سلام بعد ازيک سال سرزدن در سايت لست سکند و خوندن سفرنامه هاي مختلف و استفاده کردن از تجارب افراد در سفر ها تصميم گرفتم خودم هم در اين برنامه شرکت کنم تا بتونم تجربياتم رو در اختيار شما بگذارم و در تصميم گيري ها کمکي کرده باشم و سفري دلپذيرتر برای شما رقم بخوره.
در اين سفرنامه من ميخواهم تجربه سفرم به شهر گلپايگان و اصفهان را با شما به اشتراک بگذارم.
تصميم به اين سفر با دعوت دوست وهم دانشگاهي عزيزم به خونشون گرفته شد. از اونجايي که من همش اين سفر رو پشت گوش مينداختم يجورايي يکدفعه اي تصميم براي سفر گرفته شد.
قبل سفر در فرصت کوتاهي که داشتم در سايت لست سکند جاذبه هاي گردشگري را تا حدي بررسي کردم و تصميم گرفتم برنامه ريزي براي سفر در گلپايگان رو به دوستم بسپارم. طبق بررسي هايي که از لحاظ آب و هوايي هم داشتيم تو دو روز سفر ما در گلپايگان بارندگي بود اونم در شهري که به گفته دوستم به ندرت تو مهر و آبان بارندگي دارند. البته ما در تعطيلات بوديم وزمان ديگه اي نداشتيم براي سفر و بايد با سرما و بارندگي کنار ميومديم. ولي طبق صحبت هايي بعدا با پدر دوستم شد گفتند بهترين زمان براي سفربه گلپايگان ارديبهشت ماه است.
براي رفتن به گلپايگان هم ما با ماشين شخصي بستگان دوستم که ميخواستند براي تعطيلات به گلپايگان بروند همراه شديم. ما پنجشنبه 2آبان ساعت 11 از تهران شروع به حرکت کرديم به سمت اتوبان تهران قم. اوايل مسير بخاطر تعطيلات 28صفر به نسبت شلوغ بود.
ما مسير رو با اپليکشين ويز دنبال کرديم که فاصله تا گلپايگان را 297 کيلومتر و4 ساعت و تخمين زده بود. در مسير کمربندي آزادگان يک مسير را اشتباه رفتيم و در اينجا ترجيح داديم که بنزين بزنيم. در جايگاه سوخت 179 اقاي مسئولي که براي ما بنزين زدند و براي پرداخت ما کارت را به ايشون داديم تا از خودپرداز حساب کنند که حدود 2ساعت بعد تو جاده فهميديم اين آقا شيطنت کردند و دوبار از کارت براي بنزين کشيدن و وقتي هم به جايگاه زنگ زديم گويا اين اتفاق براشون تازگي نداشته و قبلا هم اتفاق افتاده که اينم از ضدحال هاي سفر بود.
خوب به هرحال ما به مسير ادامه داديم و بعد از عوارضي قم ما سمت راست به سمت جاده ارسفنگان حرکت کرديم و حدود 2ساعت و نيم ديگه تا گلپايگان راه داشتيم. با توجه به ويز ما مسير را به سمت جاده اراک ادامه داديم و گويا دوستانم هميشه از مسير شهر دليجان ميرفتند. ولي مسيري که ما هم رفتيم خوب بود و ما ساعت 2بعدظهر به ميدان 15خرداد اراک رسيديم.
عکس از میدان 15 خرداد
بخوام درباره جاده قم تا اراک صحبت کنم بنظرم مسير پتانسيل اينو دارد که باند ماشين هاي سنگين از سواري جدا بشه و جاده عريضتر بشه بخاطر اينکه هم جاده باريک بود هم پر از ماشين هاي سنگين بود که بعضي مواقع رانندگي رو سخت و خطرناک ميکرد. در ميدان 15 خرداد ترافيک سنگيني بود و چند دقيقه اي معطل شديم و بعد درمسيرخمين قرار گرفتيم. در طول جاده يک سربالايي خيلي ملايمي وجود داشت ولي جاده خلوت بود و مشکلي نداشتيم.
با رسيدن به خمين باران شديدي شروع به باريدن کرد و حدود ده دقيقه در جاده همراه ما بود و بعد از شدتش کم شد. حدودا يک ساعت و نيم بعد در ساعت سه و نيم بعد از ظهر به گلپايگان رسيديم. بعد از رد کردن سربالايي ها جاده خمين به گلپايگان, سرازيري ها ما را به شهر نزديک و نزديک تر ميکرد و شهر جوري بنظر ميرسيد که انگار توسط کوه ها احاطه شده است.
طبق توضيحات دوستم ورودي گلپايگان از مسير گوگد (جاده دليجان) سرسبزتر است و مسيري که ما عبور کرديم بيشتر کوهستاني بود. ورود به شهر از همون اول با معرفي مکان هاي مختلف شهر همراه بود.
در ابتدا از بيمارستان امام حسين که در ورودي شهر قرار دارد عبور کرديم و جلوتر هتل جهانگردي گلپايگان قرار داشت و بعد از يک پل گذشتيم که گويا به پارک ساحلي معروفه و در زمان پرآبي خيلي قشنگ و مملو از جمعيت است ولي در آن تاريخ آب رودخانه خشک بود.
عکس پارک ساحلی از اینترنت
کم کم به خونه دوستم رسيديم و تحت مهمان نوازي گرمشون قرار گرفتم و بعد صرف ناهار و کمي استراحت ترجيح داديم بخاطر زمان محدودمون هرچه زودتر گشت رو شروع کنيم.
در شروع گشت و گذارهايمان ساعت پنج عصر به سمت رباط حسن حافظ حرکت کرديم. در اينجا دوس دارم درباره رباط توضيحي که دوستانم دادند رو براي شما هم تعريف کنم چون خودم قبل از سفر اطلاعي نداشتم.
رباط به مناطق روستايي از يک شهر گفته ميشود که با توجه به گسترش جمعيت و شهرنشيني امروزه به عنوان بخشي از شهر بحساب مياد. رباط حسن حافظ هم خوش آب و هوا ترين بخش گلپايگان است و به همين دليل منطقه تفريحي محسوب ميشود و در بهار تابستان بسيار سرسبز و پر از محصولات کشاورزي است.
ما هم بعد از گشت زني در منطقه و صرف چاي در کافه شب نشين تصميم گرفتيم به سمت مرکز شهر خيابان امام خميني برويم.
عکس 5 نماي کافه شب نشين
باتوجه به صحبت دوستانم گلپايگان به دليل نزديکي به تهران در تعطيلات بسيار شلوغ مي شود ولي در اون زمان باوجود تعطيلي شلوغي ازار دهنده اي نبود. اولين چيزي که در مرکز شهر توجه منو جلب کرد مناره بزرگ و نوراني در اين منطقه بود و اين مناره از جاذبه هاي گردشگري گلپايگان است وقدمتش بر ميگرده به دوران سلجوقي. گفته ميشه اين مناره براي راهنمايي کاروانيان بوده و بالاي آن چراغ نصب ميکردند . در داخل منار و بالاي راه پلهها در ميان اشعار و يادگاريهاي نوشته شده، اين شعر هم ديده ميشود:
منار است و نشان باستان است
چه تاجي بر سر گلپايگان است.
دريغا کاين نشان آسماني
که… بر زمين و سر بر آسمان است.
در روبروی مناره هم ورودي بازار سنتي گلپايگان يا بازار چهار سوق قرار دارد. اين مجموعه داراي ورودي هايي با وسعت بسيار و طاقبندي و سقف ضربي آجري است که بيانگر معماري ساختمانهاي دوران سلجوقي است که در ابتداش مغازه هاي مس فروشي به چشم ميخورد که من رو ترغيب به گشت زني در آن منطقه کرد.
چند مغازه مس و برنجي و سنتي فروشي کنار هم بود که نما خيلي زيبايي به ابتدا بازار بخشيده و قيمت کارها خيلي بصرفه تر از تهران بود.
ما راه مون را به سمت ادويه فروشي ها ادامه داديم و بازار پر رنگ و لعابي بود و همچنان قيمت ها بسيار بسيار بصرفه تر از تهران .
بعد از ادويه فروشي ها تصميم گرفتيم به سمت مسجد جامع گلپايگان قدم برداريم. مسجد در اون زمان خيلي خلوت بنظر ميرسيد. در مسجد باز بود و ميتوانستيم از داخل مسجد بازديد کنيم.
داخل چون نور خوبي نداشت نتوانستم خيلي خوب از معماري و ظرافت کاري ها سردربيارم و با اينکه اين مکان يک بنا خيلي باارزش است ولي توجهات لازم براي ترميمش صورت نميگيرد. و تمام اين بناهاي تاريخي نياز به مرمت دارند.
با دوستانمون دور زدن با ماشين در شهر رو ادامه داديم و به بستني فروشي سلطاني رسيديم که تعريفشو قبلا از دوستم خيلي شنيده بودم وواقعا هم عالي بود. پيشنهاد ميکنم حتما امتحان کنيد مخصوصا بستني خامه ای رو.
چون شب دوستم مهموني خانوادگي در رستوران داشتند ترجيح داديم به منزل دوستم برگردیم و آماده شيم براي شام مهماني در رستوران تک هاشمي گلپايگان بود. کبابي هاي گلپايگان هم که از جاذبه هاي شهر بحساب مي آيند و واقعا هم عالي هستند. طعم گوشت خالص واقعا مطبوع و دلچسب بود. همراه کباب گوجه و فلفل کبابي هم سرو شده بود که جذابيت کباب رو چندبرابر ميکرد. متاسفانه آنقدر درگير غذا بوديم که نشد عکسي از غذا گرفته شود.
عکس از اينترنت
بعداز غذا هم دوستان عزيزم تصميم گرفتند خانوادگي دوباره به حسن حافظ برويم و چاي ذغالي بنوشيم. برعکس غروب، رباط حسن حافظ بسيار شلوغ بود و ما به سفره خانه بهشت مادر رفتيم.
و دوباره مهمان چاي نبات ذغالي شدم که بسيار جو صميمي و نوستالژي بود. البته چون اتاقک ها فقط با يک پرده چوبي از هم جدا ميشد صدا ها همه منتقل میشد و بعضي!! از گروه ها محيط را اختصاصي براي خودشان تلقي مي کردند.
وبا يک چاي ذغالي دبش روز اول گردش ما به پايان رسيد.
در روز دوم با توجه به آخرين روز سفر من در گلپايگان برنامه خيلي فشرده اي داشتيم.
در روز دوم پس از صرف صبحانه در منزل، همراه دوستان به سمت کوچري رفتيم که در 20کيلومتري گلپايگان قرار داره و از مناطق تفريحي شهر بحساب مي آيد. دو سد در اين منطقه قرار داره: سد جديد و قديم که قدمت ساخت سد قديم به دوران پهلوي بر ميگرده و در فاصله دورتري بنا شده و سد جديد هم که در ابتدا مسير به چشم ميخورد و وسعت خيلي زيادي را شامل ميشود.
هواي امروز از ابتدا باران شديد بود و در جاده هم گويا بر شدت باران افزوده ميشد. پدر دوستم توضيح دادند که اين مسير قبلا پر از درخت و پوشش گياهي بوده ولي با تاسيس سد جديد تمام پوشش هاي گياهي از بين رفته که جای بسی تاسف داره. بعد از پياده شدن و ديدن شدت آسيب وارد شده به محيط زيست واقعا به اين فک فرو رفتم که انسان براي آسايش خودش چه جنايت بزرگي را در حق محيط زيست انجام ميده.
عکس از بين بردن پوشش گياهي و خشک بي حاصل شدن خاک
عکس نماي سد جديد
بعد به سمت سد قديم حرکت کرديم. هرچه به سمت بالا ميرفتيم پوشش گياهي بيشتر ميشد و محيط زيباتر.
به آخر منطقه که رسيديم دما خيلي پايينتر بود. در مسير برگشت از روستاي عباس آباد هم عبور کرديم که بين دو سد قديم و جديد بود وطبيعت بسيار سرسبز و رويايي داشت.
در مورد کوچري بنظر من منطقه بسيار زيبايي است و حتما ارزش بازديد رو داره.
غروب تصميم گرفتيم به خوانسار برويم. قبلا درباره عسل خوانسار شنيده بودم ولي گويا آلو و گردو هايش هم معروف است. طبق صحبت هاي دوستم دما در خوانسار از گلپايگان هم 2تا 3درجه کمتر است و باران هم بايد بهش اضافه میشد. فاصله گلپايگان تا خوانسار 20 کيلومتر است. و جاده هم تازه و خوب بود.
توصيفم از خوانسار... واقعا نميتونم توصيف صريحي داشته باشم شبيه هيچ جايي که تا حالا ديده بودم نبود. بهترين جمله اي که ميتوانم بگويم:
"کوچه هايي به سمت رويا"
فک کنيد وارد يک کوچه معمولي ميشد ولي از رودخانه و طبيعت بينظير سر در مياريد! چندتا عکس خوشگل از اين منطقه گرفتيم.
درخت هاي گردو هم که درسراسر منطقه ميبينيد البته از زمان چيدنشون گذشته بود ولي چندتا گردو رو زمين پيدا کرديم و خورديم که مزه گردو تر واقعا قابل توصيف با کلمات نيست.
و چون هوا به سوي تاريکي در حرکت بود مسير را به سمت سرچشمه خوانسار ادامه داديم. در آن زمان سرچشمه بسيار خلوت بود ولي در تابستان و بهار آخر هفته گويا شلوغ و مملو از جمعيته. بعد سرچشمه به سمت يک خيابان حرکت کرديم که پر از گز فروشي و خوراکي هاي مخصوص شهر بود. چون هوا زياد ياري نکرد تصميم گرفتيم به سمت گلپايگان حرکت کنيم.
شب آخر فرا رسيد و نوبت، نوبت بازديد از ارگ تاريخي گوگد بود. گوگد در فاصله 20کيلومتري از گلپايگانه و اين ارگ در مسير راه ابريشم قرار داشته است.
عکس زير هم توضيحات قرار گرفته در ارگ بود.
براي ورودي ارگ هم نفري 2هزار تومن دريافت ميکنند و ارگ تا 12شب باز است. ما ساعت 9شب رسيده بوديم ولي بجز ما فقط يه خانواده ديگر براي بازديد بودند. قسمتي از ارگ هم هتل است و امکان اقامت وجود دارد.
درباره ارگ هم بخوام بگم محيطش خيلي قشنگ و کارشده است. و دوستانم گفتن در برخي اوقات شب ها موزيک زنده هم دارند که ماه چون در شب 28صفر بوديم خبري از موسيقي نبود. يکسري غرفه هم در محوطه وجود داشت که همه بسته بود. دوستانم پيشنهاد دادند از يکسري پله ميتوانيم بالا برويم و از بام کل ارگ و منطقه را تماشا کنيم.
با تاريک شدن هوا براي رفتن به بام به مشکل برميخوريد زيرا متاسفانه هيچ گونه لامپ يا روشنايي نيست و اين در شرايطي بود که پله ها يکجورايي پله مرگ است، ارتفاع زياد و باريک ما که مجبور شديم از 2تا چراغ قوه گوشي استفاده کنيم. لازمه ذکر کنم مواظب سرتون هم باشيد ارتفاع يدفعه کم ميشه وو بنننگ. پس بازم ميگم مواظب سرتون باشيد
و يک موضوع بسيار ناراحت کننده اینکه هنوز افرادي هستند که روي اثار تاريخي و باستاني يادگاري و اسم و تاريخ مينويسند واقعا جاي تاسف داره و شما رو جا جاي ديوار ميتونستيد اين ننگ رو ببينيد. بالاخره بعد از تلاشها ما به بالا ارگ رسيديم. از بالا ارگ خيلي زيبا بود ولي اگر چراغ هم براي بالا تعبيه ميکردن که ديگر عالي مي شد.
بعد هم بازديد رو از خود محوطه ارگ ادامه داديم، خوشگل بود. و يکسري تزيينات خيلي بامزه وجود دارد که قالي و همچنين چيز هايي گذاشتند که فروشي هم بودند.
بازديد من هم از جاذبه هاي گلپايگان با ارگ گوگد به پايان رسيد و حالا نوبت اصفهان رویایی بود.
در روز سوم ساعت 11:30 از گلپايگان به سمت اصفهان حرکت کرديم. فاصله اصفهان تا گلپايگان 170 کيلومتر است که ويز زمان رسيدن رو براي ما 2ساعت و 15 دقيقه تخمين زد. مسير خلوت بود و بيشتر کاميون در مسير تردد ميکرد و ما در ساعت 13:30 به ورودي شهر اصفهان رسيديم . من براي بار دوم به اصفهان سفر ميکردم و سفر قبلي من نوروز سال 87 بود. براي من شهر کاملا يک شکل ديگه بود و بسيار مدرن تر و پيشرفته شده تر بنظر مي رسيد.
البته هميشه اصفهان از شهرهاي مورد علاقه من بوده و اولين سفر من به اصفهان جز خاطره انگيز ترين سفرهاي عمر من است. براي بازديد جانانه از اصفهان بنظرم حداقل 4 روز زمان نياز است ولي از آنجا که فرصت ما براي بازديد از اصفهان تقريبا يک نصفه روز بود تصميم گرفتيم از کليسا وانک و سي و سه پل و پياده رو عباسي و ميدان نقش جهان بازديد کنيم.
اولين مقصد ما کليسا وانک بود. کليسا وانک در منطقه جلفا اصفهان قرار دارد و کليسا توسط ارامنه منطقه اداره ميشود. ورودي براي ايراني ها نفري 10 و براي خارجي ها نفري 50 هزار تومان است. ساعت بازديد هم براي نيمه دوم سال از 8:30صبح تا ساعت 17 است. با دادن ادرس به ويز و مسيريابي حرکت ما به سمت جلفا شروع شود.
و با توجه به تعطيلي چند روزه در آن تاريخ خيابان ها خيلي شلوغ بود و ما حدودا 20 دقيقه بعد به جلفا رسيديم. در حدود 200متري کليسا پارکينگي وجود دارد که از لحاظ پارک ماشين مشکلي وجود نداشت. بعد از يک پياده رو سنگفرشي به کليسا رسيدیم.
براي ورود به کليسا از دري چوبين عبور کرديم و ابتدا بعد خريد بليط و تحويل آن وارد حياط شديم. در حياط کليسا برج ناقوس که ساعتي بزرگ در طبقهي دوم آن نصب شده است ديده مي شه، ارتفاع اين برج سه طبقه است که در طبقهي سوم آن ناقوسي بزرگ قرار دارد و به برج ساعت مشهور است.
در حياط آرامگاه چند چندين تن از اسقف ها وافراد مشهور ارامنه قرار دارد .
بعد از آن داخل بخش اصلي کليسا شديم. معماري کليساي وانک تلفيقي از معماري ايراني و اروپاييه و ظاهر کليسا معماري ايراني را نشون میده اما نقشهي داخل آن الهام گرفته از اروپا است. در ديوار و سقف کليسا نقاشي ها مختلفي وجود داره که هر کدام يک داستان از انجيل را روايت ميکنه. واقعا بعد ورود غرق در زيبايي و هنر شدم. و فهميدم وجود اين همه بازديد کننده خارجي همراه ما در کليسا بي دليل نيست.
براي بازديد بعدي وارد موزه مردم شناسی ارمنه جلفا شديم. اين بخش از کليسا سال 97 تاسيس شده بود و و تازگي اين بخش مشهود بود و هدف از اين قسمت به نمايش گذاشتن فرهنگ و هنر مردم جلفا نو بود.
در ابتدا موزه نقشه ای از پراکندگي جمعيت ارامنه قرار داده شده بود در ادامه هم عکس هايي از بخش هاي مختلف موزه براي شما ميگذارم. این موزه با عکس افراد مشهور و نامی ارامنه به پایان رسید.
قسمت آخر براي بازديد موزه خاچاطور کساراتسي بود.
موزه در دو طبقه هست. بخش هاي مختلفي در اين موزه وجود داره مثل نامه ها، کتب، نسخه خطي شامل انجيل و تورات هاي قديمي و خطي، تابلوهاي نقاشي و چيني، لباس هاي مردم و اسقف و ابزار ها و لباس هاي مراسم هاي خاص، فرمان هاي تاريخي درباره ارامنه، صنعت چاپ و سکه ها ...همچنين غرفه اي هست که اشياي شخصي يپرم خان در آن به نمايش دراومده. يک بخشي هم اختصاص داره به ماجراي نسل کشي ارامنه در جريان جنگ جهاني اول.
من به شخصه دو بخش اول موزه را بيشتر دوست داشتم و بخش سوم مخصوصا قسمت کشتار گسترده ارامنه من رو بهم ريخت. البته واقعيتي است که حتي در همين زمان که من دارم اين متن را براي شما اماده ميکنم در جاي جاي اين کره خاکي همچين فجايعي در حال رخ دادن است و اميدوارم روزي فرا برسه که انسان ها با هرنوع طرز فکر و دين وقوميت با مهرباني و صلح بتونند در کنار هم زندگي کنند.
خوب در انتها نکاتي براي بازديد بايد ذکر کنم:
- موزه 3بخش دارد و سعي کنيد از همه بخش ها بازديد کنيد.
- زمان تقريبي براي بازديد کامل از موزه 3ساعت است.
- به همه اديان احترام بزاريم و وقتي براي بازديد از يک مکان ديني ميرويم حرمت آن را نگهداريم و براي جوک يا شوخي علامت صليب درنياوريم چون ارامنه به اين موضوع حساس اند.
خوب بازديد ما از کليسا وانک به پايان رسيد و ما به سمت مقصد بعدي که نهار در بريوني اعظم بود حرکت کرديم. از کليسا وانک تا شعبه نزديک سي وسه پل بريوني اعظم حدود 20دقيقه راه بود و ما ساعت4:30 به بريوني رسيدم. ولي به هيچ وجه جاي پارک نبود حتي در کوچه ها و ما نزديک 15دقيقه معطل شديم تا جاي پارک پيدا کنيم.
و وقتي هم که به رستوران رفتيم متاسفانه نهار تمام شده بود و ما با قيافه هاي مچاله تصميم گرفتيم به پياده رو چهارباغ عباسي برويم تا هم از مرکز شهر ديدن کنيم هم از فست فودي هاي آن قسمت غذايي براي ته بندي تا بريونی شام پيدا کنيم. همچنان ترافيک در شهر زياد بود و ما در ميدان انقلاب رو بروي سي وسه پل پارک کرديم و به سمت چهارباغ رفتيم.
چهار باغ بصورت پياده رو است و فقط ماشين هاي رو باز حمل مسافر در آن تردد ميکند. در 2طرف خيابان هم مغازه و پاساژها مختلفي وجود دارد. بعد خوردن غذا از فست فود چيکاويچ که خيلي شلوغ بود و کيفيتش به نسبت خوب به سمت ميدون نقش جهان حرکت کرديم.
و سرانجام ميدون نقش جهان رويايي. بناهاي تاريخي موجود در چهار طرف ميدان نقش جهان شامل عاليقاپو، مسجد شاه (مسجد امام)، مسجد شيخ لطفالله و سردر قيصريه است.
که متاسفانه وقتي من رسيده بودم ساعت بازديد تمام شده بود. پس تصميم گرفتيم يک دور کامل ميدون را بزنيم و از مغازه هاي دور ميدان ديدن کنيم. در ابتدا مغازه هاي مس و برنجی و گليم و منبت بود که کارها يکي از يکي قشنگ تر.
بعد کلي لذت بردن و يک نيم دور, دور ميدون رو زدن تصميم گرفتيم به کافه حاج ميرزا که قبلا عکساشو تو اينترنت ديده بودم بریم. براي رفتن به چاه حاج ميرزا بايد در ميدان نقش جهان بعد گذشتن از خيابان حافظ وارد قسمت بازار که بيشتر لباس هست بشويد و نبش کوچه يک بساط کلاه فروشي هست که وارد کوچه که شديد علامت چاه حاج ميرزا يا آزادگان قرار داره و بيرونشم هم پر از وسايل عتيقه و يک شهرفرنگ هستش.
وجذابيت حج ميرزا به فضاي سنتي و تزيينات داخلشه، هر چيز قديمي و عتيقه که تصور کنيد از در و ديوارش آويزون است. براي سفارشم يه آقايي بودند که هم سفارش ميگرفتند و هم سفارش رو مياوردند. و ما گوش فيل با دوغ سفارش داديم که به نسبت شلوغ بودن خوب سرويس ميدادند و بعد چند دقيقه يک ليوان خيلي بزرگ دوغ و گوش فيل رو ميز ما بود. من طعم ضد شوري و شيريني رو دوست داشتم ولي فوق العاده اون حجم از دوغ شکم پر کن بود.
بعد حاج ميرزا تصميم گرفتيم نيم دور مانده رو کامل کنيم. چند صد متر بعد به گزفروشي کرماني رسيديم و من گز آردي نيکومنش را گرفتيم که بعدا که خانواده امتحان کردند همه از طعمش تعريف کردند. با گذشت از عالي قاپو دور ما هم از ميدان داشت به پايان خودش ميرسيد و من ناراحت از اين به پايان رسيدن. اگر ميتوانستم حاضر بودم ساعت ها همان جا بشينم و از آن حجم از حس زندگي و زنده بودند لذت ببرم.
ولي خوب دل کندم و به سمت مقصد بعدي که سي و سه پل بود حرکت کرديم. چون شب شهادت بود از جمع هاي هميشگي موسيقي سي و سه پل خبري نبود ولي جمعيت زيادي در آنجا بودند و زاينده رود هم تا حد کمي آب داشت و اين براي من که آن را 11 سال پيش به معني واقعي زاينده ديده بودم بسيار ناراحت کننده بود و اميدوارم مثل درياچه اروميه دوباره زنده شود.
قدم زدن ما روي پل در نسيم خنک پاييزي پايان بخش بازديد هاي اين سفر بود ولي يک جاذبه خوشمزه هنوز باقي مانده و آن چيزي نيست جز بريوني اعظم وعده اي که در نهار نصيب ما نشده بود. بريوني يک غذاي سنتي اصفهان است که از گوشت قرمز و جگر سفيد تهيه شده و ما طبق نظرات در سايت بريوني اعظم را انتخاب کرده بوديم. کيفيت غذا براي من که اولين بار بود بريوني را امتحان ميکردم قابل قبول بود.
و سرانجام پرونده اين سفر بسته شد و من بيش از هر چيزي آرزو ميکنم در آينده اي نزديک دوباره بتوانم به اين شهر هاي زيبا بيايم و از جاذبه هاي بيشتري بازديد کنم وباز هم زيبايي ها و تجربيات سفرم رو با شما به اشتراک بزارم.
نویسنده : MNoroozi