پس از آن سوار شدیم که برگردیم تا مسیر را پیدا کنیم که پیرزنی گرجی و بسیار با نمک به سمت ماشین ما دوید.زیر باران مانده بود و میخواست تا او را هم برسانیم.و فهمیدیم مسیر او هم آبشار است.سوارش کردیم.با وجودی که انگلیسی بلد نبود حرفهایش را میفهمیدیم.و بعد پرسید از کجا آمده ایم و با شنیدن اسم ایران لبخند زد و گفت اوه ایرانی؟مسلمان؟ و بعد یهو گفت الله الله سبحان الله رب العظیم!و بعد گفت من یک گرجی مسلمان هستم .به محوطه رسیدیم پارک کرده و پیاده شدیم 1 لاری هزینه پارکینگ بود.جلوی آبشار یک بازارچه کوچک بود که فهمیدیم پیرزن هم در آنجا غرفه کوچکی دارد و فروشنده است.با دست به من اشاره کرد که به دنبالش بروم.عسل فروش بود.
در آنجا عسل کیلویی 30 لاری بود.دو ظرف خیلی کوچک عسل گرفتیم.یکی عسل ساده و یکی بلوط که بعدا بسیار پشیمان شدیم چرا بیشتر نگرفتیم.عسل بلوط فوق العاده بود تا به حال مشابهش را نخورده بودم.دو شیشه هر کدام 5 لاری جمعا ده لاری به پیرزن دادیم که چون با ما دوست شده بود کمی هم تخفیف داد و 8 لاری گرفت.یک قاشق تست عسل بلوط به ما داد واقعا طعم بهشت میداد.آمدم عسلها را بگیرم که دیدم مشغول چسبکاریست و شماره تلفنش را روی درب عسل برایم میچسباند تا باز هم بتوانم پیدایش کنم.خیلی مهربان و دوست داشتنی بود در دلم آرزو کردم کاش میتوانستم او را با خودم به تهران ببرم و مهمانم باشد.
باران بند آمده بود.به سمت آبشار زیبا حرکت کرده و پس از رسیدن توریستهای زیادی را دیدیم که دور آبشار حلقه زده بودند و چند خانواده ایرانی هم انجا حضور داشتند.آبشار زیبایی بود کمی گشتیم و عکس گرفتیم و بعد از آن به دنبال پل تامارا گشتیم.
حدودا 5 دقیقه پیاده روی میخواست نزدیک پل رسیدیم باران مجددا شروع شد اما دیگر اسم آن باران نبود از آسمان سیل می آمد.انقدر شدت باران زیاد بود که چتری که بردیم پاسخگو نبود.که فروشنده اجازه داد زیر سایبان مغازه اش بایستیم تا باران بند بیاید.دودخترجوان در آن سیل روی پل تامارا رفته بودند تا عکسهای حرفه ای بگیرند و از دیدن حرکات آنها کلی خندیدیم.ول کن نبودند و نزدیک نیم ساعتی زیر سیل خروشان عکس گرفتند آخر سر احساس کردم پل تامارا هم از دست آنها به تنگ آمده است و میخواهد با پیچ و تابی آنها را کنار بزند!بلاخره رضایت دادند و تمام شد.هنوز سیل می آمد روی پل دویدم و چند عکس سریع گرفتم و به سمت آبشار برگشتیم.
با این مکان زیبا و پیرزن مهربان خداحافظی کرده و به سمت باتومی به راه افتادیم.از آسمان سیل می آمد. شدت باران به حدی زیاد بود که برف پاک ماشین هم کم آورده بود. کنار جاده زدیم و در ماشین نشستیم تا هم باران کمتر شود و هم در این منظره بکر قهوه ای بنوشیم و آهنگ Dont go را گوش بدهیم.لحظات شیرینی بود.باران کمتر شد شیشه ها را پایین داده و نفس های عمیق میکشیدیم.نزدیک ظهر بود و موقع خوردن ناهار در سفرنامه ها تعریف رستوران Heart Of Batumi را زیاد شنیده بودم اما تصمیم داشتم یک جای جدید را امتحان کنم.معمولا میگویند جایی که خود مردم آن شهر در آنجا زیاد غذا میخورند باید رستوران خوبی باشد.با سرچی در گوگل رستوران گرجی Khinkali House Salhino را انتخاب کردم که رتبه خوبی داشت.توسط گوگل مپ آنلاین عزیز که در کل سفر بسیار مارو همراهی کرده بود به سمت رستوران به راه افتادیم.
در مسیر جلوی یک نانوایی ترکی نگه داشته و نان ترک به مبلغ 1.2 لاری خریدم که بسیار هم خوش مزه بود.فروشنده زن جوانی بود که متولد استامبول بود و از من پرسید که اهل کجا هستم .زمانی که گفتم از ایران آمده ام خوشحال شد سر درددلش باز شد و کلی سوال در مورد ایران از من پرسید و خودش هم اطلاعات زیادی در این مورد داشت که برایم جالب بود.
به رستوران رسیده و داخل شدیم.همه پرسنل رستوران زن بودند که خیلی برایم جالب بود.یک خانم مسن و خوابالود پشت کانتر،یک خانم با لباس راه راه جهت دریافت سفارش و یک خانم هم پشت صندوق، به جای رستوران بیشتر شبیه یک خانه چوبی زیبا بود.
از طبقه بالا صدای آواز دسته جمعی می آمد که خیلی زیبا بود از خانم راه راه پرسیدم آیا میتوانیم بالا بنشینیم که گفت خیر آنجا مربوط به بار است و سرو غذا در اینجاست منم گفتم اوکی هر چی شما بگی!خواستم سفارش سه خینکالی دهم که گفت خینکالی ها 5 عددی هستند و کمتر سفارش نمیگیریم و مجبور شدم یک بشقاب 5 عددی سفارش دهم که بعدا فهمیدم اجبار قشنگی بود ،من هم گفتم اوکی هر چی شما بگی، بعد به او گفتم لطفا دو خینکالی پنیری،دوتا با گوشت و دوتا با سیب زمینی باشد که گفت نه نمیشود!هر 5 خینکالی با یک مدل قابل سفارش دادن هستند باز هم در دلم گفتم اوکی هر چی شما بگی!و نهایتا سفارش ما 5 خینکالی دو خاچاپوری تخم مرغی و یک کباب با گوشت گوسفند بود.
کمی نشستیم زنگی به صدا در آمد و یک دقیقه بعد یک بشقاب شامل 5 عدد خینکالی بسیار بزرگ روی میزمان گذاشته شد!ظاهر خینکالی ها خام بود اما بعد از اولین گازی که به آن زدم از قضاوتم پشیمان شدم!واقعا طعم آن بینظیر بود، غذاهای خمیری و پنیری بسیار با ذائقه من جور هستند به همین خاطر این خمیریه پنیریه خوش مزه مرا عاشق خودش کرد.امروز روز امتحان کردن غذاهای گرجی بود و اولین مورد عالی بود.غذاها را مرحله به مرحله برای ما می اوردند که برای جلوگیری از سرد شدن ایده جالبی بود.
خینکالی ها تازه تمام شده بودند که دوبار زنگ به صدا در امد و خاچاپوری ها و کباب روی میز ما گذاشته شد.بابت خینکالی های بینظیر از او تشکر کردم و گفتم که طعمشان فوق العاده است با شنیدن این حرف خانم راه راه چشمان بیفروغ و خسته اش درخشید و بسیار خوشحال شد.به عقیده من بهتر است اگر کسی کاری یا خدمتی به شما ارائه میدهد که مورد پسندتان است حتما به او بگویید و تشکر کنید اینکار به فرد مقابل کلی انرژی میدهد.
من که با تخم مرغ خام و یا نیمه پز اصلا میانه خوبی ندارم برای خوردن این غذا کمی شک داشتم ولی به هر حال باید همه چیزهای جدید را امتحان کرد.با چنگال تخم مرغ و کره ای که در آن انداخته شده بود را با پنیر پیتزای داخل آن هم زدم .بی نظیر بود!غذاهای گرجی واقعا محشر بودند.خاچاپوری ها بسیار بزرگ هستند و ما اشتباه کردیم و برای هر نفر یکی سفارش دادیم واقعا یکی برای دو نفر کافی است.طعم کباب هم خوب بود.قیمت هر خینکالی 1.2 لاری که بشقاب 5 عددی آن میشد 6 لاری.
خاچاپوری تخم مرغی هر عدد 11 لاری،کباب گوسفندی 12 لاری،ظرف یکبار مصرف برای بردن 1.5 لاری، و حدود 5 لاری هم حق سرویس بود.فاکتور را دادند 59 لاری شده بود که پشت صندوق پرداخت کردم.از آنجایی که کارم مالی است و با عدد و رقم و فاکتور زیاد سرو کار دارم طبق عادت همیشگیم مشغول چک کردن فاکتور شدم که دیدم اشتباها به جای یک کباب دو کباب برایمان فاکتور کرده اند پشت صندوق رفته و مابقی پول را پس گرفتم فاکتور را اصلاح کرد و جمع کل آن 46.8 لاری شد.خانم راه راه آمد و بابت اشتباه پیش آمده بسیار از من معذرت خواهی کرد که گفتم پیش میاید و مشکلی ندارد.از کیفیت غذا و محیط رستوران بسیار راضی بودیم.به سمت هتل حرکت کرده و ساعت سه بعد از ظهر رسیدیم.
تا ساعت 5 در هتل استراحت کردیم.پدرم در هتل ماند و با به سمت مقصد بعدی یعنی میدان پیازا حرکت کردیم.مسیر نزدیک بود و سریع رسیدیم.از این میدان در اینترنت خیلی اغراق شده است اما من واقعا چیز خاصی ندیدم. یک میدان کوچک سنگفرش شده که نقوش زیبایی داشت با تعدادی میز و صندلی،رستوران و کافه گرداگرد آن که تعدادی توریست در ان مشغول خوردن غذا بودند بدک نبود اما به قول دوستانم Wow نبود و چیز خاصی نداشت.کلا 4 یا 5 دقیقه ای در ان بودیم و بعد به دیدن کلیسای سنت نیکولاس در روبروی آن رفتیم.با ندیدن آن هم چیز زیادی را از دست نمیدهید.
پس از آن به سمت کلیسای مریم مقدس که بسیار تعریفش را شنیده بودم راه افتادیم.نزدیک بود و پیاده حدود 7/8 دقیقه ای طول کشید.کلیسا بیشتر شبیه قصر بود تا کلیسا .بزرگ و زیبا بود و تعداد بسیار زیادی مردم گرجی برای انجام مراسم به آنجا امده بودند.
پس از آن سوار ماشین شده و با پرس و جو داروخانه ای پیدا کردیم.متصدی که اصلا انگلیسی بلد نبود با انجام حرکات سرفه و عطسه و گلو درد که باعث شد کلی در داروخانه بخندیم یک ورق قرص 4 عددی سرماخوردگی به مبلغ 4 لاری به ما داد که بسیار گران بود!هر یک عدد قرص 20هزارتومان!اصرار داشت که شربت آنرا هم ببرید که بهتر اثر کند که ما قبول نکردیم.
به هتل برگشتیم و کمی استراحت کردیم و شب مجددا برای دیدن فستیوال برج الفبا که تا امروز برگزار نشده بود با ناامیدی رفتیم! در محوطه پارک کرده و نزدیک برج الفبا رسیدیم که با دیدن چراغهای رنگارنگ محوطه،جمعیت زیاد و صدای موسیقی فهمیدم که بله!بلاخره فستیوال برگزار شد.یک گروه بسیار زیاد ایرانی که نزدیک 40 نفر بودند دور یک لیدر خانم جمع شده بودند که با بلندگو مشغول شوخی کردن و راهنمایی آنها بود.به نظر من سفر به باتومی اصلا به تور و لیدر احتیاجی ندارد ،و اتلاف پول است.دیدنی های منطقه بسیار نزدیک هم و سرراست هستند و پیچیدگی خاصی وجود ندارد.سفرنامه آقای پوریا اقتداری برای من حکم لیدر را داشت و خداروشکر به چیزی نیاز پیدا نکردیم.
به محل برگزاری فستیوال رایگان برج های الفیا رسیدیم.همه چیز عالی بود.منطقه فستیوال را به زیبایی تزیین کرده بودند و در آن سرگرمی های مختلفی از بازیهای کودکان تا سکوهای زیبای گرفتن عکس و سن موسیقی بزرگی در آنجا تدارک دیده بودند.
سن موسیقی بزرگی که در آنجا ترتیب دیده بودند و طی شبهای دیگری که آنجا رفتیم هر شب یک گروه خاص در آنجا برنامه اجرا می کردند جمعیت بسیار زیادی در آنجا جمع شده بودند و برنامه بسیار مهیج و جالب بود از اینکه سفر خود را از مهر ماه به شهریور تغییر دادم تا بتوانم این فستیوال را ببینم بسیار خوشحال بودم.برنامه امشب یک گروه حرفه ای موسیقی 5 نفره بود جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشد و پس از یکی دو ساعت تقریبا تمام محوطه پر شده بود.
برنامه خیلی خوبی بود تا آخر شب آنجا بودیم و از فستیوال لذت بردیم.عاشق این شهر شده بودم.شهری پرانرژی،زنده و رنگارنگ.نیمه های شب به هتل برگشته و خوابیدیم.
هزینه های امروز:
خرید نان 5.5 لاری
پارکینگ 2 لاری
2 شیشه عسل کوچک 8 لاری
نان ترک 1.2 لاری
ناهار برای سه نفر جمعا 47 لاری
سرویس بهداشتی 2 لاری
قرص سرماخوردگی 4 لاری
جمع کل هزینه ها 70 لاری
یکشنبه 19 شهریور ماجراهای ساحل و بهشت گیاه شناسی، قبض جریمه، پلیس مهربان و دستگاه آپارات!
برگه گشت و گزار امروز را برداشته سوار الکس شده و ساعت 9:30 به سمت باغ گیاه شناسی باتومی به راه افتادیم.فاصله باغ از هتل حدود 25 دقیقه بود.بعد از رسیدن 5 لاری پول پارکینگ داده و به محل خرید بلیط رفتم.سه بلیط به قیمت هر نفر 20 لاری تهیه کرده و کلا 60 لاری پرداخت کردیم.خداروشکر قیمت این یک مورد از پارسال تا امسال خیلی دچار تورم نشده و فقط 5 لاری گران تر شده بود!باغ بسیار بزرگ بود بلیط را به همراه نقشه ای به ما دادند هوا نه آفتاب بود و نه باران ابری دلپذیری بود .
این باغ دو درب دارد درب شماره 1 و 2 ما از درب جنوبی وارد شده بودیم.موقع ورود در داخل واتسپ برای خودم یک لوکیشن فرستادم که آنجا را گم نکنم که بعدا خیلی کمکم کرد.ابتدای باغ خیلی معمولی بود و چیز خاصی نداشت حدود ده دقیقه که جلو رفتیم همه چیز عوض شد.واقعا شبیه بهشت بود یک طرف دریای سیاه و یک طرف درختان بی نهایت زیبای باغ.
با دیدن این ریشه ها به یاد باغ گیاه شناسی در جزیره پنانگ در مالزی افتادم که بعد از سالها هنوز آن مناظر را فراموش نکرده ام.ریشه درختان بر روی تنه درخت تا بالا رسیده بود و در نوع خود بینظیر بود.اسم آن باغ عروس بود و شبیه تابلوی نقاشی...با دیدن این ریشه ها خاظرات مرا به آنجا برد
به قسمتی از باغ رسیدیم که ماشینهای وجود داشت که سوار میشدید و باغ را به شما نشان میدادند که من خیلی دوست نداشتم زیرا سریع میرفتند و فقط برای عکس گرفتن نگه میدارند.کرایه این ماشینها نفری ده لاری بود.
تابلوهای راهنمای زیادی در مسیر وجود داشت، روی یکی از فلشها نوسته شده بود محل مناسب جهت گرفتن عکس،و من تعجب کردم که باغ به این زیبایی خودش محل وجب به وجبش مناسب گرفتن عکس است پس این چه جایی میتواند باشد که با ورود به آن واقعا شگفت زده شدم.طاق ها ،خانه ها با پیچکهای سبز،سایه بانها و حوض هایی را درست کرده بودند که میشد حرفه ای ترین و زیباترین عکسها را در آنجا گرفت.واقعا زیبا بود.
ما حدود 4 ساعت در آنجا بودیم ولی فقط دو سوم باغ را دیده بودیم. بسیار خسته شده بودیم که چشممان به درختان نارنگی افتاد و کلی نارنگی ترش و خوش مزه از درختها چیدیم و خوردیم.یک خانواده عرب به من نزدیک شدند و آن مرد از من پرسید آیا اینها خوش مزه هستند؟و من گفتم بله خیلی! یکی چید ولی نمیدانم چرا با پوست سبز رنگ آنرا در دهانش گذاشت و پوست نکند!یکدفعه رنگ صورتش قرمز شد و آنرا از دهانش بیرون انداخت و گفت اه و با عصبانیت رفت.خنده ام گرفته بود.
یک آلاچیق جالب درست کرده بودند که گربه زیبایی در آن بود.انگار که این گربه را برای عکاسی تعلیم دیده اند بسیار اهلی بود و وقتی بغلش میکردی هزاران ژست زیبا میگرفت تا از او عکس بگیری.کلی عکس از او گرفتم و مرا دلتنگ گربه خودم کرد که در خانه منتظرم بود.
با استفاده از لوکیشنی که گرفته بودم راه را برگشتیم چون اگر از در دوم خارج میشدیم باید با تاکسی به ماشینم بر میگشتیم.این باغ بسیار بزرگ است و بیشتر از 5 یا 6 ساعت هم میتوانید برای آن وقت بگذارید که واقعا ارزشش را دارد.ساعت 2:30 در ماشین ناهارمان را خوردیم و ساعت 3:30 بسیار خسته به هتل رسیدیم.
اسم صاحب اتاق ما در هتل اوربی آقای ایروگلی بود که پدرم همیشه اورا ایل گلی صدا میکرد و من هم بارها به او تذکر میدادم پدر من ائل گلی را در تبریز دیدیم ایشان آقای ایروگلی هستند میگفت باشه و باز میگفت آقای ایرگلی جان و او هم میخندید! به اینکه به او میگفتیم ایل گلی عادت کرده بود.نگران قبض جریمه تفلیس بودم و هنوز آنرا پرداخت نکرده بودم به آقای ائل گلی زنگ زدیم!بنده خدا سریع آمد انگلیسی را عالی صحبت میکرد.با پسته های ایرانی از او پذیرایی کردیم و از او خواستم در پرداخت قبض کمکم کند او گفت قبض را انلاین پرداخت میکند و من میتوانم پول قبض را به او بدهم.
بنده خدا نزدیک یک ساعت با موبایلش مشغول بود و آخر گفت عجیب است!این قبض اصلا در سیستم نیست پیدایش نمیکنم.گفتم عیبی ندارد به اداره پلیس میروم.چون نمیخواستم فردا در گمرک معطل شوم.برای فردا با او هماهنگ کردم که ساعت 7 صبح برای گرفتن کارت اتاق بیاید که گفت میتوانید کارت را روی میز گذاشته و بروید به او گفتم مگر نباید قبلش اتاق را چک کنید که گفت نه نیازی نیست.به ما اعتماد کرده بود و شماره اش را ذخیره کردیم.گفت در سفرهای بعدی به باتومی میتوانیم تلفنی با او هماهنگ گرده و جا را برایمان رزرو کند.تشکر کردیم و او رفت.
با مادرم به یک ایستگاه پلیس رفتم که پلیسهای آن بسیار خوش اخلاق بودند اما انگلیسی را خیلی خوب نمیدانستند آخر افسر ارشد گفت باید 10 صبح که بانک باز شد بیایم و قبض را پرداخت کنم و الان تعطیل است.من به او گفتم فردا باید باتومی را ترک کنم که گفت چاره ای نیست.به ایستگاه پلیس دیگری رفتم.پلیس خوابالود به قبض نگاهی انداخت و گفت آپارات آپارات،گفتم آپارات چی هست؟انگلیسی نمیفهمید گفت اوکی آپارات!با نا امیدی بیرون آمده که به یاد زوراب افتادم با او تماس گرفتم و او توضیح داد و فهمیدم که دستگاه هایی شبیه به ATM هستند که نارنجی رنگ هستند و به آنها آپارات میگویند.قبض های جریمه را با آن پرداخت میکنند.
از اداره پلیس که بیرون آمدم چشمم به یک آپارات نارنجی افتاد اما کارکردن با آن را بلد نبودم.دو سه مغازه دار گرجی که مارا دیده بودند جلو امده و با انگلیسی دست و پا شکسته مشکل را پرسیدند قبض تاریخ ساز مرا گرفتند و به کنار دستگاه اپارات رفتند تا آنرا پرداخت کنند اما هیچ کدام نتوانستند.آن سه نفر به آن سمت خیابان رفته و با سه نفر دیگر برگشتند که قبض را پرداخت کنند.
خنده ام گرفته بود 7/8 نفر آدم درگیر یک قبض یک وجبی که آخر هم پرداخت نشد که نشد.مغازه دار از اینکه نتوانسته بود کاری کند چهره اش ناراحت بود.چقدر این گرجی ها مهربان بودند.کلی از آنها تشکر کرده و برگشتیم.زوراب مجددا تماس گرفت و گفت نگران نباش. در گمرک باجه ای برای پرداخت قبض وجود دارد.سوار ماشین شده وبه صرافی رفته و برای بنزین زدن فردا 20 دلار چنج کردم و 52 لاری گرفتم سپس به فستیوال شبانه باتومی رفتیم. برنامه ها از دیروز هم عالی تر بودند گروه موسیقی جدیدی آمده بود و تا نیمه های شب آنجا بودیم.
آخر شب به هتل برگشته با وجود خستگی چمدانها را بسته و وسایل را جمع کردیم تا فردا به سمت ترابزون رهسپار شویم.
هزینه های امروز:
بلیط باغ گیاهشناسی برای سه نفر 60 لاری
پارکینگ گیاه شناسی 5 لاری
خرید نان 1.5 لاری
جمع کل هزینه های امروز 66.5 لاری
برداشت کلیم در مورد باتومی:
این شهر از نظر شخصی من فوق العاده بود،شهری بسیار شاد،سرزنده،مدل ساختمانها و بلوارها به سبک اروپایی،مردمی مهربان،و برعکس تفلیس رانندگی عالی،امنیت شرح بسیار بالاست و برای ما که تا نیمه های شب هم بیرون بودیم کوچکترین مشکلی پیش نیامد حتی یک آزار کوچک.برای بازدید از مکانهای دیدنی این شرح سه روز هم کافی است اما اگر قصد استراحت و ریلکس کردن داشته باشید یک ماه هم کم است.و من دوباره این شهر زیبا را در برنامه های آینده ام گذاشتم و اگر عمری باشد دوباره به این شهر دوست داشتنی و رنگارنگ خواهم آمد.
خوب میرسیم به بیان هزینه های کلی سفر تا به اینجا:
کل هزینه تفلیس شامل خورد و خوراک،بنزین و ... 465 لاری و 800 لیر بابت خربد سیم کارت ترکیه در راه
کل هزینه های باتومی شامل خورد و خوراک و بنزین،با احتساب بنزینی که فردا در مسیر میزنیم 267 لاری
جمع کل هزینه های تفلیس و باتومی 732 لاری(هتلها قبلا ریالی در ایران خریداری شده بود،از رستوران زیاد استفاده نکردیم وگرنه با توجه به بالا بودن ارزش لاری مبلغ بسیار زیادی باید به این هزینه اضافه کنید) ما کلا در گرجستان 320 دلار چنج کردیم و کل این هزینه ها انجام شد مقداری کمی هم لاری اضافه ماند که در ترکیه آنرا به لیر تبدیل کردیم.نرخ تبدیل دلار به لاری را 2.6 در نظر میگرفتند.
دوشنبه 20 شهریور حرکت به سوی ترابزون و ترک باتومی زیبا
شب قبل وسایل را جمع کرده و در ماشین گذاشته بودیم.صبح پس از صبحانه ساعت 7:30 به سمت مرز سارپی به راه افتادیم.به دلیل ارزانتر بودن بنزین در گرجستان نسبت به ترکیه قبل از رسیدن به مرز سارپی در راه 37 لیتر بنزین به مبلغ 105 لاری زدیم.فاصله تا مرز بسیار کم بود و ظرف نیم ساعت رسیدیم.
تشریفات سمت گرجستان کمتر از یک ربع انجام شد.درمورد پرداخت جریمه ام صحبت کردم که گفت باید جلوتر پرداخت کنی.به سمت ترکیه رسیدم بازرسی ماشین به سرعت تمام شد و گفتند میتوانی بروی برگه جریمه را نشان دادم و افسر گفت اوه جزا!فهمیدم که در ترکیه به جریمه جزا میگویند!گفتم بله باید جزای کار نکرده ام را پرداخت کنم که گفتند اشتباهی جلو آمدی و باید در گمرک گرجستان آنرا میدادی در صورتی که آنها چیز دیگری میگفتند.افسر که اصلا انگلیسی بلد نبود حرفم را نمیفهمید.
شانس آوردم و آقایی ترک در گرجستان کلی جریمه شده بود و در آنجا همراه و مترجم من شد پس از کلی دردسر و گرو گذاشتن کارت ماشینم برای پرداخت این قبض نفرین شده به سمت گرجستان برگشتم و ماشین در ترکیه پارک بود.دختر پشت باجه که بسیار کج خلق هم بود قبض رو در سیستم زد و گفت همچین قبضی در سیستم وجود ندارد!از او پرسیدم مگه میشه پس من باید چه کنم واو که انگلیسی نمیدانست فقط میگفت نو سیستم!خدا نخواست قبض ناحق پرداخت شود.از آقای ترک تشکر کردم و برگشتم که از در خارج شوم و به ترکیه بروم که جلویم را گرفتند!
میپرسیدند تو اینجا چه میکنی و کی هستی و در را برایم باز نکردند و گفتند باید از سمت دیگری بروی!بسیار تند ترکی حرف میزد و اصلا حرفهای مرا نمیشنید.دوباره برگشتم و از آن آقای ترک کمک خواستم و او آمد و به ترکی ده دقیقه ای توضیح داد چه اتفاقی برای من افتاده و آنها بلاخره درب را باز کرده و اجازه دادند من بروم!واقعا این آقا فرشته نجات من شد وگرنه معلوم نبود سر از کجا در بیاورم!دلم میخواست این قبض را آتش بزنم که کلی وقت و انرژی مرا گرفته بود.بلاخره تمام شد و از سمت ترکیه خارج شدیم.یکی از زیباترین قسمتهای سفر ما مسیر باتومی به ترابزون بود.جاده فوق العاده زیبا و استثنایی و در کنار دریای سیاه بود.رانندگی در این جاده واقعا لذت بخش بود.
فیلم جاده زیبا از باتومی به ترابزون
از مرز تا ترابزون حدود دو ساعت و 20 دقیقه راه بود و مسافت آنچنانی نداشت.در مسیر رسیدن به ترابزون تونل های استاندارد و خوبی وجود داشت . با رسیدن از باتومی به ترابزون کمی در ذوقم خورده بود.دیگر از خیابانهای سنگ فرش و استاندارد خبری نبود.خیابانهای ترابزون خیلی استاندارد نبود کوچه های سربالا سرپایین و خاکی زیاد داشت.رانندگی در اینجا خیلی راحت نبود.نمیدانم شاید هم من عادت نکرده بودم.با چندبار اشتباه پیچیدن به دلیل پیدا نکردن دوربرگردان به هتل رسیدیم.
جلوی هتل پارک کرده و وارد شدیم.لابی هتل خوب بود پرسنل هتل بسیار خوش لباس و مرتب و مسلط به زبان انگلیسی بودند.رسپشن هتل گفت که متاسفانه اتاق کلاسیکی که من گرفته بودم پر شده و با هزینه هتل اتاق گرانتری به ما میدهند.نوع اتاق را پرسیدم و با شنیدن کلمه فامیلی روم از گرفتن آن امتناع مردم.قبل از سفر در سایت بوکینگ تحقیق کرده بودم و میدانستم که اتاقهای فامیلی روم این هتل پنجره ندارند و این را به رسپشن گفتم و او هم تایید کرد.گفت پس یک اتاق دیلوکس به شما میدهیم. که خیلی بزرگتر است و نیاز به پرداخت هزینه اضافی نیست و من هم با خوشحالی پذیرفتم.حتما قبل از سفر در مورد هتلهای مدنظرتان خوب تحقیق کنید که خیلی به کار می آید.هتل کلا 4 طبقه بود.اتاق ما در طبقه اول بود که خودش دو طبقه بالاتر از همکف بود.رستوران در طبقه بالای همکف قرار داشت.
اتاق 4 تخته بسیار بزرگ و دلباز بود.برعکس هتل تفلیس شارژ سرویسها در این هتل عالی بود،سرویس دهی درست و به موقع،تعداد کافی پریز برق،قهوه،چای،شامپو و ...مرتب شارژ میشدند.برعکس هتلهای گرجستان که متاسفانه در سرویس های بهداشتی شلنگ آب یا بیدت ندارند در ترکیه همچین مشکلی وجود ندارد.
نمای اتاق رو به دریا بود همه چیز خوب و عالی به غیر از دمای اتاق که سرد بود تازه میخواستند برای ما کولر هم روشن کنند!به دلیل گرمای گرجستان و به یکباره سرد شدن هوا در ترابزون هر سه مریض شدیم.گفتند هنوز زود است و پکیج های گرمایشی راه نیوفتاده که این مورد به مریضی من اضافه کرد.در هتل کنسرو خوردیم و بعد ناهار حدود ساعت دو طبق زمانبندیم برای دیدن اولین مقصد یعنی خانه سلطان سلیمان کانونی به راه افتادیم.به آنجا رسیدیم اما هیچ جایی برای پارک کردن وجود نداشت خیابانها بسیار باریک و شلوغ بودند.با کمی گشتن متوجه شدم که چند خیابان درمیان مکانهای خاکی و ناهمواری را درست کرده اند که به عنوان فضای پارک استفاده میکنند به زور و سختی در یکی از آنها پارک کردم و به سمت خانه کانونی حرکت کردیم.کنار آن پارک زاگنوس بود که از آن هم دیدن کردیم.
پس از آن وارد پارک کانونی شدیم که این ساختمان در آن قرار دارد.ورودی آن نفری 20 لیر بود و برای سه نفر 60 لیر پرداخت کرده و داخل شدیم.
در طیقه دوم وقتی راه میرفتم چوبها زیر پایم قژ قژ میکردند ساختمان زیاد مستحم نبود و هر لحظه احساس میکردم زیر پایم خالی میشود.خانه کوچک اما قشنگی بود.
خانه دو طبقه و چوبی بود.عکس گرفتن آزادبود و با مجسمه ها مقداری عکس گرفتیم.بعد از دیوارهای قلعه ترابزون که در کنار پارک زاگنوس بود دیدن کردیم و بعد سوار ماشین شده به سمت بزتپه حرکت کردیم.مقصد اولمان صومعه دختران بود که در پایین بزتپه قرار دارد.خیابانها بسیار نا مناسب بودند و شیب تندی داشتند. بلاخره ماشین را در جایی پارک کرده و پیاده به دنبال صومعه دختران بودم.از یک سراشیبی بسیار تند پرسان پرسان پایین رفته و بلاخره ته یک کوچه آنرا پیدا کردیم!
به در بسته خوردیم صومعه روزهای دوشنبه تعطیل بود!البته فکر میکنم چیز زیادی را از دست ندادیم اندکی دور و بر آن چرخیدیم و بعد به سمت ماشین برگشتیم.
به سمت بزتپه حرکت کردیم. و خیابان سربالایی را طی کردیم.پارکینگ بز تپه پر شده بود و به ما اشاره کرد که پر شده و ناچارید در اتو پارک پارک کنید.اتوپارک پارکینگ دیگری روبروی پارکینگ بز تپه بود که 30 لیر از ما گرفت!اتوپارکها بسیار گران هستند و اگر در جایی پارکینگ معمولی پیدا نکنید ناچارید در اتو پارکها پارک کنید.
به بزتپه رفتیم مکان زیبایی بود در واقع بام ترابزون محسوب میشد و یک راه چوبی در مسیر درست کرده بودند که میتوانستید در آنجا قدم بزنید.تعدادی کافه و رستوران هم در آنجا وجود داشت.هزینه سرویس بهداشتی به صورت ژتون 5 لیری ارائه میشود.
ما که قصد خرید سرویس قابلمه داشتیم جهت آشنا شدن با قیمت ها و خرید سوغاتی به اوت لت جواهر مال رفتیم.
کمی سوغاتی خریدیم قیمت دیلایتهای ترکی در اینجا از همه جا ارزان تر بود حتی از قیمت های بازار ترابزون که بعدا متوجه این قضیه شدیم.برای سایر خریدها تصمیم گرفتیم صبر کنیم تا قیمتهای مراکز دیگر را هم با اینجا مقایسه کنیم.
بعد از آن به هتل برگشته شام خورده و خوابیدیم.
هزینه های امروز
ورودی خانه سلطان سلیمان کانونی برای سه نفر 60لیر
هزینه اتوپارک بزتپه 30 لیر
استفاده از سرویسهای بین راهی 5 لیر
جمع کل هزینه ها 95 لیر
سه شنبه 21 شهریور ازون گل زیبا و قهوه ترک
صبح برای صرف صبحانه پایین رفتیم. صبحانه این هتل خیلی بالاتر از یک هتل سه ستاره بود و در حد 4ستاره تاپ بود. بوفه بسیار کامل و انواع و اقسام غذاها موجود بود فضای رستوران بزرگ و دلباز و رو به دریا بود.انواع غذاهای گرم از مدلهای مختلف املت ،سوسیس،سیب زمینی سرخ کرده تا چند مدل غذای ترکی و سوپ و ...غذاها بسیار باکیفیت بود. آنروز نیمرو نبود که از آنها درخواست کردیم که ظرف 5 دقیقه یک نیمروی عالی قوطه ور در کره و طبخ شده در ظرف مسی برای ما آوردند که هنوز طعم آنرا فراموش نکرده ام.
با توجه به هزینه بسیار بالای بنزین در ترکیه تصمیم داشتم در صورت امکان برای بازدید از ازونگل،غارچال و صومعه سوملا از تور یا دلموش استفاده کنم، اما پس از گرفتن قیمت تورهای ترابزون از هتل و مقایسه قیمتها متوجه شدم رفتن با ماشین شخصی مقرون به صرفه تر از تور است.هزینه تور ازونگل نفری 500 لیر که برای ما که سه نفر بودیم 1500 لیر معادل یک باک کامل بنزین میشد. پس تصمیم گرفتم ازونگل را با الکس برویم!ولی برای سوملا دلموشهای آنرا پیدا کنیم.
ازون گل خارج از ترابزون است ساعت 9 صبح حرکت کرده و 10:30 رسیدیم.جاده زیبا و آسفالت مناسب بود.در بین راه رسیدن به ازونگل از داروخانه شربتی برای چرک کردن گلو گرفتم که گران بود و 130 لیر پرداخت کردم.در محوطه ازونگل ماشین را پارک کرده و پیاده شدیم.پس از پیاده شدن در جا خشک شدم هوا به شدت سرد بود و انتظار همچین هوایی را نداشتیم.سریع کاپشن ها را بیرون آورده و پوشیدیم.با وجود کاپشن باز هم میلرزیدیم و بسیار سرد بود.
زیبایی دریاچه ازون گل نفس گیر و شبیه تابلوی نقاشی بود. نم باران میزد و مه تا پایین کوهای سرسبز اطراف رسیده بود.دور دریاچه جهت پیاده روی بسیار مناسب و اطراف آن پر از کافه و رستوران بود.در قسمتی از دریاچه یک جزیره کوچک وجود داشت که خیلی زیبا بود. کمی در اطراف دریاچه قدم زدیم که فردی به یک قهوه جوش به سمتمان دوید.بوی قهوه ترک همه جا را برداشته بود.لیوانهای کوچک جهت تست ارائه میشد و بسیار خوش طعم بود.2/3 ساعتی اطراف دریاچه گشتیم و از مناظر زیبای آنجا لذت بردیم.ازونگل به سویس دوم تشبیه شده که بی دلیل هم نبود.یک مسجد سفید رنگ کنار دریاچه بود که جلوه زیبایی به آن داده بود.شخصی آمدن از تور بهتر بود پرا که تورها تا 6 بعد از ظهر آنجا می مانند اما به نظرم سه ساعت زمان برای دیدن این دریاچه زیبا کافیست.
پس از آن برای بازدید کاخ آتاتورک به راه افتادیم.مسیر آن بسیار نامناسب ،پر دست انداز با سربالایی تند بود.به زحمت به آنجا رسیدیم که مثل دیروز باز با درهای بسته روبرو شدیم آتاتورک تعطیل بود.چند خانواده ایرانی دیگر هم به آنجا آمده بودند.کارگران داخل محوطه مشغول کار و رنگامیزی بودند و گفتند که این مجموعه تا دو ماه آینده هم تعطیل خواهد بود.فقط توانستیم محوطه بیرونی آنرا ببینیم.پس از آن مقداری خوراکی به مبلغ 20 لیر خریدیم و به سمت مقصد بعدی یعنی ایاصوفیه حرکت کردیم.
ورودی مسجد ایاصوفیه رایگان بود،محوطه بزرگ و زیبایی بود و توریستهای زیادی برای بازدید آمده بودند.در قسمتی از حیاط آن تعدادی سنگ مزار دیده میشد که نوشته های روی برخی از آنها به زیان فارسی بود و از اشعار فارسی استفاده شده بود. حدود یک ساعت زمان برای بازدید از این مجموعه کافی است .
پس از آن از صرافی کوچه کنار مسجد ایاصوفیه مقداری پول چنج کردیم. به سمت بازار رفتیم که از آمدن به آنجا با ماشین پشیمان شدم خیابانها بسیار باریک و پرترافیک بود وارد کوچه ای شدم که راه بندان درست شد و به من گفتند که یکطرفه است و انگار که خلاف آمده ام با هزار مصیبت دنده عقب برگشتم و جالب این بود که هیچ تابلوی یک طرفه ای سر خیابان نبود!بعد از آن دیدم ماشینهای دیگر با پلاک ترک از همان خیابان وارد شدند!چیز عجیبی بود. خیابانها واقعا شلوغ و بی نظم بودند. ماشین را در هتل گذاشتم و تصمیم گرفتیم پیاده تا محدوده بازار برویم.از هتل ما تا میدان پارک ترابزون تنها 6/7 دقیقه پیاده بود.به میدان پارکی معروف ترابزون رسیدیم و گشت در آن زدیم.
پس از آن به سمت بازار ترابزون که از مراکز خرید ترابزون هست، و پشت میدان بود حرکت کردیم.بازار شلوغ و رنگارنگ بود.باطری ریموت ماشینم رو اتمام بود و درب را به زور باز و بسته میکرد.به اولین ساعتفروش که رسیدم سوییچ را دادم تا باطری آنرا عوض کنند.قیمت باطری را 70 لیر میگفت و بعد از اینکه به ترکی گفتم ایرانیها تخفیف دوست دارند خندید و 50 لیر حساب کرد.
قصد ما از آمدن به بازار خرید ست قابلمه بود.در بازار مغازه ای پیدا کردیم و در کمال ناباوری ست قابلمه ای که در تهران 8 میلیون بود را به قیمت 3.5 میلیون خریدیم!75 دلار به فروشنده پرداخت کردیم و از اصل بودن جنس اطمینان داشتیم آنها را برایمان بسته بندی کرد تا حملشان راحت تر شود و کارت خود را به ما داد تا اگر مشکلی بود یا چیز دیگری خواستیم با او تماس بگیریم.پس از آن به مغازه دیگری که همه اجناسش تخفیف خورده بود رفته و مقداری سوغاتی خریدیم.
باز هم با مقایسه قیمت خوراکی هایی مثل باقلوا و دیلایت در مرکز خرید جواهر پایینتر از بازار بود که برایم کمی عجیب بود.تصمیم گرفتیم برای خرید آنها روز بعد مجددا به جواهر مال برویم.کار بعدی پیدا کردن دولموشهای سوملا بود.فردا میخواستیم به سوملا برویم مسیر 45 کیلومتر و با برگشت حدود 90 کیلومتر میشد که بردن ماشین اصلا مقرون به صرفه نبود.هزینه تورها هم بالا بود و نفری 450 لیر بود.پس عزم خود را جزم کردیم تا هرطور شده مکان دلموشها را پیدا کنیم.به میدان پارکی رفته و با پرس و جوی زیاد همه خانه سبز رنگ بزرگی در آن سمت میدان را نشان میدانند که باید از آن سمت بروید!
با قابلمه های سنگین کشان کشان به خانه سبز رنگ رسیدیم که دیدم کنار آن یک کوچه با سراشیبی بسیار تند است گفتند باید از آنجا بروید . پس از کلی سرازیری به 30/40 پله خاکی رسیدیم و ار آنها پایین رفتیم.هوا تاریک شده بود و احساس امنیتی که در باتومی داشتیم را در اینجا نداشتیم.محیط کاملا متفاوت بود.بلاخره به مرکز دلموشها رسیدیم که با میدان حدود 15 دقیقه پیاده فاصله داشت.با راننده صحبت کردیم حرکت فردا 10 صبح بود و هزینه بلیط نفری 150 لیر که بسیار به صرفه تر از تور و ماشین شخصی بود.راننده گفت فردا با ماشین تا اینجا بیایید و میتوانید آنرا در اینجا پارک کنید.سریع لوکیشن را برای خودم ارسال کردم تا فردا راحت مسیر را پیدا کنیم.بسیار خسته شده بودیم به هتل برگشتیم
هزینه های امروز:
شربت سرفه 130 لیر
خرید متفرقه 20 لیر
خرید باطری سوییچ ماشین 50 لیر
خرید قابلمه و سوغاتی مبلغ اختیاری
جمع هزینه های امروز: هزینه ای پرداخت نشده ورودی ها رایگان بود و هزینه های انجام شده شخصی بود.
چهارشنبه 22 شهریور :سوملای پر هزینه و زیبا،داستان ساحل و الکس رونده و یوسف مهربان،روز خطرناک!
صبح جهت صرف صبحانه های بینظیر هتل تی اس گلد پایین رفتیم.امروز به میز صبحانه ناگت مرغ و کویماق بینظیر ترکی را هم اضافه کرده بودند که حسابی کش می آمد.بعد از صبحانه 140 دلار در هتل چنج کرده و 3700 لیر گرفتم.
پس از صرف صبحانه به سمت لوکیشنی که دیشب گرفته بودم یعنی محل پارک دلموشهای سوملا حرکت کردیم.به پارکینگ رسیده و ماشین را پارک کردیم .ساعت ده بود.برای تهیه بلیط نزد راننده رفتیم که گفت حرکت ساعت 11:30 در صورتی که دیروز 10:30 قرار حرکت بود.بلیط دلموش سوملا به مبلغ هر نفر 150 لیر جمعا 450 لیر پرداخت کردیم.حدود 1:30 ساعت وقت اضافه داشتیم که تصمیم گرفتیم به بازار ترابزون که یک کوچه آن دقیقا پشت دلموشها بود برویم.
کمی در بازار چرخیدیم و خرید کردیم.به یک مغازه رسیدیم که نانهای هیجان انگیزی داشت.مامان من که علاقه زیادی به بورکهای ترکی دارد مقداری بورک خوشمزه و بامیه به مبلغ 30 لیر خرید و بعد از خوردن آنها و گشت و گذار در بازار جهت سوار شدن به دلموش به آنجا برگشتیم.
به ون برگشته و سوار شدیم.داخل ون از هر ملیتی پیدا میشد ترک،چینی،کره ای،آلمانی و ....داخل ون همه با هم حرف میزند و تبادل اطلاعات میکردند.
مسیر رسیدن به سوملا بسیار سرسبز و زیبا بود. جاده سربالایی و پرپیچ و خم بود و از اینکه ماشین نیاوردم خوشحال بودم.در نزدیکی سوملا ون در مکان زیبایی ایستاد که از دور بنای جالب سوملا که در دل صخره ای ساخته شده بود نمایان بود.5 دقیقه برای گرفتن عکس و استراحت وقت دادند.
به سوملا رسیدیم از ون پیاده شدیم .راننده دو ساعت به ما وقت داد و گفت راس ساعت 2:30 ظهر برمیگردیم.پس از پیاده شدن از ون تا رسیدن به باجه بلیط مسیری حدود ده دقیقه پیاده روی بود.
توضیح مختصری در خصوص سومعه سوملا:
صومعه سوملا یکی از قدیمی ترین و تاریخی ترین صومعه های دنیای مسیحیت محسوب می شود. Sumela Monastery در میان انبوهی از جنگل ها بر روی صخره هایی پر از شیب به نام کوه های زیگانا در شهر ترابزون ساخته شده است و با نام Meryem Ana یا مریم مقدس شناخته می شود. معنی سوملا در نام این صومعه از لغت میلاس به معنای تاریک یا سیاه گرفته شده است و علت نامگذاری نیز می تواند وجود کوه هایی با سنگ های تیره در اطراف باشد.
در طول چندین سال که از قرن ۱۳ میلادی بخش های جدیدی به این صومعه اضافه گردیده بر اهمیت آن نیز اضافه شده است. تقریبا می توان گفت پس از تصرف دریای سیاه توسط حاکمان ترک، صومعه ها نیز همانند دیگر مراکز دینی به رسمیت شناخته شدند. البته می توان به اهمیت صومعه سوملا به خاطر قدیمی تر بودن در میان معابد مسیحیان اشاره کرد.
پدرم با دیدن پله های ورودی به رستوران محوطه رفت و منتظر ما شد.با مادرم جهت خریدن بلیط به گیشه رفتیم که با دیدن قیمت آن شکه شدم!در سفرنامه های قبلی که خوانده بودم ورودی سوملا برای هر نفر حدود 70 لیر بود.قیمتهای جدید به این شرح می باشد:ورودی جهت دانش آموزان 30 لیر ،اتباع ترک 60 لیر و افراد عادی غیر ترک 450 لیر!!!!!!تقریبا 8 برابر.در همه کشورها برای توریستها قیمتها را تا دو یا سه برابر هم بالا میبرند اما این اختلاف نرخ اصلا معقول و منطقی نبود.900 هزار تومان برای بازدید یک صومعه واقعا هزینه زیادیست.
مادرم که با دیدن این اختلاف عصبانی شده بود گفت داخل نمیاید باید یاد بگیرند به توریستها احترام بگذارند و قیمتهای معقول ارائه دهند نه اینکه جیبشان را خالی کنند.اما دیگر این مسیر را آمده بودیم و با اصرار من حاضر شد بیاید.دوبلیط به قیمت 900 لیر خریدیم و داخل شدیم.به زیبایی چیزی که در اینترنت خوانده بودم نبود.پله های بلند و زیادی داشت که برای افراد مسن خیلی مناسب نیست. داخل آن راهروهای تو در تو بود که اتاقهایی داشت اکثر اتاقها خالی و خاکی بودند و فقط دو یا سه وسیله قدیمی در آنها بود.برخی قسمتها را هم با طناب بسته بودند و امکان بازدید نداشت.
کل سوملا در حد عکسهایی بود که ارسال کردم و چیز بیشتری نیست.حدود 30 تا 40 دقیقه کل آنجا را بازدید کردیم.از نظر شخصی من بازدید داخل آن ارزش هزینه پرداختی آن را نداشت و برای من جذابترین بخش سوملا دیدن ساختمان عظیم آن از بیرون بود که داخل صخره ای ساخته شده بود و طبیعت سرسبز و زیبای اطراف آن مگر برای افرادی که خیلی به بناهای تاریخی علاقه داشته باشند.1350 لیر هزینه بازدید از این مکان شد(450 لیر ون و 900 لیر ورودی)خدا را شکر کردم که با تور نیامدیم!سوار ون شده و به پارکینگ برگشته ماشینم را برداشته و برای صرف ناهار به هتل رفتیم.
بعد از صرف ناهار به مرکز خرید فروم ترابزون رفتیم.در آنجا هم سرویس وسایل آشپزخانه قیمت مناسب بود و تفاوت چندانی با قیمتهای بازار نداشت اما تنوع بیشتر بود.کمی خرید کردیم اما برای خرید دیلایت مجددا به مرکز خرید جواهر برگشتیم چون قیمتهای آنها خیلی تفاوت داشت.
پس از بازدید از فروم به جواهر مال رفته و برای سوغاتی کمی خرید کردیم. قیمت دیلایتهای متنوع ترکی در این مرکز خرید از 35 لیر تا 150 لیر متفاوت بود و با هر بودجه و سلیقه ای میشد خرید کرد.پس از آن به هتل برگشته تا کمی استراحت کنیم.برنامه بعدیمان رفتن به بندر گانیتا،سوار شدن بر کشتی ماوی که طبق تحقیق بلیط آن نفری 150 لیر بود و رفتن به علی چای باهچه سی و خوردن شام در رستوران چراغان بود که همه برنامه ها نقش بر آب شد!
علاقه زیادی به حیوانات دارم و دیدن این خانه مرا به یاد گربه خودم انداخت مسیجی به دوستم داده و حالش را پرسیدم عکسی از او برایم فرستاد و خیالم راحت شد.
پس از استراحت سوار ماشین شده و با توجه به لوکیشنی که از متصدی کشتی ماوی گرفته بودم به سمت بندر گانیتا به راه افتادیم.مدام مسیر را اشتباه میرفتیم. چندین زیر گذر وجود داشتند و گوگل مپ ما را به مسیر اشتباهی در اتوبان روبرویی میبرد پس از حدود نیم ساعت دور خود چرخیدن به پلی شبیه پل سید خندان رسیدیم که زیر آن پارکینگ بود و با میله ای قرمز رنگ جلوی ورود به پارکینگ را گرفته بودند.کمی مانده به میله توقف کردم بندر گانیتا آن سمت خیابان قابل مشاهده بود.تصمیم گرفتم پیاده شوم تا با مسئول پارکینگ صحبت کنم و از او بخواهم ورودی پارکینگ را باز کند تا بتوانم در جایی پارک کنم.
پدرم هم پیاده شد تا اطراف را که اتوبان بود برسی کند.از ماشین پیاده شدم به سمت دکه ورودی پارکینگ به راه افتادم که با فریادهای پدرم که مدام اسمم رو صدا میکرد برگشتم.صدا رو به زور میشنیدم اتوبان بود و صدا به صدا نمیرسید از دور شنیدم که میگفت ساحل ساحل ساحل..برگشتم و دیدم بله...ماشینم به راه افتاده!الکس بدون من در حال حرکت بود و به سمت میله ورودی پارکینگ می آمد.مادرم در ماشین بود و انقدر هول کرده بود که فراموش کرده بود ترمز دستی را بکشد.تا به حال همچین تجربه ای نداشتم دویدم و به زور به درب نیمه باز ماشین رسیدم خودم را به داخل پرتاب کردم و ترمز دستی را کشیدم.
پدرم هم همزمان مشغول بالا آوردن میله پارکینگ بود تا در صورت برخورد با ماشین نشکند.بلاخره ماشین ایستاد و بین میله پارکینگ و زمین گیر کرده بود!تا به حال همچین تجربه ای نداشتم و از استرس نمیتوانستم تکان بخورم. اگر ترمز دستی را نکشیده بودم احتمالا ماشین از وسط اتوبان سر در می آورد.تصورش هم سخت بود.از ماشین پیاده شدم.کسی در اتاقک نگهبانی نبود.میله را بالاتر دادیم تا صدمه نبیند.ماشین را داخل محوطه پارک کردیم.ده دقیقه ای منتظر شدم تا کسی بیاید و اگر خسارتی هست پرداخت کنم اما هیچکس نبود.به بندر گانیتا رسیدیم.بسیار زیبا بود.گروهی مشغول اجرا کردن موسیقی کنار آب بودند و گرداگرد آنها تعداد زیادی توریست روی سکوها نشسته بودند.کمی نشستیم و برنامه را تماشا کردیم.حال خوبی نداشتم و فکر ماشین و پرداخت جریمه بودم.
فیلم کوتاهی از اجرای موسیقی در بندر گانیتا
هیچکدام دل و دماغ نداشتیم و از رفتن به کشتی ماوی صرف نظر کردیم.تمام فکرم در پارکینگ بود.ده دقیقه ای در بندر نشسته سپس به آنجا برگشتیم باز هم کسی نبود.اعتقاد داشتم هرطور شده باید مسئولش را پیدا کنم وگرنه فکرمیکنند به خاطر ندادن هزینه پارکینگ میله را کج کرده و فرار کرده ایم!به مغازه ای در آن نزدیکی رفتم حتی یک کلمه انگلیسی نمیدانست با ترکی دست و پا شکسته به او حالی کردم که اتفاقی افتاده و دنبال پارکبانم.او هم به ترکی گفت این پارکینگ مخصوص بیمارستان آن سمت خیابان است و مسئول پارکینگ جزیی از گارد جلوی درب بیمارستان است.
از خودم بابت شروع کردن یادگیری زبان ترکی تشکر کردم که حسابی به کارم آمد!از روی پل عابر به آن سمت خیابان دویدم.3 گارد بیمارستان جلوی در نشسته بودند با دیدن چهره من فهمیدند اتفاقی افتاده.یکی از آنها میانسال و بسیار مهربان بود با توضیحات من فکر کرده بود که من پول پارکینگ را ندادم و میخواهم جریمه بدهم خندید و گفت نگران نباش پول پارکینگ مهم نیست جریمه لازم نیست برو!آخر دست به دامن گوشی و مترجم گوگل شدم. فارسی میزدم و ترکی میخواند فهمید که اتفاقی برای میله قرمز رنگ پارکینگ افتاده.
با من به آن سمت آمد به بیمارستان بی سیم زد میله را بالا و پایین میزدند تا ببینند میله خراب شده یا نه.بالا و پایین میرفت اما کاملا کج شده بود.داستان شروع شد و حدود دوساعتی طول کشید با واتسپ ویدیوکال گرفتند. دو متخصص آوردند که مبلغ آسیب را محاسبه کنند.اسم نگهبان یوسف بود.مبلغ خسارت را به او گفته بودند.چشمانش غمگین بود گفت هزینه هرگونه آسیب به میله 3500 لیر است اما با آنها صحبت کردم که 3000 لیر بگیرند.کاملا شکه شدم.مبلغ خیلی زیادی بود.میله سالم بود و فقط کمی کج شده بود یوسف که حال بد مرا دید دوباره تماس گرفت به ترکی میگفت مسئله کوچک است این مبلغ زیاد است اما بیمارستان رضایت نمیداد.
آخر با یک ساعت چونه زدن با آنها مبلغ را تا 2000 لیر پایین آوردند.مبلغ را به یوسف پرداخت کردم.او از من بیشتر ناراحت بود و معذرت خواست که بیشتر از این در حدود اختیاراتش نبود.از او تشکر کردم.شماره تماسش را برایم نوشت و گفت فردا میله تعمیر میشود و توسط دوربین جریمه نخواهی شد اما اگر در گمرک جریمه ای برایت ثبت شد حتما با من تماس بگیر تا بگویم خسارت را پرداخت کرده ای که خداروشکر مشکلی هم پیش نیامد.ناراحت در داخل ماشین نشستم همه برنامه ها خراب شده بود.اما به قول پدرم حادثه خبر نمیکند و گاهی حوادث ناگواری می افتند و باید خوشحال باشیم که همه سالم هستند و به ماشین خسارتی نخورد.بسیار خسته بودم. به هتل برگشته وسایل را جمع کرده و برای رفتن فردا آماده شدیم.
هزینه های امروز:
دلموش سوملا برای سه نفر 450 لیر
خریدهای متفرقه اختیاری
هزینه ورودی سوملا برای دو نفر 900 لیر!
پرداخت جریمه ماشین 2000 لیر
هزینه 45 لیتر بنزین1660 لیر برای برگشت به ایران که بعد از ترابزون زده شد(حدودا لیتری 36 لیر بود)
جمع کل هزینه های امروز بجز خرید و سوغاتی و جریمه ماشین 3010 لیر
جمع کل سه روز سفر ترابزون بجز هتل که ریالی پرداخت شده بود و به جز خریدهای شخصی و سوغاتی و جریمه:3405 لیر حدود 180 دلار
جمع کل هزینه ها (بنزین-ورودی مراکز-غذا) بجز خرید شخصی و جریمه و هزینه هتل برای هر 15 روز در سه شهر تفلیس باتومی و ترابزون حدود 530 دلار
پنجشنبه 23 شهریور و بازگشت به ایران
صبح بعد از صرف صبحانه حرکت کردیم طبق تحقیقی که کردم بهترین مسیر برای بازگشت به از ترابزون به مرز بازرگان عبور از شهرهای گوموش خانه >بایبورت>آشکاله>ارزروم>آگری>دغوبایزید>بازرگان بود.مسافت حدود 587 کیلوتر بود و حدود 8 ساعتی طول میکشید.مسیر همروار و جاده ها مناسب بودند در نزدیکی ارزروم یکی از آنها تونل ها فوق العاده زیبا بود بیشتر از 6.7 دقیقه در این تونل بودیم و بسیار طولانی بود نورپردازی های آن جالب بود.قسمتی از تونل نورپردازی آبی بود انگار که در زیر دریا رانندگی میکردیم.
در روستای pasinler در زیر سایه درختی ایستادیم تا ناهار و چای بخوریم.نگو جلوی یک مرکز نظامی ایستاده ایم!پس از چند دقیقه دو سرباز تفنگ به دست به ما نزدیک شدند که از اینجا حرکت کنید وقتی خودشان مارا چایی به دست دیدند خندیدند و گفتند اشکالی ندارد میتوانیم کمی صبر کنیم.
بعد از آن به روستای Koprukoy رسیدیم .کنار مزرعه آفتاب گردان بسیار زیبایی توقف کردیم تا استراحت کنیم.دیدم مردی خمیده در زیر آفتاب در این مزرعه زیبا در حال کار است.داشتم کمی شیرینی برای او آماده میکردم تا ببرم که برگشتم و دیدم خودش به سمت ما می آید.گل آفتاب گردان بسیار بزرگی که پر از تخمه های خوشمزه بود به سمتم گرفت ،فکر کردم که قصد فروش دارد پرسیدم قیمتش چند است که گفت قیمت ندارد و اکرام است.چقدر این مردم در عین سادگی دست و دلباز و مهربان بودند.به او شیرینی تعارف کردم و بعد دوباره حرکت کردیم.
پس از رسیدن به دغوبایزید که نزدیک مرز بود چراغ بنزینم روشن شد،من هم که اصلا قصد زدن بنزین گران قیمت ترکیه را نداشتم به پمپ بنزینی رفتم و از او خواستم به اندازه 300 لیر برایم بنزین بزند تا فقط مرز را رد کنم تقریبا 7 لیتر بنزین زد(کل بنزین مورد نیازم از ترابزون تا بازرگان حدود 52 لیتر شد.)کیفیت بنزین در گرجستان و ترکیه عالی بود و مسافت خیلی بیشتری از چیزی که در ایران میرفتم را با آن طی میکردم که برایم جالب بود.
حدود 7 شب به مرز بازرگان رسیدیم،باز گمرک ایران و باز معطلی زیاد صف های طولانی.حدود 4 ساعت در گمرک معطل بودیم و نزدیک ساعت 11 شب وارد ایران شدیم!در صفی که 4 ساعت طول کشید تمام ماشینهای صف با هم دوست شده بودند و خاطرات سفرشان را برای هم تعریف میکردند.سه مورد برایم بسیار عجیب بود مورد اول که هفته گذشته هنگام رفت حدود 8 ساعت معطل شده بودند انگار که ماشینی پر از حمل مواد مخدر از ایران به ترکیه را در گمرک ترکیه گرفته بودند و بازرسی چندین ساعت طول کشیده بود.
مورد بعدی خانمی بود که با افتخار تعریف میکرد وچر هتل گرجستان را با فتوشاپ جعل کرده بود!! باورم نمیشد،حق میدهم که در گمرک سخت گیری میکنند چون بعضی از هم وطنان واقعا کارهای عجیبی انجام میدهند. و مورد سوم که مرا بسیار متاثر کرد مرد مهربان میانسالی بود که به همراه همسرش در مرز والی گرجستان ریجکت شده بود در حالی که پول هتل را هم کامل پرداخت کرده بودند که از دستشان رفت.کمی با او صحبت کردم تا بفهمم علت چه بوده و فهمیدم که بیمه مسافری نداشتند.به او گفتم تنها با 57 هزار تومان میتوانستی خود را بیمه کنی که با شنیدن این رقم شکه شد.هنگام ورود به گرجستان حتما موارد را چک کرده و تمام مدارک لازم را داشته باشید .بیمه مسافری در گرجستان بسیار مهم است و جز اولین مواردی بود که از من خواسته شد.
شب ساعت 11 در ماکو بودیم.هنگام رفت در هتل نور به متصدی هتل گفتم که پول برگشت را با من حساب کند و اتاقی برای من رزرو کند که گفت چون روز دقیقت مشخص نیست نیازی نیست ما همیشه جا داریم .من هم که اهل دقیقه 90 نبودم ولی به حرف ایشان اعتماد کردم که یک روز قبل برگشت به ایشان اطلاع دادم و گفتند اصلا جا نداریم!بسیار خسته بودیم به چندجا سر زدیم اما همه هتلها و ویلاها پر بودند.
کلافه شده بودیم 12 شب بود به هتل جهانگردی ماکو رسیدیم انها هم جا نداشتند در اخر از مدیر هتل اجازه گرفتیم تا ماشین را داخل محوطه هتل بیاوریم که امنیت بیشتری دارد و در ماشین خوابیدیم!اولین تجربه خوابیدن من در ماشین بود که بسیار سخت بود اما هیچ چاره ای نبود.بیهوش شدیم ساعت 5 صبح بیدار شدم و دیدم تعداد زیادی ماشین کنار ما پارک کرده و آنها هم در داخل ماشینهایشان خواب بودند.
جمعه 24 شهریور و بازگشت به تهران
در ماکو صبحانه خورده و به سمت تهران به راه افتادیم برای ناهار در یک استراحتگاه رفاهی ایستادیم و پس از دوهفته یک کباب ایرانی خوشمزه خوردیم که با وجود خستگی بسیار چسبید.
من که عاشق حیوانات هستم توجهم به دو اسبی که در رفاهی به گوشه ای بسته شده بودند افتاد دیدم اسب هم به من زل زده است جلو رفتم و کمی نوازشش کردم و به او غذا دادم و او هم خیلی مودب ایستاد تا از او عکسی بگیرم!
در مسیر به دست فروشی رسیدیم که با حصیر سقف زیبایی درست کرده بود و محصولات خود را خیلی باسلیقه چیده بود.از او کمی خرید کردیم.حوضی درست کرده بود که دو اردک بازیگوش در ان مشغول آبتنی بودند.علاقه زیادی به ساقه طلایی پیدا کرده بودند و تعداد زیادی از آنرا خوردند!
ترافیک قزوین تهران بسیار سنگین بود و اواخر شب به خانه رسیدیم. سفری جالب،پر از خاطرات تلخ و شیرین و تجربه بود،هر شهر زیبایی ها و سنتهای خاص خود را داشت و در جای خود عالی بود.اولویت بندی من در این سفر با توجه به سلیقه شخصی، با اختلاف زیاد ابتدا باتومی،بعد تفلیس و بعد ترابزون بود.
جمع کل بنزین استفاده شده از لحظه خروج از مرز بازرگان تا لحظه ورود به مرز بازرگان:
131 لیتر در گرجستان به مبلغ 368 لاری و 52 لیتر در ترکیه به مبلغ 1960 لیر
به امید روزهای بهتر