سفر به چابهار همراه با چالش بنزین

2.8
از 36 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفر به چابهار همراه با چالش بنزین
آموزش سفرنامه‌ نویسی
09 اسفند 1401 12:00
30
11K

سفر ما در تاریخ هجدهم شهریور 1401 شروع شد، من ،همسرجان و مادرشوهرجان ...ساعت ده دقیقه به چهار از خانه خارج شدیم و ساعت 1 شب رسیدیم کرمان، شب رو کرمان تو پارک مسافر که در ورودی شهر قرار داره چادر زدیم، حوالی ساعت شش بود که بیدار شدیم و راه افتادیم سمت مقصد، صبحانه رو در بم خوردیم، واقعا شهر سبزیه.

IMG_1299.JPG

از بم به بعد هر کارت سوختی روزانه سی لیتر بیشتر مجاز به بنزین زدن نیست، حالا اینا خوبه وقتی از استان کرمان خارج و وارد استان سیستان و بلوچستان شدیم دیگه کلا کارت سوختمون کار نکرد البته ما از این قضیه آگاه بودیم، در استان سیستان و بلوچستان بخاطره قاچاق سوخت کارت سوخت بقیه استانها مسدود و اهالی این استان نیز یه میزان مشخصی سهمیه دارند که اونجوری که متوجه شدیم قبلا به مسافرا از کارت خودشون بنزین میدادن اما جدیدا سهمیه اونارو هم کم کردند و دیگه نمیتونن به مسافرا بنزین بدن، اگه بخواین هم گدینگ کارت سوختتونو باز کنید یه پروسه دو هفته ی داره که به مسافر هم تعلق نمیگیره ،مخصوص کسایی که به طور مکرر به این استان برای کارهای اداری سفر دارند و اونا باید از سازمان یا شرکتشون نامه بگیرند و ببرن شرکت نفت چابهار یا هر شهرستان دیگه ی این استان و کارهای باز کردن گدینگ کارت سوختشونو انجام بدن. خلاصه که چالش بنزینی ما با ورود به این استان شروع شد. فاصله جایگاه های سوخت از هم خیلی زیاد عکس زیر گویای مطلب هست.

IMG_1307.JPG

ما تو مسیر به همه جایگاه های سوخت میرفتیم بیشترشون یا کارت نداشتن یا بنزین نداشتن یا اونی که هم کارت داشت هم بنزین بیشتر از 15 تا بهمون بنزین ندادن،پمپ های بنزین هم اکثرا خیلی شلوغ بود اما من مستقیم میرفتم دفتر جایگاه و میگفتم مسافریم اگه جایگاهی بهمون بنزین میداد میگفت صف واینستا بیا جلو، البته این فصل مسافر کمه من موندم موقعی که مسافر زیاده هم میگن صف واینستا،بعید میدونم، خلاصه که تو بزمان به ما 5 تا دادن، تو بمپور هم 15 لیتر بنزین دادن، حالا این قضیه سختی بنزین و فشارش روی مردم بومی و مسافرا یه طرف ، این عکس زیر رو که تو بمپور گرفتم نمیدونستم کجای دلم جا کنم.

IMG_1306.JPG

هر چی بیشتر به چابهار نزدیک میشدیم وضعیت بدتر میشد،تو نیکشهر دو تا جایگاه هست یکیش که کلا بنزین نداد با اینکه داشت گفت جایگاه اضطراری نیروهای نظامی و اورژانس و اون یکی جایگاه که داخل شهر بود با صفی کیلومتری ،وقتی فهمید مسافریم 30 لیتر بنزین داد بدون صف و ما هم کلی ذوق مرگ شدیم. نزدیک های چابهار هم جایگاه بود که هیچ کدوم بهمون بنزین ندادن. این هم اضافه کنم جاده از نیکشهر به چابهار عین یویو میمونه، قشنگ عین یویو بالا و پایین میری، انگار فقط  آسفالت رو ریخت روی زمین بدون هیچ زیرسازی ، من فکر میکردم فقط این جاده است اما جاده چابهار به زرآباد که جاده غربی چابهاره هم عین یویو بود، حالا نمیدونم به این خاطر یا شرجی هوا واقعا نمیدونم مصرف سوخت ماشین مون بالا رفته بود، ماشین ما سافتافه است ،صدی بین ده تا دوازده میسوزونه اونجا شده بود صدی هیجده گاهی اوقات هم بیست، فکر کردیم مشکل پیدا کرده اما وقتی برگشتیم حوالی کرمان دوباره شد صدی ده.

راهنمای سفر به چابهار با ماشین شخصی

القصه ما ساعت شش صبح از کرمان حرکت کردیم و ساعت 4 بعدازظهر رسیدیم چابهار ،اگه مشکل بنزین نبود زودتر هم میرسیدیم، فاصله تهران تا چابهار دو هزار کیلومتره.کرمان دقیقا وسط مسیره. وقتی رسیدیم چابهار پرسون پرسون رفتیم جایگاه منطقه آزاد اونجا بهمون بیست لیتر دادن، اینطور که متوجه شدیم هر جایگاه موظفه روزانه بیست لیتر به مسافرا بده اما بیشترشون امتناع میکردن اما برای خوداشون بنزین هر مقداری میخواستن داشتن.بنزین رو زدیم و رفتیم به سمت خونه ای که اجاره کردیم که خداروشکر خونه تمیزی بود ،این بار سومی بود که میومدیم چابهار دو دفعه قبل با هواپیما اومده بودیم و تو هتل اقامت داشتیم این بار همش میگفتم نکنه خونه تمیز نباشه که خداروشکر خونه تمیز و دنجی بود با وسایل کافی.

صاحبخونه آقای حوت بود که خیلی مرد خوب و منصفی بود البته کلا مردم بلوچ واقعا دوست داشتنی و مهمان نواز هستند و همین باعث شده که من و همسرم عاشق چابهار بشیم.شب رو استراحت کردیم و فردا رفتیم سمت غرب چابهار، قبلش یه سر به شرکت فرآروده های نفتی چابهار زدیم و گفتیم ما مسافریم و مشکل بنزین ما چطور میشه از بخت خوب مسئول دفتر مدیر پسرعموی صاحبخونه مون بود اونم زنگ زد به جایگاه منطقه آزاد که روزانه 40 لیتر به این خوردو با این شماره پلاک بنزین بده ، اما چون مصرف سوختمون بالا رفته بود ما به هر چی جایگاه سر راهمون بود سر میزدیم.

جاذبه های غرب چابهار شامل گل افشان، روستای کهیر ، روستای درک و باغ های موز زرآباد و صد البته ساحل بی نظیر پوزم در ده کیلومتری شهر کنارک، چون ما دفعات قبل درک و کهیر و گل افشان رو رفته بودیم( اطلاعات جامع و کاملی درباره این دو روستا در گوگل هست) تصمیم گرفتیم بریم زرآباد، این منطقه حدود 170 کیلومتر با چابهار فاصله داره و به خاطره باغهای موز معروفه، اونجا ما برای اولین بار هم درخت پاپایا یا خربزه درختی رو دیدیم و هم میوه شو خوردیم ، واقعا منطقه دیدنی و جذابیه و مشابه شو هیچ جای ایران نمیبینید، اوجا یه مقدار موز خوشمزه زرآباد خریدیم ،یه مقدار لیمو سبز فوق العاده آبدار و سه تا دونه پاپایا که واقعا خوشمزه بود.

IMG_1340.JPGIMG_1332.JPGIMG_1322.JPG

برگشتن اول رفتیم ناهار کنارک بخوریم این شهر کلا رستوران خیلی کم داره،دفعه قبل ما رفتیم رستوران نقش جهان که غذاهاش خوشمزه بود و غذای سنتی هم داشت اما متاسفانه متوجه شدیم این رستوران مدتی است بسته شده برای همین بناچار رفتیم رستوران حاج رضا،غذاش خوب بود ما ماهی کبابی سفارش دادیم اما غذای محلی نداشت.

IMG_1349.JPGIMG_1351.JPG

بعد از ناهار هم رفتیم ساحل پزم که هر چقدر از زیباییش بگم کم گفتم واقعا بی بدیله ،این ساحل شنا ممنوعه ما تو نزدیک ساحل یه کمی آب بازی کردیم و از دریا و ساحل لذت بردیم، فقط یه نکته بدی که داشت آشغالهای کنار ساحل بود که واقعا هیچ وقت توجیح نشدم چرا باید آدم آشغال شو تو طبیعت رها کنه من فکر میکنم بیشتر اهالی بودن که بدون توجه به تمیزی و طبیعت و بدون هیچ ملاحظه ای آشغالشونو رها میکردن چون هم کنارک واقعا شهر کثیفی بود و هم داخل باغ های زرآباد کثیف و پر ازقوطی های کنسرو غذا و بطری نوشیدنی، دیگه اینا رو که توریست نمیریزه که، خود اهالی هنوز این موضوع براشون اهمیت نداره.

IMG_1353.JPGIMG_1372.JPGIMG_1374.JPGIMG_1393.JPG

از خرداد تا شهریور موقع بادهای منسون است بادهایی که از اقیانوس میاد و شما میتونید تو خود چابهار تو ساحل دریا کوچیک شاهد آبفشان های جذاب و دیدنی باشید. شب یه سر رفتیم پاساژهای منطقه آزاد چابهار که البته چیزی به چشم مون نخورد بجز پارچه به وفور که ما هم مقداری پارچه خریدیم.شام هم رفتیم فست فود ویکی لند تو همون منطقه آزاد که خیلی خوشمزه بود.

IMG_1406.JPG

برای فردا تصمیم گرفتیم به شرق چابهار بریم که جاذبه هاش خیلی بیشتر از غربه، ساحل صخره ای رمین و بریس که برای عکسای فوق العادست، کوههای مریخی، کوههای مینیاتوری،تالاب صورتی،گواتر و جنگل های حرا و رقص دلفین ها، همه اینا واقعا تک تک شون لوکشین های عکاسی عالی و جاهای دیدنی چابهار هستند. ما چون دفعات قبل رفته بودیم همو رو، این بار مستقیم رفتیم گواتر برای قایق سواری و دیدن دلفینها و جنگل های حرا و بعدش تصمیم گرفتیم بریم منطقه باهوکلات و روستای شیرگواز برای دیدن باغ های بسیار بسیار زیبا با طبیعت بی مانند و دیدن گاندوها. از گواتر تا باهوکلات شاید چیزی حدود 120 یا 130 کیلومتره، تو مسیر از شهرهای نگور و نوبندیان رد شدیم و اونجا یه مقدار ادویه مخصوص غذای بریانی خریدیم ، وقتی رسیدیم شیرگواز قشنگ کله ظهر و گرما بود اما داخل باغها خنک بود، دیدن درختهای موز با بار رویشان واقعا جذاب بود ، متاسفانه گاندوها رو نتونستیم ببینیم اهالی گفتن بخاطره هوای گرم از آب بیرون نمیان، جالبه باغ ها چسبیده به رودخانه ای که تمساح ها زندگی میکردند و اهالی میگفتن اصلا سمت باغ ها نمیان.

IMG_1426.JPGIMG_1438.JPGIMG_1439.JPGIMG_1447.JPG

IMG_1452.JPG

ما هم برای اینکه به شب نخوریم برگشتیم چابهار، شب دوباره رفتیم منطقه آزاد برای خرید و شام رو در رستوران بلوچ خوردیم، کرایی و بریانی ماهی و ماهی کبابی سفارش دادیم ،بریانی خوبه ،کرایی هم خوشمزه است اما بی اندازه تند و برای ما واقعا خوردنش سخت بود برای همین بی خیال شدیم. قیمت غذا های این رستوران بالاست اما غذاهاش خوشمزه است ،چابهار چند تا رستوران خوب دیگه هم داره اما ما نرفتیم فقط تعریف شونو شنیدیم، رستوران دعا، رستوران شیش محل.

صبح هم حوالی ساعت ده راه افتادیم سمت بم، آقای حوت بهمون گفت هر جایگاهی بنزین نداد فورا به من زنگ بزنید تا مشکل تونو حل کنیم ما هم وقتی رسیدیم نیکشهر دیدیم باز جایگاهش صف کیلومتری داره منم زنگ زدم آقای حوت ، ایشونم با جایگاه دار صحبت کرد و باک ما رو پر کرد و ما با خیال راحت رفتیم سمت بم حوالی ساعت چهار رسیدیم بم ومستقیم رفتیم ارگ، اونجا یه راهنما گرفتیم، اینو جدی میگم دیدن مکانهای تاریخی همراه راهنما یه چیز دیگه ای و من تازه متوجه شدم که ارگ بم حدود 10 درصدش ترمیم شده و بیشترش هنوز بصورت مخروبه است چون راهنما ما رو برد جایی که بقیه بازدید کنندگان بدون راهنما اجازه ورود ندارن از بالای ارگ کاملا متوجه ماجرا و تخریب این بنای زیبا شدم.

IMG_1458.JPGIMG_1467.JPGIMG_1495.JPGIMG_1505.JPG

تصمیم داشتیم که به ماهان هم بریم که نشد حدود دوساعت تو ارگ بم بودیم و هوا تاریک میشد تا برسیم باغ شازده ماهان، از همون جا مستقیم رفتیم هتل پارس کرمان و تصمیم گرفتیم فردا بریم باغ شازده چون سی کیلومتر با کرمان فاصله داره و راه زیادی نبود .اینم عکس هتل پارس که هتل تمیز وقابل قبولیه.

IMG_1540.JPG

فردا صبح رفتیم باغ شازده که جدا باغ زیبایی اما من با صحنه ای مواجه شدم که بقولی آه از نهادم بلند شد کنار یکی از درهای عمارت پر ازآشغال بود توی حوض ها و لابه لای درختان پر بود از آشغال و پلاستیک، عکس گرفتم و زنگ زدم میراث فرهنگی کرمان، اونام شماره مسئول باغ رو دادن منم باهاش حرف زدم و ماجرا رو گفتم واقعا حیف نیست یه میراث ملی و جهانی اینطوری باهاش برخورد بشه واقعا یه توریست خارجی بیاد ببینه با خودش چی میگه؟

IMG_1571.JPGIMG_1589.JPGIMG_1602.JPGIMG_1603.JPG

بعد از باغ شازده رفتیم بازار و حمام گنجعلی خان، من که عاشق اینجور محیط ها هستم، از بازار یه مقدار قوتو و زیره گرفتیم ، از پته های کرمان هم نگم که چه دلبرین، دو تا پته خام با نخ هاش گرفتم تا خود بدوزم بنظرم واقعا هنر ارزشمند و لذت بخشیه.

IMG_1548.JPGIMG_1607.JPGIMG_1615.JPGIMG_1622.JPGIMG_1631.JPG

اینم بگم اگه یه روز کرمان رفتید برای غذا حتما حتما برید  رستوران سنتی مکث تو خیابون جمهوری چهارراه امام جمعه هم غذاهاش خوشمزه است هم قیمت شون مناسبه، ما دیزی سفارش دادیم که واقعا مرد افکن بود کلا حجم غذاهاشون زیاده ، از بزقورمه اش دیگه نگم باید خورد و لذت برد.

IMG_1635.JPG

عصری هم راه افتادیم سمت یزد ، شب رو هتل پارسیان صفائیه موندیم که واقعا هتل خوبی بود.

IMG_1663.JPG

صبح بعد از صبحانه رفتیم آتشکده بهرام البته ما قبلا یزد اومده بودیم اما شهریه که هربار میایم دوست داریم مکانهای دیدنیشو دوباره ببینیم و مردم مهربونش با لهجه ی شیرین شون که ما رو حسابی شیفته خودشون کرده، بعد هم رفتیم مسجد جامع و میدان امیرچخماق و یه گشتی هم داخل بافت تاریخی شهر زدیم تا بیشتر دیونه ی این شهر بشیم، یه مقدار زیادی نبات و سوغات بسیار شیرین یزد جهت سوغات خریدیم ، ناهار رو رفتیم رستوران قهوه چی یزد یا اسم دیگه اش تالار یزد، رستوران شلوغ نزدیک دروازه قرآن، من کلا از کباب های یزد خوشم نمیاد واقعا نمیدونم چرا بنظرم مزه کباب نمیده برای همین ماهیجه و گردن سفارش دادیم که بنظرم ماهیچه اش خوشمزه تر بود.

IMG_1696.JPG

تو یزد ما یه دوست عزیزی داریم که در کنار کار اصلی شون، کار تئاتر هم انجام میدن و برای نمایش ایشون بلیط گرفتیم و شب رفتیم نمایش علی گندابی رو دیدیم واقعا چسبید چقدر همگی خوب بازی میکردن و انتهای سفرمون رو با بهترین خاطره و تجربه به پایان رسوندیم، بعد از نمایش با وجود کلی اصرار از طرف دوستمون برای موندن، چون واقعا وقتی نداشتیم و حتما باید جمعه تهران میبودیم همون شبونه راه افتادیم سمت تهران، به همسرم میگم اینقدر راه تهران به چابهار طولانیه که فاصله یزد به تهران به چشم نمیاد،کلا حدود 600 کیلومتر،راهی نیست، الان می رسیم تهران.

نویسنده: ماندانا علیپور

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر