اینترلاکن– زیبای ناتمام
علیرغم انجام تمام تدارکات قبلی برای این سفر و تعیین برنامه ها و خرید بلیط ها و ترانسفرها، برای امروز سه شنبه 4 تیر (25June 2019) وحتی فردا، تنها برنامه اولیه و ایده آلی را طراحی کرده بودیم، ولی هیچگونه اقدام عملی برای خرید بلیط ترانسفرها انجام نداده بودیم و گذاشته بودیم بر مبنای شرایط مان در سفر، وضعیت و همکاری آراد برنامه را عملیاتی کنیم.
با توجه به آنچه که تاکنون در این سفر بر ما گذشته بود و وفق مراد بودن شرایط، پس از تأیید و همراهی همسر جان و آراد، مقرر شد مطابق برنامه عمل کنیم.
مقصد اصلی امروز ما شهر اینترلاکن بود، طبق بررسی هایی که قبلاً کرده بودم، متأسفانه هیچ اتوبوسی از زوریخ به این مقصد سرویس نداشت و تنها راه دسترسی به آن قطار، آن هم به صورت غیرمستقیم بود.
برای رسیدن به اینترلاکن ترجیح دادیم ایستگاه واسط را برن پایتخت سوئیس انتخاب کنیم، بدین صورت که حتی المقدور صبح زود از زوریخ حرکت کرده، بعد از تعویض قطار در برن، بدون وقفه به اینترلاکن برویم و پس از بازدید از این شهر زیبا، بعدازظهر به برن برگشته و آنوقت توقفمان در برن طولانی باشد و عملاً تا شب برن گردی کنیم و آخر شب به زوریخ و هتل مان برگردیم. به نوعی با یک تیر دو نشان بزنیم.
البته این برنامه کلی را با مطالعه دقیق جاذبه های دو شهر و امکان بازدید از جاذبه های اصلی و مهم آن ها در نظر گرفتیم.
توافق سه جانبه میان من و همسفران، مبنی بر اجرای برنامه اولیه، شب قبل نهایی شده بود. ساعت حرکت قطارها و مبلغ بلیط ها را از قبل بررسی کرده بودم.
صبح خیلی زود طبق عادت همیشگی ام در حین سفر، از خواب بیدار شدم و به ایستگاه مرکزی قطار زوریخ Hauptbahnhof Zurich و دفتر SBB که کارکنان آن در طی این سفر و در مقاطع مختلف با سعه صدر و مهربانی با من برخورد داشتند، رفتم.
بلیط قطار برای مسیر رفت، با حرکت در ساعت 9:02 از Zurich HB (طول مسیر 56 دقیقه تا برن- توقف 6 دقیقه ای در برن- طول مسیر 53 دقیقه ای از برن تا اینترلاکن) و برای مسیر برگشت حرکت در ساعت 14:35 از اینترلاکن توقف 4.5 ساعته در برن و ساعت 20:02 از برن به مقصد زوریخ با قیمت 296 فرانک ناقابل برای سه نفرمان آب خورد. (من و همسر جان نفری 140 فرانک و آراد 16 فرانک)
برنامه سفر رفت و برگشت زوریخ-برن- اینترلاکن با قطار
بلیط قطار زوریخ-برن- اینترلاکن
البته با خرید این بلیط امکان استفاده از ساعات مختلف سایر قطارها در این خطوط وجود داشت که این موضوع برای ما یک ضریب اطمینان خوب بود.
انصافاً متصدی SBB ضمن تحسین و تایید برنامه کلی حدود 20 دقیقه برای برنامه و خرید بلیط با کمترین هزینه وقت گذاشت و این بهترین پیشنهادش بود.
با خرید این بلیط نه تنها به گرانی در این کشور ناب اروپا بیشتر پی بردم بلکه قدر قیمت بلیطهای اتوبوس خریداری شده برای این سفر را بیشتر دانستم که انصافا خیلی به صرفه بودند.
بماند که این گرانی مرا تا مرز انصراف از برنامه هم پیش برده بود ولی نبود برنامه جایگزین مناسب و اقتصادی، موجب گشت دل را به دریا زده و سوئیس گردی را تمام و کمال اجرا کنیم.
گفتنی اینکه بازدید از این دو شهر زیبا، همه افکار منفی در خصوص گرانی بلیط را شست و رفت و تمام شد و هیچ از پشیمانی باقی نماند و آنچه در ذهن جای گرفت کلی خاطره زیبا بود و بس.
ساعت 7:45 به هتل برگشتم، همسرم و آراد بیدار و در حال آماده شدن بودند. ساعت 8:00 به رستوران هتل Basilea در طبقه همکف در کنار لابی کوچک آن رفتیم. این بار سر فرصت صبحانه خوردیم. با پیاده روی 10 دقیقه ای ساعت 8:45 در ایستگاه قطار بودیم. با توجه به علائم و تابلوهای راهنما سکوی شماره 31 را به راحتی پیدا کردیم و قبل از ساعت 9 در سکوی مربوطه بودیم.
تابلو اعلان حرکت قطارها در سکوی شماره 31 ایستگاه قطار زوریخ
قطار اول، به مقصد برن دو طبقه و کاملاً پر بود و بدون توقف مستقیماً تا برن پایتخت سوئیس رفت. توقف تنها 6 دقیقه ای برای تعویض قطار ما را بر آن داشت که آمادگی کامل را داشته باشیم. خوشبختانه سکوی پیاده شدن (شماره 5) و سوار شدن مجدد (شماره 4) دقیقاً در کنار هم بود و با دو پله برقی و کمی پیاده روی در حداقل زمان انجام شد.
رأس ساعت 10:04 قطار از برن به سمت اینترلاکن حرکت کرد این قطار یک طبقه و با کیفیت پایین تر نسبت به قبلی بود و در بین مسیر هم در ایستگاههای مختلف توقف داشت. جالب اینکه در داخل هر دو قطار بلیط ها توسط متصدیان مربوطه کنترل و پانچ شد.
نیم ساعت آخر این مسیر و در امتداد دریاچه تون -Thun- مشابه تجربه مسیر میلان به زوریخ در حوالی دریاچه لوسرن، بسیار زیبا و چشم نواز بود. تلاقی کوه و دریاچه و وجود دهکده ها در حاشیه دریاچه، همانی بود که از سوئیس انتظار داشتیم.
مسیر برن-اینترلاکن و نمایی از دریاچه تون Thun
شهر کوچک اینترلاکن با جمعیت کمتر از 6 هزارنفر که از قدیمی ترین، معروف ترین و خوشنام ترین تفرجگاه های سوئیس است، بیشتر به یک روستای پیشرفته و مدرن می ماند و در راستای شرقی، غربی امتداد داشته و گسترش پیدا کرده است.
این شهر دارای دو ایستگاه قطار به نام های Interlaken Ost و Interlaken West می باشد ما از سمت شهر تون و غرب به اینترلاکن وارد شدیم. برنامه ما بدین صورت بود که با توجه به شروع برنامه های ما از قسمت شرقی شهر در Interlaken Ost پیاده شده، جاذبه های مد نظر را بازدید کرده، پیاده از شرق شهر به سمت غرب شهر رفته و از ایستگاه Interlaken West به برن برگردیم.
قبل از ساعت 11 و طی زمان تقریبی 2 ساعته به اینترلاکن رسیدیم. یک منطقه فوق العاده، سرشار از مناظر بی نظیر که برای لذت بردن از زیبایی های مرکز سوئیس مکانی ایده آل می باشد.
همانطور که از اسم آن پیداست شهر اینترلاکن بین دو دریاچه تون Thun در غرب و برینز Brienz در شرق قرار گرفته است. اقامت گاهها و هتل های شیک و لوکس در شهر و اطراف دریاچه به وفور یافت می شود. در واقع دو دریاچه تون و برینز و کوههای آلپ، اینترلاکن را احاطه کرده است. رودخانه آر Aare هم رابط بین دو دریاچه می باشد.
به محض رسیدن به اینترلاکن و پیاده شدن در ایستگاه Interlaken Ost که در اصل آخر این خط بود و ورود به این شهر، علاوه بر زیبایی، خلوت بودن شهر بیشتر به چشم می آمد. رنگ سبز رودخانه آر بی اختیار ما را به خود جذب کرد. محو تماشای آن همه زیبایی، سرسبزی، سکوت و آرامش شدیم. کشتی بزرگی که از دریاچه تون و از طریق رودخانه آر، عزم دریاچه برینز کرده بود را نظاره کردیم.
رودخانه آر
عبور کشتی از رودخانه
طیف رنگ سبز در همه جا موج میزد، رودخانه، درختان دامنه کوه، چمن، باغ و پارک کنار رودخانه همه سبز بودند. خیابان اصلی هوهوگ Hoheweg به موازات رودخانه آر شرق و غرب اینترلاکن و دو دریاچه برینز و تون را به هم متصل می کند، خیابانی آرام و سرسبز، مملو از هتل و باغ های زیبا که پیاده روی بدون وقفه از ابتدا تا انتهای آن حدود بیست دقیقه زمان می برد.
مهم ترین هدف ما از سفر به اینترلاکن صعود به قله کوه هاردر Harder Kulm به ارتفاع 1322 متر با قطار کابلی (Funicolare) و دیدن چشم انداز زیبای اینترلاکن محاصره شده بین دریاچه و کوههای مرتفع آلپ از آن بالا بود.
مسیر و ایستگاه Harder Kulm
Lindner Grand Hotel
با پیاده روی 10 دقیقه ای و عبور از پل روی رودخانه آر، به ایستگاه قطار کابلی کوه هاردر -Interlaken Harderbahn- که یک ساختمان کوچک بود رسیدیم. به طبقه بالا و محل بلیط فروشی رفتیم، بلیط رفت و برگشت قطار کابلی را برای من و همسر جان نفری 38 فرانک و آراد 19 فرانک، جمعاً 95 فرانک خریدیم، به سالن انتظار کوچک کنار باجه رفتیم. قطار هر نیم ساعت به سمت قله Harder Kulm حرکت می کرد، با قطار ساعت 11:40 دقیقه در حالیکه در طی مسیر 10 دقیقه ای در شیب زیاد، یک دنیا زیبایی روبرویمان بود به اوج رسیدیم. هرچه بالاتر می رفتیم، طبیعت زیبایی ها و جلوه بی بدیلش را بیشتر به رخ ما می کشید.
Interlaken Harderbahn
تابلو و اطلاعات Harder Kulm
قطار Harder Kulm
مسیر Harder Kulm
بعد از پیاده شدن از واگن پله ای قطار ، مبهوت آن همه زیبایی شدیم. مسیر خاکی در دامنه کوه پیش رویمان بود. کمی دورتر سکوی هاردرکالم پیدا بود.
باورم نمی شد، همانجایی بودم که قبلاً بارها عکس آن را دیده بودم، آرزویم برآورده شده بود، رویا به واقعیت پیوسته بود و من در سوئیس،اینترلاکن و هاردرکالم بودم و چقدر لذت بخش بود این حس دوست داشتنی...
دریاچه برینز
شهر اینترلاکن و کوههای آلپ
دریاچه تون
مسیر دسترسی خاکی به سکوی دید و رستوران
مسیر خاکی کوتاه را در حالی طی کردیم که در میانه راه بارها ایستادیم و آن تصاویر زیبا را در ذهن ثبت کردیم. بالاخره به ساختمان زیبای انتهای مسیر خاکی که رستوران بود رسیدیم. بی اختیار به سمت آن سکوی دوست داشتنی رفتیم، حالت پرواز داشتیم.
رستوران
سکوی دید Harder Kulm
اینترلاکن از این قاب، جذاب و رویایی بود، سوئیس در اینجا خلاصه می شود. دریاچه برینز در سمت چپ و دریاچه تون در سمت راست، کوههای آلپ پوشیده از برف آن بالا در افق دیدمان و اینتر لاکن آن پایین بود. این زیبایی ناتمام بود، زبان از بیان آن همه زیبایی قاصر و تصاویر روایتگر بهتری خواهند بود.
دریاچه برینز
اینترلاکن
دریاچه تون
بخش کوچکی از کف سکو شیشه ای بود، یک مجسمه گاو به عنوان یک سمبل، مشابه جاهای دیگری که در این سفر در سوئیس دیده بودیم، روی سکو قرار داشت. صدای زنگوله بزرگ گردن گاو در محیط طنین انداز می شد. لازم نبود چشمانمان را ببندیم و با شنیدن صدای زنگ آن، خود را در محیط تصور کنیم، بلکه با چشمان باز رخ طبیعت پیدا بود. آری ما در دل و اوج آن همه زیبایی بودیم، طبیعت بی نظیر روبرویمان، یادآور کارتون های زمان کودکی و خاطرات آن دوران بود.
تلاقی رودخانه آر با دریاچه های تون و برینز
رشته کوههای آلپ
سکوی دید
خانه های سوئیسی در دل رشته کوههای آلپ و یادآور کارتون های زمان کودکی
دنبال بهانه بودیم بیشتر در آن فضا و محیط بمانیم، به پیشنهاد همسر جان از رستوران، آب پرتقال و بستنی خریدیم و بر روی نیمکت ها آرام گرفتیم. در کنار رستوران طبق معمول این طور فضاها فروشگاه سوغاتی هم بود که ما به دیدن اکتفا کردیم.
وقت محدود بود، بر خلاف میل مان می بایست برمی گشتیم. با قطار ساعت 13:10 به سمت اینترلاکن و پایین قله رفتیم، قسمت کوچکی از مسیر از تونل عبور می کرد.
ایستگاه بالای Harder Kulm
ساعت حرکت قطار از Harder Kulm به اینترلاکن
مسیر برگشت به اینترلاکن و دورنمای عبور کشتی از رودخانه آر
مسیر برگشت و همزمانی عبور قطار به سمت Harder Kulm
بعد از پیاده شدن به پشت ایستگاه Harderbahn رفتیم. هدف دیدار از پارک کوچک آلپی حیات وحش هاردر به نام Alpenwildpark Interlaken بود. دلیل آن هم چیزی نبود به جز علاقه وافر گل پسر به حیوانات که کوچکترین مجموعه ها با کمترین حیوانات را هم از دست نمی دهد.
مسیر چند دقیقه بیشتر طول نکشید، در آن طبیعت بی نظیر بز کوهی و موش خرما نگهداری می شدند. بخشی از پل و ریل قطار کابلی از این پارک به خوبی پیدا بود.
تابلو راهنمای مسیر Alpenwildpark Interlaken
Alpenwildpark Interlaken و بخشی از مسیر قطار Harder Kulm
حیوانات Alpenwildpark Interlaken
ساعت 13:30 بود که به خیابان هوهوگ برگشتیم. هوهوگ خیابان با شکوهی ما بین راه آهن شرق و غرب در اینترلاکن است که توسط گروهی هتلدار، بنا شد و چشم انداز زیبایی، مملو از هتل و باغ های زیبا در منطقه یونگفراو Jungfrau را بوجود آورده است.
در امتداد این خیابان خلوت و آرام تابلو سوپرمارکتی به زبان فارسی جلب توجه کرد. در ادامه مغازه های سوغاتی فروشی در مسیر فراوان بود، ولی آنچه که بیش از همه چشمگیر بود، ساختمان زیبای هتل ها و باغ ها و فضای سبز اطراف آنها بود، یکی از زیباترین آنها هتل اینترلاکن و باغ ژاپنی کنار آن بود.
Carlton Hotel
سوپرمارکت با تابلو به زبان فارسی
خیابان هوهوگ Hoheweg
کمی جلوتر دورنمای کلیسای Schlosskirche Interlaken در جنوب هتل اینترلاکن در میان انبوهی از گل و فضای سبز، خودنمایی می کرد.
خیلی از نوشته ها و تابلوها در اینترلاکن ترجمه عربی داشت، با دیدن توریست های عرب که کم هم نبودند فهمیدیم بی دلیل نیست و اینترلاکن این مقصد سفری لاکچری و گران یک انتخاب معمولی برای آنهاست.
هتل اینترلاکن
کلیسای Schlosskirche Interlaken
توریست ها و نوشتار عربی – البته از تصاویر دنیای هایدی غافل نشوید.
ترشح آدرنالین در اینترلاکن بالاست و دلیل آن انجام ورزش های پاراگلایدینگ، چتربازی، موج سواری، Skydiving، Parasailing می باشد.
در میانه خیابان هوهوگ و در جنوب آن یک فضای سبز و پارکی بدون درخت به نام Hohematte قرار دارد که محل فرود پاراگلایدرها می باشد.
دورنمای جنوبی آن به علت وسعت و فضای باز، کوههای زیبای آلپ می باشد. بودند عروس و دامادهایی آن هم از جنس شرق دوری که در این فضای دل انگیز خاطرات آغاز زندگی خود را ثبت می کردند.
کافه نشینی در روبروی پارک Hohematte
پارک Hohematte
در روبروی پارک پس از عبور از یک خیابان کوتاه ساختمان مرکز همایش اینترلاکن به نام Casino Kursaal در یک فضای بسیار زیبا و در میان انبوه درختان وجود داشت.
در فضای پارک Hohematte، در حال تماشای فرود پاراگلایدرها، کمی استراحت کردیم، تماشای پرواز و فرود پاراگلایدرها در محوطه سبز و فضای باز کنار خیابان هوهوگ، یک تجربه عالی و لذت بخش بود. تعدادشان خیلی زیاد بود و با مربی فرود می آمدند. چه بسا که شاید تنها به همین خاطر به اینترلاکن سفر کرده باشند، ولی به دلیل اینکه مطمئناً هزینه این ورزش آن هم در سوئیس و شهر اینترلاکن بسیار زیاد می باشد، حتی فکر این تجربه هم، اندکی به ذهنم خطور نکرده بود.
Casino Kursaal
پاراگلایدرسواری
آخرین دیدنی شهر اینترلاکن، شاهکار هتل های اینترلاکن به نام گرند هتل ویکتوریا یونگفراو Victoria Jungfrau Grand Hotel، با قدمت 150 ساله بود، هتل 5 ستاره ای که به زیبایی خیابان هوهوگ و اینترلاکن افزوده بود.
زمان زیادی تا ساعت حرکت قطار نمانده بود، از اینجا به بعد سریعتر و با گامهای بلندتر به سمت ایستگاه Interlaken West حرکت کردیم و 5 دقیقه زودتر از ساعت حرکت قطار به آنجا رسیدیم و رأس ساعت 14:35 به سمت مقصد بعدیمان برن حرکت کردیم.
کمتر از 4 ساعت در این شهر رویایی بودیم، به آنچه می خواستیم و قصد داشتیم، رسیدیم. لذت بردیم و خاطره ساختیم.
هتل ویکتوریا یونگفراو Victoria Jungfrau Grand Hotel
خیابان هوهوگ Hoheweg
ایستگاه Interlaken West
Interlaken
برن- نمایی از تاریخ
در مسیر برگشت از اینترلاکن به زوریخ، در روز سه شنبه 4 تیر (25June 2019) ساعت 15:30 به برن رسیدیم، ابتدا به ندای شکم پاسخ دادیم، از فروشگاه میگروس ایستگاه مرکزی قطار، غذای آماده و نوشیدنی خریدیم و ناهار خوردیم.
به محض اینکه از ایستگاه خارج شدیم، روبرویمان ایستگاه اتوبوس و تراموا Bern Bahnhof با سقف جالب شیشه ای و در کنار آن کلیسای Heiliggeistkirche و در سمت چپ، هتل شوایزرهوف Schweizerhof جلب توجه می کرد.
منظره ای از مسیر اینترلاکن-برن
کلیسای Heiliggeistkirche
هتل شوایزرهوف Schweizerhof
ایستگاه اتوبوس و تراموا Bern Bahnhof
ایستگاه مرکزی قطار برن
حیف بود در سفر به سوئیس پایتخت زیبا و بی نظیرش را نمی دیدیم. برن معروف به شهر فواره ها The city of Fountain یک شهر قرون وسطایی با خیابان های سنگفرش، که از سه طرف در محاصره رودخانه آر Aare می باشد.
نماد شهر برن خرس است که به نوعی اسم شهر نیز برگرفته از آن است و حتی عکس خرس در پرچم شهر نیز وجود دارد. با توجه به اینکه بازدید ما محدود به نصف یکروز بود، دیدن بافت قدیمی شهر (اولدتاون)، که بیشتر جاذبه ها و مکان های دیدنی برن در آن واقع شده را در برنامه مان گنجاندیم.
بعد عبور از زیر سقف شیشه ای بانهوف برن، به خیابان Spitalgasse رسیدیم. این خیابان و خیابان های Marktgasse و Kramgasse که در امتداد هم هستند، در دل قسمت قدیمی شهر واقع شده اند و جزو طولانی ترین خیابان ها برای خرید در کل اروپا به شمار می روند، از بازارهای سنتی گرفته تا مرکز خرید مدرن، در آن یافت می شود.
در این خیابان ها تنها تراموا عبور می کند. ساختمان های قرون وسطایی از جنس سنگ ماسه ای در دو طرف خیابان اولین چشم انداز ما بود. پرچم های سوئیس و شهر برن در دو طرف و بر روی ساختمانها برافراشته بود.
پرچم شهر برن
خیابان Spitalgasse
قسمت قدیمی شهر که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده، ارزشمندتر از یک فضای کلاسیک ساده بود که توانسته بسیاری از ویژگیهای قرون وسطایی خود را حفظ کند. در واقع فراتر از یک جاذبه معمولی بود، علاوه بر شکل خاص خیابان، پیاده روهای طاق دار (رواق ها) چند کیلومتری ادامه داشتند، کاربری قسمت پایینی ساختمانها، مغازه کافه، رستوران و طبقات بالا آپارتمان مسکونی است.
پیاده رو طاق دار
بعد از عبور از اولین فواره، که مشابه آن در طول این سه خیابان زیاد بودند به برج و دروازه قرن هفدهمی Kafigturm رسیدیم، این برج با داشتن زنگ و ساعت، در سایه برج معروف ساعت Zytglogge که در فاصله کمی نسبت به آن قرار دارد، مهجور مانده است.
از خیابان کناری برج، نمای کاخ فدرال و پارلمان برن Bundeshaus (The Parlimanet Building) که ساختمانی زیبا به سبک رنسانس و با گنبد فیروزه ای شکل می باشد، پیدا بود.
جالب اینکه یک خط تراموا هم از زیر برج و دروازه عبور میکرد. از اینجا به بعد خیابان خلوت تر بود، البته بودن طاق ها و سایه رواق و راهرو زیر آن پیاده روی را راحت تر می کرد.
فواره در خیابان Spitalgasse
برج Kafigturm
کاخ فدرال و پارلمان برن Bundeshaus) The Parlimanet Building)
کمی دورتر معروف ترین جاذبه برن، برج ساعت Clock Tower) Zytglogge) به ما رخ نشان داد. از آب نمای قبل از برج ساعت، بطری هایمان را با آب قابل شرب، پر کردیم.
برج 23 متری ساعت برن، از نقاط برجسته این شهر است. اخیراً جشن 600 سالگی آن نیز برگزار شد. از زیر برج رد شدیم، آن طرف برج (سمت شرق) ساعت اصلی برج و تجهیزات آن قرار داشت، چند دقیقه قبل از هر ساعت، عروسکهای موجود در پنجره کناری ساعت شامل خروس، دلقک و خرس های رقاص نمایش کوتاهی اجرا می کنند و در انتها رأس ساعت، صدای زنگ ناقوس 1.4 تنی بالای برج بلند می شود.
خیابان Marktgasse و دورنمای برج ساعت Clock Tower) Zytglogge)
نمای شرقی برج Kafigturm
فواره خیابان Marktgasse و برج ساعت (تصویر معروف شهر برن)
چهارراه قبل از برج ساعت
ساعت 16:45 بود، یک ربع همانجا منتظر ماندیم و استراحت کردیم، تا ما هم نمایش ندیده، آنجا را ترک نکنیم. صفحه مدرج بزرگ ساعت برج، 24 ساعت شبانه روز، علامت ستاره، ماه و تاریخ را نشان می دهد، صفحه های تیره تر پشت، زمان طلوع و غروب خورشید و عقربه های دیگر، برج های ستاره شناسی و وضعیت هلال ماه را نشان می دهد.
نمای غربی Zytglogge
نمای شرقی Zytglogge
ساعت نجومی برج و ...
پسرمان خسته شده بود و برن جذابیت زیادی برایش نداشت. مقصد نهایی ما، گودال خرس (Bear Pit) در انتهای اولدتاون و خارج از فضای قرون وسطایی شهر، در جوار رودخانه آر بود. در واقع آراد به امید دیدن خرس ها همراهی می کرد.
در نزدیکی برج ساعت، آپارتمان آلبرت انیشتین Einsteinhaus که بین سالهای 1903 تا 1905 در برن به همراه خانواده اش زندگی می کرد، وجود داشت. البته امکان بازدید از داخل آپارتمان تا ساعت 17 وجود داشت. از یکی از شعبه های Baci Gelateria بستنی خریدیم تا خنکای آن در هوای گرم آرام مان کند.
خیابان Kramgasse
آپارتمان آلبرت انیشتین Einsteinhaus
Baci Gelateria
فواره در خیابان Kramgasse
کمی جلوتر و در جنوب خیابان اصلی، کلیسای جامع و صومعه برن- Berner Munster) The Cathedral of Bern)- که از مشهورترین ساختمان های برن و بزرگترین کلیسای سوئیس است، قرار داشت.
بخشی از نمای اصلی کلیسا در حال تعمیر و مرمت بود، نقطه شاخص این کلیسا تابلویی است که در ورودی اصلی آن وجود دارد، مجموعه مجسمه های گوتیک، که تصویری از روز قیامت را به نمایش می گذارند.
خوشبختانه امکان بازدید تابلو از بیرون فراهم بود، در سمت راست گناهکاران، برهنه و ترسناک و در سمت چپ پرهیزکاران با لباس سفید و در مرکز تابلو هم، فرشته میکائیل با شمشیری در دست قرار داشتند. تعداد مناره ها در نمای جانبی زیاد بود، طرح کلی مناره ها و به خصوص مناره اصلی که سازه ای مخروطی و غول آسا بود با ریزه کاری زیادی نمایان بود. یک نماینده شاخص از سبک گوتیک روبرویمان قرار داشت. جالب اینکه مصالح این کلیسا هم کاملاً شبیه ساختمان های مجاور و بافت قدیمی شهر، از جنس سنگ ماسه ای بود.
نمای جانبی کلیسا، محوطه و فواره جلوی کلیسا
نمای اصلی کلیسای جامع برن
تابلو معروف سردر کلیسا
موقعیت مکانی این کلیسا در ضلع شمالی رودخانه آر و با ارتفاع نسبت به آن، بسیار قابل توجه بود. محیط کلیسا را دور زده و به ضلع جنوبی رفتیم. پلتفرم کلیسا شامل یک تراس وسیع، در بالای رودخانه بود. یک باغ سرسبز با درختان زیبا در جوار رودخانه، فضای جدا کننده رودخانه و کلیسا بود. با توجه به ارتفاع تراس، نمای زیبا از رودخانه فیروزه ای آر و ساختمان های مجاور آن روبرویمان بود.
نمای پل فلزی Kirchen Feldbrucke بر روی رودخانه آر در آن محیط زیبا با ترنم صدای آب بسیار چشم نواز بود. حضور در این محیط مفرح و دلباز، کمی از خستگی مان کم کرد، به نوعی تجدید روحیه بود.
سکو و پارک ضلع جنوبی کلیسا
نمای پانورامای رودخانه آر
پل فلزی Kirchen Feldbrucke
منظره ای از برن
به خیابان اصلی Kramgasse برگشتیم، دقیقاً در قرینه کلیسای جامع نسبت به خیابان اصلی، کلیسای سنت پیتر و سنت پاول Church of St.peter and St.paul و همچنین تالار شهر Town Hall) Rathaus) مشرف به رودخانه آر، واقع شده است.
موقعیت رودخانه آر بدین گونه است که از جنوب به شهر برن رسیده، شهر را از سمت شرق دور زده و بغل کرده و از سمت شمال خارج می شود و قسمت قدیمی شهر، چون در دامنه و ارتفاع واقع شده از سمت شمال، شرق و جنوب مشرف به رودخانه می باشد.
تالار شهرTown Hall) Rathaus)
کلیسای سنت پیتر و سنت پاول Church of St.peter and St.paul
فواره جلوی تالار شهر
مشابه اکثر جاذبه های دیگر برن، در جلو تالار شهر نیز فواره ای وجود داشت. از خیابان اصلی، راهمان را به سمت شرق ادامه دادیم. پس از عبور از زیر یک طاق زیبا، به پل Nydeggbrucke بر روی رودخانه آر رسیدیم. از بالای پل هم، گودال خرس Bear Pit در دامنه تپه، پیدا بود. فضای سبز گودال و وجود درختان، مانع می شد از آن فاصله خرس ها را ببینیم. بعد از کلی کنکاش، بالاخره یکی از آنها را یافتیم.
جالب بود عده ای در رودخانه، در حال شنا بودند، مطمئناً در آن هوای گرم، شنا در رودخانه تمیز و فیروزه ای آر، دلچسب بود. آراد هم هوس کرد و اصرار برای شنا داشت. نداشتن وسایل و سرعت و حجم آب مانع اینکار بود و با وعده شنا در فرصت های آینده (که چندین بار محقق شد) رضایت به ادامه مسیر داد.
طاق زیبای پیاده رو
نمای گودال خرس Bear Pit (اگر خرس و پیدا کردید....)
از روی پل عبور کرده و در شرق رودخانه، به سمت گودال خرس رفتیم، در برن همه جا از جمله روی فواره های آب، پرچم، لباس و... اثری از خرس بود، افسانه ای وجود دارد که برشتوار پنجم (بنیانگذار برن)، زمانی قصد شکار کرد و برای خود یک بازی در نظر گرفت، بدینگونه که تصمیم گرفت، نام اولین حیوانی که موفق به شکار آن شود را به عنوان نام شهر انتخاب کند و آن حیوان خرس بود. جالب اینکه در سال 2017 یک اتفاق جالب افتاد و بعد از 2 قرن، یک خرس وحشی آزاد در حوالی شهر دیده شد.
در امتداد رودخانه و از کنار یک کافه، به سمت گودال رفتیم. نیمکت قهوه ای با مجسمه ای از آلبرت انیشتین، جلب توجه می کرد. انگار اهمیت انیشتین برای برن زیاد بود. بر روی سنگفرش های آنجا هم نوشته هایی نقش بسته بود. استفاده از آسانسور خاص و شیبدار موجود در کنار گودال به علت فعال نبودن در آن ساعت، امکانپذیر نبود. با پایین رفتن از تعدادی پله، گودال و خرس را از نمای نزدیک تر هم دیدیم و راه برگشت را در پیش گرفتیم.
نیمکت آلبرت انیشتین
سنگفرش
راه پله و آسانسور شیبدار کنار گودال خرس
ساعت 18:00 بعداز ظهر بود، در مسیر برگشت و بر روی پل Nydeggbrucke، تصویر زیبایی از شمال رودخانه آر و ساختمان های اطراف آن با سقف شیروانی قرمز، پیدا بود. پدر و پسری از روی نرده های پل کوچکتر روبرویمان بالا رفتند و در یک حرکت محیرالعقول، از آن ارتفاع زیاد به داخل رودخانه شیرجه زدند. (انجام کارهای خطرناک و دور از ذهن حد و مرز نمی شناسد.)
تصویری از شمال رودخانه آر از روی پل Nydeggbrucke
کلیسای Nydeggkirche
مسیر برگشت را در زیر طاق کنار خیابان، طی می کردیم که یکدفعه، یک زمزمه فارسی، ما را از فکر و خیال در آورد. صدا از داخل مغازه ای می آمد. در مدت این سفر، غیر از خودمان 3 نفر، تنها یک بار تجربه هم صحبتی با یک ایرانی دیگر در لوسرن را داشتیم و این، بار دوم بود که صدایی آشنا می شنیدیم. از مغازه رد شده بودیم، دلمان طاقت نیاورد، برگشتیم، یک آرایشگاه بود، سلام کردیم، صاحب آرایشگاه با خوشرویی ما را به داخل مغازه دعوت کرد. صاحب آنجا، یک آقای ایرانی بودند که خودشون را آقای میر معرفی کردند. مشتریشان هم یک آقای افغانی بودند. آقای میر بسیار خوش برخورد بودند، امروز یازدهمین سالگرد افتتاح مغازه شان بود و از این بابت به همه مشتریان کادو (شکلات) می دادند که ما هم بی نصیب نماندیم. کلی گپ زدیم، از خودشان و زندگیشان و مشتریانشان (سفیر و...)، بحث مهاجرت و... صحبت کردند، آنقدر خوش صحبت بودند که گذر زمان 20 دقیقه ای که در آنجا بودیم را احساس نکردیم، حضور و استراحتمان در مغازه به نوعی تجدید قوا بود، گام هایمان تندتر شد و ساعت 19:20 و زودتر از برنامه اولیه مان یعنی ساعت 20:00 به ایستگاه قطار رسیدیم.
آرایشگاه آقای میر
از روی تابلو اطلاعات، اولین قطاری که به مقصد زوریخ می رفت را یافتیم و ساعت 19:30 حرکت کردیم و ساعت 20:30 در زوریخ و پانزده دقیقه بعد، در اتاقمان در هتل Basilea بودیم.
ایستگاه قطار زوریخ
هتل Basilea
برن پایتخت کوچک و 120 هزار نفری سوئیس هم در نوع خود جذاب و دیدنی بود و تجربه فوق العاده ای برای ما رقم زد. در سوئیس، متفاوت ترین مقصد نسبت به سایر مقاصدمان بود، بیشتر تجربه هایمان در سوئیس، به نوعی با طبیعت عجین شده بودند، ولی برن تاریخ و قدمت سوئیس را نمایش داد.
در مجموع از این تجربه هم احساس رضایت داشتیم. صبح را با اینترلاکن شروع کردیم، بعداز ظهر را در برن سپری کردیم و الان در زوریخ بودیم. برای ما دیدن 2 شهر سوئیس در طی یک روز، تجربه ای منحصر بفرد بود، با توجه به حجم پیاده روی ها امروز خستگی امانمان نداد و خواب بهترین مرهم بود. برای فردا برنامه نشاط آوری پیش رو داشتیم.
آبشارهای راین- جاذبه منحصر بفرد اروپا
شب قبل، آخرین شب اقامت ما در زوریخ بود، قرار بود بعد از ظهر امروز چهارشنبه 5 تیر (26June 2019) ساعت 18:30، زوریخ را با اتوبوس به مقصد پراگ، البته با یک توقف 1.5 ساعته در مونیخ، ترک کنیم و کلاً شب را در اتوبوس سر کنیم. با توجه به برنامه امروز و خستگی روزهای قبل، عجله ای برای بیدار شدن در صبح زود نداشتیم. برخی وسایل مان را دیشب جمع کرده بودیم و صبح به طور کامل چمدان ها را بستیم.
آخرین صبحانه مان در هتل Basilea را خوردیم، هزینه هتل را با کارت پرداخت کرده و چک اوت کردیم. چمدان ها را در هتل به امانت گذاشته و سبکبال به ایستگاه قطار رفتیم.
یک برنامه هیجان انگیز پیش رویمان قرار داشت، برنامه ما برای امروز، دیدار از پهناورترین آبشار اروپا به عرض 150 متر و ارتفاع 23 متر بود. این اولین تجربه ما از این سبک جاذبه های طبیعی بود، ساعت 9:20 در ایستگاه قطار زوریخ بودیم، در اولین اقدام از Exchange ایستگاه کمی یورو را به فرانک تبدیل کردم.
برای دیدن آبشار راین می بایست به مرز آلمان و سوئیس در نزدیکی شهر شفهوزن Schaffhausen و منطقه نیوهوزن Neuhausen am Rheinfall می رفتیم.
دسترسی به آبشار راین هم از سمت شمال رودخانه راین (ایستگاه Neuhausen با قطار S9) و هم از سمت جنوب آن، امکانپذیر است. از کانتر دفتر SBB، بلیط های رفت و برگشت قطار (برای 3 نفرمان 68 فرانک شد، من و همسر جان نفری 26 فرانک و آراد طبق معمول دیروز 16 فرانک) را خریدیم. گران بود ولی ارزشش را داشت.
مسیر پیشنهادی متصدی SBB از جنوب رودخانه بود که به گفته وی، نزدیکتر بود و از آن مهمتر ارزانتر از مسیر شمال رودخانه (قیمت 108.8 فرانک).
برنامه و بلیط های قطار زوریخ-نیوهوزن
با قطار S12 راس ساعت 10:16 از سکوی 43/44 در Zurich HB حرکت کرده و بعد از طی مسیر در 50 دقیقه به ایستگاه Schloss Laufen am Rheinfall که نزدیکترین ایستگاه به آبشار است، رسیدیم، البته بلیط های امروز هم مشابه دیروز، شناور (All zone) بود و امکان رفت و برگشت در هر ساعتی از روز، میسر بود.
مسیر مثل تجربه های روزهای قبل جذاب و رویایی بود، ولی دیگر چشمهایمان به دیدن این همه زیبایی عادت کرده بود، به محض پیاده شدن از قطار، درخت ها مانع دیدن آبشار و رودخانه بودند، ولی صدای آب گوشهایمان را نوازش می داد.
سکوی 43/44 ایستگاه قطار زوریخ
منظره ای از مسیر زوریخ-نیوهوزن
نمایشگر داخل قطار
ایستگاه Schloss Laufen am Rheinfall
اولین چیزی که دیدم و برایم آشنا بود، آسانسور شیشه ای برای دسترسی به قلعه لائوفن در جوار آبشار بود، (با توجه به بررسی های زیاد قبل از سفر) و فهمیدم به آبشار نزدیکتر از آنی هستم که فکر می کردم.
از مسیر چوبی تعبیه شده حرکت کردیم، هر چه جلوتر می رفتیم، تصویر بهتر و کاملتری از آبشار و محیط اطراف آن می دیدیم.
آسانسور پانوراما قلعه لائوفن
مسیر چوبی
ابتدا با آسانسور پانوراما به قلعه لائوفن که بر بالای صخره ای رو به آبشار راین ساخته شده رفتیم، این قلعه از دیرباز در اختیار اشراف زاده ها و بارون ها بود و آخرین بار شهرداری زوریخ، حدود 80 سال قبل، آن را از مالکان خصوصی خرید و اکنون امکان بازدید از آن برای عموم وجود دارد.
محوطه قلعه را گشتیم، قلعه، کوچک ولی زیبا بود، ساختمان های داخل قلعه در 2 تا 3 طبقه احداث شده بود، مصالح ساختمان قلعه ترکیب سنگ و چوب بود، گلکاری های زیبا در محوطه و بعضاً روی ساختمان ها، زیبایی محیط را دو چندان کرده بود.
ساختمان های داخل قلعه
کاربری یکی از ساختمان های قلعه، رستوران بود، از حیاط پشتی و زیر برج قلعه رد شدیم و به ورودی قلعه از سمت جنوب رسیدیم. در واقع با این مسیر از تنها دسترسی قلعه خارج شدیم.
دسترسی قلعه از سمت شمال و آبشار، تنها با آسانسور امکانپذیر بود. نمای کلی قلعه را از بیرون دیدیم، چشم انداز محیط اطراف از قلعه واقعاً زیبا بود، به قولی، از آن ویو ابدی ها بود.
مشابه اکثر قلعه ها دور آن در ضلع جنوبی، خندق حفر شده بود و با یک پل چوبی، امکان دسترسی به قلعه از زیر برج ورودی میسر بود.
ورودی جنوبی قلعه
نماهایی از قلعه، رستوران و ...
منظره اطراف قلعه
راه رفته را با آسانسور شیشه ای پانوراما برگشتیم، از دستگاه موجود در کنار آسانسور، بلیط ورودی به سکوهای بازدید را برای بزرگسال نفری 5 فرانک و کودک 3 فرانک (جمعاً 13 فرانک) خریدیم و به سمت هفت تراس بازدید رفتیم که یکی از یکی زیباتر و چشم نوازتر بود.
بعد اولین دیدار از آبشار، کلمه wooooow زیاد شنیده می شد. ابهتی داشت، فراز و فرود آب کاملاً هویدا بود، در بالای آبشار، آب سبز رنگ به آرامی به قله آبشار و صخره ها می رسید، به جوش و خروش می افتاد، دیگر از رنگ سبز چیزی پیدا نبود، وحشی و قدرتمند می شد، رخ آب مثل گچ سفید می شد و بعد از یک سقوط جانفرسا کم کم به آرامش می رسید و رنگ به رخسار باز می گشت.
این قاب زیبا با منقش شدن رنگین کمانی که به علت وجود قطرات آب در هوا ایجاد می شد به همراه صدای گوش نواز در ذهن نقش می بست. می بایست ساعت ها آن جا نشست و این قدرت طبیعت را با موسیقی آرامش بخش دید و شنید و حس کرد.
نمای بالادستی آبشارهای راین
پیاده بر روی پل های چوبی حرکت کردیم، از تراس های بازدید تعبیه شده ، آبشار را در نماهای مختلف دیدیم، دو تراس، در نزدیک ترین حالت ممکن به آبشار قرار داشت، به حدی که انگار در دل آبشار هستی، امکان لمس آن آب خروشان میسر بود. صدای آب در آنجا به بالاترین حالت ممکن می رسید، ترسناک و هیجان انگیز بود.
جالب اینکه برای رسیدن به یکی از تراس های بازدید می بایست از تونل کوتاه سنگی غار مانندی می گذشتیم، آراد جلودارمان بود، به محض خروج از تونل و دیدن آب خروشان در چند سانتیمتری خود و با شنیدن آن صدای مهیب، ترسید و برگشت.
یکی از تراس های بازدید بسیار جالب بود، یعنی مشابه تراس بازدید بالای کوه Harder در اینترلاکن، بصورت پیش آمدگی از کوه (به قول ما عمرانی ها، کنسول) ساخته شده بود و کل تراس روی آب و در پای آبشار بود.
یک قاب نه چندان خاص
جوش و خروش آب
سکوی دید غار مانند
سکوی دید بر روی آبشار
نمای آبشارهای راین از سکوهای پایین دستی
به هیچ تراس بازدیدی نه نگفتیم. دل کندن از این جاذبه طبیعی سخت بود. یک ساعت از زمان حضورمان در اینجا گذشته بود، هنوز فرصت باقی بود، تصمیم گرفتیم قایق سواری هم کرده و با قایق در نزدیک ترین حالت ممکن، این خلقت زیبا را لمس کنیم.
قایق سواری در راین
از قبل نقشه کامل آبشار و محیط اطراف آن را از سایت خودش دانلود کرده بودم. 4 مسیر مختلف برای قایق سواری داشت که در واقع با رنگ قایق ها متمایز می گردید.
نقشه مسیر قایق ها
- مسیر قایق قرمز مستقیم و تنها در راستای شمال و جنوب رودخانه (از قلعه به ایستگاه قایق ها و برعکس)
- قایق زرد از ایستگاه قایق به صخره ای در دل آبشار می رفت، مسافرها پیاده شده از طریق پله ها به بالای صخره رفته و در نزدیکترین حالت ممکن به آبشار قرار می گیرند، به نوعی در دل آبشار خواهند بود.
- مسیر آبی تور کوتاه آبشار بود که طی یک مسیر دوار به آبشار نزدیک می شد (رجوع به عکس)
- مسیر صورتی مشابه مسیر آبی ولی طولانی تر تا پلی در ضلع جنوب غربی و با راهنمای صوتی
- ساعت کارکرد قایق در ماههای مختلف متغیر می باشد. (توصیه می شود به سایت مراجعه کنید.)
جدول هزینه بلیط قایق ها بدین گونه بود :
اینکه مسیر 3 چه بود در سایت معلوم نبود، ولی جوینده یابنده هست، این مطلب را در تابلویی در ایستگاه کشف کردم. (مطابق عکس)
برنامه اصلی مان برای قایق سواری مسیر آبی (خط 4) بود. با توجه به جایگاهمان در جنوب آبشار و شروع حرکت مسیر آبی از شمال رودخانه، (ایستگاه اصلی قایق ها) استنباط اولیه و قبل سفرم این بود که می بایست هزینه بلیط رفت و برگشت مسیر قرمز و خود مسیر آبی جمعاً به مبلغ 31 فرانک (برای 3 نفرمان) را پرداخت کنیم، (مسیر 4 هیجده فرانک و مسیر 2 سیزده فرانک) ولی با رجوع به کانتر فروش بلیط در کنار رودخانه و دیدن تابلوهای راهنما متوجه شدیم در صورت استفاده از مسیرهای آبی ، صورتی و زرد، هزینه مسیر قرمز دریافت نمی شود.
سکوی سوار شدن قایق در ضلع جنوبی آبشار
کانتر فروش بلیط
تابلو راهنما
بلیط مسیر آبی و قرمز را با هزینه 18 فرانک خریدیم. با قایق قرمز به آن سوی رودخانه و به ایستگاه اصلی قایق ها رفتیم، با توجه به درج ساعت مشخص روی بلیط کمی منتظر ماندیم و رأس ساعت مقرر سوار قایق شده و از آنجا با قایق به دل آبشار رفتیم.
از داخل قایق، ابهت آبشار بیشتر نمود داشت. نمای زیبای قلعه لائوفن و عدم امکان دسترسی از سمت رودخانه هم کاملاً هویدا بود.
بلیط های قایق
نمای کامل آبشار و قلعه لائوفن از پایین دست
نزدیک شدن قایق آبی به آبشار، سکوی دید کنسولی، صخره وسط آبشار و ...
قایق سواری
آرامش راین
قایق سواری تجربه شگفت انگیزی بود، نقطه اوج ماجرا آنجا بود که قایق با قدرت هر چه تمام تر، بر خلاف جهت آب و عمود بر آبشار به سمتش می رفت و یکدفعه با حالتی شبیه خاموش کردن موتورها، اختیار خود را به دست آب می سپرد.
قطره های آبی که از جوش و خروش آبشار در فضا وجود داشت، صورت ها را نوازش می کرد و در زیر آن آفتاب گرم، مرهم جان بود.
دیدن سکوی بازدید فلزی در پای آبشار و در سمت جنوب آن و همچنین یک آسیاب در کنار ساختمانی در شمال آبشار از داخل قایق جالب بود.
عکسی که دوستش می دارم
جوش و خروش آب
قایق سواری در دل آبشارهای راین
زمان قایق سواری ما تقریباً 25 دقیقه طول کشید، بعد از این تجربه منحصر بفرد و در کنار ایستگاه با دیدن ماهی و پرندگان، آراد به یاد تکرار خاطره روزهای قبل و غذا دادن به آنها افتاد و اینبار جالب بود که این لذت را با دادن نان تست ها به کودکان دیگر نظاره گر شریک شد و آنجا بود که ما زیبایی زبان کودکان را به خوبی لمس کردیم.
بماند که چه دعوایی می شد بین ماهی ها و پرندگان برای کسب رزق و روزی...
طبق تابلو راهنمایی در ایستگاه، نوع ماهی هایی که در رودخانه راین زیست می کنند نشان داده شده بود. (مشابه تابلو پرندگان در رودخانه لیمات زوریخ)
تابلو مسیر 3، تابلو مشخصات ماهی ها و غذا دادن به آنها و نمایی از قلعه لائوفن
پانورامایی از آبشار
رستوران
با قایق قرمز به ضلع شمالی رودخانه برگشتیم، با توجه به زمان باقیمانده تا حرکت قطار دوباره به سکوهای بازدید برگشته و آخرین انرژی ها را جذب کردیم. از مسیر چوبی به ایستگاه قطار Schloss Laufen am Rheinfall رفتیم، چشم به تونل کنار ایستگاه که از زیر قلعه لائوفن عبور می کرد داشتیم، تا اینکه رأس ساعت 13:50 قطار شماره 12 S به ایستگاه رسید و با سوار شدن قطار، عملاً بعد حدود 3 ساعت حضور در این فضای دل انگیز و جاذبه منحصر بفرد در اروپا، با آبشار وداع کرده و به زوریخ برگشتیم.
ایستگاه Schloss Laufen am Rheinfall و تونل زیر قلعه لائوفن
منظره در مسیر لائوفن-زوریخ
زوریخ – قلب تپنده (بخش دوم)
ساعت 14:42 امروز چهارشنبه 5 تیر، (26June 2019) به زوریخ رسیدیم. با قطاری که از شهر شفهوزن در نزدیکی مرز آلمان، حرکت کرده بود و ما از ایستگاه میانی Schloss Laufen am Rheinfall، در جوار آبشار راین، با آن همسفر شده بودیم.
تقریباً 4 ساعت تا زمان حرکت اتوبوس به مقصد بعدی مان (پراگ) وقت داشتیم و این بهترین زمان بود که نادیده های زوریخ را در این 4 ساعت ببینیم.
این بار بر خلاف همیشه که از درب شرقی ایستگاه قطار به سمت هتل Basilea خارج می شدیم، راه خروج از درب جنوبی را پیش گرفتیم. قبل از خروجی ایستگاه قطار، کافه و شیرینی اشپرونگلی، (Cafe Sprungli) مهد شکلات زوریخ و از معروف ترین خوشمزه های آن، که فروشگاه اصلی اش در خیابان بانهوف، خود یک جاذبه می باشد، شعبه داشت.
به محض خروج، در ابتدای خیابان بانهوف، Bahnhofstrasse یکی از ده خیابان مشهور جهان و معروفترین خیابان سوئیس بودیم. جالب اینکه دیدیم، هتل شوایزرهوف Schweizerhof دقیقاً در نبش خیابان بانهوف شعبه دارد.
نمای جنوبی ایستگاه قطار و مجسمه آلفرد اشر، (Alfred Escher) کار آفرین، سیاست مدار و بنیانگذار شرکت ها و موسسات بزرگ سوئیسی دیدنی بود.
ابتدای خیابان بانهوف و هتل شوایزرهوف
ایستگاه قطار زوریخ و مجسمه آلفرد اشر
به یکی از گران قیمت ترین و لوکس ترین خیابان های خرید دنیا، قدم گذاشتیم که حد فاصل ایستگاه مرکزی قطار تا میدان بورکلی، (Burkliplatz) نزدیک دریاچه زوریخ، امتداد می یابد.
در واقع اینبار در غرب رودخانه لیمات بودیم. تردد وسایل نقلیه در این خیابان محدود به تراموا بود، دو طرف خیابان انواع و اقسام برندهای معروف دنیا، سواروفسکی، رولکس، امگا، لویی ویتان، دیور، گوچی، تیفانی، کارتیه، لاکوست، H&M، زارا، اسپریت، بولگاری و... شعبه داشتند. هر چه به سمت دریاچه می رفتیم، به برندهای لوکس تر و گران قیمت تری بر می خوردیم.
می گویند، گران قیمت ترین املاک سوئیس، در میدان پارادپلاتز Paradeplatz در این خیابان می باشد.
پیاده راه دو طرف خیابان، در آن ساعت روز خلوت بود، حضور مردم، فواره ها، درختان و بناهای زیبا، جلوه خاصی به بانهوف داده بودند. در غروب و هوای خنک تر، فراخور این سبک خیابان ها، هنرهای خیابانی هم رواج خواهند داشت. نیمکت هایی هم در دو طرف خیابان، برای تماشای زیبایی های آن تعبیه شده بود.
نماهایی از خیابان بانهوف
تا نیمه های خیابان رفتیم، از خیابان Kuttelgasse و Fortunagasse مسیرمان را به سمت تپه لیندنهوف Lindenhof Hill تغییر دادیم. اینجا نیمه غربی محله قدیمی زوریخ (Old Town) Alt Stadt می باشد.
در واقع با بالا رفتن از سربالایی لیندنهوف، به پلازای تاریخی و پارک و تپه معروف لیندنهوف رسیدیم، اینجا تاریخچه باستانی و ریشه رومی داشته و زمانی استحکامات رومی در آن قرار داشت، نقطه محبوب مردم، برای معاشرت هست، پارک، پوشیده از درختان سرسبز بوده و از تراس آن، مناظری عالی از محله قدیمی زوریخ پیدا بود.
مسیر دسترسی و پارک لیندنهوف
چشم انداز کلیسای گروس مانستر، رودخانه لیمات، خیابان لیمات کوای، ساختمان های زیبا، کلیسای Predigerkirche Zurich وکوههای اطراف زوریخ از روی پارک و تپه لیندنهوف، به خوبی پیدا بود.
چشم انداز زوریخ از تپه لیندنهوف
موقعیت پارک لیندنهوف از شرق لیمات (دیوار سنگی و تابلو زرد رنگ جلوی آن در عکس پیداست)
راهمان را با عبور از کوچه پس کوچه های سنگفرش محله قدیمی و قرون وسطایی زوریخ، به سمت جنوب ادامه دادیم، به کنار هتل Storchen Zurich رسیدیم، همان که چند روز قبل، نمای اصلی و تراس زیبای گل کاری شده اش را بر فراز رودخانه لیمات دیده بودیم. چیدمان میز و صندلی کافه آن تا حیاط شمالی هتل هم ادامه داشت.
نمونه هایی از کوچه های سنگفرش محله قدیمی و قرون وسطایی زوریخ
هتل Storchen Zurich
در نزدیک ترین حالت، به کلیسای سنت پیتر بودیم و از پایین، برج بلند کلیسا با صفحه ساعت بزرگش را نظاره کردیم. در جایی خوانده بودم، در قرون وسطی، وظیفه نگهبان شهر این بوده، هر 15 دقیقه از پنجره بالای کلیسا، از شهر بازدید کرده و در صورت دیدن آتش، زنگ هشدار را به صدا درآورد. به همین دلیل بود که شهر زوریخ درگیر هیچ آتش سوزی بزرگی نشده بود.
کلیسای سنت پیتر
در ادامه راه به محوطه بزرگ و باز جلوی کلیسای فرامانستر (Fraumunster Church) با برج فیروزه ای زیبایش رسیدیم، انگار رنگ این برج هم شکل و شمایل کلیسا را زنانه کرده بود، کلیسایی که در قدیم مأمن زنان اشراف زاده بوده است.
کلیسای فرامانستر (Fraumunster Church)
محوطه جلوی کلیسای فرامانستر
دقیقاً در جلوی کلیسا و حاشیه رودخانه لیمات، مجسمه هانس والدمن (Hans Waldmann) شهردار زوریخ و فرمانده نظامی سوئیس در قرن 15 نشسته بر روی یک اسب، آن هم به رنگ سبز و فیروزه ای نمایان است.
موقعیت قرار گیری دو کلیسای گروس مانستر (Grossmunster ) و فرامانستر Fraumunster در دو طرف رودخانه لیمات و دقیقا روبروی هم، جالب توجه هست.
کلیسای گروس مانستر و پل مانستر بروکه
مجسمه هانس والدمن (Hans Waldmann)
کلیسای فرامانستر Fraumunster
از روی پل مانستر بروکه Munsterbrucke که جزو فهرست دارایی های فرهنگی ملی سوئیس می باشد، در حالی گذشتیم که آخرین مناظر رودخانه لیمات و دریاچه زوریخ را از روی آن نگریستیم.
از فروشگاه سوغاتی (Teddys Souvenir Shop) در کنار کلیسای گروس مانستر که پر از یادگارهای مخصوص سوئیس مثل چاقو، کلاه، دستکش، زنگوله معروف گاو، تی شرت، ماگ، مگنت با نمادهای سوئیس، ساعت و ...بود، یادگارهایی از زوریخ و سوئیس خریدیم.
آقا آراد قصه ما، بر خواسته اش مبنی بر شنا کردن، اصرار می ورزید. حالا ما از کجای زوریخ در آن زمان محدود برایش استخر فراهم کنیم، خدا داند. چاره ای نداشتیم، به کنار رودخانه لیمات رفتیم مرام گذاشتند و با کمی آب بازی و خنک شدن در آن آب سرد، قناعت کردند و رضایت دادند.
مناظر رودخانه لیمات
فروشگاه سوغاتی (Teddys Souvenir Shop )
پس از کمی تفریح مفرح، خودمان را در کوچه پس کوچه های اولدتاون، این بار در ضلع شرقی رودخانه لیمات گم کردیم، به کوچه اشپیگل Spiegelgasse رفتیم، خانه لنین (Plaza Casa Lenin ) در سال های 1916 و 1917 در این کوچه بوده است.
مسیر دسترسی و خانه لنین (Plaza Casa Lenin )
پس از بازدید نمای ساختمان محل اقامت لنین، در ادامه راه به خیابان نیدردورف در پشت هتل مان رفتیم، در این خیابان رستوران های متنوع محلی و سوئیسی، بین المللی، حلال و ترکی برای توریست ها وجود دارد، چند شب قبل حال و هوای زنده و دلربای این خیابان را در شب لمس کرده بودیم. برای ناهار امروز که حسن ختام برنامه های ما در سوئیس بود، تصمیم داشتیم غذای سوئیسی فوندو Fondue و راکلت Raclette را تجربه کنیم. فوندو نان و پنیر ذوب شده هست که خوردن آن آداب خاصی دارد، بدین صورت که با یک چنگال مخصوص، نان ها را در داخل پنیر ذوب شده کرده و می خورند. راکلت هم نام پنیر سوئیسی تهیه شده از شیر گاو هست، برش های راکلت در تابه ها یا گریل های راکلت روی میز آب می شود و همراه با سیب زمینی کوچک پخته شده با پوست، سبزیجات، ترشی پیاز و نان صرف می شود.
خانه ای در خیابان نیدردورف
غذای سوئیسی فوندو Fondue (عکس از اینترنت)
قبل از سفر، رستوران راکلت اشتوب Raclette Stube در خیابان Zahringerstrasse (تقریباً روبروی هتل مان و با فاصله یک دقیقه ای، که بهترین فوندوها و راکلت های شهر زوریخ را سرو می کند) را برای تست این دو نوع غذا نشان کرده بودم. با کلی امید و آرزو به جلوی رستوران رسیدیم، ای دل غافل، با در بسته رستوران روبرو شدیم. ساعت کاری رستوران، از غروب ساعت 17:35 در روزهای تعطیل و 18:00 در روزهای معمولی شروع می شد و این دو نوع غذا بیشتر برای شام سرو می شد.
دلمان خوش بود، حداقل، نان مخصوص سوئیسی به نام (Zopf) که نرم و سفید و به شکل گیس باف هست را در صبحانه های هتل Basilea تست کرده بودیم.
با توجه به گرسنگی پسر جان در آن ساعت، امکان جستجوی بیشتر برای این منظور فراهم نبود. راهی نداشتیم، دوباره به فروشگاه Migros در نزدیکی هتل رفتیم و آخرین وعده غذایی مان در سوئیس را نیز در آنجا خوردیم.
رستوران راکلت اشتوب Raclette Stube
رستوران فروشگاه Migros
یکی از عادات بدی که به کرات در طول این سفر، چه در ایتالیا و چه در سوئیس با آن مواجه شدیم و بسیار مشمئز کننده و آزار دهنده بود، فین کردن اروپایی ها بود، عجیب اینکه این عمل در فضای بسته مثل اتوبوس، مترو و حتی رستوران هم بارها تکرار شد. انگار این رفتار جزو عادات ناپسند محسوب نمی شد. خدا را شکر می کردیم، در ابتدای تابستان در این سفر هستیم. زمستان شان چه خبر خواهد بود.
ساعت 17:30 بود و تنها یک ساعت تا زمان حرکت اتوبوس، باقی مانده بود. به هتل برگشته، چمدان ها را برداشته و به ترمینال اتوبوس رفتیم. در مسیر برای اینکه از آفتاب در امان باشیم از داخل ایستگاه قطار، راه ترمینال را در پیش گرفتیم، در قسمت سالن اصلی ایستگاه، بازارچه محصولات خانگی و طبیعی برگزار می شد، قسمتی را هم برای سرگرمی به رقص بچه ها که در بعضی موارد، به بزرگترها هم تبدیل می شد، اختصاص داده بودند و بچه ها هم هنرنمایی می کردند. در قسمتی از برنامه، مجری، از آقا آراد هم برای ارائه هنر دعوت بعمل آوردند. از ما اصرار که کمی هنر رقص ایرانی را به نمایش بگذارد و از ایشان انکار... نهایتاً تنها به دیدن، اکتفا کردیم و رهسپار ترمینال اتوبوس شدیم.
سالن اصلی ایستگاه قطار
در مجموع اقامت و بازدیدهایمان، زوریخ را یک شهر پیشرفته و مدرن، با کلاس اجتماعی و فرهنگی بالا دیدیم، بانکداری، بیمه، مقر سازمان های بین المللی، مدرنیته، ساعت و طبیعت و هر آنچه که به عنوان شاخصه سوئیس، مطرح هست، همه در زوریخ جمع شده است. آری، زوریخ، بدون شک قلب تپنده سوئیس می باشد.
شب سختی در انتظارمان بود، قبل از سفر، قصدمان این بود که امشب را هم در زوریخ بمانیم و فردا صبح با هواپیما به پراگ برویم، ولی هزینه 250 یورویی، یک شب اقامت هتل در زوریخ و 450 یورویی بلیط هواپیما از زوریخ به پراگ، ما را بر این واداشت که با یار همیشگی مان در این سفر، اتوبوس و با هزینه کمتر از 120 یورو و تحمل کمی سختی، به پراگ برویم.
مسیر مستقیم، تقریباً 10 ساعت طول می کشید، ولی با بررسی بیشتر و به خاطر استراحت، تصمیم گرفتیم با یک توقف 1.5 ساعته در مونیخ، به پراگ برویم. بدین صورت که ساعت 18:30 از زوریخ حرکت کنیم، ساعت 22:15 به مونیخ برسیم و ساعت 23:55 مونیخ را به مقصد پراگ، ترک کرده و ساعت 6:15 صبح فردا، پنج شنبه 6 تیر (27 June 2019) در مقصد اصلی مان باشیم. هم صرفه اقتصادی داشت و تقریباً 600 یورو به نفع مان می شد و هم یک روز کامل را در پراگ خواهیم داشت.
امروز روز وداع بود، وداع با آبشار راین، با زوریخ و در کل با سوئیس زیبا، متفاوت و دوست داشتنی .
یک دنیا خاطره و تجربه، توشه راهمان بود.
نکته ها:
- هزینه های انجام شده، حتی المقدور در متن سفرنامه گنجانده شده، علیرغم اینکه باقی هزینه ها بر مبنای سلیقه می تواند متنوع باشد، در این مقطع، خلاصه آنها بر مبنای تجربیات مان در طی سفر، به تفکیک شهر و براساس آیتم های اصلی در سفر (ترانسفر، غذا و خوراک، هتل) مطابق جدول ذیل ارائه می گردد.
- غیر از هزینه هتل، جمع هزینه های روزمره ما در طی 6 روز اول این سفر، تقریبا 940 یورو بود که نفرروزی 52 یورو محاسبه می گردد.
- با توجه به انتخاب و تفکیک سفرنامه، برمبنای شهرهای مقاصد سفر و احتمال خواندن یک مقصد (شهر) از سوی خواننده سفرنامه، بعضی از اطلاعات به صورت جزئی در مقاصد مختلف تکرار شده است.
- در لحظه لحظه سفر و بیشتر غروب و شب، یاد و خاطره دخترکمان و غم دوریش آزار دهنده بود، بارها یادش کردیم. روح حساس مادر شکننده تر بود و بارها در حین سفر بغضش شکست، یگانه برادر دوستش میداشت و ابراز علاقه و عشق به خواهر در زمان سفر، بیشتر نمود پیدا کرد و من پدر، فراخور روحیات و شرایط، علیرغم داشتن بغض، سعی در فرو دادن آن داشتم. هر چند در مدت سفر، حال و احوال دختری خوب و خوش بود، نتیجه مشترک هر سه نفرمان در انتهای سفر، این بود که این تجربه اول و آخرمان باشد.
سپاس که تا اینجا ما را همراهی کردید. شاد باشید و روزگارتان پرسفر...
نویسنده : سعید عسکریان