از نیلگون خلیج فارس تا شن‌های طلایی سواحل

4.5
از 16 رای
تقویم ۱۴۰۳ لست‌سکند - جایگاه K - دسکتاپ
از نیلگون خلیج فارس تا شن‌های طلایی سواحل

فصل ششم

از مشعلهای سوزان تا پنجره خلیج فارس

یکی از خواهرانم به دلیل اینکه نتوانسته بود از ابتدای هفته مرخصی بگیرد، برای روز سه شنبه بلیط هواپیما از تهران به سمت عسلویه تهیه کرده بود. صبح زود همه لوازم خود را جمع کردیم و رهسپار فرودگاه عسلویه شدیم. در بین مسیر صدها مشعل در حال سوزاندن گازهای استخراجی از پالایشگاه بودند و هوا بسیار آلوده بود. در پمپ بنزین پدرم از مسئول آنجا پرسید که در این هوا چه می‌کنید؟ گفت زمستان که خوب است تابستان‌ها گرما و شرجی هم مزید بر علت می‌شود و دیگر نفسمان هم بالا نمی آید. بندگان خدا برروی ثروت با کمترین امکانات زندگی می‌کردند.

IMG_1212.JPG

پالایشگاه‌های عسلویه و آلودگی هوا

IMG_1213.JPG

پالایشگاه‌های عسلویه و آلودگی هوا

خلاصه به فرودگاه رفتیم و خواهرم به ما ملحق شد و روانه ساحل بنود شدیم. برای صرف صبحانه به ساحلی زیبا نزدیک لوکیشن فیلم‌برداری فیلم حضرت محمد رفتیم. باد به شدت می‌وزید و دریا طوفانی بود. نگران بودم که نتوانیم داخل غار بنود شویم. به هرترتیبی بود در آن باد صبحانه خوردیم و سریع لوازممان را جمع کردیم. جالب بود با وجود معروفیت این ساحل و لوکیشن فیلم برداری هیچ تابلوی گردشگری در منطقه مسیر ورود به این ساحل را نشان نمی‌داد. برحسب تصادف تابلوی آهنی رنگ و رو رفته ای را مشاهده کردیم که به سختی روی آن اشاره‌ای به غار بنود شده بود.

به سمت ساحل بنود حرکت کردیم. جاده خاکی و کمی ناهموار بود. از دور تعدادی اتوموبیل و دو مینی‌بوس مشاهده کردیم که نوید مسیر درست و ساحلی شلوغ را می‌داد. در ابتدای مسیر به سمت لوکیشن فیلم حضرت محمد رفتیم. بخش‌های بسیاری از این لوکیشن تخریب شده است. ظاهرا چون لوکیشن ساخته شده در ساحل بنود در منطقه حفاظت شده نایبند قرار داشت، سازندگان متعهد شده بودند بعد از پایان زمان فیلم‌برداری آن‌را تخریب کنند. چون این ساحل محل تخم‌گذاری و زیستگاه لاکپشت پوزه عقابی است. بماند که چند سال قبل در پی حضور مسافرانی با پوشش غیر اسلامی! و انتشار عکس‌هایشان در شبکه‌های اجتماعی به یکباره تصمیم گرفتند این سازه‌ها را تخریب کنند.

CWQG7223.JPG

لوکیشن فیلم‌برداری فیلم حضرت محمد ساحل بنود

BXER6413.JPG

لوکیشن فیلم‌برداری فیلم حضرت محمد ساحل بنود

BXZJ1004.JPG

لوکیشن فیلم برداری فیلم حضرت محمد ساحل بنود

کمی در میان بقایای نه خیلی ایمن این لوکیشن گشتی زدیم و به سمت غار به راه افتادیم. پس از حدود چند دقیقه پیاده روی به ساحل غار رسیدیم. برای رسیدن به درب ورودی غار باید از صخره‌ای پایین می‌رفتیم. جمعیتی که مشخص بود متعلق به همان دو مینی‌بوس می‌باشند در حال پایین رفتن از صخره بودند. برای پایین رفتن از صخره باید از طنابی که در آنجا آویزان کرده بودند استفاده می‌کردیم.

به هرحال اگر گردشگری این منطقه اهمیت داشت شاید شورایاری یا دهیاری منطقه نردبانی در این بخش قرار می‌دادند. به شخصه ترجیح می‌د‌هم مبلغی ورودی برای بازدید از یک منطقه بدهم و حداقلی از امکانات و تمیزی را داشته باشم که متاسفانه در بسیاری نقاط ایران این امر وجود ندارد. حیف این سواحل زیبا که این‌گونه بدون متولی به حال خود رها شده‌اند.

QTBZ6934.JPG

ورودی غار بنود که باید اینگونه از طنابی آویزان شده و پایین بروید

FGAC4837.JPG

ساحل بنود

IMG_8966.JPG

ورودی غار بنود

IMG_8956.JPG

داخل غار بنود

به هر ترتیبی بود داخل غار شدیم. داخل غار به شدت شلوغ بود و مسافران آن تور کذایی هم که همه عیالوار بودند و تعداد بچه‌ها هم زیاد بود و حسابی غار را روی سر خودشان گذاشته بودند. چند دقیقه بعد پدرم به سمت ماشین برگشتند. ماهم صبر کردیم تا ببینیم بلاخره این تور کی رضایت می‌دهند و از غار خارج می‌شوند. حدود نیم ساعت بعد کم‌کم موعد رفتنشان شد.

جالب بود که روی زمین پر از بطری آب معدنی بود. یکی از مسافران هم ظاهرا کیف دوشی‌اش را روی سنگی داخل غار جا گذاشته بود. مادرم به سمت یکی از آخرین مسافران رفت و کیف را تحویل داد و بابت ریختن آن بطری‌ها اظهار ناراحتی کرد. چند نفر باقیمانده از مسافران بطریها را از روی زمین جمع کردند و خارج شدند. آخییش بلاخره سکوت در غار حکمفرما شد. کمی داخل غار نشستیم. غار زیبایی که دو دهانه بزرگ و کوچک رو به دریا داشت و امواج به آرامی داخل غار می‌شدند.

دلمان نمی‌خواست از غار خارج شویم ولی پدرم یک ساعتی بود که به سمت ماشین رفته بود. خواهرانم تصمیم گرفتند از مسیر دریا به سمت ماشین برگردند و من و مادرم هم مجدد از همان طناب خودمان را بالای صخره کشیدیم و به آنها پیوستیم و به سمت بندر تبن که برای بازدید و صرف نهار در نظر گرفته بودم رفتیم.

IMG_1287.JPG

آب انبار نعمتی در مناطق خشک جنوب

تبن در لغت به معنی کاه است و ظاهرا مردم در گذشته از این بندر کوچک به دبی کاه صادر می کردند و در مقابل از آنجا اقلام مصرفی خود را تهیه می‌کردند. تبن را از بابت دیدن غروب آفتاب از نقطه‌ای به نام پنجره خلیج‌فارس انتخاب کرده بودم. با سرچ در اینستاگرام و پرس و جو از دوستان می‌دانستم که باید از تپه‌ای بالا برویم ولی موقعیت دقیق آن‌را نمی‌دانستم.

IMG_1288.JPG

پارک ساحلی تبن

IMG_1290.JPG

پارک ساحلی تبن

IMG_1298.JPG

ساحل تبن

IMG_1304.JPG
صخره‌ای که بالای آن پنجره خلیج فارس قرار گرفته است

 به سمت پارک ساحلی تبن رفتیم. پارکی با تعداد زیادی آلاچیق کنار دریا که سرویس بهداشتی قابل قبولی هم داشت. داخل اسکله هم تعدادی قایق‌های کوچک و بزرگ ماهیگیری پهلو گرفته بودند. باد به شدت می‌وزید و دریا همچنان طوفانی بود. کناره ساحل تبن صخره‌ای بود و فاصله کمی بین صخره‌ها و دریا وجود داشت. می‌شد با کمی پیاده روی به کنار صخره‌ها رفت ولی خوب زیر آفتاب داغ ترجیح دادیم زیر سایه آلاچیق نهار بخوریم و استراحت کنیم. پس از صرف نهار و استراحت و جمع کردن لوازم به سمت اسکله رفتیم. کنار اسکله تپه‌ای دیده می‌شد که رویش مسیری پاکوب داشت. حدس می‌زدم این تپه همان مسیر منتهی به پنجره خلیج فارس باشد. از تپه بالا رفتیم و به نقطه‌ای در نوک تپه رسیدیم که منظره بسیار زیبایی از اسکله داشت. همان‌جا ایستادیم و کلی عکس انداختیم. پدر و مادرم سمت ماشین برگشتند. می‌خواستیم از تپه پایین بیاییم که دو مرد که در حال بالا رفتن از تپه بودند گفتند پنجره اصلی بالاتر است.

LTNM4643.JPG

اسکله قایق‌های خلیج تبن

IMG_1305.jpg

نوک صخره و کمی پایین‌تر از پنجره خلیج‌فارس

دیدیم زمان کمی تا غروب افتاب نمانده که ما هم پشت سر آنها به سمت بالای تپه رفتیم. پس از حدود چند دقیقه پیاده‌روی به پنجره زیبای خلیج‌فارس رسیدیم. بخشی از تپه با فرسایش بادی خالی شده بود و منظره زیبایی از دریا و غروب خورشید را مانند قاب عکسی می‌شد آن‌جا تماشا کرد. چند گردشگر دیگر هم آنجا بودند. نوبتی در آن نقطه عکس انداختیم و به نظاره غروب افتاب نشستیم. هنوز خورشید کامل غروب نکرده بود که تصمیم گرفتیم برگردیم تا پدر و مادرم بیشتر نگران نشوند.

XCHD4894.JPG

پنجره خلیج فارس

IMG_9109.JPG

پنجره خلیج فارس

قرار بود چند شب باقیمانده از سفرمان را در روستای زیارت سپری کنیم. از دوستان شماره خانه تمیزی کنار دریا را گرفته بودم. با صاحبخانه برای گرفتن کلید هماهنگ کردم. خانه بزرگ و نسبتا تمیز و دو خوابه بود. مقدار رختخواب‌ها کم بود. تماس گرفتیم تا برایمان چند دست رختخواب بیاورند. پس از صرف شام و گرفتن دوش زود خوابیدیم تا برای برنامه هیجان انگیز روز بعد آمادگی داشته باشیم.

فصل هفتم

هوس شنا وسط برهوت

به لطف شبکه‌های مجازی دیدنی‌های بسیاری از ایران وایرال شده و نقاط کمتر شناخته شده، حسابی معروف شده‌اند. با گشت و گذار در اینستاگرام و دیدن زیبایی دره‌هایی که در منطقه پارسیان وجود داشت به شدت دوست داشتم که در سفرمان دره‌نوردی را هم تجربه کنیم. با یکی از تورلیدرهای منطقه صحبت کردم و شرایط خانواده را شرح دادم و از بین دره‌ها انتخابمان چله بوچیر شد و قرار شد دره را نه به صورت فنی که گلگشتی پیمایش کنیم. لیدر برنامه آقای عبدالهی قرار شد تعداد پنج دست وت سوت و جلیقه نجات بیاورد و بخشی از مسیر را هم باید با وانت می‌رفتیم که خودشان زحمتش را کشید. ساعت قرار را با ایشان هماهنگ کردم. در یک کوله پشتی اندکی تنقلات و چند بطری آب برداشتیم و بساط نهارمان را هم شب قبل اماده کردیم که اگر برنامه طول کشید جایی در طبیعت نهار بخوریم.

به سمت روستای بوچیر به راه افتادیم. جایی زیر سایه و ابتدای مسیر خاکی ماشین را پارک کردیم و سوار وانت شدیم. جاده خاکی، سنگلاخ و به شدت داغون بود. به نظر من که به هیچ عنوان نمی‌شد با ماشین شخصی در این جاده تردد کرد. پس از حدود بیست دقیقه وانت سواری به نقطه آغاز حرکت رسیدیم. برای تعویض لباس داخل دره‌ی خشک کنار رفتیم و پدرم و اقای عبدالهی هم کنار وانت لباس خود را تعویض کردند. جلیقه‌های نجات را هم روی وت سوت‌ها پوشیدیم و به سمت محل آغاز دره نوردی که در واقع چله پایین محسوب می‌شود رفتیم. ابتدای مسیر عمق آب زیاد بود. ولی با وجود جلیقه‌های نجات مشکلی برای شنا کردن نداشتیم. رنگ آب سبز بود و در تقابل با پیچ و تاب دره مناظر بسیار زیبایی را پیش رو می‌دیدیم. آب حسابی سرد بود و اصلا باورمان نمی‌شد وسط برهوت همچین بهشت زیبایی جلوی رویمان باشد. به لطف گوشی ضد آب خواهرم و دوربین گوپروی لیدرمان عکس و فیلم‌های بسیار زیبایی از داخل دره گرفتیم.

IMG_9574.JPG

 دره چله‌بوچیر

CNNR0834.JPG

 دره چله‌بوچیر

اندکی جلوتر به خشکی رسیدیم و در دره پیاده روی کردیم تا به منطقه بازی رسیدیم. آب از در و دیوار دره پایین می‌آمد و دیواره‌های خزه بسته بسیار زیبایی را درست کرده بود. جلوتر از این فضای باز به آبشار بلندی رسیدیم که برای ما انتهای مسیر محسوب می‌شد.

GBBM4251.JPG

 دره چله‌بوچیر

USBP9564.JPG

 دره چله‌بوچیر

تورهایی که دره را به صورت فنی پیمایش می‌کنند خارج از دره مسیری را پیاده می‌روند و از چله بالا به صورت فنی و با کمک طناب و با راهنمایی تورلیدرها مسیر و آبشارهای کوچک و بزرگ را فرود می آیند تا به این آبشار برسند و ما بقی مسیر را به سمت ابتدای مسیری که ما آغاز کردیم طی می‌کنند.

XHQL7074.JPG

 دره چله‌بوچیر

IMG_9322.JPG

 دره چله‌بوچیر

IMG_9251.JPG

 دره چله‌بوچیر

کمی استراحت کردیم و از میوه و تنقلاتی که همراهمان بود خوردیم و مجدد به سمت ابتدای مسیر حرکت کردیم. واقعا دلمان نمی‌خواست دره تمام شود و از آن خارج شویم. به ابتدای مسیر که رسیدیم و از آنجایی که آب این بخش بسیار گود بود خواهرهایم به همراه آقای عبدالهی به بالای صخره‌ها رفتند و داخل آب شیرجه زدند و من که کمی ترس از ارتفاع دارم از همان روبرو از آنها عکس و فیلم گرفتم.

چله بوچیر.jpg

ابتدای مسیر و ورودی تنگه چله بوچیر(مسیر گلگشتی) عکس از اینترنت

در همان دره ابتدای مسیر که لباس عوض کرده بودیم مجدد لباس‌های خشکمان را پوشیدیم و سوار وانت شدیم تا به سمت ماشین برگردیم. ابتدا قرار بود نهار را در کنار ماشین بخوریم ولی من دیدم هنوز فرصت بازدید از یک منطقه دیگر به نام غار گیری‌کنار هست و می‌توانیم برویم آنجا و هم نهار بخوریم و هم از غار بازدید کنیم.

از آقای عبدالهی خداحافظی کردیم و به سمت غار به راه افتادم. برای رسیدن به غار گیری‌کنار به سمت روستای بهده رفتیم. پس از عبور از روستاهای دمتیر جنوبی و دمتیر دهنو دوربرگردان خیابان را دور زدیم و در سمت مقابل وارد خروجی سمت راست شدیم. ابتدای خیابان هیچ تابلوی راهنمایی هم وجود نداشت و من از طریق مشخصاتی که مسافران در نرم افزار ویکی‌لوک از این غار نوشته بودند، حدس می‌زدم که مسیر درست را می‌رویم. پس از چند کیلومتر به خاکی رسیدیم و همان‌طوری که آهسته می‌رفتیم چشممان به یک تابلوی بسیار کوچک افتاد که مسیر غار را نشان می‌داد. باقی مسیر به سمت غار کمی ناهموار بود. سمندی از سمت مقابل می‌آمد. با پرسش از آنها مطمئن شدیم که مسیر را درست آمده‌ایم. انتهای جایی که راه ماشین رو تمام می‌شد نگهداشتیم. برای دیدن غار باید به سمت پایین دره می‌رفتیم. راه زیادی نبود و از آن‌جایی که جلوی دهانه غار محوطه باز و سایه داری قرار داشت و کسی هم در آن حوالی نبود بساط نهارمان را هم با خود به سمت پایین بردیم.

OIBP1408.JPG

ورودی غار گیری‌کنار 

پس از صرف نهار پدرم خواستند استراحت کنند و ما به سمت داخل غار رفتیم. ورودی غار آب جمع شده بود و پس از یک برنامه حسابی خیس زورمان می‌آمد مجدد داخل آب شویم. ولی بر تنبلی خود فایق آمدیم و پاچه‌های شلوار را بالا زدیم و وارد غار شدیم. اهمیت این غار در این است که مردمان قدیم هزاران سال قبل جهت هدایت آب به سمت دشت بهده آن‌را با نیروی دست کنده بودند و غار به این عظمت در واقع تونلی دستکند برای انتقال آب محسوب می‌شد. تا انتهای غار رفتیم. در سقف بخشهایی از غار حفره هایی بود که نور را به داخل غار می‌تاباند و روشنایی به غار بخشیده بود. بیرون غار رودخانه راکدی در دره وجود داشت و دیواره‌های مسیر به دلیل فرسایش آبی نقش‌های قشنگی ایجاد کرده بود. از آنجایی که دلمان نمی‌خواست دوباره خیس شویم از ادامه مسیر منصرف شدیم و به داخل غار برگشتیم. هوا کم کم داشت تاریک می‌شد. وسایلمان را سریع جمع کردیم تا به تاریکی نخوردیم، آن مسیر ناهموار و خاکی را رد کنیم و به جاده برسیم.

LWKM8012.JPG

غار گیری‌کنار

RWFY3787.JPG

غار گیری‌کنار 

IMG_0182.JPG

 انتهای غار گیری‌کنار  

فصل هشتم

از مالدیو ایران تا ساحل تندیس‌ها

جزیره مارو یا شیدور جزیره‌ای مرجانی است که در یک و نیم کیلومتری جزیره لاوان قرار گرفته است و این جزیره جزء مهم‌ترین زیستگاه‌های لاک‌پشت‌های دریایی است که در این مکان تخم‌گذاری می‌کنند. مارو نامی است که بومیان، آن‌را خطاب می‌کنند و دلیل این نام گذاری، وجود مار‌های زنگی زیادی است که در این جزیره زندگی می‌کنند. چند وقتی است بابت کمپ و گشت در جزیره مارو سخت‌گیری می‌کنند. خودشان می‌گویند این سخت‌گیریها به دلیل زیستگاه و محل تخم گذاری لاک‌پشت‌هاست ولی تا جایی که من می‌دانم پس از منتشر شدن تعدادی عکس و فیلم که در آن تعدادی گردشگر و بلاگر با وضعیتی مستهجن! در جزیره اقامت داشتند، سخت‌گیری‌ها برای رفتن به مارو بیشتر شد.

جزیره-مارو.jpg
عکس هوایی جزیره مارو(عکس از اینترنت)

ناخدا حسین را در ساحل نخیلو پیدا کردیم. همسر و فرزندش هم به ساحل آمده بودند. ناخدا مشغول آماده کردن قایق بود که با صحبت با خانمش متوجه شدیم برای مسافران غذاهای محلی درست می‌کنند. از ایشان درخواست کردیم برای ما خورشت قلیه ماهی درست کنند تا زمانی که برگشتیم همراهمان ببریم.

IMG_1437.JPG

ساحل نخیلو

دریا پس از چند روز حسابی آرام گرفته بود و آب کاملا شفاف و تمیز بود. وسایلمان را در قایق گذاشتیم و به راه افتادیم. حدود بیست دقیقه ای در راه بودیم تا به یکی از سواحل جزیره که معمولا مسافران را در آن نقطه پیاده می‌کنند رسیدیم. رنگ آب دریا تغییر کرده بود و رنگ سبز آن در تلاقی با شنهای سفید ساحل کنتراست زیبایی درست کرده بود. واقعا این ساحل زیبا کم از سواحل جزایر استوایی نداشت.

IMG_9634.jpg

ساحل جزیره مارو

DSC_0438.jpg

ساحل جزیره مارو

چند مسافر زودتر از ما به جزیره رسیده بودند و دورتر دو چادر هم دیده می‌شد. فکر کنم علی‌رغم ممنوعیت کمپ در جزیره توانسته بودند شب به صورت قاچاقی بمانند. گشتی در جزیره زدیم. جزیره‌ای تقریبا خشک که بقایای کلی صدف و مرجان و سایر موجودات دریایی در نزدیکی ساحل دیده می‌شد.

IMG_9644.jpg

ساحل جزیره مارو

IMG_9648.jpg

ساحل جزیره مارو

پدرم به همراه خواهرهایم تصمیم گرفتند شنا کنند. آب به قدری شفاف و زیبا و تمیز بود که منی که قصد شنا نداشتم دوربین را کنار گذاشتم و از داخل قایق جلیقه نجاتی برداشتم و به آب زدم. عمق آب به یکباره در ساحل زیاد می‌شد و به نظرم شنا در این محدوه برای کسانی که شنا بلد نبودند خطرناک بود. خودم از عمقی که زیرپایم بود وحشت داشتم و آب به قدری شفاف بود که کامل کف دریا دیده می‌شد. هوا گرم بود. مادرم برای خودش سایه‌بانی درست کرده بود. تشویقش کردیم که ایشان هم به ما ملحق شوند تا اندکی خنک شوند. یک ساعتی شنا کردیم و در حال تعویض لباس‌هایمان بودیم که دو قایق پر از مسافر به ساحل رسیدند.

IMG_9737.jpg

ساحل جزیره مارو

در آن مدتی که در جزیره بودیم قایق گشت سپاه چند باری نزدیک ما و دیگر مسافران شد و می‌خواستند سریعتر جزیره را ترک کنیم. قایقرانان را هم تهدید می‌کردند که قایقشان را ضبط و خودشان را جریمه می‌کنند. بحثی بین آن مسافران و گشت درگرفته بود و مشغول چانه زنی بودند که بیشتر بمانند ولی ما چون برای بعد از ظهر برنامه دیگری داشتیم کم‌کم عزم رفتن کردیم. به ساحل نخیلو که رسیدیم از ناخدا اجازه گرفتیم تا در حیاطشان دست و رویی بشوییم و از سرویس بهداشتی استفاده کنیم. از همسرشان هم قلیه خوشمزه‌مان را گرفتیم و پس از حساب و کتاب به سمت بندر مقام رفتیم و در پارک ساحلی کوچکی نهار خوردیم.

چند ساعتی به غروب آفتاب مانده بود و قرار بود در مسیر برگشت به سمت روستای زیارت از ساحل زیبای مکسر دیدن کنیم. عکس‌های ساحل مکسر اولین چیزی بود که مرا به این سفر ترغیب کرده بود. «مکسر» به‌معنای شکسته و تکه‌تکه‌شده است. انتخاب این نام بی‌دلیل نیست. ساحل صخره‌ای فوق العاده زیبایی که در اثر امواج خروشان دریا و جزر و مد و باد و طوفان به اشکال زیبا و عجیبی در آمده است. بدلیل همین اشکال صخره‌ای به آن، ساحل تندیس‌ها نیز می‌گویند. تماشای این صخره‌های زیبا در تلاقی با دریا را در هنگام طلوع یا غروب خورشید به شدت توصیه می‌کنم. شما را به دیدن چندین عکس از ساحل دعوت می‌کنم که به گمانم کلمات از زبان من قادر به وصف زیبایی‌های این منطقه نیست.

IMG_0069.JPG

ساحل مکسر

IMG_9870.JPG

ساحل مکسر

IMG_0034.JPG

ساحل مکسر

CILC3684.JPG

ساحل مکسر

IMG_0080.JPG

ساحل مکسر

IMG_0057.JPG

ساحل مکسر

IMG_9820.JPG

ساحل مکسر

WMXO0846.JPG

ساحل مکسر

IMG_9945.JPG

ساحل مکسر

هوا که تاریک شد به سمت روستای زیارت برگشتیم. به روستا که رسیدیم تصمیم گرفتیم برای شام از داخل روستا خرید کنیم. با خواهرم گشتی در روستا زدیم و چشممان به یک رستوران کوچک محلی کنار یک خانه بومگردی افتاد. فلافل و سمبوسه خریدیم و با خودمان به خانه بردیم. پس از خوردن شام همگی از خستگی خوابمان برد. روز بعد آخرین روز سفرمان در این خطه پربرکت بود و قرار بود برگردیم بوشهر و آخر شب ما سه خواهر با هواپیما برگردیم تهران.

فصل نهم

وداع با مرغان دریایی

و بلاخره به انتهای این سفر زیبا رسیدیم. لوازممان را بار ماشین کردیم و پس از تحویل خانه به سمت عسلویه به راه افتادیم. مادرم کنجکاو بود داخل شهر عسلویه را ببیند و من هم پیشنهاد دادم صبحانه را در ساحل صخره‌ای نایبند بخوریم. به دلیل آنکه مسیر طولانی تا بوشهر داشتیم خیلی به سمت دماغه ساحل نرفتیم و کمی پس از پارک ساحلی هاله مکان مناسبی برای صرف صبحانه پیدا کردیم. مسافران دیگری از شب قبل در این مکان چادر زده بودند و عده ای نیز مشغول خوردن صبحانه بودند. دریا بسیار آرام بود و آدم را به هوس شنا کردن می‌انداخت. کمی جلوتر هم تعدادی لاک‌پشت مدام برای تنفس سرشان را از آب بیرون می‌آوردند. اما نگویم از این ساحل صخره‌ای زیبا که مملو از آشغال و زباله بود. قدم به قدم این خطه جا برای افسوس خوردن داشت. از بی معرفتی مسئولین و ندیده گرفتن ظرفیتهای گردشگری این منطقه تا کم لطفی مردم در حفظ محیط زیست اطرافشان.

IMG_1506.JPG

ساحل صخره‌ای نایبند

IMG_1507.JPG

ساحل صخره‌ای نایبند

پس از گذر از شهر عسلویه به سمت بزرگراه عسلویه-بندر کنگان رفتیم و پس از حدود چهار ساعت به عالیشهر رسیدیم. لباس‌ها و چمدان‌هایمان را جمع و جور کردیم و پس از صرف نهار به سمت بوشهر به راه افتادیم. هنوز چند ساعتی به وقت پروازمان مانده بود و چون خواهر وسطی بوشهر را ندیده بود، گشتی در شهر و پارک ساحلی زدیم. از بازار قدیم بوشهر خرما و حلوا ارده و ارده-شیره برای سوغاتی خریدیم . ساعتی کنار دریا نشستیم و آخرین پرواز مرغان دریایی را نظاره کردیم. پدرم ما را به فرودگاه رساند و با پرواز به تهران این سفر زیبا به پایان رسید. پدر و مادرم روز بعد را در بوشهر ماندند و پس از دو روز با یک شب اقامت در شیراز و یک شب اقامت در اصفهان خودشان را به تهران و منزل رساندند.

IMG_1520.JPG

معماری زیبای خانه‌های بوشهر

IMG_1555.jpg

نمادهای شهری زیبای مرتبط با فرهنگ جنوب

IMG_E1548.JPG

بلوار ساحلی بوشهر

پی نوشت:

از ابتدای مسیر سفر ما یعنی بوشهر تا انتهایی‌ترین نقطه، بندر نخیلو قدم به قدم نقاط دیدنی و سواحل بسیار زیبایی وجود دارد. با توجه به وقت کم، ما فقط بخش اندکی از این جاذبه‌ها را موفق به دیدنش شدیم. خوبی سفر ما این بود که وسیله نقلیه در اختیارمان بود و توانستیم گشت خوبی در منطقه داشته باشیم. توصیه می‌کنم اگر قصد سفر به جنوب و بدون وسیله نقلیه را دارید به صورت دسته جمعی سفر کنید تا بتوانید هزینه کرایه اتوموبیل یا قایق تفریحی یا حق الزحمه تورلیدرها را بین خودتان تقسیم کنید. اجاره منزل در حوالی پارسیان معمولا با توجه به تعداد افراد حساب می‌شود و هزینه ثابتی برای یک شب ندارند.

با توجه به مسافت زیاد بین سواحل و نقاط دیدنی شاخص، از آنجایی که مسیر رفت و برگشت شاید به صرفه نباشد بهتر است در مسیری که طی می‌کنید محل اقامت خود را رزرو کنید و در یک جای ثابت اقامت نکنید مگر آنکه بخواهید فقط بخش کوچکی از منطقه را بگردید. برای رفتن به دره‌های زیبای پارسیان حتما با لیدر محلی به این نقاط بروید. با سرچ در گوگل و اینستاگرام می‌توانید لیدرهای محلی را پیدا کنید. هزینه‌های دریافتی توسط این لیدرها فرق چندانی با هم ندارند ولی قبل از برنامه حتما از هزینه‌ها مطمئن شوید. مثلا برای تور چله بوچیر هزینه‌های ما به این صورت بود: وانت پانصدهزار تومان، وت سوت نفری صد هزار تومان( دل‌به‌خواه)، جلیه نجات نفری چهل هزار تومان و نفری صدهزار تومان حق‌الزحمه لیدر.

هزینه اجاره قایق تا جزیره مارو به صورت رفت و برگشت نیم روزی هشت‌صد هزار تومان شد. هزینه اجاره قایق تا جزیره لاوان یک میلیون تومان و در صورتی‌که قصد اقامت شبانه در لاوان را داشته باشید، با هزینه حمل و نقل روز بعد یک میلیون و دویست هزارتومان دریافت می‌کنند(سال 1400). هزینه اقامت ما در روستای پارسیان نفری صد و بیست هزار تومان به ازای هر شب و به مدت سه شب بود. اقامت در بوشهر را مهمان منزل خالی یکی از دوستان پدرم بودیم. همان‌طور که در سفرنامه هم ذکر کردم برای ورود به گنبد نمکی جاشک باید با لیدر محلی وارد منطقه حفاظت شده شوید. هزینه مصوب لیدرها در آن سال چهارصد هزار تومان بود.

اگر قصد سفر کمپی دارید اکثر پارک‌های ساحلی جنوب دارای آلاچیق و سرویس بهداشتی و حتی حمام(به گفته یکی از دوستان) هستند. خرید از جامعه محلی و خوردن غذاهای محلی را فراموش نکنید. اما در کنارش در صورتی‌که با خودتان لوازم پخت و پز همراه بردید حتما از بازار، ماهی و میگوی تازه خریداری کرده و خودتان آشپزی کنید. کل هزینه‌های این سفر از زمان آغاز سفر پدر و مادرم تا ملحق شدن ما به آنها و اتمام سفرشان مبلغی در حدود چهارده میلیون تومان شد. این مبلغی بود که پدرم هزینه کرده بودند. بلیط‌های رفت و برگشت هواپیمای ما هم هرکدام حدود دو میلیون تومان شد. 

نویسنده : Nedajrg@

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر