ون‌گردی در کاشان؛ قلب خانه‌های تاریخی ایران زمین

5
از 3 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
ون‌گردی در کاشان؛ قلب خانه‌های تاریخی ایران زمین

بخش اول:

با صدای مامان که می‌گفت ناهار آماده شده، از روی کتاب تستم بلند شدم، تقریبا چرت زده بودم، یادم اومد قبل از این‌که خوابم ببره داشتم فکر می‌کردم چطور باید بهشون از پیشنهادی که ریحانه داده حرف بزنم. امکان نداشت بپذیرن. چشم‌هام رو مالیدم، گوشی رو از روی میز برداشتم تا ببینم چند روز فرصت دارم برای راضی کردن مامان و بابا، ده فروردین هزار و چهارصد و سه بود‌. وقت زیادی نداشتم. رفتم پایین پیش مامان. براندازم کرد؛ احتمالا از صورت پف کرده و چشمای خمارم فهمیده بود خواب بودم. با یه نگاه معنادار گفت: "می‌دونم فشار کنکور روت زیاده؛ اما الان وقت جا زدن نیستا!" با حرکت سر تایید کردم.

با خودم فکر کردم: "عالی شد! دیگه عمرا بذارن!" اصلا نمی‌دونستم چطور قضیه‌ی سفر رو بهش بگم؛ چون می‌دونستم امکان نداره قبول کنه. مخصوصا حالا که وقت زیادی نمونده تا روز کنکور‌‌‌‌. به هر حال منتظر یه فرصت مناسب بودم که بقاپمش و قضیه رو با بابا در میون بذارم. اون حتما میون‌جگری می‌کرد. این شد که وقتی مامان مشغول چیدن سفره شد رفتم پیش بابا و قال قضیه رو کندم: "بابا، مامان یکی از دوستام به‌خاطر این‌که یه انگیزه‌‌ی دوباره‌ای بگیریم برای درس خوندن، برنامه‌ی یه تور داخلی یه روزه به کاشان رو چیده. غریبه نیستیم. می‌شناسی همه رو. مامان ریحانه‌ست و خودش و بقیه‌ی بچه‌های اکیپ، ریحانه از من خواست که منم .... می‌دونی که بابا‌! یک سالی می‌شه که از خونه به خاطر کنکور بیرون نرفته‌‌م. گفتم شاید اگر با تو درمیون بذارم بری با‌ مامان صحبت کنی و ...."

بابا صدای تلویزیون رو کم کرد، یه شیرینی نخدچی تو دهنش گذاشت و چایی رو ریخت توی نعلبکیش و رو به من گفت: "ریحانه؟ همون‌که پارسال از عطاری‌شون خرید کردیم؟" خوشحال شدم که یادش اومد؛ چون یادمه اون‌روز حسابی با بابای ریحانه گرم و گرفت و بعدا گفت این آدم از اون آدم حسابیاس. پس حتما می‌ذاره که باهاشون برم. پس گفتم: "آره! آره! دقیقا." بابا گفت: " خب. خانواده‌ی خوب و باشخصیتی هستن. من مشکلی با رفتن همراه اونا ندارم. ولی باباجون مگه چند روز دیگه تو کنکور نداری؟" من که دلم کمی قرص شد که بابا هم‌چینم سفت و سخت مخالف نیست؛ گفتم: "چرا بابا ولی این سفر فقط یک روزه، قول می‌دم انقدر حالمو خوب کنه که انگیزه بگیرم برای بهتر درس خوندن تو روزای باقی‌مونده." و قرار شد بابا با مامان صحبت کنه و شرطش برای اجازه دادن، رضایت مامان شد.

ولی وای از وقتی که مامان متوجه شد، قطارِ بهونه‌های مادرونه رسید، هوهو چی‌چی؛ هوهو چی‌چی. از خطرات جاده و احتمال تصادف بگیر تا هر تستی که می‌شه تو یه دیقه زد ولی سفر باعث می‌شه عقب بیفتم. خلاصه از من اصرار و از مامان انکار. دیگه زور بابا هم نرسید و آخر قرار شد من از خیرش بگذرم. ولی این قراری بود که اونا گذاشتن و منم مثل کسی که کشتی‌هاش غرق شده بود بدون این‌که ناهار بخورم، برگشتم توی اتاق و خودمو حبس کردم‌‌. خلاصه شب شد و وقت شام. مامان صدام کرد‌‌‌. ولی چی بگم از بغض بزرگی که تو گلوم گیر کرده بود و انگار راه نفس کشیدنمم حتی بسته بود. فکر این‌که چنین فرصتی رو از دست بدم اعصابمو حسابی به هم ریخته بود. همون‌طور که رو تخت دراز کشیده بودم و به سقف اتاق زل زده بودم گفتم: "نمی‌خورم. گشنه‌‌م نیست." داداشم گفت: "حالا تو بیا! کارت داریم." یهو غنچه‌ی امید تو دلم جوونه زد.

حتما اون کاری کرده بود‌. پس رفتم سر سفره؛ و بله! اون که خوب می‌دونست چه‌قدر به این سفر احتیاج دارم، بدون این‌که من متوجه بشم مامان رو راضی کرده بود. خلاصه که بعد از کلی خط و نشون و شرط و شروط، چمدونم رو بستم. وای از حس و حالِ اون شب! درست مثل شب‌های قبل از اردو، توی دوران دبستان؛ که از هیجان خوابم نمی‌برد، تا صبح با لبخندی که ناخودآگاه رو لبم نقش بسته بود، هی غلت می‌زدم و به فردا فکر می‌کردم. و چیزی نگذشت که صدای آلارم گوشی منو از فکر و خیالِ سفر درآورد و وقت راه افتادن رسید. هنوز هوا گرگ و میش بود که بلند شدم. عجب صبحِ محشری! ۱۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت حدودا ۵.

این‌قدر هیجان‌زده بودم که نفهمیدم چطور صبحانه‌مو خوردم‌؛ و بالاخره وقتی زنگ در رو زدن، بدو بدو با همه خداحافظی کردم و دویدم سمت ماشین. یک ونِ زرد رنگ، که برای پدربزرگ ریحانه بود و حالا اون‌ها برای سفر، ازش استفاده می‌کنن. مامان هم شروع کرد به صحبت، با مامان ریحانه و بعدش تک‌تک از زیر قرآن ما رو رد کرد و وقتی از کوچه پیچیدیم، آخرین صحنه‌ای که دیدم، مامان بود که با کاسه‌ی چینی گل سرخ پشت سرمون آب ریخت.

بخش دوم:

بعد از چندساعت گپ و گفت و خاطره‌گویی و بساطِ گرمِ رفاقت و استراحت بین مسیر. وارد شهر کاشان شدیم! شهر گل و گلاب گیری. شهری که بخش عظیمی از بهترین رستوران های سنتی رو تو دلش جا داده؛ رستوران‌هایی با غذاهای لذیذ سنتی. شهرِ فرش‌های اصیلِ ایرانی؛ که نمادی و از فرهنگ و هنر ایرانی‌هاست. و شهری که تا چشم کار می‌کنه خونه های تاریخی با معماری اصیل ایرانی خودنمایی می‌کنه‌. اول از همه به پیشنهاد مامان ریحانه که تجربه‌ی سفر به کاشان رو داشته، تصمیم گرفتیم بین جاهای دیدنی کاشان از خونه‌های تاریخی بازدید کنیم. اون بهمون برای اولین بازدید، خونه‌ی طباطبایی‌ها رو معرفی کرد. پس راه افتادیم.

در انتهای مسیر، پیاده شدیم و دسته‌جمعی از کوچه‌ای باریک رد شدیم و وارد خونه شدیم. در ورودی نسبتا کوچیک بود و در نگاه اول به‌هیچ‌وجه انتظار نمی‌رفت که بنایی به اون زیبایی و عظمت، پشت اون درها باشه. در ابتدای ورود به خونه، ۲۰ پله قرار گرفته بود که بعد از طی‌کردن اون‌ها به حیاط وسیع و پرنوری رسیدیم که به‌عنوان حیاط بیرونی شناخته می‌شد، شاید با خودتون بگید: "حیاط بیرونی؟" بله! حیاط بیرونی‌. معماری خونه‌های کاشان به‌خاطر جو مذهبی و تاریخی ساکنان این شهر طوری طراحی شده که حریم افراد به شدت حفظ می‌شه‌. برای مثال، خونه‌ها بلا استثنا دو بخش دارن به اسم درونی و بیرونی، که وقتی مهمونی اومد، خانوم‌های خونه تو بخش درونی راحت باشن و معذب نشن به‌خاطر رعایت حجاب. راستی! یه اتاق شاه‌نشین هم بود که وای از زیبایشش‌.

مامان‌ ریحانه گفت اون‌جا‌ مخصوصا برای اتراق مهمون‌ها در نظر گرفته شده بوده. به‌به از فرهنگ اصیل ایرانی که این‌قدر مهمون نواز هستن. با خودم فکر کردم، علی مریمی کاشانی، - معمار سرشناس اون دوره که مسئولیت طراحی و ساخت این بنا رو انجام داده - بدون شک تونسته یکی از زیباترین و برجسته‌ترین آثار معماری اصیل ایرانی رو مثل یه شاهکار هنری باشکوه خلق کنه. توی گوگل سرچ کردم و متوجه شدم این معمار، تو سابقه‌ش ساخت بناهای فوق‌العاده‌ای مثل خانه‌ی بروجردی‌ها و خانه‌ی امین‌الدوله رو هم ثبت کرده‌ اما بدون شک خونه‌ی طباطبایی‌ها بزرگ‌ترین اثر این معماره. یکی از نکته‌های مهم خونه‌های دوران قاجار، کارکردهای متفاوت هر بخش از خونه هستش؛ طوری که هر قسمت از خونه به شیوه‌ای خاص و برای هدفی مشخص طراحی شده که زیبایی و کارکرد مختص به خودش رو داره.

سراسر خونه‌ی طباطبایی‌ ها پره از گچ‌کاری‌ها و آیینه‌کاری‌های منحصربه‌فرد. به نظر من استفاده از شیشه‌های رنگی به ساختمون، زیبایی بصری فوق‌العاده‌ای بخشیده بود و در هر بخش از خونه که قدم می‌زدیم، ذوق و هنر ویژه‌ی معمار اونو با تمام وجود احساس می‌کردیم.

خانه طباطبایی

خانه طباطبایی

بخش سوم:

مقصد بعدیِ ما خانه‌ی عباسیان بود. جالب بود که از خونه‌ی طباطبایی‌ها تا عباسیان فقط چند کوچه فاصله بود. وقتی وارد اون‌جا شدیم راهنما توضیح داد که این خونه از سه بخش اصلیِ اندرونی و بیرونی و خدمه تشکیل شده. بخش بیرونی برای جشن‌ها و مراسم‌ها بوده. بخش اندرونی هم فقط برای اعضای خانواده بوده. بخش خدمه هم از سه بخش حیاط و مطبخ و اتاق‌های کار تشکیل شده. چیزی که بیشتر از همه تو این عمارت توجه منو به خودش جلب کرد، تقارن بی نظیر این عمارت بود. این حجم از دقت و ظرافت واقعا بی‌نظیر بود اما متاسفانه بخاطر عدم مرمت و بازسازی، این بنای بی‌نظیر، اصلا حال و روز خوشی نداشت.

راهنما گفت مساحت این خانه حدود ۷۰۰۰ متر هست. و به‌خاطر ظاهر زیبا و جذاب، فیلم‌های متعددی توی این مکان به صحنه در اومدن. یکی از سریال‌های فوق العاده که اتفاقا خودم هم دیدم و این‌جا ضبط شده. سریال ملاصدرا ست. این خونه توسط محمد ابراهیم تاجر اهل کاشان ساخته شده؛ ۵ طبقه و ۵ تا حیاط داره. حالا شاید براتون سوال پیش بیاد که چرا اسمش خانه عباسیانه؟! خب باید بگم که بعد از مرگ محمد ابراهیم، سازنده‌ی این خونه، یکی از حیاط‌ها به قیمت هزار تومان به آقای عباسیان فروخته شد و سر و صدای زیادی کرد؛ از اون موقع هم این خونه به خانه‌ی عباسیان معروف شد.

خانه عباسی

خانه عباسی

بخش چهارم:

مقصدِ بعدی، خانه‌ی بروجردی‌ها بود؛ بعد از یک ساعت گشت و گذار در خانه‌ی عباسیان، راهی خانه‌ی بروجردی‌ها شدیم که تو همون کوچه‌ی علوی بود. چه مزه‌ای می‌داد این‌قدر زود به مقصد رسیدن! راستی برای اون‌ها که مشتاق این سفر و تور کاشان شدن! قیمت بلیط‌ها نفری چهل تومن بود. (حالا نمی‌دونم تا الان فرقی کرده یا نه؟!) معماری این خونه سبک خاصی داشت، طوری که در زیر زمین ساخته شده و برای رسیدن به حیات خونه باید از چند پله پایین رفت. راهنمای گردشگری گفت به این سبک از خونه سازی، "گودال باغچه" می‌گن. که باعث کاهش ورود سرما و گرما و سر و صدا به خونه می‌شه. این بنا ۴۰ اتاق داشت. داستان ساخت این خانه جالب و عاشقانه‌ست و همین به زیباییش اضافه کرده.

داستان به این صورته که پسر آقای بروجردی عاشق دختر جناب طباطبایی می‌شه و شرط جناب طباطبایی برای ازدواجشون، ساختن خونه‌ای شبیه به خونه‌ی خودشون بود. خلاصه ساختن این خونه ۱۸ سال طول کشید. من به شخصه از اون حجم از زیبایی به وجد اومدم. از ویژگی‌های این خونه، بادگیر‌های هلالی شکل و قرینه‌ی اونه که روی بام تالار و کلاه فرنگی قرار داره. این خونه به نوعی نماد بناهای مسکونی ایران در جهان به شمار میاد.

بخش پنجم:

بعد از بازدید از خونه‌ی بروجردی‌ها، پیاده تا پارکینگ رفتیم، چون حسابی گرسنه شده بودیم،  از اون‌جا مستقیم رفتیم به سفره خانه سنتی مظفری. محیط دنج و قشنگی داشت، اما متاسفانه خیلی شلوغ بود و سرویس دهی زمان‌بر بود. ما پنج پرس کوبیده با ماست موسیر و دوغ آبعلی سفارش دادیم. کیفیت غذا خوب بود اما به نسبت کیفیت، قیمت خداوکیلی بالا بود.

 

سفره خانه مظفری

سفره خانه مظفری

بخش ششم:

آخرین مقصد ما، باغ فین بود. ساعت سه به باغ فین رسیدیم. باغِ فین، تو محله‌‌ ی فین و  ۹ کیلومتری شهر کاشانه. وسعتش ۲۳هزار مترمربع و یه حیاط مرکزی داره. داخل فین، حمام معروف و تاریخی به نام «حمام فین» قرار داره. دلیل شهرت حمام فین بخاطر اینه که که در سال ۱۸۵۲ میلادی، «امیرکبیر» صدر اعظم ایران به دستور ناصرالدین‌شاه این‌جا به قتل رسید. اسم باغ فین در سال ۱۳۱۴ بین آثار ملی ایران و در سال ۱۳۹۰ توی فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت شده. باغ فین در گذشته به باغ شاه معروف بوده. اما حالا به باغ فین معروف هستش و دلیل اون، قرار گرفتنش تو منطقه فین کاشان است و کلمه فین از فینه گرفته شده و اسم کلاه‌هایی ست که بومی‌‌های اون منطقه استفاده می‌کنن.

در زمان شاه عباس، باغ فین ساخته شد. غیاث‌الدین جمشید کاشانی (ریاضی‌دان معروف عصر صفوی) طراح باغ فین بود. باغ فین، تمام اصول استاندارد معماری رو رعایت کرده. از درخت‌ها و پوشش گیاهی بگیر تا حوض زیبا و چشمگیرش. یکی از ویژگی های این باغ، تقارن منحصر به فرد اون هست که در زمان صفویه با دست کاری، معماری‌اش کمی تغییر کرده. یکی از دلایل منحصربه‌فرد بودن بنای این باغ، همین طراحی حیرت‌انگیز و هوشمندانش هست. درگذر شرقی غربی باغ، کتابخانه امیر کبیر و موزه ملی کاشان قرار دارن. در گذر شمالی جنوبی باغ، عمارت سردر و در گذر جنوب به شمال، عمارتِ شترگلو در ضلع جنوبی قرار داره.

یکی از بخش‌های جذاب باغ فین، حوضِ جوشان هستش. حوض جوشان دارای ۱۶۰ حفره است. نحوه‌ی عملکرد این حفره‌ها طوری تنظیم شده بود که آب از حوض سرریز نمی‌شد. این ویژگی‌ جالب، باعث شد تا اون رو به شاهکاری توی هنر آب‌رسانی تبدیل بکنه. کف این حوض شگفت‌انگیز با کاشی‌، نقش های زیبا از قالی‌های کاشان طراحی شده. کاشی‌های این حوض، در اوایل دوره پادشاهی رضاشاه به‌وسیله چند غارتگر به سَرکردگی «نایب حسین کاشی»، کنده و به باغِ خصوصی برده شدن. متاسفانه تعدادی از این کاشی‌ها از بین رفتن و تعدادی که باقی مانده بودن به موزه لوور پاریس فروخته شدن. حوض دوازده فواره واقع در باغ فین در زمان محمدشاه قاجار ساخته شد.

مردم این منطقه بر این باورن که با انداختن سکه‌ توی آبِ حوض، آرزوهاشون برآورده می‌شه. این کار نوعی تفریح محسوب می‌شه، با این حال فلسفه‌ی اون بین ایرانیان باستان و آیین زرتشت هستش که آب رو مقدس و مظهر پاکی می‌نامن و پیروان زرتشت قسمتی از دارایی خودشون رو به الهه آب (آناهیتا) هدیه می‌دادن تا خونه‌هاشون پُربرکت بشه. از بناهای بی‌نظیر توی باغ معروف فین، میشه به کوشک قاجار، کوشک صفوی، عمارت سردر، حیاط خلوت کریمخانی، اتاقِ شاه‌نشین، چشمه زنانه، چشمه سلیمانیه، حمام‌های باغ فین، موزه ملیِ کاشان، کتابخانه، اصطبل و برج و بارو باغ اشاره کرد.

 

باغ فین
باغ فین
حوض معروف باغ فین

حوض معروف باغ فین

بخش هفتم:

بعد از گشت و گذار توی باغ فین، سوار ماشین شدیم تا بریم کافه یکمی استراحت کنیم. کافه رستوران ایران ۴۳، فضای جالبی داشت. نفری یه چایی خوردیم و استراحت کردیم. عکس پ‌ها رو مرور کردیم و کلی با هم گپ زدیم. از گلاب و عطاری بهمنی هم نفری یه بطری گلاب خریدیم. و راستی! برای شام هم به فست فود توت فرنگی رفتیم. و وقتی حسابی خسته شدیم. سوار ون شدیم تا برگردیم خونه. توی راه ستارهای آسمونو شمردیم و اون‌قدر از ته دل خندیدیم تا این‌که دل‌درد گرفتیم.

فست فود توت فرنگی

فست فود توت فرنگی

تا سفری و سفرنامه‌ای دیگر، بدرود!

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر