سفر کردن از بهترین لذتهای زندگی است، من و همسر جان از مدتها پیش اول با ایرانگردی شروع کردیم و بعد جهانگردی، البته جهانگرد، کسی است که دیگر به مکان اولیه برنمی گرده و بهتر است برای سفرهای ما، لفظ سفرهای توریستی رو بکار برد، از آنجائیکه هر دو علاقهمند به دیدن مکانهای تاریخی و فرهنگی کشورها هستیم ، هرسال مقصدی تاریخی با فرهنگ غنی رو برای سفر انتخاب میکنیم که ارزش دیدن داشته باشد و البته در هر سفر "یک تیر و چند نشان" را با هم میزنیم و برنامه سفر را طوری میچینیم که به تفریح و سرگرمی و خرید هم بپردازیم، تا اینطوری بیشتر با فرهنگ و آداب و رسوم مردم اونجا آشنا بشیم.
متأسفانه با شروع اپیدمی کرونا از لذت سفر در سال ۹۹ محروم شدیم و در سال ۱۴۰۰ با تزریق دوز دوم واکسن، در شهریورماه تصمیم گرفتیم دل به دریا بزنیم، ترس ابتلا به بیماری رو کنار بگذاریم و سفر جدیدی رو تجربه کنیم، اما با شرایط کرونا کجا میشد رفت؟ فقط کشورهای کمی شروع به پذیرش مسافر کرده بودن ازجمله گرجستان ، ارمنستان و ترکیه ، که البته ما قبلاً به هر سه سفر کرده بودیم. ترکیه همیشه به علتهای گوناگون مثل نداشتن ویزا ، نزدیکی جغرافیایی به ایران و همینطور نزدیکی فرهنگ و ذائقه مشترک، با غذاهای خوشمزه، مورد علاقه بوده است، اما ما از استانبول پایتخت تجاری ترکیه، ازمیر پایتخت فرهنگی ترکیه و کوشی آداسی که شهر زیبای و تاریخی اِفس اونجاست و بسیار دیدنی است، همینطور پایتخت سیاسی ترکیه آنکارا و قونیه به دیدن مقبره مولانا که از کودکی ارادت خاصی بهش دارم، دیدن کرده بودیم. البته خیلی دوست داشتیم که در آن سفر سری هم به شهر سنگی و زیبای کاپادوکیا بزنیم و از دیدن بالنهای رنگارنگ بر فراز شهر لذت ببریم، که متأسفانه از آنکارا دور بود و در سفر ما نمیگنجید.
سؤال اصلی این بود که با شرایط محدود به خاطر کرونا، به کجا سفر کنیم. همسر جان، مطابق معمول در اینترنت به سراغ تورهای لست سکند رفت و من به تحقیق در مورد سواحل زیبای ترکیه، آنتالیا، مارماریس و بدروم . شهر زیبای آنتالیا که یکی از بزرگترین مقاصد گردشگری هموطنان عزیزمان محسوب میشه و هر سال مسافران زیادی رو از سرتاسر جهان، به خودش جلب میکند، با داشتن هتلهای زیبا و پنج ستاره آل و یوآل (All و Ultra all inclusive) که در طول شبانهروز خدمات مختلف به مهمانها ارائه میکنند، بخصوص با داشتن سواحل زیبا و پارکهای آبی مورد علاقه کودکان، محبوبیت زیادی دارند. همیشه دید ما نسبت به سفر به آنتالیا ، سفری با جذابیت تفریحات آبی و ریلکسی بوده تا یک سفر جذاب و دیدنی که هم فال باشه و هم تماشا.
اما پس از اندکی مطالعه به این نتیجه رسیدیم که آنتالیا هم دیدنیهای خاص خودش رو داره و با آنکه فصل گرم تابستان به پایان رسیده بود، فکر کردیم که اول پاییز هنوز برای سفر ما دیر نیست. هدف ما از سفر، دیدن آنتالیای قدیم، یعنی شهر تاریخی پرگه، شهر دیدیم یا سیده و معبد آپولو، همینطور آمفیتئاتر کلسیوم مانند زیبای اسپیندوس بود که پس از دیدن عکسهای آن بسیار مشتاق دیدنش بودیم. زمانی رو به تحقیق در مورد شهر و مناطق آنتالیا و انتخاب هتل در یکی از مناطق بِلک، لارا و کِمر گذروندیم. در آنتالیا هیچ هتلی اجازه ساخت در نزدیکی ساحل رو نداره و تمام هتل ها با فاصله از ساحل ساختهشدن.
آنتالیای زیبا و رنگارنگ و خوش آبوهوا، به چندین منطقه تقسیم میشه، خود شهر که شامل بافت قدیمی و قسمت تجاری و مسکونی اهالی محسوب میشه و چند بخش توریستی که بیشتر شامل هتلها است؛ منطقه بِلک در شرق آنتالیا، با ساحل صخرهای و جنگلی، از زیباترین و محبوبترین جنگلهای سبز در ۲۰ کیلومتری پارک ملی کوپرولو کانیون است؛ منطقه زیبای لارا که برخی به نام مرات پاشا میشناسند، با طولانی ترین ساحل شنی، که با مسافت کمتری از شهر، در ۱۶ کیلومتری شهر واقع شده است؛ و منطقه کِمر، بدون هیاهو با ساحل شنی ۴۰ کیلومتری غرب آنتالیا که از منطقه بلدیبی تا تکیروا ، ادامه داره با پوشش گیاهی زیبا در کنار رشته کوههای توروس؛ منطقه کنیالتی و آکواریوم آنتالیا که به طولانی ترین تونل زیر آب جهان شهرت داره و البته منطقه دیدنی و تاریخی دیدیم یا سیده، که بسیار مورد علاقه ما بود.
پس با این وصف میبایستی نزدیک ترین منطقه به شهر رو انتخاب میکردیم تا هم از دیدن ساحل زیبا لذت ببریم و هم بتونیم زودتر به دیدن اماکن مورد علاقه مون برویم و این شد که هتل ارماس سانرایز در منطقه لارا رو انتخاب کردیم که یک هتل پنج ستاره با خدمات یوال هست. اما متاسفانه، این هتل در دست تعمیر بود و هتل وابسته به آن هتل ارماس لارا که در فاصله کمی از هم هستند، پیشنهاد شد و ما هم قبول کردیم و برنامه سفر برای نیمه مهر، هفت اکتبر از سایت لست سکند که مناسبترین قيمت ها و تورهای آنتالیا رو داره، رزرو شد.
آنتالیا دو فرودگاه داره ، فرودگاه بین المللی که به شهر نزدیکتره و برای پروازهای ترک و بین المللی هست و یک فرودگاه نظامی که حدود پنج ساعت با شهر فاصله داره و برای پروازهای ایرانی است. پروازه های ترک فقط تست PCR تهران رو قبول میکردن و ما چون ساکن قزوین هستیم و برای تست پی سی ار و دریافت نتیجه اش، برامون سخت بود دوبار به تهران بریم ، برای همین در تنها آزمایشگاهی که تست پی سی ار قزوین ، که مورد قبول آژانس مسافری بود ، آزمایشگاه سینا تست دادیم و خوشبختانه جواب تست منفی بود و شادمان برای شروع سفر، اما نگران از طولانی بودن فاصله فرودگاه تا هتل، به هر حال چاره ای نداشتیم و با شادمانی شروع به آماده کردن ساک سفر کردم. چون سال ۹۹ به خاطر کرونا سفر نرفته بودیم و به خاطر از دست رفتن هموطنان و دوست و آشنا به خاطر کرونا، بسیار افسرده بودیم و سفر میتونست از افسردگیمون کم کنه، هرچند که در همین زمان ریسک ابتلا به کرونا وجود داشت و به بچه ها قول دادیم که حتما در طول سفر از ماسک استفاده کنیم و پروتکل های بهداشتی رو همچنان رعایت کنیم.
شروع سفر ما از روز هفت اکتبر بود و پرواز شب انجام میشد، برای همین نزدیک سحر به فرودگاه نظامی آنتالیا رسیدیم، و از اونجاییکه پنج ساعت راه تا آنتالیا هست، این مسیر با ون یا اتوبوس مخصوص آژانسهای مسافرتی ایرانی، طی میشود، در فرودگاه چندین لیدر تور به استقبال آمدن و نسبت به منطقه محل اقامتمون مسافرها رو تقسیم کردن و ما با تعدادی از همسفرهامون سوار ون شدیم که بنز نو و راحتی بود تا به محل هتلمون برسیم و چون ون مسافرهای کمتری نسبت به اتوبوس داره با چند توقف در کنار هتل های دیگه بلاخره وارد یک اتوبان پهن و بزرگ شدیم با درختان نخل بلند، در امتداد ساحلی زیبا قرار داره که با هتل های بزرگ و باشکوه احاطه شده، حدس زدیم که به هتل مون نزدیک شدیم، اول از دور هتل بزرگ ارماس سانرایز لارا رو دیدیم و بعد هم هتل ارماس لارا . همانطور که در عکسها دیده بودیم ، هتل از چند ساختمان بلند سیمانی تشکیل شده با حدود دویست و پنجاه شیش اتاق، که یک هتل پنچ ستاره اکونومی هست. و هرساله به خاطر خدمات خوب و قیمت مناسب مسافرهای زیادی رو به خودش جلب میکنه، یک هتل خوب، برای تمام سلیقه ها.
حدود ساعت یازده صبح در لابی نسبتا بزرگ هتل که با راحتیهای مدرن و پرده های طوسی و سورمه ای تزئین شده بود، مستقر شدیم و منتظر چک اوت مسافران قبلی هتل. به خاطر مسافت طولانی، خسته بودیم و برای همین روی کاناپه های راحت هتل کمی استراحت کردیم ، غافل از اینکه همسفران عزیز که مسئول پذیرش رو دوره کرده بودن، با پرداخت انعام اتاق های تراس دار رو به استخر رو برای خودشون انتخاب کرده بودند. به هر حال دستبندهای مخصوص که نشان دهنده میهمان هتل هست و میتوان با آنها از همه خدمات هتل استفاده کرد رو به دست بستیم و کارت یکبار استفاده رایگان از حمام ترکی را تحویل گرفتیم و راهی بلوک خودمون شدیم. نصیب ما اتاقی کوچک ، بدون تراس در انتهای راهرویی نه چندان طولانی بود، که با دیوار نگاره های برجسته روی گچ یا شاید سیمان تزئین شده بود.
اتاق حدود دوازده متر، اما شیک و مدرن طراحی شده بود، با کف پارکت و سرویس خوابی که ترکیبی مدرن از پروفیل مشکی و MDF قهوه ای بود که در عین سادگی، شیک و دلچسب بود، تلوزیون صفحه تخت نصب بر دیوار، و یخچال و سیو باکس، و دیگر ملزومات بهداشتی در سرویس کوچک و تمیز کنار اتاق؛ در کل باعث رضایت من سخت پسند بود. دیگر چیزی به پایان فرصت نهار نبود برای همین راهی رستوران هتل شدیم، رستوران بسیار بزرگ که هم از حیاط و هم از لابی هتل در ورودی داشت و به بخش های مختلفی تقسیم میشد، میزهای انواع نان، دسر و سالاد، چندین مدل سوپ، غذاهای سرد و گرم، بخش غذاهای داغ و گریل، بخش نوشیدنی های مختلف اعم از آب معدنی، نوشابه ها که مورد علاقه مهمانهای روس تبار هتل، محسوب میشد. پس از نهار تصمیم گرفتیم برای استراحت و جبران بیخوابی شب گذشته به اتاق برگردیم و عصر رو هم در هتل گشتی بزنیم تا بیشتر با محیط اطراف مون آشنا بشیم.
هتل وایفای رایگان داره، اما برای داخل شهر باید کارت اینترنت بخرید. عصر به لابی برگشتیم از کافه لابی شیرینی و قهوه و چای گرفتیم و به باغ کنار هتل رفتیم و در زیر سایبان نشستیم تا برنامه روزهای آینده رو تنظیم کنیم. هتل دوتا استخر داره یکی از آنها ما بین سه ساختمانی هست که اتاق های هتل رو شامل میشه، استخر مستطیل شکل به همراه حمام های آبگرم و اتاق رختکن و یک دیوار نگاره از دو بال گشوده از هم به روی دیوار کنار استخر، که فکر میکنم یکی از المانهای آنتالیا باشه ، چون قبلا بسیار از این طرح به روی تیشرتها دیده بودم و یک استخر گرد و کوچک و کم عمقتر برای کودکان، مجهز به سرسره آبی، که در کنار لابی واقع شده است. پارک آبی که بیرون هتل به صورت مشترک با یک هتل دیگر در اختیار مسافران هست، سالن ورزش و همچنین خدماتی نظیر ماساژ، اسپا، انواع سونا خشک و بخار، حمام ترکی که البته این خدمات رایگان نیستن و در طبقه زیر لابی واقع شدن .همچنین بیرون هتل سایه بان و نیمکتهای چوبی محل نشستن برای علاقه مندان ساحل اختصاصی هتل، و اتوبوس های رایگان، که اونها را به اون طرف اتوبان میبرد تا از ساحل و آبتنی لذت ببرند .
پس از خوردن عصرانه، به پیشنهاد همسرم، قدم زنان از کوچه کناری هتل به سمت اتوبان رهسپار شدیم تا هم اطراف هتل رو ببینیم و هم آنتالیا کارت بخریم که بتونیم فردا با اتوبوس به مرکز شهر بریم. با کمی پیادهروی به اتوبان رسیدیم و در پیاده رو به سمت چپ پیچیدیم که میدانی بزرگ با مجسمه از مردمانی بر اسب دیده میشد، با کمی پرس وجو، و به سختی (چون ترکها به انگلیسی مسلط نیستند) نحوه خرید آنتالیا کارت رو پرسیدیم که ما رو به یک سوپر مارکت کمی بزرگتر هدایت کردن. آنتالیا کارت رو برای هفت روز، خریدیم و شارژ کردیم، که حدودا ۳۰ لیر شد. ایستگاه اتوبوس به سمت شهر رو شناسایی کردیم که فردا وقتمون هدر نشه و دوباره قدم زنان در حال تماشای درختان زیبا و پرگل، به سمت هتل برگشتیم.
هتل های اونطرف بزرگراه بسیار گرونتر هستند، چون نه تنها اون هتلها ساحل اختصاصی دارند و نیاز به اتوبوس سواری برای رفتن به ساحل نیست بلکه احتمالا به اتاقهای کابانا که جزو گرونترین اتاقهای هتل هست هم مجهز هستند. اتاقهای کابانا به اتاق هایی گفته میشه که با پنجره های بلند که میشه از داخل اتاق مستقیم به ساحل قدم گذاشت و این اتاق ها در همه هتلهای شهرهای ساحلی جهان زودتر از دیگر اتاقها پر میشه و خواهان زیادی در بین ثروتمندان داره. قدم زنان از کوچه کنار هتل فراتر رفتیم، آنچه که نظرمون رو جلب کرد درختان نخل پر از خرما بود، که با توجه به پایان تابستان برایمان سوال شد که چرا هنوز خرمای فراوانی بر شاخه های آنهاست؟
این سوال رو تور لیدرمون در راه برگشت به فرودگاه، اینطوری توضیح داد، که مردم ترکیه بسیار خرافاتی هستند برای همین، میوه های درختان در خیابان رو برای استفاده جن ها ميدونند، این میوه ها رو کسی نمیچینه و اونقدر روی درخت میمونه که یا پرنده ها استفاده کنند یا اینکه از درخت جدا شده و بر زمین بریزد و خوراک مورچه ها و حشرات دیگه بشن و به خاطر همین اعتقادات با اینکه در ترکیه اکثریت مسلمان هستند، اما دستشویی ها هم شلنگ آب نداره که باز هم به خرافات اشاره دارد و به نظرم با وجود حموم در دستشویی تناقض دارد.
شام هم مانند نهار مفصل بود و مسافران اجازه داشتن میوه و دسرها رو با زیر دستی به اتاقهاشون ببرند و هر ساعتی که دوست داشتن میل کنند. بعد از شام، ساعات شادی رو هم در کافه گذروندیم، بخصوص چند زوج فرانسوی جوان، فضا رو شادتر کرده بودن .
فردا بعد از صبحانه به ایستگاه اتوبوس رفتیم تا بعد از مسافتی نه چندان کم، شاید حدود یک ساعت به مرکز شهر بریم. در مسیر شهر در سمت راست جاده مرکز خرید بزرگ و معروف تراسیتی که مملو از برندهای اروپایی و آمریکایی هست و همینطور مرکز خرید اوتلت برند های ترک رو دیدیم، اما امروز هدف ما فقط این بود که از ، دانتان شهر یعنی Kalaeice کاله ایچی دیدن کنیم در ضمن تور شهر های تاریخی آنتالیا رو بخریم. بالاخره اتوبوس به شهر رسید، متاسفانه هتل نقشه شهر رو نداشت و ما هم فراموش کردیم کارت اینترنت بخریم، در نتیجه گوگل مپ نداشتیم، به همین علت در ایستگاه اشتباهی پیاده شدیم و اینگونه بود که ساعاتی رو در ازدحام خیابانهای پر هیاهو آنتالیا گذروندیم که بی شباهت به جنوب تهران نبود و همچنان که از رهگذران آدرس کاله ایچی رو میپرسیدیم به جنوبی ترین نقطه شهر که همان شهر قدیمی آنتالیا باشه، روانه شدیم.
از دور برج ساعت رو دیدیم که نشانه خوبی بود از اینکه به مقصد نزدیک شدیم. ساعت کولیسی آنتالیا در میدان کاپیسی قرار دارد. این بنا از سنگهای ناهموار مربع شکل با معماری عثمانی بصورت برج مربع شکلی با ارتفاع حدود 14 متر در سال 1901 به مناسبت سلطنت عبدالحمید دوم ساخته میشود. در هر سمت آن یک ساعت که در بالای صفحات ساعت، طاقها و تاج هایی به سبک عربی ساخته شده است، که در حقیقت بخشی از برج و باروی قدیمی شهر و بازمانده برجهای هشتادگانه آنتالیای قدیم است.
بالاخره به منطقه تاریخی کاله ایچی رسیدیم که شروع آن با بازارچه ای گرد و کوچک، اما زیبا و نوستالوژیک بود، که در وسط آن دو مجسمه مومی یک پیرمرد و یک پیرزن دوست داشتنی ملبس به لباس محلی در کنار هیزم و سینی برنجی، با لبخندی زیبا در عین بیزبانی، انگار به توریست خیرمقدم میگفتند، قرار داشت. بعد از گرفتن عکس از مسجد یولیمناره (YIVLI MINARAT) گذر کردیم و پا در هزارتوی رنگارنگ و خاطره انگیز شهر تاریخی گذاشتیم. کوچه های باریک با خانه های قدیمی و مغازه های فراوان که سوغاتی ها و المانهای زیبایی برای فروش داشتند، همینطور قالیچه های ابریشمی، گلیم فروشی و کوسن های مخملی و کافه های زیبا غرق در گل و گلدان و هر چند گاهی بوی تند ادویه و بوی خوش آیند چای و قهوه که با آهنگ دلنشینی از خانه ها، مخلوط و آدمی را سر مست میکرد.
هر کوچه تقاطعی داشت به کوچه های دیگر و در دل این کوچه پس کوچه های تنگ و باریک، مردمان گذشته میزیسته اند؛ کاش میشد در زمان هم سفر کرد، چشمانم را بستم و جوان عاشقی رو دیدم که در پایین یکی از بالکن خانه ها به سبک رومئو برای ژولیت خویش، آواز عاشقانه سر داده، با صدای همسرم به خود آمدم و باز هم در کوچه های سنگ فرش همراه با نوای موسیقی به سمت سرازیری رهسپار شدیم که ناگهان در جلوی چشم خود، آبی زیبای بیکرانی را دیدیم که در کنار شهر گسترده شده و آنچه شما را محصور میکند، دیدن کوه های مقابل در خط افق این دریای زیباست که ما با اینکه دریاهای زیادی دیده ایم، تا به حال با چنین منظره ای در پس دریا مواجه نشده بودیم و با دیدن چنین منظره زیبایی غرق شادی شدم و ناخودآگاه شعری از رابین رانات تاگور در ذهنم جاری شد و زمزمه کردم "دلم موهایش را به ساحل جهان می کوبد و اشکبار بر آن چنین مینویسد، دوستت دارم". هر چه جلوتر میرفتیم، ساحل صخره ای، که گاه دریا برآن پیروز شده بود و در آن فرو رفتگیهایی بوجود آورده بود، زیباتر میشد.
در کنار بندر تاریخی، کشتی های کوچک قدیمی و چوبی، با المان های جذاب که نشان از ذوق و سلیقه صاحب کشتی بود، کنار آب لنگر انداخته بودن و چندتایی هم در دریا مشغول گردش در آب، تا توریستها سوار بر کشتی از منظره شهر قدیمی لذت ببرند، متاسفانه ما وقت دریانوردی نداشتیم، چون هدف خرید تور شهر پرگه، برایمان مهمتر بود، با این حال یک کشتی با المان پوزییدون، خدای دریاها با عصای سه شاخ، برای من متولد بهمن که المان ماه تولدم آب هست، بسیار جذاب بود.
پس از عکس گرفتن به سمت دیگر بندرگاه روانه شدیم. کاله ایچی kaleice به معنای درون قلعه هست و در واقع قلعه ای کنار بندر است که با دیوارهای سنگی، شهر رو از هجوم بیگانگان از طریق دریا حفظ میکرده و امروز هنوز قسمتی از این دیوار سنگی باقیست و در کنار آن پلکان سنگی طولانی که به سمت بالا میرفت و حسم میگفت که به دروازه هادریان ختم میشود، اما به خاطر خستگی از پله نوردی صرف نظر کردیم و بعد از تماشای فانوس دریایی و لذت استراحت زیر درختان کهنسال کنار اسکله، به انتخاب رستوران در انبوهی از کافه رستوران های ساحلی پرداختیم.
نهار رو در یکی از رستورانهای کنار دریا خوردیم، منو ش از پنجاه لیر شروع میشد تا صد و شصت لیر که البته گرون بود ولی غذاش به همون اندازه خوشمزه بود و بعدش چایی در استکانهای کمر باریک لب طلایی؛ دقایقی به استراحت پس از غذا گذشت تا این بار کوچه پس کوچه ها رو به سمت بالا صعود کنیم. مابین گشت وگذار، گاهی به دفتر آژانسهای برگزار کننده تور پرگه-اسپیندوس برخوردیم و قیمت گرفتیم و با قیمتهای دلاری که حدودا برای هر نفر صدو بیست دلار بود، مواجه شدیم و ما به دنبال قیمت پایین تر، هر چند گاه وارد دفتر تور ها میشدیم و قیمت میگرفتیم که بعد از رسیدن به بازارچه و مسجد ، همسرم از داخل مسجد دیدن کرد و مسیرمون رو به سمتی که حدس میزدیم دروازه هادریانوس باشه، ادامه دادیم.
از چند مجسمه بین راه که نماد استقلال ترکیه هستند، عکس گرفتیم و در ادامه مسیر به کوچه ای زیبا با سقف چترهای رنگین رسیدیم. کوچه چترها پر از مغازه و کافه رستوران بود، از چند آژانس باز هم قیمت گرفتیم، اول کوچه دست چپ دفتر پسر جوون سی ساله و خونگرم مهربونی بود، به اسم آقای کاسکا، که وقتی ما رو دید پرسید "ایرانی هستین؟" و بعد فارسی صحبت کرد. برامون چای سفارش داد و گفت که مادری ایرانی و پدری ترک داره و با گپ و گفت جالبی از خاطرات سفر به ایران، با مهمان نوازی ما رو به خوردن قهوه دعوت کرد. در عصر اون روز در زیر سقف رنگین چترها، خوردن قهوه ای بی نهایت خوش طعم، بسیار لذت بخش بود. تور پرگه-اسپیندوس رو به قیمت مناسب و منصفانه، با تخفیف خیلی زیاد، هر نفر پنجاه دلار از ایشون خریدیم. از آشنایی باهاشون کلی خوشحال شدیم و بعد از پرسیدن آدرس دروازه هادریان ازشون خداحافظی کردیم و به سمت دروازه ورودی شهر قدیم آنتالیا رفتیم.
این دروازه که از سه طاق رومی تشکیل شده و از سنگ سفید ساخته شده، در حقیقت در ورودی شهریست که در قدیم با دیوارهای بلند سنگی در ارتفاعات روی کوه واقع شده و موقعیت استراتژیکی شهر رو حفظ میکرده است. دیوار دو طرف دروازه پر از کبوتران چاهی بود و انبوهی از آنها مشغول خوردن گندمی که توریست ها برایشان بر زمین میریختند. پس از عکس گرفتن، تصمیم به برگشت به هتل گرفتیم و در جستجوی ایستگاه اتوبوس به سمت لارا.
روز سوم سفر رو به استراحت در هتل اختصاص دادیم و از آنجائیکه هوا مناسب آبتنی بود، بعد از صبحانه با اتوبوس هتل راهی کنار دریا شدیم، یک ساحل اختصاصی، که با یک هتل ساحلی به صورت مشترک برای مسافران هتل ارماس در نظر گرفته شده بود، با تخت های رایگان و سایبانهای بسیار بزرگ که امکان استراحت در سایه را فراهم میکرد و همینطور چند اسنک بار، جهت سرو برگر و اسنکهای داغ خوشمزه، به همراه آب میوههای متنوع. در ساحل دختر کوچولویی به اسم رُزا ، با چشمان زمردی، پوستی سفید و موهای بور در کنارم به بازی سطل و ماسه مشغول بود و به فرانسه با مادر و خاله اش صحبت میکرد و شیطنت هایش جلب توجه میکرد که البته در هتل ما اقامت داشتند و قبلا در لابی دیده بودمش، اما مسافران هتل ما اکثریت روس بودن و تلاش ایرانی های جوان برای هم صحبتی با روسها که انگلیسی نمیدانند، بسیار فان و سرگرم کننده بود.
البته باید بگوییم که اکثر غذاها و دسرها و شیرینی های رنگارنگ هتل، با ذایقه روسها، طبخ میشه و برای همین دسرها بسیار کم مزه بودن و خوشمزگی شیرینی های ایران رو نداشتند. همینطور به نظر می آمد در طبخ غذا از زیره بیشتری استفاده میشد که فکر میکنم سیاستی بود که مسافران با استفاده از این حجم غذای زیاد، اضافه وزن پیدا نکنند و در پایان سفر همچنان طرفدار هتل های یوال باشن و در سفرهای بعدی هم این هتل ها رو انتخاب کنند.
روز چهارم برای دیدن مقصد نهایی مان آماده شدیم، ون بنز آژانس مسافرتی سر راس ساعت مقرر به دنبالمان آمد تا ما رو به دیدن شهرهای تاریخی مورد نظرمون ببره، داخل ون بجز راننده، یک زوج عرب با فرزند کوچکشان و یک زوج ایتالیایی میان سال، همسفر اونروز ما بودن. ون بسیار راحت بود و ما خوشحال که با مبلغ مناسب صد دلار، به قلب تاریخی آنتالیا سفر میکنیم. لیدر تور محترم ما که به انگلیسی مسلط بود، تا پارک ملی رو با وسیله خودش طی کرد و با رسیدن به پارک، ماشینش رو جای مناسبی پارک کرد و به ما پیوست، و ما رو به دیدن پارک ملی حیاط وحش و آبشار کورشونلو و تالاب طبیعی کنار ابشار دعوت کرد، که بسیار زیبا بود و پس از آن به همراه ما سوار ون شد تا به شهر باستانی پرگه رهسپار شویم.
شهر پرگه پایتخت منطقه پامفیلیا در قدیم بوده، شهری با قدمت فراوان و البته مخروبه. با پرداخت ورودی از طرف لیدر تورمون وارد سایت پرگه شدیم، در ابتدا ورودی ماکت بسیار بزرگی روی یک میز بزرگ در زیر شیشه، به نمایش گذاشته شده بود و لیدر تورمون با انگلیسی بسیار فصیح شروع به توضیح در مورد بخش های مختلف شهر، مثل کتابخانه، حمام، محل شورا شهر، محل آمفی تئاتر و محل تمرین جنگ های گلادیاتوری، محل نگهداری حیوانات وحشی برای جنگ با گلادیاتورها، بازار و محل سکونت مردم روی ماکت کرد و بعد به دیدن خرابه های تاریخی رفتیم، که برایمان زیبا و جذاب بود و پیاده روی در زیر آفتاب که البته در مهرماه چندان سوزان نبود. دوران عصر طلایی پرگه با سقوط سلطنت روم شرقی و حمله های زیادی که به این شهر باستانی میشد باعث شد که در نهایت شهر از بین رفت.
این مکان تاریخی در نوع خود بی نظیر بوده و در سطح جهانی، شناخته شده است، اما از آنجائیکه کمتر کسی از مسافران آنتالیا، از آنجا دیدن میکند، می توانید در آرامش به دل تاریخ سفر کنید. با راهنمایی لیدر تور راه افتادیم تا از بخش های مختلف دیدن کنیم که البته بیشتر بناها در اثر بلایای طبیعی تخریب شده بود. به محوطه بزرگ و U شکلی رسیدیم که محل تمرین جنگ گلادیاتوری بود و در دو طرف آن طاقهای هلالی شکل که از آنجا حیوانات وحشی را به میدان مبارزه میفرستادند، چشمان خود را بستم و به قلب تاریخ رفتم، اسپارتاکوس میان میدان مبارزه میکرد.
در کنار شهر پرگه، آمفی تئاتر پرگه قرار داشت که مسابقات اصلی نبردهای گلادیاتوری در اینجا با هزاران هزار تماشاچی، نشسته بر پلکان سنگی، برگزار میشده، اما آمفی تئاتر در دست تعمیر بود، اجازه ورود به آن قسمت را نداشتیم، عکس هاشو دیده بودیم و به نگاهی از دور رضایت دادیم، چون آمفی تئاتر بسیار بسیار بزرگتر شهر اِفس کوشی آداسی رو دیده بودیم و احتمالا یک کپی از همون بنا بود، چون روی ماکت دقیقا شبیه همون بود. بعد از عکس گرفتن، به سوی مقصد بعدی اسپیندوس حرکت کردیم.
و اما اسپیندوس زیبا، بنای کلسیوم مانند که در دل کوه واقع شده و بعد از مرمت این آمفی تئاتر بسیار زیبا، محل اجرای کنسرت خوانندگان معروفی چون ابراهیم تاتلیس و نانسی عجرم بوده که شخصا فیلم و کنسرت آنها را در سالهای دور در این محل دیده بودم و نور افکن های تعبیه شده در قسمت پیش تئاتر و روی پله های سنگی، حاکی از اجرای چنین کنسرتهایی در این مکان باشکوه و زیبا بود. لیدر تور شروع کرد به تعریف داستان ساخت این تئاتر بزرگ بیست هزار نفری، که البته من از قبل میدونستم. پادشاه برای طراحی بنای آمفی تئاتر، مسابقه ای ترتیب میدهد، و از معماران معروف میخواد که بنای باشکوهی براش بسازند و عنوان میکنه، برنده میتونه با دخترش ازدواج کند و داماد پادشاه بشه، مهندسان معمار طرحهای بسیاری پیشنهاد میدن، اما دو مرد به صورت اشتراکی برنده مسابقه میشن.
یکی پیر و دیگری جوان. پادشاه که ازدواج با دخترش رو پاداش مسابقه عنوان کرده، سرگردون میشه که چطور در این بزنگاه تاریخی با عدالت داماد رو انتخاب کند، برای همین با سیاست چنین عنوان میکنه که دو برنده دستهای دختر رو از دو طرف بکشند و هر کدام نیمی از دختر رو به عنوان پاداش دریافت کنند، اما مهندس جوانتر که دل در گرو عشق دختر زیباروی پادشاه نهاده بود، رضایت به مرگ دختر نمیده و از سهم خودش چشم پوشی میکند. پادشاه از جوانمردی مهندس جوان که راضی به مرگ دختر نبوده، خوشحال میشه و مهندس جوان رو برنده مسابقه اعلام میکنه و دختر رو به عقد اون درمیآورد.
داستان زیبای دو دلداده، جذابیت دیدار بنای باشکوه و زیبای اسپیندوس، کلیسیوم بیست هزار نفری رو دوچندان برایمان جذابتر کرد، با آنکه راضی به ترک این مکان دوست داشتنی نبودیم، اما برای صرف نهار کمی دیر شده بود، لیدرمون ما رو به کافه رستوان کوچک محلی، اما جذاب بر فراز دریاچه طبیعی و مردابی شکل، هدایت کرد که دو مدل غذا بیشتر نداشت، کباب کوبیده و ماهی، همراه با سالادی شبیه سالاد شيرازی که برای یک نهار در رستوران بین راهی بد نبود. بعد از نهار و چایی در استکانهای کمر باریک و کمی استراحت، راهی منطقه سیده شدیم.
برای دیدن معبد آپولو در ماناوگات، وارد خیابان پهن و سنگ فرش شده ای با مغازه هایی با بافت قدیمی که به فروش لباسهای تهیه شده از چرم و البته گرون، کیف و کفش و سوغاتیهای رنگ وارنگ مشغول بودن. به دریا رسیدیم و در امتداد دریا و بلوار کنار آن مملو از مغازه هایی با المانهای آنتالیا و دریا، با تزئینات چشم زخم که نشانگر اعتقادات خرافی ترکهاست، اول به خرابه های معبد آتنا که چیزی جز پایه ستون های سنگی و تل سنگ های مرمر، چیزی از آن باقی نمانده و بعد از آن سردر عظیم و زیبای معبد آپولو بود، رسیدیم. عکس های این سردر عظیم زیبا رو قبلا بسیار دیده بودم، مخصوصا اخیرا در فشن شوی طراح لباس معروف عرب، زهیر مراد.
همانطور که فکر میکردم، ستونها بلند و عظیم بود با ارتفاع حدود پانزده متر، محکم و پابرجا و باقدرت سرپا ایستاده بودن و خاطره معبد زیبا و دلفریب از مرمر سفید رو در کنار آبهای نیلگون رو تداعی میکرد. سردر این معبد با پنج ستون Corinthian کورینتیایی بر فراز ساحل مغرورانه خودنمایی میکند، ستون کورینتیان در معماری یونانی به ستونهایی گفته میشود که در قسمت بالای ستون دارای تزئینات مثل برگها و گلهای حکاکی شده هستند، در قسمت شرقی حکاکیهایی با شمایل مارگون مدوسا بر آن نقش بسته، که حکم نگهبان معبد رو دارد و شایع بوده که هرکس به مدوسا نگاه کنه تبدیل به سنگ میشود.
از این معبد زیبا در کنار دریای اژه با عنوان بهشت گمشده هم نامبرده شده است؛ معبد در زلزلهای که در سال ۴۹۴ پیش از میلاد اتفاق افتاد، تخریب شد. این معبد محل برگزاری جشنهای شبانه و مراسم گوناگون و سومین مرکز پیشگویی جهان، در تمدنهای قدیم بوده و علت این مراسم شهرت آپولو خدای نور به قدرت پیشگویی بوده است. افسانهها میگویند آپولو خدای نور و خواهر دوقلویش آرتمیس، فرزندان خدای خدایان زئوس، از یکی از معشوقهایش به نام لتو هست، لتو از ترس همسر زئوس، هرا ، به جزیرهای به نام دلوس فرار میکند و فرزندانش رو به دنیا میاره، آپولو داری قدرت پیشگویی بوده و دوستی به اسم برانچوس داشته که قدرت پیشگویی رو بهش یاد میدهد و برانچوس برای تشکر به شهر دیدیم، در استان آیدین ترکیه سفر میکند و معبد آپولو رو درست میکند.
در افسانه خدایان، اروس ، کودک خدای عشق که از آپولو دلگیر بوده، بهطرف قلب آپولو تیر طلایی عشق سوزان دافنه رو پرتاب میکند و تیر سربی نفرت رو به قلب دافنه، برای همین آپولو به دنبال دافنه و همیشه دافنه در حال فرار از دست آپولو، سرانجام از فرار خسته میشه و از خدایان کمک میخواهد و تبدیل به درخت برگبو میشه. لیدرمون بعد از تعریف داستان، درختان برگ بو اطراف معبد رو نشان داد و گفت دافنه ....و اما در روایت عاشقانه دیگری، معبد آپولو هدیهای از طرف مارکوس آنتونی به نشانهی عشق برای کلوپاترا ساخته می شه و تاریخ ساختش به ۱۵۰ سال قبل میلاد برمی گرده و شایع هست که کلوپاترا در یکی از حمامهای عتیقه این معبد به علت خفگی فوتشده، بههرحال تاریخ ساخت این معبد، آنقدر دور از ذهن هست که تشخیص درستی این داستانها کار سختی است و شاید این زمان احیا و تعمیر معبد بوده است. در آخر این نکته را هم اضافه کنم که بهترین زمان برای عکاسی از این مکان غروب خورشید است.
از تماشای جاهای دیدنی آنتالیا لذت بردیم و در زیر نور لذتبخش غروب خورشید که با زمزمه آواز لیبرتی....لیبرتی همسفر ایتالیاییمان همراه بود، به هتل برگشتیم و از سفر یکروزه به قلب تاریخی آنتالیا بسیار، راضی و خوشنود بودیم. ناگفته نماند که برای برگشت به ایران مجبور به آزمون مجدد PCR بودیم و هزینه تست چندین برابر قیمت تست در ایران بود و البته تا حدود زیادی هم الکی، چون همه همسفران حتی آنهایی که بهظاهر مریض بودن، بعداً نتیجه تستشون منفی شد.
روز پنجم با اتوبوس رهسپار مرکز شهر شدیم تا از آنتالیا مارک دیدن کنیم، مرکز خريد در بلوار ینراولوسوی واقعشده، این مرکز خرید با بیش از ۱۵۰ برند در زمینی حدود ۵۲ هزار مترمربع در سال ۲۰۱۳ در چهار طبقه افتتاحشده، نمایندگی استارباکس در طبقه اول قرار دارد، و یک ماگ منقش به آثار باستانی آنتالیا بهعنوان یادگاری سفر، از استارباکس به قیمت ۸۴ لیر خریدم . اگر منفی یک را یک طبقه حساب کنیم، در طبقه چهارم یک سینما برای علاقهمندان به فیلم و سرگرمی و رستورانها و فست فودها قرار دارند که باقیمتهای مناسب هر سلیقه غذایی رو راضی میکنند. آنتالیا مارک بهقدری بزرگ هست که یک روز کامل شما رو پر میکند و سر آخر خورد و خسته به هتل برمیگردید و البته با دستهای پر از ساکهای خرید، خریدهای من بیشتر بهداشتی آرایشی مثل رنگ مو اورال، کرم نیوا ، خمیردندان سنسوداین، صابون داو، آدامس و شکلات بود. البته کمی هم در خیابان روبرویی آنتالیا مارک پیادهروی کردیم و مغازههای غیر برند رو دید زدیم که شبیه به بوتیکها و مغازههای کوچه برلن و جنوب تهران بود.
روز ششم تصمیم به دیدن مرکز خرید تراسیتی گرفتیم که در میانه راه، در بلوار اصلی منتهی به شهر واقعشده بود، تراسیتی یکی از لوکسترین مراکز خرید هست که در سال ۲۰۱۱ افتتاحشده و با بهترین برندهای دنیا مثل بربری، آرمانی، گوچی، نایک، آدیداس و غیره و تنوع اجناسی که داره حتی کودکان رو به خودش جلب میکند. طبقه آخر تراسیتی انواع رستورانهای ترکی و آسیایی و زمینبازی کودکان قرار دارد و همچنین سینما با جدیدترین سیستمهای پخش صدا و تصویر که فیلمهای روز را بروی پرده دارد. پس از گشتوگذار و خوردن ناهار، تصمیم گرفتیم برای خرید به دو سه تا از برندهای آنتالیا مارک برویم، پس سوار اتوبوس به شهر رفتیم و بعد از خریدهای موردنظر، با اتوبوس به هتل برگشتیم.
روز هفتم، پایان سفر هفتروزه ما به آنتالیا، بعد از خوردن صبحانه، ساک را بستیم، لباس شنا و لباس گرم هامون رو در کیفدستی گذاشتم، که برای چک اوت هتل خیالمون راحت باشد. برای خداحافظی از دریای آرام و امواج نرم و آبهای زلال دریای اژه به ساحل رفتیم، کمی قدم زدیم مسافران خارجی هتل در روزهای قبل به کشورهای خودشان برگشته بودن و جایشان رو با مسافرهای جدید عوض کرده بودن، قیافههای آشنا در ساحل کم شده بود، بعد از یک ساعت به هتل برگشتیم، چک اوت هتل ساعت دوازده هست، اتاق رو تحویل دادیم و ساک رو، به بخش بار سپردیم، به استخر سر زدیم، همسفرانمون کنار یا درون استخر بودن، اما آب خیلی سرد بود. نهار خوردیم و منتظر لیدر تورمون شدیم، همانطور که آمده بودیم ما سوار ون و بقیه سوار اتوبوس شدن تا به فرودگاه برگردیم، ما به دنبال همسفران هتلهای دیگر چند توقف داشتیم.
که با آمدنشون متوجه شدیم که با آنکه ساکن هتلهای گرونتر بودن، اما خیلی از امکانات مثل موزیک رو نداشتن و خیلی هم از هتلهایشان راضی نبودن، و ما راضی از مشاورین خوب سایت لست سکند، که هتل ارماس لارا رو معرفی کردن، تجربیاتمون رو از سفر تعریف کردیم. برعکس دفعه پیش که همه راه رو با ون آمده بودیم، در استراحت و توقف مابین مسیر، ما هم سوار اتوبوس شدیم، مسافران اتوبوس، سرخوش، همراه بقیه مشغول شادی بودن و خلاصه نشد کمی بخوابیم و بعد از شش ساعت، شب به فرودگاه رسیدیم. بعد از تحویل چمدان و مقداری سرگردانی و خستگی و بیخوابی، اما با خاطره خوش، بهسوی تهران پرواز کردیم و این بود پایان سفر دوستداشتنی و خاطرهانگیز ما به قلب تاریخی آنتالیا.
نویسنده: روشنک شعبانی