روز چهارم ( دوشنبه )
روز دوشنبه چهارمین روز سفرمان و برنامه ی امروز بازدید از آکواریوم فلوریا استانبول بود. استانبول دو آکواریوم بزرگ دارد یکی سی لایف و دیگری فلوریا .با تحقیق و بررسی نظرهای بازدید کنندگان ، رفتیم به سوی آکواریوم فلوریا و مثل همیشه کلید حل مشکلات مترو تکسیم بود. از مترو تکسیم در ایستگاه ینی کاپی پیاده و سپس خط هوالیمانی یعنی فرودگاه را سوار شدیم و به راحتی اما با طی کردن مسیری طولانی ، به ایستگاه فلوریاآکواریوم رسیدیم .
پس از اندکی پیاده روی به آکواریوم که جنب مرکز خرید آکوافلوریا بود رسیدیم. با پرداخت مبلغ 400 لیر برای هر نفر وارد این مجموعه که یکی از بزرگترین و زیباترین آکواریوم های استانبول و خاورمیانه می باشد شدیم .
فلوریا مجموعه ای از انواع جانوران آبزی است که به طرز زیبایی به نمایش گذاشته شده ، و شامل بخش های مختلفی از قبیل دریای سیاه ،تنگه بسفر، دریای اژه و مرمره، کانال سوئز و دریای سرخ و مدیترانه میباشد . در آنجا می توان پنگوئن های بامزه ، سمورهای آبی سد ساز و انواع ماهی ها را در تونل های شیشه ای و یا از نزدیک مشاهده کرد . (لازم به ذکر است به علت نور ملایم سالن های آکواریوم عکس ها گوشی از کیفیت مطلوبی برخوردار نمی باشد)
در کنار آکواریوم های عظیم و زیباو دیدنی ، سکو هایی برای گرفتن عکس تعبیه شده بود که به راحتی می توانستید با پس زمینه آکواریوم عکس های هنری زیبایی با موجودات دریایی بگیرید .
در میانه راه ، مازهای آینه ای وجود داشت که برای ورود به آن باید چهل لیر جداگانه پرداخت میکردیم. یک بلیط برای دخترم گرفتم و او را راهی ماز کردم او پس از ده دقیقه بیرون آمد و با خنده گفت کل مسیرش دو دقیقه هم نمیشد، فقط داشتم با اسلو موشن حرکت میکردم وفیلم میگرفتم تا پولش حلال شه ، خلاصه با ندیدن این قسمت هم چیزی را از دست نمیدهید. صرفاً رفع حس کنجکاوی بود، که با دادن ۴۰ لیر خدا رو شکر برطرف شد . زمان غذا دادن به ماهی ها هرروز ساعت 15 می باشد که با مدیریت زمان بازدیدتان، می توانید صحنه هایی فراموش نشدنی ببینید .
پس از طی کردن تونل های آکواریوم وراهروهای نیمه تاریک یکباره درانتهای مسیر وارد محوطه ای روشن به شکل جنگلهای استوایی و جنگلهای بارانی آمازون شدیم .محیطی زیبا، مملو از گیاهان جنگلی ،ماهی و جانورانی متعلق به این نواحی که در آکواریوم نگهداری میشدند ،که حس بسیار خوبی به آدمی القا میکرد .
بازدید ما ، به فروشگاه خرید سوغاتی که نمادها و عروسکهایی از جانوران آبزی،ماگ ها و.... با لگوی فلوریا داشت ختم شد ،و باخرید یک جا کلیدی پنگوئن به قیمت ۸۵ لیربه گردش خود پایان دادیم.
جالب اینکه یک کودک چشم بادامی سه چهار ساله وقتی مادرش میخواست از بین دو لیوان یکی را انتخاب کند هر دو لیوان را به تصور پر بودن سر میکشید و پرو میکرد تا عاقبت یکی را پسندید. پس از بیرون آمدن از آکواریوم به مرکز خرید آکوا فلوریا که در کنار آکواریوم قرار داشت رفتیم. این مرکز شامل انواع برند های معروف بین المللی و ترک، و مغازه های طلا وجواهر فروشی بسیار شیک می باشد.
در تراس این مجتمع کافه رستوران هایی با منظره ای زیبا از دریا به چشم می خورد. از پلکانی که کنار تراس بود پایین رفته و خودمان را به ساحل زیبای فلوریا رساندیم. ابرها ی سفید، با آبی آسمان و کرانه دریا منظره بدیعی را به وجود آورده بود ،که تماشای آن هر بینندهای را مسحور خود می کرد .
درهوای زیبای بهاری مدتی در آنجا قدم زدیم و در روی چمنها کمی استراحت کردیم .در این ساحل هم اسکوتر های برقی اجاره داده میشد. پس از اندکی استراحت و عبور از گیت بازرسی به داخل مجتمع برگشته و در یکی از رستوران های داخل مجموعه برای ناهار ، پیتزا به مبلغ۱۶۳ لیرسفارش دادیم ، که دارای کیفیت قابل قبولی بود .
پس از خوردن ناهار راهی هتل شدیم و تا ساعت ۷ در هتل استراحت کردیم .ساعت ۷ به سمت مرکز خرید مال آف استانبول حرکت کردیم. برای رسیدن به این مرکز از میدان تکسیم با مترو به سمت ایستگاه ینی کاپی حرکت کرده و در این ایستگاه از مترو پیاده شوید و بقیه مسیر را با اتوبوس خط 146T ادامه دهید و در ایستگاه روبروی مال آف استانبول ،پیاده شوید. این مرکز خرید از نظر بعد مسافتی فاصله ی زیادی تا تکسیم دارد واین مساله ای بود که ما از آن غافل شدیم . حدود ساعت هشت ونیم به این مرکز رسیدیم .
مال آف استانبول از بهترین مراکز خرید استانبول است که طبقه همکف این مجموعه دارای شهربازی و سینمای سه بعدی می باشد .در سایر طبقات شما می توانید انواع برندها را پیدا کنید و اگر اهل خرید می باشید برای گشتن و خرید از این مجتمع عظیم نیاز به یک روز کامل دارید .
کلاً در استانبول مراکز خرید زیادی وجود دارد ، به محض ورود به مال آف استانبول ، شما مجذوب بزرگی و وسعت آن می شوید. فرق این مجتمع با بقیه مراکز، در تنوع برندها و مارک های لباس و لوازم خانگی می باشد . جدیدترین مدل های برندها را در این مرکز می توانید پیدا کنید .که باعث میشود قیمت محصولات کمی بالاتر باشد. لباس های ارزان قیمت در این مرکز نخواهید یافت . این مرکز زیبا و چشم نواز ،ساخته شده و دیدن زیبایی آن خالی از لطف نیست ، اما اگر مسافرت شما کوتاهه به نظرم نزدیکترین مرکز خرید را انتخاب کنید و زمان ارزشمندتان را بیهوده هدر ندهید .
بعد از گشتن در این مرکز خرید برای صرف شام به فودکورت مجموعه رفتیم و این بار برگر کینگ انتخاب ما برای شام بود. با توجه به همراه جوان من اکثرا ، انتخاب غذاها به فست فود ختم میشد .پکیج ویژه کینگ برگر (شامل دو عدد همبرگر ،نوشابه و سیب زمینی سرخ شده ) به مبلغ ۱۵۳ لیر سفارش دادیم.
پس از صرف غذابا توجه به تعطیلی مرکز خرید در ساعت 10 ، نا چارا به سمت هتل برگشتیم .ساعت 11 شب در هتل بودیم تا پس از استراحت برای فردا آماده شویم.
روز پنجم ( سه شنبه )
روز سه شنبه ، برنامه ما رفتن به مرکز خرید اولیویوم بود از قبل مسیر را در اینترنت جستجو کرده بودیم. پس ابتدا بامترو به ایستگاه کاباتاش رفته و پیاده شده و دوباره مترو بیازیت سوار شدیم و در ایستگاه زیتون برونو پیاده شده و از آنجا با دولموش یا همان مینی بوس های خودمان، جلوی مرکز خرید اولیویوم اوت لت پیاده شدیم.
قیمت ها در این مرکز خرید نسبتا مناسب بود. بعضی از مغازه ها به مناسبت نزدیک شدن به عید فطر حراجیهایی را در نظر گرفته بودند. یک حوله تن پوش به مبلغ ۲۵۰ لیر از مادام کوکو و یک پلیور به مبلغ ۱۲۰ لیر و...... خریداری کردیم . تا ظهر در این مرکز مشغول خرید بودیم . برای نهار در فودکورت مجموعه که در طبقه ی سوم قرار داشت ، به رستوران اوستا دونر رفته و دو تا آدانا کباب سفارش دادیم که یه چیزی شبیه کباب کوبیده خودمان بود ،که با نانی تازه شبیه نان تافتون ،ساندویچ شده بود. اما به خاطر چربی زیاد گوشت برایمان زیاد دلچسب نبود و نصفه و نیمه غذا خوردیم و از آنجا قصد رفتن به فروم استانبول را کردیم .
جلوی مجموعه دوباره سوار مینی بوس شده و به ایستگاه زیتون برونو برگشتیم ، مجددا سوار مترو شده و با پرس وجو از دیگر مسافران ،جلوی مرکز خرید فروم استانبول پیاده شدیم . در محوطه ورودی ، لگوی رنگین این مجموعه ، توجه ما را به خود جلب کرد .
در کنار این مجموعه یک سوله بسیار بزرگ قرار دارد که مربوط به شرکت معروف ایکیا میباشد و با استفاده از یک پل ارتباطی می توانید از فورم مستقیماً وارد ایکیا بشوید. لگو لند نیز در فروم استانبول قرار دارد ، که متاسفانه ما وقت نکردیم از آن بازدیدکنیم.
لگو لند مکانی جالب ، برای سرگرمی ، خلاقیت و تخیل و از جاهای دیدنی استانبول برای بچه ها می باشد ،در صورت همراه داشتن فرزندانتان ، بازدید از این محل را از دست ندهید .
بعد از بازدید از مجتمع فروم استانبول و خوردن وافل و قهوه در وافل لب lab waffel به طرف ساختمان ایکیا رفتیم .
دیدن مجموعه ی ایکیا واقعاً خالی از لطف نیست حتی اگر خریدی هم نکنید ، ایکیا برای خود دنیایی دیگر است. مجموعهای از تمام وسایل خانه که به تفکیک در سبک های مختلف در سالن های مجزا قرار داده شده است . از لوازم خانه، اتاق خواب، ، حمام ،وسایل بهداشتی، آشپزخانه، اتاق کودک، ابزار و ادوات باغبانی و.....خلاصه چیزی نبود که بخواهیدونتوانید در ایکیا پیدا کنید.
بعضی قسمت ها بسیار زیبا دیزاین شده بود و شما می توانستید همان دکوراسیون را کلاً خریداری کرده ،و با تمام جزئیات مثل گلدان ،آباژور ، پادری ، فرش و.... ، به منزل خودتان منتقل کنید، و نیازی به ست کردن وسایل ندارید. حتی برای اتاق های کوچک یا اتاق کار، دکوراسیون های خاصی طراحی شده بود، که تمامی اجزای آن حتی جزئیات و دکوری های کوچک به همان شکل قابل خرید بود . آخر این سفر ایکیایی ما، به سوله عظیمی ختم شدکه وسایل چوبی به صورت نمونه در آنجا چیده شده بود.
در صورت پسندیدن و انتخاب وسیله ، می توانید اجزای آن را که به صورت پکیج در جعبه هایی قرار داده شده است ، به منزل برده واز روی الگو سرهم کنید. با یکی دو خریدجزئی از ایکیا، به گردشمان پایان دادیم و به هتل بازگشتیم. بعد از بازگشت کمی استراحت کردیم و تصمیم گرفتیم غروب به اسکله امینونو برویم. با مترو خودمان را به امینونو رساندیم. بعد از پیاده شدن برای رسیدن به اسکله نیاز به یک پیاده روی ۱۵ الی ۲۰ دقیقه ای بود. ولی در میانه راه چشممان به بازاری که شبیه بازار بزرگ تهران بود افتاد.
محله ای قدیمی با انواع خوراکی ها ،گفتیم حالا که اینجا هستیم یک نگاهی به اطراف بیاندازیم .وقتی داخل بازار شدیم ،دیدیم اکثر مغازه ها درحال پایین کشیدن کرکره میباشند. حالا واقعا نفهمیدیم که آیا مثل بازار بزرگ تهران ساعت فعالیت این مغازه ها تا ابتدای شب می باشد یا اینکه به خاطر ماه رمضان زودتر از موعد مقرر مغازه ها را میبندند.
از آنجا که دخترم عاشق کنافه بود ،با دیدن رستورانی که کنافه سرو میکرد سفارش کنافه با چای دادیم . میزها و چهار پایه های کوچک این رستوران در بیرون قرار گرفته بود . برروی تمامی میز های این رستوران اسامی مختلفی روی کاغذ نوشته و روی هر میز قرارداده بودند. صاحب رستوران گفت که این میز ها توسط کسبه برای زمان افطار رزرو شده و از آنجا که زمان کمی تا اذان باقی بود ، گفتند فقط میتوانند کنافه سرو کنند بدون چای،که ماهم به آن بسنده کردیم و با بطری آبی که روی میز ها قرار داده بودند کنافه ی خوشمزه را میل کردیم . جالب اینکه این بار کنافه را در همان ظرفی که پخته بودند بر سر میز آوردند . قیمت کنافه در اینجا ۶۰ لیر بود.
پس از آن از بازار بیرون آمدیم و بالاخره هوای بهاری که در این چند روز به ما روی خوش نشان داده بود، خودی نشان داد و یکباره باران تندی شروع به باریدن کرد، بطوریکه نه میتوانستیم ادامه ی مسیر بدهیم و نه به هتل برگردیم. از آنجا که چتر به همراه نداشتیم زیر سایه بان های مغازه هایی که میوه های خشک وزیتون و باقلوا میفروختند پناه گرفتیم تا باران کمی آرامتر شود. در این بین من علیرغم غر زدنهای دخترم که میگفت حالا تو این هیرو ویر زیتون میخوای چیکار؟ یک کیلو از زیتونهای رنگی ( سبز ، سرخابی ، بنفش و سیاه ) خریدم وفروشنده زیتونها را در دو نایلکس قرار داد .
بارندگی همچنان ادامه داشت پس گفتیم خودمان را به مترو برسانیم و برگردیم . از آنجا که احتیاج مادر اختراع است ، یکی از نایلونهای زیتون را دخترم روی سرش کشید.و با قیافه ی خنده دار بدو بدو به سمت مترو رفتیم وبا پررویی تمام در زیر باران با همان قیافه های خیس و مشما به سر عکس یادگاری خنده داری هم گرفتیم . به نظرم زیبایی مسافرت به قابل پیش بینی نبودن شرایط و استفاده کردن از تمامی شرایط و موقعیت ها برای لذت بردن از مسافرت است ،که در این مورد همآهنگی من و دخترم در این چند روزه باعث شده بود از تمامی لحظات مسافرت لذت ببریم .
گم شدن های بین راه ، خستگی های وسط روز، گاهی پا دردهای من و......، اما همه اینها چیزی از شیرینی این سفر برای ما کم نکرد .در کودکی ، هنگام مسافرت با رخ دادن اتفاقهای غیر مترقبه مانند خرابی ماشین و..... ، وقتی پدرم بدون ناراحتی میگفت اشکالی ندارد این هم جزئی از سفر است ، به من الفبای سفر را می آموخت و این حقیقت را در وجود من نهادینه کرد که خوب و بد شرایط، مثل زندگی، یک پکیج جدا نشدنی است ،که باید آن را با هم بپذیریم تا لذت سفر را درک کنیم .
خلاصه امشب موفق به دیدن اسکله امینونو نشدیم و مشما بسر حدود ساعت ۹ به هتل رسیدیم و از گرمای اتاق لذت بردیم وپتو را روی سرمان کشیدیم وگفتیم یه استراحت کوچولو بکنیم ،وبعدا برای شام بیرون برویم. یک استراحت کوچک همان و خوابیدن یک کله تاصبح فردا همان،خلاصه خستگی پیاده روی های زیاد امروزوگرمای دلچسب اتاق باعث شد ، بدون شام تا صبح تخت بخوابیم.
روز ششم ( چهارشنبه )
از صبح روز چهارشنبه نگم براتون ، که بعد از این ماراتون چند روزه ،خواب طولانی و عمیق شب گذشته جان تازه ای به ما داد وسر ساعت 6 صبح سرحال از خواب بیدار شدیم .به لحاظ بازیگوشی های این چند روزه از برنامه بازدید یکی دو مورد از جاهای مورد علاقه مون عقب افتاده بودیم .پس عزممان را جزم کردیم که در آخرین روز باقی مانده از سفرمان نهایت استفاده از زمان را ببریم.
با توجه به زمان پرواز برگشت که فردا ساعت ۲ بعدازظهر بود و زمان ترانسفر که 9 صبح بود عملا امروز، آخرین روز از سفرمان محسوب میشد. برنامه ی امروز ما بازدید از کاخ دلماباغچه، مرکز خرید ونیزیا که از زیبایی آن شنیده بودم و همچنین در صورت اجازه دادن زمان ، بازدید از محله ی زیبای بالات بود.که خودم شخصا علاقه ی زیادی به این بخش آخر داشتم .پس راس ساعت ۷ دختر خوابالوم را از خواب بیدار کردم و پس از آماده شدن ، منتظر صبحانه هتل نشدیم . از هتل بیرون آمده و در شعبه استارباکس میدان تکسیم کیک مافین و قهوه برای صبحانه سفارش دادیم.
باریستای کافه که فردی ترک بود. برخی از کلمات کاربردی فارسی رو میدونست و با لهجه ای بامزه کمی خوش وبش کرد،خلاصه بعد از خوردن صبحانه به سمت مترو تکسیم رفته واز خط کاباتاش سوار مترو شده. در ایستگاه کاباتاش پیاده شدیم و وارد خیابان شدیم .در واقع این همان ایستگاه اسکله ی کاباتاش بود که قبلا برای رفتن به بیوک آدا به آنجا آمده بودیم . سیمیت فروش دوره گرد با سینی سیمیت بر سر که با سرعت در حال حرکت بود توجه ما را به خود جلب کرد.
بعد از عبور از کنار اسکله ی کاباتاش و چند دقیقه پیاده روی به کاخ دلما باغچه رسیدیم . چندین توریست سحرخیز مثل ما در آنجا حضور داشتند که مشغول عکس گرفتن با نمای زیبای کاخ دلمهباغچه بودند.
بلیط فروشی کاخ ساعت 9 صبح آغازمیشد و قیمت بلیط ۴۵۰ لیر برای هر نفر بود. در دو سمت ورودی کاخ ، باغچه هایی مملو از گلهای رنگارنگ بسیار زیبا دیده می شد. کاخ بسیار باشکوه و جلال به نظر می رسید . نام این بنا از دو کلمه دولما به معنی دلمه خودمان یعنی پر شده و کلمه باغچه به معنی باغ شکل گرفته است . این کاخ در منطقه ی بشیکتاش و در ساحل اروپایی بسفر در کنار بندر کاباتاش قرار گرفته است . قدمت این کاخ 200 سال است و 6 پادشاه عثمانی در اینجا به تخت نشسته اند.
این کاخ به دستور سلطان عبدالمجید اول به سبکی جدید و اروپایی ساخته شده است .و قبل از ساخت دولما باغچه، سلاطین عثمانی در توپکاپی سکونت داشتند . آتاتورک بنیانگذار جمهوری ترکیه ،در این کاخ از دنیا رفته است . در ابتدای ورود رستوران هایی ،در سمت ساحل به چشم می خورد، که با چشم انداز زیبایی از دریا برای صرف چای، قهوه، یا غذا پذیرای بازدید کنندگان می باشند .
برج ساعت زیبایی درحیاط ورودی کاخ به چشم میخورد. و مسجد دلماباغچه در محوطه ورودی قرار دارد .
گلهایی رنگین درمحوطه ی ورودی کاخ به هنگام صبح واقعا زیبا بنظر میرسید و در حیاط کاخ اردکهایی برای خود اینطرف وآنطرف میرفتند ،پس از کمی گشت و گذار ، به علت کمبود وقت با توافق دوتایی به دیدن نمای بیرونی کاخ اکتفا کرده وبه سمت مرکز خرید ونیزیا حرکت کردیم .
به منظور دسترسی به مرکز خرید ونیزیا ، اگر در نزدیکی میدان تکسیم هستید برای رسیدن به ونیزیا سوار مترو شوید و در ایستگاه مجیدیه کوی – شیشلی از مترو پیاده شوید.
و بعد ازخروج از مترو ، باکمی پیاده روی به جایی رسیدیم که پرچم بسیار بزرگ ترکیه ، بر فراز میله ای در اهتزاز بود و مزار شهدای ترکیه ، که تعدادی از آنها با پرچم هایی کوچک مزین شده بود به چشم می خورد .
بعد از خروج از ایستگاه مترو ، سوار مترو بوس که شبیه بی آر تی خودمان است شده و بعد از طی کردن مسافتی نسبتا طولانی در ایستگاه ادیرنه که جلوی مرکز خرید ونیزیا می باشد ،پیاده شدیم .
این مرکزبا الهام از ونیز ایتالیا ساخته شده و رودی کوچک در دل خود دارد، که فروشگاه ها در دو طرف آن قرار گرفته و قایقی برای حرکت روی رودخانه مصنوعی وجود دارد، که در صورت تمایل می توانید با پرداخت ۲۰۰ لیر با قایق روی رود حرکت کرده و عکاس هم برای گرفتن عکس یادگاری در آنجا حضور دارد .
البته مسیر قایق سواری بسیار کوتاه میباشد و به نظرم ارزش این مبلغ را ندارد، چون دخترم دوست داشت برروی قایق عکسی به یادگار داشته باشد ،اورا تنهایی سوار بر قایق کردم ولی متصدی گفت شما هم سوار شوید ،به داوا، یعنی مجانی، نمیدونم انتظار چانه زنی داشت وقتی ۲۰۰ لیر قیمت داد و یا لطفش شامل حال ماشد. بهر حال دو نفری با دویست لیر سوار قایق شدیم و یک قایق سواری کوتاه کردیم و دو تا عکس یادگاری روی قایق گرفتیم . هر عکس به مبلغ ۵۰ لیر،که همان موقع چاپ شد و در یک قاب کاغذی به ما دادند. به نظرم عکس یادگاری ارزش این مبلغ را داشت.
دراین مرکز خرید، انواع برندهانظیر کوتون ،ای دی ال، زارا و السی وایکیکی و...... وجود داشت ولی طبق معمول فروشگاه ال سی وایکیکی از تمامی فروشگاه ها شلوغ تر بود. در طبقه ی زیرین این مرکز صرافی به جهت تبدیل دلار به لیر وجود دارد . از این مرکز خرید کمی سوغاتی برای همسرم، پسرم، و کمی خرید برای خودمان انجام دادیم.
کم کم گرسنگی باعث شد از فروشگاه ها دست بکشیم و به دنبال رستوران برای خوردن ناهار باشیم، که با یک سرکشی کوتاه به رستوران ها و فست فود ها که همگی در طبقه همکف قرار گرفته بودند، ناهار را در یک فست فود به نام فرا پیتزا یک پیتزای مخصوص با سیب زمینی و نوشابه به مبلغ ۱۱۵ لیر سفارش دادیم و تقریبا مثل قحطی زدگان سومالی ناهار را با اشتها خوردیم. چون از بس راه میرفتیم همیشه گرسنه بودیم وگاهی دو بار دوبار عصرونه میخوردیم. کیفیت پیتزا متوسط بود تایم ناهار فرصتی برای استراحت به پاهایمان فراهم کرد .
در طبقه پایین کنار سرویس بهداشتی دو صندلی ماساژ قرار داده شده بود، که با انداختن دو لیر برای چند دقیقه میتوانستیم ماساژ بگیریم و این چیزی بود که واقعا درآن زمان به آن نیاز داشتیم ،پس هر سکه ای که در کیف داشتیم در این دستگاه ها ریختیم و چند دقیقه ماساژ گرفتیم که واقعا عالی بود. مقصد بعدی ما محله بالات بود و از آنجا که با کمبود وقت مواجه بودیم ،تصمیم گرفتیم به هتل نرویم و با خرید هایمان که کمی دست و پا گیر هم بود، مستقیما به محله ی بالات برویم چون با برگشتن به هتل زمان زیادی را از دست می دادیم ، از آنجا که ونیزیا فاصله زیادی تا تکسیم داشت تصمیم گرفتیم مستقیماً به محله بالات برویم. با آدرس گرفتن از یکی از کسبه ی آنجا سوار مترو شدیم .
پس از طی کردن مسافتی نسبتاً طولانی در ایستگاه بالات پیاده شدیم و با کمی پیاده روی و پرسیدن آدرس از یک پیرزن دوست داشتنی ، ادامه مسیر دادیم. او پس از جواب دادن به سوال ما ، با خوشرویی کلی تعارف کرد که میهمانش باشیم ، این نزدیکی فرهنگی مردم کشور ترکیه با ایرانیان باعث می شود که در اینجا، شما احساس غربت نکنید ، سپس به سمت کوچه های محله بالات رفتیم.
محله بالات یکی از محلات قدیمی استانبول است که در چند سال اخیر با رنگ آمیزی منازل قدیمی با رنگهای شاد و متنوع و ایجاد کافه هایی که با وسایل قدیمی و جذاب تزیین و دکور شده ، تبدیل به یکی از جاذبه های توریستی استانبول شده است ، که دارای لوکیشن های جذاب برای عکاسی با دوربین های حرفه ای می باشد .
ما به خاطر به همراه نبردن دوربین مجبور بودیم به عکس گرفتن با گوشی اکتفاکنیم . کافه ها و خانه های رنگین محله بالات از سمت خیابان اصلی قابل رویت نمی باشد و می بایست با سرک کشیدن به داخل کوچه و پس کوچه های بالات زیبایی های این مکان را کشف کنید . پس از وارد شدن به این محله گویی کودکی بازیگوش تمامی خانه ها را با مداد رنگی به شکلی زیبا و دیدنی رنگ آمیزی کرده ، دنیایی از رنگ ها ، که زیبای بی نظیری به این محله قدیمی بخشیده بود. با دیدن هر کدام از این خانه ها دخترم با جمله وااای این چقدر قشنگه یا چقدر بامزه است ،آماده می شد تا در کنار آن عکسی به یادگار بگیرد.
کوچه هایی سنگفرش شده که مملو از کافه های جذاب بود. و برخی از این کوچه ها شیب خیلی تندی داشت،به طوری که ماشین ها برای حرکت به سمت بالای خیابان گاز زیادی می دادند که با شنیدن آن می بایست خودت را از مسیر ماشین رو کنار میکشیدی . با دیدن ماشین های مدل بالا که در این خیابانها ویراژ می دادند، احساس کردم که این محل، محلی برای دور دور جوان های مرفه استانبول محسوب می شود.
وسایل قدیمی که در خانه های جدید به چشم نمیخورد، اسباب تزیین کافه ها و منازل شده بود . در یکی از کوچه ها درختی تزئین شده با سنگهای چشم و نظر که یکی از نماد های کشور ترکیه می باشد دیده می شد و دربی رنگین با عکس گربه ای روی آن در بدو ورود توجه مارا به خود جلب کرد.
با دور شدن از تکسیم در کوچه پس کوچه های بالات بیشتر حس نوستالژی زندگی واقعی مردم را درک میکردیم .قدم زدن در خیابان های تنگ و باریک و دیدن خانه های رنگارنگ و قدیمی این محله حس خوبی به ما می داد که دوست داشتیم خیلی بیشتر در اینجا وقت بگذرانیم .
این محله در محدوده شهر قدیم استانبول و در قدیم محل سکونت یونانی ها و یهودی ها بوده است .در انتهای برخی کوچه ها بند رخت هایی دیده می شد که بین خانه ها کشیده شده و بر روی آن لباسهای شسته شده آویزان بود .زندگی عادی وسنتی مردم که در این محل جریان داشت ، کاملا محسوس بود .مدرسه علوم مذهبی ارتودوکس در بالای تپه ای در بالات قرار دارد وبا نمای آجری زیبا جلب توجه میکند ،این بنابیش از پانصد سال قدمت دارد .از بالای این تپه چشم انداز زیبایی از استانبول پیش رو خواهید داشت.
قدم زدن در محلات قدیمی به ویژه این محل زیبا ،یکی از جاذبه های این شهر جادویی محسوب می شود . محله ی بالات ،فاتیح ومحله ی فنر که نزدیک بالات قرار دارد، سه محله ومنطقه ی تاریخی استانبول محسوب می شوند، پس اصلاً بازدید از این محلات زیبا و جذاب را از دست ندهید .
وقتی از ساختمان زیبای علوم مذهبی گذشته و به سمت بالای تپه میرفتیم یک پسر بچه ی 10 ، 12 ساله با عبا و عمامه همراه دو خانم دیدیم . سپس با این بچه هم یک عکس یادگاری گرفتیم . و وقتی به مادرش گفتیم پسرت ، زیباست و میخواهیم با اوعکس بگیریم ، مادرش بلافاصله با تاکید گفت ماشاالله ،چون ترکها به شدت به چشم ونظر اعتقاد دارند وسنگهای چشم و نظر ریشه در این باور عمومی مردم دارد.
پس از گشت و گذار در کوچه پس کوچه های محله بالات ، ساعت 6 عصر تصمیم گرفتیم به سمت تکسیم حرکت کنیم ولی پیش از آن از مغازه ی سوغاتی فروشی چند آویز چشم و نظر هر کدام به مبلغ ۷۰ لیر و چند جاسوئیچی ، هر کدام به مبلغ ۱۰ لیر خریداری کردیم. با سوال کردن از دختری که آنجا کار میکرد فهمیدیم برعکس تصورمان با یک اتوبوس بدون عوض کردن خط براحتی میتوانیم به میدان تکسیم برویم . به سمت ایستگاه اتوبوس که درهمان نزدیکی بود براه افتادیم .کمی جلوتر از مغازه قهوه فروشی چند بسته قهوه هر کدام به مبلغ ۷۵ لیر خریدیم و در مسیر از یک مغازه، باقلوای بسیار خوشمزه با قیمتی به مراتب پایین تر از خیابان استقلال خریدیم .
باقلوایی کاملاً پر مغز ، با کیفیت و خوشمزه به مبلغ کیلویی ۲۱۰ لیر خریداری کردیم .در خیابان استقلال این باقلوا کیلویی۳۳۰ لیر فروخته میشد . فروشنده جعبه باقلوا رو برای ماسلفون پیچ کرد و به ما داد تا در هنگام حمل و نقل مشکلی پیش نیاید. با ده دقیقه پیاده روی به ایستگاه اتوبوس T55 رسیدیم .در این ایستگاه چندین اتوبوس با مسیرهای مختلف توقف می کند. و ما با راهنمایی شهروندان ترک با توجه به تابلوهای نمایشگر نئون روی اتوبوسها ،که مسیر اتوبوس را نشان میداد سوار اتوبوس T55 شدیم و به راحتی بعد از نیم ساعت به خیابان استقلال رسیدیم. در بلوار Tarlabasi که خیابانی به موازات استقلال است ،در ایستگاه تونل پیاده شده و براحتی به هتل رسیدیم .
فکر می کنم برای رسیدن به محله ی بالات از استقلال و تکسیم این بهترین مسیر باشد. چون مترو و تراموا ، پیچیدگی زیادی برای رسیدن به این مناطق دارد و این اتوبوس ها، سریع السیر وبسیار سرراست شما را به آنجا میرساند. با خستگی لذت بخش این گشت و گذار های زیبا، به هتل بازگشتیم و با گذاشتن وسایل روی تخت ولو شدیم تا کمی استراحت کنیم در حدود یک ساعت در هتل استراحت کردیم، و جان تازه ای گرفتیم دلمان نمی آمد زیبایی های این شهر جادویی را از دست بدهیم ،پس از هتل بیرون آمده به سمت میدان تکسیم رفتیم بعد از بیرون آمدن از هتل در کافه پلامیا در استقلال باقلوا و بستنی به مبلغ ۱۸۰لیر که با انعام ۲۰۰ لیر شد ، سفارش دادیم و با چای میل کردیم. وبرای تفهیم اینکه چایمان پررنگ نباشد چون واژه ی کم رنگ و پررنگ درلغت نامه ی ناقص من موجود نبود ،کلی خندیدیم و بالاخره با بیان مطلب به این صورت که چایش کم باشه وآب جوشش بیشتر منظورمونو به گارسون رسوندیم.
پس از آن به سمت میدان تکسیم رفتیم . در شرق میدان ساختمان بزرگی بود که توجه ما را به خود جلب کرده بود و از آنجا که دیدیم جمعیت زیادی داخل ساختمان میشدند گفتیم شاید مرکز خریدی چیزی باشه، پس ما هم به همراه دیگران وارد شدیم . ولی در جلوی ورودی داخلی دو نفر از ما تقاضای بلیط کردند که با سوال کردن از آنها فهمیدیم این ساختمان بزرگ که در داخل آن نماد زیبایی از یک کره بسیار بزرگ قرار داشت، محل اجرای اپرا میباشد .پس با خنده از آنجا خارج شدیم چون صددرصد اپرا جزو علایق هیچکداممان نبوده و نیست .
سپس به سمت خیابان استقلال برگشتیم .برای اولین بار مرکز خرید بی اوغلو که بی توجه بارها از کنار آن رد شده بودیم را دیدیم و سری به مرکز خرید چیچک در استقلال زدیم و به سمت گالاتا حرکت کردیم. در راه بی هدف وارد یکی از کوچه های سمت راست خیابان استقلال شدیم و به خیابانی رسیدیم مملو از رستوران ،کافه و .... ،که با اجرای موسیقی زنده محیطی بسیار پر نشاط ، ایجاد کرده بودند صاحبان این کافه رستورانها با ایستادن در مسیر و نشان دادن منو شما را به داخل دعوت می کردند.
با گذشتن از کنار یکی گیر نفر بعدی می افتادید. اما تنها با اشاره به شکم یعنی اینکه غذا خورده ایم از کنار چندین رستوران گذشتیم ولی کمی جلوتر صاحب یک رستوران جلوی ما را گرفت و با اینکه گفتیم غذا نمی خوریم گفت ماه رمضان است و ما دوست داریم شما را به دو استکان چای میهمان کنیم و حضور شما و نشستن شما در رستوران باعث میشود که مشتری جلب شود با توجه به اصرار صاحب رستوران و خلوت بودن آنجا نهایتا قبول کردیم و گفتیم اگر تعارف هم باشد پول چای میدهیم تا دل طرف خوش شود .
دوتا چای لیوانی با دوتا کاکتوس خوشگل که زیر لیوان قرار گرفته بود برای ما آوردند و ۳ نفر که ویولون ،تمپوو دف میزدن شروع به خواندن و نواختن آهنگ های معروف وآشنای( ماوی ماوی و ....).از ابراهیم تاتلیسس کردند وآنچنان باشور و لذت مینواختند انگار برای جمعیت چند صدنفری اجرا میکردند وما از نوشیدن چای در هوای خنک شبانه و این محیط پر نشاط لذت وافر بردیم.
بعد از نوشیدن چای من خواستم که پول چای را به صاحب مغازه بدهم که قبول نکرد و گفت شما مهمان ما بودید بابت تشکر 10۰ لیر به عنوان دستخوش روی میز نوازندگان گذاشتم و آنها تشکر کردند و ما از آنجا خارج شدیم.
اگر محل هتل شما نزدیک خیابان استقلال می باشد سرکشیدن به کوچه پس کوچه های خیابان استقلال در زمان هایی که قصد رفتن به جاهای دور را ندارید بسیار لذت بخش وجالب است .کوچه پس کوچه هایی مملو از رستوران ،.....و کافه های زیبا که همیشه سرزنده وشاد می باشند .دوباره به خیابان استقلال برگشتیم واز شعبه ال سی وایکیکی استقلال کمی خرید کردیم و پس از آن برای پیاده روی شبانه به سمت پل گالاتا روانه شدیم در راه آناناس هایی که به سیخ چوبی زده شده بود خریداری کردیم.
و به سمت برج زیبای گالاتا ادامه مسیر دادیم نمای این برج زیبا به مناسبت عید فطر نورافشانی شده بود. این نورافشانی ها تغییر میکرد و زیبایی این برج را در آخرین شب وداع ما بیشتر میکرد. از آنجا که دختر من مثل اکثر دختر خانم ها به عکس علاقه زیادی دارد، از یک عکاس دوره گرد خواستیم از دخترم با پس زمینه گالاتا عکس بگیرد. فایل هر عکس پس از انتخاب به مبلغ ۱۰۰ لیر به گوشی ما منتقل شد،وبه قول بایرام لودر در فیلم اخراجی ها عکس یادگاریمونم گرفتیم.
سپس به سمت ابتدای خیابان استقلال حرکت کردیم تا شام بخوریم در رستوران پهلوان ، ماهیچه گوسفند و مرغ سرخ شده و سالاد به مبلغ ۴۲۰ لیر خوردیم. ماهیچه خوب بود، ولی مزه مرغ تعریف چندانی نداشت .
پس از خوردن شام به سمت هتل برگشتیم تا وسایل و خرید ها را داخل چمدان هایمان جا دهیم و برای برگشت آماده شویم. از آنجا که زمان ترانسفر ساعت ۹ صبح بود صبح فردا فقط برای خوردن صبحانه وقت داشتیم. پس تمامی وسایل رو داخل چمدان ها جای دادیم و با خیال راحت خوابیدیم.
روز هفتم ( پنچ شنبه )
پنجشنبه روز بازگشت ، صبح روز پنجشنبه ساعت ۷ صبح از خواب بیدار شدیم و تا ۸ آماده شدیم .پس از بیرون بردن چمدان ها توسط پرسنل هتل ،برای صرف صبحانه به کافه ی هتل رفته و این بار با فراغ بال صبحانه خود را میل کردیم واز پرسنل هتل که خیلی صمیمانه و بی ریا این یک هفته اقامت ما را برایمان دلپذیرتر کرده بودند تشکر کردیم .
من تاسف خوردم چرا این جوانان نازنین بایستی برای به دست آوردن حداقل استانداردهای یک زندگی نرمال از نظر روحی واقتصادی ،.....،ترک وطن کرده وبه کشوری که از نظر اقتصادی وضعیت چندان با ثباتی ندارد پناه آورده وبه بهای از دست دادن خانواده و تمام دلبستگی هایشان زندگی جدیدی رادر غربت شروع کنند. ترانسفر تقریباً راس ساعت مقرر به هتل رسید فرودگاه بزرگ استانبول حدوداً ۵۰ دقیقه با هتل فاصله داشت و با سوار کردن مسافرینی از هتل های دیگر نهایتاً بعداز یکساعت به فرودگاه رسیدیم در فرودگاه پس از عبور از منطقه صفر، فروشگاه هایی وجود داشت که اجناس رابدون مالیات ارائه میکردند.
تمامی قیمت ها به یورو بود . قیمت اجناس، حتی بدون مالیات هم خیلی، از فروشگاه های داخل شهر ارزان تر نبودند. با توجه به پرواز برگشت و اینکه امیدی به غذای هواپیمایی معراج نداشتیم تصمیم گرفتیم در فرودگاه یه ته بندی کوچک بکنیم پس یک پرس سیب زمینی با پنیر ونوشابه به مبلغ ۱۸۰ لیر سفارش دادیم ،قیمت مواد غذایی در فرودگاه اصلا مناسب نیست، یک اسلایس کوچک پیتزا ۱۵۰ لیر یا یک دونات کوچک ۱۵۰ لیر که با توجه به قیمت هر لیر (۲۶۰۰ تومان) مبلغی حدود۴۰۰ هزار تومان میشد.
وقتی به فرودگاه رسیدیم باران بسیار تندی باریدن گرفت .و وقتی بارش سیل آسای باران را از پنجره های فرودگاه می دیدیم ، خدا را شکر کردیم که در این یک هفته اقامت ما هوا آفتابی بود و ما براحتی از سیر و سفرمان لذت بردیم وگرنه با چنین بارانی واقعا رفت وآمد وگردش در فضای باز بسیار دشوار ویا بهتر بگویم به خاطر شدت بارش باران ناممکن به نظر می رسید .
استانبول زیبا رابا هوایی ابری وبارانی سیل آسا ترک کردیم.در پرواز برگشت دقیقا همان غذای نامطبوع (مرغ وبرنج) در هواپیما سرو شد که به مهماندار گفتیم که این چه غذایی است او گفت همه شکایت دارند وما تنها میتوانیم عدم رضایت مسافران را انتقال دهیم وکاری از دست ما برنمی آید،پس ازسفری چند ساعته وارد فرودگاه امام خمینی شدیم .
و به قول فریدون مشیری عزیز :
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ( همسر جان .....)
و در سالن همسر جان با دو شاخه گل رز زیبا به استقبال ما آمد و دیدن او پس از یک هفته ،پایان سفرمان را دلپذیرتر کرد.
پس از تحویل گرفتن چمدانها دقیقا زمان افطار بود .در فرودگاه پکیج های افطاری ( نان و پنیر و گردو و خرما ) با چای به مسافران دادند و چون در هواپیما غذا نخورده بودیم خیلی به ما چسبید پس افطاریمونم درفرودگاه نوش جان کردیم و با خاطراتی خوش از این سفر راهی منزل شدیم.
زندگی را ورق بزن و هر فصلش را خوب بخوان
با بهار برقص ، با تابستان بچرخ ودر پائیزش عاشقانه قدم بزن
با زمستانش بنشین و چایت را به سلامتی نفس کشیدنت بنوش
زندگی را باید زندگی کرد ، آنطور که دلت می گوید
مبادا زندگی را دست نخورده برای مرگ بگذاری
( سیمین بهبهانی )
نکات لازم سفر :
- بهترین زمان سفر به استانبول بهار و پاییز می باشد ، با توجه به متغییر بودن هوا می بایست لباس مناسب به همراه داشته باشید و حتی الامکان با توجه به پیش بینی های هواشناسی زمان مناسب برای سفر را انتخاب نمایید .
- با توجه به اینکه در ترکیه افراد کمی با زبان انگلیسی آشنایی دارند ، یکی از راه های ارتباط با دیگران استفاده از گوگل ترنسلیت ترکی به فارسی می باشد .
- با توجه به قیمت بالای سیم کارت ترکیه ( حدود 5/1 میلیون تومان ) خرید سیم کارت برای کوتاه مدت مقرون به صرفه نمی باشد . در صورت نیاز به اینترنت و تماس و ارسال پیامک ، می توانید از بسته های رومینگ همراه اول بامبلغی خدود 400 هزار تومان که شامل 3 گیگ اینترنت یک هفته ای و 20 دقیقه تماس و 20 پیامک استفاده نمایید . و همچنین از اینترنت پر سرعت هتل خود استفاده نمایید .
- بهتر است قبل از سفر اطلاعات لازم و کافی در مورد مکان های گردشگری ، رستورانها و ....... را در دفترچه ای نوشته و برای هر روزتان برنامه ریزی نمایید .
- در استانبول تنوع غذا و دسر ها بسیار زیاد می باشد پس با توجه به ذائقه خود می توانید انواع غذاها و دسر ها را تجربه نمایید .
- مجموع هزینه های دو نفره ما در این سفر بابت خورد و خوراک و ایاب و ذهاب کمی بیش از 500 دلار و 500 دلار خرید 1000 دلار گردید . البته با توجه به تورم کشور ترکیه این هزینه ها متغیر می باشد و ذکر بعضی از قیمت ها صرفا جهت برآورد هزینه تقریبی سفر می باشد .
بخش مهمی از سفر مدیریت هزینه هاست ، 100 درصد سفر با تور ( بلیط و هتل ) مقرون به صرفه تر خواهد بود . ولی گردش در کشور مقصد به صورت شخصی هزینه های شما را به شدت کاهش می دهد . این سفر نامه را با تمامی کاستی ها به همه ی دوستان لست سکندی تقدیم می کنم و امیدوارم سفر هایتان همیشه به زیبایی خوشترین روزهای عمرتان باشد، شاد و پیروز باشید .