از اونجایی که سفر رفتن جزو اهداف اصلی و جدایی ناپذیر زندگی منه، ناخودآگاه همیشه در مسیر بازگشت از سفر قبلی، شروع به سرچ و تحقیق درباره مقصدی جدید برای سفر بعدی هستم. فردای بازگشت از سفر دبی، پی اطلاعات کافی برای یک سفر داخلی بودم. پیش برنامه ذهنم، جزیره قشم بود. تحقیقات زیادی دررابطه با جزایر بسیار زیبای قشم و هنگام و هرمز انجام دادم. ازونجایی که لیدر خانواده منم، پیشنهاد قشم رو دادم. نظر افراد این بود که قشم رو تا پایان سال هم میشه رفت، بیاین بریم وان که ازین تاریخ به بعد هواش سرد میشه.
ایده شخصی من اینه که چون سال 98 به وان ترکیه رفته بودیم، هزینه ای که برای سفر کنار گذاشتم رو صرف رفتن به مکان نادیده کنم که در این عمر کوتاه، فرصت بشه لوکیشن های بیشتری ازین کره خاکی رو ببینم اما ازونجایی که اگر من همراه نمیشدم، احتمال قوی سایر اعضا تنبلی میکردن و برنامه نمیریختن و نمیرفتن، من که حس و عشق توصیف ناپذیر سفر رو بخوبی درک میکنم و دلم میخواد نه فقط خودم بلکه همه عزیزانم هم این حس ناب رو لمس کنن، رو پیشنهادشون فکر کردم و در نهایت سفر رو چیدم. گروه 7 نفره از اعضای خانواده و اقوام نزدیکم که شکر خدا همگی هم فاز و خوش سفر هستن.
انتخاب مسیر سفر:
در سفر قبلیِ من به وان، ما تور وان گرفتیم با اتوبوس. در این روشِ سفر یکسری مزایا و معایب هست که عرض میکنم:
از مزایا اینکه چمدانها تحویل قسمت بار اتوبوس میشه و تا مرز خبری از سنگینی چمدانها نیست فقط برای عبور از مرز وسایل شخصی هر کس دست خودش و بعد از مرز مجددا تحویل ماشین میشه و به فکر هماهنگی مسیر ها و وسایل نقلیه مختلف نیستین. اما سفر اتوبوسی، طولانی و برای من بسیار خسته کننده ست و اصلا نمیتونم راحت بخوابم و در محیط اتوبوس احساس راحتی زیادی ندارم. البته این میتونه در افراد مختلف متفاوت باشه. دوم اینکه بعد از گذر از مرز، جهت جمع شدن کل اعضای تور و رد شدن ترنسفر از گمرکی مرز، معطلی زیادی داشتیم. در حالیکه افرادی که بعد از ما از مرز رد شده بودند خیلی سرعتی سوار دلموشهای بعد مرز میشدن و میرفتن!
ازونجا که همه اعضا به من وکالت داده بودن برای انتخاب نوع سفر و هتل و ... احساس مسئولیتم بیشتر بود و سعی کردم بهترین راه رو انتخاب کنم. با جمع بندی تجربهم و تحقیقاتم ترجیح دادم ابتدا با قطار، خودمون رو به تبریز برسونیم. در این باره عرض کنم که هر سایتی رو برای بلیط قطار گشتم بلیطی وجود نداشت، یه مسیر میانبر باحال پیدا کردم، اون هم ایستگاه قطار خاوران تبریز هست که ایستگاه نوساز و جدید و خلوتی هست و حدود 15 کیلومتر با تبریز فاصله داشت و کلی بلیط موجود بود. عالی شد!
بسیار خوشحال از این مساله، سریعا دو کوپه رفت و برگشت رزرو کردم (بلیط رفت برای هر نفر 285 هزار تومان و بلیط برگشت 315 هزار تومان). برای قسمت دوم مسیر، بصورت تلفنی ون دربست رزرو کردم تا مرز رازی(مبلغ 3میلیون و پانصد هزار تومان) و قسمت سوم مسیر که بعد از مرز بود، همونطور که گفتم سوار شدن به دلموش ها بود ( نفری 120 لیر). لازم به ذکره که لیر در مهر1402 روی سایت 1800 تومان بود. ما از صرافی در تهران مبلغ 2 هزار تومان و لب مرز 1800 تومان خریدیم. از تهران با تحقیق زیاد در سایت ها و نظرات و کامنت های مسافرا، هتل «رِئال سوییت وان» رو رزرو کردم که در ادامه درباره هتل توضیح خواهم داد
روز حرکت:
27 ام مهر ماه ساعت 9 شب در راه آهن تهران بودیم و صدای خاطره انگیز خانمی که حرکتها و گیتها رو اعلام میکنه، گوش رو رو نوازش میکرد. منتظر بودیم و در فروشگاههای هنرهای زیبای ایرانی دور میزدیم. ساعت یک ربع به 10 شب بود که گیت ما باز شد و وارد شدیم. قطار 4 تخته سروش بود. به نظرم کیفیت متوسطی داشت. برای پذیرایی یک فلاسک چای و نسکافه و کیک گذاشته بودن، از لحاظ تمیزی هم درحد متوسط بود و چون ما با خودمون ملافه و لباس خواب برده بودیم مشکل خاصی نداشتیم.
بهار، خالهم برای شام کوکو سبزی درست کرده بود که خوردنش در قطار لطف زیادی داشت و چسبید. بعد هم کمی نشستیم و شیطنت کردیم و خسته خوابیدیم. ساعت 7 صبح با صدای مهماندارکه میگفت "ملافه هاتون رو بگذارید جلوی در" بیدار شدیم و شروع کردیم به جمع و جور. تماسی با آقا رضا، راننده ونی که قرار بود بیاد دنبالمون و ما رو تا مرز برسونه داشتم که گفت یک ربعه من رسیدم. بعد از پیاده شدن از قطار، بدون معطلی سوار شدیم و چون در بست بود در مسیر خیلی راحت بودیم و آقا رضا خیلی خوش اخلاق و همراه بود بنابراین در 4 ساعتی که در راه بودیم سختی راه احساس نشد و سریع رسیدیم. در بین راه، 35 کیلومتر بعد از خوی پل بزرگی مشابه پل ورسک وجود داره بنام «پل قطور».
در این لوکیشن یک رود بسیار زیبا وجود داره و جاده زیبا و درختان پاییزی چشم نواز. البته رودخانه در بیشتر مسیر تبریز تا مرز در جریانه که زیباییِ ویوی این مسیر رو دوچندان کرده اما لوکیشن پل قطور بدجور دلبره! ولی حدودا 20 کیلومتر مونده تا مرز، جاده یکم خراب و پر دست انداز و خاکی طور میشه که به اجبار سرعت هم کم میشه. با توجه به تقاضای زیاد هموطنان برای سفر وان، امیدوارم مسیر ریلی یا هر مسیر سهل تری که از تخصص من خارجه و متخصین زیادی در این باره در کشور عزیزم حضور دارن، راه اندازی شه که هم کسب درامدی هست و هم مسافران راحتتر تردد میکنن!
عکس 11
به هر ترتیب به مرز رسیدیم. حدودا شعاع یک کیلومتری مرز، خاکی و پراز پستی و بلندی هست که حمل چمدان روی اون سطح تقریبا غیر ممکنه. اونجا چرخی هایی هستن که چمدانها رو حمل میکنن و حدودا 50 هزار تومان دریافت میکنن. فقط امیدوارم این ناهمراریِ مسیر عمدی نباشه!
در مسیر عبور از گیت، پر بود از آقایونی که کوله ها و ساک های بسیار بزرگی داشتند و مشخصا در حال رد کردن وسایل از ایران به ترکیه وبالعکس بودن. صف های نا مرتب و شلوغ و بی نظم. این صحنات برام غیر قابل تحمل بود بنابراین رفتم و مدیر سالن رو صدا کردم که نظمی به صف بدن که گفتن اینجا همه روزه همینه و نظم تقریبا غیر ممکنه اما وقتی دیدن که ما همگی خانم هستیم و سالن پر از مرد هست و خانواده اصلا دیده نمیشه، مارو از مرز رد کردن و راهروی طولانی و شیشهای رو پیاده طی کردیم که این پیاده روی مرز، اصلا مناسب افراد با بچه کوچیک و افراد مسن نیست. با تمام معطلی ها، عبور ما از مرز یک ساعت و نیم زمان برد. البته تایمی که ما سفر کردیم نه آخر هفته بود و نه تعطیلات. به هر جهت پروسه عبور از مرز ما به پایان رسید.
راستی از تهران نفری 3 بسته سیگار کنت برده بودیم (قیمت هر بسته 260 هزار تومان) و بعد از عبوراز گیت هر بسته رو 200 لیر از ما خریدن. بعد خیلی راحت و بدون معطلی رفتیم و سوار دلموش های خطی شدیم. حدودا ساعت 2 عصر بود وهمه گرسنه. هیچ مغازه یا رستورانی اونجا پیدا نمیشه، امااااا... یکی دیگه از خالههای مهربون که صداش میکنیم «تاتی» اسنک درست کرده بود، بهترین انتخابی که ممکن بود و در دلموش خوردیم. بسیار بجا و خوشمزه. میل شد و همگی خوابیدیم و بعد از حدودا یک و نیم ساعت مارو جلوی هتلمون پیاده کرد (کرایه هر نفر دلموش 120 لیر).
طبق معمول وقتی ما رسیدیم لابی، با اینکه ساعت 4 عصر بود هنوز اتاقمون آماده نبود. پس رفتیم و دوری در محل زدیم و کمی خرید کردیم و برگشتیم تا اتاق رو تحویل بگیریم. توضیحاتی درباره هتل بدم برای کسانی که میخوان این هتل رو انتخاب کنن:
این هتل حالت سوییت داره که البته با توجه به خالی بودن کابینتها از ظروف و نبود اجاق گاز، سوییت بودن خیلی معنا پیدا نمیکنه. چون فقط وجود چای ساز و یخچال در اتاق هتل هم کفایت میکنه و کابینتها به نظرم صرفا فضا اشغال کردن. یک فضای پذیرایی که دارای دو کاناپه تخت شو و یک اتاق خواب دارای یک تخت دو نفره و دو تخت تک نفره. تمیزی سوییت، متوسط و برای هتل سه ستاره که لوکیشن خیلی خوبی داشت و قیمت بسیار مناسب، به نظرم قابل قبول بود (پرداختی ما 7 نفر برای 3 شب، 12 میلیون تومان).
لازم میدونم توضیح بدم که در طی مسیر گشت و گذار ما در وان، چشمم افتاد به هتل «سوییت وان». دقیقا روبروی مرکز خرید اصلی وان در خیابان جمهوریت. جزو هتل های سه ستاره خوب هست و از کیفیت صبحانه بالایی برخورداره. خواستین انتخاب هتل اقتصادی داشته باشید روی این هتل هم میتونید فکر کنید.
تا وارد اتاق شدیم، چمدان هرکس رو در مکانی جاساز کردم، یکی روی جاکفشی، چند نفر در کمدها و... که هم ازشلوغی اتاق جلوگیری شه، هم جای وسایل هر کس تا آخر سفر مشخص شه. لباس عوض کردیم و رفتیم برای گشت و خرید. همونطور که احتمالا بدونید وان دو خیابان اصلی و متقاطع بنام خیابان جمهوریت و ماراش داره که اکثر فروشگاه ها و رستورانها در این دو هستن. اکثر برندهای ترک و خیلی برندهای بین المللی دیگه هم موجوده.
هوا بسیار عالی بود. دمای هوا حدودا 23 درجه و هوا صاف. تا 10 شب که مغازه ها باز بودن گشتیم البته برام خیلی عجیب بود با وجود اینهمه توریست چرا انقدر زود تعطیل میکنن! حتی بعد ساعت 10 شب شام هم به سختی پیدا میشد و ما در یک فست فودی فقط دونر کباب پیدا کردیم و خوردیم (هزینه همه با هم حدودا 700 لیر) و به هتل برگشتیم و خسته خوابیدیم.
روز دوم:
مسجدی در جوار این هتل قرار گرفته که هنگام اذان صبح هم اذان با صدای بلند پخش میشه و از خواب بیدار میشدیم.
صبح اول رفتیم برای صبحانه در طبقه 5 هتل. صبحانه خوبی بود ولی در روزهای مختلف تنوع نداشت و هر روز همین صبحانه سرو میشد. سال 98 که ما مسافر وان بودیم، هتل «سمیرا» رو انتخاب کرده بودیم. اونهم نسبت به هتل سه ستاره هتل تمیز و خوبی بود فقط آسانور نداشت ولی صبحانه بی نظیری داشت با تنوع و تعداد و کیفیت بسیار عالی.
پیشنهاد من برای روز دوم، کشتی سواری و جزیره آکدامار بود. از لابی هتل راجب تور پرسیدیم گفتن تور گشت جزیره، خانه گربه ها، خانه وارونه و کارخانه نقره سازی، 350 لیر. با توجه به تجربیات سفر قبلی، همه موارد بجز کشتی سواری هیچ نکته جذاب و قابل توجهی ندارن و توضیحات رو به همسفران دادم: خانه گربه ها فقط دیدن یکسری گربههایی با رنگ چشم تا به تا بودن بودن، کارخانه نقره، فروشگاهی بزرگه که در حال ساختن زیورآلات و ظروف نقره و فروش آنها هستن، خانه وارونه هم که مشابهش در تهران هست و... و اونها هم به اتفاق موافق نرفتن بودن.
پس رفتیم که خودمون بریم برای کشتی سوار شدن. یکسری ون در نزدیکی هتل بودن که به مقصد «ساحل ادرمیت» حرکت میکردن. سوار شدیم و با نفری 15 لیر به ادرمیت رسیدیم. آخ که با دیدن دریاچه وان داغ دلم برای دریاچه ارومیه تازه میشه! ساحلی تمیز و زیبا با یک پل شیشه ای و صندلی هایی در کنارش و تعدادی کافه. ابتدا در کافه نشستیم و با نفری 70 لیر قهوه ترک بسیار خوشمزه ای نوشیدیم و کمی کنار ساحل ریلکس کردیم و عکس انداختیم. در همین حین یه لیدرترک که تا حدودی فارسی هم بلد بود بهمون پیشنهاد داد تا برای کشتی و جزیره، با نفری 200 لیر و لیدرمون رایگان، با ایشون همراه بشیم. عالی شد! پذیرفتیم.
حدودا یک ربع بعد همراه گروه ایشون سوار ون شدیم و به ساحلِ اگر اشتباه نکنم «یاواش» رسیدیم. اونجا کشتی ها به مقصد جزیره آکدامار مسافرگیری میکردن. سوار شدیم و نیم ساعتی زمان برد تا کشتی پر شه و بعد حرکت روی آبهای آرام دریاچه همراه موسیقی و آواز ایرانی. حدودا 40 دقیقه بعد به جزیره رسیدیم و بر خلاف تصورم فقط دور دریاچه چرخ زد و حرکت برای برگشت! اجازه ورود به جزیره رو بهمون ندادن. در حالیکه ما چند سال پیش که آمده بودیم رفتیم داخل جزیره چرخیدیم و کلیسای بسیار زیبایی در اونجا هست و داخلش رو بازدید کردیم و ویو از جزیره بسیار دلبر بود و کلی عکس انداخته بودیم، اما گفتن چند ماهی هست که برای جزیره، ورودی 290 لیری در نظر گرفتن و اصلا ارزش ورود نداره و نمیصرفه که روی تورهامون ورود به جزیره رو بگنجونیم.
جزیره بسیار زیباست اما واقعا اصلا به صرفه نیست برای یک بازدید 20 دقیقه ای 290 لیر پرداخت شه! یکم خودم و همسفرام ناراحت شدیم ازین بابت ولی خوب چاره ای نبود و دیگه در مسیر برگشت به سمت وان بودیم. به ساحل رسیدیم و بدون معطلی در ونهامون نشستیم و به پیشنهاد لیدر به رستوران «چاق کباب» رفتیم. فکر کنم همه تورها، مسافران رو برای ناهار به اونجا میبرن چون سری پیش هم که ما با تور رفتیم همونجا ناهار خوردیم. البته ناگفته نماند که غذای بی نهایت با کیفیت و خوشمزه ای داره. گوشت کبابی به سبک کباب ترکی با مقدار کمی برنج، ماست و سالاد و نوشابه (البته قابل ذکره که این نظر منه و دو تا از اعضا خیلی از غذا خوششون نیومد و گفتن خیلی چرب بود).
هنگام اومدن به وان کلی فکر کرده بودم اسم رستوران یادم بیاد که حتما یک وعده غذا در چاق کباب میل شه اما یادم نیومد و بابت این اتفاق خوشحال شدم (قیمت غذای هر نفر فکر کنم 180 لیر). بعد از ناهار مارو دم هتل پیاده کردن. کمی استراحت کردیم، چای نوشیدیم و آماده برای بازار و خرید. از نمایندگی های کوتون و ال سی کلی خرید کردیم و یسری فروشگاه های متفرقه سطح خیابون رو بازدید کردیم و کمی خرید کردیم. پاساژ « آ. وِ . مِ» بالای خیابون جمهوریته. پاساژی بزرگ و تمیز که برندهای زیادی رو در خودش جا داده ولی قیمت ها نسبت به پاساژهای دیگه و فروشگاهها بالاتر بود. تا آخرای شب گشتیم و به هتل برگشتیم و خسته خوابیدیم.
روز سوم:
صبحانه در رگ، باز هم رفتیم برای خرید از وان و بازار گردی. دو گروه شدیم و برای صرف ناهار، ساعت 3 بعدازظهر دم هتل قرار گذاشتیم. هر دو گروه کلی خرید کرده بودیم. در کل به نظرم با گذاشتن وقت و انرژی کافی، در وان میشه کلی خرید کرد. ساعت 3 همه خوش قول، دم رستوران پایین هتل حاضر بودیم. غذا آدنا کباب و کوفته سفارش دادیم. به نظر بچه ها آدنا کباب از همه غذاها خوشمزه تر بود اما نظر من چاق کباب روز قبله!
به هتل رفتیم. چرتی زدیم و چای نوشیدیم و به مقصد کافه در «کوچه چتریها» بیرون رفتیم. کوچه چتریها مثل کوچه چتریهای میدان انقلاب خودمون بود ولی کافههای دلبرش، حس و حال کوچه رو دلبرتر کرده بود. دسته جمعی چای همراه باقلوای معروف ترکی سفارش دادیم و کمی در کوچه پس کوچه ها قدم زدیم و در مسیر برگشت به هتل فروشگاه مواد خوراکی بزرگی دیدیم که به نظر من این قسمت از شیرینترین نقاط سفره. همه کلی شکلات خوراکی برای خود و عزیزانمون خریدیم.
آخر شب در هتل سعی کردیم همه وسایل و خریدهامونو تفکیک و جمع کنیم که برای روز رفت، عجله ای در کار نباشه.
روز چهارم:
بلیط قطار برگشت از تبریز به تهران 8 شب بود. با براورد تایم ومسیر، ما باید حدود ساعت 12 ظهر از هتل میزدیم بیرون. از صبح زود که صبحانه خوردیم، چند گروه رفتن برای خریدهای نهایی. من نمیدونم خرید خانمها کی تموم میشه. من و خواهرم خریدی نداشتیم ولی چون همه بیرون بودن ما هم گفتیم بریم در محل دوری بزنیم. همینطور که فروشگاهها رو نگاه میکردیم چشمم خورد به یک سرویس چینی خیلی خوشگل و چشمام قلب شد!! اما همه لیرهام تموم شده بود و فرصتی برای چنج پول نداشتیم. یکی از همسفرای من، دخترعمو بود که مقیم استرالیاست و کارت بانکی بین المللی داره. بدو بدو رفتیم کارت ایشون رو گرفتیم و با عجله رفتیم ظرفها رو خریدیم. عالی شد!!
یکی دو ساعت قبل با لیدری که آشنا شده بودیم تماس گرفته بودم که برای ساعت 12 ترنسفر مرز داشته باشیم. راس تایم جلوی هتل بودن و حرکت (بلیط هر نفر 120 لیر). همگی در ون چرتی زدیم و بعد از گذشت حدودا 2 ساعت رسیدیم. روز برگشت، سه شنبه بود و مرز و گیتها بر خلاف مسیر رفت، بسیار خلوت بود و نیم ساعته همه کارها انجام شد و از مرز رد شدیم. سمت ایران یه چای و کیکی میل شد و خداحافظ وان!!
با دو ماشین سواری پژو و سمند که باربند هم داشتن صحبت کردیم مارو تا راه آهن خاوران تبریز برسونن با هزینه هر ماشین 1300 میلیون تومان. چون میدونستیم ناهار روز آخر در مسیر هستیم، از فروشگاه وان لوازم ساندویچ تهیه کرده بودیم. در مسیر زیبای برگشت، رانندههای خوش اخلاق ماشینها، در همون لوکیشن زیبای پل قطور نگه داشتن و یکی از پتوهای مسافرتی رو بعنوان زیر انداز استفاده کردیم و در یه فضای بسیار دلبر، پیکنیک کردیم و ناهار میل شد.
شکر خدا به موقع به ایستگاه رسیدیم. قطار برگشت «بن ریل» بود. از قطار رفت مرتبتر، تمیزتر و پذیرایی بهتر بود. شام از بوفه قطار جوجه کبابی با کیفیتِ معمولی تهیه کردیم خوردیم و کمی دور هم صحبت کردیم و حساب کتابهامونو انجام دادیم وآماده خواب شدیم. ساعت 6 صبح با صدای مهماندار بیدار شدیم و جمع و جور کردیم وبعد از رسیدن، من چون مرخصیم تموم شده بود، وسایلم رو مامان بردن منزل و من یکراست سرکار...
نکات:
- من دو سبک اتوبوسی و ترکیبی رو تجربه کردم، اگر سوار و پیاده کردن چمدان براتون خیلی معظل نیست، راه ترکیبی راحتتره و خستگی کمتری همراه داره.
- اگر اجناس با کیفیتتر ولی قیمت بالاتر میخواهید، مرکز خرید آوِمِ مناسب هست ولی در خیابانهای فرعی و کوچه ها و مراکز خرید ارزان وان، اجناس با قیمت پایینتر وجود دارن.
- سعی کنید در صورت امکان ایام تعطیل رو برای رفتن انتخاب نکنید چون شلوغی مرز زمینی واقعا کلافه کنندهست.
- اگر در تابستون سفر کنید به تفریحاتتون در وان میتونید پارک آبی رو اضافه کنید. پارک آبی مجلل و بزرگی نیست ولی خالی از لطف هم نیست.
سخن آخر:
با معیارهای شخصی خودم عرض کنم که دیدن و سیاحت هرجایی که امکان رفتنش وجود داره، خالی از لطف نیست حتی برای یکبار. وان هم جز شهرهاییه که جای خاص زیادی برای گشت و گذار نداره و بیشتر مناسب خرید هست. البته نه به اون معنا که ارزش رفتن نداره. به هر حال قدم زدن در کوچه پس کوچه های سفر بسیار ارزنده هست. کافه گردی و چشیدن غذاهای جدید و کشتی سواری، ریلکس کردن آزادانه در ساحل با چاشنی خرید، برای بار چندم هم میتونه لذت بخش باشه. آرزویم در وهله اول، رونق فرهنگ جذب توریست برای ایران عزیزم هست که پره از مکانها و جاذبههای گردشگری طبیعی و فرهنگ و پیشینه قوی که با اختلاف، پتانسیل خیییلی بیشتری از کشورهای همسایه داره.
و در وهله دوم آرزویم برای دوستارانِ سفر، سفره!
سفر
و سفر...