گشت و گذاری در ییلاقات بی مثال شمال و شمال غرب کشور

4.4
از 19 رای
آگهی الفبای سفر - جایگاه K - دسکتاپ
با یکی از عجیب ترین ییلاقات ایران آشنا شوید! +تصاویر
آموزش سفرنامه‌ نویسی
05 اسفند 1398 09:00
70
44.5K

bn5.jpg

 

گشت و گذاری در ییلاقات بی مثال شمال و شمال غرب کشور

ممکن است در آغاز سفر شما حرفی برای گفتن نداشته باشید ، اما سفر در پایان از شما یک نویسنده می سازد ( ابن بطوطه ) 

20190909_074443.jpg

 سوباتان زییا

تابستان امسال با توجه به گرانی دلار سفر خارجی را از سبد خانوارمان حذف شده دیدیم و نظر به اینکه شهرهای شلوغ و ساحلی شمال کشور را بارها رفته بودیم تصمیمان بر این شد که این بار سری به ییلاقات بزنیم و از شلوغی، شرجی  و گرمای ساحل به ارتفاعات پناه ببریم.

از قبل در مورد مکان هایی مانند: سوباتان ، النزه ، اولسبلانگاه ، مریان ، ماسوله و قلعه رودخان تحقیق کردم و مسیرهای منتهی به آنها  را یادداشت برداری کردم . البته اپ محبوب گوگل مپ نیز که راهنمای همیشگی امان بود . 

سرانجام نیمه دوم شهریورماه برای سفر انتخاب شد و قبل از این امکان سفر برایمان مقدور نبود . روز قبل از سفر باک ماشین را از بنزین 1000 تومانی پر کردم که البته الان که در حال نگارش این سفرنامه هستم بنزین 3000 تومان شده و فضای کشور ملتهب و امنیتی شده است و نمی دانم چه خواهد شد . پارسال که عوارض خروج از کشور چندین برابر شد دوستی گفت عوارض را چند برابر کردند و سفر خارجی هم سخت شد. گفتم حالا خدا کنه شرایط جوری نشه که سفر داخلی رفتن هم سخت بشه که این ملت دلخوشیشان به همین سفرهاست ، اما متاسفانه این اتفاق هم افتاد . شب سفر  تمام وسایل لازم را درون ماشین گذاشتیم و ساعت 5 صبح  از شیراز بیرون زدیم. مسیر سفرمان طبق نقشه گوگل از این قرار بود : شیراز ، مرودشت ، صفاشهر ، آباده ، شهرضا ، اصفهان ، دلیجان ، سلفچگان ، بویین زهرا ، ابهر ، زنجان ، تازه کند ، آقکند و خلخال . 

  صبحانه ای را که از قبل آماده کرده بودیم در شهر آباده صرف نمودیم و به راهمان ادامه  دادیم تا اینکه حدود 2 بعد از ظهر به شهر دلیجان رسیدیم. با یک سرچ در گوگل رستوران بعثت را که به عنوان یک رستوران خوب و معروف بود انتخاب کردیم . رستوران از فضای خوبی برخوردار بود و از لحاظ کیفیت هم اگر نگوییم عالی ولی خوب بود .

20190906_140451.jpg

20190906_134852.jpg

رستوران بعثت

 بعد از صرف نهار و کمی استراحت و گرفتن جانی دوباره راندیم و راندیم و راندیم تا حدود 9/30 شب به شهر خلخال رسیدیم. خانه ای دو خوابه را به مبلغ 200.000 تومان برای یک شب اجاره کردیم شام سبکی را صرف کردیم و مشغول گفتگو شدیم .

20190907_082713.jpg

 منزل اجاره ای خلخال 

20190907_083642.jpg

 شهر خلخال 

ابتدا برنامه از این قرار بود که به خلخال رفته و از آنجا وارد شمال شویم، اما آنجا سفرمان به گونه دیگری ورق خورد و گفتیم حالا که تا خلخال اومدیم کاش یه سر هم سرعین بریم و سراغ مجتمع های آب درمانی رفته و تنی هم به آب بزنیم . بعد گفتیم ما که  داریم این مسیر رو می ریم کاش سر راهمان یه سر هم به دریاچه نئور بزنیم. مسیر رسیدن به نئور را از گوگل مپ مشخص کردیم. خلاصه صبح بعد از صرف صبحانه راهی دریاچه نئور شدیم. از خلخال تا نئور 100 کیلومتر می باشد که مسیر رفتن به آنجا از این قرار است : خلخال ، کیوی ، بودالولو ، عباس آباد و نئور.

شهر کیوی را پشت سر گذاشتیم که آبگرم معروفی هم دارد. به روستای بودالولو رسیدیم ، در این روستا تابلویی مسیر عباس آباد و نئور را نشان می داد .

20190907_092803.jpg

 شهر کیوی

DSC_0072.JPG

روستای بودالولو

DSC_0071.JPG

روستای عباس آباد

 

جهت تابلو را در پیش گرفتیم، ابتدا به روستای عباس آباد رسیدیم که روستاییان علوفه های زمستانی دامهایشان را انبار کرده بودند. پیچ و خمهای جاده باریک اما آسفالت نه چندان خوب و کوهستانی نئور را را ادامه دادیم، که در آن بالا دماسنج ماشین عدد 12 درجه را نشان می داد، سرانجام دریاچه نئور نمایان شد .

DSC_0056.JPGDSC_0063.JPG

 دریاچه نئور

دریاچه نئور دریاچه ای بزرگ و طبیعی است با آب شیرین که در دره ای مابین دو استان اردبیل و گیلان قرار دارد . اسم نئور ریشه مغولی دارد که به دریاچه ، نئور می گویند و البته در زبان ترکی آذربایجانی به دریاچه ای که رودخانه ای به آن نمی ریزد نئور گفته می شود . آب دریاچه رنگی تقریبا کدر داشت و قابل آشامیدن نبود. در اطراف آن گله های گاو و اسب های وحشی دیده می شدند و همچنین چشمه هایی با آب خنک که علف های اطراف آنها هنوز سبز بودند. شلوغ نبود فقط چند خانواده و چند نفری هم در حال ماهی گیری بودند. مسلما در فصل بهار اطراف دریاچه پر از گل و گیاه است و از زیبایی بیشتری برخوردار است و در کل از سکوت و آرامش خاصی برخوردار است و مکانی است که باید آنجا را دید .

20190907_124335.jpg20190907_120050.jpg20190907_120000.jpg20190907_104443.jpg

 

 دریاچه نئور

این دریاچه فاقد امکانات رفاهی می باشد فقط دکه سوپری و تعدادی آلاچیق و سرویس بهداشتی را دارا می باشد. شاید  برای شب مانی چندان مناسب نباشد، حداقل در این زمان این گونه به نظر می آمد. برای ناهارمان ماکارونی فراهم کردیم که بعد از صرف آن و کمی استراحت به سمت اردبیل حرکت کردیم. قصد توقف در شهر اردبیل نداشتیم اما سری به دریاچه شورابیل زدیم که قبلا وصفش را شنیده بودیم، دریاچه زیبایی بود، دارای امکانات تفریحی فراوانی مانند: زیپ لاین، مسیر پیاده روی و دوچرخه سواری، پارک کودکان و بزرگسالان، ماشینهای برقی برای دور دریاچه و ... .

DSC_0077.JPG20190907_170927.jpg            دریاچه شورابیل و پارک اطراف آن

کمی در اطراف آن قدم زدیم و از حال و هوای آنجا لذت بردیم. سپس راهی سرعین شدیم که هوای شهر کاملا ابری بود. در بدو ورودمان طبقه دوم منزلی را که بزرگ وشیک و دارای دو خواب بود با مبلغ مناسب 100.000 تومان اجاره کردیم .

20190907_182308.jpg            محل اقامتمان در شهر سرعین

بعد از کمی استراحت و صرف چای حوله ها و دیگر وسایلمان را برداشته و به سمت هتل آبدرمانی رویال پارک حرکت کردیم که البته مراکز آبدرمانی دیگری مانند : سبلان ، ایرانیان و ... نیز در شهر سرعین وجود دارد. توی شهر سرعین تعداد زیاد مغازه های عسل فروشی، سبزیجات خشک و دارویی و رستوران های متعدد ، دیزی سرا و نان و حلوای سنتی جلب توجه می کرد . بلیط رویال پارک نفری 38000 تومان بود که آن را از مغازه لوازم ورزشی با تخفیف به مبلغ نفری  32000 تومان تهیه کردیم .

20190907_201856.jpg20190907_200358.jpg

 سرعین

قبل از رفتن به استخر تصمیمان شام سبکی مانند نان و پنیر و خربزه بود اما دیدن دیزی سراها بد جور وسوسه مان می کردند.  هتل آبدرمانی رویال پارک مجهز و شامل امکاناتی از جمله: استخر آبدرمانی، استخر معمولی ، سونای خشک ، سونای بخار ، تونل بخار ، غار آرامش ، جکوزی ، اتاق نمک ، سالنهای ماساژ ، حوضچه آب سرد ، حمام آفتاب و روف گاردن می باشد . که البته برای استفاده از سالنهای ماساژ و اتاق نمک نیاز به پرداخت مبلغ بیشتر می باشد. آبگرم این مجموعه از محل چشمه گاومیش گلی تامین گردیده که از تماس برفهای کوه سبلان با سنگهای ماگمایی آتشفشانی در اعماق زمین به نقطه جوش رسیده و از محل چشمه گاومیش گلی فوران می کند و همچنین دلیل خاصیت درمانی آن جذب سریع املاح آن از طریق پوست است. این را هم بگویم که این هتل دارای امکانات جداگانه برای خانمها و آقایان می باشد که می توانند به طور همزمان استفاده کنند . بعد از حدود 3 ساعت ماندن در مجتمع آبدرمانی و استفاده از امکانات آن حسابی خسته شده بودیم و انرژیمان تحلیل رفته بود و اینجا بود که دیگر نمی شد از خوردن دیزیهای وسوسه انگیز گذشت .

20190907_222056.jpg

20190907_223221.jpg

رستوران اطمینان سرعین

رستوران اطمینان را انتخاب کردیم. دو دیزی را برای 4 نفر سفارش دادیم به ازای هر عدد دیزی 25000 تومان که بسیار خوشمزه و خوب بود و انرژی تحلیل رفته مان را بازگرداند . البته اینجا متوجه شدیم که این رستوران بلیط هتل آبدرمانی رویال پارک را با تخفیف عالی به مبلغ 25000 تومان ارائه می دهد .

20190907_221953.jpg20190908_082225.jpg

 

مقداری نان سنتی فطیر و حلوا سیاه برای صبحانه خریدیم و به خانه اجاره ایمان رفتیم . نیمه شب متوجه بارش باران شدیم. صبح بعد از صرف صبحانه سنتی خوشمزه شهر سرعین از این شهر خداحافطی کرده، جنگلهای فندق لو را پشت سر گذاشته و به گردنه زیبای حیران رسیدیم که تمام مسیر هم بارانی بود .

20190908_105907.jpg20190908_105912.jpg20190908_105919.jpg20190908_104237.jpg

 گردنه حیران

گردنه حیران توقف کردیم، در منطقه حیران تله کابین ، سورتمه ، استخر ، آلاچیق ، سوپرمارکت ، کافی شاپ ، رستوران و هتلی در حال اتمام وجود دارد.  نم نم بارانی در حال باریدن بود اما نمی توانستیم از تله کابین گردنه حیران بگذریم 4 بلیط را به قیمت هر بلیط 25000 تومان خریداری کرده و سوار شدیم. دیدن مناظر پایین از داخل تله کابین شگفت انگیز بود . به بالا رسیدیم و پیاده شدیم ، بالای کوه برج فانوس ، رستوران ، کافی شاپ ، مجسمه فردوسی بر بلندای تپه و تعدادی آلاچیق موجود بود ، اما وزش باد هم باعث سردی هوا بود و هم قطرات باران را همچون سوزنی بر صورتمان می نشاند. هوا هم کاملا مه آلود بود و دیدن مناظر اطراف تقریبا غیر ممکن بود و ماندن در آنجا را سخت می کرد، با کمی توقف برگشت را ترجیح دادیم اما همین مقدار هم لذتبخش بود .

DSC_0105.JPG

 بالای کوه گردنه حیران

حیران را ترک کردیم و به سمت آستارا حرکت کردیم .  کناردریاچه نئور گوشی من افتاد و گلسش شکست و همین باعث شد که آستارا توقف کوتاهی داشته باشیم جهت تعمیر گوشی و سپس به سمت تالش حرکت کردیم .

20190908_114840.jpg                                                                                      20190908_113125.jpg              مسیر حیران به آستارا

20190908_121855.jpg20190908_121601.jpg

آستارا  در روز بارانی

حدود ساعت 2 بود و حسابی گرسنه بودیم ، رستوران خوشپزان در دامنه کوه و در محاصره جنگل توجهمان را جلب کرد . توقف نمودیم ، دو پرس کته کبابی و دو پرس چلو میرزا قاسمی سفارش دادیم که از نظر من کته کبابی بسیار خوشمزه ای داشت و البته میرزا قاسمی هم خوب بود . 

20190908_142503.jpg20190908_141549.jpg20190908_142510.jpgDSC_0159_1.JPG

 رستوران خوشپزان

به تالش رسیدیم و از آنجا که می دانستیم برای خرید در سوباتان ممکن است با مشکل مواجه شویم مقداری از اقلام ضروری را خریداری نمودیم و از فروشنده آدرس رسیدن به سوباتان را پرسیدیم که ایشان گفتند از همین خیابان اصلی مقداری به جلو بروید ، در یک سه راهی مجسمه کوهنوردی با کوله ای برپشت را می بینید ، جهت صورت مجسمه را گرفته و به  جلو بروید . چند باری با آقای شیدایی صاحب اقامتگاه آوای سوباتان تماس گرفتیم که در دسترس نبودند .

20190910_160822.jpg

                                                          20190908_150800.jpg                                                                20190908_131847.jpg مسیر آستارا به تالش 

20190908_154334.jpg20190908_154909.jpgDSC_0172.JPG

 تالش

طبق آدرس حرکت کرده و وارد جاده سوباتان شدیم، بعد از 10 کیلومتر جاده دو راهی می شد که جاده خاکی سمت راست به سوباتان و مسیر مستقیم که آسفالت بود به مریان منتهی می شد. روز قبل باران زده بود چال و چوله ها پر از آب بودند . از یک مشاور املاک  در مورد مسیر سوباتان و کیفیت جاده پرسیدیم که سری به نشانه افسوس تکان دادند که ماشینتان حیف است و تا نیمه در گل فرو میروید و غیره ، پیشنهاد دادند که در ییلاق مریان ویلا دارم به آنجا بروید بهتر است .

20190909_152836.jpg20190909_115915.jpg20190909_112901.jpg20190908_155737.jpg20190908_155638.jpg

  مسیر تالش به سوباتان

اما ما که در مورد سوباتان و زیباییهایش عکسها دیده بودیم و روایت ها شنیده بودیم ، گوشمان بدهکار نبود . عکسها و قصه های سوباتان جلو چشممان مانند فیلم رژه می رفتند و انگار صدای آن بنده خدا را نمی شنیدیم . گفتیم ادامه می دهیم ، اگر نتوانستیم برمی گردیم. جاده خاکی باریک سوباتان را در پیش گرفتیم خوبی جاده به این بود که جاده کوهستانی بود و سطح زیرین جاده سنگی بود و امکان تپیدن ماشین در گل نبود .

20190908_171001.jpg

 

حدود 30 کیلومتر مسیر خاکی را طی کردیم اما چون سرعتمان کم بود حدود یک ساعت و نیم زمان برد . مسیر سراسر زیبا  و بکر بود، تا اینکه به منطقه ییلاقی سوباتان رسیدیم . هوا بارانی سرد و مه آلود بود و با وجود اینکه ساعت 5 عصر به آنجا رسیده بودیم میدان دیدمان کوتاه بود .

20190909_102213.jpg

ابتدای سوباتان

در این منطقه موبایل آنتن نمی دهد برق و گاز هم نیست . به دنبال اقامتگاه ویلایی آوای سوباتان بودیم ، اگر هوا روشن بود پیدا کردنش چندان سخت نبود اما با وجود هوای بارانی و مه آلود پیدا کردنش سخت بود .

20190908_182728.jpg

 بازار سوباتان

مغازه کوچکی کنار خانه ای  پیدا کردیم که خانم مسنی در آنجا بود ، آدرس را پرسیدیم ، ظاهرا فارسی را خوب بلد نبود ، خانم دیگری را از داخل خانه صدا زد ، آدرسی داد که هرچی تلاش کردیم پیدا نکردیم . بقیه ویلاها هم درشان قفل بود و جالب اینجا بود که روی درب اکثرشان موبایلی نوشته بود که اصلا کارایی نداشت . بعدا آقای شیدایی گفتند که تنها نقطه ای که موبایل آنتن  می دهد بالای تپه ای است که بعضی وقتها آنجا رفته و میس کالها را جواب می دهم .  دور خودمان چرخیدیم تا سرانجام بازار سوباتان را که شامل تعدادی مغازه بود پیدا کردیم . جوانی سوئیتی را نشانمان داد که پسندمان نبود آدرس آوای سوباتان را داد که به زحمت پیدا کردیم . چند بار از ماشین پیاده شده بودم برای پرسیدن آدرس که خیس خیس شده بودم .

DSC_0184.JPG

 اقامتگاه آوای سوباتان و آقای شیدایی

دعا دعا می کردیم که جا داشته باشد و گرنه باید برمی گشتیم . آقای شیدایی با لهجه شیرین تالشی  ورودمان را خوش آمد گفت . یک واحد دو خوابه و یک واحد یه خوابه داشتند که ما واحد دو خوابه را انتخاب کردیم و دو واحد دیگر به وسیله تور گردشگری که اتفاقا از شیراز آمده بودند پرشده بود . 

20190909_091635.jpg

واحدمان دارای فرش ، تعدادی رختخواب ، آشپزخانه با امکانات، چوب لباسی ، سرویس بهداشتی و بخاری بود که گاز آن به کمک سیلندر و نیز برق مجموعه به کمک موتور برق تامین می شد.  توی آن هوای بارانی و سرد، این اقامتگاه گرم و نرم بهترین گزینه بود ، با مبلغ 260.000 تومان با صبحانه که برای هر شب توافق کردیم .

 

20190909_080345.jpg20190909_075222.jpg

 

 سوباتان

اما غصه‌ مان این بود که هوای فردا بارانی باشد و نتوانیم از طبیعت بی نظیر آنجا لذت ببریم ، اردیبهشت تا اوایل شهریور بهترین زمان برای رفتن به سوباتان است  . شاید بگویید تو این دنیای ارتباطات اول آدم هواشناسی رو چک می کنه بعد میره سفر ، حق با شماست ولی اول اینکه شمال با باران هم زیباست و دوم اینکه زمانی غیر از این برایمان مقدور نبود، سوم اینکه اگر نمی آمدیم سفر خفه می شدیم ، اونایی که اهل سفر هستند می دونند من چی می گم  و اصلا لذتش به اینه که از هوای گرم شیراز فرار کنی بری یه جایی که بارون بزنه و خیس بشی .

اقامتگاه آوای سوباتان را آقای شیدایی و خانم ایشان اداره می کردند که فوق العاده مهربان و مهمان نواز بودند . شام مختصری تدارک دیده و صرف کردیم که آقای شیدایی بشقابی از کوکوی سیب زمینی برایمان آورد که از ایشان تشکر کردیم.

پتوهایمان را بر کول گرفته و سینی چایمان را برداشته و به تراس ویلا رفتیم و مقداری آنجا نشستیم و به گفتگو و نظاره کردن اطراف در تاریکی شب  پرداختیم .

20190909_075230.jpg20190909_083902.jpg20190909_082803.jpg

 سوباتان

صبح زودتر از بقیه بیدار شدم ، بیرون رفتم هوا ابری بود، اما خبری از باران نبود با طبیعت بی نظیری روبرو شدم : مراتع سر سبز ، گوسفندان و اسب های وحشی در حال چرا ، مرغ و خروسهایی که مشغول دانه چیدن بودند ، کوههای مخملی و ویلاهای رنگارنگ ، خانه های سنتی قشنگی که از دودکششان دود بیرون می آمد و در هوای مه آلود دیروز به خوبی دیده  نمی شد .

20190908_180146.jpg20190909_093902.jpg20190909_094124.jpg20190909_094128.jpg20190909_095005.jpg20190909_094958.jpg20190909_095021.jpg20190909_102205.jpg20190909_104207.jpg20190909_103455.jpg 

سوباتان

توی سوباتان برق و گاز نیست و برق خانه ها به وسیله موتور برق و گرمای خانه به وسیله سیلندر گاز یا شومینه های طبیعی تامین می شود .  مقداری از مناظر اطراف عکاسی کردم که واقعا زیبا  و شگفت انگیز بود . وقت صبحانه بود به ویلا برگشتم، بر روی میزی بساط صبحانه شامل : نان محلی ، پنیر محلی ، عسل ، املت وهندوانه و چای چیده شده بود .

20190909_090125.jpg20190909_090423.jpg            صبحانه اقامتگاه آوای سوباتان

صبحانه را صرف نمودیم که ماشینهای آفرود به دنبال بچه های تور شیراز آمدند . با راننده ها صحبت کردم که برای دیدن آبشار ورزان به دنبال آنها که راه بلد هستند برویم که گفتند چون روز قبل بارانی بوده شاید قسمتهایی از جاده را آب برده باشد بنابراین نیایید بهتر است. ماندیم و به  اتفاق به گشت و گذار و کشف اطراف پرداختیم و از دیدن مراتع گوسفندان ، کلبه های چوبی ،  اسب های وحشی در حال چرا لذت بردیم. صدای شیهه اسبان ، بع بع گوسفندان و جرینگ جرینگ زنگوله آنها و صدای پرنده ای که هر از گاهی در آسمان می چرخید موسیقی گوشنواز سوباتان بود . سرزمین سبز شمال کشورمان زیباست ، اما سوباتان رویایی و شگفت انگیز است ، آرامش بی نظیری دارد ، فراتر از زیبایی است که در کلام نمی گنجد ، قسمتی از بهشت است . 

سوباتان در فصل گرم سال از هوای خنکی برخوردار است و اکسیژن خالص را وارد ریه هایتان خواهد کرد ، ولی در زمستان به دلیل بارش برف فراوان و سرمای زیاد خالی از سکنه می شود . اما در فصل بهار ، زندگی ، زیبایی و طراوت بی نطیر آن شروع می شود . نبود آنتن موبایل و اینترنت خودش نعمتی است که مانع آرامشتان نشود ، از تماشای اطراف سیر نمی شوید ، ارتفاع آن تا سطح دریا 1900 متر است ، تا آنجا که دریای خزر از آن بالا پیداست .

ما آدمها موجودات عجیبی هستیم ، از آرامش ، خلوتی و سکوت روستا فرار می کنیم و به شهرهای بزرگ کوچ می کنیم ، سپس از شلوغی ، استرس و ترافیک شهرهای بزرگ به دنبال اندکی آرامش در روستا می گردیم، از چای ساز و قهوه ساز شهر سیر می شویم و به دنبال چای آتیشی روستا ، مسافتها را طی می کنیم .

در سوباتان روزهایی که هوا صاف باشد ابرها زیر پایتان خواهد بود و شما منظره ای بی نطیر را تماشا خواهید کرد. بارها به شمال و مناطق مختلف آن سفر کرده بودیم اما سوباتان زیبایی وصف ناپذیری داشت. دوست داشتیم شب دوم را نیز در سوباتان بمانیم اما تمام واحدها رزرو شده بود ، تا حوالی ظهر ماندیم و سپس از آقای شیدایی و خانمش تشکر و خداحافطی کردیم و سوباتان زیبا را به قصد ییلاق مریان ترک کردیم .

DSC_0193.JPGDSC_0245.JPGDSC_0239.JPGDSC_0236.JPGDSC_0251.JPG

  دختر نازنین قارچ فروش در خروجی سوباتان

در بین راه دخترکی با یک نایلون پر از قارچ توجهمان را جلب کرد ، فارسی را خوب بلد نبود پرسیدم چنده ؟ اول گفت 100 تومن ، فهمید تعجب کردم ، بعد گفت اون تومن ، یه ده هزارتومنی نشونش دادم گفت آره ، قارچ را برای ناهار ظهرمان خریدیم و دخترک خوشحال به سمت خانه روانه شد و ما هم ادامه مسیر دادیم .

سر دو راهی وارد جاده آسفالت شدیم و بعد از حدود یک ساعت به مریان رسیدیم جاده مسیر هم جنگلی و زیبا بود . ییلاق مریان و آق اولر هم زیبا بود اما هیچ وقت به پای سوباتان نمی رسید . کنار جاده اصلی مریان به آق اولر حمامی قدیمی زیبای توجهمان را جلب کرد که درحال بازسازی بود . مقداری در کوچه پس کوچه های مریان دور زدیم و به ابتدای مریان که محوطه بزرگ و سر سبزی بود برگشتیم ، چای را آماده کردیم و قارچ را برای نهارمان درست کردیم .

DSC_0288.JPG20190909_135729.jpg20190909_131816.jpg20190909_132430.jpg            حمام قدیمی ییلاق مریان مربوط به دوره قاجار

20190909_124903.jpg20190909_124926.jpg20190909_124918.jpg20190909_124903.jpg20190909_125036.jpg20190909_125414.jpg20190909_131347.jpg20190909_131351.jpg                                                                                      20190909_133540.jpg 

ییلاق مریان و آق اولر

20190909_152731.jpg20190909_152831.jpg20190909_152836.jpgDSC_0301.JPGDSC_0302.JPGDSC_0305.JPGDSC_0307.JPG 

آبشار شیله وشت

در زمان رفت در روستای شیله وشت ، تابلو آبشار شیله وشت توجهمان را جلب کرد . در زمان برگشتمان به تماشایش رفتیم که در فاصله 5 دقیقه ای روستا قرار داشت . آبشار شیله وشت ارتفاعی حدود ده متری داشت که رودخانه پر آب و خروشانی را ساخته بود . برنامه بعدیمان دیدن مسیر اسالم به خلخال بود ، بعد از نهار و استراحت و بازدید از آبشار به تالش برگشتیم و سپس حدود 5 عصر روستایی که ابتدای جاده اسالم به خلخال بود را برای شب مانی انتخاب کردیم .

20190909_180444.jpg20190909_180300.jpg20190910_084723.jpg            

 

چند پسر بچه 10، 12 ساله  قبل از روستا با در دست داشتن تابلو ویلای اجاره ای ، با دو چرخه ایستاده بودند . داریوش جلو آمد : یه مورد یه خوابه هست 120.000 تومان و یه دو خوابه 150.000 تومان ، چانه زدیم که کمتر ، داریوش گفت یه خوابه را 110.000 تومان بدهید که 10 تومن هم انعام برای من بماند و دوستش گفت دو خوابه 130 تومن . گفتیم : کمترم میشه گفت آقا یه خوابه مال خودمان است انعام نمی خواهم همان 100 تومان بدهید. آنها با دوچرخه جلو رفتند و ما با ماشین پشت سرشان راهی شدیم . اول یه خوابه را نگاه کردیم که طبقه دوم بود بدون پارکینگ ، اما شیک و تر و تمیز ، و طبقه همکف آن ناتمام بود . گفتم آقا داریوش پارکینگ ندارید ؟ گفت اینجا امن امن است همه ماشینهاشونو بیرون می ذارن ، اصلا من خودم تا صبح نگهبانی می دم ، گفتم آقا داریوش شرط می بندم هنوز سرتو رو بالش نذاشتی خواب رفتی، ریسه رفت از خنده. پسر خوش زبان و شیرینی بود ، با لهجه شمالی شیرین تر هم می شد و سعی می کرد در اقتصاد خانواده سهمی داشته باشد، خلاصه بد به دلمان نشسته بود .

به اتفاق داریوش رفتیم خانه دوستش را نگاه کنیم که طبقه اول بود و دو خوابه ، با پارکینگ و بزرگ ، انتخابم  خانه دوستش بود و داریوش این را متوجه شده بود ، گفتم برم با بقیه هم مشورت کنم، اما داریوش سرش را پایین انداخت و رفت . تو این چند ثانیه جریان زندگی داریوش مانند فیلم جلوی چشم عبور کرد ، دوچرخه داریوش اسم دوچرخه را یدک می کشید ، طبقه پایینشان ناتمام بود، هنوز سر کوچه نرسیده بود، صدایش زدم گفتم آقا داریوش میایم خونه شما ، لبخندی زد و گفت بفرمایید. لبخندش را دوست داشتم . ماشین را زیر پنجره شان پارک کردیم و وسایلمان را برداشتیم و رفتیم بالا، بعد از کمی استراحت رفتم دو عدد نان بربری خریدم برای شام. نشسته بودیم که در زدند ، باز کردیم پدر داریوش بود با قابلمه ای پر از آش دوغ با سبزیجات تازه ، گفت دارم میرم بیرون اگر چیزی لازم دارید براتون بخرم که ازشون تشکر کردیم . شامی شد بسیار خوشمزه پر از صمیمیت و سرشار از محبت و مهمان نوازی .

IMG-20190915-WA0016.jpgIMG-20190915-WA0017.jpg            شامی که مهمان صاحبخانه شدیم 

این خانه از هتل 5 ستاره دوست داشتنی تر بود . صبح که خواستیم برویم پدر داریوش نبود ، با داریوش خداحافظی کردیم و علاوه بر اجاره خانه انعام خوبی هم به داریوش دادیم . البته بعضی چیزها قیمت ندارند خاطرات شیرینی است که تا ابد می ماند و فراموش نمی شود . 

20190910_092622.jpg20190910_093052.jpg20190910_093753.jpg

20190910_093638.jpg

نان محلی خوشمزه افسانه خاله 

20190910_093721.jpg20190910_093707.jpg20190910_093847.jpg

روستای دراز محله

به روستای دراز محله رسیدیم ، کیوسک کوچکی توجهمان را جلب کرد ، نوشته بود نان سنتی افسانه خاله ، رفتم نان خریدم برای صبحانه . آماده کردن نان طول می کشید ، ایستادم و نانی را که با زحمت پخته می شد تماشا کردم . زنی که از لباسش معلوم بود ترکمن هست آمد نان بخرد ، قیمت گرفت و گفت چرا گران است ؟!  جواب گرفت که خواهرم : آرد گران شده ، روغن گران شده ، شکر گران شده ، کپسول گاز گران شده ، من که دلم نمی خواهد گران بدهم . زن ترکمن نخرید و رفت . گفتم: مادر همه اینا به کنار خودت هم که از صبح چهار زانو میشینی تا نان بپزی هم به کنار .

خدا کنه وضع مردم و مملکت خوب بشه که قرص نانی برای کسی گران نباشد . بعد از طی مسافتی کنار جاده جنگلی توقف کردیم و صبحانه را با نان خوشمزه افسانه خاله نوش جان کردیم . نان از خوشمزگی شیرینی برخوردار بود شاید چون حاصل دسترنج مادری مهربان بود . به راهمان ادامه دادیم . در تمام طول مسیر تفرجگاه های بین راهی با ذرت بلالی ، چای آتیشی ، اش دوغ و ... وجود داشت . سرانجام به بالاترین نقطه رسیدیم که روستاهای زیبایی در دو طرف جاده با ویلاهای رنگ و وارنگ خودنمایی می کردند و رستوران و قهوه خانه هایی که منتظر مشتریان بودند .

KhbLeLUEEET8wkbmiHSy9c5HI9Ljq9RxVr9lLjps.jpg20190910_101924.jpg20190910_095603.jpg20190910_095620.jpg

جاده اسالم به خلخال

مقداری عکاسی کردیم و به تماشای اطراف پرداختیم و از آنجا که مقصد بعدیمون ییلاق اولسبلانگاه در ارتفاعات ماسال بود ترجیح دادیم به جای برگشتن مسیر تکراری به جلو رفته و از مسیرخلخال - پونل به شمال برگردیم  .

20190910_102149.jpg20190910_110808.jpg20190910_112107.jpg

20190910_112113.jpgDSC_0320.JPGDSC_0345.JPGDSC_0350.JPGDSC_0353.JPG  

 

مسیر اسالم به خلخال

تا مسافتی از مسیر پونل که ارتفاع زیاد بود هوا مه آلود و غلیظ بود ، پایین تر که از غلظت مه  کمتر شد در آن هوای خنک هوس چای کردیم ، توقف کردیم و خودمان را به فنجانی چای دعوت کردیم و از مناظر اطراف لذت بردیم .

DSC_0366.JPGDSC_0370.JPG

 

ادامه مسیر دادیم ، در پایین دست رستورانی با محیطی زیبا کنار رودخانه و بین دو کوه جنگلی چشممان را گرفت، ایستادیم و ناهاری را سفارش دادیم که حسابی چسبید .

 

DSC_0391.JPGDSC_0387.JPGDSC_0385.JPGDSC_0393.JPG20190910_141012.jpg20190910_142450.jpg

 

بعد از تجدید قوا ادامه مسیر دادیم شهرهای پونل ، و شاندرمن را پشت سر گذاشتیم و به ماسال رسیدیم . قبلا النزه را هم در برنامه داشتیم که آنجا را هم ببینیم و شبی را در آنجا اقامت کنیم اما با توجه به اینکه مسیر شاندرمن به النزه هم  خاکی است ، آنجا را به وقت دیگری موکول کردیم . ابتدا تصمیمان این بود که ویلایی را در ماسال اجاره کرده و بخوابیم و صبح به اولسبلانگاه رفته و عصر برگردیم ماسال . باز نظرمان تغییر کرد که همان عصر بریم اولسبلانگاه و شب را همانجا بمانیم .

20190910_160646.jpg20190910_160403.jpg            شاندرمن

20190910_161423.jpg

ماسال

جاده ماسال به اولسبلانگاه هم زیبا بود ابتدای مسیر مبلغی که فکر کنم 7000 تومن بود به عنوان ورودی اخذ کردند. که بعدا نفهمیدیم این پول را برای چه گرفتند !!!

مسیر فوق العاده  شلوغ بود و پر ترافیک هر چه بالاتر می رفتیم شلوغ تر می شد، طوری که آدم را کلافه می کرد، دو طرف جاده هم پر از زباله بود، با خودم گفتم کاش جاده اینجا هم خاکی بود، هر مسیری که آسفالت شد هم زباله زیاد می شود و هم به نابودی جنگل و محیط زیست می انجامد . تا اینکه به ییلاق رسیدیم ، از هتل فردین معصومی هم مقداری بالاتر رفتیم جایی برای ماندن گیر نیاوردیم. یا اگر تک و توک موردی بود با قیمت نجومی بود و اصلا تو اون شلوغی زیاد به دل نمی چسبید، همچین جایی با خلوتی و آرامشش خوبه نه شلوغی و اعصاب خوردی .

20190910_165047.jpg20190910_164942.jpg

20190910_150831.jpg20190910_170056.jpg             مسیر ماسال به اولسبلانگاه

توی سفر که بودیم خبر از تقویم و مناسبتها نداشتیم، ما روز تاسوعا را برای رفتن به آنجا انتخاب کرده بودیم و همین عامل شلوغی بیشتر آنجا بود .

بعد از مقداری عکاسی در هوای مه آلود و نسبتا سرد اولسبلانگاه از آنجا خداحافظی کردیم که البته تابستان گذشته نیز آنجا اقامت کرده بودیم و آرزو به دل نبودیم. به سوی ویلای آقای سعادت در شهر  ماکوان که شهر کوچکی قبل از ماسوله می باشد حرکت کردیم .

20190910_181309.jpg20190910_181557.jpg20190910_181305.jpg20190910_181631.jpg20190910_181619.jpg20190910_181643.jpg20190910_182702.jpg20190910_183441.jpg20190910_183321.jpg20190910_182848.jpg165.JPG172.JPG171.JPG170.JPG174.JPG173.JPG169.JPG

 ییلاق اولسبلانگاه

البته با اقای سعادت هماهنگ کرده بودیم که اجاره ویلای دوخوابه آن شبی 150.000 تومان بود . دلیل انتخاب ماکلوان این بود که سال قبل در این شهر ویلایی در منطقه جنگلی اجاره کره بودیم که از هر لحاظ عالی بود : اول اینکه ویلا در باغی بزرگ 10000 متری  قرار داشت دوم اینکه صاحبخانه زنبوردار بود و عسل هم داشت سوم اینکه در گوشه ای از باغ گاوداری داشت و شیر لبنیات تازه هم داشت چهارم اینکه دو تاب بلند داشت که خیلی هیجان انگیز بود و پنجم اینکه زن و مرد صاحبخانه خونگرم و مهمان نواز بودند و هر صبح با صبحانه خوشمزه خود مهمانمان می کردند وتا از بیرون می آمدیم چایشان به راه بود و پذیرایمان بودند و تا ماسوله 15 کیلومتر بود و نیز تا قلعه رودخان 50 کیلومتر . البته بابت صبحانه نیز مبلغی پرداخت کردیم . 

DSC_0417.JPG182.JPG183.JPG070.JPG012.JPG073.JPG

ویلای آقای سعادت

خلاصه ویلا باغ آقای سعادت بهترین گزینه بود شب به آنجا رسیدیم که آقای سعادت منتظرمان بود و دقایقی نگذشته بود که برای صرف چای آتیشی در باغ صدایمان زد .

شب را بعد از ساعتی اختلاط کردن با خانواده آقای سعادت خوابیدیم و به صبح رساندیم . برنامه صبح فردا ماسوله بود. بعد از صبحانه خوشمزه خانم سعادت که شامل نان سنتی تازه دست پخت خودش ، عسل طبیعی و کره محلی به قصد ماسوله روانه شدیم .

DSC_0314.JPGDSC_0315.JPG20190911_105404.jpg

  مسیر ماکلوان به ماسوله

طول مسیر که جنگلی و بسیار زیبا بود ، با صدای خروشان رودخانه و کافه و رستوران های متعدد و ویلاهای رنگارنگ . با پرداخت مبلغ 5000 تومان بابت ورودی به ماسوله زیبا رسیدیم . روستای پلکانی و معروف شمال کشورمان که سقف خانه های پایینی حیاط خانه های بالایی  است، خانه هایی با در و پنجره های چوبی و زیبا، خانه هایی که گلهای شمعدانی رنگارنگش نوازشگر چشمهای گردشگران است .

20190911_110909.jpg20190911_112340.jpg20190911_112806.jpg20190911_113102.jpg20190911_113716.jpg20190911_113852.jpg20190911_113856.jpg20190911_114026.jpg20190911_114440.jpg

064.JPG 

ماسوله زیبا

قدم زدن در کوچه پس کوچه های ماسوله ، در بازار سنتی و کنار رودخانه خروشان آن ، لذتی زایدالوصف دارد . اکثر خانه های ماسوله به رستوران ، کافی شاپ ، فروشگاه صنایع دستی ، عکاسخانه و .... تبدیل شده است . بنابراین یکی به عکس با لباس سنتی گیلکی دعوتت می کند، دیگری آش رشته داغش را تبلیغ  می کند ، یکی باقله قاتق دارد و آن یکی کته کبابی و ...DSC_0456.JPGDSC_0458.JPGDSC_0470.JPGDSC_0448.JPGDSC_0441.JPGDSC_0429.JPG20190911_114526.jpg20190911_114922.jpg20190911_115037.jpg20190911_115040.jpg20190911_115157.jpg20190911_115212.jpg20190911_115414.jpg20190911_121505.jpg20190911_121728.jpg20190911_122203.jpg20190911_124402.jpg

 ماسوله

بعد از گشت و گذاری مفصل در جای جای ماسوله به سراغ آبشار آن رفتیم ، اگر بچه کوچک همراه نداشته باشید پیاده هم می توان به آنجا رفت و با تاکسی هم با مبلغ 10000 تومان شما را به آنجا خواهند برد .

20190911_123635.jpg20190911_123629.jpg

 آبشار ماسوله که به علت بارندگی روز قبل رنگ شیر کاکائو به خود گرفته بود. ماسوله را به قصد ماکوان ترک کردیم . بعد از ناهار و اندکی استراحت به سمت قلعه رودخان حرکت کردیم . از ماکلوان تا آنجا حدود 45 دقیقه بیشتر راه نبود، مسیر هم در برخی جاهها از بین مزارع چای می گذشت که بسیار زیبا بود .

 

20190911_131542.jpg

                                                                          DSC_0414.JPGDSC_0412.JPG      ماکلوان

ورودی قلعه رودخان پر بود از رستوران ، کافی شاپ ، فروشگاه های صنایع دستی ، عکاسخانه و ... فروشنده ای برای فروش چوبدستی هایش تعداد پله های دسترسی به قلعه رودخان را 1200 عدد عنوان می کرد .

با خرید بطری آب صعود را شروع کردیم ، مسیر که کاملا جنگلی و زیباست، به دفعات در بین راه نشستیم و استراحت کردیم یا آب نوشیدیم یا به اسکمویی خودمان را تقویت کردیم تا به قلعه رسیدیم. بلیط ورودی فکر کنم نفری 2000 تومان بود. قلعه ای بزرگ با دیوارهای بلند بر بلندای کوه و در دل جنگل پیش رویمان بود .

112.JPG108.JPG110.JPG107.JPG

قلعه رودخان

نسبتا مسیر سختی است شاید برای همگان رسیدن به خود قلعه آسان نباشد اما به دیدنش می ارزد. قلعه رودخان که نامهای دیگر آن حسامی و سگسال می باشد نام دژی مستحکم و زیباست که در ارتفاعات کوههای فومن و در دل جنگل قرار گرفته و به جاذبه ای توریستی تبدیل شده است . ساخت آن را به زمان ساسانیان نسبت می دهند که در زمان سلجوقیان تجدید بنا شده است. بعد از مقداری استراحت و تماشای اطراف به سمت پایین حرکت کردیم و سپس عازم ماکلوان شدیم . مقداری میوه و ملزومات دیگر خریدیم و به سمت ویلا حرکت کردیم، طبق معمول با ورودمان آقای سعادت سراغ آماده کردن چای آتیشی رفتند .

توی تراس نشستیم و با خانواده آقای سعادت مشغول خوردن چای، میوه و گفت و گو شدیم. دوست داشتیم مرتب با لهجه شمالی حرف بزنند، لهجه شمالی را دوست داریم ، اصلا هر نقطه ای از کشورمان لهجه خود را دارند و همه دوست داشتنی هستند و این از جذابیتهای سفر است. صبح شد و زمان خداحافظی با خانواده آقای سعادت بود ، از محبت و مهمان نوازیشان تشکر کردیم و به امید دیدار دوباره رفتیم که راهی فومن و سپس بندر انزلی شویم . گاهی وقتا یه کلبه به هتل 5 ستاره ارجعیت دارد . بعضی وقتا ، بعضی خونه ها ، بعضی آدما : اونقدر مهربونن و به دل میشینن که تا ابد فراموش نمی شن. آقای شیدایی و خانمش ، خانواده آقای سعادت ، خانواده داریوش ، مرد کرد مهمان نواز شهر پاوه ، زن مهربان گرجی شهر باتومی که زمان خداحافطی مادرانه در آغوشمان گرفت و بدرقه امان کرد، شاید توی هیچ هتلی نمونه اشان پیدا نشود و چقدر خوشبخت بودیم که این آدمها در مسیرمان قرار گرفتند که همیشه دلتنگشان خواهیم بود . 

20190911_134908.jpg20190911_134426.jpg20190911_134251.jpg20190911_134914.jpg

    DSC_0510.JPGDSC_0508.JPGDSC_0518.JPG   

فومن، مزارع چای و کلوچه های خوشمزه اش

توی شهر فومن گشت کوتاهی زدیم و از کلوچه خوشمزه فومنی مقداری خرید کردیم و راهی بندر انزلی شدیم، قبل از ظهر بود و زمان خوردن کلوچه نبود اما یه کم خوردیم، بعد دوباره یه کم دیگه خوردیم ، دلمان بیشتر خواست و خوردیم تا اونجا که دیگه ناهار نتونستیم بخوریم و ناهارمون موکول شد به یک عصرانه . رسیدیم به بندر انزلی ، ویلایی ساحلی کنار دریا اجاره کردیم به قرار شبی 350.000 تومان و بعد از مقداری خواب و استراحت روانه منطقه آزاد انزلی و دیدار از آکواریوم شدیم . برای رفتن به منطقه آزاد حدود نیم ساعت به سمت رشت حرکت کردیم که با صف خیلی طولانی پارکینگ مواجه شدیم. از نظر بنده برای رفتن به منطقه آزاد در زمان پیک سفر اگر از تاکسی استفاده بشه بهتر و راحت تر خواهد بود . بلیط آکواریوم 59000 تومان بود که گران بود .

20190912_104219.jpg

20190912_104229.jpg20190912_104237.jpg

میوه های خوشمزه شمالی 

20190911_202054.jpg20190912_081049.jpg20190911_202104.jpg

بندر انزلی

البته اگر بلیط 24 ساعت قبل از سایتهای تخفیف خریداری بشه مبلغ آن 42000 تومان خواهد بود . بعد از بازدید از آکواریوم و کمی گشت و گذار در پاساژهای منطقه آزاد که خریدی هم نکردیم به ویلا برگشتیم، مقداری کنار دریا نشستیم و تصمیمان برای فردا این بود که اگر باران اجازه بدهد سری هم به دریاچه سراوان بزنیم که صبح با بارانی بودن هوا تصمیمان خداحافظی با شمال شد و سرانجام عزیمت به سمت شیراز .

20190911_184319.jpg20190911_183543.jpg20190911_183012.jpg20190911_183100.jpg20190911_183539.jpg

  آکواریوم منطقه آزاد   

20190912_110907.jpg20190912_111942.jpg20190912_112157.jpg20190912_111237.jpg

 

 سر راهمان  بازارچه سنتی سراوان بود که توقف کردیم و با مقداری خرید به سمت رودبار حرکت کردیم . 

20190912_125738.jpg20190912_125802.jpg20190912_124417.jpg

شهر رودبار هم که مرکز زیتون، روغن زیتون ، ترشی سیر و ... می باشد . با تکمیل خریدمان در شهر رودبار عملا با شمال زیبا خداحافظی کردیم و چشم به جاده راندیم و راندیم و راندیم تا اینکه به شیراز رسیدیم .  

در پایان از اینکه با نقدتان باعث بهتر نوشتن سفرنامه های بعدی می شوید سپاسگزارم . با گذاشتن عکسهای بیشتر خواستم جاذبه های توریستی را بهتر معرفی کنم ، هر چه باشد زبان تصاویر گویاتر از قلم حقیر خواهد بود .

برای همه دوستان لست سکندی و لستگرامی عزیز آرزوی موفقیت و سفرهای شیرین دارم .        

 

نویسنده:nazarian

 

این سفرنامه برداشت و تجربیات نویسنده است و لست‌سکند، فقط منتشر کننده متن است. برای اطمینان از درستی محتوا، حتما پرس‌وجو کنید.

اطلاعات بیشتر