ایروان(شنبه 26 شهریورماه)
پایتخت شیک و ژیگول ارمنستان !معماری خود را دارد شییه معماری دوران کمونیستی .بویژه قسمت مرکزی شهر و میدان "هرا پاراک " یا جمهوری .اگر باکو رقیب دیرنه اش به "مرکز حیدر علی اف" می نازد و معماری پست مدرنِ "زاها حدید" عراقی.ایروان به میدان جمهوراش می نازد و معماری کمونیستی "الکساندر تامانیان"ارمنی. ایروان شهری است آرام با مردمان آرام. شهروندان ظاهرا زندگی کم دغدغه ای را تجربه می کنند . شتاب و "بدو بدویی" در کار نیست .نه ترافیکی در شهر برپاست و نه شلوغی اعصاب خرد کنی. کلا عجله ندارند ظاهرا شروع ساعات کاری ادارات نیز 9 صبح به بعد می باشد.
محیط شهری هم ،جذاب و دوست داشتنی است .پیاده روهای بزرگ کنار خیابان، رستورانها وکافهها برایِ گپ و گفت و خوردن و آشامیدن مناسبسازی شدهاند. همه چیز مهیای کسب آرامش و تجربه زندگی است. در سفر قبلی وقتی در محله "نورک "به دنبال آدرسی می گشتم .جلو یک اتومبیل دست تکان دادم .ایستاد. از شانس ما هم وطن بود وخوزستانی. خونگرم و ساکن ایروان.می گفت: اکثر کشورهای دنیا را تجربه کرده ام ولی ایروان را برای زندگی برگزیده ام.
میدان هراپاراک یا جمهوری
میدانی است زیبا ،دلفریب و دوست داشتنی. آبنمای موزیکالش ، رقص آب و نورش در سراسر سال بهانه عشاق است و توریست ها به ویژه در شب ها. حتی اگر شهر گرداگرد این میدان ساخت و گسترش نیافته باشد بدون تردید امروز مرکز ثقل شهر است . میدان توسط ساختمانهای دولتی نظیر وزارت امورخارجه ،دفتر مرکزی پست ،وزارت منابع طبیعی و انرژی ، هتل ماریوت و...احاطه شده است. "برج ساعت" این سمبل اوایل قرن بیستم نیز در شمال شرقی میدان در ساختمان خانه دولت خودنمایی می کند.
می گویند در روسیه ساخته شده است سال 1941 .قطر ساعت 4 متر، طول عقربه بزرگ 188 سانتی متر و عقربه کوچک 170 سانتی متر. در زمان حضور ما آب نما خاموش بود و موزیک مسکوت .می گفتند به دلیل احترام به کشته شدگان جنگ با آذربایجان است . ما که نفهمیدیم چرا.چون که در "پارک 2800" در فاصله 300 متری جنوب میدان، فوارهای موزیکال به همراه ،رقص آب و نور پردازی دایر بود. میدان پر بود از صندلی. جایگاهی ساخته اند در پیشانی .پرس جو کردیم. خوش شانسیم .سالروز استقلال ارمنستان نزدیک است و احتمالا جشن های استقلال.
بستنی فروشان اول خیابان آبوویان همچنان فعال هستند و پر مشتری . معمولا باید در صف بایستی . بستنی قیفی 200 درام به قیمت سفر قبلی. 5 سال پیش درام را 7 تومان خریدیم و امسال 55 تومان یعنی 8 برابر! بچه ها در زمان حضور در میدان معمولا با خرید بستنی کامی تازه می کردند. قبلا از کلیسای اجمیادزین ،معبد یا قلعه گارنی تنها معبد ستون دار رومی - یونانی ،کلیسای کیغارد و هزار پله و... دیدن کرده ایم در این سفر بیشتر دوست داریم در بین مردم باشیم و شهر را بگردیم.
پارک 2800 ایروان
این پارک بسیار زیبا به مناسبت دو هزار و هشتصدومین(2800 )سالگرد اربونی ، در فاصله 300 متری جنوب میدان جمهوری و در میان خیابان(در واقع بلوار) "وازگن ساگسیان" خیابان ساخته شده است . مثل بلوار کشاورز خودمان. با این تفاوت که وسط بلوار بسیار پهناور تر بوده و پارک در آن جای گرفته است .در این پارک تندیس ها و مجسمه های برنزی بسیاری وجود دارد.مجسمه گاو نر و دختر خندان از مهمترین آنها هستند.
فواره های قوسی آب، قسمت مهیج و پر مشتری این پارک به ویژه در شب ها هستند. فوارها در زمان های مشخص روشن می شوند و تونلی زیبا از آب و نور درست می کنند. با ایجاد تونل ها ،رفت و آمد بچه ها و جوانان با شور و حرارت و غوغا در زیر آن آغاز می شود اما این که فواره کی قطع می شود و تونل آب بر سر عابران کی خراب می شود نا مشخص.شانس بیاوری زیر آب نمانی ورنه کاملا خیس می شوی. ما هم دو سه شبی بچه ها را برا ی تفریح و هیجان به پارک 2800 بردیم بسیار خوش گذشت.
جشن های "سال روز" استقلال ارمنستان
21 سپتامبر سال روز استقلال کشور ارمنستان است . شانس آوردیم به طور اتفاقی در دو یا سه روز قبل در ایروان حضور داشتیم. گرچه درجای جای ارمنستان سال رزو استقلال جشن گرفته می شود اما جشنهای پایتخت و روستای موسالر در 10 کیومتری ایروان جذابیت بیشتری دارند. جشنهای پایتخت در میدان هراپاراک بسیار باشکوه ،جذاب و دیدنی بودند و از دو یا سه شب قبل از روز رسمی برگزار می شدند. ستاره های موسیقی ارمنستان در این شب ها می خواندند .
رقص نور ،نور پردازی متناسب با ساختمانه ای پیرامون میدان هراپاراک و حرکات اکروباتیک هنرمندان و اجراهای همزمان آواز و رقص(نوعی پانتومیم) از زیباترین قسمتهای این جشنها بود.. ما هم در کنار سایر توریست های تور ایروان شاهد بعضی از قسمتهای مراسم بودیم.من که تجربه حضور در هیچ گونه کنسرتی را نداشتم شانس حضور در کنسرتی ملی ،کم نظیر ،طولانی و متنوع را یافته بودم.نامردها نه شیرینی می دادند، نه شربت!
کشوری بدون ماسک یا کووید 19!
نه در طول مسیر و نه در شهر های قبلی ماسک بر صورت شهروندان ارمنی ندیدیم.در ایروان نیز کسی ماسک نمی زند.نه ایستگاه تزریق واکسنی است نه صفی و نه اضطرابی از شیوع واکسن! توریست های اروپایی هم ماسک نداشتند و به احتمال زیاد واکسن زده بودند چرا که بیشتر کشور های اروپای غربی شدیدا درگیر کرونا بودند. امری که ارمنستان از آن مستثناء بود .تک و توک توریست های ایرانی ماسک زده بودند ما نیز همچنین.در رسانه ها خوانده بودم علت اینکه ارمنستان "توریست واکسن"! راه اندازی کرده بود البته ویژه ایرانی ها! عدم استقبال شهروندانش از واکسن بود.خوشبختانه هیچ گاه هم از خسارت و مرگ و میر کرونا در ارمنستان نشنیدیم. اگر هم بوده بسیار ناچیز بوده است .
حضور ایرانیان
بعید است جایی در پایتخت اراده کنی و هم وطنی نیابی به ویژه در ایروان : جاهای دیدنی ایروان و خرید .حیاط خلوت ایرانیان است برای تفریح و استراحت البته بعد از ترکیه. نزدیک و کم هزینه و هم چنین یکی از مقاصد مهاجرت برای ارامنه ایران . در سفر قبلی با یکی از راهنماهای کلیسای اجمیادزین و یک فروشنده ارمنی و بزرگ شده ایران آشنا شدیم و در این سفر نیز با یک از کارکنان خانه اپرا که او هم زاده ایران بود. پوشش مردان ایرانی در ارمنستان به نُرم ایران است کم و بیش . ولی خانم ها نه. بعضی روسری بر سر دارند و بعضی ها هم نه. از همه جالب تر دختر جوانی را دست در دستِ مادر دیدم ، ،مادر چادری تمام عیار و دختر بدون روسری.
تغییر عجب در سطح شهر
تغییرات در شهر ایروان زیاد به چشم نمی خورد مگر چند ساختمان بلند در مرکز شهر .آنهم نه به صورت مدرن و با معماری پیچده و جذاب ،بلکه ساده و نسبتا بلند .فقط یک چیز به طور عجیبی تغییر کرده بود آنهم اتومبیل ها! گر چه با ذهنیت قبلی و اعتماد به نفس کامل سوار بر پژو206 مدل 84 پا به ارمنستان گذاشتیم لکن با حضور در شهر ایروان انگشت به دهان ماندیم .در 5 سال قبل ماشین ما در هنگام تردد در ایروان جلب توجه می کرد از اروپایی بودن و زیبایی ،امسال هم جلب توجه می کرد از کهنکی و شلختگی. البته ماشین ما همان بود. نوع ماشین های ایروان عوض شده بودند. احساس می کردم ماشین ما اوراقی است.
صراحتا بگویم گویی ایروان به نمایشگاه و پارکینگی بزرگ از مدرنترین و زیباترین ماشینهای روز دنیا از فورد ،جگوار ،شورلت امریکایی گرفته تا انواع آئودی ،بنز و بی ام دبلیوی آلمانی و بهترین های فرانسه ،ژاپن و کره تبدیل شده بود. نمی دانم در سطح اقتصاد ملی، و خانوادگی ارمنی ها چه اتفاق مثبت یا منفی افتاده است .فقط همین را می دانم 5 سال پیش در این شهر تعداد اندکی ماشین نو و لوکس دیدیم. اکثر ماشین ها لادای روسی بودن و تعداد اندکی از اتومبیل های جدید دنیای غرب و شرق. این قدر ماشینهای کلاسیک می دیدم که یاد کشور کوبا و رفیق "فیدل کاسترو" می افتادم و هوس می کردم یکی را بخرم و به ایران بیاورم و ماشین ما با سن حدود 11 سال برای خود برندی بود اما حالا.همان که گفتم.
"خیابان شمالیNorth avenue"، یا خیابان هوسیساین
اگر چه جدید هست و تازه ساز ولی در خور شهری به نام و اندازه ایروان .خیابانی که حالا" واکینگ استریت "یا به عبارتی شانزلیزه شهر شده ،سنگ فرش و جذاب ، نمادی از حرکت ایروان به سوی مدرنیته و دنیای مدرن ،با تلفیقی از معماری روسی–ارمنی، زنده و پر جنب و جوش ،محلی برای خرید ،خوشگذرانی، وقت گذرانی مردم و توریست ها. محل برکزاری کنسرت های شاد خیابانی .اکثر اوقات در گوشه کنار آن نوازندگان در حال هنر نمایی هستند و جوانان مشتری آنان .الحق ولانصاف از بر و بچه های ایرانی نباید گذشت که معمولا پای ثابت این گردهمایی های کوچک هستند! بسیاری از برندهای معروف در کنار خیابان شمالی خود نمایی می کنند .ما نیز به چند فروشگاه پوشاک ،گوشی ،دوچرخ های برقی و... سری زدیم .قیمت ها نسبت به ایران به نظرم بسیار گران می آیند برندها که هیچ ،لباسهای عادی رو میگم.
قیمت گوشی تلفن همراه
در خیابان شمالی به چند مغازه جهت خرید گوشی تلفن همراه سر زدیم.قیمت ها بسیار گرانتر از ایران بود برای مثال ساعت هوشمند اپل که مد نظر ما بود بسیار گرانتر از ایران بود ما اپل واچ مشکی مدل ...را در ایران ده میلیون پانصد قیمت داشتیم همان ساعت در ایراوان حدود 13 میلیون قیمت داشت .
موتور سواری با موتر برقی خاص
موتورهای برقی جالبی و بزرگی برای تفریح و اجاره در خیابان شمالی گذاشته بودند که پسرم چندین نوبت از آنها استفاده نمود ظاهر جذاب ،تکنولوزی جدید ، رفیق محیط زیست و ... از مشخصات آنها بود. آرزو داریم روزی خودروها ،موتورها و دوچرخه های برقی یا وسایلی که از انرژی های پاک استفاده می کنند در کشورما نیز فراگیر شوند.فروشگاهای دوچرخه های برقی نیز در ایروان زیاد بود اگرچه از ایران ارزانتر بودند اما در مجموع بسیار گرانقیمت بودند.
KFC
راستش غذاهای ارمنی خیلی به مذاقمان خوش نیست خینگالی ، لاهماجون یا پیتزای ارمنی و ... را قبلا تست کرده ایم .غذاهای ایرانی هم که قاعدتا در سفر هدف نیست مگر از دلتنگی.می ماند انواع فست فودها .در ارمنستان "مک دونالد" این "شاخص نفوذ امریکا" شعبه ندارد مثل ایران ما.اما برادر کوچکترش KFC چندین شعبه دارد.اکثر ساندویچ ها بین 3 تا 5 دلار قیمت دارند. بسته به اندازه و مخلفات (نوشابه، سیب زمینی سرخ کردنی و ...) یکی دو باری سر زدیم بچه ها دوست دارند .یک بار هنگام نهار در KFC برو بچه هایِ یک تور ایرانی نیز برای صرف نهار به انجا آمدند .شلوغ و پر انرژی ..با همه شلوغ کاری بچه ها،از اینکه در کنار هموطنانِ مان غذا صرف کردیم احساس خوبی داشتیم.
در مراجعه بعدی از روی منو یک نمونه را انتخاب و سفارش دادم.پس از اینکه غذا را آوردند دیدم با سفارش من یکی نیست!کلی کلانجار رفتم با خودم .گفتم: بابا پول دادی برو و از حقت دفاع کن."منو" به دست رفتم گفتم :آقا من اینو سفارش دادم شما اینو آوردید!گفت مگر شما ایرانی نیستی؟گفتم بله .مسلمان چطور ؟گفتم بله .گفت: گوشت خوک بود ما حذف و جایگزین کردیم! چی بگم وا...!تو دلم گفتم بی انصاف می گذاشتی می خوردیم بعد می گفتی! شرعا که اشکالی نداشت.ما هم اونو تجربه کرده بودیم.امان! از این مسئله ندونی ارمنیا و اجتهاد بی موقعشون!تشکر کردم.
راستی ارمنی ها یه عادت خوب هم دارن اونم اینه که پس از صرف غذا در فست فودها ،ظروف کاغذی باقی مانده در سینی غذا رو در سطل های بزرگ زباله خالی می کنن وسینی رو می گذارن کنارش.جایی که تعبیه شده . در این سفر سری هم به "تومانیان شورما"، زدیم.کباب تورکی های خوشمزه ای دارد در سفر قبلی امتحان کرده بودیم. متاسفانه این بار پس از سوال وجواب، نتوانستیم غذا سفارش دهیم؟ ! "پیتزا تاشیر" هم که از بهترین رستوران های ایروان است غذاهای خوبی دارد از جمله پیتزا .در سفر قبلی پیتزهای ایتالیایی و امریکایی اونو امتحان کردیم پیتزای امریکایی به شدت پر حجم تر و خمیر کلفتی داشت.البته در مخلفات هم متفاوت بودند.
کاسکاد یا هزار پله (موزه کافسجیان)
کاسکاد مثل هزار پا می ماند هزار تا پله ندارد بلکه 570 پله دارد .موزه هنری "جرارد لئون کافسچیان "است که به هزار پله معروف شده است محل نگهدار آثار جرارد لئون. و البته محل برگزاری بسیاری از مراسم های فرهنگی . از دیگر طرح های مدرن ایروان است. جذاب و دیدنی با معماری مدرن .هزار پله! را که بالا می روی نا امید می شوی چرا که هنوز قسمت نهایی و راس آن ناتمام و خرابه مانده است مثل 5 سال پیش.
اقتصاد ضعیف و جنگ با آذربایجان این کشور کوچک دمکراتیک را با مشکلات زیادی مواجه کرده است که حتی پول تکمیل مهمترین طرح عمرانی پایتخت را ندارند. از داخل مجموعه پله برقی دارد و آسانسور .آثار هنری در هر طبقه جانمایی شده اند . در خارج نیز باغچه ها ،آبنماها و فواره ها به چشم می خورند. همراه با بچه ها تفریح کنان از داخل و خارج ،با پله برقی و پله سنگی خود را به بالای کاسکاد رساندیم از چشم انداز کم نظیر شهر و نمایی زیبا از کوه آرارات حظی بردیم تفرجی کردیم و پائیین آمدیم.
در در پارک و محوطه جلویی کاسکاد برای صرف چای و قهوه به کافی شاپی رفتیم.جوان ارمنی سفارش گرفت.دو فنجان قهوه ، دو استکان چای و یک شیرینی.البته با کمک منو عکس دار. خدا بخیر گرداند!. پس از نیم ساعت دو قوری چای آورد به جای دو استکان !،شیرینی گراقیمتی که نمی شد خورد.کلی پیاده شدیم الکی.
خانه اپرا یا ساختمان اپرای ایروان(میدان آزادی)
در واقع میدان آزادی بخشی از محوطه خانه اپراست .می گویند خانه اپرا ایروان شگفتی های معماری خود را دارد. باز هم الکساندر تامانیان و شاهکار دیگری از معماریش در ایروان .از کاسکاد به میدان آزادی و ساختمان اپرا آمدیم.میدانی است پر جنب و جوش و برنامه های فرهنگی هنری برقرار.ایرانی ها نیز مشغول تبلیغ کنسرت یک از خوانندگان ایرانی بودند."ابی". اهل کنسرت نیستیم. جدی نگرفتیم و رد شدیم بعدا فهمیدیم بلیط کنسرت ابی بیش از4میلیون تومان بوده نفری !. فالش خوانده و ملت شاکی! محوطه خوبی هم برای بازی بچه ها دارد. باز هم دوچرخ های برقی متنوع و جالب .هر دو استفاده کردند هم پسرم و هم دخترم.
مجسمه" مام ارمنستان"
پارک پیروزی ارمنستان چشم انداز و مشتری زیادی دارد.چراکه میزبان پیکره مادر ارمنستان است .مجسمه ای که نماد روحیه و شجاعت ارمنی هاست .نگاهش به کوهای آرارات است و شرق ترکیه .افسانه ای می گوید به استان های از دست رفته ارمنستان قدیم که فعلا در ترکیه جای گرفته اند خیره است و از آنها مراقبت می کند.پس از جنگ جهانی دوم ساخته شده به میمنت پیروزی بر نازی ها.22متر طول دارد با شمشیری به دست .
شهر بازی و وسایل بازی همه خاموش و خراب بودند .شاید کرونا عاملش باشد!البته رستوران و کافی شاپش فعال. محوطه با صفایی دارد.همزمان با ما یک اتوبوس از توریستها ایرانی هم در آنجا حضور یافتند با یکی از جوانان رفیق شدم و سر صحبت باز شد.می گفت ما را با دو اتوبوس به مرز ارمنستان آوردند ولی در این طرف ما را مثل DOGدر یک اتوبوس ریختند. حتی راهرو ها هم جای نشستن نبود و هیچ کس هم جوابگو نبود.البته، که با تور در اختیار دیگرانی و مشکلات خودش را دارد. حد اقل در تورهای ترتیب داده شده در وطن.راستش از این اینکه با ماشین خودمان آمده بودیم احساس خوبی گرفتیم.
شنبه بازار
یک روز بعد از ظهر سری به شنبه بازار ایروان زدیم یعنی" ورنیساژ".مثل جمعه بازار تهران است در پارکینک پروانه. همه چیز برای فروش هست از شیر مرغ تا جون آدمیزاد.فرشهای ارمنی،انواع نقاشی، کتاب و وسایل موسیقی قدیمی باز مانده از شوروی.راستش وسایل قدیمی مورد علاقه من است اما چیز مناسبی برای خرید پیدا نکردیم. سپس به یک سمساری قدیمی که از دفعه پیش می شناختم سری زدیم یک ساعت روسی بلوری و یک آکاردئون زیبا و نسبتا نو با جعبه خریدیم.
مراکز خرید و سوغاتی
به جز مغازه های لوکس و کنار خیابان های مرکزی به بازارهای تشیر ،مترونوم،شنبه بازار و ... سر زدیم برای پاساژ گردی ایده ال ،قیمتها گرانتر از ایران هستند و برای خرید جذابیتی ندارند.
از فروشگاه زنجیره ای "SAS" نیز مقداری قهوه و شکلات و "مربای گردو" که بسیار مورد علاقه من هستند
سوغاتی خریدیم.ساس معمولا برای تبدیل پول و دلار قیمت مناسبی دارد.ما در چند مرحله پول تبدیل کردیم ساس حتی از بانک ها رقم بالاتری پرداخت می کرد.
از دیگر سوغاتی های ارمنستان سوجوک هست.شیرینیی به شکل سوسیس. در واقع استوانه ای از گردو پوشیده از شیره انگور. خوش طعم و خوشمزه. در اکثر فروشگاها و بازارها وجود دارد حتی فروشگاهای بزرگ و فروشگاهای محلی . در طول سفر یک دوباری امتحان کردیم.
کرایه هتل آپاتمان (دوشنبه29 شهریورماه)
روز دوشنبه آماده برگشت به تهران بودم که خانم گفتند چقدر زود تمام شد.ای کاش می شد یکی دو شب دیگر می ماندیم.نمی شد نه گفت!به پذیرش هتل مراجعه کردم متاسفانه یا خوشبختانه! تمام اتاق های هتل توسط یک تور رزرو شده بود و امکان تمدید و یا حتی جابجایی نبود. خدا بیامرزد پدر بوکینک دات کام را .با بررسی مجدد سوئیتی در یک هتل آپارتمان به قیمت یک میلیون سیصد هزار تومان در مرکز شهر در خیابان آرام(Aram street) تلفنی رزرو کردیم.
سوئیت در یک طبقه از یک ساختمان چند طبقه بود که در یک طبقه پنج یا شش سوئیت ایجاد کرده بودند. البته نه تابلویی داشت نه نشانی.با بدبختی پیدا کردیم .نوساز ، بسیار تمیز و 4 تخته بود. یخچال و چایی ساز داشت .از همه مهمتر سرویس دستشویی" ایرانیزه" شده داشت. یعنی توالت شیر آب داشت.واقعا سوپرایزی بود برای ما ! احتمالا حضور ایرانیان در ایروان کار خودش را کرده بود. اصلاح نگاه معماران و مهندسان. مرسی از همه شون ! در همسایگی ما زوج های "آنگلوساکسون" هم مستقر بودند بی ادعا و افاده .چرا که پول چرک کف دست نیست براشون!
پس ازاستقرار در مکان جدید ،نزدیکی به میدان "هراپاراک" ما را از جابجایی ماشین بی نیاز نمود. قدم زدن در خیابانی که سراسر آن از کافه و رستوران تشکیل شده بود و پیادره روی آن با چینش میز و صندلی های متفاوت برای توریست ها مهیا شده بود بسیار لذت بخش و مفرح بود. دور همی ها ،ریلکس کردن ها ،فیگورها،ارتباطات دو نفره و چند نفره توریست ها در این نشست ها حس خوبی به انسان منتقل می کند چرا که معمولا همه از خوشی ساکن این صندلی ها هستند نه نا خوشی.
صنعت توریسم ،کرونا و ارمنستان
مظلوم و مغفول مانده در کشور مان.همان که می تواند بیش از صنعت نفت ، پول ،رونق و زندگی به کشورمان بدهد و چیزی هم از ما نخواهد یا اگر بخواهد بسیار کم. صنعت توریسم را می گویم. دنبال کسی هم نمی خواهد بروی و التماس کنی که نفت مرا حالا بخر و پولش را چند سال دیگر بده. آثار باستانی و دیدنی در جای جای ایران پراکنده اند.توریسم می تواند در همه این نقاط پول پاشی کند! فقط می ماند اراده بر رونق!خنثی کردن ایران هراسی ها ،کمی سرمایه گذاری در بخش زیر ساخت ها ومناسب سازی آنها.کمترینش هم توالت های فرنگی است که در حاشیه اکثر مراکز فرهنگی و باستانی ما وجود ندارد!مراکز مهم را استثناء کنید.خارجی ها وقتی توالت های ایرانی را می بیندد همان حس را می گیرند که ما تولت های فرنگی را می بینیم بدون شیر آب! القصه با اینکه صنعت توریسم در کل جهان در اغماست خیابانها و مراکز توریستی ایروان مملو از توریست اند. کافه ها روکه نگو!
ارمنستان جنگ با آذربایجان را تازه از سر گذرانده بود ،ترکیه هم تحریم شان کرده بود فقط مرزها را گشودند. کشور، مردم و اقتصاد کوچکشان نفسی کشید.صف هجوم و حضور هم وطنانمان که یادمان نمی رود، البته برای تزریق واکسن.این را هم بهش می گن "توریست واکسن". این یکی دیگه از اختراعات ماست.لطفا کسی تصاحب نکنه یا در صدد ثبت در یونسکو بر نیاد!
بنزین در ارمنستان
پمپ بنزین در ایروان مثل فروشگاه های مواد غذایی در ایران می ماند. .پمپ بنزین های تک پمپ کوچک در جای جای شهر وجود دارند پمپ بنزین های بزگ و مجهز هم همینطور. البته با کمی تفاوت قیمت در هر جایگاه .امروز برای سوخت گیری و آماده شدن برای بازگشت به پمپ بنزنی در ایروان مراجعه کردم باک را پر از بنزین نمودم از قرار لیتری "سی و یک هزار تومان".تازه بنزین معمولی، نه بنزین سوپر .قصه اش باشد برای بعد.
نان لواش در ارمنستان
نان لواش ظاهرا یکی از اشتراکات ماست .ارمنی ها هم نان لواش را دوست دارند.در سوپر مارکت ها جمع و پاکت شده بصورت کیلویی فروخته می شود اما در نانوایی ها به صورت عددی.به قول ما دانه ای! با لواش های ما دو تفاوت دارند در پخت و اندازه .نان لواش ارمنی ها حداقل 3 یا 4 برابر نان های ما هستند و بیضی شکل . هم ماشینی اش را دیدم هم سنتی و تنوری اش را.در سیستم ماشینی در محل خروج نان از ماشین نانوایی ،افشانه ای نصب کرده اند که در زمان خروج نان، بصورت اتوماتیک بروی سطح کل نان آب اسپری می شود .البته مشکلی هم ندارند نه مزه شان تغییر می کند نه ظاهر نان ها .اما ترجیج ما بدون آب بود .برایشان تعجب آور بود که من درخواست نبود.
جالب است بدانیم در سال 2014 ، نان لواش به عنوان نان سنتی ارمنی به عنوان بخشی از میراث فرهنگی نامملوس بشریت در سازمان فرهنگی یونسکو به نام کشور ارمنستان ثبت شده است.راستی نان لواش مال ما بوده یا ارمنی ها!نظامی مال ما بوده یا کشور آذربایجان؟،نوروز مال ما بوده یا ... و ده ها مورد دیگر از این دست.
در مسیر بازگشت(سه شنبه 30 شهریورماه)
دیدار با کوه های ارارات
باشگاه آرارات یا کتابهای درسی .نمی دانم از کدام طریق اول با آرارات آشنا شدم.دماوندِ ارمنی هاست . هدف و مقصد بسیاری از کوهنوردان آماتور منطقه من الجمله ایرانی هاست .وقت رفتن که شب و بود تاریک. ندیدیمشان.اما موقع برگشتن هوا پاک و آفتابی بود دو قلو های آرارات در سمت راست جاده دلربایی می کنند.پا بر جا و استوار.گرچه این کوه نماد و مورد ارادت ارمنی هاست اما در کشور ترکیه واقع شده است یعنی چسبیده به مرز. آنهم نتیجه تقسیمات مرزی است توسط قدرت های بزرگ .برای صعود به قله 5300 متری آن باید راه ترکیه در پیش گرفت.
بلند ترین تله کابین دنیا
به دوراهی تاتِو –گوریس رسیدیم بسیار دوست داشتم از شهر زیبای "گوریس یا گوریز" دیدن کنیم حدود 20کیلومتر راه بود. ولی به دلیل کمبود وقت (باز هم برای اینکه به تاریکی شب نخوریم و به موقع از مرز رد شویم) خانم موافقت نکردند و در مسیر جاده تاتو به مسیر ادامه دادیم. راستی این را بگویم که دسترسی و جاده منطقه کوهستانی قره باغ از وسط همین شهر می گذرد. به خانواده پیشنهاد دادم از آنجا که مسیر تله کابین در طول و موازی جاده زمینی است و وقت کافی برای سوار شدن (رفت و برگشت )نداریم شما از روستای هالیدزور به تله کابین سوار شوید و من با اتومبیل از مسیر زمینی می آیم و در ایستگاه تاتِو به هم می رسیم . خانواده قبول نکردند. البتهِ که بدون پدر و لیدر تور خوش نمی گذرد! شاید هم ارتفاع وحشتناک تله کابین بی اثر نباشد! خدا داند.
خلاصه به ایستگاه تله کابین رسیدیم ماشین را پارک کردیم سرویس بهداشتی خوبی و تمیزی ساخته اند. زن و مردی مدیریت آنجا را داشتند ورودی داشت یادام نیست چقدر.همانجا نماز گزاردیم و به کنار ایستگاه تله کابین رفتیم کابین ها بزرگ و نو بودند تله کابین از روستای هالیدزرو تا تاتو کشیده شده است آن طور که شنیدم به عنوان طولانی ترین یا مرتفع ترین تله کابین جهان در کتاب رکوردهای گینس ثبت شده است.قیمت بلیط رفت و برگشت آن حدود 5 هزار درام بود نفری . فرصت رفت و برگشت نیز نداشتیم که با هم برویم .حدود 100 متر پائین تر کلیسای تاتِو قرار دارد که هر ساله مقصد بسیاری از توریست های اروپایی و آسیایی است و البته ارمنی.
ازدید کلیسای تاتِو(TATEV)
کلیسای تاتو از سه کلیسا به نام های" پل و پیتر مقدس" ،"مریم مقدس" و "گریگور مقدس" تشکیل شده است این کلیسا قدمتی به اندازه تاریخ مسیحت دارد از دوران اسقفی گرفته تا کاربرد دانشگاهی و معبد شدن در صده چهارم میلادی .معماری آن بویژه در ساخت قوسها و سقف ها با سنگهای بزرگ بدون استفاده از هیچ گونه ملاتی، بی نظیر به نظر می رسد.اسقفی داشت و مشتری. البته که ما نبودیم .در جنوب کلیسا، گاوازان یا منار جنبان قرار دارد ستونی هشت متری که ظاهرا در پیش بینی زلزله کاربرد داشته است .وا...اعلم حدود یک ساعتی از کلیسا بازدید نمودیم توریستهای دیگر کشورها نیز بودند به ویژه توریست خوش ذوق چینی!شاید هم ژاپنی ؟نمی دانم فقط می دانم چشم بادامی بود و با کواد کوپتر و موبایل از زمین و هوا از خود و کلسیا فیلم و عکس تهیه می کرد.اینم از دوران پسا مدرن!
در کنار کلیسا محصولات سنتی صنایع دستی توسط زنان روستایی به فروش می رسید که جالبترین آن گلابی –امرود-خشک شده بود ( نه خشک خشک )،کوچک ،سالم،کتابی شده .برای اولین بار می دیدم.مقداری برای تست وتناول و مقداری نیز برای سوغات خریدیم.برایم جالب بود که یکی از این زنان روستایی به اندازه یا بیش از ما انگلیسی بلد بود و در کار خود مهارت داشت و ما را متقاعد به خرید کلی از محصولاتش نمود.
ایستگاه رفاهی بین راهی با طعم ساندویچ ایرانی: "قورمه ی گوشت"!
پنج سال قبل در این ایستگاه بین راهی ساندویچ قورمه خوشمزه ای خورده بودیم بسیار مایل بودم تا دوباره آن خاطره را تکرار نماییم. خلاصه به همان دکه که متعلق به بانویی پیر بود مراجعه کردیم انواع محصولات خانگی از انواع نوشیدنی گرفته تا گردو و لواشک و ... را می فرخت .4 عدد ساندویچ سفارش دادیم هر کدام 20 درام.واقعا خوشمزه و کم نظیر بود گوشت سرخ شده مخلوط به روغن حیوانی شاید هم صنعتی! فشرده شده در یک سبو.که می توان آنرا به مدت چندین ماه در محیط طبیعی و خارج از یخچال نگه داشت.
می گویند "قورمه گوشت" اختراع آریایی هاست روشی که می توان با آن "گوشت پخته" را برای حتی یک سال نگه داشت. در ایران قورمه گوشت در زمانهای قدیم بسیار متداول بوده و الان هم در بعضی نواحی و خانواده ها مشتری دارد. به طوری که هم اکنون نیز قورمه گوشت خراسانی،یزدی و ... معروف هستند. البته به مدد اختراع و حضور یخچال های کوچک و بزرگ در خانه ها، نیاز به قورمه کردن گوشت از بین رفته است مگر برای تفریح و تفنن. سرویس بهداشتی ایرانی نیز از دیگر مواهب این ایستگاه رفاهی است امری که معمولا ایرانی ها دغدغه آن را دارند.ظاهرا هر چه به سمت ایران نزدیک می شویم سرویس ها بیشتر ایرانیزه! شده اند.بویژه در رستورانها و مراکز رفاهی بین راهی.
آنچه در ارمنستان ندیدیم!
الف)پیک نیک های خانوادگی ، نشستن در پارک ها و حاشیه رودخانه ها
طبعیت بکر ،رودخانه های جاری ،باغات کنار خیابان (مثل فرحزاد و...) و پارک های تمیز همه و همه جان می دهند برای اینکه زیر انداز پهن کنی و جوج بزنی و صفا کنی! نه در سفر های گذشته و نه این سفر ،نه در طبیعت، نه کنار رودخانه و نه در پارک ها حتی یک خانواده ارمنی ندیدیم که زیر انداز پهن کرده باشد و دور همی گرفته باشد.دروغ چرا یک خانواده را دیدیم آن هم خانواده خودمان بود! رودها و دریاچه هایی که اگر در ایران بود سانتیمتری از حاشیه اش لااقل در روزهای تعطیل خالی نمی ماند.چرا که ایرانیان اهل ذوق اند و غزل .اهل حافظ، اهل سعدی اهل فردوسی وصد البته عاشق طبیعت.
ب)بینی های چسب خورده
یا ندیدیم یا به ندرت دیدیم .!یادم نیست .تب عمل های زیبایی هنوز به ارمنستان نرسیده .نمی دانم اگر برسد چه می شود، غوغا یا نه مثل کوئید19بی حال و کم اثر! ایرانی ها با بینی چسب خورده کم نبودند. هیچ بعید نیست این تب از ما به ارمنی ها سرایت کند!
ج)موتور سیکلت
ظاهرا ارمنی ها با موتور سیکلت بیگانه اند. بطور عجیبی موتور سیکلت در ایروان و دیگر شهر ها وجود ندارد و کسی استفاده نمی کند باز هم یادم نمی آید دیده باشم شاید به تعداد انگشتان دست!آن هم موتورهای بسیار سنگین ، بزرگ ودراز مربوط به توریست ها.
د)صدای بوق و...
مردمان آرامی هستند اگر ظاهری نچسب دارند اما خوب و خونگرم اند!البته نه به اندازه ایرانی ها.وقتی با ارمنی ها هم کلام و نزدیک می شوی آن را درک می کنی.به ندرت در خیابان یا ترافیک بوق می زنند فرهنگ رانندگی خوبی دارند ما اذیت می شویم نمی شود هر کاری کرد!
دیدنیهای جالب در ارمنستان
آب خوری ها در ارمنستان
چرا نگفتم ایروان.چون در اکثر شهرها و حتی ایستگاه های رفاهی بین راهی ، جلو بعضی از مراکز و اکثر پارک ها ،آبخوری های زیبایی طراحی و نصب شده اند. به اشکال مختلف و با ایده های متفاوت به ویژه مجسمه های برنزی . دائما آب از آنها در حال فوران با ارتفاع 15تا 20 سانتیمتر هست. آدم ها معمولا بدون لیوان و با خم کردن سر و گردن مشغول آشامیدن آب هستند.البته آب ارمنستان خوش طم و گواراست و روزهای گرمِ تابستان سرد و خنک. در میدان هراپاراک- نبش آبوویان- هم یکی از بهترین آبخوری های ایروان وجود دارد. در زمان حضور در میدان گلویی تازه می کردیم. معمولا در جاهای توریستی از خرید آب معدنی معاف بودیم.
یک نوستالوژی قدیمی
در زمان گشت و گذار در شهر به ویژه محلات مسکونی در جنوب شهر ، بند رخت های مملو از لباس های شسته شده را می دیدیم که از پنجره خانه ای به پنجره خانه ی روبرو متصل شده است و احتمالا با قرقره ای امکان حرکت می یابند .ظاهرا هنوز هم ارمنی ها ترجیج می دهند لباسهایشان در فضای باز خشک شود و البته بدون زحمت رفتن به پشت بام. تصویری که در ایران کمتر اما در کارتن های قدیمی اروپایی بسیار می دیدیم .این سنت همچنان در شهر های مختلف ارمنستان مشتری دارد.
یک اتفاق ناگوار
در کوهستان های جنوبی ارمنستان در حال حرکت به سوی مرز بودیم که متاسفانه یک ماشین سواری اتش گرفته بود .زمانی که ما رسیدیم تمام ماشین سوخته بود و جز لاشه یِ ماشین چیزی باقی نمانده بود. صرفا شعله کوچکی از آتش در محل یکی از چرخ های عقب در حاله زبانه کشیدن بود.الحمدا.. سه سرنشین آن سالم بودند و در کنار خیابان زانوی غم بغل کرده بودند.نمیدانم منتظر چه چیز یا چه کسی بودند!
ورود به مرز آگاراک :سالن گمرگ ارمنستان
این قدر ماشین و وسایل همراه را می گردند تا دستاویزی برای گیر دادن و اخذ رشوه و گاها به اسم یادگاری ! بیابند. خصوصا اگر جنس قدیمی همراه داشته باشی. به خیر گذشت با خوش شانسی راحت عبور کردیم. دیدم که می گم!
سلام دوباره به وطن :سالن گمرک نوردوز
این بار برای ورود به کشور یک دلواپسی کوچک داشتیم آنهم چیزی نبود جز قصه ی کووید و مسئله واکسن ! همسرم که مشکلی نداشت. من دو دز واکسن را زده بودم و لی از تاریخ دومین تزریق 14 روز نگذشته بود و قاعدتا باید تست می دادم و بچه ها نیز که اصلا واکسن تزریق نکرده بودن.هر چند آماده انجام تست در گمرک بودیم . خلاصه به گیشه کنترل رسیدیم و من کارت های واکسن خود و خانم را بدون هیچ حرفی به مامور کنترل نشان دادم و ایشان بی درنگ اجازه ورود هر 4 نفر را صادر نمودند.نمی دانستیم باید خوشحال باشم یا ناراحت!
پس از ورود به سالن گمرک باز همان جوان ها به سراغ ما آمدند و با این سوال که آیا گوشی از ارمنستان خریده اید یا خیر ،خواهان فروش امتیاز رجیستری گوشی همراه ما شدند به قیمت نفری 300 هزار تومان .با مشورت با همسر و فرزندانم از سود واگذاری امتیاز رجیستری به جوانان عزیزگذشتیم و از فروش آن امتناع نمودیم.
بنزین ایرانی یا ارمنی
در شهر سیه رود باک بنزین را پر کردم. 40 لیتر به نرخ آزاد 120 هزار تومان. پول 4 لیتر بنزین در ارمنستان،"خدا رو شکر که در ایرانیم."صادقانه بگویم این ارزانی از معدود ارزانی هایی است که مرا در کشور رنج می دهد.بنزین اگر وارداتی باشد باید آن را کنار خلیج فارس لیتری یک دلار(28هزار تومان به قیمت امروز) بخریم .کرایه حمل و نقل و هزینه جایگاه دار را هم بدهیم و بعد بدهیم به مصرف کننده هزار و پانصد(سهمیه) یا 3 هزار تومان آزاد . اگر تولید داخل باشد برایمان لیتری 12 تا 13 هزار تومان آب می خورد بعد کرایه ماشین و هزینه جایگاه دار را هم بدهیم بعد بدیم به مصرف کننده لیتری هزار و پانصد یا سه هزار تومان.
خلاصه با مصرف "روزانه" حدود110 میلیون لیتر بنزین در کشور ،اگر بنزین وارداتی باشد تقریبا روزی، ،روزی! دو هزار و هفتصد میلیارد تومان! (25*110) و اگر تولید داخل باشد هزار و چهارصد میلیارد تومان! (13*110) می شود سوبسید بنزین!یعنی دود می شود می رود هوا! اگر چه بررسی و تعیین قیمت بنزین با توجه به کلیه عوامل از جمله میزان درآمدها، موضوعی "چند مولفه ای" است و تک بعدی نباید به آن نگاه کرد ولی این قیمت از هر منظری که بنگریم هم ظلم آشکار به کشور است هم خود مردم. به ویژه طبقات کم درآمد.
نمی گویم ما هم بنزین را لیتری 30 هزار تومان به مردم بفروشیم ولی 1500 تومان هم نه .جالب اینجاست همین بنزین را (یا حداقل مازاد مصرف صحیح را )می توانیم لیتری یک دلار یا 28000 تومان در 10کیلومتر آن طرفتر (ارمنستان)بفروشیم.اینجاست که اهمیت طرح هدفمندی یارانه ها (که فقط نامی آز آن باقی است)،جلو گیری از قاچاق ،مصرف صحیح ،استفاده از ماشینهای کم مصرف،برقی و هیبریدی مشخص می شود. همین موضوع راجع به دیگر سوخت ها مثل گاز و برق و آب نیز صادق است!
اقامت در جلفا
دیر وقت شده بود حدود ساعت 10 شب به نزدیکی جلفا رسیدیم اگر چه از قبل "مهمان سرایی" را رزرو کرده بودیم ولی پسرم با اشاره به تجربه اقامت در تبریز گفت: من یا به هتل می آیم یا در ماشین می خوابم!بازمرغ آقا یک پا داشت . خلاصه بعد از جستجو چند هتل و بررسی قیمتها از طریق فضای مجازی ،هتل چهار ستاره" امپریال ارس" را انتخاب و هماهنگ نمودیم. در بین راه سری به چند مغازه در منطقه آزاد اقتصادی جلفا زدیم. اگر چه آخر شب بود ولی نسبت به 5 سال پیش، هیچ شور و رونقی نداشت . 5 سال پیش در چنین ساعتی ،هزاران ماشین و خانواده در حال خرید بودند! از چند برند ایرانی و یک برند ترک مقداری لباس و کمی سوغاتی خریدیم.
حدود ساعت 10:30 شب به هتل رسیدیم. هتل نوساز و بزرگ بود با چشم انداز عالی.کنار جاده اصلی، سوئیت یک خوابه 350هزار تومان برای یک شب."خدا را شکر که در ایرانیم".متاسفانه اکثر اتاق های هتل خالی بود شاید دو یا سه اتاق مشتری داشت. صاحب هتل می گفت: هتل ما تازه شروع به کار کرده بود و مشتری خوبی هم داشتیم که ناگهان سرو کله کرونا پیدا شد و آنچه نباید می شد شد. کرونا چه کردی با مردم! شام هم از بیرون سفارش دادیم 4 پرس تپل. چلو کباب ، چلو مرغ ، سوپ و نوشیدنی ،روی هم شده بود 180 هزار تومان .بقول آقا ی معمولی(استند آپ کمدین تبریزی)اگر همین میزان شام را در ارمنستان سفارش می دادیم بالای یک میلیون تومان می شد. " خدا را شکر که در ایرانیم." فردا صبح پس از صرف صبحانه و تسویه حساب هتل به سمت تهران به راه افتادیم.
نهار در زنجان
برای صرف نهار در رستورانی بین راهی کنار پمپ بنزین نرسیده به زنجان توقف کردیم رستوران بزرگی بود بدون اغراق، اگر بالغ بر 10 اتوبوس همزمان می رسید باز هم برای مسافران میز و صندلی اضاف می آورد ولی افسوس که کرونا تجارت شان را نابود کرده بود.نهار سفارش دادیم. نماز گزاردیم و براه ادامه دادیم. در مسیر حرکت به سوی تهران در سمت راست اتوبان گنبد سلطانیه خودنمایی می کرد. سال هاست قصد بازدید از گنبد سلطانیه را داریم. تا بحال که قسمت نشده است. بچه ها خسته بودند و میلی به بازدید ازاین اثر با ارزش را نداشتند. ببینیم خدا چه می خواهد.
در طول مسیر و در پارکینگ های تعبیه شده در کنار اتوبان از فروشندگان محلی مقداری انگور تاکستان و مقداری گردو خریدیم خوب و تازه ،به قیمت تهران! بعد از ساعت 7 به نزدیکی و ورودی کرج رسیدیم . هر موقع که به کرج نزدیک می شویم احساس تعلق عجیبی داریم . ترافیکش اما آزار دهنده است.چرا که پس از ساعت ها رانندگی و خستگی در آخر کار به ترافیک شدید می خوری .ضد حال بدی است! پس از خروج از کرج و پشت سر گذاشتن ترافیک ،حرکت در "اتوبان مخصوص" روان بود. حدود ساعت 8 شب به تهران و حدود ساعت 9 شب به خانه رسیدیم."خدا را شکر که در خانه ایم."
"من سفر را یک نیاز غریزی یافتم که با انجام آن انسان ارضا می شود گویی روح ،ذهن و جسم انسان بعد از سفر به رهایی ،تعادل و آرامش می رسد. "