سفری خاطره‌انگیز به جزیره قشم

3.9
از 9 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
سفری خاطره‌انگیز به جزیره قشم
آموزش سفرنامه‌ نویسی
06 شهریور 1403 12:00
4
552

همیشه شنیدیم  بودم  سفر آدمی را پخته تر میکنه و این را باید طی سفر لمس کنی. به قول قدیمی ها کسی کفش پاره میکنه با تجربه تر یا کسی که گلیم؟ وقتی که می ری  سفر و دنیا رو تجربه و لمس می کنی، آرامش پیدا میکنی. متوجه میشی که فرصت محدود زندگی بسیار ارزشمندتر از این حرفهاست که با غم آغشته بشه. به قول نیچه باید به دنبال شادی گشت، غم ها خود ما را پیدا می کنند.

در سفر با آدمهای بسیاری هم راه میشوی و از هرکدام درسی یادمیگیری چیزی که در هیچ دانشگاهی تدریس نمیشه. سفر یجوری تحصیلات هست. از باحالترین چیزای سفر، هم نشینی با محلی ها هست.آدمایی که ازشون چیز یاد می‌گیری، با هم یه شبه صمیمی می‌شیم، داستان زندگی هم رو می‌شنویم و روی هم تاثیر می‌ذاریم و  وقتی از یه سفر برمیگردی، برقی که از تعریف کردن داستانهای سفر، تو چشات هست برق خاصیه. اون برق، برق اشتیاقه نه چیز دیگه.

چهارشنبه صبح ششم دی ماه، با کوله‌پشتی و چمدان‌، آماده یک سفری جدید و ماجراجویی شده بودم. صبح زود از خانه خارج شدم و با تاکسی تلفنی به فرودگاه مهرآباد رفتم. قرار هست با دوستان دوران کارشناسی به جزیره قشم برویم. جمع 9 نفره ما از همون اول صبح با یاد سفرهای قبلی و خاطرات دوران دانشجویی شروع شد.

سوار هواپیما که شدیم مثل همیشه برای این که کی کنار پنجره باشه سنگ کاغذ قیچی کردیم. هنوز هوا تاریک بود و پس از بر خواستن هواپیما همه منتظر دیدن طلوع خورشید در چشم‌انداز قله دماوند بودیم. واقعا دیدن قله دماوند تمام شعر های حماسی فارسی را یاداوری میکنه مهین پرستی ما ایرانی ها رو یاداوری میکند.

عکس قله دماوند در هنگام طلوع خورشید
عکس قله دماوند در هنگام طلوع خورشید

 کم‌کم چشم‌هایمان گرم خواب شده بود که مهمان داران صبحانه بهمان دادند و کمی بعد با کاهش ارتفاع هواپیما، منظره بیرون پنچرِ هواپیما نظر را به خود جلب میکرد ترافیکی از کشتی های بزرگ در پهنه زیبای خلیج همیشه فارس دیده می شد. این منظره برای من که تاحالا این تعداد کشتی ندیده بودم شگفت انگیز بود.

پس از فرود در فرودگاه جزیره، که خیلی بزرگ هم نبود و پیاده از هواپیما به سالن رفتیم. در فرودگاه با مسئول اقامتگاه صحبت کردیم و یک تاکسی ون بدنبال ما فرستادند. به سمت اقامتگاه خود حرکت کردیم. نزدیک محل اقامتگاه شدیم و راننده از جاده اصلی خارج شد یکم برای من که جلو پیش راننده نشسته بودم عجیب بود چرا که وسط بیابان قرار داشیتم و اطراف خالی از سکنه بود شکه شده بودم و میخواستم به دوستمون که اقامتگاه وزرو کرده بود اعتراض کنم اما خوب به شوخی گفتم اینجا سرمون هم ببرند کسی نمیفهمه و زندم زیر خنده که راننده گفت نه نگران نباشید جزیره قشم حتی دزد هم ندارد. اینجا از بهترین امن ترین محل هاست. زمان تحویل اتاق ها ساعت 2 بود ما خیلی زودتر رسیده بودیم و هنوز اتاق ها اماده نشده بود. اقامتگاه گاچوو در نزدیکی روستای سهیلیه که با طراحی ساده، اصیل و سنتی آنجا را جذاب می‌کرد در قسمت لابی و جلو ساختمان نشسته بودیم

لابی اقامتگاه ( اتاق مشترک اقامتگاه) اراسته شده با حصیر و سقف های چوپی
لابی اقامتگاه ( اتاق مشترک اقامتگاه) اراسته شده با حصیر و سقف های چوبی

که یک زوج که از دوستان همسفرانمون بودند، با ما آشنا شدند و تجربیات چند روز خود را برای ما بازگو کردند. اتاق‌های ما هنوز آماده نشده بودند و تصمیم گرفتیم با دوستان جدیدمان به روستای نزدیک اقامتگاه برویم تا ناهار را در رستوران محلی معروف به نام رستوران فیصل صرف کنیم. رستوران فیصل با داشتن منویی از غذاهای مختلف دریایی بسیار جذاب بود. من تا آن زمان تجربه‌ای از خوردن غذاهای دریایی نداشتم، پس انتخاب از منو برایم بسیار دشوار بود؛ بنابراین تصمیم گرفتم با یکی از دوستانم به‌صورت شریکی یک دیس کامل که شامل مقدار کمی از غذاهای مختلف موجود در منو بود سفارش دهم تا بتوانم طعم‌های دریایی را امتحان کنم و سلیقه غذایی دریایی خود را کشف کنم.

غذاها واقعاً لذیذ بودند و نمی‌توانستم تصمیم بگیرم کدام غذا خوشمزه‌تر هست. میگو دوپیازه؟ یا کوسه؟ یا ماهی مرکب؟ یا قلیِ ماهی؟ شاید هم ماهی سرخو؟ و... انتخاب بین این غذاهای خوشمزه واقعاً سخت بود. فضای محلی رستوران، ما را به آداب و سنت جزیره نزدیک‌تر می‌کرد. یکی از این سنت غذایی استفاده از ظرف ترشی انبه و خرما ارده در کنارغذای اصلی می‌باشد. این تفاوت‌های غذایی، سفر ما با تور قشم را به یک تجربه جدید تبدیل کرد.

بعد از اتمام ناهار، با راننده محلی گفتگو کردیم و تصمیم گرفتیم به روستای لافت برویم. ماشین ما یک تویوتا هایلوکس دو کابین با ظرفیت زیاد بود که این امکان را برایمان فراهم می‌کرد تا در قسمت عقب و پشت وانت این ماشین، هم استفاده کنیم و از هوای مطلوب جزیره بیشتر لذت ببریم. پس‌ازآنکه به روستای لافت رسیدیم، ابتدا به سمت دریا رفتیم، آب دریا جزر و عقب‌نشینی کرده بود و لنج ها تقریباً در گل نشسته بودند این یکی از منظره‌هایی دل‌انگیزی بود که می‌توانستیم چند عکس دسته‌جمعی زیبا بگیریم.

 سپس راننده که دیگر با ما دوست شده بود به ما پیشنهاد داد تا از بافت قدیمی روستا دیدن کنیم. او مانند یک تور لیدر تور جنوب برای ما شروع به توضیح دادن کرد که دیگر به این روستا اجازه تخریب و ساخت ساز نمی‌دهند. کوچه‌های روستا باریک بود و فقط یک شتر می‌توانست عبور کند، خانه‌های متروک‌شده بود و آنچه بیشتر از همه چشم‌نوازی می‌کرد بادگیرهای خانه‌ها بود که برای من یادآور خاطره سفر به شهر یزد بود.

پس از عبور از بین کوچه‌پس‌کوچه‌ها به سمت بالا روستا که شبیه یک تپه بود رسیدیم؛ آب‌انباری به چشم‌هایمان ‌خورد همان موقع چند کودک محلی با لهجه شیرین جزیره‌ای به سمت ما آمدند خودشان رو معرفی کردند و توضیح داند که در اینجا به تعداد روزهای سال چاه حفر کرده بودند، برخلاف آنچه در فلات ایران وجود دارِ که چاه‌ به سفره آبی می‌رسند بلکه این چاه‌ها برای ذخیره‌سازی آب باران حفرشده بودند. هرروزی از سال فقط درب یک چاه گشوده می‌شده تا به این صورت مدیریت منابع آب شیرین برای استمرار زندگی داشته باشند که نشانه هوش ذکاوت مردمان قدیم ایران بوده است.

کم‌کم به زمان غروب خورشید نزدیک می‌شدیم، از قسمت پلکانی که بالای آب‌انبار بود بالا رفتیم. منظره‌ای شامل روستا، آب‌انبار، دریا و لنج ها بود. قبلاً این منظره را در اینستاگرام دیده بودم. جایی که یک میعادگاه عاشقان هست؛ جایی که زوج‌ها و دامادها به دلیل زیبایی غروب، برای فیلم‌برداری و عکس گرفتن به آنجا می‌آیند و عکس‌های فوق‌العاده‌ای رو از خود ثبت می‌کنند. برای وصف زیبایی که با آن روبه‌رو شدیم عاجز هستم. هرچقدر از زیبایی و شگفتی منظره غروب خورشید، برای شما توصیف کنم کم است.

ابتدا آسمان با پرتوهای طلایی خورشید به‌تدریج به رنگ صورتی ملایم تا سرخ و بنفش در حال تغییر بود، خورشید مانند یک گوی سرخ لحظه‌به‌لحظه به سمت پایین حرکت می‌کرد و رنگ سرخ‌رو در دریا اسمان نمایان می‌کرد تا آنکه در دل دریا فرورفت این لحظات برای ما بسیار شگفت‌انگیز بود تجربه‌ای که نه‌تنها خستگی آن روز، بلکه خستگی و فشارهای زندگی ماشینی در شهر شلوغ تهران را برای ما از بین برد؛ و روح روان ما رو سیقل داد.

غروب خورشید روستای بندری لافت قشم
غروب خورشید روستای بندری لافت قشم

 

غروب خورشید روستای لافت
غروب خورشید روستای لافت

با تاریک شدن هوا به سمت ماشین رفتیم و با مشورت راننده به بازار محلی درگهان حرکت کردیم؛ عروس داماد که دوستان دوستمان بودند روز اخری بود که در جزیره بودند و نیاز به تهیه وسایل داشتند و از طرفی هم دوستان من خود نیاز به تهیه پوشاک بهاری‌تر و لباس شنا داشتند. ساعت 6 عصر بود که به بازار رسیدیم برخلاف تصورم بازار سنتی قدیمی نبود بلکه بازارچه‌های شیک و مدرن بود. برخلاف تصور همیشگی که بازار برای خانم‌ها جذاب‌تر هست من خود به‌شخصه از دیدن کفش‌ها و کوله‌پشتی‌های اورجینال باقیمت خوب لذت می‌بردم.

طبق قراری که با یکدیگر گذاشته بودیم سر ساعت 8 همگی در بیرون بازارچه جمع شدیم حقیقتاً دیگِ باید شام می‌خوردیم ولی هنوز احساس سیری از خوردن آن غذاهای دریایی داشتیم. همان نزدیکی بوی فلافل و شلوغی اطرافش ما رو جذب کرد که یک فلافل بندری امتحان کنیم. واقعاً طعم خوب و خوشمزه‌ای داشت و برخلاف تصور سیر بودنمان هرکدام از ما، نوبت دوم و حتی سوم را هم ساندویچ فلافل خوردیم. از درگهان به‌راحتی تاکسی اینترنتی تهیه کردیم و به‌سوی اقامتگاه که فاصله زیادی هم داشت رفتیم.

دوستی ما هم‌سفران به سال‌های خیلی دوری برمی گرده، ‌سال نود باهم در دانشگاه مهندسی نرم‌افزار خوانده بودیم و حالا دوازده سالی هست که زندگی‌های ما همش با برنامه‌نویسی و اینترنت کامپیوتر درگیر شده است و همیشه درگیر نگاه کردن به صفحه‌نمایش هستیم که منجر به داشتن چشم‌درد و سردردهای مداوم می‌شود، داشتن قطره اشک مصنوعی چشم از لاینفک‌های زندگی ما شده است. حالا قرار هست یک هفته بدون تکنولوژی زندگی کنیم و به خودمان آرامش هدیه بدهیم.

این اقامتگاه واقعاً همان چیزی بود که به آن نیاز داشتیم؛ یک مکان بدون هیچ سروصدایی، ساکت و نزدیک به ساحل، زینت شده با درختان موز و گل‌های کاغذی قرمز و کاکتوس‌های بزرگ زیبا بود. فضای داخلی اتاق‌ها با سقف چوبی و کف‌پوش‌های حصیر محلی و نور ملایم آراسته‌شده بود. بیرون اتاق‌ها بین ستون‌ها هموک یا ننوی وجود داشت که می‌توانستی روی آن بخوابی و آسمان پر از ستاره رو تماشا کنیم.

هموک یا ننوی در بیرون اقامتگاه
هموک یا ننوی در بیرون اقامتگاه

چندنفری در تخت‌های بیرونی و لابی نشتِ بودند صحبت می‌کردند ماهم بعد از جابه‌جایی و یکم استراحت به بیرون اتاق‌ها امیدم و کم‌کم یخمان باز شد و شروع به صحبت کردن با دیگران کردیم کم‌کم با آشنایی با سایر مسافرها جوی صمیمی‌تر شد و ماهم به محیط عادت بیشتری کرده بودم که با پیشنهاد عروس داماد که امشب شب خداحافظی ما با جزیره هست، بیاید بریم لب ساحل و آتشی روشن کنیم. همه باهم به جمع‌آوری چوب برای آتش پرداختیم و باند و زیرانداز هم از مسئول اقامتگاه گرفتیم و به‌سوی ساحل خلیج‌فارس، رفتیم و آتشی کوچک روشن کردیم و با پخش موزیک‌های بندری لحظاتی از شادی و پای‌کوبی با را برای خودمان رقم زدیم تا به این صورت با دوستانمان خداحافظی کنیم.

ساحل روبه‌رو اقامتگاه
ساحل روبه‌رو اقامتگاه

در انتها که صدای موزیک قطع‌شده بود و هرکدام در گوشه‌ای روی زمین نشسته بودیم با نگاه به آسمان پرستاره شب و صدای موج‌های دریا، از هم تشکر می‌کردیم به خاطر آمدن به این سفر و هر یک از ما، با تکرار عبارت چقدر اینجا خوبِ، چقدر ارامش‌بخشه، چقدر زیباست، با یکدیگر گفتگو می‌کردیم؛ و آهسته‌آهسته به اقامتگاه برگشتیم هرکدام به اتاقمان رفتیم،

شب اول سفر به پایان رسید.

روز دوم

صبح دوم پس از بر خواستن از خواب، وقتی همه در لابی جمع شدیم به سمت میز صبحانه رفتیم که به زیبای و با تنوع زیادی چیده شده بود. در حین خوردن صبحانه راجب برنامه روز و بازدید از جاهای دیدنی قشم صحبت کردیم. بعد از اتمام صبحانه به سمت اتاق‌هایمان رفتیم و آماده شدیم و راننده محلی که از دیروز باهم رفیق شده بودیم به دنبال ما بیاید.

صبحانه خوش مزره در اقامتگاه
 صبحانه خوش مزه در اقامتگاه

 

اکیپ 9 نفرِ ما با ترکیب چند نفر عقب (پشت وانت) و بقیه در کابین ماشین‌سوار شد و به سمت اسکله شیب دراز که خیلی هم دور از اقامتگاه نبود حرکت کردیم. در اسکله، بلیت برای هر نفر جهت سوارشدن‌ قایق تهیه کردیم، وقتی‌که متوجه شدیم تعداد افراد جهت حرکت قایق باید 12 نفر باشد، 4 نفر دیگر که آن‌ها هم جوان و پر شوق هیجان بودند صحبت و توافق کردیم تا باهم سوار قایق بشویم. به سمت اسکله که رفتیم ازقضا یک ناخدا باحال ما رو سوار قایق خود کرد و به سمت جزیره هنگام حرکت کرد.

قایق سواری و حرکت به سمت جزیره هنگام
قایق سواری و حرکت به سمت جزیره هنگام

ناخدا قایق به سمت دریا حرکت کرد منظره بی‌نظیری پیشروی و پشت سرمان بود آسمان آبی ابرهای سفید پراکنده‌شده و آب بی‌نهایت تمیز دریا که همه‌چیز را برای یک منظره کارت‌پستالی کامل می‌کرد.

 قایق ما وقتی به میانه‌های راه رسید که سایر قایق‌ها هم آنجا بودند آهسته حرکت می‌کرد. در همین حین یک منظره زیبا فوق‌العاده در حال رخ دادن بود گروهی از چند دولفین با حرکت‌های زیبا و دل‌نشین خود نمایان شدند. حضور دولفین‌های باهوش فوق‌العاده شورانگیز پرهیجان در آب‌های آزاد همه نگاه‌ها جلب کرده بود و چشم‌های ما اغوا شده بودند. دسته‌های مختلف دولفین‌ها رو ناخداها تعقیب می‌کردند و این ما بودیم که لذت می‌بردیم و ثبت خاطره می‌کردیم.

دولفین های جزیره هنگام
دولفین های جزیره هنگام

 

 پس‌از تجربه فوق‌العاده دیدن بازی دولفین ها ناخدا مارو به سمت جزیره هنگام برد تا به نزدیکی ساحل شمال جزیره هنگام که ساحل سنگی معروف است رسیدیم آنجا را آکواریوم طبیعی می‌گفتند، آب دریا در نزدیکی این ساحل سنگی فوق‌العاده تمیز و شفافه هست به‌نحوی‌که به‌وضوح می‌توانید کف دریا رو از توی قایق دید و ماهی‌های بسیار زیبای رنگی در آنجا شنا می‌کنند که به‌راحتی می‌توانستیم از داخل قایق ماهی ها رو ببینیم و لذت ببریم.

اکواریوم طبیعی جزیره هنگام
اکواریوم طبیعی جزیره هنگام
نمایی از ساحل سنگی جزیره هنگام
نمایی از ساحل سنگی جزیره هنگام

به سمت دیگر جزیره که ساحل شنی نرمی داشت حرکت کردیم. ناخدا گفت نیم ساعت به داخل جزیره بروید و برگردید منتظرتان هستم. پا به جزیره که گذاشتیم وارد دهکده ماهیگیری و بازار محلی شدیم غرفه‌ها پر بود از صنایع‌دستی و زیورآلاتی از صدف مروارید که با استفاده از سنگ‌ها و موجودات دریایی و هر آنچه در دریا یافت می‌شد، ساخته‌شده، بوی غذا محلی با ادویه‌ها خاصی پیچیده بود که بانوان در حال طبخ غذا به سبک آشپزی خاص خود بودند و می‌توانستی با تماشا کردن فرایند ان را ببینی ماهم که به دنبال کسب تجربه های جدید برای اینکه هم از همه غذاها بخوریم هم قایق رو معطل نکنیم تصمیم گرفتیم تا از دو غرفه مختلف غذا یکی 10 سمبوسه کوسه و به دیگری 10 سمبوسه میگو سفارش بدهیم.

خداروشکر برنامه سفارش جواب داد و هر دو سفارش غذایی آماده‌شده بود ولی دیگر فرصت خوردنش را نداشتیم و به سمت قایق حرکت کردیم. ناخدا که پسر جوانی بود از او خواهش کریدم یکم هیجان بیشتری به حرکت بدهد و با چند مانور همه ما رو به وجه آورد؛ و درنهایت به اسکله رسیدیم و به‌سوی ماشین و راننده محلی رفتیم.

برنامه بعدی ما حرکت به سمت دره شور که در ضلع جنوبی جزیره قشم نزدیکی غار نمکدان بود. جاده این مسیر به‌شدت خراب بود به‌طوری‌که راننده ترجیح می‌داد از مسیر خاکی کنار جاده حرکت کند، شاید همین دلیلی بود که وقتی ما سراغ یک ساحل بکرتر و مناسب شنا کردن روگرفتیم بهمان دره شور معرفی شده بود. چرا که بسیاری از تور ها و راننده ها این مسیر خاکی را انتخاب نمیکنند. وقتی‌که به ساحل موردنظر رسیدیم می‌توانم به گم تاجایی که چشم کار می‌کرد هیچ فرد یا هیچ قایقی دیده نمی‌شد.

ساحل دره شور که در ضلع جنوبی جزیره قشم نزدیکی غار نمکدان
ساحل دره شور که در ضلع جنوبی جزیره قشم نزدیکی غار نمکدان

 چشم‌اندازی بی نهایت زیبا و محلی مناسب برای شنا کردن با اعضای خانواده بود. خوب برای من که اولین بار بود به جزیره رفته بودم دریای خلیج‌فارس بسیار شگفت‌انگیز بود برخلاف دریای خزر که شیب تندی دارد و ناگهان زیر پا خالی می‌شود و امکان غرق شدن هست در این ساحل آرامش‌بخش، شیب دریا هم آرام هست شاید بیش از هزار متر در دل آب‌رفته بودیم ولی هنوز پایمان به کف دریا بود و هنوز آب به سر مان نرسیده بود. آب دریا شدیداً شور هست و بسیار سبک و زمانی که موج نبود کف دریا رو میشود دید هرچقدر در این دریا شنا کنی خسته نمی‌شوید.

دوستان در اینترنت خوانده بودند که آب دریای جزیره قشم بسیار خواص درمانی دارِ بخصوص برای بیماری های پوستی و بدن درد. در کنار ساحل آفتاب گرفتیم و از منظره لذت می‌بردیم سمبوسه‌هایمان رو خوردیم. راستش را بخواهید یک‌چیز برای ما بسیار جلب‌توجه می‌کرد شرم حیایی بود که اهالی جزیره داشتند همین راننده ما وقتی برای شنا رفتیم خود با ماشین رفت و گفت هر وقت آماده شدید تماس بگیرید به دنبال شما می‌آیم. خوب ماهم که دیگر از شنا کردن سیرشده بودیم و می‌دانستیم جاده کمی دست‌انداز دارد خاکی هست تصمیم بر این گرفتیم که در روشنایی مسیر رو طی کنیم و به راننده تماس گرفتیم و از او خواستیم ما را به یک منظره منحصربه‌فرد ببرد تا غروب خورشید را تماشا کنیم.

او به ما گفت در نزدیکی اینجا بندر گوران هست که به بندر لنج ها معروف شده و بسیاری از عروس دامادها به این بندر می‌آیند و عکس‌های زیبایی می‌گیرند. در ادامه گفت یکی از لنج های مدتی هست پهلوگرفته است تا تبدیل به یک رستوران محلی بشود و امروز یا فردا افتتاح خواهد شد ماهم که از شنا کردن گرسنه شده بودیم استقبال کردیم و به سمت بندرگوران حرکت کردیم.

لنج تفریحی در  بندر گوران
لنج تفریحی در بندر گوران

بندر پر از لنج های چوبی بود. یک لنج بزرگ که به رستوران تبدیل شده بود. ما دقیقا در روز افتتاحیه رسیده بودیم و هرچند که زمان مراسم جشن افتتاحیه تمام شده بود. تعدادی از اعضای خانواده صاحب کشتی ما را به عرشه دعوت کردند و با اصرار و تعارف زیاد مارو به خوردن دسرهایی که آماده کرده بودند دعوت کردند. در ابتدا خجالت کشیدیم، اما با روی خوش و خونگرمی که داشتند ما هم یخمان اب شد و به سراغ میز دسر رفتیم. میز دسر پر از انواع شیرینی‌ها و دسرهای محلی بود. هرکدام طعم و مزه شاهکار خودش را داشت و در کناردسر ها قهوه عربی هم تهیه کرده بودند که ترکیب عالی بوجود آورده بود.

به راننده محلی با خجالت گفتیم که برای قدردانی و تجربه بیشتر، می‌خواهیم از بانوان محلی سفارش خرید شیرینی بدهیم و با این تصمیم ما به اولین مشتریان این کشتی تبدیل شدیم. سپس به بالای لنج رفتیم و غروب خورشید خیره‌کننده‌ای را تماشا کردیم. رنگ‌های قرمز و آبی اسمان لحظه‌به‌لحظه تغییر می‌کردند. این غروب، یکی از زیباترین و شگفت‌انگیزترین لحظات زندگی من بود. حتی کلمات نمی‌توانند زیبایی و غروب خورشید را توصیف کنند.

غروب خورشید خیره‌کننده‌ای  در بندر گوران
غروب خورشید خیره‌کننده‌ای در بندر گوران غروب خورشید خیره‌کننده‌ای در بندر گوران
غروب خورشید یک زیبایی غیر قابل توصیف در بندر گوران
غروب خورشید یک زیبایی غیر قابل توصیف در بندر گوران

بعد از غروب خورشید، مقداری چوب جمع‌آوری کردیم و به سمت اقامتگاه بازگشتیم. اقامتگاه، یک تجربه جدید برای من که عادت به رفتن به هتل و یا گرفتن خانه رو داشتم داشت. اقامتگاه محلی آغشته شده با معماری و تزیین محلی هست. یکی از جالبی‌های این اقامتگاه، مشارکت استفاده از وسایل امکانات موجود در آنجا هست مثلاً برای من که شدیداً چایی خور هستم و بدون چایی سردرد میشم. خودم می‌توانستم برم به داخل آشپزخانه لیوان بردارم و چایی بریزم.

قسمت‌های اشتراکی مثل آشپزخانه و لابی و میز صبحانه و تراس محوطه که اشتراکی هست. خیلی راحت می‌توانی با سایر مسافرها آشنا بشوید صحبت کنید و از تجربیات سفر خود بگوید، اطلاعات مفیدی از همدیگر کسب کنید و محیط به‌قدری صمیمی هست با یکدیگر به پای‌کوبی بپردازید. این ارتباط مستقیم با سایر مهمانان و محیط صمیمی اقامتگاه، یکی از خصوصیات جذاب آن بود؛ و این احساس ارتباط و رفاهی که در هتل‌ها نمی‌یابید، یک تجربه منحصربه‌فرد ارائه می‌کرد.

در همین نشست‌ها و گفتگوها بود که مسافرهای دیگر به ما گفتند حتماً کباب کهره رو تجربه کنید یکی از غذاهای لذیذ محلی هست. ماهم که شکمو با راننده محلی تماس گرفتیم و قضیه کباب کهره رو گفتیم و او هم گفت معروف‌ترین کبابی در آن منطقه کبابی یاسین هست. ما حاضر شدیم و با آمدن راننده به دنبالمان به‌سوی کبابی حرکت کردیم.

کباب کهره که از گوشت بزغاله هست، چراکه دام موجود در جزیره بز هست و حالا که گوشت قرمز فراوان هست باز فرهنگ غذایی جزیره شده. کباب کهره، شبیه چنجه خودمان هست که مثل جگرکی‌ها طبخ می‌شود و واقعاً مزه فوق‌العاده‌ای دارِ که این طعم لذت‌بخش و متفاوت این کباب، ما رو به خوردن پرس بعدی هم کشاند این‌یک تجربه خوشمزه و خاص یکی دیگر از غذاهای لذیذی بود که در جزیره خورده بودیم.

پس از شام حالا که حسابی سنگین شده بودیم از غذای لذیذ کباب کهره، به اقامتگاه برگشتیم و به پیاده‌روی شبانه در ساحل رفتیم. شن‌های نرم ساحل تمیز جزیره آدم‌رو وا‌می‌دارد که پابرهنه قدم بزنِ و واقعاً پابرهنه بر شن‌های ساحل قدم زدن آرامش‌بخش هست. بعد هم که دیگر خیلی دیر شده بود به سمت اقامتگاه برگشتیم خوابیدیم و قرار شد فردا صبح زود بیدار بشویم.

روز سوم

روز سوم سفر به جزیره قشم، خیلی زودتر شروع شد همه باهم 8 صبح صبحانه رو خورده و آماده منتظر راننده محلی شدیم تا یک آغاز زیبا با اکتشافات جذاب از تنگه چاهکوه آغاز کنیم. با نیم ساعت رانندگی به تنگه رسیدیم، ما صبح رو برای رفتن به تنگه انتخاب کردیم که هنوز آفتاب به داخل تنگه نیفتاده بود و کسی هم جز ما داخل نشده بود و می تونستیم هم از هوای خنک لذت ببریم و هم عکس‌های زیبایی بگیریم و از زیبایی‌ها در سکوت و خلوتی لذت ببریم.

تنگه چاهکوه قشم
تنگه چاهکوه قشم

تنگه چاهکوه قشم دارای صخره‌ها و تندیس‌هایی است که به‌صورت طبیعی و براثر گذر زمان و به‌طور شگفت‌انگیزی بر اساس فرسایش سنگ‌های رسوبی زمین در دل کوه به وجود آمده و به‌عنوان یک مکان مقدس و شگفت‌انگیز توسط جامعه محلی معنا شده و تاریخچه دیرینه انسان‌ها با آب این دره به هم پیوندیده خورده در دل این سنگ‌ها زیبا که به‌راستی جز عجایب جزیره هست چهار چاه حفرشده مسیرهایی در دل کوه که آب را به‌سوی این چاه‌ها هدایت می‌کند. محلی‌ها این آب رو شفا می‌دانند برای مریضی‌های خودمصرف می‌کنند.

 

جنگل حرا جاذبه‌ طبیعی معروف جزیره قشم
جنگل حرا جاذبه‌ طبیعی معروف جزیره قشم

بعد از دیدن چایکوه به‌پیش ماشین برگشتیم و در نزدیکی چایکوه اسکله سهیلی هست تقریباً کمتر از 20 دقیقه به اسکله رسیدیم تا با به دیدن جنگل حرا جاذبه‌های طبیعی معروف جزیره که به دلیل اکوسیستم خاص منحصربه‌فرد هست جزر و مد رو می‌شد واقعاً آنجا احساس کرد.

جنگل حرا
جنگل حرا

به اسکله که رسیدیم تقریباً ساعت نزدیک 12 ظهر شده بود و مد بزرگ رخ‌داده بود و آب از همیشه بالاتر آمده بود. ما یک قایق آلاچیقی قایقی که بزرگ بود و دارای سقف بود رو سوار شدیم ناخدای قایق بسیار مهمان‌نواز گشاده‌روی بود و همان ابتدا خودرو معرفی کرد و برای ما از جنگل حرا و زیستگاه توضیح داد؛ به‌حق از اساتید جغرافیا و زیست‌شناسی ماهرتر بود و یک کلاس درسی برای ما بود. جنگل حرا در زمان جزر و مد متفاوت است و هنگامی‌که آب بالا می‌آید این درختان تا قسمت‌های بالایی در آب فرو می‌روند. در این جنگل حیوانات و پرندگان متعددی مانند حواصیل هندی، حواصیل بزرگ مرغابی، زندگی می‌کنند؛ که ناخداهای حرفه‌ای از حرکت این حیوانات زمان جزر مد رو تشخیص می‌دهند تا قایق‌های آن‌ها در گل فرو نرود. چراکه در طول روز دو بار آب دریا جزر مد می‌کند.

جنگل حرا را درخت حرا تشکیل می‌دهد این درخت‌ها ریشه‌هایشان بیرون از سطح خاک قرار دارد و ریشه‌ها آب‌شور را جذب می‌کنند و تصفیه می‌کنند و به درخت می‌رسانند این درختان در همه فصل‌ها سرسبز بوده و به جنگل همیشه‌بهار معروف هستند مسیرهای بین جنگل خوب پیچ‌درپیچ هست و نیاز به شناخت عمیق ناخدا دارد تا قایق آن‌ها به گل نشیند. جنگل حرا با تمام ویژگی‌های طبیعی و زیبایی‌های خود، از اهمیت بسیاری در فرهنگ مردم جزیره دارد درخت‌های جنگل هرس هم می‌شوند و برگ‌های این درخت که زیر برگ نمک آب چسبیده در خود آب دریا شسته می‌شود و برای مصرف دام‌های محلی‌ها استفاده می‌شود و چوب ان رو هم برای مصارف درمان بیماری پوستی و ذغال استفاده می‌کردند.

بعد از یک روز پرماجرا از راننده محلی درخواست کردیم که ما رو به یک رستوران خوب با غذاهای دریایی ببرد. او ما رو به روستای سهیلیه و رستوران ناخدا صالح برد. این رستوران ظاهری شیک داشت که با پیشنهاد بچه‌ها طبقه بالا برای نشستن انتخاب کردیم. وقتی‌که منو رو برای ما آوردند این بار شناخت کافی از غذاهای دریایی داشتیم ولی خوب تنوع غذاها دریایی هم خیلی زیاد هست و انتخاب سخت‌تر می‌کند. خوبی ما در این بود که 9 نفر بودیم و بالاخره تنوع سفارش غذایی زیاد می‌شد و از هر غذایی می‌شد یکمی مزه کنیم. سفارش غذایی ما واقعاً این بار متنوع بود از ماهی درسته، لابستر، کوسه، میگو و هشت‌پا و صدف و اسکویید قلیِ ماهی همگی در سفارش میز ما بود.

تنوع غذایی بالا و طعم‌های بی‌نظیر واقعاً یک تجربه خاص هست. من شخصاً اعتراف می‌کنم تا قبل این سفر خوردن ماهی جز انتخاب‌های من نبود و هیچ‌وقت غذای دریایی نخورده بودم. اما حالا واقعاً عاشق طعم‌های این غذاها شده بودم از ویژگی غذاهایی دریایی حجم کم ولی گیرایی بالای آن‌ها هست به‌طوری‌که چند ساعت واقعاً سیر هستی این تجربه لذیذ رو من مدیون جزیره و غنی بودن تنوع دریایی خلیج‌فارس میدانم.

لابستر
لابستر

 

هشت پا و ماهی درسته
هشت پا و ماهی درسته

 

صدف
صدف
صدف
صدف

 

ماهی مرکب
ماهی مرکب

 

اسکویید سوخاری
اسکویید سوخاری

 

دوپیازه میگو غذای معروف جزیره
دوپیازه میگو غذای معروف جزیره

 

پس از یک روز پرماجرا و لذت‌بخش در قشم، ما به سمت اقامتگاه بازگشتیم. مسیر ما که از جاده تگزاس عبور می‌کرد یعنی همان جاده معروف سهیلیه جاده که به‌عنوان یکی از مسیرهای معروف عکاسی برای عروس دامادها در قشم شناخته می‌شود، ما که به دیدن غروب‌های زیبا دیگر عادت کرده بودیم. از راننده خواستیم که جایی توقف کند این غروب زیبا رو تماشا کنیم. به پیشنهاد او به جاده‌ای که به‌سوی کوه بود رفتیم که به‌عنوان جاده بام سهیلیه شناخته می‌شد رفتیم.

غروب روستای سهیلیه معروف به جاده تگزاس
غروب روستای سهیلیه معروف به جاده تگزاس

 یکی از لحظات زیبا و شگفت‌انگیز زیبایی‌های خاصی را در بالای این جاده مشاهده کردیم.

غروب از بالای بام روستای سهیلیه
غروب از بالای بام روستای سهیلیه

 

پس از مشاهده غروب، به سمت اقامتگاه برگشتیم. واقعا خسته شده بودیم نیاز به استراحت داشتیم پس از آنکه سرحال شدیم و کم کم صندلی های جلوی اقامتگاه جمع شدیم و همگی اتفاق نظر به نخوردن شام و پیاده‌روی در روستا سهیلیه را داشتیم تا با مردم محلی بیشتر گپ گفتگو کنیم و از نزدیک زندگی مردم روستا رو هم مشاهده و از بازارهای محلی که خودشان خرید می‌کرد دیدن و خرید کنیم.

بعد از کمی پیاده‌روی و گشتن در روستا تصمیم بر این گرفته شد که به یک کافه برای رفع خستگی برویم. هوا خنک و عالی باعث شد در بیرون کافه میز مناسب با تعداد نفراتمون انتخاب کنیم. ما که در این سفر در حال تجربه طعم‌های جدید بودیم. در حین بررسی منو چشم مان به شیک ارده خورد. شیک ارده یکی از طعم‌های دل‌نشین خوشمزه بود هرچند که گرمی بود و امکانش جوش زدن داشتیم.

بعد از خوردن شیک باز به پیاده روی ادامه دادیم و از چند فروشگاه صنایع‌دستی دیدن کردیم. تقریباً روستا دیگر به تعطیلی رفته بود ماهم تصمیم به برگشتن به اقامتگاه رو داشتیم و تاکسی اینترنتی خواستیم بگیریم که پیدا نمی‌شد از طرفی هم خجالت می‌کشیدیم به راننده محلی که هرروز با ما بود تماس بگیریم و موضوع رو بگیم. به پیشنهاد یکی از دوستان به مدیر کافه‌ای که در آن شیک خورده بودیم داستان رو گفتیم و مدیر کافه با تماس به آژانس دو ماشین‌سواری برای ما گرفت تا ما رو به اقامتگاه برساندند.

ما قرار بود فردا صبح زود بیدار بشویم و به جزیره هرمز برویم. با مسئول اقامتگاه صحبت کردیم و با تأکید بر اینکه کسی خواب نماند فردا ساعت 5:30 صبح بیدار بشویم به‌سوی اتاق‌ها رفتیم و شب سوم به اتمام رسید.

روز چهارم

پنج صبح بیدار شدیم صبحانه مختصری خوردیم تا راننده محلی رسید؛ یک خودرو سواری دیگر هم بود و باید با دو ماشین به سمت شهر و بندر قشم حرکت می‌کردیم. صبح  هوا خیلی سرد بود هم اینکه جاده خطرناک بود و نمی‌شد در قسمت عقب پیکاپ نشست.

اقامتگاه با شهر قشم یک ساعتی فاصله داشت. تقریباً ساعت نزدیک 7 صبح شده بود که در بندر همگی بلیت تاکسی دریایی به جزیره هرمز را تهیه کردیم. 

در بندر قشم هم راجب نحوه و زمان برگشت تاکسی های دریایی اطلاعات لازم رو پرسیدیم؛ ازاین‌قرار بود که زمانی که مسافر کم باشد دو عدد تاکسی‌های دریایی که اولی 6 صبح از جزیره قشم به جزیره هرمز می‌رود. زمانی که مسافر بیشتر باشد تعداد تاکسی ها بیشتر خواهد بود در روزی که ما در بندر بودیم سه زمان حرکت موجود بود 6 صبح 7 صبح و دیگری 9 صبح به سمت جزیره حرکت میکرد. ساعت بازگشت تاکسی های دریایی از جزیره هرمز هم ساعت 11 و اخرین کشتی هم ساعت 3 بعد از ظهر بود. در کل ما این‌رو فهمیدیم که باید ساعت 3 حتماً برگردیم وگرنه باید با آخرین کشتی که ساعت 19 هرمز را ترک می‌کرد به بندرعباس می‌رفتیم و ازآنجا دوباره سوار کشتی دیگری می‌شدیم و به جزیره قشم برمی‌گشتیم.

 

تاکسی دریایی
تاکسی دریایی

سوار کشتی که شدیم کاپتان کشتی خود رو معرفی کرد و گفت با سرعت 18 مایل بر ساعت حرکت می‌کنیم و 15 مایل دریایی تا جزیره هرمز هم فاصله‌داریم. نیم ساعتی درراه بودیم که همگی خوابمان برده بود و با صدای هم همه که جهت اماده شدن مردم برای پیاده شدن بود بیدار شدیم و به بندر هرمز رسیدیم. از کشتی خود پیاده شدیم. همان جلوی درب ورودی بند شلوغ  بود از موتورهای سه‌چرخ اما خوب ما 9 نفر بودیم و ظرفیت موتورها 4 نفر نهایت 6 نفر بود که گزینه مناسبی برای ما نبود و ون‌ها ‌هم بیشتر از ظرفیت ما بود و هم اینکه کل مسیر باید داخل ماشین بودیم و ماهم به پشت وانت عادت کرده بودیم.

در آنجا کمی برایمان انتخاب سخت شده بود چراکه هم همه و شلوغی باعث می‌شد تمرکز کافی برای انتخاب نداشته باشیم. با مشورت یکدیگر یک پیکاب پیدا کردیم تا بتوانیم از پشت وانت آن لذت ببریم. همین‌که سوار ماشین شدیم از راننده خواستیم که ما رو برای خوردن صبحانه به یک کافه محلی ببرد. به یک کافه در همان حوالی رفتیم و صبحانه محلی نان پراتا و شربت گورا سفارش دادیم تا انرژی حداکثری برای یک ماجراجویی داشته باشیم. به سمت منطقه‌ای وارد شدیم که از هرکدام ما مبلغی ورودی گرفتند.

در همان ابتدا به سمت منطقه الهه نمک رفتیم. از ماشین پیاده شدیم و با راننده صحبت کردیم که گفت شما زمان خوبی رو انتخاب کردید و جز گروه‌های اولی هستید که به جزیره رسیدید و هنوز تورهای گردشگری نیامده‌اند پس بیاید سریع از این منطقه دیدن کنید که با شلوغی روبه‌رو نشوید و از ما خواست تا بیست دقیقه بعد برگردیم.

دره سکوت
دره سکوت

دره سکوت و الهه نمک فیروزه‌ای اولین مکان دیدنی از زیبایی‌های جزیره هرمز است که از بلوره‌های مختلف نمک تشکیل‌شده هر رنگی که فکر کنید در این دره می‌توان دید انتهای این دره کوهی از جنس نمک هست که بعضی قسمت‌های آن بلند و فیروزه‌ای‌رنگ که چون چین‌های لباس یک دختر به نظر می‌رسد و به همین علت به آن الهه نمک فیروزه‌ای گویند. سنگ‌های این کوه بسیار زیبا و آرامش‌بخش است و گویا خواص درمانی دارد و خیلی فضای مناسبی برای چند دقیقه مدیتیشن هست زیرا که آرامش این دره انسان را در خود غرق می‌کند.

الهه نمک فیروزه‌ای
الهه نمک فیروزه‌ای

 

الهه نمک
الهه نمک

پس از بازگشت به‌پیش راننده تعداد زیادی موتور سه‌چرخ آمده بود که راننده گفت چند تور باهم رسیده‌اند هرچه زودتر به مکان بعدی برویم که با جمعیت آن‌ها روبه‌رو نشویم. راننده به مسیر ادامه داد. در راه راننده به ما خانه‌های رنگی را نشان داد و ما تمایلی به بازدید نداشتیم. می‌خواستیم هرچه بیشتر با تورها فاصله بگیریم تا در آرامش بیشتری منظره‌های طبیعی رو ببینم. راننده توضیح داد که این خانه‌ها هرکدام به یکرنگ هست و چند سالی هست ساخته‌شده و اقامتگاه هرمز می باشد.

خانه‌های رنگی
خانه های رنگی

در ادامه مسیر ما به محل غار نمک رسیدیم و توقف کوتاهی داشتیم و از داخل غار نمکی دیدن کردیم. به دلیل نبود نور کافی خیلی نمی‌شد منظره‌های به وجود آمده در داخل غار رو ببینیم اما واقعاً محیط آرامش بخشی بود بخصوص برای من که خانواده‌ام اعتقاددارند نمک انرژی منفی رو به خود می‌گیرد و همیشه یک سنگ نمک در خانه‌داریم. حالا به درون یک غار از جنس نمک رفته بودم و احساس درونیم بر این بود که دیگر نباید هیچ انرژی منفی در من باقی بماند.

از غار نمک به دیدن دره رنگین‌کمان رفتیم. در یک کلمه بگویم تابلو نقاشی که خالقش خداوند هست. دره رنگین‌کمان جزیره هرمز، همان‌طور که از اسمش برمی‌آید به خاطر تنوع رنگی خاکش معروف شده. درواقع هرچقدر که هرمز، جزیره رنگ‌هاست، دره رنگین‌کمان، اوج رنگارنگی خاک این جزیره است. ما که ندیدیم ولی میگویند هنگام بارندگی به‌قدری زیبا می‌شود که نمی‌توان تصور کرد.

دره رنکین کمان
دره رنکین کمان

به دلیل شلوغی داخل دره رنکین کمان ما خیلی داخل دره نشدیم و تصمیم گرفتیم که سریع‌تر به‌جاهای دیگر هرمز برویم. مسیر واقعاً خود یکی از زیباترین جاده ‌ها بود زیرا هر کوه هر سخره یکرنگ و اگر کارگردان‌های آمریکایی این جزیره رو دیده بودند قطعاً بیشتر فیلم‌ها تخیلی خودرو در اینجا تصویربرداری می‌کردند.

جاده هرمز
جاده هرمز
جاده هرمز
جاده هرمز

مسیر جاده شیب تندی داشت تقریباً به بلندی رسیده بودیم راننده ماشین پارک کرد و توضیح داد که به این قسمت به دلیل تخم‌گذاری لاک‌پشت‌ها،  ساحل لاک‌پشت میگویند. همچنین بخاطر بلندی صخره‌ها به اینجا دیوار خلیج‌فارس میگویند. ما که وارد شدیم با یکی از ناب‌ترین زیباترین منظره‌های خلقت روبه‌رو شدیم. از یک ارتفاع بلند ساحل بکر و خلوت که تنها با قایق در دسترس هست دیده میشد. از یک‌طرف جاده سرخ‌فام و ساحل سرخ ‌رو مشاهده می‌کردیم و سمت دیگر صخره که در آن غار کوچکی بود قابل مشاهده بود. 

در هر زاویه هر طرف دوربین شما بچرخد و عکس بگیرید معرکه می شه حال می‌خواهد سلفی باشِ یا دیگران از شما، به‌حق می‌توانم بگویم منظره به‌قدری زیباست که روح روان آدمی به آرامش می‌رسد.

ساحل لاک‌پشت

ساحل لاک‌پشت
ساحل لاک‌پشت

به‌سوی ماشین برگشتیم و به راننده گفتم این زیبایی‌ترین منظره‌ای بود که تا به امروز دیدم او در ادامه صحبت من گفت اگر روز بارانی در این ارتفاع باشید خواهید دید که ساحل سرخ شسته میشود و رنگ خونی به داخل دریا سرازیر میشود. آن زمان زیبایی که میبنید هوش از سر می‌برد.ازاینجا به سمت ساحل سرخ حرکت کردیم، همان ساحلی که شاید تا به آن روز جزیره هرمز رو به همان ساحل می‌شناختم.

ساحل سرخ
ساحل سرخ

 به ساحل که رسیدیم راننده محلی که فردی مسن هم بود شروع به توضیح دادن کرد ساحل اینجا بیشتر  اکسید آهن دارد و تا چند سال پیش ازاینجا در حال بهره‌برداری بودن و برای تولید لوازم‌آرایشی می‌بردند که الآن چند سالی هست دیگر ممنوع شده و در کنار این ساحل هم ساحل نقره‌ای هست که به دلیل داشتن سنگ‌آهن نرم به این رنگ نقره‌ای یا اکلیلی دیده می‌شود.

از لحظه ورود به ساحل سرخ و شنیدن صدای هنگ درام که از گوشه‌کنار صدایش می‌آمد هوش ازسرمان می برد.  یکی از دوستان دست خود را به خاک سرخ‌ زده بود و به روی گونه هامیمان کشید و تا زمان برگشت صورتمان قرمز بود. تازه به خودم آمدم ساحل به‌قدری زیبا و شگفت‌انگیز هست که نمی‌شود توصیف کرد فقط باید از نزدیک این زیبایی تسخیر کننده ی خدادای را دید.  به سمت دریا حرکت کردیم. زیباترین ساحل با تضاد رنگی قرمز و نقره ای در کنار هم دیدم و لذت میبردم.

ساحل سرخ
ساحل سرخ

مشغول عکس گرفتن که بودیم در دل دریا زیردریایی ایران رو دیدم و یک هواپیمای جنگی که به‌آرامی در بالای دریا درحرکت بود بله ما دقیقاً در جزیره هرمز در تنگ هرمز قرار داشتیم. تنگه هرمز هم در این روزها خود به‌اندازه کافی به خاطر جنگ منطقه خبرساز شده بود. در همین حین یک قایق کوچک آمد و تعداد از آن پیاده شدن و به تفریح عکس گرفتن پرداختند که برای ما جلب‌توجه کرد و به‌سوی ناخدا رفتیم از او راجب قایق‌سوار شدن در اطراف جزیره پرس‌وجو کردیم.

هوا گرم شده بود ماهم خسته شده بودیم و به سمت بازارچه محلی در ورودی ساحل سرخ رفتیم و با نوشیدن شربت گورا سرحال شدیم( شربت گورا یک نوع شربت محلی جزیره هرمز میباشد که از زیتون درست می‌شود)

به پیش راننده ماشین برگشتم و داستان عده‌ای که با قایق در حال گشتن در اطراف جزیره بودند را گفتم وپرسیدم ما چطوری می‌توانیم سوار قایق بشویم؛ همچنین دیگر چه جاهای دیدنی از جزیره مونده که ما هنوز ندیدیم. راننده با تأکید بر اینکه شما خیلی خوب سریع از جاذبه‌ها دیدن کردید وقت دارید که یک قایق‌سواری هم به دور جزیره هرمز بکنید. او ما رو به سمت قلعه پرتغالی‌ها برد ان جا یک اسکله ماهیگیری کوچکی بود که با صحبت کردن با ناخدا نصف قیمتی که ناخدا قایق ساحل سرخ گفته بود توافق رسیدیم ما رو یک ساعت به دور جزیره به چرخواند.

ازاینجا به بعد اجازه بدید عکس‌ها با شما صحبت کنه، هرچه از زیبایی‌هایی که دیدیم برای تون به گم کمِ. فقط وقتی‌که به ساحل لاک‌پشت‌ها رسیدیم همونجایی که از بالا صخره‌ها می‌دیدم از ناخدا خواستم توقف کند تا من یک شیرجه به درون آب بزنم. سؤالم این بود عمیق هست که شیرجه بزنم؟ بله کوسه یا موجود خطرناک هست؟ نه من آماده شیرجه و شنا شدم لحظه‌ای که سرم وارد آب شد گویا دوباره متولد شدم واژه‌ها برای توصیف حس اون لحظه کم میارند.

حَواصیل یا مرغ ماهی‌خوار دریایی

حَواصیل یا مرغ ماهی‌خوار دریایی
حَواصیل یا مرغ ماهی‌خوار دریایی
ساحل سفید هرمز
ساحل سفید هرمز
دور جزیره هرمز
دور جزیره هرمز

جزیره هرمز

جزیره هرمز
جزیره هرمز

 

به امید دیدن این مناظر برای همه شماها.

با همان قایق به نزدیکی بندر هرمز رفتیم. سر ساعت 3 طبق برنامه سوار تاکسی دریایی شدیم و  به جزیره قشم برگشتیم.

راننده محلی به دنبال ما آمده بود و ما را به داخل شهر قشم برد. شب گذشته از راننده محلی خواسته بودیم که ما را به‌جایی ببرد که قهوه عربی داشته باشد که نشد قهوه بخوریم. او که این موضوع رو می‌دانست برای ما در خانه قهوه را درست کرده بود و همراه خود یک‌یک فلاکس قهوه آورده بود. این محبت و خونگرمی را در تک‌تک اهالی مردم جنوب ایران می‌شود حس کرد به‌حق و انصاف فرهنگ بالا و مردم‌داری و چشم دل سیر بودن و مهمان‌نوازی ایرانی‌ها باید گفته شود تا همه دنیا بافرهنگ ما آشنا بشوند.

به مرکز خرید معروف قشم سیتیسنتر هم سری زدیم یک فروشگاه بزرگ با مغازه‌های بسیار شیک که بیشتر جنس‌هایش خارجی بود. خیلی سریع خرید هامون کردیم و به‌سوی اقامتگاه بازگشتیم.

این‌رو اضافه باید بکنم که ما دیشب تقریباً وسایلمان جمع کرده بودیم و صبح قبل رفتن اتاق‌هایمان رو تحویل داده بودیم. 

اقامتگاه برای خداحافظی با ما، ساحل روبه‌رو چراغانی کرده بود و آتش روشن کرده بود و از نوازنده‌های محلی نیز دعوت کرده بود. 

ساحل روبه‌رو اقامتگاه
ساحل روبه‌رو اقامتگاه

برای آخرین بار به ساحل رفتیم در کنار آتش با شنیدن ساز و موسیقی محلی به جشن پرداختیم. آخر با دوستان جدید داخل اقامتگاه که آشنا شده بودیم خداحافظی کردیم. ساعت تقریباً 9 شب راننده به دنبال ما آمده بود. این سفر چهارروزه برای ما تمام شد. امیدوارم با ثبت این سفرنامه که تجربه اول من از نوشتن سفرنامه هست خاطراتش برایمان همیشه باقی بماند.

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر