نرگسزارهای جره کازرون رو فقط میشه توی سه هفته اول بهمن ماه دید و اگر دیر بجنبی یکسال باید صبر کنی تا دوباره امکان دیدنش بوجود بیاد...
با این تصور من و همسرم به همراه دو فرزندم همه تلاشمان را کردیم که سال 98 به دیدار این گلهای زیبا برویم. سه روز و دوشب فرصت داشتیم، یک اقامتگاه بنام " خانه مسافر گلستان " رو در شیراز از طریق سایت اتاقک رزرو کردیم که قیمت مناسبی داشت و وجود پارکینگ هم برای مایی که با ماشین شخصی بودیم حائز اهمیت بود. برای هر شب مبلغ صد هزار تومان پرداخت کردیم که برای یک سوئیت حدود 25 متری که به فاصله کمی تا سعدیه و حافظیه قرار دارد قیمت مطلوبی به نظر می رسد.
هنوز چهار ماه از آخرین سفرمان به شیراز نگذشته بود اما شیراز را همیشه هم اگر بگردیم باز هم کم است!
صبح زودِ روز نهم بهمن ماه راهی جاده شدیم و در پارک کوهستانی آبشارِ شهرضا توقفی برای صرف صبحانه داشتیم. این پارک قبل از ورودی شهرضا است و امکانات مناسبی حتی برای شب مانی دارد.
پس از حرکتِ مجدد، بچه ها کمی تحرک اولیه شان کم شد و یواش یواش خوابشان برد و من و همسرم فرصتی برای گفتگو پیدا کردیم تا برنامه ها رو با همدیگر یکبار دیگر مرور کنیم. قرار شد پس از سالها یکبار دیگر به دیدار آرامگاه کورش کبیر برویم تا تجدید خاطره ای هم کرده باشیم.
به پاسارگاد رسیدیم. برف، سطح زمین را سفیدپوش کرده بود و جلوه زیبایی به محوطه کاخ ها داده بود.
تصویر 1 : آرامگاه کورش کبیر
تصویر 2 : کاخ اختصاصی
تصویر 3 : آرامگاه کمبوجیه- زندان سلیمان
تصویر 4 : کاخ بار عام
پس از ساعتی گشت و گذار، تصمیم گرفتیم در همان پاسارگاد یه رستوران پیدا کنیم و نهار رو صرف کنیم. پس از کمی چشم چشم کردن، یک رستوران سنتی بنام " گردو" پیدا کردیم که یک خانه قدیمی و بازسازی شده ای بود که منظره زیبایی هم داشت. قیمت هم مناسب بود و برای هر دست کباب و مخلفات 35 هزار تومان پرداخت شد.
تصویر 5 : رستوران و سفره خانه سنتی گردو
تصویر 6 : من و دخترم در رستوران گردو
مالک رستوران، خانمی بودند خوش برخورد که پس از اتمام غذا با ایشان گفتگویی هم داشتیم و متوجه شدیم شبِ قبل زلزله ای در "خانه زنیان" در غرب شیراز اتفاق افتاده که برخی در شیراز هم تکان هایی رو احساس کردند.
هوای شیراز خوب بود و سرمای غیر قابل تحملی نداشت. مردمِ شیراز سرخوش از باران و برفی که یکی دو روز قبل باریده، بهانه ای برای تفریح یافته بودند و در مکالماتشان هم بحث زلزله بود و پس لرزه هایش!
به اقامتگاه خود رسیدیم و کمی استراحت کردیم. نمیشد به شیراز آمده باشی و حافظیه و سعدیه را نبینی. اصلاً اگر ساکن شیراز هم بودیم حتما هفته ای یکبار باید میرفتیم!
تصویر 7 : حافظیه
تصویر 8 : سعدیه
پس از شبگردی در شیراز، به اقامتگاه برگشتیم و از مغازه کناری اش مواد لازم برای پختن یک دمپخت رو تهیه کردیم و همسر عزیزم لذت آن روز را برایمان کامل کرد!
قرار شد صبح زود به سمت کازرون و بعد از آن به روستای جره و محلِ دشت نرگسزارها برویم. سفرمان را در سایت کُچ سُرفینگ ثبت کرده بودیم برای همین چند تایی دوست، علاقمند به دیدار با ما بودند. از بین آنها یک خانواده سه نفره رو انتخاب کردیم تا بعد از بازگشت از نرگسزارها ملاقاتی داشته باشیم.
صبح زود از شیراز خارج شدیم.هرچه به سمت دشت ارژن نزدیکتر میشدیم حجم برفی که روی زمین بود بیشتر میشد و وسوسه شدیم برای مدتی برای برف بازی توقف کنیم.
تصویر 9 : برف بازی با آرش و گوله برفی که قبل از برخورد به من ثبت تصویر شد
تصویر 10 : میانه راه شیراز به کازرون
از محلی ها در مورد دریاچه ارژن پرسیدیم که میگفتند مدتهاست خشک شده، حین عبور از رستورانهای متعددی که دردو طرف دشت ارژن وجود داشت چشممان به یک آبشار مصنوعی افتاد که با گرفتن چند تایی عکس از آن گذر کردیم.
تصویر 11 : آبشار مصنوعی دشت ارژن
از دشت برم به بعد انگار فصل زمستان تمام شد و وارد بهار شدیم. سرسبزی اطراف جاده منتهی به بالاده و جره هر آدم بی ذوقی را هم وادار به عکاسی میکرد.
تصویر 12 : جاده منتهی به روستای بالاده و جره
تصویر 13 : نمادی از چهار فصل بودنِ ایران - بهار در وسطِ زمستان
وارد روستای جره شدیم. در سمت راست، ما نخل ها در کنار رودخانه کم آبِ دالکی خودنمایی میکردند و در هر گوشه و کنار، گروهی را با دسته گلهای نرگس میدیدیم که برای فروش گذاشته بودند.
تصویر 14 : نخلهای روستای جره و رودخانه دالکی
دقیقاً سمت مخالفِ تصویر بالا جاده ای خاکی وجود دارد که به ذخیره گاهِ گلهای نرگس می رسد. پارکینگ و فضای مناسبی وجود دارد و خیلی هم شلوغ نیست. از دور خیلی منظره خاصی به نظر نمیرسد اما وارد محوطه که شدیم چشممان به زیبایی گلهای نرگس که خورد، سرمست از لطف خداوند برای خلق این همه زیبایی، دوربین به دست مثل همه بازدیدکنندگان، مشغول عکاسی شدیم.
تصویر 15 : نرگسزار های زیبا
ورودی برای هر نفر سه هزار تومان است و در محوطه مغازه و کبابی هم وجود دارد که می تواند نیازهای اولیه و احتمالی بازدیدکنندگان را برطرف کند. فضای کافی هم برای پهن کردن زیر انداز و نشستن وجود دارد البته خارج از قسمت اصلی که با فنس جدا شده!
تصویر 16 : آنیسا خانم ما و دسته ای گل نرگس
خوشبختانه همه بازدیدکنندگان نسبت به حفظ طبیعت تلاش میکنند و داستانِ سال قبل که، گلها مورد هجومِ یکسری از بازدیدکنندگانِ بی مسئولیت قرار گرفته بود، تکرار نشد. البته هنوز یک هفته تا شروع جشنواره سالیانه باقی مانده و دلیل آنکه ما تصمیم گرفتیم کمی زودتر از موعدِ جشنواره به آنجا برویم تجربه دوستانی بود که بصورت سفرنامه در اینترنت ثبت کرده بودند.
تصویر 17 : خانواده چهار نفره ما
گلهای نرگس این شهرستان از طراوت و مرغوبیت خاصی برخوردار بوده و شامل گونههای متعددی همچون نرگس شش پر، شهلا و معمولی میباشند که از میان آنها، نرگس شهلا به جهت داشتن زیبایی و بوی ویژه، مشهور است. ماههای دی و بهمن موسم به گل نشستن گلهای نرگس است.
نرگسهای شهرستان کازرون که عمدتاً در جره، بالاده و بلبلک است، به دلیل مرغوبیت زیاد، به شهرهای اصفهان، تهران و حاشیه جنوبی خلیج فارس صادر میشوند.
تصویر 18 : گل نرگس شش پر زیبا
پس از تکمیل بازدیدِ نرگسزارها که هدف اصلی این سفرِ ما بود یواش یواش به سمت شیراز برگشتیم تا به قرار ملاقاتی که داشتیم هم برسیم. البته اگر فرصت داشته باشید کازرون هم کلی جاذبه تاریخی برای بازدید دارد که توصیه میکنم از آن به سادگی نگذرید.
به اقامتگاه برگشتیم و پس از تجدید قوا و با توجه به وقتی که داشتیم به سمت محوطه ارگ کریمخانی رفتیم که خودِ شیرازی ها هم زیاد برای گشت و گذار به آنجا میروند.
تصویر 19 : ارگ کریمخانی و نماد شیراز
با دوستمان در قلعه کریمخانی که کنار خیابان جمهوری است، قرار گذاشتیم.قلعه کریمخانی پس از دوازه قران و در جاده سمت راست، اولین و نزدیکترین جاذبه گردشگری هست. قلعه کریخانی به سبکِ ارگ کریمخانی و به تقلید از آن در دوره رضاشاه ساخته شده و تفرجگاه سران ارتش بوده و هم اکنون هم در اختیار این ارگان است اما بازدید برای عموم آزاد بوده و شامل چایخانه و رستوران است که با پرداخت دو هزارتومان هزینه برای پارکینگ وارد شدیم و در یکی از سکوها نشستیم.
تصویر 20 : دیداری با دوستان شیرازی با کمک کُوچ سرفینگ
آقا حسین و خانواده اش زحمت میوه و شیرینی و چای رو کشیده بودند و این دیدار سرآغارِ یک دوستی محکم و خانوادگی شده تا الان...
پس از ساعتی گفتگو، با دوستمان خداحافظی کردیم و به سمت اقامتگاه برگشتیم و شام را حاضری خوردیم و آخرین شبِ سفر را در آرامش به صبح رساندیم.
با توجه به اینکه برای رسیدن به خانه کمتر از شش ساعت زمان لازم است تصمیم گرفتیم یکی دو جای دیگرِ شیراز را مجدداً بازدید کنیم. وسایلمان را از اقامتگاه برداشتیم و بعد از صرف صبحانه و تحویل خانه به راه افتادیم.
مسجد نصیرالملک یا همان مسجد صورتی برنامه اولِ ما شد. دخترم لباس های صورتی اش را پوشید تا با اسم مسجد یکی باشد! البته خانمم هر کدام را با رنگِ دیگری صدا میزد مثلاً رنگ گلبهی و یا کالباسی! خلاصه از نظر من همه صورتی بودند!
مسجد نصیرالملک یکی از مساجد قدیمی شیراز است این مسجد به دلیل نورهای رنگارنگی که از پشت شیشههای رنگی آن درطول روز شکل میگیرد و زیبایی خاصی در فضای مسجد خلق میشود معروف است.
برای پیدا کردن جاذبه های گردشگری هر شهر عموماً از اپلیکیشن همگردی که برای هر شهر مختص همان شهر را نیز ساخته، استفاده میکنیم مثل شیرازگردی، پس نگران نقشه و مسیر نباشید که با وجود تکنولوژی های امروزی هیچ جایی را از قلم نمی اندازید.
تصویر 21 : مسجد نصیر الملک و نورهای رنگی اش
برای اینکه صحنه ای مشابه عکس بالا را بتوانید ببینید لازم است در شش ماه اولِ سال حدود ساعت هفت تا ده صبح و در شش ماه دوم سال حدود ساعت هشت تا یازده صبح در مسجد حاضر باشید تا کیفیت بهتری را تجربه کنید.
تصویر 22 : مسجد نصیر الملک و معماری منحصر به فردش
توریست های فراوانی در این مسجد آمده اند که با ذوق خاصی از کاشی ها و در و دیوارِ مسجد عکس میگیرند و خانم ها هم اکثراً با اجاره کردنِ چادرهای رنگی رنگی عکس های زیبایی رو ثبت میکنند. این چادرها در همان ورودی اجاره داده میشود. راستی ورودی هم نفری پنج هزار تومان است.
آنیسا و لباس های صورتی اش ظاهراً سوژه جالبی برای توریستها شده و برای عکس گرفتن با او صف بسته اند!
تصویر 23 : آنیسا در قاب دوربین یک توریست
در همان شلوغی ها بود که یادم افتاد چند روزی هست که در اخبار صحبت از ویروسی ناشناخته و البته کُشنده در میان چینی ها میکند و همین دلیلی شد که به بهانه کمبودِ وقت خودمان را از توریست ها مخصوصاَ از نوع چینی اش دور کنیم!
در فضای مجازی شایعه شده که این ویروس( کرونا ) به ایران هم رسیده اما به دلایلی خاص که من نمیدانم!!! فعلاً دوست ندارند که از آن پرده بردارند و برعکس در تلویزیون ملی همه چیز عادی است و مشکلی نیست!
به ساعت نگاه میکنم و با یک دودوتاچهارتا کردن به این نتیجه می رسم که در همین نزدیکی سری هم به عمارت نارنجستان قوام بزنیم. خانمم میگوید قبلاَ که رفته ایم و من با این شرح که در دیدار قبلی دخترم خیلی کوچولو بود و چیزی یادش نیست او را قانع کردم.
نارنجستان قوام باغی تماشایی از دوران قاجار است که گردشگران زیادی را به سوی خود میکشاند و فضای دلانگیزی را فراهم ساخته. عکسهای باغ نارنجستان به قدری زیبا هستند که شما را برای سفر به شهر بهارنارنجها و بازدید از این اثر وسوسه میکنند. در میانه باغ هم امکان استفاده از لباس های محلی و عکاسی، البته با پرداخت هزینه وجود دارد.
تصویر 23 : نارنجستان قوام
با توجه به اطلاعاتی که در تابلوهای راهنما وجود دارد با پسرم در مورد تاریخ و معماریِ بنا گفتگو میکنیم و از موزه و کتابخانه نیز بازدید کردیم. در نارنجستان قوام رد پای هفت هنر ایرانی دیده میشود و گچبری، نقاشی سنتی، آینهکاری، آجرکاری، حجاری، معرقکاری و منبتکاری در جای جای آن به زیبایی هر چه تمامتر جلوهگر شدهاند.
خانه قوام یک منزل شخصی بود که پس از محمدرضا خان قوامالملک سوم به پسر ایشان حبیبالله خان قوامالملک چهارم رسید. پس از مرگ قوامالملک چهارم و تقسیم اموال وی، نارنجستان قوام در زمره املاک پسر ایشان، ابراهیم خان قوامالملک پنجم، قرار گرفت. این امر همزمان با دوره رضاخان رخ داد؛ یعنی دورهای که پهلوی اول تمامی القاب و اسامی را از نام اشخاص برداشت.
بعدها باغ قوام به دلیل وفور درختان نارنج در آن به نارنجستان قوام مشهور شد و در زمره زیباترین و ارزشمندترین آثار دوره قاجاریه قرار گرفت. ابراهیم قوام تغییراتی در ساختمانهای باغ انجام داد و در سال 1345 خورشیدی آن را برای فعالیتهای هنری و فرهنگی به دانشگاه شیراز اهدا کرد.
ابراهیم قوام در سال 1348 از دنیا رفت و پرونده سیاسی این خاندان برای همیشه بسته شد؛ اما یادگاری ارزشمند از آنها بر جای ماند. این باغ ارزشمند از طرف ابراهیمخان به نوهاش شهرام رسید و شهرام قوام آن را به موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی (شیراز) بخشید. دانشگاه شیراز این باغ را بین سالهای ۱۳۴۸تا ۱۳۵۸ در اختیار موسسه آسیایی به سرپرستی آرتور آبراهام پوپ، ایرانشناس معروف آمریکایی گذاشت. این موسسه با استفاده از کمکهای بخش فرهنگی سازمان برنامه و منابع دیگر از جمله فرح پهلوی تعمیرات مفصلی را در آن صورت داد و هنرمندان و صنعتگران شیرازی و اصفهانی و تهرانی دست در دست هم دادند تا این بنا را به بهترین شکل مرمت کنند. هم اکنون در کتابخانه این مرکز مجموعه کتابهای اهدایی پروفسور پوپ به دانشگاه شیراز آن دوران را در ذهن تداعی میکند.
خانه زینت الملک هم در مجاورت نارنجستان قوام است و با یک کوچه از هم جدا شده اند، البته یک راه زیرزمینی این دو را از داخل هم به هم وصل میکند.
بنا بر تصمیم جمعی به دیدار دوباره این بنا نرفتیم و مسیرِ برگشت را در پیش گرفتیم.
اوخر شب به خانه رسیدیم و غافل از آنکه روزگار چه خوابهایی برای ما دیده در زمزمه های خود برنامه های سفر نوروزی را میچینیم.
.
روی میز مطالعه ام در خانه نشسته ام. به نقشه روبرویم زل میزنم و میگویم چه سفرها که نمیشد رفت و چه جاده ها که نمیشد دید اگر این ویروس کرونا نیامده بود.
با خواندنِ یک کتاب، نویسنده ای را از نقطه ای دیگر به خانه ام دعوت میکنم و بدون آنکه قدمی برداشته باشم به روسیه میروم و ایتالیا، حتی در زمان، سفر میکنم و میروم به صد سال قبل!!
تصویر 24 : میز مطالعه ام در خانه
کامپیوترم را با بایگانیِ پانزده سال عکس های سفر و زندگی بخاطر دزدیده شدن، دیگر ندارم و در هر گوشه ای از فضای اینترنت تک عکس ها را می یابم و با دیدن هر کدام جان تازه میگیرم و بیشتر عاشق فضای اینترنت و مجازی میشوم.
گاهی هم البته میگویم دنیا همین است که هیچ چیز را تا ابدیت نداریم و باید در لحظه لذت ببریم. شاید فیلم های روزهای تولد پسرِ سیزده ساله ام را دیگر نداشته باشم اما خشنودم که خودش را دارم.
به داشته هایم راضی میشوم و به آینده امیدوار...
نویسنده: amirkamranfar