از اول تابستون تو فکربودیم کجا مسافرت بریم که هوا خوب باشه و هم اینکه برامون جدید باشه . چند ماه تابستون که هوا خیلی گرم بود وبا وجود پسر کوچیکمون واقعا قید سفر رو زدیم و از اواخر مرداد برنامه ی همدان و قزوین رو چیدیم . و تصمیم گرفتیم هفته دوم مهر بار سفر رو ببندیم و راهی بشیم . ازونجایی که قبلا به غار علیصدر رفته بودیم قرار شد جاهای دیدنی داخل شهرهمدان و شهرهای اطرافش رو بریم ، قزوین هم لیست اماکن دیدنی داخل شهر رو آماده کردم و سفر به الموت و دریاچه اوان برای سال های بعد گذاشته شد.
خب طبق روال از چند روز قبل چک لیست سفر رو آماده کرده بودم و شب قبل سفر همه رو داخل ماشین چیدم . شنبه 9 مهر 1401 ساعت 4 عصر بعد از تایم کاری من و همسرم (علیرضا) به همراه پسر فندقمون ( آرهان ) که 17 ماه داره ،راهی تهران شدیم . تقریبا ساعت 10 شب به تهران رسیدیم . علیرضا از قبل سوئیت هماهنگ کرده بود و بی معطلی زودتر خوابیدیم که صبح سرحال بیدار بشیم .
روز اول
یک شنبه ساعت 6 صبح به سمت اتوبان ساوه حرکت کردیم ، انارهای قرمز و آب انار فروشی های مسیر نشون از شهر ساوه می داد . یکی از انار فروشی ها توقف داشتیم و آب انار تازه و خنکی خریدیم و ادامه مسیر تا همدان رو پیش گرفتیم .
بعداز تحویل سوئیت و جابجایی وسایلمون به میدان امام رفتیم که اطرافش سنگ فرش بود با ساختمون های قدیمی و معماری زیبا . در کنار این میدان خیابان بزرگ سنگ فرش شده با درخت های بلند در دو طرف که متصل به بازار و مغازه های شهر بود، وجود داشت .
به سرای قدیمی گلشن رفتیم ، دیزی فروشی محلی داشت که ناهار خودمون رو مهمون کردیم . چای در استکان و نعلبکی قدیمی ، دیزی در ظرف های روحی با دوغ محلی عالی ، نشستن روی تخت و زیر سایه درخت کلی انرژی و حال خوب بهمون داد . صاحب کافه هم یه گوشت کوب شیشه ای به آرهان به یادگار هدیه داد . اطراف تخت ها پراز گربه بود که بوی دیزی اونارو هم بی تاب کرده بود و اساسی پسرمون سرگرم بود باهاشون ؛ یک لقمه خودش غذا میخورد یک لقمه برای پیشی ها پرتاب میکرد .
بعد به سمت شهر ملایر حرکت کردیم . ملایر شهر منبت و مبل ایران . پر از فروشگاه های مبل که واقعا خیره کننده و جذاب بودند.
به پارک مینی ورلد رفتیم ، منطقه ی خیلی بزرگی بود و در هر قسمت جاذبه های گردشگری شهر های مختلف رو در ابعاد خیلی کوچیکتر شبیه سازی کرده بودند از جمله : تخت جمشید ، پل ورسک ،آرامگاه خیام ،سی و سه پل ، حافظیه ،برج ایفل ، برج کج پیزا . البته هنوز محوطه اطرافش نیمه ساخته ، ناقص و در حال تعمیر بود و از طرفی هم این نمادهایی که ساخته بودند در حال فرسایش بود. فکر میکنم زمانی که محوطه اطراف ساخته بشه این نمادها باید بازسازی بشن .
هوا خیلی گرم شده بود و هیچ چیزی به اندازه بستنی نمیچسبید ، به بستنی فروشی دور میدون پارک سیفیه رفتیم تا کلی انرژی بگیریم. پارک سیفیه ملایر یکی از قدیمی ترین پارک های کشور هستش که فضای سبز عالی برای نشستن و استراحت داره که ما به خاطر گرمای هوا و خستگی آرهان وارد محوطه تاریخی پارک نشدیم .
بعد به سمت شهر تویسرکان حرکت کردیم . شهر معروف گردوی ایران . مسیر فرعی با جاده آسفالت و پیچ در پیچ داشت . تموم ورودی شهر پر از باغ های گردو بود ،بوی برگ و پوست گردو تموم فضا رو پر کرده بود، تویسرکان شهر کوچک و جالبی به نظرمون اومد ( شبیه شهمیرزاد سمنان ) . سرتاسر خیابون پر از گردو و بادام تازه برای فروش بود . بعد از خرید گردوی تازه به همدان برگشتیم و یرآلما یومورتا برای شام خریدیم و به خونه رفتیم .
روز دوم
بعد از صبحونه به سمت دهکده گنج نامه حرکت کردیم .تقریبا در ارتفاع شهر و منطقه خوش آب و هوایی بود . بعد از پارک کردن ماشین ،بلیط آکواریوم تهیه کردیم و وارد شدیم . ماهی های زیبایی داشت ، آرهان ذوق زده شده بود و ماهم با خوشحالی اون بیشتر خوشحال بودیم . یک سری پرنده و خزنده هم داخل آکواریوم وجود داشت .
بعد به سمت آبشارحرکت کردیم که پیاده روی کمی داشت . اطراف آبشار فضای نشستن زیادی وجود داشت که باصفا بود . بعد هم از محوطه پله ای که از وسطش آب جاری بود از آبشارو گنج نامه خارج شدیم .
در حال رفتن به داخل شهر بودیم که علیرضا چشمش به هواپیما و موشک افتاد و توقف کرد وگفت بریم پسری بنگ بنگ ببینه و اینگونه شد که ناخواسته از باغ موزه دفاع مقدس همدان سر در آوردیم .محوطه بسیار بزرگ و داخل موزه که طراحی و تکنولوژی جالبی داشت حتی از موزه جنگ خرمشهر بسیار مجهزتر و جذاب تر بود . آرهان هم که ازین غرفه به اون غرفه در حال دویدن و بنگ بنگ بازی کردن بود . آقایی هم اومدند و کلی راجع به غرفه ها توضیح میدادند و یک کیک وساندیس هم به پسری دادند . خلاصه که 2 ساعت از وقت مون اونجا گذشت .
بعد با گوگل مپ آدرس مقبره استرو مردخای رو سرچ کردم که در بازار و نزدیک میدون امام بود . ماشین رو در پارکینگ گذاشتیم و به سمت خونه استرومردخای رفتیم که متاسفانه با در بسته مواجه شدیم. طبق نوشته روی در ساعت بازدید 12-8 و 6-3 عصر بود و ما 12/15 رسیده بودیم . تصمیم گرفتیم به آرامگاه ابوعلی سینا که نزدیک بود بریم . بعد از تهیه بلیط وارد باغ شدیم طبقه بالا نماد آرامگاه بود و طبقه پایین در راستای همون ستون ها مقبره ابن سینا وجود داشت .
مقبره عارف قزوینی هم در حیاط این باغ وجود داشت .
آرامگاه ابن سینا در انتهای خیابان سنگ فرش شده منتهی به میدان امام بود .
کمی روی صندلی های زیر سایه درخت های خیابون نشستیم و سیب زمینی و پیراشکی خریدیم تا کمی رفع گرسنگی کرده باشیم .با تاکسی به آرامگاه بابا طاهر رفتیم ، فضای اطراف آرامگاه با اشعار باباطاهر پوشیده شده بود با ستون هایی که دور مقبره رو احاطه کرده بودند در حالیکه ما مشغول خوندن اشعار باباطاهر بودیم آرهان از این ستون به اون ستون دالی بازی میکرد .
بعد به پارکینگ برگشتیم و سوار ماشین شدیم و کمی در خیابون های شهر دور زدیم تا ساعت 3 بشه و به استرومردخای بریم . از ساعت 3 تا 3/30 پشت در منتظر بودیم و همچنان خبری نبود ،خلاصه که ساعت 3/40 یک آقای مسن با اعصاب داغون و اخم که متصدی اونجا بودند اومدند و گفتند بازدید نداریم . حالا من هی توضیح ما از شهر خیلی دور اومدیم و خیلی از صبح منتظریم و ایشون هم عصبانی تر که چی داره دو تا قبر که ببینید ! فصل گردشگری تموم شده و .... حس میکردم هر لحظه ممکنه علیرضای صبور به ناصبور تبدیل بشه و قید دیدن این خونه رو بزنه و با نگاهی ملتمسانه بهش اشاره زدم سکوت کن فقط بریم داخل رو ببینیم.
با کلی منت و اکراه در رو باز کرد و اجازه ورود داد و بعد هم در رو بست . اجازه دور زدن در محوطه حیاط هم نداد . در ورودی مقبره سنگی و خیلی قدیمی و جذاب بود ، با چند تا کلید در رو باز کرد و گفت برید داخل ... خیلی ترسیده بودم و جرات داخل رفتن نداشتم حس میکردم بریم داخل در رو به روی ما میبنده ( حس فیلم جنایی بهمون دست داده بود ) یجوری با تردید بچه رو محکم بغل کردم ، کفش ها رو در آوردیم و وارد اتاق زیرزمینی و جذاب که دوتا قبر بزرگ چوبی در اون وجود داشت شدیم. در واقع سه تا اتاق تو در تو بود ، ورودی که اتاق اول بود دو طرفش صندلی تک نفره چیده شده بود که جلوی هر صندلی میز شیشه ای با شمع های بلند قرار داشت .
بعد از این اتاق یکم سرازیری طور وارد اتاق بعدی شدیم ، دوتا قبر بزرگ که با صندوقچه های چوبی منتبت کاری پوشیده شده بود و روی دیوارها به زبان عبری نوشته شده بود قرار داشت و از اونجا وارد اتاق سوم میشدیم که اونجا هم نیم کت و شمع چیده شده بود . خیلی اسرارآمیز و قشنگ بود ولی اجازه عکس انداختن نداد اصلا ، منم اصرار نکردم و فورا فقط میخواستم ازین اتاق اسرارآمیز خارج بشم . استرو مردخای مکان معنوی و مهمی برای یهودیان هستش.
بعد به شهر لالجین رفتیم . شهر سفال ایران ..... فروشگاه های کوچک و بزرگ و کارگاه های ساخت سفال و مجسمه . چند ساعتی در فروشگاه و کارگاه وقت گذروندیم و خرید کردیم . شام هم در رستوران محلی لالجین خوردیم و بعد به همدان و سوئیت برگشتیم .
روز سوم
صبح زود وسایلمون رو جمع کردیم و همدان زیبا رو با آخرین صبحونه سیب زمینی کبابی، ترک کردیم. اینم بگم که هندونه های همدان طعم بی نظیری داشت وما هر روز یکی می خریدیم .
به سمت آوج حرکت کردیم ، در مسیر به روستای کاج در قروه درجزین رفتیم که شنیده بودم در ساخت تابلو و قاب عکس شهرت دارند که متاسفانه بیشتر کارگاه هاشون تعطیل شده بود . به شهر آوج که رسیدیم به سمت پل معلق رفتیم ،پل فلزی و شیشه ای آوج که خیلی هم خلوت بود یعنی یه پل بود و ما سه نفر که کلی لذتش رو بردیم .
بعد از آوج به سمت قزوین حرکت کردیم که از شهر تاکستان گذر داشتیم ، اطراف پر از مغازه های فروش انگور ،کشمش و آب انگور بود .
ساعت 12 بود که به قزوین رسیدیم ، کلید سوئیت که از قبل هماهنگ کرده بودیم رو تحویل گرفتیم و به پارک باراجین رفتیم .این پارک در ارتفاع شهر قزوین بود که مساحت خیلی زیادی داشت و شهری برای خودش محسوب میشد . ما به دهکده طبیعت باراجین رفتیم .
بعد از تهیه بلیط وارد دهکده شدیم ، ورودی ،پرندگان شکاری زیادی وجود داشت .قسمت جذابش دیدن شیر ،ببر ،پلنگ از پشت قفس های شیشه ای بود . برخلاف باغ وحش های دیگه ای که رفته بودیم ، باراجین حیواناتش خیلی سرحال و چاق بودند. دیدن این حیوانات اینقدر نزدیک ،ترس عجیبی توی وجودم انداخته بود ، آرهان که هنگ کرده بود و برای اولین بار کلمه ی بیاا بیااا رو به زبون آورد . قسمت جذاب دیگه ش حیوانات مزرعه بود که انواع گوسفند و اسب های خارجی و خوشگلی داشت . پرنده های آزاد در فضا و آکواریوم هم وجود داشت که ما از فرط خستگی نرفتیم . دیدن کامل دهکده حیوانات 3 ساعتی زمان و کلی انرژی لازم داشت.
برای ناهار رستوران نمونه قزوین رو انتخاب کردیم و قیمه نثار سفارش دادیم . با توجه به تعریف و تبلیغات زیاد این رستوران به نظرم غذاش خیلی معمولی بود با قیمت نسبتا بالا. چون روزهای بعد قیمه نثار خیلی خوشمزه تری با قیمت خیلی خیلی کمتر توی رستوران های معمولی شهر امتحان کردیم .
بعد به خیابان سپه قزوین رفتیم . عمارت شهرداری و باغ چهلستون همه در اطراف این خیابون بودند ، ساعتی که ما رسیدیم بسته بودند . به سرای سعدالسلطنه رفتیم . کاروان سرای قدیمی که اطرافش پر از مغازه های صنایع دستی و کافه سنتی بود .
روز چهارم
برنامه امروزمون قزوین گردی بود اما ازونجایی که تعطیل رسمی بود بیشتر اماکن و بازار تعطیل بود . اول به دروازه تهران و بعد به کلیسای کانتور رفتیم . کلیسای زیبا و کوچکی که داخلش محل فروش صنایع دستی بود و توسط خانم جوانی اداره میشد که یک انگشتر از دست سازه هاش به یادگار خریدم.
بعد به باغ چهلستون رفتیم ،عمارت زیبای دوطبقه که محوطه اطرافش استخر و درختان زیبایی داشت.
مکان بعدی حمام قجر بود . حمام هم خلوت بود و بسیار تمیز ولی به نظرم باز هم به جذابیت حمام وکیل شیراز نمیرسید. چند صد متر جلوتر از حمام قجر شیرینی سنتی رضا بود که کلی شیرینی خوشمزه ( نازک نان پسته ای ، قطاب ؛ پادرازی ) برای سوغات خریدیم .
برای ناهار هم ،انتخاب من قیمه نثار و همسر هم طبق روال جوجه کباب بود . غروب در شهر اقبالیه قزوین کمی دور زدیم و برای شام هم به کبابی محلی در اقبالیه رفتیم و وسایلات رو جمع کردیم که صبح زود عازم بودیم .
روز پنجم
صبح زود به سمت کرج حرکت کردیم که رفیق عزیزم برای ناهار دعوتمون کرده بود ، چند ساعتی در جوار هم نشستیم و آرهان هم حسابی با دیزی دوست داشتنی بازی کرد ، بعد از ظهر هم به سمت گلوگاه حرکت کردیم و تقریبا 9 شب به خونه مادرجان رسیدیم.
این سفر هم به پایان رسید و خدارو شکر که فرصت دوباره دیدن زیبایی هاش رو بهمون داد . مسافت طی شده در این سفر: 1945 کیلومتر (131 لیتر بنزین )هزینه های هر سفری(به جز بنزین) واقعا یه جورایی سلیقه ای و با توجه به بودجه و مدیریت هر شخصی میتونه متغیر باشه ، الان هم به لطف اینترنت از منوی رستوران ها و بلیط ورودی ها به راحتی میشه مطلع شد .ما با وجود گل پسرمون که چالش های خاص سن خودش رو داره نتونستیم به همه جاهای دیدنی مد نظرمون بریم و گذاشتیم برای سفرهای بعدی . ممنون از وقتی که گذاشتید .