زندگی میکنم تا سفر کنم،سفر می کنم تا زندگی کنم..
جمله ای که یکی از هموطن های خوش مسافرت بالای پیج اینستاگرامش نوشته و الحق هم که جمله بسیار زیباییه.چقدر خوبه که فرهنگ جامعه به سمتی داره میره که مردممون بخشی از درآمدشونو صرف سفر و روحیشون می کنن.من و همسرم از سه سال قبل که عقد کردیم تصمیممون کار-کار و ذخیره پول برای مسافرت بود و سعی کردیم تا جایی که زندگی کارمندی اجازه میده بتونیم به این هدفمون پایبند باشیم.بعد از چند مسافرت خارجی و داخلی بالاخره تصمیم گرفتیم که سفرنامه هامونو هم برای تجدید خاطره خودمون و هم برای اینکه دیگران بتونن استفاده هر چند کمی ازش ببرند بنویسیم.
سفر اخر ما بازدید از شهر همدان و لالجین بود. جایی که من 15 سال پیش بهش سفر کرده بودم و فقط خاطره کمرنگی از غار علیصدر و گنج نامه داشتم.شهری که هوای خوبش توی تابستونم اجازه میده خیلی از مسافرا ازش دیدن کنند.سفر ما از شهر خودمون که با همدان تقریبا 7 الی 8 ساعت با ماشین شخصی فاصله داشت روز اول شهریور شروع شد.ما سعی کردیم وسایلمونو شب قبل جمع کنیم تا صبح معطل نشیم.تقریبا نصف شب از شهرمون حرکت کردیم که زیاد به گرمی هوا هم نخوریم.دوستامون از قبل گفته بودن از قبل از ساوه چند سالی میشه که ی جاده زدن و مسیرو یکی دو ساعتی کوتاه کرده.اگر فصل انار به همدان بخواین برین میتونین این یکی دو ساعتو توی مسیر رفت یا برگشت ندید بگیرین و انارای خوشمزه ساورو نوش جان کنید.هوا خوشبختانه همراهی کرد و زیاد گرم نبود.تنها چیزی که اذیت کننده بود به نظرم تعدا عوارضی زیاد جاده بود.اگر اشتباه نکنم تا همدان چهار-پنج تا عوارضیو رد کردیم.بعد از وارد شدن به همدان دنبال ادرسی که قرار بود مستقر بشیم رفتیم. از شانس خوبه ما محل استقرارمون جایی بود که خیلی راحت به همه جاهای دیدنی دسترسی داشت.البته به کمک خیلی از برنامه ها که همه عزیزان روی گوشیشون دارن پیدا کردن هر مسیر و جاده ای راحت شده.
برنامه من و همسرم توی همه سفرهامون اینجوریه که تا جایی که بتونیم از وقتمون استفاده می کنیم و انرژی زیادی میزاریم تا وقتی که برگردیم.و وقتی به خونه رسیدیم استراحت کنیم.قرارمون توی همدان زیبا هم همین بود.اگر دوستان اهل سفر باشن حتما همه مثل ما از قبل ادرس مکان های دیدنی و جاهایی که میخوان برنو در میارن و یک برنامه ریزی کلی میکنن.ما هم بعد از گذاشتن وسایلمون و جابجا شدن اومدیم بیرون.
برنامه ما هم برای روز اول سفرمون که جمعه بود و مصادف شده بود با روز پزشک و تولد ابوعلی سینا، بازدید از مقبره ابن سینا بود.پیدا کردن ادرسش هم خیلی راحته.دور میدون فضای زیادی بود که مسافرا بتونن ماشینشونو پارک کنن.بعد از پارک کردن ماشین و گذشتن از یک پارک با گل های خیلی خوشگل برخلاف تصورمون با ورودی کم 3000تومنی وارد ارامگاه شدیم .موزه ای هم کنار مقبره ابن سینا هست که توش نسخه های قدیمی و وسایل پزشکی و...گذاشته شده.به خاطر تولد ابوعلی سینا اون روز کلی گل هم روی قبر گذاشته بودن.
تصویر شماره 1 :آرامگاه بوعلی سینا
یکی از چیزای جالبی که من نمیدونستم و فکر میکنم خیلی از دوستان هم نمیدونن اینه که مزار عارف قزوینی توی ارامگاه ابن سیناست.من تا جایی که بتونم سعی میکنم از دوست خوبم گوگل اطلاعاتمو درباره جایی که میخوام ببینم بالا ببرم ولی فکر میکردم برای ارامگاه بوعلی نیازی به سرچ ندارم .جالب اینه که همسرم تندیس عارف قزوینیو دید و عکس هم گرفتیم و بعد از بیرون اومدن و برگشتن از سفر بصورت اتفاقی از تلویزیون شنیدم که عارف قزوینی اینجا دفن شده.همون شاعر شعر معروف از خون جوانان وطن لاله دمیده..
بعد از بازدید از اونجا چون خیلی گرسنمون بود دوباره برگشتیم به دور میدون و از یکی از مغازه ها سیب زمینی گرفتیم که واقعا خوشمزه بود.حیف که اسم مغازش یادم نیست.
از اینجا تا میدون امام همدان که فکر میکنم معروف ترین میدون همدان باشه پیاده تقریبا ده دقیقه راهه.ولی ما تصمیم داشتیم این میدونو توی شب بریم چون شنیده بودیم شبش دیدنی تره و کلی بساط لباس و خوردنی و... دور و برش پیدا میشه.ولی اگر کسی خواست همه ی مسیرهای نزدیک به همو یک زمان بره میتونه بعد از میدان امام پیاده به مقبره استر ومردخای و حمام قلعه بره و از مسجد جامع همدان و شهر هگمتانه بازدید کنه.
ما تصمیم گرفتیم با ماشین به سمت تپه هگمتانه بریم. شهری که باستان شناسان موقع حفاری بهش برخوردن.تا جایی که خاطرم هست از سه بخش مرکزی و شرقی و غربی تشکیل شده بود.که قسمت مرکزی قسمت اصلی بود.تپه هگمتانه دور میدان اکباتان قرار داشت. جایی که بنا به گفته های تور لیدر گروهی که ما تصادفا باهاشون همگام شدیم، محل جمع شدن و سخنرانی در اون زمان بوده. دیدن حفاری ها که فکر میکنم کامل هم نشده بود خالی از لطف نبود. مخصوصا سایت مرکزی که از سایت های غربی و شرقی بزرگتر بود. موزه ای هم توی حیاط مجموعه بود که چیزهای جالبی برای بازدید داشت..مثل اسکلتی که کارمندان اب و فاضلاب موقع حفاری به تابوتش برخورده بودن. اونجور هم که نوشته بودن متعلق به یک زن و یک مرد بوده.
تصویر شماره 2:قسمتی از حفاری های انجام شده
تصویر شماره 3:اسکلت های کشف شده
توی یک قسمت دیگه از محوطه یک کلیسا به اسم گریگوری استپان قرار داشت که برای ما که خیلی کلیسا دیده بودیم خیلی جالب نبود.ولی نقلی بودنش و انرژی مثبت اماکن مذهبی انرژی خوبی به طرف ما فرستاد.موقع برگشت هم به خطر گرما و پیاده روی از اب میوه فروشی که نزدیک درب خروجی بود دوتا ابمیوه خریدیم و خنک شدیم.بیرون درب یک قسمت سنگفرش بود که وقتی سوال کردیم گفتن از اینجا با اتوبوس به بازار اهن فروش ها میرن ولی چون جمعه هست بازار تعطیله.
چون دیگه خیلی گرسنمون هم شده بود تصمیم گرفتیم بریم حمام قلعه که بازسازی شده و تبدیل به رستوران شده ولی متاسفانه وقتی رسیدیم دیدیم ساعت 7 تازه باز میشه. تصمیم گرفتیم برگردیم و ساعت 8 دوباره ی سر بزنیم. توی راه از خیابون مهدیه که شنیده بودیم یکی از خیابون هایی هست که خوردنی توش زیاد پیدا میشه ساندویچ هایدا خریدیم ولی خیلی کیفیت خوبی نداشت.
بعد از رسیدن و استراحت کوتاهی دوباره زدیم بیرون و به سمت میدان امام حرکت کردیم. ماشینو توی یکی از همون خیابون های شلوغه دور میدون پارک کردیم و وارد میدون شدیم. میدون بزرگی که پر از جمعیت و دست فروش بود که از شیر مرغ تا جون ادمیزاد توش پیدا میشد.خیلی حس و حال خوبی داشت. پیاده توی اون هوای خوب میرفتیم و جمعیت و جنسارو نگاه میکردیم. جابجا هم واسه نشستن و خستگی در کردن صندلی گذاشته بودن. فلافل سمبوسه ... خوردنی های دیگه هم بود واسه این که خدایی نکرده وسط راه کم نیاری بخوای برگردی.
بعد از اینکه پاهامون به مرز ورم کردن و تاول زدن رسید رضایت دادیم برگردیم ولی هر چی دنبال ماشین گشتیم پیداش نکردیم .بعد از کلی گشتن متوجه شدیم که بدلیل شباهت خیابون های دور میدون خیابونو اشتباه اومدیم.برای اینکه شمام به این دردسر نیفتین میتونین نوشته های گوشه ی هر میدونو که به اسم یک امام هستن و خاموش روشن میشن رو به خاطر بسپرید.بعد از اینکه واسه پیدا شدن ماشین کلی ذوق کردیم به سمت حمام قلعه رفتیم. جای سنتی و قشنگی که ابگوشتمونم سفارش دادیم ولی چون نون تموم کرده بود قسمت نشد از اونجا شام بخوریم.
تصویر شماره 4:ورودی رستوران حمام قلعه
قسمت این بود که بریم دور میدان باباطاهر. پر از رستوران بود با کلی از مسافرا و محلی ها که دور میدون پارچه و زیرانداز انداخته بودن و شام میخوردن.شلوغی اونجا منو یاد سی و سه پل اصفهان انداخت. قسمتمون اون شب آبگوشت نشد ولی سر از یک رستوران کباب آذربایجان درآوردیم که واقعا کباب خوشمزه ای داشت.توفیق اجباری بود در واقع.
روزدوم بعد از صبحانه به سمت غار علیصدر حرکت کردیم. تقریبا 100کیلومتر از مرکز شهرهمدان فاصله داره.مسیری که توی اون فصل کشاورزا مشغول برداشت سیب زمینی بودن و جابجا گونی سیب زمینی و گردوی تازه و گل های افتابگردون دیده میشد.هر چقدر به غار نزدیک تر میشدیم جاده شلوغ تر میشد.داخل محوطه که پارک کردیم فهمیدیم اون قدرها هم زود نرسیدیم و خیلی ها از ما زودتر اومده بودن. همسرم بعد از صف نسبتا بلندی دو تا بلیط غار که هر کدوم 40000تومن بود تهیه کرد .پیشنهاد ما به شما عزیزان اینه که اگر حوصله شلوغی و توی صف موندن ندارید صبح زودتر حرکت کنید و روزای تعطیل غار نرین.حتما اگر روز شلوغیه قبل از اینکه بچه ها وارد غار بشن سرویس بهداشتی برن. تا ورودی غار مغازه دارها با صدای بلند میگن که بدلیل پله های زیاد غار و پیاده روی زیاد حتما خوراکی و اب با خودتون ببرید.البته به این شدتی که تبلیغ میکنن راه زیاد نیست ولی بهتره ی چیز کوچولو همراهتون باشه.البته بردن چیپس و پفک ممنوعه دمای غار اونطور که میگفتن توی همه فصل های سال یکیه.اگر اشتباه نکنم بین 13 تا 15 درجه.بعد از وارد شدن به غار یک مسیریو که مشخص کرده بودن پیاده میرفتیم و بعد سوار قایق هایی میشیدیم که با طناب به هم وصل بودن و جلوشون قایقی بود که یک راهنما با یک مسافر کنارش بقیه قایق هارو هدایت میکردن...
اون طور که لیدر غار میگفت این غار توسط اهالی همون روستای علیصدر کشف شده.و جالب اینه که وقتی از بیرون نگاه میکنیم اصلا ورودی غار معلوم نیست.تجربه بسیار خوبی بود.آب زلال و شفاف بود و عمقش بعضی جاها تا 14 متر هم میرسید.جاهایی از سقف و کناره ها بعد از گذشت سال ها شکل جالبی پیدا کرده بود که با یک تابلو نظرارو جلب خودش میکرد مثل شیر دوسر.کبوتر آزادی و ... که دیدنشون واقعا خالی از لطف نبود.یک مسیری مسافرها باید از پله ها بالا میرفتن که به نظرم برای اونایی که اضافه وزن دارن بخاطر تنگی اون مسیر باید دشوار باشه.
تصویر شماره 5: غار علیصدر
تصویر شماره 6:غار علیصدر
بخاطر دوری از همدان و جمعیت زیادی که میخوان از غار دیدن کنن و زمان تقریبا دو ساعته ای (بدون در نظر گرفتن جمعیت و موندن توی صف) که برای دیدن خود غار باید گذاشته بشه پیشنهاد میکنیم یک نصف روز کامل رو به غار علیصدر اختصاص بدید. بعد از یک تجربه جالب توی راه برگشت از محلی هایی که توی راه گردوی تویسرکان رو میفروختن چند کیلو گردو خریدیم و بعد از چند کیلومتر که به طرف همدان اومدیم یک فرعیو پیچیدیم و وارد شهر لالجین شدیم با این ورودی:به شهر جهانی سفال خوش آمدید.
تصویر شماره 7:ورودی شهر لالجین
شهر کوچیک و دلنشینی که جای جای پر از مغازه های سفال رنگی بود و به قول یکی از مسافرا خوبیش این بود که هر مغازه جنس و رنگ وسیله هاش با یکی دیگه فرق میکنه.بعد از گشتن و خریدن یادگاری کوچیک رفتیم دور میدون شهر و به یکی از رستوران هایی که تعریفشو شنیده بودیم دیزی سفارش دادیم. رستوران کوچیکی بود که اقای مسن و خوش برخوردی صاحبش بود.نمیدونم همه جای همدان اینطوره یا نه ولی دیزی اونجا توش سبزی داشت که مزه ای بین قورمه سبزی و آبگوشت بهش داده بود ولی طعم خوبی داشت و تجربه غذایی خوبی بود.
تصویر شماره 8:مغازه سفال فروشی
حدودا ساعت 4 رسیدیم همدان و استراحت کوتاهی کردیم.برنامه بعدازظهرمون بازدید از عباس اباد و گنج نامه و آبشار بود.جایی که از قبل خاطره خیلی خوبی ازش داشتم.بعد از استراحت دوباره زدیم بیرون و با برنامه WAZE به سمت عباس اباد حرکت کردیم.جایی که هوای خیلی خوبی هم داره.توی مسیر پر از باغ بود.بعد از رسیدن ماشینو توی پارکینگ پارک کردیم و اول به سمت آبشار حرکت کردیم.مسافرای زیادی اون ساعت اونجا بودن ولی همون شلوغی و شور و حال مردم هم حس خوبی بهمون میداد.چندتا عکس از آبشار گرفتیم .جهت مخالف آبشار با فاصله نزدیکی کتیبه های داریوش و خشایار شاه دیده میشد و ترجمه کتیبه ها که سمت چپ کتیبه ها نصب کرده بودند.این کتیبه ها جایی واقع شدند که محل وصل شدن همدان به غرب کشوره و در قدیم هم محل عبور کاروان ها بوده.
تصویر شماره 9:عباس آباد
نزدیک این کتیبه ها یکی از محل های فروش بلیط تله کابین بود که از اونجا دو تا بلیط با قیمت فکر میکنم 45000تومن خریدیم و به سمت ورودی تله کابین رفتیم.بعد از یک صف نسبتا طولانی وارد تله کابین شدیم.خوبی تله کابینش این بود که با این که ما دو نفر بودیم کس دیگه ای رو سوار نمیکردن. یعنی خانوادگی توی تله کابین مینشستن.تله کابینش تقریبا طولانی بود و هر چقد ر بالاتر می رفت دید بهتری از شهر پیدا میکردیم.قسمت بالای آبشار هم از اون بالا پیدا بود.بعد از پیاده شدن چون خیلی گرسنمون شده بود یه ذرت مکزیکی به قیمت دو برابر معمول خریدیم و در جواب پرسش ما فروشنده جواب داد بخاطر طولانی بودن مسیره که جواب قانع کننده ای نبود.اون بالا یه قسمت حوضچه درست شده بود که بچه ها با قایق میتونستن تفریح کنند و بستنی و آش و ... فروخته میشد.یکم از منظره استفاده کردیم و خستگی در کردیم و دوباره با تله کابین برگشتیم.توی مسیر برگشت چند تا از کوهنوردا رو دیدیم که به سمت بالا یا پایین حرکت میکردن.الوند زیبا جایی که خیلی از کوهنوردا بهش سر میزنن واقعا جالب بود.
تصویر شماره 10:تله کابین عباس آباد
یک قسمتی از مسیر هم ریل گذاشته شده که با سورتمه میشه رفت تا وسط راه و برگشت .ولی چون سورتمه هاش تک نفره بود و و نمیشد با همسرجان بشینم من هم میترسیدم تکی بخوام سوار شم از فکرش اومدیم بیرون.میخواستیم از مجتمع خارج بشیم که اشتباهی از یک کافی شاپ با فضای عالی سر درآوردیم.جایی که تخت و صندلی داشت و روی ارتفاع قرار گرفته بودیم.دوتا چایی سفارش دادیم و فکر میکنم دو ساعتی از هوا و منظره خوبش استفاده کردیم که واقعا عالی بود و به شما هم پیشنهاد میکنم.بعد از برگشتن به شهر چون درخواست سوغاتی ترشی داشتیم دنبال ترشی میگشتیم .موقع خرید میوه از مغازه دار پرسیدیم ترشی اینجا چی هست و از کجا تهیه کنیم.گفتن یه ترشی داریم به اسم هفت لشگر که جنوبی ها بهش میگن بندری که گفتن توی فرعی باباطاهر ترشی فروشی زیاده ولی وقتی رسیدیم دیر وقت بود و خیلی ها بسته بودن و خیلی های دیگه حجم بالا میفروختن. تصمیم گرفتیم دوباره به میدان امام بریم و دور بزنیم و ترشی رو فردا بخریم. یکی دو ساعت هم خیابون های اطراف میدان امام رو گشتیم و دو تا نوشابه خوردیم و نشستیم از هوا استفاده کردیم و برگشتیم به سمت محل استراحت تا توی راه به یه رستوران هم بریم.رستوران اسلامی.دور میدان پژوهش.با اون غذای خوشمزه به اسم سرداشی.اولین بار بود که می خوردیم و طعمش واقعا خوب بود.
برگشتیم خونه و برای فردا تصمیم داشتیم بریم شیر سنگی، ارامگاه باباطاهرو ترشی و چند تا سوغاتی بخریم و راهی شهرمون بشیم.بعد از خوردن صبحانه و جمع کردن وسایل و کمک گرفتن از دوست خوبمون ویز به سمت شیر سنگی حرکت کردیم.
تصویر شماره 11:شیر سنگی
طبق روایات تاریخی مجسمه سنگی شیر دو تا بوده ولی یکی بطور کامل از بین رفته و اونی که مونده هم بدون دست و پاست. بعد از عکس گرفتن با شیر بامزه از میدون اومدیم بیرون و راهی فرعی بابا طاهر شدیم و از اقایی چند تا ترشی مخصوص همدان و ترشی فلفل که ظاهر خوبی داشت خریدیم.بعد از اونجا راهی ارامگاه باباطاهر شدیم.جایی که وسط یک میدون به همین اسم بود و حس و حال خوبی میداد.با ورودی نفری 3000 تومن وارد ارامگاه شدیم و چند تا عکس گرفتیم و چند تا از اشعار زیبای باباطاهرو که اطراف آرامگاهش نوشته بود خوندیم و از آرامگاه اومدیم بیرون.
عکس شماره 12:آرامگاه باباطاهر
اونجام چند تا دستفروش سفال میفروختن و جالب اینه که قیمت یک قندونو که از لالجین میدونستیم چقدره اینجا ارزون تر بود. یه خانم و اقایی هم فالوده میفروختن که خوردنش واقعا چسبید. درست روی نیمکت پشت ارامگاه که دید خوبی هم به ارامگاه داشت.و از اونجا به سمت شهرمون حرکت کردیم. توی راه کلی خربزه داشتن که ظاهرش با خربزه های سمت ما فرق میکرد. یکیو که شکوند واقعا طعم خوبی داشت و انقدر تعریف کرد که ما واسه کل فامیل سوغاتی خربزه خریدیم و واقعا هم طعم خوبی داشت. فلفل های همدان هم تپل وقد کوتاه بودن ولی وقتی اوردیم خونه دیدیم توشون تند هم پیدا میشه. دوباره شهر ساوه رو دور زدیم و بعد از چند عوارضی به تهران رسیدیم واز اونجا راهی شهر خودمون شدیم.