با بچه ها قرار یه مسافرت رو بزارم. ما سه نفر بودیم: امید ،رسول و رضا. مایی که هر چهار فصل سال رو همیشه تو جنگل
در یک کتابِ نانوشته خوندم که : "پدربزرگ رو به پدرم کرد و گفت : پسرم توی هر شهر برای خودت یه خونه بخر! پدر با عصبانیت رو به پدر بزرگ : آخه مگه من اینقدر وضع مالی خوبی دارم که توی هر شهر یه خونه بخرم؟! من
چندین سال است که ماههای پایانی سال با فکر و برنامه ریزی سفر گذشته است و فروردین هر سال با سفر. ماههای پایانی سال 98 اما متفاوت تر از هر سال است و رنگ بویی از سفر خارجی ندارد. قیمتِ دلار سر به فلک کشیده،
از حدود 2 ماه قبل از نوروز 98 ، درخواست استفاده از امكانات و پذيرايي شهر مشهد را براي مسئول اسكان و پذيرايي محل كارم ، ارسال كردم . در طول اين سالها ، اين اولين بار بود كه موفق مي شدم از طرف اداره،