سفر به دُرّ یتیم خلیج فارس، جزیره خارک

4.2
از 29 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به دُرّ یتیم خلیج فارس، جزیره خارک
آموزش سفرنامه‌ نویسی
11 شهریور 1402 16:00
23
12.7K

در ادامه برنامه سفرم به جزایر خلیج فارس و پس از ناکامی چند سال گذشته برای سفر گروهی به خارک و پرس و جو های مداوم، از نیمه آذر از طریق شماره ای که در یکی از نمایشگاه های گردشگری (بوم گردی بندرگاه) گرفته بودیم برای گرفتن مجوز اقدام کردم.

شنیده ها حاکی از اعمال سخت گیری های بیشتر در دوران کرونا بود و با وجود قول پیگیری و تماس های مکرر نهایتاً توفیقی حاصل نشد. اما خیز دوباره ای در پایان دی ماه که این بار کار را به خواهش و تمنّا کشاند، سرانجام به ثمر نشست و ویزای ورود به جزیره از طریق بخشداری ویژه خارک صادر شد و ما وارد خوان بعد یعنی خرید بلیط شدیم.

با توجه به خاص و محدود بودن پروازهای خارک که با هماهنگی های ویژه شرکت نفت یا فرمانداری انجام می شود صدور بلیط ما به ۲۴ ساعت قبل از پرواز و با گرفتن قول شفاهی انجام شد و این قول و قرار شفاهی اما محکم تا لحظه صدور کارت پرواز مکتوب نشد و تازه در این مرحله بود که من و دو همسفر عزیز نفس راحتی کشیدیم. اسب سفید بالداری که این بار مرا به این جزیره کوچک می رساند پرواز ۸:۵۵ هواپیمایی کارون در آخرین روز دی ماه ۱۴۰۰ بود.

باید اعتراف کنم هرچند قبل از رفتن به خارک که از جزایر کمتر شناخته شده خلیج فارس محسوب می‌شود، علاوه بر جستجوهای اینترنتی بسیار، سفرنامه های " خارک، درّ یتیم خلیج فارس" آل احمد و "ردپای جلال" را هم خوانده بودم اما انگار اسرار این جزیره کوچک بیش از این ها بود و خواندنی ها و گفتنی ها بسیار، طوری که خلاصه سازی آن ها برای گزارش سفری کوتاه واقعاٌ برایم سخت و تاسف بار (بخاطر حذف بعضی نکات و قصه ها) بود. بنابراین اگر جزو دسته بی حوصله ها هستید بدانید تلاش زیادی برای فشرده کردن این مطلب شده است ولی اگر مشتاق دانستن های بیشتر درباره این جزیره پرقصه اید سراغ مراجع گزارش بروید. 

نام جزیره خارک یا خارگ ؟

شنیدن و دیدن "خارگ" در ضمن هماهنگی ها و مطالعات اولیه و روی تابلوهای فرودگاه (kharg) برایم سوال برانگیز شده بود و موضوعی برای پیگیری! از بین همه منابع شاید کاملترین جواب را در سفرنامه آل احمد پیدا کردم: در آثار جغرافی نویسان اسلامی از قرن سوم به بعد همه جا کلمه " خارک" استفاده شده و برخی چون یاقوت حموی در مجمع البلدان با دقت بیشتری از اِعراب استفاده کرده و مشخصاً کلمه درست را "خارَک" عنوان کرده اند و این نام قید شده در همه کتب تاریخ و جغرافی از قرن سوم تا دهم (حمدا... مستوفی) بوده است. اما سه قرن بعد از حمدا... مستوفی در کتابهایی مثل فارس نامه ناصری یا آثار العجم (حدود ۲۰۰ سال پیش)  این کلمه شکل دیگری پیدا کرده است. که آل احمد آن را به اتفاقات سیاسی، حضور اروپاییان و سهولت تلفظ برای آنان و جایگزینی کلمه یک هجایی "خارگ" به جای دو هجایی "خارَک" نسبت می­دهد.

تاریخچه خارک

جزیره خارک نزدیکترین جزیره به بوشهر با ابعاد تقریبی ۴x۸ کیلومتر که از گذشته های خیلی دور (اواخر هزاره دوم قبل از میلاد) به دلیل موقعیت جغرافیایی جزیره و داشتن آب شیرین سکونتگاه بشر و پذیرای اقوام مختلف بوده است. با کاوش ها و بررسی های انجام شده و آثاری که امروزه در جزیره قابل مشاهده ست خارک در دوره عیلامیان، هخامنشیان تا ساسانیان و پس از آن مسکونی بوده و علاوه بر این همواره مورد توجه بازرگانان و اقوامی از سایر نقاط جهان بوده است. قدیمی ترین اثری که نام خارک در آن مکتوب است مربوط به شاعری متعلق به قرن سوم هجری بوده است. پس از آن نیز متونی وجود داشته که تقریبا در همگی آن ها اشاره به سرسبزی جزیره و مرغوبیت مروارید آن شده است.

پس از سلطه پرتغالي ها بر جزاير خليج فارس و از جمله خارك در قرن دهم هجري، توجه اروپاييان به اين منطقه جلب شد و پس از آن هلندي ها ساكن و مالك خارك شدند. هرچند پس از حدود یک دهه و در زمان زنديه ميرمهنا-حاكم بندر ريگ- آنان را از جزيره بيرون راند و مدتي آنجا را عرصه تاخت و تاز خود و چپاول دریایی نمود اما پس از او (علیرغم مقاومت بسیار توسط کریم خان از جزیره بیرون رانده شد) هم پاي انگليسي ها و فرانسوي ها هم به خارك رسيد. متاسفانه از سال ۱۳۱۲ به دستور رضاخان به عنوان تبعیدگاه معرفی شد و این روند تا اوایل دهه سی ادامه یافت و جمعي از نويسندگان و روزنامه نگاران و برخی افراد سياسي دیگر به آنجا تبعيد شدند تا سرانجام در سال ۱۳۳۷ با توجه به موقعيت و ويژگي هاي خاص آن مورد توجه كارشناسان نفتي قرار گرفت و بعنوان جايگاه بسيار مناسبي براي صدور نفت خام انتخاب گرديد.

در ۱۷ آبان ۱۳۳۹ در حضور محمدرضاشاه اولين بارگيري به مقصد اروپا انجام گرفت و يكي از مهمترين پايگاه هاي صدور نفت در جهان گرديد و به اين ترتيب از آن زمان داراي هويت ديگري براي خود و ساكنانش شد. حالا با فعاليت شرکت‌ پتروشیمی،  نفت فلات قاره ایران و پایانه‌های نفتی ایران و ديگر صنايع شايد صنعتي ترين جزيره ايران باشد كه با صدور بیش از ۹۰ درصد نفت ایران، زمينه ساز اشتغال براي ساكنين جزيره و اطراف آن و حتي شايد دورتر از آن شده است. مردمانی مهربان و خونگرم، مسلمانان شیعه و سنی که از دیرباز در کنار هم زندگی می کنند و برخی اصالت خارکی دارند و بقیه از استان بوشهر به آنجا آمده اند.  

پیشه ی پیشینِ اهالی خارک و شهرت آن

یکی از فعالیت های مهم مردم جزیره طی قرن ها صید مروارید بوده است چنانکه ابوریحان بیرونی در کتاب معروف خود در موضوع معدن­شناسی می نویسد: "و در آن مغاص است که مختصر چیزی از آن به دست می­شود، جز آنکه اگر مروارید نادر از آن مغاص به دست بیاید قیمت و بها را بر امثال خویش فائق است و نیز گفته می­شود دُرّ یتیم از آنجا بیرون آید." فصل غوص دو ماه آخر بهار و اول تابستان بوده و این کار سخت و دشوار تا حدود سال های ۱۳۱۰ شغل اهالی جزیره بود حتی غواصان معروف خارک در سایر زمان ها برای انجام این کار به جزایر دیگر می رفتند. اما گویا با ورود مروارید های پرورشی ژاپنی و یا آلودگی های صوتی و شیمیایی دریا این پیشه از رونق افتاد. شهرت دیگر خارک و خارکیان به دریانوردی و راهنمایی دریانوردان برمی­گشته و شاید به همین دلیل اعراب سواحل غربی به  آن "ام الربانین" (به معنی وطن ناخدایان) می گفتند.

آغاز سفر روز اول

از فرودگاه با راهنمایی آقای مژده که کارهای مجوز و اقامت ما را انجام داده بود راهی شهر و تحویل محل اقامت مون شدیم که در نزدیکی منطقه تجاری و به اصطلاح بازار بود. جزیره خانه بومگردی نداشت البته گفته می­شد چنین قصدی برای یکی از خانه های قدیمی بوده است که هنوز به ثمر ننشسته است و ما در خانه ای مستقل و یک خوابه یکی از اهالی ساکن شدیم. این جزیره هم گازکشی نشده و اهالی برای آب آشامیدنی باید از دستگاه تصفیه استفاده کنند.

با بررسی چندین باره سایت های هواشناسی از وزش باد و هوای خنک جزیره خبر داشتیم و طبق همین اطلاعات بود که تصمیم گرفتیم فرصت ساحل پیمایی این روز را از دست ندهیم (البته وقتی از رفتن به جزیره خارگو ناامید شدیم.) با تعجب دوستان خارکی آدرس نزدیکترین نقطه برای شروع پیاده روی را پرسیدیم و راهی پارک ساحلی شدیم. پیاده روی ساحلی در  ضلع شمال جزیره که با سنگ چین هایی از دریا جدا شده و آلاچیق هایی در آن تعبیه شده بود مسیر پیش­روی ما بود. ساحلی آراسته که احتمالا محل پیک نیک و تفریح ساکنان بود.

یکی از سه مجسمه فلزی جزیره که با جوشکاری ورق های کوچک ساخته شده در این پارک قرار دارد. نمونه بعدی را هم در مسیر پیاده روی مان به اسکله دیدیم اما از آنجاییکه سومی در سرپیچ کنار جاده ماشین رو گذاشته شده بود موفق به عکاسی از آن نشدیم.

IMG_4086.JPG
مجسمه فلزی

با توجه به جهت حرکت ما کم کم اثر باد و احساس خنکی یا بهتر بگم سرما بیشتر شد اما همچنان پیش می رفتیم تا بعد از تمام شدن سنگ­چین ها به تاسیسات آب شیرین کن، پدافند و بعد مخروبه های احتمالاً یک پلاژ رسیدیم. به همین دلیل گاهی ناچاراً از ساحل دور و باز نزدیک می شدیم. در ادامه این فراز و فرودها به ساحل ماسه ای زیبا و یک برج دیده بانی متروک رسیدیم و به قول سهراب "آب در یک قدمی همان و کندن کفش­ها همان".

IMG_4096.JPG
ساحل جزیره خارک

کم کم از ضلع شمالی وارد ضلع غربی شدیم و باد بی­ هنگام شمال را پشت ­سر گذاشتیم. حالا آنچه در سمت چپ مان می دیدیم انبوهی از تاسیسات شامل مخازن، لوله ها، سازه های فلزی و البته فلرهایی بود که از همان بدو ورود به جزیره خودنمایی می ­کرد. صخره های بلند مشرف به دریا همیشه جلوه­ گر بیکرانگی و عظمت دریاست که اینجا در ساحل خارک با چشم اندازی از سکوی بارگیری و کشتی هایی در مسیر آن متفاوت شده بود. 

ادامه این مسیر زیبا با رسیدن به پدافند و تذکر سرباز محترم تغییر کرد و مجبور شدیم مسیر عمود به دریا را با گذشتن از لوله های قطور طی کنیم و به جاده برسیم. هرچند جاده پیمایی در میان تاسیسات و درختچه ها و جبیرهای جزیره و زیر نگاه متعجب پرسنل در حال کار یا سواره خالی از لطف نبود اما ترجیح دادیم تا رسیدن به نزدیکترین نقطه ساحلی ماشین بگیریم.

IMG_0835.JPG

راننده مهربانِ گذری‌ ما را در نقطه بلندی، کنار واحد پدافند و درختچه ای پر از کلاغ های خارکی پیاده کرد و با اصرار ما از مناسب بودن این نقطه حاضر به ترک ما شد. قبلا وصف این کلاغ ها را که از گونه هندی بودند و هر روز اقامت با قارقار خشن شان بیدارمان می کردند، خوانده بودم. گویا به وفور در جزیره زندگی می کنند، حتی زمانی مجبور به معدوم کردن عده ای از آنها شده بودند اما به گفته یکی از اهالی عامل مفیدی در پاکسازی جزیره از انواع موش و حیوانات موذی هستند.

IMG_0647.jpg

به ساعت های پایانی روز نزدیک می شدیم و در انتظار یک غروب به یادماندنی در ساحل خارک سعی می کردیم به دریا نزدیک تر شویم. پشت سرگذاشتن تخته سنگ های سترگ و به قول آل احمد " تاس ها یا مهره های فراموش شده بازیچه غول بچگان" و هم مسیر شدن با لوله های عظیمی که از بالا سرازیر و در جاده فرو می رفتند ما را به ساحل کشتی سوخته و تماشا و بدرقه خورشید رساند.

IMG_4114.JPG

این کشتی که یادآور کشتی یونانی جزیره کیش بود اما مظلوم و مهجور در هیچ تبلیغ و عکس و وله ای دیده نشده بود، کشتی کُره ای بوده که در زمان جنگ و حین بارگیری مورد اصابت میگ های عراقی قرار گرفته و منفجر شده بود و حالا قاب عکس های غروب ما را متفاوت می کرد.  در طول مدت جنگ، خود جزیره هم بیش از ۲۰۰۰ بار مورد حمله قرار گرفت اما فعالیت های آن هیچگاه متوقف نشد. تحمل سوز غروب برای ما که چندان برای این هوا مجهز نبودیم سخت شد و سریع با آژانس تماس گرفتیم و راهی خانه شدیم.

IMG_4146.JPG

img-20220123-wa0020_muq9.jpg

پس از استراحت و خوردن چای کنار بخاری برقی، سراغ کشف شهر و بازار رفتیم تا سراغی هم از فلافل و سمبوسه و سایر خوراکی های هیجان انگیز بگیریم که در مغازه های به اصطلاح ته لنجی پیدا می شود. انواع و اقسام مغازه ها از خوراکی خارجی و ایرانی یا پوشاک و لوازم خانگی و حتی فست فود و تره بار... در محدوده خیابان های منتهی به میدان امام جزیره قرار دارد.

اینجا هم مثل سایر مناطق مرزی در سال های اخیر، بازار اجناس و خوراکی های خارجی خیلی کم رونق و محدود شده بود. تعدد مشاورین املاک و مغازه های ابزار فروشی جالب توجه بود که به نظرم اولی به حضور شرکت های مختلف و مهاجرپذیر بودن جزیره و دومی به صنعتی بودن آن برمی گشت. ضمناً اینطور که خوانده بودم و آنجا هم شنیدیم با توجه به اینکه جزیره در تملک شرکت نفت هست تمامی خانه های جزیره به صورت قولنامه ای معامله می شود. در این جا خبری از پوشش بومی و محلی منطقه نبود که با توجه به ماهیت خاص جزیره قابل توجیه بود هرچند دوستان خارکی برایمان از اصالت موسیقی و رقص جزیره گفتند که به ثبت ملی هم رسیده است. (مراسم شیخ فرج، موسیقی لیوا که متفاوت از لیوای هرمزگان است و رقص های میّت و دوّت)

روز دوم

وقتی در یکی از جنوبی ترین نقاط کشور با باد با سرعت ۶۰km/h و دمای ۶ درجه روبرو باشی خلاف روال معمول سفرها دلیلی برای صبح زود بیدار شدن نمی­بینی و متاسف از سماجت ضربه های باد به در و پنجره ها در رختخواب می مانی. با توجه به این شرایط هوایی امروز تصمیم گرفته بودیم به گشت در جزیره و دیدن جاذبه های تاریخی آن که کم هم نبود بپردازیم. خوشبختانه همان راننده آژانس مودب و منظم دیروز آزاد بود. اینطور که می گفت از کارمندان نفت فلات قاره بود که این روزها در ۱۴ روز تعطیلی به سر می برد و آشنایی کاملش با جزیره و البته درک انتظارات مون از بختیاری ما بود.

می دانستم یکی از قدیمی ترین آثار یافت شده در جزیره رد پایی از قوم عیلامی مربوط به هزاره دوم قبل از میلاد است. اثر شاخص این تمدن سنگ قبری بوده که به سبک خاص آنان از دو سنگ تکیه داده به هم تشکیل می شده و به نام "دودخترون یا دوخواهرون" (شکل بعد) شهرت داشته و قصه ای هم برای آن ساخته شده بوده، اما در کمال تعجب شنیدم که در فرایند جاده سازی تخریب شده و دیگر اثری از آن نیست! تنها تصویری از آن درکتاب های تاریخی جزیره و حتی سفرنامه جلال آل احمد دیده می شود. پس متاسف از این همه بی توجهی به سمت کتیبه هخامنشی حرکت کردیم.

 Untitled22.jpg

ﻛﺘﻴﺒﻪ­ای پر رمز و راز ﺑﺎ اﺑﻌﺎد۳۰x ۲۰ ﺳﺎﻧﺘﻲ ﻣﺘﺮ ﺑﻪ ﺧﻂ ﻣﻴﺨﻲ ﻓﺎرﺳﻲ که در حال حاضر زیر شیشه ای در عمق حدوداً یک متری زمین محفاظت می شد. کنار این کتیبه که روي ﺳﻨگی ﻣﺮﺟﺎﻧﻲ ﺻﺨﺮه اي مشهور به ﺳﻨﮓ ﺧﺎرا حک شده ﻳﻚ درﺧﺖ ﺑﺰرگ "ﻟﻴﻞ"  ﻳﺎ اﻧﺠﻴﺮ ﻣﻌﺎﺑﺪ ﻗﺮار گرفته است. این اثر در آﺑﺎنماه ۱۳۸۶ و در جریان ﺳﺎﺧﺖ ﺟﺎده کشف شده و در آبان ۱۳۸۸ با شماره ۲۳۶۵۴ در فهرست آثار ملی کشور ثبت و متاسفانه در سال ۱۳۸۷ گویا توسط شخصی جویای گنج تاحد زیادی تخریب و مخدوش شده است.

IMG_4157.JPG

IMG_4156.JPG

طبق بررسی های انجام شده اﺛﺮي از ﺑﻨﺎي ﺗﺎرﻳﺨﻲ در اطراف ﻣﺤﻞ ﻛﺸﻒ وﺟﻮد ﻧﺪارد  و صرفاً نشانه هایی از ﻣﺤﻞ ﮔﺮدآوري آب ﺷﻴﺮﻳﻦ (ﻳﻚ ﺣﻠﻘﻪ ﭼﺎه آب ﺧﺸﻚ ﺷﺪه) و ﺑﺎزﻣﺎﻧﺪه ﭘﻠﻜﺎن ﻫﺎي دﺳﺘﺮﺳﻲ ﺑﻪ آن دﻳﺪه شده که شاید مناسبت نوشته شدن این کتیبه باشد. اما نکته جالبی که در مورد آن گفته می شود این است که نگارش کتیبه "عجولانه و بی دقت"، گویا در شرایط خاص "غيررسمي بومي و احتمالاً خصوصي" بوده است، برخلاف سایر کتیبه های هخامنشی که "سلطنتی و با دقت و ظرافت" نوشته شده اند.

"طبق نظر مدیر پایگاه میراث فرهنگی جزیره خارگ روی این کتیبه ۶ واژه وجود دارد که یک واژه آن در سایر کتیبه ها دیده شده و پنج واژه جدید دیگر به واژگان کتیبه های باستانی اضافه شده است. براساس رمزگشایی صورت گرفته از این واژه ها، ترجمه حاصل شده با این مضمون که "اینجا سرزمین خشک و بی آب بود شادی آوردن (م) یا آرامش بخشید(م)ن" که در ارتباط با حفر چاه و قنات است."

يكي ديگر از آثار تاريخي جزيره، قلعه هلندي ها بود كه آن هم متاسفانه در دوره هاي قبل كامل تخريب شده و اثري از آن بجا نمانده بود، حتي گويا از سنگ هاي آن هم به عنوان مصالح استفاده كرده بودند.

پس از آن راهی منطقه گور دخمه ها شدیم تا بعد از گشت کامل قنات و امامزاده و معبدها که همه نزدیک هم بود دوباره با راننده تماس بگیریم. در واقع همه این آثار روی تپه یا کوه خضر که بلندترین نقطه جزیره با ارتفاع ۷۵ متر از سطح دریا شناخته می شود قرار گرفته و شاید به همین دلیل در دوران های مختلف مورد توجه ساکنان جزیره برای ساخت عبادتگاه ها و معابد و ... بوده است. ابتدا از قنات مجاور معابد بازدید کردیم. خوشبختانه پیمایش بخشی از آن بعد از گذر کردن از مخروبه­ ای مسقف امکان­پذیر بود، تا جایی پیش رفتیم تا قناتی باستانی را هم تجربه کرده باشیم. می دانستم که این جزیره دارای ذخایر آب شیرین و چهار قنات بوده که به ثبت ملی نیز رسیده است.

گور دخمه ها و معابد پالیمریان در مجاورت قنات، با قصه ها و گمانه های مکتوب و منقول مقصد بعدی ما بود. این طور که در کتاب "راهنمای آثار باستانی جزیره خارک نقل می­شود "حدود ۶۰ استودان از دوران ساسانی در منطقه کوه خضر وجود دارد که مطابق آیین زرتشتی ساکنان جزیره مردگان خود را دخمه هایی در بلندترین مکان های موجود دور از انظار قرار می دادند و بعدا این استخوان ها را جمع آوری کرده و در استودان ها یا استخوان دان ها قرار می دادند البته به نظر می رسید از این تعداد در طول زمان و در اثر جاده سازی کاسته شده باشد."

IMG_0725.JPG
گوردخمه ها

 در همین محل دو محوطه آرامگاهی نیز دیده می شود که به پالمیریان نسبت داده می شود. ﺟﺰﻳﺮه ﺧﺎرك ﭘﺲ از ﻋﻴﻼﻣﻴﺎن و ﻫﺨﺎﻣﻨﺸﻴﺎن ﺑﺮاي ﻣﺪﺗﻲ ﻃﻮﻻﻧﻲ در زﻣﺎن ﭘﺎرتﻫﺎ ﻣﻮرد اﺳﺘﻔﺎده و اﺳﻜﺎن ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن ﭘﺎﻟﻤﻴﺮي از اﻫﺎﻟﻲ ﺗﺪمُر قرار گرفته است. نام پالمیریان برایم یادآور اثار باستانی باشکوه پالمیرا در سوریه بود که چند سال پیش مطالعه و ترجمه مختصری درباره آن انجام داده بودم و بی خبر از کمین روزگار و جنگ، بازدید از آن­ها برایم جزو حسرت های سفر بود.  گروهی تجار پالمیری که مقر اصلی آن ها نزدیک دمشق بود و به خاطر تجارت از شرق به غرب دارای اعتبار و شهرت شده بودند جزیره خارک را  بخاطر موقعیت ویژه آن (شمالی ترین جزیره خلیج فارس) به­عنوان پایگاهی برای کار خود انتخاب کرده و ساکن آن شدند و به این ترتیب کالاهای رسیده از شرق را از طریق فرات به بنادر مدیترانه منتقل می­ کردند.

طبق نظر محققین این بنای آرامگاهی تنها به منظور جا دادن اجساد یا امانت گذاشتن مردگان تا رسیدن اولین کشتی پالمیری نبوده، بلکه برای نیایش و انجام مراسم مذهبی نیز کاربرد داشته است. کارشناسان معماری آن را الهام گرفته از معماری پارتی و ساسانی و تاریخ این حضور را به قرن اول و دوم میلادی نسبت می دهند. گرچه کتیبه مشخصی از آنان وجود ندارد اما بقایای خط شامی دیده شده در کاوش ها دلیل دیگری به حضور آنان است و فرض دیگر اینکه احتمالا بنا به دلیل تخریب های هلندی ها از شکل اصلی خود خارج شده است.

IMG_4171.JPG

 

IMG_0713.jpg

این محوطه را دور زدیم تا به امامزاده ابوحنیفه برسیم. از زاویه ورود ما دو گنبد یکی پلکانی و بلندتر و یکی مدور و کوتاه تر دیده می­شد. این گنبد پلکانی که یادآور مقبره دانیال نبی در شوش بود روی صحن امامزاده و دیگری بالای مقبره واقع شده است. هرچند به روایات منقول این مقبره به ابوحنیفه از فرزندان امام علی (ع) نسبت داده می شود اما این انتساب امروزه با توجه به فاصله زمانی و بررسی تاریخی بنا تقریباً برای همگان مردود است. بنای مقبره که گویا قدیمی تر از بخش مصلی ست شامل مقبره با ضریحی چوبی منسوب به ابوحنیفه و نیز مقبره سید علی بن امیرحسین البخاری معمار آن می­باشد. تزئینات داخلی و هنر کاشیکاری این بنا به سبک دوره تیموری (شاهرخ) و قرن هشتم برمی­گردد که به نظر با آیاتی از قران کریم و نیز اشعاری از سعدی مزین شده بوده است.  

IMG_0714.JPG
امامزاده ابوحنیفه

ورود به خلوت و سکوت داخل صحن و دیدن آرایش ساده اما زیبای آن و مقبره ای با ضریح چوبی که قرن­ها محل راز و نیاز ساکنین جزیره بوده حس و حال معنوی خاصی ایجاد می­کرد. آرامشی گیرا که به سختی می­شد دل از آن برید. گویا این مکان از دیر باز مورد توجه شیعیان بوده و مردمانی از اطراف جزیره مثل بندر ریگ و گناوه و حتی هند و پاکستان به زیارت آن می آمدند. فضای اطراف تبدیل به قبرستانی مسقف شده و سنگ قبرهایی از دوران جنگ و شهدای نفت تا مدافعی از سلامت دیده می­شد.

IMG_4176.JPG

img_4184_ggi1.jpg

طبق لیست اسامی جاذبه های جزیره مورد بعدی دره یا تنگه آذرپاد بود. تنگه ای نه چندان تنگ اما سرسبز با کانال آبی در میانه آن.  با اصرار راننده که "تا انتهای مسیر را ببینید و بعد پیاده برگردید" تصور ما از جایی بکر و متروک  با دیدن مسیری که برای ورود ماشین هموار شده بود و خانواده هایی که باوجود وزرش باد و سرمای هوا به پیک نیک آمده بودند و در حفره ها و اتاقک های صخره ای انتهای دره پناه گرفته بودند تغییر کرد.

تقریبا در تمامی کتابهای قدیم و جدید به سرسبزی(طبیعی) جزیره خارک و باغ های میوه آن(خرما، انگور، مركبات و صيفي جات) در زمان های مختلف اشاره شده و این موضوع برای ما که جزایر دیگری را هم دیده بودیم کاملاً مشهود و باورپذیر بود. اما اینجا در دره آذرپاد منظره نخل ها و جست و خیز جبیرها در میان آن ها جلوه دیگری داشت.

IMG_4208.JPG

وعده امروز ما برای ناهار غذایی دریایی در یکی رستوران­های جزیره بود. اما با راننده همدل و همراه به هر رستورانی که رفتیم غیر از غذاهای معمول جوجه و کباب چیزی پیدا نکردیم که دلیل آن هم توریستی نبودن یا به اصطلاح مسافرناپذیر بودن جزیره بود. نهایتاً یاد و خاطره قلیه ماهی، هواری، میگو و ... که در سفرهای قبل خورده بودیم گرامی داشتیم و به یکی از رستوران هایی که قول پلو ماهی داده بود برگشتیم و برای تجربه، ماهی میشی سفارش دادیم.که البته با توجه به وضعیت دریا در چند روز اخیر انتظار ماهی تازه بعید به نظر می­ رسید.

IMG_4213.JPG

ساعت حدود ۳ شده بود تصمیم گرفتیم بعد از خوردن ناهار مفصل در رستوران پارادیس که ما تنها مشتری حضوری آن بودیم، با چک کردن نقشه به سمت نزدیکترین ساحل پیاده روی کنیم. بعد گذر از کوچه های نسبتا عریض منطقه مسکونی و آرامش آن به دومین مجسمه فلزی جزیره و سپس به اسکله رسیدیم که محل پارک قایق های ماهی گیری و لنج و قایق هایی بود که از گناوه و بوشهر به اینجا می آمدند.

IMG_4216.JPG
دومین مجسمه فلزی

انتخاب مسیر از اسکله به سمت چپ ما را به نقطه پیاده روی روز قبل می رساند و سمت راست به  بخشی از ساحل شرقی جزیره که در شهرک ۲۲ بهمن، نزدیک اقامت مون قرار داشت. بعد از ورود به شهرک با وجود وزش باد راهی این ساحل شدیم. شهرکی که که گویا زمانی برای خودش وجهه ای داشته اما حالا ظاهر آپارتمان هایی که گویا سال ها به حال خود رها شده بودند، یادآور صحنه هایی از فیلم های اروپای شرقی بود. با کمک پسر بچه های پرانرژی و دوست داشتنی ساکن شهرک که از فوتبال برمی گشتند و همگی می خواستند خاله هاشون را راهنمایی کنند به آلاچیق لب ساحل رسیدیم. هجوم باد در این نقطه غیرقابل تحمل بود. ناچار از ساحل فاصله گرفتیم اما ادامه پیمایش، ما را به مناظری از کارگاه های متروک و تجمع نخاله ها که گاهاً در جزیره دیده می شد رساند. بنابراین با صرف نظر از غروب (به دلیل غبار و سرمای زیاد) باز خانه و بخاربرقی ایستگاه آخر ما بود.

روز سوم

هرچند سایت هواشناسی خبر از وزش باد البته با سرعتی کمتر(حدود ۴۰km/h) می داد ولی امیدوار بودیم با توجه به مسیری که پیش رو داریم( از پایان پیاده روی روز اول در ساحل کشتی سوخته به سمت جنوب) باد کمتری احساس کنیم اما پوشش ما همچنان زمستانی و در واقع همان لباس های تهران بود. بنابراین در همان نقطه پیاده شدیم و در خط ساحلی که در خیلی جاها میان دریای نه چندان آرام و جاده و تاسیسات عظیم نفتی قرار داشت به راه افتادیم. از ساحل آغشته به قیر گرفته تا مرجان های سیاه شده با نفت، زلالی دریا، ساحل های سفید رنگ از صدف های خرد شده، خروش صخره ها، شیر غران تا رسیدن به محل انباشت زباله ها شرح مسیر امروز ما بود.

IMG_4238.JPG

 

IMG_4229.JPG

IMG_4235.JPG
ساحل آغشته به قیر در جزیره خارک

در مقابل تعجب کارگران و سرپرست سایت زباله، برای دور نشدن از ساحل و صخره های زیبا، راه سختی برای بالا رفتن از صخره ها پیش گرفتیم. خوشبختانه زیبایی این قسمت (که یادآور ساحل بندر مقام بود)  آنقدر بود که انبوه زباله ها و بوی بد آن ها را فراموش کنیم.

IMG_0811.JPG

با تاسف از دیدن حجم عظیم بطری ها و سایر زباله های غیر قابل تجزیه آن هم در فضای محدود جزیره به این فکر می کردم که اگر هر یک از پرسنل هر روز فقط یک بطری آب یا نوشابه مصرف کند در پایان روز چه حجمی از بطری یک بار مصرف تولید خواهد شد و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ! آیا تدبیری برای تفکیک و بازیافت زباله ها در این جزیره کوچک اما صنعتی و با اهمیت وجود دارد؟

بالاخره این قسمت را هم پشت سر گذاشتیم و به ساحل زیبای اطراف منطقه ای رسیدیم که محلی ها از قدیم به آن گردن اُشتر می گفتند. صخره های زیبا و چشم اندازی دل انگیز به دریا و جاده و البته گردن اشتر.

IMG_4278.JPG
گردن اشتر

از آن جا که فردا روز ترک جزیره و تنها فرصت ما برای دیدن جزیره خارگو، همسایه کوچک و زیبای خارک، بود، بنابراین در ادامه پیگیری روزهای قبل و نشنیدن جواب درست قرار شد خودم مستقیماً با ناخداها وارد مذاکره شوم. با توقف در همین نقطه و پس از اصرار و چانه زدن های بسیار، با توجه به ممنوعیت اخیراً ایجاد شده توسط نیروهای سپاه برای ماندن حتی برای چند ساعت، به توافق برای رفتن به جزیره و فقط دقایقی پیاده شدن رسیدیم.

خیالم که تا حدودی راحت شد مسیر را ادامه دادیم اما این امتداد ما را به دوری از ساحل و منطقه ساختمان های شرکت نفت می رساند. تکاپوی یک منطقه صنعتی در رفت و آمد کارکنان سوار و پیاده کاملاً مشهود بود اینجا هم تصمیم گرفتیم تا نزدیکترین ساحل سوار ماشین شویم. با راهنمایی و لطف راننده گذری جلو پارکی مشرف به ساحل پیاده شدیم تا هم استراحتی کرده باشیم و هم ناهار بخوریم. ساحل پشت پارک تقریباً مسطح و ماسه ای بود و آرامش دریا و عقب رفتن آب در این ساعت استراحتگاه خوبی برای پرنده ها و چشم انداز زیبایی برای ما درست کرده بود.

از پله های پارک پایین رفتیم تا به دریا برسیم و هرجا که شد پایی به آب بزنیم. چنان غرق تماشا و عکاسی از ساحل دور شده بودیم که متوجه وجود پدافندی پشت سرمان نشده بودیم و با تذکر سرباز به خود آمدیم و سریع تر دور شدیم. چشم دوخته به آسمان و دریایی یکرنگ و کشتی های کوچک و بزرگ نشسته در زلال دریا و لمس لطافت ماسه های زیر پا نرم نرمک پیش می رفتیم اما وجود اسکله ای کوچک خبر از پایان راه و تغییر مسیر می داد. راه خروجیی در انتهای اسکله پیدا کردیم که وارد خیابانی آسفالت می شد حدس زدیم ما را تا لب جاده می رساند اما با رسیدن به گیت اول فهمیدیم که چه خطایی مرتکب شده ایم. هرچند خروج ما باعث زحمت کادر نیروی دریایی جزیره شد اما نهایتاً با لطف و همکاری آن ها و البته بررسی های امنیتی ختم به خیر و به قول سرباز مهربان گیت به خاطره ای از جزیره تبدیل شد.  

راننده شگفت زده از بودن ما در این محل به سراغمان آمد و بعد ما را در کلیسای نسطوریان جزیره پیاده کرد. حدود نیم ساعت برای گشت و عکاسی از بقایای کلیسا و قنات مجاور آن که به موقعیت کشتی سوخته نزدیک بود وقت گذاشتیم. تماشای دریا و آسمان آغشته به سرخی غروب از بلندای این نقطه و تجسم کلیسایی باشکوه و بزرگ در این جا تجربه حسی جالبی بود.

داستان این کلیسا و فرقه نسطوری به دوران ساسانی و اوایل قرن پنجم میلادی برمی گردد که پس از کشمکش های سیاسی_مذهبی ایران و روم و وضعیت نابسامان مسیحیان ساکن ایران سرانجام با نظر شورایی کلیسایی، نسطوری تنها فرقه مسیحیان ایران شد (امروزه به عنوان کلدانیان شناخته می شود). به این ترتیب آن ها بانی فرقه ای شدند که دارای مشترکات زیادی با زرتشتیان بود. بعلاوه معتقد به سرشت انسانی-الهی مسیح بوده و کشیشان آن مجاز به ازدواج بودند.گستردگی مخروبه های کلیسا نشان از عظمت آن داشت که در صخره های بلند مشرف به دریا ساخته شده و شامل تالار اجتماعات، جایگاه خوانندگان، محراب، ایوان ها، کتابخانه و خانه های کشیشان بوده است. علاوه بر کلیسا از حلقه چاه هایی که در مجاورت کلیسا و تا مظهر قنات مشرف به دره ادامه داشت دیدن کردیم.

IMG_4312.JPG

به پیشنهاد راننده خوش ذوق-آقای موتمنی- برای تماشای غروب به نقطه دیگری که همان ارتفاع گردن اشتر بود رفتیم و با توجه به ممنوعیت امنیتی آن، جایی حدود میانه گردنه ایستادیم و با وجود سردی هوا محو تماشای خورشیدی شدیم که گویا لحظه لحظه در دریا ذوب می شد. تصویری متفاوت از غروب هایی که دیده بودم. لحظاتی ناب از نظم، زیبایی و عظمت طبیعت!

IMG_4335.JPG

و این پایان بندیِ فراموش نشدنی برای بازدید و پیمایش جزیره ای بود که دُرّ خلیج فارس نام گرفته بود و حالا دلایل این نامگذاری برایم روشن تر شده بود.

IMG-20220123-WA0018.jpg

اخرین شب جزیره هم مثل دو شب گذشته به گشت در شهر و جستجوی شام گذشت که با تجربه خوردن آش سبزی پرمایه و تند (آش محلی بوشهری) تا حدی متفاوت شد.

روز چهارم

هرچند روزهای گذشته بخاطر باد و سرمای صبحگاهی از تماشای لحظات ناب طلوع بر "آبیِ آرامِ قشنگِ" خارک محروم مانده بودیم اما آخرین فرصت استقبال از خورشید سوم بهمن ماه را از دست ندادیم و به ساحل شهرک رفتیم.  

IMG_4357.JPG

با توجه به پرواز ساعت ۱۴ با وسایل جمع شده و آماده حرکت طبق قرار قبلی با ناخدا تماس گرفتیم اما گویا ناخدا خوابیده و گوشی را هم سایلنت کرده بود. بالاخره با تماس با برادر ناخدا که حاضر به بردن ما نشده بود بیدارش کردیم و خودمان را به اسکله رساندیم تا بالاخره قایق ما حدود ۹:۳۰ رسید. قبل از آن هم مامور نیرو دریایی مستقر در آنجا سوال هایی از ما پرسید و وقتی اسم ناخدا را شنید تایید کرد که مشکلی نیست و هماهنگ شده است. ناخدا که در همان مذاکرات دیروز قصد داشت دور زدن جزیره را جایگزین رفتن به خارگو کند اول به سمت سکوی بارگیری کشتی های عظیم نفتی خیز برداشت. هرچند دیدن تاسیسات و کشتی های عظیم الجثه ای که قبلاً از دور دیده بودیم جالب بود اما باتوجه به افتخاری که روزهای قبل در پیمایش دور جزیره کسب کرده بودیم از ناخدا خواستیم به سمت خارگو تغییر مسیر دهد.

IMG_4366.JPG

و یک بار دیگر تجربه هیجان انگیز و شیرینِ فراز و فرود موج ها در گستره نیلگون خلیج فارس. با نزدیک شدن به جزیره، یک دکل شناور در دریا و بعد تاسیسات نظامی در گوشه ای از جزیره دیده می شد.

IMG_0986.JPG

جزیره ای کوچک و غیر مسکونی با چهارونیم کیلومتر طول و حدود پانصد متر عرض که در فاصله دو و نیم کیلومتری جزیره خارک قرار دارد و از یک سمت به راحتی می شود سمت دیگرش را دید.  گرچه یکی از کاربردهای آن به عنوان ییلاق و مرتع بهاره دام های اهالی جزیره بوده اما در دوره های مختلف تاریخی بارها نقش پایگاهی نظامی برای دفاع یا حمله به جزیره خارک را داشته است. میرمهنا از آنجا به هلندی های ساکن جزیره حمله کرد، بعد سپاه کریم خان نبرد خود را از آنجا آغاز و سپس با محاصره خارک توانست میرمهنا را مغلوب کند.

در جنگ ایران و عراق نیز این جزیره کوچک نقش پایگاه دفاعی خارک را داشته است. آرامش وصف نشدنی، ساحلی سپید رنگ و دریایی شیشه ای که گویا فقط دقایقی اجازه توقف در آن را داشتیم و ناخدا مدام نگران آمدن قایق های گشت سپاه بود. تا جایی که می توانستم در این ساحل رویایی دویدم اما فقط نیم ساعتی گذشته بود که با تذکر ناخدا مجبور به برگشت و ترک خارگو شدیم. در مسیر برگشت هم قایق به دلیل پایین بودن آب و صخره های کف دریا  با فاصله زیادی جزیره را دور زد.

IMG_0993.JPG

با بهتر شدن هوا در این روز شاهد رسیدن لنج و قایق های مسافری از گناوه به اسکله بودیم که حسابی سر تاکسی های جزیره را شلوغ کرده بود. سرانجام هرطور بود خودمان را به خانه و سپس به فرودگاه رساندیم. و به این ترتیب در ازدحام فرودگاه کوچک جزیره با احساس دوگانه ای از وصل و هجران به انتظار هواپیمای ۱۳:۴۵ خارک به تهران نشستیم که مثل زمان رفت سروقت و بسیار دقیق بود.

و اما آخرین حظ ما از جزیره خارک شاخه های گل نرگسی بود که به عنوان سوغات به تهران می رفت و بخشی از آن به ما مرحمت شد.

IMG_4396.JPG

 پنجره کوچک هواپیما آخرین منظر ما برای خداحافظی با جزیره خارک، بخشی دیگری از خاک ارزشمند این سرزمین با شگفتی های بسیار بود، بخشی محصور در دریایی شور با ذخایر آب شیرین، گنجینه ای از مروارید ناب، دفینه ای از انرژی، آغوش باز ساحلی برای کشتی های بارگیری و صدور نفت، سرسبز و پربار با آثار ارزشمند تاریخی که در سایه ماهیت صنعتی آن روبه تخریب و نابودی ست. جزیره ای که ابوریحان بیرونی از دُرّ یتیمش (دُرّ یتیم یعنی مروارید ناب، گرانمایه) گفت و آل احمد آن را دُرّ یتیم نامید و چه استعاره زیبا و به جایی! یتیمِ یتیمی بسیار نیازمند توجه و تقدیر.سی ام دی ماه تا سوم بهمن ماه سال هزار و چهارصد خورشیدی

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر