صبح ساعت 9 از خواب بیدار شدم رفتم پایین صبحانه خوردم که ترکیبش مثل دیروز بود و بعد اومدم بالا وسایلو برداشتم اتاقو تحویل دادم و حرکت کردم به سمت ترمینال یا همون اتوگار مارماریس.
سر خیابون یه دلموش سوار شدم و چند دقیقه بعد توی ترمینال پیاده شدم. به ایستگاه دلموش فتحیه رفتم و سوار دلموش فتحیه با کرایه 20 لیر شدم. حدود یک ساعت تا فتحیه راه بود و اونجا توی اتوگار پیاده شدم و به خیابون پشتی برای سوار شدن به دلموش اولودنیز شدم.
به خاطر فاصله کم این دوشهر حدس میزدم که حدود یک ربع دیگه به اولودنیز میرسیم که اینجوری نشد .نزدیکای شهر اولودنیز و در ورودی شهر به ترافیکی تو مایه های ترافیک جاده چالوس خوردیم. به این دلیل که جاده ورودی سرازیری و با پیچ و خم بود همچنین ورودی شهر باریک بود و ماشینهای زیادی هر روز از جاهای اطراف برای تفریح به این شهر میامدن ترافیک سنگینی ایجاد شده بود.
این جا اولین و آخرین جایی توی سفرم بود که ترافیک دیدم و توی ترافیک گیر کردیم. حدود نیم ساعتی طول کشید تا از اون ترافیک رد بشیم و البته بعضی از سواری ها هم از کنار جاده و توی خاکی میرفتن جلو مثل همون چیزی که ما خودمون تو ترافیکای شمال انجام میدیم اونجا بود که فهمیدم اینجا هم بچه زرنگ داره !!!! به هرحال از ترافیک گذشتیم و وارد شهر شدیم و من جلوی در هتل بلو لاگون از ماشین پیاده شدم.
هتل محیطی زیبا و شیک داشت و وسط محوطه حیاط هم یک استخر قشنگ داشت که میتونید با یک سرچ موقعیت وعکسهای هتل رو ببینید.
بعد از انجام کارهای چک این و تحویل اتاق وسایل شنا رو برداشتم و برای دیدن شهر راهی شدم.
اولودنیز:
شهر اولودنیز یک شهر کوچک ساحلیه که توی یک دره سراشیبی و بین دوتا کوه قرار گرفته و تازگیا خیلی مورد توجه توریست های خارجی مخصوصا انگلیسی قرار گرفته. ویژگی ای که باعث معروفیت این شهر شده امکان پرواز با چتر بر فراز ساحل و مرداب نیلگون اولودنیزه که این جذابیت توریستی باعث شده سالانه تعدا بیشماری توریست رو به این شهر جذب بکنه. شهر پر بود از توریست انگلیسی و روسی و عرب و... خیلی از کشورها که البته من هیچ توریست ایرانی غیر از خودم تو مدت اقامت توی اون شهر ندیدم. هزینه اقامت و خرج و مخارج و تفریح توی اولودنیز بالا بود و نسبت به بقیه شهرهای ساحلی ترکیه خیلی کوچیک و جمع و جور و از لحاظ بافت شهری خیلی فشرده بود.
از هتل تا ساحل یک خیابون مستقیم و سرازیری بود که تقریبا ده دقیقه پیاده تا ساحل دریا فاصله داشت. سرتاسر خیابون پر بود از مغازه های سوپرمارکت و لوازم شنا و سوغاتی و همچنین فروش تور پاراگلایدر سواری. تور پاراگلایدر که شمارو به بالای کوههای اطراف میبردن و از اونجا به همراه یک لیدر به سمت ساحل با چتر پایین میپردید. زمان این پرواز هم چیزی حدود بیست دقیقه است تا به پایین برسید. قیمتها از 650 لیر شروع میشد و تا 1100 لیر هم بالا میرفت. با توجه به اینکه قبلا پاراگلایدرینگ کرده بودم و هم اینکه خیلی مبلغ این تور الکی بالا بود به نظرم از پرواز با چتر صرفنظر کردم.
آسمون بالای سرتو که نگاه میکردی پر بود از چترهایی که دارن پرواز میکنن و هر لحظه یکیشون فرود میومد. پیاده به سمت ساحل معروف اولودنیز یعنی KUMBURNU حرکت کردم که این پلاژ بصورت یک دماغه ماسه ای داخل آب دریا پیشروی کرده و پشت اون یک مرداب آرام شکل گرفته که ظاهرا وجه تسمیه این شهر هم بخاطر همین مرداب آرامه، اولودنیز به معنای دریای مرده.
این پلاژ معروفترین پلاژ این شهره که به خاطر همین هم بسیار شلوغ و پر رفت و آمد بود. وسایل رو گوشه ای گذاشتم و دو سه ساعتی مشغول شنا و استراحت کنار دریا شدم .بعد از ظهر بود که از آب اومدم بیرون با استفاده از دوشهای عمومی ساحلی و اتاقکهای تعویض لباس، به سمت هتل حرکت کردم. اینو بگم که توی اولودنیز خبری از رستورانهای زنجیره ای و کافه های زنجیره ای نیست و همه چیز در حد محدود و خیلی تشریفاتیه که بیشتر باب میل اروپایی هاست. چندتا کافه بزرگ هم داشت برای تفریحات شبانه که میتونستید اونجا برید و ساعات خوشی داشته باشید.
بعد از اومدن از ساحل به سمت بالای شهر به سمت ایستگاه تله کابین حرکت کردم. حدود یک ربع پیاده و سربالایی رفتم تا به ایستگاه تله کابین رسیدم. بلیط برای هر نفر 90 لیر بود که شما رو با تله کابین به بالای کوههای اطراف میبرد که از اونجا شما دید وسیعی از شهر و دریا رو داشتین.
تله کابین یه چیزی تو مایه های تله کابین رامسر بود البته کابیناش نوتر و تمیزتر بود. زمان تقریبی یه ربع مسیر حرکتش طول میکشید تا به بالای تله کابین برسید. حدود یک ساعتی رفت و آمد من طول کشید و حدود ساعت 7 بعد ازظهر به سمت هتل برگشتم تا استراحتی کنم. کنار استخر هتل دراز کشیدم و همونطور که استراحت میکردم و آب بازی بچه هایی که توی استخر شنا میکردن رو می دیدم و با خوشحالی اونا خوشحال بودم با استفاده از اینترنت هتل برای دو شب آینده در آنتالیا هتل احسن هتل رو به قیمت 780 هزار تومان برای دو شب رزرو کردم.
حقیقتش اینه که از نظر من اولودنیز چیز خاصی نداشت که بخوام بیشتر توی اون شهر بمونم و بیشتر از این برای موندن توی اون وقت بذارم بنابراین تصمیم گرفتم که همون یک شب رو بمونم و فردا به سمت آنتالیا حرکت کنم. بعد از رزرو هتل و یکم شنا داخل استخر و کمی استراحت آماده شدم و برای گشت شبانه به سمت خیابون ساحلی حرکت کردم. کافه ها و رستورانها پر بود از مردمی که برای صرف غذا و تفریح به اونجا آمده بودن و صدای آهنگ و موسیقی از چندتاییشون بلند بود اما هیچگونه حرکت موزونی انجام نمیشد !!
وقتی پیگیر این جریان شدم از یکی از کارکنان یکی از بارها گفت بهم که کافه های خوب و شلوغ توی شهر فتحیه هستند و اینجا در حد همون آهنگ و اجرای موسیقی زنده اس و اکثر توریست ها برای تفریحات شبانه به فتحیه میرن که فاصله زیادی با اینجا نداره. منم دیگه حسشو نداشتم که تا اونجا برم از خیر دیدن اونجا گذشتم.
دو سه ساعتی بیرون بودم و شام هم یک ساندویچ دونر گوشت به مبلغ 15 لیر خوردم و بعدم برگشتم هتل. صبح ساعت 8 بود که بعد از یه خواب خوب و راحت برای صبحانه به رستوران که توی محوطه حیاط هتل و همون کنار استخر بود رفتم. صبحانه بسیار عالی و کامل بود و انواع صبحانه و نوشیدنی سرد و گرم موجود بود بعد از خوردن یک صبحانه مفصل و کامل به اتاق رفتم، وسایلم رو جمع کردم، اتاق رو تحویل دادم و رفتم برای عزیمت به شهر بعدی یعنی آنتالیا.
سر خیابون سوار دلموش فتحیه شدم موقع خروج از شهر لاین مقابل پر بود از ماشینهایی که با سرعت به سمت الودنیز سرازیر بودن و میرفتن که قبل از ترافیک وارد شهر بشن. ده دقیقه بعد جلوی در ترمیتال فتحیه پیاده شدم و به یکی از دفاتر فروش بلیط مرجعه کردم برای خرید بلیط اتوبوس آنتالیا. ساعت حدود ده و نیم بود که بلیط اتوبوس به مقصد آنتالیا رو به قیمت 40 لیر و ساعت حرکت 11 خریدم و بعد از نیم ساعت سر موقع اتوبوس حرکت کرد. اینجا هم برای خرید بلیط HES کد رو توی سیستم وارد میکردند.
چیزی که باعث لذت من توی سفرهای بین شهری میشد این بود که اغلب تنها نفر خارجی یا غیر خودی توی اتوبوس من بودم و اینکه بین مردم عادی بودم خیلی برام خوشایند بود.
از فتحیه تا آنتالیا حدود 4 ساعت راه بود که تقریبا با توقفات بین راهی تقریبا 5 ساعت طول میکشید.
به سمت آنتالیا
وسایل رو توی قسمت بار اتوبوس گذاشتم و 5 دقیقه بعد مسافران سوار شدند و اتوبوس حرکت کرد. جاده با پیچ و خم و تقریبا کوهستانی با پوشش گیاهی پراکنده و گاهی درختان کاج و بلوط بود ضمنا خیلی خلوت با تردد کم ماشین ها. سرتاسر حاشیه جاده و در قسمت خاکی پر بود از قوطی های پلاستیکی آب معدنی و قوطی های فلزی و شیشه ای نوشیدنی ها، اما از پلاستیک و زباله های دیگه خبری نبود. اتوبوس یکی دو جا کوتاه بین راه توقف کرد و مسافرانی که سر جاده ایستاده بودند رو سوار کرد.
توی یکی از این توقف ها خانواده ای برای بدرقه پسرشون آمده بودند و خیلی با احساس از اون خداحافظی میکردن، هرکدام از اعضای خانواده پسر رو در آغوش میگرفتند و باهاش خداحافظی میکردند. پسری جوان حدود هفده هجده ساله بود با سری تراشیده که شواهد نشون میداد میخواد به خدمت سربازی بره. نکته جالب این ماجرا اینه که وقتی پسر سوار اتوبوس شد، خیلی مورد محبت و توجه مسافران قرار گرفت و اینکه از کنار هرکسی که رد میشد اون رو تحسین و تشویق میکردند و بهش امید و دلگرمی میدادند.
حرکت جالب دیگه اینکه چند تا جوان دیگه که معلوم بود از دوستان پسر هستند و ظاهرا طبق رسم اونجا سوار یک ماشین شدند که روی سقف و شیشه پشت ماشین یک پرچم بزرگ ترکیه پهن کرده بودند و جلوی اتوبوس شروع به حرکت کردند. هر ازگاهی هم ویراژی و مثلا مانع حرکت اتوبوس میشدند که دوستشونو ازشون دور نکنه، و با این کاراشون باعث سرگرمی مسافرای اتوبوس و راننده شده بودند.
به پسر نگاه کردم توی چشماش غرور و افتخار رو میدیدم و اطرافیانش که چقدر افتخار میکنن به کشورشون و جوانانش، به یاد وطنم افتادم و جوانهای غریبش، بغضم گرفت اشک توی چشمام جمع شد، رومو برگردوندم و از پنجره به جاده خیره شدم و ناخودآگاه آهنگ زیبای امی آرام اومد توی ذهنم.
چند دقیقه ای غرق در تفکرات خودم بودم که اتوبوس در کنار یک فروشگاه و رستوران بین راهی برای استراحت و خوردن غذا توقف کرد. مسافرا پیاده شدند و منم یه گشتی داخل فروشگاه زدم و یه چایی کمر باریک خوشمزه سفرش دادم تا خستگیم در بره. قیمت چایی 2 لیر بود که بیرون روی صندلی هایی که جلو رستوران چیده بودند نشستم و حین تماشای جاده چای رو نوشیدم، به جا بود و خیلی چسبید. بعد از حدود یک ربع هم اتوبوس مسافرا رو صدا کرد و همگی سوار شدیم و حرکت کردیم.
ساعت تقریبا سه و نیم بعدظهر بود که به ترمینال آنتالیا رسیدیم از اتوبوس که پیاده شدیم چند تا ون ایستاده بودن که من رفتم از یکیشون آدرس هتل رو بپرسم، راننده پرسید با کدوم اتوبوس و شرکت اومدی که منم اتوبوسمون رو نشون دادم و ایشون گفت که بشین توی ون تا حرکت کنیم، دوتا مسافر دیگه هم یکی یک پسر جوان و یک خانم مسن رو هم سوار کرد و راه افتاد.
اول خانوم و بعد پسر جوان رو دم هتلشون پیاده کرد و بعدم یه مسیر تقریبا طولانی رفت تا نزدیکای هتل من رسید و بعدم راهو بهم نشون داد و من پیاده شدم. موقع پیاده شدن ازش مقدار کرایه رو پرسیدم که گفت رایگانه و جزو خدمات اون شرکت اتوبوس رانیه که منم خیلی تشکر کردم و خیلی ام لذت بردم ازین مشتری مداری.
از جایی که پیاده شدم تا هتلی که رزرو کرده بودم یه پانصد متری راه بود که البته با پرس و جو از چندتا کوچه و خیابون رد شدم تا به هتل رسیدم.
یه ساختمان 5 طبقه ساده و یک محوطه کوچیک جلوش با چندتا میز و صندلی که اونجا چیده بودن. هتل توسط یک خانم و آقای میان سال به همراه دختر کوچیکشون اداره میشد و مالک اونجا بودن. اتاق رو تحویل گرفتم و وسایل رو داخل اتاق گذاشتم استراحتی کردم و با استفاده از اینترنت هتل یکم تماس ها و پیام هامو چک کردم و بعدم اومدم پایین که برم چرخی توی شهر و محیط اطراف بزنم.
به این علت که برای پرواز برگشت هم نیاز به تست کرونا PCR بود از همون خانوم هتلدار تقاضای انجام آزمایش توی هتل رو دادم که ایشون هم به دکتر تماس گرفتند و هماهنگ کردن در ازای مبلغ 250 لیر تست کرونا توی همون هتل انجام بشه. قرار شد فردا صبح برای نمونه گیری بیان و بعد از ظهر هم جوابشو تحویل بدن که منم موافقت کردم و خیالم از بابت انجام تست راحت شد.
آنتالیا:
آنتالیا جزو بزرگترین شهر های ترکیه است که از نظر جمعیتی هم شهری پرجمعیت محسوب میشه. قسمت مرکزی آنتالیا بیشتر بافت شهری و قسمتهای غرب و شرقی اون بیشتر بافت ساحلی و ویلاییه. بزرگترین و بهترین هتل های آنتالیا هم در این مناطق آنتالیا مثل لارا و بلک و کمر و... قرار داره. تفریحات ساحلی و تفریحات شبانه هم بیشتر در مناطق لارا و بلک و منطق ساحلیه. خیلی از ایرانیا با تور آنتالیا به این شهر سفر می کنن. از نظر آب و هوایی درجه هوا حداقل ده درجه از بقیه شهر ها بالاتر بود همچنین آفتاب بسیار تیزی داشت. حمل و نقل عمومی هم همه چیز داره از اتوبوس و ترن و مترو تراموا و....
هتل من تقریبا توی بافت مرکزی شهر و نزدیک به شهر قدیمی آنتالیا کالیچی همچنین مراکز و بازارهای فروش و فروشگاه بزرگ MARK ANTALYA بود که در این مگا مال هر جنسی از هر برندی وجود داره و دقیقا در کنار و روبروی اون خطوط مترو و اتوبوس و تراموا قرار داره همچنین خیابونهای اطرافش پر بود از فروشگاههای کفش و لباس و رستوران و صرافی و ... هر چیزی فکرشو بکنین از نوع برند و غیر برند به تعداد بسیار زیاد. من واقعا تعجب میکنم و نمیدونم منظور کسانی که میگن آنتالیا جای خرید نیست یا خیلی جای دیدنی نداره چیه !!!!
در سفر به آنتالیا شاید اونها فقط رفتن توی هتل در قسمتهای ساحلی و داخل شهر نیومدن و گرنه دریایی از فروشگاه و بازار و دیدینی توی این شهر بود. من خودم توی مسیرهایی که توی شهر تردد میکردم چندین فروشگاه بزرگ در حد همین مارک آنتالیا دیدم و آنتالیا رو یک شهر کامل و شلوغ و همه چیز تمام از لحاظ شهریت و زندگی دیدم.
از هتل تا مرکز خرید مارک آنتالیا پیاده ده دقیقه راه بود و اولین جایی که رفتم به همین مرکز خرید بود، برای ورود وسایل رو از ایکس ری و خود اشخاص رو با HES کد چک میکردند. مرکز خرید نوساز و شیک و چند طبقه که هر برندی توش بود و اینجا بود که برای اولین بار در طول سفرم تعداد زیادی از هموطنان رو در فروشگاهها مشغول خرید میدیم. بیرون از محوطه فروشگاه کافه های مادو و استاباکس و ... وجود داشت و همچنین کافه های فروش آب میوه طبیعی و بستنی و نوشیدنیهای خنک.
بعد از گشتی توی مرکز خرید بیرون اومدم و رفتم داخل خیابون کناری که سرتاسر فروشگاه و اغذیه فروشی و صرافی و شیرینی فروشی و ... بود و به سمت پایین و به سمت میدان ساعت آنتالیا میرفت. خیابون شلوغ و پرجمعیت و از هر نژاد و کشوری توریست، در خیابون تردد میکردند. یک بستنی دوندورما به مبلغ 5 لیر گرفتم و بستنی خوران و قدم زنان به سمت انتهای خیابون حرکت کردم. تقریبا هشتصد متری راهه تا به میدان ساعت برسی و از اونجا به سمت چپ داخل خیابانی رفتم که به طرف کالیچی شهر و دروازه هادریان میرفت.
این خیابون هم مثل قبلی همه فروشگاه و مغازه بود و از لحاظ ظاهری شیبه خیابون ولیعصر تهران و جمهوری و اطراف چهار راه ولیعصر بود. تقریبا یک کیلومتری پیاده رفتم تا به دروازه هادریان رسیدم و از اونجا وارد منطقه قدیمی شهر آنتالیا شدم. کوچه پس کوچه های زیبا با خانه های قدیمی که بسیار زیبا و دلنشین بودند. خیلیاشون رو تبدیل به هتل یا هاستل کرده بودند و بعضیاشون رو هم تبدیل به کافه و رستوران.
من عاشق خانه های قدیمی و محلات قدیمی هستم و دو سه ساعتی توی همون کوچه ها می چرخیدم و بعد از اون به سمت ساحل صخره ای در انتهای محله قدیمی رفتم و چند دقیقه ای اونجا بودم تا خورشید غروب کرد. بعد از غروب آفتاب از سمت دیگه شهر و از داخل یک پارک ساحلی به سمت خیابونی که ازش اومده بودم برگشتم و توی یکی از رستورانهای خیابون کناری مارک آنتالیا برای شام یک پرس اسکندر کباب به همراه یک نوشابه سفارش دادم. حدودا 28 لیر شد.
چیزی که تو آنتالیا بیشتر از همه چیز اذیت کننده بود گرمای هوا بود که بسیار باعث عطش میشد و من دیگه وقتی آب میخریدم بطری کوچیک نمیخریدم و بطری بزرگ میخریدم تا آب کم نیاد.
یه چیز دیگه هم که توی آنتالیا دیدم و چیزی که تو شهرهای دیگه اصلا ندیدم حضور زیاد متکدیان بود که جای جای خیابون تکدی گری میکردند. ساعت حدود دوازده بود که پیاده برگشتم به سمت هتل، وقتی رسیدم یک دوش گرفتم و سرمو رو بالش نذاشته خوابم برد.
صبح ساعت 8 بود که از خواب بیدار شدم و رفتم به طبقه همکف برای صرف صبحانه. صبحانه بد نبود راضی کننده بود چای و قهوه به همراه تخم مرغ آب پز و نون و پنیر و کره و مربا و... بعد از صبحانه راه افتادم به سمت همون خیابون کناری مارک آنتالیا که مقداری پول چنج کنم. نرخ تبدیل اون روز به ازای 50 یورو 500 لیر و به ازای 100 دلار 860 لیر بود. قرار ما برای انجام تست ساعت 11 صبح بود که بعد از چنج پول به لابی هتل برگشتم و منتظر موندم تا دکتر از راه برسه. بعد از چند دقیقه آقای دکتر به همراه یک خانم پرستار و با تجهیزات انجام تست و جعبه نگهداری تست از راه رسیدند نمونه گیری کردند و پول رو گرفتند و رفتند و گفتند که جوابش رو ساعت 7 عصر به بعد برای هتل ایمیل میکنند که منم گفتم مشکلی نیست و به سلامت...
بعد از انجام تست به اتاق رفتم وسایل شنا رو برداشتم به همراه مقداری خوراکی و راه افتادم تا برم به سمت ساحل کنیالتی. پیاده تا جلوی مارک آنتالیا رفتم اونجا از دستگاههای فروش بلیط آنتالیا کارت که برای حمل و نقل عمومی استفاده میشه رو خریدم همچنین به کمک یکی از رهگذران مهربون کارت رو در شبکه بهداشت به همراه HES کد ثبت کردم و با همون دستگاه به مقدار 20 لیر کارت رو شارژ کردم و منتظر موندم تا اتوبوس شماره 3 که از اون ایستگاه تا ساحل میره از راه برسه.
بعد از چندتا اتوبوس و چند دقیقه تحمل گرما اتوبوس از راه رسید سوار شدم و تقریبا بیست دقیقه بعد دقیقا جلوی ساحل از اتوبوس پیاده شدم. ساعت یک ظهر بود و هوا بسیار گرم و آفتاب با قدرت می تابید سریع لباسهامو عوض کردم و رفتم توی آب دریا تا کمی خنک بشم. ساحل خیلی شلوغ نبود و تعداد کمی بصورت پراکنده در حال شنا بودند. دو ساعتی مشغول شنا و آفتاب گیری بودم و بعد هم که دیگه احساس گرسنگی میکردم اومدم بیرون که برم ناهار بخورم.
توی همون ایستگاهی که پیاده شده بودم سوار شدم و از همون مسیر برگشتم تا ایستگاه روبروی مارک آنتالیا. برای ناهار به یکی دیگه از رستورانهای همون خیابون کناری رفتم و یک پیتزای بزرگ و خوشمزه به همراه سیب زمینی و لیموناد سفارش دادم. بعد از اون کمی توی فروشگاهها چرخیدم و از یکی از شیرینی فروشیهای اونجا یک تکه باقلوا گرفتم به مبلغ 20 لیر و به همراه یک آب میوه خوردم و بعدم برگشتم هتل برای استراحت.
تقریبا غروب بود که به هتل رسیدم و به آقای هتلدار گفتم چک کنه ببینه جواب تست رو دادن یا نه که ایشون هم چک کرد و گفت بله فرستادن و یک پرینت ازون گرفت و به من داد منم جواب تست رو نگاه کردم که خوشبختانه منفی بود، تشکر کردم و رفتم تو اتاقم تا کمی استراحت کنم.
به اتاقم که رسیدم با اینترنت گوشی به سایت ترکیش ایرلاین رفتم و ساعت پرواز رو چک کردم که تغییر نکرده باشه که دیدم تغییری نکرده و پرواز سر ساعتش انجام خواهد شد. ساعت پرواز من فردا جمعه ساعت 21:25 شب از فرودگاه آنتالیا بود و کل فردا رو وقت داشتم برای گردش.
بعد از یک ساعتی استراحت از هتل بیرون اومدم تا برم شب کالیچی شهر رو هم ببینم . طبق همون مسیر دیروز کل مسیر رو پیاده رفتم و از زیبایی شب محله قدیمی شهر لذت بردم و موقع برگشت برای شام یک پرس جوجه کباب و یک پرس گوشت توی یکی از رستورانهای اطراف کالیچی شهر سفارش دادم که کلا با نوشابه 35 لیر شد. بعد از اون مقداری قدم زدم و یک عدد ردبول بزرگ(900 میلی لیتر) به مبلغ 14 لیر گرفتم و همینطور که اطراف رو تماشا میکردم نوشیدنی انرژی زا رو میخوردم که خستگیم در بره. شب آخر بود و حیفم میومد که برم بخوابم، خواب همیشه هست، این لحظات همیشه نیست، بنابراین تا جایی که پاهام رمق داشت و خستگی اجازه میداد گشتم و لذت بردم. تقریبا حدود 2 شب بود که برگشتم به هتل، مسواک .. دوش.. لالا..
روز آخر در آنتالیا
صبح تا 9 خوابیدم بیدار که شدم اول وسایلم رو جمع و جور کردم بعد رفتم پایین صبحانه رو خوردم و دوباره برگشتم بالا همه چیز رو برداشتم و رفتم پایین تا اتاق رو تحویل بدم چون میدونستم برم بیرون تا عصر برنمیگردم. اتاق رو تحویل دادم و از خانم هتلدار درخواست کردم که چمدون من رو به امانت نگه داره تا من عصر برای بردنش بیام که ایشون هم با یک لبخند موافقت کرد و چمدون رو توی قسمت امانات گذاشت. منم کوله پشتی رو برداشتم و راه افتادم.
اولین برنامه امروز رفتن به آبشار دودن بود. به ایستگاه جلوی مارک آنتالیا رفتم و سوار اتوبوس شماره 15 شدم و تقریبا نیم ساعت بعد جلوی محوطه آبشار پیاده شدم. از سر خیابون تا در ورودی یه صد متری راه بود و ورودی برای هر نفر مبللغ 5 لیر بود. محوطه سرسبزی بود و تقریبا شمه ای از دربند مانند رو توی ذهن تداعی میکرد. از دالونها و پله های سنگی پایین رفتم تا به آبشار رسیدم. فضای قشنگی بود، چند دقیقه تماشا کردم و چند تا عکس گرفتم و برگشتم.
دوباره سر خیابون سوار همون شماره اتوبوس رفت شدم و از همون مسیر برگشتم تا ایستگاه اول. جلوی مارک آنتالیا ایستگاه ترن برقی بود و منم رفتم سوار ترن برقی شدم برای رفتن به باغ وحش آنتالیا. برنامه بعدیم باغ وحش بود، باغ وحش در اول شهر و ورودی شهر نزدیک ترمینال اتوبوس قرار داره که البته روبروش هم پارک بازی سرزمین عجایبه که دیگه من وقت نداشتم برای رفتن به اونجا. بازدید از باغ وحش تقریبا دو ساعتی وقت گرفت. کیفیت باغ وحش نه خیلی خوب بود نه خیلی بد اما از اونجا که من علاقه زیادی به دیدن حیوانات وحشی از نزدیک دارم بهم خوش گذشت.
ظهر شده بود و هوا گرم، به همون ایستگاه ترن که اومده بودم رفتمو به ایستگاه مارک آنتالیا برگشتم. به یک رستوران رفتم و یک آدانا کباب به همراه دوغ سفارش دادم ،خوشمزه بود. همینجا بگم اگه عکس غذاهارو نمیذارم به خاطر اینه که اولا خیلی وقتا یادم میرفت عکس بگیرم و بعد از خوردن تازه یادم میومد !!!! دوما دوستان دیگه زحمت کشیدن و توی سفرنامه های دیگه گذاشتن لطفا از اون عکسا استفاده کنید با شرمندگی !!!!
ساعت 3 شده بود و منم قصد رفتن به هتل رو نداشتم به استار باکس رفتم یک آیس نسکافه سفارش دادم و یکم توی خنکی فضا انرژی گرفتم. بعد از اون برای آخرین بار سوار اتوبوس شماره 3 شدم به ساحل کنیالتی رفتم دو ساعتی اونجا مشغول شنا بودم و تا برگردم ساعت حدود 6 عصر شده بود. به هتل رفتم چمدون رو تحویل گرفتم تشکر و خداحافظی کردم و دوباره برگشتم به ایستگاه مارک آنتالیا اینبار برای سوار شدن به ترن برقی فرودگاه.
از همون ایستگاه سوار ترن برقی شدم که ایستگاه آخرش فرودگاه بود و خیلی راحت و بدون دردسر نیم ساعت بعد فرودگاه بودم.
کارهای دریافت بلیط و تحویل بار و غیره تقریبا یک ساعتی طول کشید و موقع صدور بلیط هم یک بار جواب تست ها رو چک میکردن و بلیط رو صادر میکردن. بعد از اون یک ساعتی توی قسمت فری شاپ فرودگاه چرخیدم و به قسمت فروش ادکلن ها رفتم چون ادکلن خیلی دوست دارم و از استشمام اونها و تست رایحه های مختلف لذت میبرم. حدود ساعت 9 بود که گیت باز شد و رفتیم برای سوار شدن به هواپیما. مثل پروازی که اومدم در بدو ورود یک پک بهداشتی به هر مسافر داده میشد و پذیرایی هم دقیقا مثل همون پرواز بود و محتوی پاکت های تغذیه همون خوراکی ها بود.
هواپیما حدود ساعت 10 و ربع پرواز کرد و بعد از یک ساعت توی فرودگاه آنالیا طبق توافق چند سال پیش با دولت کشور ما که پرواز مستقیم به آنتالیا را ممنوع کرده یک ساعتی با حضور مسافران توقف داشت و بعد دوباره پرواز کرد و بعد از تقریبا سه ساعت در خاک وطن فرود آمد. ساعت به وقت محلی تهران چهار و نیم صبح بود که هنگام ورود به کشور و قبل از زدن مهر ورود دوباره جواب تست هارو چک کردن و بعد از خوردن مهر ورود به سمت تحویل بارها رفتم فرودگاه خلوت بود و تنها پرواز ورودی پرواز ما بود چند دقیقه ای معطل شدیم تا بارها اومد دسته چمدون رو گرفتم و دنبال خودم کشوندم .ساعت 5 صبح شده بود که یک اسنپ به مبلغ 79000 هزارتومان به مقصد خونه گرفتم و چهل دقیقه بعد جلوی در خونه پیاده شدم.
این سفر هم با تمام سختیها و چالش ها و معضلاتش تموم شد و به لطف خدا بدون مشکلی به سلامت به خونه برگشتم و خوشحال بودم که ترس و تردید ناشی از کرونا باعث جلوگیری از رفتنم به این سفر نشده بود. داخل خونه رفتم قهوه ای درست کردم لم دادم رو مبل و حین نوشیدن قهوه تمام اتفاقات چند روز پیش رو مرور کردم. راضی بودم و لذت بردم و خداروشکر کردم که امکان رفتن به این سفر رو داشتم.
در آخر هزینه سفر ده روزه من با تمام هزینه ها چیزی حدود 17 میلیون تومان شد. که البته از این مبلغ فقط حدود یک میلیون پول تست کرونا شد.
از همه عزیزانی که وقت گذاشتن و لطف کردن سفرنامه من رو خوندن کمال تشکر رو دارم امیدوارم تونسته باشم کمکی کرده باشم برای بهبود انجام سفرهاشون. ایرادات و کسری هارو ببخشید. برای همه سلامت و شادی و سفرهای رویایی آرزومندم.
ارادتمند شما.
نویسنده:سعید